بهروز سورن: اندام فروشی, جنایت خاموش حکومتیان

حاکمان نظام اسلامی این فاجعه اجتماعی را با بی تفاوتی مطلق مشاهده کرده و واکنشی نشان نمی دهند زیرا که خود و غارتگران دست در دست هم دارند و هم پیاله در غارت اندام جوانان و تنگدستان هستند. هر از گاهی در نشریات حکومتی گزارشی در اینباره منتشر میشود و باز هم جملگی  در سکوت کامل از کنار آن می گذرند. این سکوت و بی تفاوتی  در همان شرایطی است که انگشتهای دست راست و بخشی از پای چپ یک سارق فقیر و حقیر را در ملا عام قطع می کنند و با قاطعیت وحشیانه داعشی! نسبت به متهم واکنش نشان میدهند و عمل می کنند اما از کنار این بازار جنایتکارانه و داغ اندام فروشی منتج از فشارهای اقتصادی به سادگی و آرامش و سکوت حکومتی! می گذرند. ….

از کلیه فروشی شروع شد. فقر و فلاکتی که نظام جمهوری اسلامی به مردم کشورمان تحمیل کرده است تنها به بالارفتن آمار اعتیاد و فحشا و سرقت از روی ناچاری و … منتهی نمی شود. مدت هاست که انسان های فلاکت زده برای باز کردن گره های زندگی خود و خانواده شان اقدام بفروش کلیه های خود میکنند تا دست مایه ای برای تامین زندگی محقرانه خود و خانواده خود تهیه کنند و زنده بمانند.

امروزه و متاسفانه کلیه فروشی به پدیده ای آشنا تبدیل شده است . آنقدر عادی شده است که بسیاری از مردم از کنار اطلاعیه های فروش آن بی تفاوت میگذرند. انگار نه انگار که این افراد بناچار بخشی از بدن و عضوی از جان و زندگی و حق طبیعی خود را به معرض فروش میگذارند. خریدار ها اگر ایرانی باشند اغلب بلحاظ مالی توانمند هستند. در غیر اینصورت تجارت کلیه به آنسوی مرزها کشیده شده و در اختیار پولداران و استثمارگران قرار میگیرد.

دردآورتر این است که بسیاری از افرادی که ناگزیر به فروش کلیه خویش تن میدهند, موفق هم نمی شوند زیرا که گروه خونی آنها در زمره متداوال ترین گروه های خونی موجود بشمار میرود. بنابر این تنها بخشی از داوطلبان فروش کلیه خود, امکان فروش آنرا پیدا می کنند. بخش قابل ملاحظه ای از فروشندگان کلیه جوانان و دانشجویانی هستند که برای تهیه سرمایه ای کوچک و اشتغال به کار و یا جهت تهیه مخارج ازدواج و یا تهیه جهیزه عضو دیگر خانواده, پرداخت اجاره به تعویق افتاده و یا ادامه تحصیل این اقدام را انجام میدهند. جالب است که بدانیم در کشورهای صنعتی تر که از رفاه اجتماعی برخوردار هستند چنین بازاری موجود نیست  و این مقوله با واژه اهداء همراه است و غالبا از سوی مراکز پزشکی تحت شرایط خاص و عمومی تقسیم و پیوند زده می شود.

حق اشتغال, مسکن, ازدواج و تشکیل خانواده و ادامه تحصیل و سایر انگیزه های فروشندگان کلیه از ابتدائی ترین حقوقی است که دولت ها برای شهروندان شان میبایستی مهیا نمایند. حل مشکلات و معضلات مردم  و دلائل فروش کلیه بسیار با خواست حکومتیان که دفاع از سرمایه و سرمایه داران است, فاصله دارد.

فقر و تنگدستی و بی آینده گی مردم کشورمان نتیجه مستقیم غارت سرمایه های ملی از سوی حکومتیان است. بخش بسیار کوچکی از خریداران کلیه بدلائل اورژانسی در پی خرید آن هستند حال آنکه بخش بزرگتر ثروتمندانی هستند که با انگیزه های طولانی زندگی کردن چشم به اعضای بدن جوانان و فرزندان کارگران و زحمتکشان دارند. همانهائی که در مناسبات تولیدی و بازار به سفره حقیر کارگران و زحمتکشان به اشکال متفاوت دستبرد می زنند.

با لحظاتی جستجو در اینترنت به بازار دهشتناک عرضه و تقاضای اعضای بدن میتوان راه یافت و ابعاد غیر انسانی فقر و تنگدستی را در میان مردم دریافت. فاجعه و جنایتی که محصول حضور جمهوری اسلامی در حاکمیت است به همینجا ختم نمیشود. از فروش کلیه بسیار فراتر میرود. فروش مغز استخوان, قلب و کبد و اخیرا بر اساس گزارشات در مشهد فروش قرنیه چشم نیز متداول شده است. چنانچه بدن انسان دارای دو کلیه یا چشم است و با حذف یکی از آنها فروشنده کلیه میتواند هنوز به زندگی ادامه دهد اما با فروش قلب و کبد فروشنده به مرگ محکوم شده است!

یکسوی دیگر این ناهنجاری سیاسی اجتماعی حضور دلالان و سوداگران است که در میان فروشنده و خریدار واسطه میشوند و از این ماجرا بیش از نیمی از مبلغ را به جیب میزنند. بعبارت دیگر فروشنده عضو بدن در بسیاری از موارد حتی از دلال نیز مبلغ کمتری دریافت میکند.

حاکمان نظام اسلامی این فاجعه اجتماعی را با بی تفاوتی مطلق مشاهده کرده و واکنشی نشان نمی دهند زیرا که خود و غارتگران دست در دست هم دارند و هم پیاله در غارت اندام جوانان و تنگدستان هستند. هر از گاهی در نشریات حکومتی گزارشی در اینباره منتشر میشود و باز هم جملگی  در سکوت کامل از کنار آن می گذرند. این سکوت و بی تفاوتی  در همان شرایطی است که انگشتهای دست راست و بخشی از پای چپ یک سارق فقیر و حقیر را در ملا عام قطع می کنند و با قاطعیت وحشیانه داعشی! نسبت به متهم واکنش نشان میدهند و عمل می کنند اما از کنار این بازار جنایتکارانه و داغ اندام فروشی منتج از فشارهای اقتصادی به سادگی و آرامش و سکوت حکومتی! می گذرند.

بهروز سورن
۱۰٫۰۸٫۲۰۱۵
Sooren001@yahoo.de

———————————————
نقل قول از فروشندگان: از رسانه های دیگر
وقتی تراشکاری‌‏ام ورشکست شد با انبوهی از چک و سفته تنها ماندم و مجبور شدم کلیه‌‏ام را بفروشم تا زندگی و زن و بچه‌‏ام را نجات دهم، کسی که کلیه‌‏ام را خرید چند بار برای آشنایان سراغ اهداکنندگان دیگری را گرفت و من وارد این بازار شدم. حالا هم با یک کلیه دارم زندگی می‌‏کنم

———————————————

سه‌بچه دارم و صاحب‌خانه جوابم کرده است. بی‌سواد و بیکار هستم و باید خرجی فرزندان و همسرم را بدهم. چشم من مال شما، هرکار دوست دارید، با آن انجام دهید.

ندارم. فقر امانم را بریده است. اصلا شما می‌فهمی نداری یعنی چی؟ نان خشک خوردن یعنی چه؟ برایم مثل روز روشن است که دیگر اندام‌هایم را نیز می‌فروشم. چه اهمیت دارد که من یک دست داشته باشم یا نداشته باشم؟ یک پا داشته باشم یا نداشته باشم؟ لازم باشد، حتی پوستم را هم می‌فروشم.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.