شادی صدر: اسیدپاشی سایبری به چهره زنان

همانطور که در فضاهای عمومی و خیابانها، شاهد گسترش اسیدپاشی به صورت زنان هستیم، در فضاهای مجازی و شبکه های اجتماعی نیز اسیدپاشی به چهره زنان فعال دارد به خشونتی رایج تبدیل می شود. در این شکل اسیدپاشی نیز مانند اسیدپاشی در فضای واقعی، زنان و به خصوص زنان فمینیست، به دلیل ساختار شکنی و تن ندادن به قواعد رایجی که ساختارهای قدرت به آنها تحمیل می کند، تحت حملاتی قرار می گیرند که هدفی جز بی اعتبار کردن چهره، پیشینه و تخریب و ترور شخصیت آنها و از رمق انداختنشان ندارند. ….
خبرنامه گویا:

ShadiSadr4.gif

جوهره فمینیسم، نقد قدرت و تلاش برای شکستن ساختارهای قدرت مسلط است؛ با تاکیدی بیشتر بر مردسالاری به عنوان یکی از قدیمی ترین و سخت جان ترین ساختارهای قدرت. به این معنا، فمینیسم در ذات خود، رادیکال است و مبارزه ای رادیکال در پیش رو دارد. “فمینیسم خوب فرمانبر پارسای”، که نمونه های جهانی و وطنی اش فراوانند، از ساختارشکنی ذاتی فمینیسم تهی شده و جز نام و پوسته ای برایش باقی نمانده است. اما چه کسی است که نداند ساختارهای قدرت مسلط، سدهای سدیدی هستند که حتی تخطی از پذیرش قواعدشان، هزینه زیادی در بر دارد چه رسد به نقد و تلاش برای شکستن شان. در این ساختارشکنی، زنان زیادی تاکنون شکسته اند اما میراث شان را برای زنان نسل بعد گذاشته اند در این مبارزه پایان ناپذیر.

یادآوری این نکته لازم است که منظور از ساختارهای مسلط قدرت، قطعا تنها نظام سیاسی مسلط (جمهوری اسلامی) نیست بلکه سایر ساختارهایی که زندگی زنان را چه در عرصه خصوصی و چه در عرصه عمومی خط کشی می کنند نیز مد نظر است. این ساختارهای قدرت، علاوه بر فرداستی عمومی مردان در عرصه خصوصی، رسانه ها، احزاب و نیروهای سیاسی مخالف و حتی گروههای حقوق بشری و فمینیستی مسلط یا صاحب صدا را نیز در برمی گیرند.

اگر اسیدپاشی بر صورت زنان در فضاهای عمومی را به عنوان نمونه بررسی کنیم، خواهیم دید که زنان چگونه به شکل فردی و جمعی، هزینه تخطی از قواعدی را که ساختارهای مسلط قدرت به آنها دیکته می کند می پردازند. در پاییز سال گذشته، به صورت حداقل ۱۴ زن در اصفهان اسیدپاشیده شد. اخیرا نیز، چهار زن در شامگاه، در یکی از شلوغ ترین خیابانهای بوکان، قربانی اسیدپاشی شده اند. به نظر می رسد اسیدپاشی در فضاهای عمومی، یک فعل گذشته نیست که فقط در خیابانهای اصفهان صرف شده باشد بلکه همچنان ادامه دارد. در عین حال، می توان گفت آنچه در پس ذهن هر مرتکب اسیدپاشی هست، مجازات زنی است که از محدوده های تعیین شده برایش، خارج شده. زنی که فرمانبر نیست، زنی که اطاعت نمی کند و به همین دلیل، مستحق آن است که چهره اش زشت و ناخوشایند شود. این منطق، حتی در اسیدپاشی هایی که با انگیزه شخصی انجام می شود نیز صدق می کند: به خواسته من، هرچه هست، تمکین نمی کنی، صورت و بینایی و بویایی ات را می گیرم و به این شکل، ردپای اعمال قدرتم را چنان بر روی تو جا می گذارم که هر جا باشی، نتوانی از درد و رنجش جدا شوی.

اما اسیدپاشی، نه تنها یکی از خشن ترین انواع خشونت علیه زنان است بلکه می تواند به شکلی نمادین در تحلیل کمپین های مجازی تخریب و بی اعتبار سازی زنان فعال نیز استفاده شود.

یعنی همانطور که در فضاهای عمومی و خیابانها، شاهد گسترش اسیدپاشی به صورت زنان هستیم، در فضاهای مجازی و شبکه های اجتماعی نیز اسیدپاشی به چهره زنان فعال دارد به خشونتی رایج تبدیل می شود. در این شکل اسیدپاشی نیز مانند اسیدپاشی در فضای واقعی، زنان و به خصوص زنان فمینیست، به دلیل ساختار شکنی و تن ندادن به قواعد رایجی که ساختارهای قدرت به آنها تحمیل می کند، تحت حملاتی قرار می گیرند که هدفی جز بی اعتبار کردن چهره، پیشینه و تخریب و ترور شخصیت آنها و از رمق انداختنشان ندارند. هدف این حملات اغلب زنانی هستند که فمینیسمشان از نوع فرمانبر پارسای نیست. زنانی که صرفنظر از اینکه خود را فمینیست بخوانند یا نه، سعی کرده اند جوهره فمینیسم یعنی نقد قدرت و تلاش برای شکستن ساختارهای قدرت مسلط را در خود نهادینه کنند. و این درست همان زنی است که در روح و روان صاحبان و مدافعان ساختارهای قدرت تشویش و دلواپسی ایجاد می کند که انگیزه اصلی اسیدپاشی سایبری است برای اینکه به هر افترا و توهینی دست بزند تا او را حذف کند. در این روش، حذف سایبری جایگزین حذف فیزیکی می شود در حالی که هر دو، یک هدف را دنبال می کنند.

ذکر چند مثال که تنها موارد معدودی است از تعداد زیاد اسیدپاشی های سایبری به چهره زنان، می تواند به روشن تر شدن بحث کمک کند. قطعا این چند مثال، تنها موارد این پدیده نیستند و یکی از بارزترین مثالهای اخیر، کمپین گسترده و سازمان یافته تخریب، افترا و ترور شخصیت علیه شادی امین، فعال حقوق همجنسگرایان و از هماهنگ کنندگان شبکه “شش رنگ” است که به دلیل اینکه در مرحله پیگیری حقوقی است، پرداختن به آن، مقاله و چارچوب دیگری را می طلبد.

۱)در واکنش به اعتراض برخی از زنان فمینیست کرد به یکی از فعالان سیاسی به خاطر نوشته ای که در آن زنان فمینیست را بە مادەخرانی تشبیه کرده بود کە طی یک راهپیمایی خواستار بریدن دم خود و عرضە دستگاه تناسلی، بی بند و باری و عریانی از طریق نگذاشتن پالان بر پشت خود و عشق آزاد با ۱۵٠ خر نر شده اند، صفحه فیس بوکی با عنوان “هەموومان گۆڵەکەرین” (ما همه نره خر هستیم) توسط عده ای که حاضر به افشای هویت واقعی خود نیستند، ایجاد شده است. در هجونامه های این صفحه، با بردن نام، توصیفات توهین آمیزی از اندام جنسی زنان فمینیست شناخته شده کرد و روابط جنسی آنها منتشر می شوند. زنانی را که اعتراض می کنند، به این متهم می کنند که دلیل فمینیست شدنشان این بوده که پدرشان در کودکی به آنها تجاوز کرده و….

انتشار این مطالب توهین آمیز به زبان کردی، هرچند توجه بسیار کمتری از انتشار مطالبی مشابه به زبان مسلط (فارسی) در شبکه های اجتماعی ایرانیان برانگیخت اما یک بار دیگر ثابت کرد که چگونه شبکه های اجتماعی می توانند از سوی اسیدپاشان سایبری که در تاریکی ایستاده اند به وسیله ای برای توهین و نفرت پراکنی علیه زنان بدل شوند. این قضیه، همچنین به ما نشان می دهد که چگونه ساختارهای قدرت مسلط و به خصوص روشهای کیهانی و جمهوری اسلامی، مرزهایش تا درونی ترین لایه های مغزهای نیروهای اپوزیسیون این نظام، گسترده شده اند. در واقع، در بیشتر نمونه های اسیدپاشی سایبری، هیچ تفاوتی از حیث روشها و گفتمان بین جمهوری اسلامی و منتقدان یا مخالفان آن وجود ندارد.

۲) صفحه ای در فیس بوک، مجددا توسط افراد مجهول الهویه ایجاد شده به عنوان “فسادهای یواشکی مسیح علی‌نژاد” که مجموعه ای از حملات علیه مسیح علی نژاد را منتشر می کند و بیشتر از ۷۷۰۰ نفر هم آن را لایک کرده اند. در این صفحه، از تمامی تکنیک های رایج جمهوری اسلامی برای بدنام سازی وی و بی اعتبار کردن صفحه فیس بوکی پرطرفدار و تاثیرگذار “آزادی های یواشکی” استفاده شده است. مثلا استفاده از نام شناسنامه ای او که با نامی که او برای فعالیت حرفه ای اش برگزیده متفاوت است به شکلی تحقیر آمیز، نسبت دادن او به رابطه با صهیونیست ها، نوشتن مطالب توهین آمیز درباره روابط شخصی او و حتی نسبت دادن انحراف جنسی به وی و… اما بسیاری از مطالبی که در این صفحه آمده، ولو با ادبیاتی دیگر، قبلا توسط صفحاتی که توسط نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی اداره می شود نیز تکرار شده است. این صفحه نمونه خوب دیگری است از پیوند نامبارک اپوزیسیون و پوزیسیون در تلاش برای اسیدپاشیدن بر چهره زن سرکشی که مطابق میل آنها رفتار نکرده است.

۳)یک زن فعال، با یک اکانت اینستاگرام که هم هویت با هویت واقعی اوست، زن دیگری را به خیانت، رابطه داشتن با شوهران دوستانش، سپاهی و مافیای مواد مخدری بودنن پدر و برادرانش می کند و سر آخر، اشاره می کند که عکس های بدون حجاب او ممکن است خشم عشیره ناموس پرست او را برانگیزد. این مثال نشان می دهد صرف زن بودن، از ما فمینیست یا کسی که از ادبیات خشونت آمیز سکسیستی استفاده نمی کند نمی سازد. همانطور که تعلق به یک گروه تحت سرکوب، مانند اقلیت های ملی یا همجنسگرا بودن، به خودی خود ما را واجد اخلاق حقوق بشری نمی سازد. محتوای این اسیدپاشی سایبری در اینستاگرام، یادآور دهها نمونه دیگر از اسیدپاشی سایبری است که کسانی که خود را حقوق بشری یا فمینیست می خوانند، مرتکب شده اند. این مثال همچنین پیوند روشنی را بین اسیدپاشی در دنیای مجازی و اسیدپاشی در دنیای واقعی نشان می دهد. اینکه چگونه اسیدپاشی مجازی می تواند با به میان کشاندن پای خانواده و ناموس و غیرت و یا حتی ایجاد خطر امنیتی، منجر به اسیدپاشی واقعی، چه توسط خانواده و چه توسط قدرت دولتی بشود.

هرچه پیشتر می رویم، خطر استفاده از شبکه های اجتماعی به مثابه اسلحه، بیشتر می شود. دنیای امروز، هنوز فاقد قوانین سفت و محکمی است که با اینگونه سوءاستفاده ها از ابزارهای آنلاین به درستی برخورد کند. اسیدپاشان سایبری، با پنهان کردن هویت های واقعی خود پشت آی های جعلی در شبکه های اجتماعی، تا بتوانند از چنگ قانون می گریزند. در این میان، صاحبان زبانهای حاشیه ای مانند فارسی، بیشتر از تولید کنندگان محتوا به زبانهای مسلط و به خصوص انگلیسی، در معرض خطرات حملات سازمان یافته اسیدپاشان فضای سایبری هستند. مانند بسیاری از موارد دیگر خشونت، زنان قربانیان اصلی هستند هرچند مردان نیز می توانند قربانی چنین حملاتی شوند. واقعیت این است که این تنها صاحبان غولهای عظیمی مانند فیس بوک و توییتر نیستند که فاقد ابزارهای لازم برای برخورد قانونی با منتشر کنندگان مطالب حاوی افترا و توهین هستند بلکه جامعه نیز هنوز آموزش کافی برای نحوه حمایت از قربانیان آزارهای سایبری ندیده است. جامعه ایرانی به طور کلی و جامعه مدنی به طور خاص، همانطور که هنوز نمی داند روش درست برخورد با زنی که در زندان، قربانی تجاوز شده چیست، نسبت به نحوه مواجهه با یک قربانی خشونت سایبری نیز ناآگاه است.

تا زمانی که مبارزه زنان با ساختارهای قدرت مسلط ادامه دارد، اسیدپاشی مجازی به چهره آنها نیز ادامه خواهد داشت. تنها زمانی این روند می تواند به ضرر اسیدپاشان سایبری خاتمه یابد که هر یک از ما، مسئولیت اخلاقی خود را در حذف فرد اسیدپاش از دایره دوستان واقعی یا مجازی خود به عنوان کمترین کار ممکن و برخورد قاطع با همه کسانی که از شبکه های اجتماعی برای خشونت و نفرت پراکنی استفاده می کنند، انجام دهیم. یادمان نرود که ما با ایجاد این مرز روشن بین خود و اسیدپاشان سایبری، در وهله اول، داریم از خودمان و اصولی که شعارش را می دهیم، دفاع می کنیم نه از روش و منش به عنوان مثال، فمینیستهای کرد یا فعالیت های مسیح علی نژاد یا زنی که در تنهایی پناهندگی، با هجوم آوار توهین و افترا مواجه شده است. ما می توانیم فاصله فکری یا عملی خود را با هر یک از آنها داشته باشیم اما اجازه ندهیم که اختلافات فکری یا حب و بغض های شخصی، محیطی امن و پذیرنده برای اسیدپاشان سایبری فراهم کنند. و دست آخر، یادمان نرود، این شتری است که می تواند در خانه هر یک از ما بخوابد.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.