جیمز پتراس: ظهور «چپ غیرچپ»: شکل‌‌بندی ریشه‌ای جدید سیاست‌های اروپای جنوبی

به جای چپ سنتاً طبقاتی، جنبش‌های «چپ غیرچپ» ظهور کرده اند. رهبران آن‌ها «دمکراسی مشارکتی» را پذیرفته اند، اما در عملِ سیاسی عمودی درگیر شده اند. سیاست در راست، دیگر بر محور حفظ برتری‌های اقتصادی ملی قرار ندارد. رهبران راست‌گرا با اشتیاق اقتصادها و جامعه خود را تابع جنگ‌های صلیبی امپریالیستی قرار می‌دهند که حاکمیت ملی را از محتوا تهی نموده، در عین‌حال خزانه ملی را غارت می‌کند. ….

در اروپای جنوبی طی دهه گذشته تغییرات اساسی رخ داده که موجب شکسته شدن اتحاد‌های سیاسی گذشته، ناپدید شدن تقریبی احزاب سنتی چپ، افول سندیکاها، و ظهور «رادیکالیسم طبقه متوسط» شده است. جنبش‌های سیاسی جدید، در ظاهر چپ، دیگر بر آگاهی طبقاتی کارگران و بر مبارزه طبقاتی قرار ندارند. همین‌طور در راست، به جای مداخله در جست‌وجوی بازارهای اقتصادی، توجه بیش‌تری به تشدید ظرفیت سرکوب‌گرانه دولت می‌شود.در حالی‌که جنبش‌های «چپ غیرچپ» حمایت «خشمگین‌ها»، توده کارگران بیکار و خانواده‌های مسکن باخته را به دست می‌آورند، رهبران آن‌ها یک برنامه جدی برای عمل ندارند که بتواند ساختارهای قدرت اقتصادی را چالش نماید: آن‌ها انتظارات مردمی را از طریق تقاضاها برای «تغییر» بالا می‌برند. اما، این شعارهای مبهم و فریبنده به رهبران «چپ غیرچپ» امکان می‌دهد به اتحادهای انتخاباتی و ائتلاف‌های دولتی مختلط اپورتونیستی با شخصیت‌ها و احزابی که آشکارا به دستگاه تعلق دارند، بپیوندند.

ظهور «چپ غیرچپ»: شکل‌‌بندی ریشه‌ای جدید سیاست‌های اروپای جنوبی

منبع: گلوبال ریسرچ

نویسنده: جیمز پتراس
۲۲‌ ژوئن ۲۰۱۵

تارنگاشت عدالت

پیش‌گفتار
در اروپای جنوبی طی دهه گذشته تغییرات اساسی رخ داده که موجب شکسته شدن اتحاد‌های سیاسی گذشته، ناپدید شدن تقریبی احزاب سنتی چپ، افول سندیکاها، و ظهور «رادیکالیسم طبقه متوسط» شده است. جنبش‌های سیاسی جدید، در ظاهر چپ، دیگر بر آگاهی طبقاتی کارگران و بر مبارزه طبقاتی قرار ندارند. همین‌طور در راست، به جای مداخله در جست‌وجوی بازارهای اقتصادی، توجه بیش‌تری به تشدید ظرفیت سرکوب‌گرانه دولت می‌شود. رادیکالیزه شدن راست، از جمله کاهش بودجه اجتماعی، برنامه‌های رفاهی را نابود کرده است. مصادره خانه‌ها، محلات منسجم متکی بر سازمان‌های اجتماعی را ریشه‌کن ساخته است.

به جای چپ سنتاً طبقاتی، جنبش‌های «چپ غیرچپ» ظهور کرده اند. رهبران آن‌ها «دمکراسی مشارکتی» را پذیرفته اند، اما در عملِ سیاسی عمودی درگیر شده اند. سیاست در راست، دیگر بر محور حفظ برتری‌های اقتصادی ملی قرار ندارد. رهبران راست‌گرا با اشتیاق اقتصادها و جامعه خود را تابع جنگ‌های صلیبی امپریالیستی قرار می‌دهند که حاکمیت ملی را از محتوا تهی نموده، در عین‌حال خزانه ملی را غارت می‌کند.

این نوشتار این تغییرات پیچیده و معنی آن‌ها را بررسی خواهد کرد.

«چپ غیرچپ» در اروپای جنوبی
بحران‌های اقتصادی، به ویژه تحمیل کاهش‌ شدید دستمزدها، مزایای بازنشستگی و دیگر برنامه‌های رفاه اجتماعی توسط دولت‌های راست‌گرا و سوسیال دمکرات منجر به نارضایتی گسترده‌ای شده، که احزاب چپ سنتاً متکی بر محل کار نتوانسته اند به آن توجه کنند و مردم را بسیج نمایند. بیکاری طولانی و ژرف شونده و رشد اشتغال موقت بر بیش از ۵۰ درصد نیروی کار تأثیر گذاشته است.

نمایندگی سندیکا شدیداً کاهش یافته، حضور احزاب سنتی در کارخانه‌ها را ضعیف‌تر کرده است.

تخلیه‌های عدوانی گسترده، مصادره خانه‌ بدهکاران به بانک‌ها و بیکاری همراه آن به پیدایش جنبش‌ها و مبارزات ضدتخلیه در محلات انجامیده است. میلیون‌ها کارگر جوان اکنون به مزایای بازنشستگی پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های خود متکی اند و با دو نسل قدیمی در خانه والدین خود زندگی می‌کنند. برای کارگران جوان، افت زندگی روزانه، از دست رفتن استقلال شخصی و ناتوانی در زندگی کردن مستقل به شورش‌ برای «حرمت» انجامیده است.

احزاب سنتی چپ و سندیکاها نتوانسته اند (یا سعی نکرده اند) بیکاران را متشکل نمایند. آن‌ها نتوانسته اند کارگران جوان و موقت را که حرکت به پایین دارند، در چیزی که به جنبش‌های طبقاتی مبتنی بر مبارزه طبقاتی شباهت داشته باشد، جذب نمایند.

به مثابه جمع اضداد، علی‌رغم بحران رو به ژرفش در میان کارگران، چپ سنتی در حال افول بوده است. سمت‌گیری آن به سوی محل کار و زبان مبارزه طبقاتی آن برای کسانی که بیکارند یا امیدی به یافتن کار ندارند، پژواکی ندارد. برای طبقه متوسط رادیکالیزه شده، چپ سنتی در تلاش برای سرنگون کردن سرمایه‌داری، بیش از حد رادیکال و برای انجام تغییرات، از قدرت بسیار دور است.

طبقه متوسط رادیکال شده شامل کارمندان دولت، صاحبان مشاغل حرفه‌ای و پیمانکاران خصوصی می‌شود که در آرزوی حرکت به بالا بودند و تا این اواخر آن را تجریه می‌کردند اما اکنون پی برده اند که راه آن‌ها توسط برنامه‌های ریاضتی تحمیل شده توسط جناح راست و احزاب سوسیال دمکرات مسدود شده است.

طبقه متوسط رادیکال شده، سرخورده از خیانت سوسیال دمکرات‌ها و رویارو با حرکت به پایین، سردرگم و پراکنده است. بسیاری از آن‌ها به اعتراضات بی‌شکل خیابانی پیوستند؛ برخی حتا، در اکثر موارد به طور موقت، گزینه احزاب راست سنتی را پذیرفته اند و تنها با کاهش ددمنشانه‌تر مشاغل، عدم امنیت و حرکت به پایین بیش‌تر مواجه شده اند.

طبقه متوسط  از محروم شدن خود و فرزندان خود از امکان حرکت به بالا عمیقاً بیزار است. آن‌ها از خیانت رهبران «به طور معتدل ترقی‌خواه» سوسیال دمکرات پیشین خود به منافع‌شان بیزارند. رادیکالیسم آن‌ها در جهت اعاده دسترسی گذشته آن‌ها به پیشروی اجتماعی است. خصومت عمیق آن‌ها نسبت به مقامات در از دست رفتن موقعیت پیشین آن‌ها در نتیجه بحران ریشه دارد.

رادیکالیسم طبقه متوسط  از نوستالژی (دلتنگی) برای گذشته متأثر است. این رادیکالیسم در مبارزه برای اعاده یارانه‌های اجتماعی و سیاست‌های رشد اتحادیۀ اروپایی ریشه دارد. آن‌ها گذشته نزدیک بالا رفتن استانداردهای زندگی و «شمول اجتماعی» را به یاد می‌آورند، که فرزندان‌شان اکنون از آن محرومند. این بینش راهنمای لفاظی‌هایی است که می‌گوید طبقه متوسط در نتیجه «شایستگی» خویش به درآمدهای فزاینده دست یافت و از آن لذت برد.

امروز طبقه متوسط رادیکال شده به دنبال سیاست‌های عملی، مشخصاً تعریف شده و دولتی است که بتواند شکوفایی گذشته آن‌‌ها را اعاده نماید. هدف آن‌ها «هم‌سطح کردن زمین بازی» برای همه نیست، بلکه می‌خواهند جلوی فقیر ‌شدن خود را بگیرند. آن‌ها سیاست‌های احزاب سنتی چپ را رد می‌کنند، زیرا مبارزه طبقاتی و ایدئولوژی‌های کارگرمحور آمال اجتماعی آن‌ها را ارتقاء نمی‌دهد.

برای اکثر کنشگران طبقه متوسط، «ریاضت»، شیادان بانک‌های بزرگ و دزدسالاری، متهمین هستند. آن‌ها خواهان احزابی هستند که بتوانند سرمایه‌داری را اصلاح یا اخلاقی نموده «حرمت فردی» را اعاده نمایند. آن‌ها خواهان برکنار ساختن مقامات فاسد هستند. آن‌ها به جای هدف چپ سنتی برای مالکیت عمومی تحت کنترل کارگر، خواهان «دمکراسی مشارکتی» هستند.

تحت شرایط ایجاد شده توسط بحران اجتماعی کنونی، یک «چپ غیرچپ» در سراسر اروپا ظهور کرده است. «چپ غیرچپ» خودبه‌خودی، بی‌شکل، «آنارشیست»، فرانهادی و «خیابان‌محور»، سبک گستاخانه‌ای را پیش گرفته است. «چپ غیرچپ»، در آغاز پیدایش خود، احزاب سیاسی، برنامه‌های خوب تعریف شده و کادرهای منضبط را به سود خودبه‌خودی و گستاخی نسبت به مؤسسات رد می‌کرد.

با افزایش جذابیت «چپ غیرچپ»، بیکاران، کارگران موقت، کارگران فاقد امنیت و کارگران غیرسندیکایی فاقد حمایت و طبقه متوسط  رادیکال شده به تظاهرات پیوستند و در جمعیت ایمنی یافتند. آن‌ها جذب فراخوان از «خیابان» برای عزل دزدسالاران در قدرت شدند.

از این جنبش متکی بر خشم طبقه متوسط پایین رونده، «پودموس» در اسپانیا، «سیریزا» در یونان و «پنج ستاره» در ایتالیا ظهور نمود، و با وعده اعاده «حرمت و احترام»، همه مردم بریده از قدرت را جلب کرد. آن‌ها فراخوان‌های بی‌شکلی برای «پایان دادن به ریاضت» با وعده مبهم ایجاد شغل از این طریق، مطرح کردند.

با این وصف، رهبران «چپ غیرچپ»، به طور وضوح تحت نفوذ رنجش غیررادیکال طبقه متوسط  پایین رونده قرار دارند.

آن‌ها هرگز در مبارزات طبقاتی درگیر نبوده اند و ایدئولوژی طبقاتی را رد کرده اند. برای رهبران «چپ غیرچپ»، قطب‌بندی اجتماعی عمدتاً یک وسیله برای ایجاد پایگاه انتخاباتی است. مشارکت آن‌ها در مبارزات محلی کوچک برای «اثبات» این‌که رهبران چپ غیرچپ با آرمان‌های مردمی اصیل در ارتباطند، نشان داده می‌شد.

گذار «چپ غیرچپ»: از خیابان به مقام عمومی

«چپ غیرچپ» با سرعت از خیابان به انتخابات حرکت کرد و از خیابان به تشکیل ائتلاف‌هایی با احزاب سنتی رفت. تصمیمات استراتژیک توسط  محفل کوچگی از رهبران شخصیت‌گرا گرفته می‌شد: آن‌ها «دمکراسی مشارکتی» را برای فقط اشاره به کنشکری و موضوعات محلات-نه موضوعات ملی، که حوزه «کارشناسان» است- از نو تعریف کردند.

«سیریزا»، نخستین «چپ غیرچپ» که به قدرت رسید، شکاف عظیم بین ژست‌ رادیکال رهبران آن زمانی‌که در اپوزیسیون بودند و کرنش بزدلانه آن‌ها در مقابل «قدرت رسمی» (تروئیکا: صندوق بین‌المللی پول، کمیسیون اروپایی، بانک مرکزی اروپایی) را پس از آن‌که به قدرت رسیدند، منعکس می‌کند. «سیریزا» تجسم احساس طبقه متوسط نسبت به نخبگان یورو-تکنوکرات در بروکسل بود، و آن‌ها را برای از دست رفتن شکوفایی گذشته و امنیت شغلی و برای وخیم‌‌تر شدن زندگی روزمره ملامت می‌کرد. «سیریزا» در حالی‌که تروئیکا را محکوم می‌کرد تحت قیمومیت آن باقی ماند. «سیریزا» با شدیدترین لحن اخلاقی نخبگان اتحادیۀ اروپایی را برای انجام چیزی که منافع طبقاتی نخبگان به آن‌ها دیکته می‌کرد-یعنی دفاع از بانک‌داران اتحادیۀ اروپایی، گرفتن اقساط بدهی و تهدید زیر‌دستان- نکوهش می‌کرد. در عمل، «سیربزا»  هرگز یک تحلیل طبقاتی از سیاست تروئیکا، که هم‌چنان به آن‌ها‌ به مثابه «شرکای اتحادیۀ اروپایی» خود اشاره می‌کرد… حتا زمانی‌که آن‌ها تقاضاهای ددمنشانه‌ای را مطرح می‌کردند، به کار نبست.

رهبران «سیریزا» زمانی‌که به قدرت رسیدند هرگز حتا یک اعتراض توده‌ای را بسیج نکردند و هرگز در مواجهه با اوامر استعماری اتحادیۀ اروپایی تهدید به اعتصاب نکردند.

الکسیس تسیپراس رهبر شخصیت‌گرای «سیریزا» راست‌گرایان از رژیم‌های پیشین را به مناصب کلیدی برگمارد. او با تروئیکا مذاکره کرد و در همه موضوعات استراتژیک مرتبط با بدهی، پرداخت‌ها، ریاضت و خصوصی‌سازی‌ها عقب نشست. «سیریزا» هرگز «مراجعه به مردم» را در نظر نگرفت. «جنگ صلیبی اخلاقی» آن علیه سرمایه‌داری با در آغوش گرفتن سرمایه‌داری و نظام استعماری منطقه یورو از جانب آن‌ها، به پایان رسید.

فقدان تحلیل طبقاتی، مبارزه طبقاتی و بسیج طبقاتی در «سیریزا» و تعهد کامل آن به کار کردن در درون یک سرمایه‌داری اخلاقی و منطقه یورو برای اعاده موقعیت و امنیت طبقه متوسط، به بدترین سازش و تسلیم-همراه با لودگی برخی از رهبران آن- انجامیده است.

در پایان، «سیریزا» به اوامر قدرت‌های بالاتر تروئیکا و مباشران آن‌ها در منطقه یورو تسلیم شد، اما نه پیش از آن‌که خزانه یونان را خالی کند. رهبران بدترین‌های همه جهان-یک اقتصاد ملی ورشکسته، یک رژیم «معترض» اما از پایه استعماری و رأی‌دهندگان سرخورده- را تلفیق کردند.

تنها جایی که «سیریزا» موفق شد، تضعیف چپ سنتی (حزب کمونیست یونان) بود. این روال تاریخی را مجدداً تأیید می‌نماید: سرانجام جنبش‌های شناور بی‌پایۀ لحظه رهبران شخصیت‌گرایی است که تصور می‌کنند از «مردم» می‌گویند اما در برابر اربابان خارجی خود زانو می‌زنند.

«چپ غیرچپ» در اسپانیا و ایتالیا: «پودموس» و «پنج ستاره»

«پودموس» در اسپانیا و «پنج ستاره» در ایتالیا آماده اند مسیر انقیاد استعماری «سیریزا» را دنبال کنند. آن‌ها چپ سنتی را رد کردند و با موفقیت آن‌را به حاشیه راندند. آن‌های حمایت وسیع به دست آورده اند، اعتراضات وسیع سازمان داده و با صدای بلند ریاضت و اوامر تروئیکا را رد کرده اند.

در حالی‌که رهبران «پودموس» از «دمکراسی مشارکتی» حرف می‌زنند، تعداد انگشت شماری از رهبران همه سیاست‌ها را تعیین می‌کنند، تصمیم می‌گیرند در انتخابات از کدام کاندیدا حمایت شود و تعیین می‌کنند پس از انتخابات به چه نوع دولت ائئلافی خواهند پیوست.

چیزی که به «پودموس» و «پنج ستاره» ظاهر رادیکال آن‌ها را می‌دهد مخالفت‌شان با احزاب حاکم، رد «ریاضت» توسط آن‌ها، انتقاد آن‌ها از نئولیبرالیسم، و حمایت‌شان از سیا‌ست‌های خُرد انتخابات مسقیم محلی است.

آن‌ها در هیچ زمان و مکانی یک گزینه در مقابل سرمایه‌داری ارایه نمی‌کنند. بدهی‌های غیرقانونی را رد نکرده یا از مصادره بانک‌ها که مسبب غارت اقتصاد‌هایشان هستند، حمایت نمی‌کنند.

«پودموس» و «پنج ستاره» عامدانه سیاست‌های خود را غیرشفاف می‌کنند: آن‌ها چیزی هستند که هر یک از شعب آن‌ها ادعا کند…

رهبران تقاضاهای پوپولیستی مطرح کرده و  درباره «حرمت»، اشتغال و مجازات مقامات فاسد حرف می‌زنند. آن‌ها خواهان پایان نهادن بر اقدامات خودکامه می‌شوند، اما از هر تعهد واقعی به تغییر ساختاری، به ویژه در دادگاه‌ها، پلیس یا نیروهای مسلح سرکوبگر، اجتناب می‌کنند.

«پودموس» و «پنج ستاره» از برنامه‌های ریاضتی اتحادیۀ اروپایی انتقاد می‌کنند و در عین حال به مثابه اعضای مادون سازمانی که تحت سلطه بانک‌داران آلمانی است، در اتحادیۀ اروپایی باقی می‌مانند. آن‌ها بسیج‌های مردمی را ارتقاء می‌دهند اما آن‌ را به ماشین جمع‌آوری رأی برای انتخابات اعضای خود به مقام مبدل کرده اند.

سیاست‌های متناقض «چپ غیرچپ»، ژست‌های پوپولیستی و تعهدات نهادین آن-منعکس کننده سیاست‌های طبقه متوسط سرخورده و سد شده‌ای است که خواهان اعاده موقعیت و امنیت گذشته خود است. رهبران «پودموس» و «پنج ستاره» در دهن‌کجی به دستگاه برای ارتقاء تقاضاهای محدود طبقه متوسط، نمایش بزرگی برپا می‌کنند. در جبهه بسیار وسیع‌تر، رهبران «چپ غیرچپ» هیچ اعتراض توده‌ای را سازماندهی نکرده اند-چه برسد به تشکیل یک جنبش توده‌ای که به طور جدی قدرت‌های امپریالستی، ناتو، جنگ‌های خاورمیانه و تحریم‌های ایالات متحده- اتحادیۀ اروپایی علیه روسیه را چالش نماید.

به این دلیل که اکثریت هواداران آن‌ها ضدناتو، خواهان استقلال فلسطین و منتقد رژیم کیف هستند، پایگاه مردمی «چپ غیرچپ» مستقلاً عمل خواهد کرد اما عمل آن‌ هیچ تأثیر واقعی بر رهبر ملی فعلی نخواهد داشت.

دلیل تفاوت بین رهبران و پیروان روشن است: رهبران «چپ غیرچپ» قصد دارند پس از انتخابات با احزاب فاسد و ارتجاعی «مرکز-راست» که این‌همه مورد نفرت و رد رأی‌دهندگان به «چپ غیرچپ» هستند، ائتلاف نمایند.

در پی انتخابات شهرداری‌ها و انتخابات منطقه‌ای اسپانیا، «پودموس» با حزب سوسیالیست فاسد متحد شد. در شهر مادرید، «پودموس» از ائتلاف چپ-مرکز «آهورا مادرید» («مادرید اکنون») حمایت کرد، که آن به نوبه خود برای انتخاب مانوئلا کارمنا، نامزد «مترقی» برای شهردار، با سوسیالیست‌های راست-مرکز متحد شد.

در حالی‌که کل «اردوگاه مترقی» شکست نامزد راست افراطی «حزب مردمی» را جشن می‌گیرد، درباره تغییرات اساسی در بودجه شهرداری‌ها و مناطق، ساختارهای قدرت اقتصادی و روابط طبقاتی چیز زیادی گفته نمی‌شود.

«پنج ستاره»، «چپ غیرچپ» ایتالیا، تحت سلطه یک «ضد-رهبر» واحد -به‌په گریلو- قرار دارد، او برنامه حزب و وابستگی‌های آن‌را تعریف می‌کند. او به شکلک درآوردن‌های دلقکانه و تحریک‌آمیز علیه مقامات معروف است و خواهان برگزاری «روز گا… پارلمان» شده است.

این «به‌په» است که نامزدها را برای پارلمان برمی‌گزیند. «پنج ستاره» زمانی‌که در اپوزیسیون بود، با سروصدا با همه جنگ‌های ناتو در خاورمیانه، با مداخلات نظامی ایالات متحده در آمریکای لاتین و توافق‌نامه‌های تجارت آزاد مخالفت می‌کرد. اما «به‌په»، اکنون که در پارلمان اروپایی غنوده است، با «اختیارگرایی» («لیبرترینیسم») راست متحد شده است.

تقاضای مرکزی «پنج ستاره» بر محور «دمکراسی مستقیم» و «توسعه پایدار» قرار دارد. این در انتخابات سراسری ۲۰۱۳ حمایت انتخاباتی اکثریت طبقه متوسط پایین-۲۶ درصد آراء (۹ میلیون رأی)- را به دست آورده است.

در حالی‌که «به‌په» و هم‌فکران او در پارلمان درگیر کتک‌کاری می‌شوند، ژست‌های رادیکال می‌گیرند و کلمات آتشین افاضه می‌کنند، «پنج ستاره» از یک اعتصاب سراسری کارگران حمایت نکرده است. او در تک‌تک انتخابات شرکت می‌کند، اما از مبارزات در کارخانه‌های فاصله می‌گیرد.

رادیکالیسم، به مثابه «سیاست‌های ژستی» بزرگ، یک سرگرمی است، پاسخ غیرتهدید‌آمیز به سرمایه‌داری است، زیرا هیچ تلاش هماهنگی برای تشکیل اتحادهای طبقاتی با کارگرانی که در محل‌های کار درگیر مبارزه هستند، صورت نمی‌گیرد.

«پنج ستاره»، مانند «پودموس» و «سیریزا» رادیکالیسم سازمان‌نیافته جوانان سرخورده طبقه متوسط  پایین به خشم‌ آمده از حرکت به زیر آن‌‌را ابراز می‌کند، و در عین‌حال از  گسست از اتحادیۀ اروپایی امتناع می‌نماید. آن‌ها علیه تمرکز قدرت در دست بانک‌ها دشنام می‌دهند، اما از تعقیب ملی کردن آن‌ها امتناع می‌کنند. «پنح ستاره» اخبراً در رم ۸۰۰‌هزار نفر را بسیج کرد اما آن‌ها را به هیچ‌جا هدایت نکرد. «پنج ستاره» جمعیت را به  گرد ‌آمدن و هو ‌کردن رهبران خود و مسخره کردن دلالان قدرت دعوت می‌کند. جمعیت پس از آن به خانه‌های خود بازمی‌گردند.

نتیجه‌گیری
در حالی‌که جنبش‌های «چپ غیرچپ» حمایت «خشمگین‌ها»، توده کارگران بیکار و خانواده‌های مسکن باخته را به دست می‌آورند، رهبران آن‌ها یک برنامه جدی برای عمل ندارند که بتواند ساختارهای قدرت اقتصادی را چالش نماید: آن‌ها انتظارات مردمی را از طریق تقاضاها برای «تغییر» بالا می‌برند. اما، این شعارهای مبهم و فریبنده به رهبران «چپ غیرچپ» امکان می‌دهد به اتحادهای انتخاباتی و ائتلاف‌های دولتی مختلط اپورتونیستی با شخصیت‌ها و احزابی که آشکارا به دستگاه تعلق دارند، بپیوندند.

در یونان، ایتالیا و اسپانیا چپ سنتی یا ناپدید شده، یا به یک نیروی حاشیه‌ای کاهش یافته است. آن‌ها با نیرو یا پایگاه ناچیزی که بیرون از محل کار و سندیکاها دارند، به ندرت ۵ درصد آراء را به دست می‌آورند.

«چپ غیرچپ» به انزوای چپ سنتی وابسته است و حتا بخشی از پایگاه اجتماعی آن‌را جلب کرده است. رد سازمان منضبط چپ سنتی و رهبری از بالا به پایین چپ سنتی توسط «چپ غیرچپ» و لفاظی‌های کثرت‌گرایانه (پلورالیستی) آن برای جوانان جذابیت دارد. با این وصف، همان‌طور که سندیکاهای چپ که برای نجات کارگران شاغل در صدد سازش با رؤسا برمی‌آیند و بیکاران را فراموش می‌کنند، بیکاران برای ابراز مخالفت خود به چپ غیرچپ «باز و خودبه‌خودی» نگاه می‌کنند. در انتخابات شهرداری‌های اسپانیا، «چپ متحد»، یک تشکل انتخاباتی کمونیستی برای انتخاب مانوئلا کارمنا، «شهردار شورشی» مادرید به «پودموس» پیوست.

چپ آکادمیک اروپا-ایالات متحده در حالی‌که به درستی ظهور اپوزیسیون وسیع به رژیم‌های راست‌گرا در اروپای جنوبی را جشن گرفته است، نتوانسته‌ است دینامیسم‌های درونی جنبش‌های «چپ غیرچپ»- محدودیت‌های رادیکالیسم طبقه متوسط و اهداف سازشکارانه آن‌ها- را درک کنند.

نمونه «سیریزا» در یونان هشداری است نسبت به پی‌آمدهای مرگبار تلاش رهبران طبقه متوسط برای تحقق بخشیدن به تغییرات رادیکال، در چهارچوب نئولیبرالی تحمیل شده توسط اتحادیۀ اروپایی.

پس‌گفتار
در حال حاضر، بهترین مثال برای فرصت‌طلبی و ورشکستگی «چپ غیرچپ» را می‌توان در پیروزی مانوئلا کارمنا در انتخاب شهردار مادرید دید، که پیروزی او توسط «پودموس» در جشنی که به تازگی برگزار شد به مثابه «یک پیروزی بزرگ برای مردم» ستایش شد.

کارمنا، شهردار منتخب، برای کنار گذاشتن همه «پنج رفرم پایه‌ای فوری» که در جریان انتخابات وعده داده بود، وقت را تلف نکرد. شهردار به اصطلاح «مترقی» مادرید در یک کنفرانس مطبوعاتی (با پوزخندی تلخ) اعلام کرد که «وعده شماره اول»-یک بانک همگانی-دیگر ضرورت ندارد، زیرا وی از کار کردن با بانکداری خصوصی الیگارشی راضی است. وی از دنبال کردن «وعده شماره دو»-یارانه به برق، آب و گاز برای خانواده‌های فقیری که خدمات آن‌ها قطع شده است، امتناع کرد و مدعی شد که برای این خیلی زود است و می‌توان تا زمستان صبر کرد.

کارمنا در ارتباط با «وعده شماره سه»-تفاهم‌نامه بدهی- اصرار نمود که «فعلاً، ما به پرداختن ادامه می‌دهیم.» در ارتباط با «وعده شماره چهار»، ترجیح دادن پیمارنکاران عمومی به پیمارنکاران خصوصی برای قراردادهای شهرداری، کارمنا موضع خود را تغییر داد: «ما فعلاً نمی‌توانیم این‌را تغییر بدهیم.»

کارمنا حتا «وعده شماره پنج» را -اجرای فوری برنامه تأمین غذای تابستانی برای کودکان فقیر- کنار گذاشت و تأکید کرد که او بر برنامه ناکافی سلف راست‌ افراطی خود اتکاء خواهد کرد.

به علاوه، کارمنا، شهردار منتخب، حتا از این جلوتر رفت، و پرسنل خود را از میان بازمانده‌های راست افراطی دولت‌های قبلی برگزید و آن‌ها را در مقام‌های تصمیم‌گیری استراتژیک برگمارد. به عنوان مثال، او کارمن رامون، یک مدیرکل در دولت راست افراطی نخست‌وزیر آزنار را به مدیرکلی مادرید منصوب کرد. او از این تصمیم‌های ارتجاعی دفاع کرد و گفت وی به دنبال «تکنوکرات‌ها که بهترین مدیران حرفه‌ای هستند»، می‌باشد. در واقع، کارمن رامون به بهترین شیوه «حرفه‌ای» اخراج گسترده کارگران عمومی را به اجرا گذاشت!

کارمنا با اصرار بر این‌که او خواهان همکاری با راخوی نخست‌وزیر راست افراطی است و با رد علنی ایده ارتقای یک گزینه مترقی، به رأی‌دهندگان به «پودموس» بیش‌تر خیانت کرد!

در عرض یک هفته، سرخوشی پیرامون پیروزی نامزدهای مورد حمایت «پودموس» با این اقدامات اپورتونیسم تلخ از میان رفته است: «چپ غیرچپ» از همان آغاز به رأی‌دهندگان به خود خیانت کرده است!

————————————-
منبع: مجله هفته
http://www.hafteh.de

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.