بهنام چنگائی: سقفِ بُردباری ِثروت و محنت ِفقر

تا آن هنگام که یک کودک در این روزگار بی آبرو و بی دادرس و بی قانون، همچنان از گرسنگی بمیرد، که شوربختانه در هر ثانیه تنها دو کودک از گرسنگی می میرند، تا آن هنگام در این جهان هر یک از این سران ریاکار مذاهب و هر یک از ثروتمندان، جزو جنایتکاران جنگی علیه حقوق بشر می باشند! ….

آخر مگر می شود ناظر اینهمه غارت، خشونت عریان و تکرار جنگ های ویرانگرِ امپریالیستی ِمعطوف به انباشت هنگفت سرمایه در دست چند هزار نفر مافیای”بیمارِ ثروت اندوز” داخلی و جهانی بود، چپاولگری بی رحمانه حتی “نان خالی” از گلوی زن و بچه ی کارگران، زحمتکشان و تنگدستان را آشکارا دید و با این خصلت ضدبشری آنان کنارآمد؟ یا همچنین، شاهد ارتکاب عمد به جنایت های سیستماتیک علیه غیرخودی ها و مخالفان مسلکی شد، بازتاب نسل کشی های هول انگیز جنگ سرکردگان مذاهب به میل برتریجوئی چند ده نفر فرصتجوی مذهبی شیعه و سنی بود و همچنان آرام ماند و بسان مصلحتگرایان سکوت اختیار کرد؟ آیا طمع، ولع و منافع این دو فرقه ی در هم تنیده و فاسد (سرمایه و مذهب)می باید ارجح بر منافع حیاتی اکثریت مطلق انسان باشد که شگفتا هست؟ آیا جنایت های بیشمار تاریخی آنها، هنوز کافی نیست و نمی تواند منشاء بیداری، هوشیاری، خودباوری و انگیزه ی تلاش نوع بشر برای نجات خود از ستم و سواری دادن به خوکامگان مذهبی و سرمایه سالار زالو باشد؟ در کُنه وجود انسانیت، شرم پدیده ای پسندیده و اخلاقی ست! ایکاش قدری از آن را سرمایه سالاران ِجنایت پیشه، سران بی وجدان ِ مذاهب و حامیان کاسه لیس آنها می داشتند.

آیا این منطقی است با وجود پی بردن به سقف نجومی ثروت ۴۸ نفر به اندازه نیمی از دارائی مردم جهان، و یا تمرکز و تصاحب ثروت اجتماعی ما در دست یک رهبر فاسد و باندهای چپاولگر او و سپاه باشد و همچنان خونسرد و بردبار و امیدوار ماند؟ و یا با دیدن این همه خیانت ها و رسوائی های درشت دکانداران مذهبی با نام حکومت خدا، و با اینوجود، چشم بر هم گذاشت و آسوده ُخفت؟ آخر تاکی با زندان، سرکوب و کشتار می توان حکومت الهی کرد و پیشروان حق خواه کارگری را همچون اسماعیل عبدی، رسول بداغی، علی نجاتی، محمود صالحی، علی حسین پناهی، مهدی بهلولی، محمدرضا نیک نژاد را قلدرمنشانه اسیر کرد و یا کارگرانی همچون افشین اسانلو و شاهرخ زمانی ها را در اسارت کشت و فریاد نان و دادخواهی بی پناهان را که همه جا فوران می زند خفه کرد؟ تا مگر چهره پلید و انگلی سرمایه و مذهب را پنهان نمود؟ تا کی می توان با تفاسیر از “خداهای منحصر بفرد سران مذاهب” یا مزدورپروری و تهاجم میلیتاریسم سرمایه در هرسوی ایران و جهان، جنگ های هولناک راه انداخت، و آنگاه به مردم ساده لوح، بر علیه روشنگران سکولار، چپ و کمونیست هشدار “خطر سرخ ” داد و کمونیست ستیزی را به تا به این حد حقارتبار بالا برد؛ تا بشود بیشتر بی حقوقی و گرسنگی مفرط مردم کار و ساده لوحان را تعمیق و تحمیق کرد؟

در حالیکه وضع اسفبار نسبتا مشابهی بر زندگی جهانیان دور و نزدیک از ما حاکم است. من فعلا بحران های غرب را کنار می گذارم و تنها در همین خاورمیانه ی فقیر، استبدادخیز و حتی با سیاستِ سکولار ضدبشری می مانم که در اغلب این کشورهای مسلمان بمب ساعتی دارد لحظه ی انفجار کلان را شمارش و هشدار می دهد و کسی گوش اش بدهکار مصیبت های آتی مردم منقلب نیست. در اینجا کارگران، بیکاران، غارتشدگان و فراریان بجان آمده دیگر باور و تاب بردباری خود را از دست داده اند. بخشی از جوانان وامانده ی آنها به امید نجات از فقر و ستم، یا جلب و جذب بنیادگرائی داعش می شوند، و همزمان خیل بی شمار دیگری نیز از ترس مرگ توسط همین عوامل سرخورده که بخدمت داعش در می آیند، ناگزیر می شوند کشورهای خون و خیانت به حقوق بشریت خویش را ترک کرده و به هر قیمت برای نجات خود و زن بچه های شان، بشکل سونامی انسانی و بسوی غرب و مدیترانه ناآرام رهسپارند؛ البته اگر پشت پرده ی این کوچ اجباری دسیسه ی نظامی ناتو پنهان نباشد. به هر تقدیر، نه آن میلیون های در حال گریخت و گریخته و نه دیگر میلیون های زمینگیر و طغیانی و ناتوان از ترک دیارشان، هیچکدام را نمی شود بیش از با این چرندهای سران مذهبی فاسد و دمکراسی نیم بند سیاسی و یکسویه غربی متقاعد به بردباری از اختاپوس فقر و ادامه بندگی از ثروت و قدرت دیکتاتورهای منطقه ساخت.

(( ما چپ ها و کمونیست های جهان بعنوان بخشی از طبقه ی کارگر همچنان گفته و می گوئیم: آزادی بی قید و شرط عقیده و وجدان، و همزمان با آن، رشد موزون تولید و توسعه ی صنعتی بسود منافع کلان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی “آری” اما، ترفند های جاهطلبی فردی و گروهی و تحمیل اتوریته “ضدبشری سران فاسد مذاهب” بنام خدا، و از آن فجیع تر، بهره کشی توامان و همبستگی ذاتی “سرمایه و مذهب” در حفظ جنون” بیماران ثروت اندوز” و طبعا لزوم تداوم دادن به”جنگ بی پایان جهانی” آنان، جهت حفظ سرکردگی سرمایه مداران بر تمامیت هستی، در گوشه بگوشه ی این ویرانه های سوخته و خونین و پژمرده ی زمین به نام ( دمکراسی بورژوائی کارتل ها و کنسرن ها و یا چیرگی ولایت این و آن مذهب) هرگز! باید این بساط برچیده شود. تاکی تحمیق و تحمیل و بی شرمی؟ ))
آنهم، با این همه فقر و فاقه و فرار میلیونی از بیدادگاه های قلدران ِسرمایه و قتلگاهِ برتریجوئی های پست سران مذاهب و دسیسه های بهره کشانه ی هردو آنها! بقای این دو پدیده ی همیشه خورنده و بیش از همیشه مزاحم و فرسوده براستی برای چیست؟ همینجا پرسیدنی ست که هریک از این غارتگران با جان های لهیده و تکیده، و مال ربوده شده ی”انسان گرسنه ی کار و ستم سهم” بیش از این چه می خواهند؟ مگر نه قریب به اتفاق جوانانِ جویای کار و زندگی، همینک بیکار و به تبع آن در زیر خط فقر گران و ناامیدهای جانکاه گرفتار می باشند و چرا؟ آیا نوعدوستان آگاه نباید به فکر این پرسش باشند و برایش پاسخی درخور بیابند؟

در این کمینگاه آدمکشان و هرزگان خودکامه، اگر همچنان به این روابط درندگی میان “گرگ و میش” امیدوار بمانیم، به رویاپردازی های آسمانی و دمکراسی سرمایه سالار آبکی دامن زنیم، بیدارتر و هوشیارتر از پیش نوشیم و آگاهانه نخواهیم سقف “ثروت و دامنه ی فقر” را با اراده ی متحد اجتماعی ـ سیاسی ِنیروی متشکل کارگران، تولیدگران و زحمتکشان مطیع اراده خود نکرده و اهرم سیاسی را تسخیر طبقاتی نکنیم، و فرصت و امکان هستی خود و همنوع مان را، با هم و در یک ظرف و صف در هم تنیده نیامیزیم و بعنوان یگانه راه رهائی، مشترکا با هم و علیه دشمنان زندگی برای خواسته مان نرزمیم و “مستقل” از “انبان سلیمانان” و “شکم سیران و زورمداران” نباشیم و برابرشان نایستیم و حق خود را با اتحاد بازنستانیم؛ آنگاه، خود مقصریم.
زیرا با این برجستگی تعارض حق زندگی، دیگر نه در ایران و نه در عرصه ی جهان جای لحظه ای بردباری و گمان غلط بر بهبود زندگی پست و هولناک “نوع بشر” وجود ندارد. چپ ایران و جهان باید از “چاه سکتاریسم” خود فریبی بیرون آید، وظایف سنگین خود را برکول کشد و مشوق همبستگی های نظری، عملی و کمونیستی به سود دگرگونی ها حتی اندک مردمی و اراده ی متشکل کارگری شود. یگانه چاره و مطمئن ترین راهکار، تنها ایجاد ظروف مرتبط برای همکاری های صنفی و سیاسی و به تبع آن سازماندهی بیوقفه نیروهای همدرد توسط خود آنها و تراکم “خواستِ جمع” و هدایت آن، متکی بر اراده طبقاتی باشد که بیش از همیشه مبرم است. و نزدیکترین راه به مقصود، همان تلاش برای زدودن ریشه ی ثروت و فقر است که می باید این دو پدیده ی مهلک از فرهنگ و اراده ی سیاسی حاکم بر ایران و جهان با اتحاد و مبارزه گستره ی توده های انفجاری بیرون کشیده شود و هستی جاهطلبی و خودخواهی بیمار، که توسط مذهب و ثروت عادی جلوه داده شده اند، بسود زندگی”نوع انسان”هرچه زودتر درمان شود و مضارش از (روابط کلان کار و مدیریت اجتماعی تولید)ریشه کن شود. زیرا، دیریست که همه ی راه های سرمایه، ادیان و مذاهبِ حامی او، همگی به بن بست رسیده اند و فرایند اقتدار مطلق آنها جز به ویرانی های گسترده تر موجود نیانجامیده است. خوشباوری در این عصر و عرصه، جز خیانت به بشریتِ دست و پا شکسته، تهیدست و فراری نمی باشد. نمودار رشد مقطعی بنیادگرائی بیانگر اضمحلال روابط سرمایه سالاری نیست؟ البته که هست.

بر جهان بی ثبات ما، جهان ِ مشوق خودخواهی ها، مولد بحران های اخلاقی و مکمل تلاطم های مرگبار گرسنگی و بیکاری و بنیادگرائی های وحشی، جهان زور عریان (سرمایه علیه کار) جهان دمبدم جنگ افروزی ها، و جهان نابرابری ها، جهان تبعیض ها و آنهم بیرون از پایگاه جغرافیائی این و یا آن کشور، چگونگی وابستگی های شوینیستی و ناسیونالیستی به این و یا آن اتنیک، زبان، فرهنگ و… بیرون از دلبستگی های حیاتی سرمایه سالاران به این و یا آن نحوه ی تولید، همگی رنج می بریم. یک اصل براین جهانِ روبه انفجار حاکم است و برای تداوم سرکردگی سرمایه، همیشه برتری و ارزشِ مطلق داشته و دارد. آنهم ثروت اندوزی مالیخولیائی یک مشت بیمار است، که به هر بهائی می باید ثروت شان توسط ارزش افزوده و یا( نان میلیاردها) انسان، دزدیده و انباشت شود؛ و تلنبار بی هوده ثروت، مساوی بلعیدن فرصت زندگی سرمایه ندارها یا (فروشندگان کار) به نام برده است. این ساختار کهنه، تکسویه و البته همه قطب های سرمایه سالارهای جهانی در پی سود خویش اند، و کشورهای ما را به یاری همین سران مرتجع مذاهب تاراج و یا با جنگ های امپریالیستی و مذهبی ویرانه کرده اند؛ فرار صدهاهزار بی پناه بیش از پیش آنها را بی آبروتر کرده است. از سال ۱۹۸۹ و تکقطبی شدن روابط اقتصادی و سیاسی، و تسلط نئولیبرالیسم او تاکنون، چپ در کوچکترین عرصه های جهانی توان اعمال اراده ی سیاسی و اقتصادی نداشته است؛ پرسیدنی ست پس امروز هولناک از کجا آمد؟ “سران راستِ هار” و “رهبران بی عار و گشاد دهان مذاهب” به ما پاسخ دهند. آن دو ( مذهب و سرمایه) با هم و نمایان، در هم تنیده و با روشنی تمام مسئول این همه مصیبت سراسری و قتلعام های بی شمار می باشند و آشکارا این دو بلوک ثروت و قدرتِ فرقه ای در همکاری پنهان و پیدا با هم و در همه ی حوزه ها و دعاوی خویش یکجا شکست مفتضحانه خورده اند. و دریغا که بیشترین تاوان این بی خردی ها و ناتوانائی و خودشیفتگی های آنها را مردم بی دادرس عراق، سوریه، افغانستان، لیبی، یمن، بنگلادش، ایران و… دیگران همچنان می دهند.

تا آن هنگام که یک کودک در این روزگار بی آبرو و بی دادرس و بی قانون، همچنان از گرسنگی بمیرد، که شوربختانه در هر ثانیه تنها دو کودک از گرسنگی می میرند، تا آن هنگام در این جهان هر یک از این سران ریاکار مذاهب و هر یک از ثروتمندان، جزو جنایتکاران جنگی علیه حقوق بشر می باشند!

بهنام چنگائی ۹ مهر ۱۳۹۴
behnam.omidwar@freenet.de

—————————————-
منبع: روشنگری
http://www.roshangari.net

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.