احد قربانی دهناری: فلسفه چیست که دیکتاتورها اینگونه از آن در هراسند؟

هرچند دیکتاتورها از هنر (به ویژه شعر، هجو و رمان) و اندیشیدن و اندیشه های فلسفی، شک کردن، خیال ورزیدن و تقدس زادئی، سخت در هراسند، زیرا هر کدام از این عرصه ها در شناخت هستی، جامعه، انسان، قدرت، ارزش، فضیلت، به روش خود پنجره هائی می گشایند، اما این نوشته بر اندیشیدن فلسفی تکیه دارد. ….

جستارگشائی
هرچند دیکتاتورها از هنر (به ویژه شعر، هجو و رمان) و اندیشیدن و اندیشه های فلسفی، شک کردن، خیال ورزیدن و تقدس زادئی، سخت در هراسند، زیرا هر کدام از این عرصه ها در شناخت هستی، جامعه، انسان، قدرت، ارزش، فضیلت، به روش خود پنجره هائی می گشایند، اما این نوشته بر اندیشیدن فلسفی تکیه دارد.

در این نوشته سعی می شود، به این پرسش ها پاسخ داده شود: فلسفه چیست؟ ثمره و کاربرد آن کدام است؟ چرا دین ها، مذاهب، ایدئولوژی ها و خودرای ها و تمامیت خواهان از آن در هراسند، آنرا بر نمی تابند و با آن می ستیزند؟ شیوه های مبارزه آنها با فلسفه چگونه است؟ شاخه های گوناگون فلسفه کدام است؟ چگونه باید فلسفه را آموخت؟

فلسفه چیست؟
ما انسان ها، اندیشه ها، باورها، دریافت ها و برداشت های گوناگون داریم. فکر می کنیم برخی چیزها درست و برخی نادرست هستند. انجام برخی اعمال را شایسته می پنداریم و برخی دیگر را ناشایست.
اندیشه های ما می تواند بنیادی و یا غیربنیادی باشد. اندیشه های بنیادی، آن گونه اندیشه هائی هستند که زمینه پیدایش، راهگشا و راهنمای دیگر باورها، برداشت ها و دریافت های ما هستند. اگر من فکر کنم پدر و مادر من، مرا دوست دارند، این یک برداشت مهم است، ولی آنقدر مهم و فراگیر نیست که بنیادین باشد. ولی، وقتی فکر کنم که شناخت احساسات دیگر انسان ها ممکن یا ناممکن است، این برداشت بنیادی تر است. اما اگر بر این باور باشم که کسب دانش و آگاهی ممکن و یا ناممکن است، این برداشت، باز هم بنیادی تر است.
چه بسا، همه برداشت های ما به طور منطقی با هم همخوانی و سازگاری نداشته باشند. و یا حتی باهم در تضاد باشند. اگر من همزمان فکر کنم که پدر و مادر من، مرا دوست دارند و شناخت احساسات دیگر انسان ها ناممکن است، این یک ناسازگاری (contradiction) است. ولی، ما انسان ها، با کمال میل می خواهیم اندیشه ها، باورها و برداشت های ما، همخوان و سازگار باشند.
دلیل ناسازگار بودن باورهای ما، این است که ما به اندازه کافی نیندیشیدیم. اینجاست که پای فلسفه به میان می آید. فلسفه می کوشد که باورهای بنیادین ما و اندیشه هائی که ما آنها بدیهی و مسلم می پنداریم را نقادانه بررسی کند. اگر کسی فکر کند فردا هوا آفتابی خواهد شد، این اندیشه بنیادی نیست و از اینرو فلسفه به آن مستقیمن علاقه ای ندارد. اینگونه پرسش ها به هواشناسی واگذار می شود. اما اگر کسی فکر کند، کسب آگاهی راجع به آینده ممکن است، آنگاه فلسفه در این باره دیدگاه هائی دارد. به عبارت دیگر، این پرسش بنیادی است و نه تنها برای هواشناسی، بلکه بسیاری از عرصه های دیگر نیز مهم است.

شاید فکر کنید که ما باید با روشی ساده و روشن سر در بیاوریم، آیا باورهای بنیادی ما درست و یا واقعی هستند. اگر بخواهیم دریابیم که هوا آفتابی یا ابری است و یا چقدر پول در حساب بانکی مان داریم، ما می توانیم به سادگی مشاهده کنیم. اما شوربختانه، سر در آوردن از درستی و واقعی بودن پرسش های فلسفی به سادگی ممکن نیست. در واقع، باورهای بنیادی ما در اینکه چگونه ما تجاربمان را تعبیر و تفسیر می کنیم، تاثیر می گذارد. برای نمونه، نمی توان مشاهده و یا تجربه کرد، آیا خدا وجود دارد یا نه. اما، داشتن و یا نداشتن باورهای مذهبی بر اینکه ما چگونه به اشیا، امور و پدیده ها می نگریم، تاثیر می گذارد.

کاربرد فلسفه
کار فلسفه بازرسی و بازبینی باورهای بنیادی ماست. سقراط (۳۹۹ – ۴۶۹ پیش از میلاد) نمونه خوبی از فلیسوفی است که به بررسی و بازبینی نقادانه می پرداخت. حدود ۲۵۰۰ سال پیش، او در خیابان های آتن قدم می زد و به ویژه با جوانان به گفتگو می پرداخت. او از آنها می پرسید که حقیقت و عدالت چیستند. آنها اغلب به پرسش ها پاسخ می دادند. اما، او باز می پرسید و با این روش نشان می که پاسخ ها اغلب سنجیده و اندیشیده نبودند. با زیر سوال بردن جواب ها، سقراط امیدوار بود آنها به باورهای سنجیده تر و اندیشیده تر برساند.
سقراط یک نمونه خوبی برای یک فیلسوف است. از یک سو او به بازرسی و بازبینی نقادانه باورهای بنیادی می پرداخت و از سوی دیگر موضع او این بود که انسان باید تنها به چیزی که باور داشتن به آن معقول و منطقی است، احترام بگذارد. سقراط به چیزی که ارزش باورکردن نداشت، احترام نمی گذاشت، حتی اگر به قیمت زندگی خودش تمام می شد.

مبارزه با فلسفه
اندیشیدن، به ویژه اندیشیدن مستقل، و به پرسش کشیدن و شک کردن، کلان ترین راه های رسیدن به حقیقت است. آنچه مذاهب و تمامیت خواهان می خواهند نیندیشیدن، کندوکاو نکردن و پیروی کورکورانه است. از اینرو دیکتاتورها از بزرگ‌ترین دشمنان فلسفه و فیلسوفان بوده و هستند. دین ها و مذهب های نیز چشم دیدن فلسفه را ندارند. آنها تعبد و پیروی کورکورانه و بی چون چرا، می خواهند و فلسفه به تعقل، اندیشیدن فعال و گستاخ و تقدس ستیز را تشویق می کند. آنها از با دو شیوه با فلسفه مبارزه می کنند: تحریف و سرکوب.
برخی نظام های ایدئولوژیک و مذهبی فلسفه را برای توجیه دگم های خود به کار می گیرند. آنها ویژگی بنیادین فلسفه، چون اندیشیدن مستقل، پژوهشگری کنجکاوانه، پرسشگری زایاننده، نقادی چشم گشاینده و نوگرایی و نوجویندگی بی حد و مرز را از آن می گیرند، تا دگم های آن ها توجیه شود.

شیوه دیگر تحریف فلسفه، تعریف مقولات فلسفی به سود یک نظام اجتماعی، یک ایدئولوژی ویژه و یا یک باور مذهبی است. در این شیوه فلسفه در بررسی وسیع ترین و کلی ترین مفاهیم با جانبداری و سرسپردگی، از مسیر حقیقت جوئی به دور می افتد و مدافع و توجیه گر اصول جَزمی (dogma) می شود.

عمومن، تحریف با تکفیر و نابودی اندیشمندان تکمیل می شود.

فرمانروایان آتن از کوشش های چشم گشاینده سقراط در هراس بودند. آنها سقراط فروتن را که وقتی از او می پرسیدند: «آیا تو فردی خِرَدمند هستی؟» وی پاسخ می داد: «نه، اما خِرَددوست (Philosopher) هستم.» به دادگاه کشاندند و به جرم تضعیف نمودن دولت و گمراه کردن جوانان محاکمه کردند.

سقراط مطمئنن می توانست اظهار پشیمانی کند و همکاری نماید و تبرئه شود. اما از آنجائی که او برآرا و دیدگاهایش پافشاری کرد، به مرگ محکوم شد. سقراط شاید، امکان فرار داشت ولی از آنجائی که گریختن را همسنگ پذیریش اتهام می دانست، در آتن ماند. سقراط را با مجبور کردنش به سرکشیدن جام شوکران، اعدام کردند.
در سرکوب فیلسوفان تکفیر ادیان جای برجسته ای دارد.

فقیه محمد غزالی در کتاب تهافةالفلاسفه [تناقض‌گویی فیلسوفان] در قرن پنجم هجری که در رد آراء و عقاید فلاسفه یونانی و ایرانی به ویژه فارابی و ابن سینا نوشته، فلیسوفان را با تنفری حیوانی تکفیر می کند.

روحانیون مسیحی، جوردانو برونو (۱۵۴۸ – ۱۶۰۰) کشیش، فیلسوف و کیهان‌شناس ایتالیایی را بخاطر عقایدش که مخالف تعلیمات کلیسای کاتولیک بود به حکم دادگاه تفتیش عقاید و با موافقت پاپ کلمنت هشتم در شهر رم، زنده زنده در آتش سوزاندند.

روحانیون یهودی در سال۱۶۶۵، اسپینوزا را در سن ۲۳ سالگی از جامعهٔ یهودیان بیرون راندند و حکم تکفیری برای او صادر کردند که ژرفای خشم و نفرت آنها را باز می نماید:
به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزا، را تکفیر می‌کنیم، از اجتماع یهودی خارج می‌کنیم و او را لعنت و نفرین می‌کنیم. تمامی لعنت‌های نوشته شده در قانون [تلمود و تورات] بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون می‌رود بر او لعنت باد و وقتی بر می‌گردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل اسرائیل خارج کند. ما شما را نیز هشدار می‌دهیم، که هیچ‌کس حق ندارد با او سخن بگوید، چه در گفتار و چه در نوشتار. هیچ‌کس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماند، و در دو متری او قرار بگیرد، و هیچ‌کس حق ندارد هیچ نوشته‌ای از او را بخواند.
روحانیون مسلمان دست در دست حاکمان، شهاب الدین یحیی سهروردی (۵۳۳ – ۵۷۱ هـ. خ.) فیلسوف نامدار ایرانی را به معاندت با شرایع آسمانی و الحاد متهم کردند و خون او را مباح شمردند. صلاح الدین ایوبی و پسرش ملک ظاهر، برای خوش خدمتی به روحانیون، او را به زندان افکندند و در سن ۳۸ سالگی به قتل رساندند.

دشمنی کینه توزانه، جمهوری اسلامی با علوم اجتماعی و فلسفه را نیز در این راستا می توان تبیین کرد.  اندیشیدن فلسفی با افق های انسانگرایانه و کرامت انسانی، با قوانین تدوین شده در جامعه بدوی عربستان، سر سازگاری نخواهد داشت.

چگونه فلسفه بیاموزیم؟
اگر می خواهید فلسفه بیاموزید، از آغاز باید به چند نکته آگاه باشید. بیش از هر چیز بر درک و فهم فلسفه تاکید کنید. دانش و محفوظات وسیع هدف نیست، بلکه با آموختن ژرف روش ها، مفاهیم و اصطلاحات و به کارگیری آن، اندیدیشیدن برای درک و فهم را در خود شکل دهید.
در فلسفه پرسش ها به اندازه جواب ها مهم هستند. اگر بدانیم نظریه ها و عقاید در جواب چه پرسش هائی و یا برای حل چه مشکلاتی شکل گرفتند، درک و هضم آنها آسانتر می شود. شرایط و محیط شکل گیری نظرات هم درک آنها را ساده تر می کند.

خطری که هر نظام فلسفی و هر آموزنده و پژوهشگر فلسفی را تهدید می کند، شیفتگی به حقیقت خویش و مقدس شدن اندیشه های نظام و در نتیجه ناروادار شدن پیروان آن است. آنگاه فلسفه بجای تشویق به اندیشیدن و سفر در بیکران مفاهیم نو و راهگشائی، مانعی برای اندیشیدن می شود. فلسفه را باید با رواداری و سعه صدر آموخت.

رشته گوناگون فلسفه
در مطالعه فلسفه، می توان بر روی برخی مفاهیم تمرکز بیشتر کرد و آنرا با تخصص بیشتر مطالعه کرد. فلسفه را می توان به شاخه های گوناگون تقسیم کرد. این شاخه سعی دارند به پرسشهای بنیادین فلسفه پاسخ دهند.

هستی شناسی (Metaphysics)
هستی شناسی به بررسی و تبیین ماهیت بنیادین هستی و جهان می پردازد. پژوهش ویژگی‌های عمومی واقعیت مانند وجود، زمان، رابطه بین ذهن و ماده، اشیاء و خواص آنها، کل و جزء، واقعیت، فرایندها، علت و معلول عرصه بررسی آن است. به بیان دیگر بررسی وجود، یا آنچه در خارج از ذهن ما وجود دارد.

گیتی شناسی (cosmology) و سرشت شناسی (ontology) دو شاخه متافیزیک هستند.
گیتی شناسی به دنبال درک منشا، تکامل، ساختار و سرنوشت نهایی گیتی در مقیاس بزرگ است. همچنین می کوشد، قوانین طبیعی که گیتی را به نظم در می آورد، را بررسی کند.
سرشت شناسی در ماهیت اشیائی که در جهان وجود و روابطی که آنها باهم دارند، پژوهش می کند. سرشت شناسی به پرسش های مربوط به جوهر وجود، چگونگی دسته بندی، طبقه بندی و تقسیم بندی موجودات با توجه به شباهت ها و تفاوت های آنها، می پردازد.
قبل از توسعه علم نوین، پرسش های علمی، با عنوان “فلسفه طبیعی”، بخشی از هستی شناسی بود. اما، روش علمی، فلسفه طبیعی را، بر خلاف بقیه فلسفه، به یک فعالیت تجربی و آزمایشی تبدیل کرد و در پایان قرن هجدهم میلادی، برای تمایز آن از فلسفه، نام “علم” بر آن نهاد. پس از آن، هستی شناسی به بررسی فلسفیِ غیر تجربی ماهیت وجود، پرداخت.

شناخت شناسی (Epistemology)
شناخت شناسی (معرفت‌شناسی، تئوری شناخت) ماهیت و دامنه و میدان دانش (از آن میان محدویت هایش)، مانند روابط بین حقیقت، باور و نظریه‌ دلیل آوری (Theory of justification) را بررسی می کند. پرسش های بنیادین زیر برای شناخت شناسی مطرح است:
دانش چیست؟
چگونه دانش کسب می شود؟
مردم چه می دانند؟
چگونه ما می دانیم، چه می دانیم؟

منطق شناسی (Logic)
منطق شناسی، به بررسی چگونگی استدلال درست، شناسایی و ارائهٔ روش درست اندیشیدن (تعریف کردن و استدلال کردن) می پردازد. منطق به دو بخش، منطق استقرایی (inductive logic) و منطق استنتاجی (deductive logic) تقسیم می شود. در بخش نخست، با توجه به نمونه های ویژه، نتیجه گیری کلی می شود. در بخش دوم، با کمک تعاریف و اصول بدیهی (axioms)، نتیجه گیری منطقی می شود.

اخلاق شناسی (Ethics)
اخلاق شناسی و یا «فلسفه اخلاق» درست و غلط و چگونه زیستن را بررسی می کند. پرسش بنیادین اخلاق شناسی بهترین راه زندگی چست و آیا این پرسش پاسخی دارد یا نه، می باشد. اخلاق شناسی اخلاق  را بررسی می کند ومفاهیمی مانند خوب و بد، درست، نادرست، عدالت، فضیلت، و غیره را باز می کند.

سیاست شناسی (Politics)
سیاست شناسی یا فلسفه سیاسی به بررسی قدرت، دولت،  حقوق و وظایف شهروندان، رابطه افراد در جمع (خانواده، قبیله، جامعه)، رابطه شهروند و دولت می‌پردازد. به بیان دیگر بررسی قدرت، کنش ها و عمل های روا و ناروا می باشد.
فلسفه سیاسی به بررسی مفاهیمی مانند آزادی، عدالت، مالکیت، حقوق، قانون و اجرای قوانین توسط مقامات دولتی می پردازد. این مفاهیم چیستند؟ چرا و یا حتی آیا، آنها لازمند؟ چه چیزی یک دولت را مشروع می کند؟ یک شهروند چه حقوقی دارد؟
کدام حقوق و آزادی ها باید رعایت و محافظت کرد و چرا و چگونه و با چه روشی؟ قانون چیست؟ وظایف شهروندان در برابر یک دولت مشروع چیست؟ چه هنگامی ممکن است یک دولت مشروع را سرنگون کرد، آیا هرگز می توان این کار را کرد؟

سه موضوع بنیادین فلسفه سیاسی عبارتند از:
اقتصاد سیاسی که حق مالکیت را تعریف می کند و دسترسی به سرمایه و منابع را در جامعه را بررسی می کند.
عدالت گستری که دادگری در توزیع منابع و اجرای مجازات را بررسی می کند.
قانونمداری که قواعد حق، ناحق، درستی، صدق، گواه، شاهد، قضاوت و حکم در قانون را بررسی می کند.

زیبایی شناسی (Aesthetics)
زیبایی شناسی به زیبایی، هنر، لذت، ارزش‌های حسی، عاطفی، ادراک، و مسائل مربوط به ذوق و احساسات می‌پردازد. به بیان دیگر مطالعه هنر و اینکه زندگی مانند چه می تواند باشد، می پردازد.
زیبایی شناسی، طبیعت زیبایی، هنر، لذت هنری، ذوق، سلیقه، ایجاد، درک و ارزش نهادن هنر و زیبایی را بررسی می کند. تعریف علمی تر آن بررسی ارزش های هنری، احساسی و یا احساسی-عاطفی است.

پرسش بنیادین    عرصه مورد مطالعه    شاخه فلسفه
بیرون از ذهن من چه چیزی وجود دارد؟    بررسی ماهیت هستی و وجود    هستی شناسی
چگونه می آموزم و آگاه می شوم؟    بررسی دانش و آگاهی و چگونگی کسب آن    شناخت شناسی
شیوه درست دلیل و حجت آوردن چیست؟    بررسی چگونگی ارائه استدلال معتبر    منطق شناسی
کردار و رفتار من چگونه باید باشد؟    بررسی درست و نادرست کنش و کردار آگاهانه    اخلاق شناسی
کدام کنش و عمل روا و مجاز است؟    بررسی قدرت و اعمال زور    سیاست شناسی
زندگی چگونه می تواند باشد؟    بررسی و درک زیبائی های زندگی    زیبایی شناسی
یک رابطه سلسله مراتبی بین این شاخه وجود دارد. در بنیاد هستی شناسی، مطالعه وجود و ماهیت وجود، قرار دارد.
شناخت شناسی، که بررسی دانش و چگونگی شناخت ما در مورد واقعیت (بودش) و هستی است، بسیار نزدیک و وابسته به هستی شناسی، است.
منطق شناسی، زیر مجموعه ای از شناخت شناسی است که ما را به دلیل آوری و نتیجه گیری درست مجهز می کند.
اخلاق شناسی، بررسی چگونگی کردار و رفتار انسان، وابسته به شناخت شناسی است؛ زیرا بدون شناخت و دانش گزینش غیر ممکن است.
سیاست شناسی، زیر مجموعه ای از اخلاق شناسی است که بر رسی چگونگی تعامل (کُنش و واکُنش) انسان در یک جامعه شایسته ومناسب است و بررسی شایستگی ومناسبت در جامعه.
زیبایی شناسی، بررسی هنر و درک زیبائی زندگی، کمی مستقل است، اما وابستگی ژرفی به متافیزیک، شناخت شناسی و اخلاق شناسی دارد.

۱۵ شهریور ۱۳۹۴

احد قربانی دهناری
گوتنبرگ، سوئد

پ. ن. نظر و نقد شما برایم مهم و راهگشاست، خواهشمندم، خوداری نکنید:
ahad.ghorbani@gmail.com
http://ahad-ghorbani.com
http://www.facebook.com/ahad.ghorbani.dehari

Abstract
Philosophy is the study of general and fundamental problems, such as those connected with existence, knowledge, values, reason, mind, and language.
Six Branches of Philosophy are Epistemology, Logic, Metaphysics, Ethics, Aesthetics, Political Philosophy.
Epistemology is the branch of philosophy concerned with the nature and scope (including limitations) of knowledge.
Logic is the study of reasoning. Logic is often divided into two parts, inductive reasoning and deductive reasoning.
Metaphysics is concerned with explaining the fundamental nature of being and the world. Cosmology and ontology are the two branches of metaphysics.
Ethics (moral philosophy) seeks to address questions about morality; that is, about concepts like good and bad, right and wrong, justice, virtue, etc.
Aesthetics deal with the nature of beauty, art, taste, and the creation and appreciation of beauty. It is more scientifically defined as the study of sensory or sensory-emotional values.
Political Philosophy is the study of concepts such as liberty, justice, property, rights, law, and the enforcement of a legal code by authority.
Ahad Ghorbani Dehnari

6 September 2015

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.