“امید راه رسیدن به حقیقت را هموار می‌کند” یادی از مبارز دلاور هوشنگ ترگل

در مورد هوشنگ ترگل و دوستانش در زندان شاه گفته می‌شد آنان مدتی در روستاهاى بروجرد به کار در میان دهقانان پرداختند و با سرمهندس کارخانه‌ نیشکر هفت تپه (مهندس عباسی) آشنا بودند و یکی از اعضای گروه آرمان خلق(ناصرکریمى) در کارخانه مزبور به عنوان کارگر فنى کار می‌کرد و تحت تاثیر مهندس مزبور که هوادار اندیشه‌ى مائو و الگوى انقلاب چین بود، قرار داشت. بعدها مهندس عباسی دستگیر می‌‌شود….

امید راه رسیدن به حقیقت را هموار می‌کند
یادی از مبارز دلاور هوشنگ ترگل

در خاطرات خانه زندگان قسمت هفدهم از گروه آرمان خلق، یاد کرده‌ام
http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=27

اینجا به دفاعیه هوشنگ ترگل در دادگاه نظامی، اشاره می‌کنم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


آرمان خلق و نقش عباس شهریاری
در مورد هوشنگ ترگل و دوستانش در زندان شاه گفته می‌شد آنان مدتی در روستاهاى بروجرد به کار در میان دهقانان پرداختند و با سرمهندس کارخانه‌ نیشکر هفت تپه (مهندس عباسی) آشنا بودند و یکی از اعضای گروه آرمان خلق(ناصرکریمى) در کارخانه مزبور به عنوان کارگر فنى کار می‌کرد و تحت تاثیر مهندس مزبور که هوادار اندیشه‌ى مائو و الگوى انقلاب چین بود، قرار داشت. بعدها مهندس عباسی دستگیر می‌‌شود…
برخی بر این نظر بودند که در پی دستگیری و بازجویی از وی ساواک به سر نخ هایی در مورد گروه آرمان خلق رسیده است، اما به نظر من عامل اصلی لو رفتن هوشنگ ترگل، بهرام طاهر زاده، همایون کتیرایی، ناصر کریمی و احتمالاً غلامرضا اُشترانی، مرد هزار چهره (عباس شهریاری) بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جانباختن حسین کریمی
دوم فروردین سال ۵۰ در خیابان پنجم نیروی هوایی، حسین کریمی همراه با هوشنگ ترگل و همایون کتیرایی و دو نفر دیگر(؟) سوار یک ماشین می‌شوند و گویا با راننده بر سر این که ماشین را به مدت یک روز احتیاج دارند، بحث می‌کنند، اما صاحب ماشین نمی‌پذیرد. در حین جر و بحث ماشین به جوی آب می‌افتد و در همین گیرودار گشت ژاندارمری سر می‌رسد. هوشنگ و همایون و… فرار می‌کنند اما حسین کریمی به محاصره مامورین می‌افتد.
گویا به‌خاطر موقعیت خطرناکی که حسین در آن گیر کرده بود هوشنگ و همایون بر می‌گردند و با ژاندارمها درگیر می‌شوند و حین درگیری گلوله‌ای (احتمالاً از اسلحه همایون) به حسین کریمی اصابت می‌کند و او نقش بر زمین می‌شود.

روزنامه‌های حکومتی در این مورد اشاره کردند در جریان یک اتومبیل‌ربایى‌ که به منظور اجراى یک عملیات نظامى به اجراء درمى‌آید، یکی از نفرات گروه مورد اصابت گلوله‌ دوستانش قرار مى‌گیرد.
«چهار مرد ناشناس، پنجمین همراه خود را هدف گلوله قرار دادند و او را به قتل رساندند. این پنج نفر در یکى از خیابان‌هاى کوى نیروى هوایى تهران سرگرم نزاع بودند که مأموران ژاندارمرى سررسیدند و مردهاى ناشناس وقتى یکى از همراهان خود را گرفتار ماموران ژاندارمرى دیدند، او را با شلیک یک گلوله کشتند و آن گاه پا به فرار گذاشتند… احتمالا” جوانى که به دست دوستانش به قتل رسیده، از ماجراى رازگونه‌اى مطلع بوده و دوستانش به خاطر این که او دستگیر شده بود و احتمال داشت این راز را به مأموران ژاندارمرى بازگو کند، وى را به قتل رسانده اند».
(روزنامه‌ى اطلاعات دوشنبه ٩ فروردین ١٣۵٠)

می‌گویند غلامرضا اشترانى پس از آزادى از زندان در سال ١٣۵٧، به خانواده حسین کریمى خبر مى‌دهد که حسین پس از دستگیرى در کمیته‌ مشترک ضد خرابکاری زیر شکنجه جان باخت. اینکه این مسئله چقدر واقعیت دارد بر من معلوم نیست. تا آنجا که می‌دانم ساواک جسد حسین را به خانواده‌اش تحویل داد و مدعی بود ما او را نکشته‌ایم…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شهدا و زندانیان گروه آرمان خلق

۱۷مهرماه ۱۳۵۰ همایون کتیرایی(دانشجوی دانشکده ادبیات تبریز) بهرام طاهرزاده (دانشجوی سابق و سپاهی دانش)، ناصر کریمی(کارگرفنی شرکت نورد اهواز)، ناصر مدنی(دانش آموز سال ششم دبیرستان)، و هوشنگ ترگل( کارگر آرایشگر=سلمانی)، تیرباران شدند. برادر دیگر هوشنگ، خسرو ترگل را نیز خرداد سال ۱۳۵۴، اعدام کردند.
بقیه اعضای گروه آرمان خلق که اشتباهاً در برخی منابع؛ «جاوید آرمان خلق» خوانده شده، حکم زندان گرفتند.
محمدحسن دستپرورده(دانش آموز سال ششم ریاضی) حبس ابد،
محمد حقیقت(دانشجوی دانشکده ادبیات تبریز)، ۱۰ سال زندان،
خیرالله سلیمی(کارمند اداره آموزش وپرورش) ۳ سال زندان
و عبدالله جاویدی(دانشجوی دانشکده ادبیات تبریز)، ۵ سال زندان

عبدالله جاویدی مترجم کتاب «فردیت خلاق هنرمند» اثر «م.خراپچنکو» و… تیر ماه سال ۱۳۸۵در پاریس جان سپرد.

در دفاعیه‌ هوشنگ ترگل، علاوه بر نام خسرو روزبه و دو شعر از سیاوش کسرایی، به دکتر ارانی، سرهنگ مبشری، کوچک شوشتری و افسران شهید توده‌ای و… اشاره شده‌ و از ماجراجویی و چپ‌روی نقد شده‌است. با نگاه امروز، چه بسا این یا آن بخش از دفاعیه‌ای که آن انسان دلیر به کمک زندانیان دیگر نوشت، جای اما و اگر داشته باشد ولی این مسئله ذره‌ای از پاکی و سلحشوری امثال وی که سودایی جز رهایی مردم و میهن خود نداشتند، نمی‌کاهد. حالا اگر گفته شود این قسمت یا آن قسمت دفاعیه با گفتمان هوشنگ ترگل خوانایی ندارد، مهم نیست.
آنان چون شمع شبانه سوختند با این امید که روشنی بخش محفل دیگران باشند.
دفاعیه هوشنگ ترگل را سال ۱۳۵۲سازمان‌هاى جبهه‌ى ملى ایران در خارج از کشور (بخش خاورمیانه) انتشار دادند. کنفدراسیون هم آنرا تکثیر کرد.

سرفصلها، افزوده من و از متن دفاعیه است.

دفاعیه هوشنگ ترگل

از خود و آرمانهایم دفاع می‌کنم
امروز می‌خواهم در این صحنه تراژیک و در چنین لحظات تعیین کننده‌ای به عنوان آخرین دفاع و بدون مقدمه چینی، از خود و آرمان‌هایم به دفاع بپردازم.
می‌خواهم به طور خلاصه انگیزه‌های عمده و آن علایق و پیوندهای انسانی که مرا به صفوف مبارزان آزادیبخش ملتم کشانید، صراحتاً و روشن و مستدل در خصوص‌شان بحث کنم تا همه شما و کارگردانان چنین صحنه‌های تراژیک به وجود ما و مبارزات پیگیر و ارزنده اجتماعی در کشور ما پی برده و آنرا امری منطقی و اجتناب ناپذیر بدانید.
با این توضیح مختصر و ابتدا لازم می‌دانم که درباره عدم صلاحیت چنین صحنه‌هایی که به اصطلاح دادگاه خوانده می‌شود، صحبت نمایم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مبارزه برای آزادی، وظیفه‌ای مقدس است
اصولاً هیچ دادگاه و محکمه‌ای حق رسیدگی به چنین پرونده هائی را ندارد. چرا؟ و به چه دلیل؟
- برای اینکه ما مبارزان راه آزادی میهنمان هستیم و به خاطر سعادت بشریت و ایجاد نظام نوین و انسانی مبارزه می‌کنیم و مبارزه از دیدگاه توده‌های زحمتکش و ستمدیده نه تنها جرم نیست، بلکه وظیفه‌ای مقدس و افتخاری است و راه مداوم یک رزمنده ملی است. اما از نظر طبقه حاکم در اجتماع بلازده ما، مبارزه جرم تلقی شده و قابل مجازات می‌باشد و البته منطقاً هم بنا به اصل «حفظ منافع طبقاتی» جز این انتظار نمی‌توان داشت. اما آنچه که مانند خورشید عیان است این است که نمی‌توان خواست‌ها و تمنیات دَدمنشانهِ امپریالیسم و دست نشاندگانش را در قالب‌های قانونی و احکام جابرانه محاکم نظامی جهت حفظ و برآورده شدن منافع‌شان رنگ عدالت و عدالتخواهی زد. این تبلیغات و رفرم‌های نیم بند و کوس و کرنای عدالت به اصطلاح اجتماعی قادر نخواهد بود… واقعیات مبارزه بی امان کشورمان را سرپوش نهد و مبارزین استوار، واقع‌بین در چنین شرایط ترور و اختناق از طبقه حاکم انتظاری جز نابودی خود و قتل عام‌های خلق ستمدیده ایران را نخواهند داشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شما نه دادرس هستید و نه از داد چیزی می‌دانید
طبقات حاکمه در کشورهای ستمدیده و بلاکش جهان سوم همچون کشور خودمان به خاطر حفظ و بقای خود به نابودی ما نیازمند است. روزی مبارزین خلق را در میدان‌ها و معابر به گلوله می‌بندند و روز دیگر در اطاقهای در بسته حکم مرگشان را امضاء می‌کنند. این امر از نظر تاریخ مبارزات اجتماعی پدیده‌ای است اجتناب ناپذیر و من شخصاً بدان گردن می‌نهم. اما بدانید نام این اطاق در بسته را هرگز دادگاه نخواهم گذاشت. شما چند نفر نیز دادرس نیستید و از داد نیز چیزی نمی‌دانید. بلکه حامیان طبقه غالب در جامعه ستمدیده کنونی ما می‌باشید و جز این چیز دیگری نخواهد بود. شما هر قدر که سعی کنید بدین اطاق دربسته شکل دادگاه بدهید باز در نهایت ناتوان هستید.
زیرا آخرین حکم و آخرین فرمان‌تان حکم قتل بهترین و فدائی‌ترین و با ارزش‌ترین فرزندان خلق ایران خواهد بود و با چنین داغ ننگی قراردادهای اسارت بار و خانمان برانداز و غارتگرانه امپریالیسم را صحه گذارده و جنایات آن را بر حق خواهید شمرد.
شما رأی به نابودی معماران و سازندگان بنای معنوی و مادی زندگی با شکوه فردا خواهید داد و به این وسیله به جنایتکاری‌تان و اضمحلال ارزشهای انسانی صحه خواهید گذاشت. اما هر عقل سلیمی درک خواهد نمود که احکام صادره ناشی از دستورات و احکام فرمایشی می‌باشند که قبلاً تهیه شده تا به عنوان رأی به اصطلاح مستقل دادگاه اعلام گردد.
آری این اطاق دادگاه نیست. در اینجا قانون و عدالت بنده و اسیر دیوی زشت و بد سیرت است. اسیر زور و قدرت دیکتاتوری است. لیکن باید به ظاهر چنین دادگاه‌های فرمایشی‌ تشکیل شود تا مبارزین را به پای چوبه‌های اعدام بفرستند. راستی چرا چنین است؟
موضوع ساده است. برای اینکه ارباب‌های خونخوار و حیوان منش، خواهان آنند. پشتوانه این کشت و کشتارها چیست؟ و حامیاش کدامست؟ ارتش و سرنیزه که در حقیقت ستون فقرات و استخوان‌بندی هیأت حاکمه فعلی و کلیه طبقات ارتش و نیروهای اهریمنی پلیس تنها ضامن اجرائی نظرات و امیال ضد ملی و طبقاتی است و نه هیچ نیروی دیگر.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ارتش کنونی حافظ منافع غارتگری‌های امپریالیسم
قانون در کشور ما چنین تبلیغ می‌شود که ارتش در سیاست مداخله نمی‌کند و هدف و وظیفه‌اش دفاع از کشور در مقابل بیگانه است و نیز سرکوب نمودن عناصر ناباب در داخل. این خود یک نوع ادعای عوامفریبانه‌است. چرا که اکنون ارتش در تمام ارکان حکومتی مسلط می‌باشد و به عنوان آلتی برنده جهت منافع طبقاتی صاحبان زور و قدرت گمارده می‌شود که البته باید هم چنین باشد و ارتش در امور سیاسی دخالت نماید. اما ارتشی ملی و برحق است که حافظ منافع اکثریت توده‌های رنجدیده و پشتیبان آزادیخواهان خلقهای ایران باشد، نه ارتش کنونی که حافظ منافع غارتگری‌های امپریالیسم است. بنابراین و با این توصیف من و دیگر رزمندگان راه آزادی به واقع می‌دانیم که شما می‌توانید ما را نابود نمائید، ولی حق محاکمه ما را ندارید.
محاکم نظامی اصولاً از نظر حقوقی و در زمان غیر جنگ هیچ گونه مفهوم وجودی ندارند و چنین دادگاه‌هایی به هیچ وجه از نظر حقوقی و قضائی صلاحیت ندارند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این (دادگاه) جلسه اجرائی است، نه دادگاه قضائی
من اعمالی را که انجام داده‌ام با مبانی علمی و فلسفی و اخلاقی منطبق می‌دانم. لذا شما حق ندارید که در مبانی فوق الذکر نظر بدهید و درستی یا نادرستی آن را توجیه کنید.
من به عنوان دشمن آشتی ناپذیر علیه نظام غیر عادلانه و نادرست گام پیش نهاده‌ام و در مقابل، هرگونه فشاری را از جان و دل پذیرا می‌شوم و اگر با سبعیت تمام اراده نموده که من و امثال مرا نابود کند…نباید در چنین صحنه‌های نمایش و خیمه شب بازی که نام دادگاه برآن نهاده اند این تصمیمات ضد انسانی و پلید را بگیرند.
این عوام فریبی و منحرف ساختن افکار توده‌های مردم است و این (دادگاه) جلسه اجرائی است، نه دادگاه قضائی.

دیگر در مورد صلاحیت دادگاه سخنی ندارم و اینک می‌پردازم به اصل موضوع: در طول بازجوئیها بارها از من سوال شده که انگیزه مبارزاتی‌ام چه بوده است؟ من در اینجا سعی می‌کنم ابتدا با بررسی مختصری از وضع زندگی شخصی و سپس اوضاع کنونی ایران به سئوال، پاسخ نهایی را بدهم تا علیرغم نظرات پوچ و بی اساس ارتجاعیون و عمال ایدئولوژیک آنها ثابت کنم که آنچه که مردم و توده‌ها را به مبارزات سازندهی اجتماعی سوق داده است و از این به بعد هم خواهد داد، عوامل ذهنی و غیر واقعی نبوده، بلکه تضادهای موجود در بطن جامعه است که آفریننده و نیروی محرکه این نوع برخوردها و مبارزات طبقاتی می‌باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قراردادهای اسارت آور و بی‌شرمانه

تئوریسین‌های نظام پوسیده و کهنه جوامع گذشته و به دنبال آن به اصطلاح صاحب نظران بورژوازی تلاش و کوشش می‌نمایند تا ریشه‌های مبارزات و جنبش‌های آزادی‌طلبانه را در بنیان عللی غیرعلمی و غیر عینی و غیر دیالکتیکی و به طور خود به خود و مکانیکی جستجو کنند.
و از همین نقطه نظر است که ساواک علل و انگیزه‌های مبارزات را با دلائلی از قبیل به نخست وزیری رسیدن و عقده داشتن و بیکار بودن و از کار هراسیدن و جانی بودن و امثالهم معرفی نموده است و با همین دلائل بچگانه و البته مزورانه است که می‌خواهد ثابت و وانمود سازد که در پس مبارزات دانشجوئی دستهای بیگانه و خارجی قرار دارد. حال آنکه دانشجویان در طول مبارزات خود در صفوف دیگر مبارزان میهن پرست و با فداکاری و جانبازی بی‌دریغ خود در راه آرمان توده‌ها ثابت نموده‌اند که این هیأت حاکمه است که توسط اشاره اربابان در جهت حفظ منافع و امیال شیطانی‌شان و برای تحمیل قراردادهای اسارت آور و بی‌شرمانه با سبعیت خاص به روی سینه‌های مغرور جوانان کشور ما شلیک می‌کنند. درود گرم و آتشین ما به روان دانشجویان شهید واقعه ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲: بزرگ نیا، شریعت رضوی و قندچی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

غارتگران و مزدوران بی اراده امپریالیسم
دانشجویان غیور واقع بین ایران به علت برخورد و تماس مستقیم با فنون و علوم اجتماعی و منطق و آگاهی بر تاریخ تکامل اجتماعات؛ نیروی محرکه تغییرات بنیانی، و در شرایط خاص و حساس کنونی ایران، نیروی حساس و موثری را در صفوف مبارزین تشکیل داده و چاره مسائل و رهایی توده‌های زحمتکش را از قید استعمار و استثمار بهتر تشخیص می‌دهند.
تئوریسین‌ها و مبلغین نظام موجود با انواع حیله و دسائس سعی دارند به مردم جامعه ما بقبولانند که ایران در امن و امان است و مردم در آسایش و رفاه غوطه‌ورند و تنها مشتی به اصطلاح ماجراجو هستند که مخل نظم و آرامش اجتماعی می‌گردند.
واقعاً سئوال می‌کنم که مغرضین و بدخواهان ایران و مردم چه کسانی هستند؟ مگر جز غارتگران و مزدوران بی اراده امپریالیسم که بر جان و مال و ناموس جامعه ما تسلط دارند کسان دیگری نیز می‌توانند باشند؟
البته با دید دیگری این توجیه هم به نظر صحیح می‌رسد که توده‌های ستمدیده ایران علیه منافع اربابان و برضد منافع امپریالیسم خیانت می‌نمایند در صورتی که…از دیدگاه مردم ایران فقط و فقط به خاطر رهائی از اسارت، بردگی و بندگی اقتصادی و اجتماعی می‌باشد و بس…
به سئوال من پاسخ دهید.
چه کسانی می‌توانند خائنین و بدخواهان ایران باشند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امپریالیسم گورت را گم کن و ایران را به ایرانی واگذار
اگر دانشجوئی فریاد برآورد که «دست چپاولگر کوتاه». «امپریالیسم از ایران گورت را گم کن و ایران را به ایرانی واگذار».
آیا چنین شخص تحصیلکرده‌ای مغرض و بدخواه ایران و منافع اکثریت مردم ایران است؟ مسلماً چنین توجیه و استدلالی عوامفریبانه است و جز تأیید اعمال چپاولگرانه و وحشیانه امپریالیسم و میراث‌خواران استعمار چیزدیگری نمی‌تواند باشد.
امروز توده‌ها و خلق‌های ایرانِ در بند، از خواب غفلت بیدار شده اند و آگاهانه خوب را از بد و درست را از نادرست تشخیص می‌دهند و دیگر فریب نیرنگ‌های دشمن را نخواهند خورد. دشمنان سوگند خورده ایران و منافع ملی ایران باید بدانند که سیل خروشان قدرت معنوی و پیوندهای آرمانی مبارزین و همه مردم ایران با قدرتی بس عظیم و ویران کننده به پیش می‌رود و به لحظه‌های تعیین‌کننده یعنی ویرانی تمام کاخ‌های جبر و زور نزدیک می‌گردد. آری افق شکوهمند فردای مردم ایران خود را آماده نوازش انوار زرین آزادی می‌نماید. بلی آن طبع طالع و ظفرنمون خواهد دمید و چنین امیدی تمام تار و پود وجودم را روشنی می‌بخشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اخگرهای مبارزه در وجودم به شعله‌های ملتهب و سوزان تبدیل شدند
باید برای اولین بار و آخرین بار بدانید که در این جهان هیچ قدرتی وجود نخواهد داشت که این امید مقدس را از من و میلیون‌ها رنجبر این مرز و بوم و سراسر جهان دور نماید. همانطور که تاکنون هم نتوانسته‌اید و نخواهید توانست. زیرا حقایق زندگی را درک کردن امید است و امید راه رسیدن به حقیقت را هموار می‌کند؛ و من حقایق تلخ زندگی را برای اولین بار در بازداشت نخستم با تمام وجودم لمس کردم. در این بازداشتگاه‌ها در میان باتلاق‌های فساد، سرود زندگی، پایداری و عطر امید را از شکوفه‌های زندگی فروزان یعنی از فرزندان قهرمان ایران آموختم و از رایحه شادی بخش‌شان نیرو گرفتم و چهره‌های گشاده و انسانی شان مرا واداشت که براوج قله‌های رفیع آرمان توده‌های رنجدیده ایران بایستم و دورنمای زندگی درخشان و خلاق مردم را ببینم.

پس از آزادی از اولین بازداشتم دیگر چیزی جز مردم و سعادتشان برایم وجود نداشت و اکنون هم جز همین مردم و سعادت‌شان برایم دنیای دیگری متصور نیست. به همین منظور به میان مردم رفتم. در میان آنها گشتم و در بطن جامعه، در میان خیل فقر و درماندگی در میان معضلات و تضادهای آشتی ناپذیر، زمینه یک جهش بزرگ را در سیر تکامل اجتماعی یافتم و با تمام وجودم به آن تکیه کردم و طلوع خورشید انقلاب را در افق ایران اجتناب ناپذیر دانستم. چرا که سپیده در حال دمیدن است.
پس از مدتی برای بار دوم بازداشت شدم. در طول بازداشت‌های یک ساله اذعان می‌کنم که اخگرهای مبارزه در وجودم به شعله‌های ملتهب و سوزان تبدیل شدند. چه انگیزه هائی باعث شعله ور شدن آن اخگرها شد؟ بی‌شک فجایعی که قلب پاک از برخورد با آنها ناچار از تپش و خونباری است.
دیدم که چگونه انسانها و هموطنانم قربانی امیال و هوس‌های مشتی دزد به نام قاضی محکمه می‌شوند. دیدم که چگونه مردم در تار و پود سیستم بوروکراتیک مبتذلی دست و پا زده قربانی می‌شوند. با چشم خود دیدم که سرهنگی به نام فرشیدی رئیس دادگاه عادی دادرسی ارتش خرم آباد لرستان بود با چه وقاحت و افتضاحی قانون و عدالت را به حراج گذاشته بود و روی پرونده من معامله می‌کرد و چانه می‌زد. وقتی متوجه شد که آهی در بساطم نیست مرا به ده سال حبس محکوم نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انقلاب در ایران اجتناب ناپذیر است
پس از مدتی پرونده‌ام به اهواز ارجاع و خودم نیز به دنبالش روانه زندان مرکز استان ششم شدم. در آن سیاهچال دیدم که چگونه اطفال معصوم زندان را که مثلاً با دوچرخه تصادف نموده و یا با هم دعوا کرده بودند به جای اینکه به دارالتادیب بفرستند پاسبان‌ها و افسران زندان آنها را به پولداران فاسد زندانی می‌فروختند. آری آن اطفال معصوم و بی گناه را می‌فروختند تا شرافت و حیثیت‌شان آلوده گردد. این دزدان ناموس و شرف پل‌های ساحل نجات را به روی این معصومین بیگناه خراب می‌کردند تا مبادا این شکوفه‌های نا شکفته فردا گلی شوند و با رایحه زندگی بخش‌شان بوی تعفن زندگی موجود را زایل کنند. دیدم افسری به نام کوهساری با جلادی خاص، مردی به نام علی کرم کرمی را به علت اینکه به کم بودن جیره زندان اعتراض نموده بود آنقدر با باطوم به سرش زد تا جان سپرد. جواز دفن‌اش هم تحت عنوان سکته مغزی صادر شد و بدینگونه و به همین سادگی این جنایت هولناک لوث شد. از این گونه فجایع بسیار دیدم. این‌ها مشتی از خروار بودند و به همین خاطر مطالب فوق را نوشتم که جواب شما را که مدعی هستید یک سال مرا در زندان تربیت کرده‌اید داده باشم.
البته شکی نیست که من در زندان تربیت شدم چون در زندان بود که مظاهر پلید نظام موجود را مشاهده کرده و این انگیزه‌ها به نوبه خود عللی بودند که باعث شدند من در مسیر مبارزه عملی قرار گیرم و امروز با این سرافرازی و سربلندی به کارهای ناتمام خود افتخار کنم.
در بالا اشاره کردم که انقلاب در ایران اجتناب ناپذیر است. می‌خواهم این موضوع را توضیح دهم. وقتی ملتی از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در زیر منگنه جبر و زور قرار گرفت، بدون شک در اثر فشار روز افزون، ذرات انقلاب و عکس‌العمل در وجودش متبلور می‌شود. همانند پولاد آبدیده می‌گردد و سرانجام خود را رها می‌سازد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سوسیالیسم بر جهان سرمایه داری غلبه نموده‌ است
کشور ما و مردم ایران در زیر منگنه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قرار گرفته و روز به روز فشرده تر می‌شوند. بنابراین این نتیجه معلوم و الزام آور است. هر آن می‌بایست عکس‌العمل شدیدی را انتظار داشت. یعنی همانا انقلاب ملی و همه جانبه. البته این تحلیلی بسیار ساده و سطحی از شواهد عینی و معضلات گوناگون جامعه ما بود.

بلی از دیدگاه علمی همه می‌دانند که عمر استثمار انسان از انسان در جوامع بشری دیگر به سر رسیده و چون جامعه و کشور نیز جزئی از این کل و یکی از آحاد این ترکیب کلی است. بنابراین نمی‌تواند از یک حکم جهان‌شمول برکنار بماند. در جهان معاصر، عملاً و عیناً مشاهده می‌شود که مظاهر سوسیالیسم بر جهان سرمایه داری غلبه نموده و از آن پیشی می‌گیرد و کار خلاق انسان و توزیع عادلانه نعم مادی جانشین تراکم سرمایه‌ها و توزیع نابرابر می‌گردد.
آشکارا خورشید محتضر سرمایه داری رو به افول است و از شرق سوسیالیسم و جامعه کمال عادلانه سوسیالیسم از ستیغ آرمان خلق‌های این دیار پرتو افشان است. بنابراین در کشور ما انسانها در دنیای جدیدی متولد می‌شوند. خواب‌ها به بیداری و سکون به حرکت و جنبش تبدیل می‌شود.
در مزارع زندگی؛ انسانها داس به دست، خار و خاشاک را به کنار می‌زنند و نهال‌های سبز و شادمانه را آبیاری می‌کنند و من در چنین لحظات حساس در نهایت مسرت و امید به پیروزی فردا، زندگی را ترک خواهم گفت.

آری زندگی را ترک خواهم نمود اما نه به این خاطر که از آن سیر شده‌ام، بلکه به این دلیل که وقتی زنده ماندن در قبال پرداخت شرافت و زندگی انسان‌های دیگر باشد به نظر من مرگ صد بار شیرین تر از آن است.
چنین مرگی پایان زندگی و پایان مبارزه در راه زندگی آزاد و شرافتمندانه نیست. بلکه سرآغازی است به خاطرمبارزه، به خاطر دیگران.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پرچم را به دست زحمتکشان خواهیم سپرد
برایتان می‌گویم و می‌گویم که:
دلم از مرگ بیزاراست
که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است
ولی آن‌دم که زاندوهان روان، زندگی تار است
ولی آن‌دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است.
همان بایستۀ آزادگی این است
لابد برایتان سئوال پیش می‌آید که بسیار خوب، وقتی تو مُردی خوب و بد زندگی برای تو چه ارزشی دارد؟
بله آقایان. فرق میان انسان بودن و اهریمن بودن و دژخیم صفت بودن در همین نحوه تفکر است. زیرا انسان به مفهوم واقعی در مرگ و زندگی به حیات مردم مسئول است…اهریمن بودن هم در برابر وجدان بشریت مسئول است. شخص پلید و اهریمن خو حاضر است به خاطر یک لحظه زندگی ننگین خود، دنیایی را به نیستی بکشاند.
آری آقایان فرق میان ما و شما هم در همین است. شما حاضرید به خاطر حفظ منافع موجودتان میلیون‌ها نفر انسان را در یک لحظه در کوره‌های آدم سوزی زیر شکنجه به وسیله ترور و یا در زیر باران گلوله و چرخ‌های توپ و تانک نابود سازید. اما ما با ایثار قلب‌های خونین مان پرچم ظفرنمون و رهائیبخش مبارزه را گلگون نموده، الهام خواهیم بخشید و این پرچم را دست به دست به دستان پرتوان و سازنده پولادین نسل نوین فردا خواهیم سپرد تا در موج و پرتو درخشان آرمان‌هایمان زندگی عادلانه و طراز نوین ساخته شود.
این پرچم را به دست زحمتکشان خواهیم سپرد تا نشانه‌ای از اعتماد و عشق مقدس ما نسبت به آنها باشد. من در این لحظات حساس مرگ را انتخاب می‌نمایم چرا که می‌دانم با چند قطره خونم زندگی را اندکی روشنتر و با صفا تر و با جلا تر خواهم نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تشکیلات محکم، منضبط و انقلابی
بارها از من سئوال شده که منظور تو از اعمال و رفتاری که انجام داده‌ای چه بود؟ پاسخ می‌دهم
– من به خاطر ایجاد یک سازمان انقلابی فعالیت و تلاش کرده ام. زیرا همانطور که منطق و تجربیات تاریخی و مبارزات ملت ما ثابت کرده است، هیچ مبارزه‌ای نمی‌تواند به پیروزی برسد مگر با داشتن تشکیلات محکم، منضبط و انقلابی. وجود یا عدم وجود چنین تشکیلات انقلابی در حد خود تعیین کننده پیروزی یا شکست نهضت‌های انقلابی در کشورهائی چون ماست. هدف من از این همه فعالیت به خاطر ایجاد سازمانی وسیع و انقلابی با انضباطی سخت و آهنین در سراسر ایران بوده. آنچنان سازمانی که از فعالترین، آگاه‌ترین و مومن‌ترین افراد به وجود آمده و اداره شود. تا روزی که در کشور ما چنین سازمانی به وجود نیامده و نیاید، امکان هر نوع مبارزه‌ای میسر نخواهد بود. با این توضیحات درست است که من در این مسیر موفق نشده ام، ولی عدم موفقیت من یا هر کس دیگر در این راه نمی‌تواند نافی قوانین انقلاب باشد.

من در نظر داشتم با تکثیر آثار مارکسیستی لنینیستی اولین قدم را به خاطر ایجاد چنین سازمانی بردارم، زیرا در طی تجربیات متعدد دریافته‌ام تا مبارزین ما به مارکسیسم لنینیسم، یعنی چکیده تجربیات و منطق علمی توده‌های زحمتکشان در کوران مبارزات اجتماعی و در مبارزه علیه ستمگران دست نیابند در موقعیت کنونی که امپریالیسم با انبانی از تجربیات و فتنه گری‌های ضد انقلابی آکنده است واز بذل و بخشش تجربیات فوق‌الذکر به کلیه ارتجاعیون جهان هیچگونه دریغی ندارد، مبارزین ما نمی‌توانند قدمی ثابت و استوار در مسیر انقلاب و آزادی مردم ایران بردارند. لذا وظیفه کلیه روشنفکران انقلابی ایران است که به خاطر مبارزه با هرگونه کجروی و تکروی و تفهیم لزوم ایجاد سازمانی مارکسیستی لنینیستی با خصلت انقلابی هر چه بیشتر و بیشتر در اشاعه فراگیری قوانین عام دانش مارکسیست- لنینیست بکوشند تا بدینوسیله به تجربیات خلق ما در امر مبارزه افزوده گردد.
این تنها وظیفه کنونی ما و همرزمان فداکار انقلابی ماست که بایستی آنرا دنبال کنیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ماجراجویی و چپ روی…
تا زمانی که یک سازمان انقلابی به وجود نیامده است، مطالعه در امر مبارزه و شکست‌های پی در پی خلق‌های ما وظیفه مهمی شمرده می‌شود. ما می‌بایستی ماهیت مبارزه و علت آنرا شناخته، راهش را به درستی فرا گیریم. این هدف مبرم و ضروری برابر زمان فعلی ما است. در تاریخ مبارزات ملی مراحل مختلفی وجود دارد که اذهان عموم را متوجه خویش می‌کند و افراد به زودی در می‌یابند که هیچ مبارزه‌ای به پیروزی نهائی نمی‌رسد مگر با عبور از مراحلی که ذکر خواهند شد:
در آغاز مبارزات هر ملتی فقط به این خاطر که روشنفکران پیشرو و مترقی نخستین کسانی هستند که قادرند تضادها و نمودهای گوناگون جهات مبارزه را دریابند، ابتکار نبرد علیه ستمگران را به عهده می‌گیرند و پس از مدتی در این کشاکش به علت نداشتن پایگاه طبقاتی و نقص بینش انقلابی و عدم پیشرفت سریع کار انقلابی، به ناچار تسلیم طلبی، یأس، رخوت و رفرمیسم آنان را در پنجه پر قدرت خود می‌گیرد. پس از طی این مرحله به دلیل آنکه اکثریت روشنفکران زمینه مبارزات را مساعد می‌بینند و به علت داشتن سری پرشور عواطف پاک و غلیان انقلابی و ناشکیبائی به خاطر یکسره نمودن امر مبارزه و رسیدن به پیروزی، ماجراجویی و چپ روی خصلت مشخصه و طبیعت کلی این مرحله تاریخی می‌گردد.
زیرا روشنفکران قشری از طبقه بورژوا هستند و با خصائل طبقاتی خاص خود کم حوصله، کم ثبات و احساساتی و گاهی هر دو. یا هرکول‌مآب می‌باشند، و همه اینها به انضمام عدم اتکاء به نیروی توده‌ها او را مستقیماً به سوی ماجراجوئی سوق می‌دهد و خواه و ناخواه این مرحله تاریخی قسمتی از مبارزه هر ملت را اشباع می‌کند و زمانی که انقلاب محدوده‌های تکاملی خود را طی نموده و به عنوان سلاحی نیرومند به دست توده‌ها افتاد در عین حال که سیل قربانی را می‌دهد، بدون ترس و واهمه و بدون تردید، بسیار صبور و پرتوان و نیز با سرعت کامل با درایت و منطق صحیح و درست یعنی با بینشی عملاً مارکسیستی امر مبارزاتی خویش را به پیروزی نهائی می‌رساند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شیپور عزای دنیای کهن
خصلت مشخصه آغاز چنین دوران همانا نهراسیدن از قربانی است که خوشبختانه خلق زحمتکش بپاخاسته ما به چنین دورانی گام نهاده و با شکیبائی به دنیا نشان داده و می‌دهد که انقلاب ملی و رهائی‌بخش را طالب است. و در پیش این رستاخیز عظیم عادلانه آماده است که هزاران تن از نیروهای جوان خودش را قربانی کسب آزادی نماید.
امپریالیسم و کلیه مرتجعین باید آگاه باشند، ملت ما تا بدان مرحله تاریخ گام نهاده و پیش رفته که می‌تواند شیپور عزای دنیای کهن را به صدا درآورد و با سیل خون مقدس خود لکه ننگ چنین عفریتی را از دامن هستی پاک نماید. خلق ستمدیده ما از شکست‌های موقتی نمی‌هراسد، بنابراین پیروز است.
دشمنان مردم باید بدانند آنچه ملت بزرگ ما و نیروهای پیشروی آنرا به مبارزه کشانده است، فیلم سینمایی یا یک هوس آنی نیست. زیرا اگر درست است که «مبارزه امری ذاتی هر پدیده است»؛ مبارزه ملت ایران و مبارزین ایران نیز از درون و بطن جامعه ننگین طبقاتی آکنده از تضادهای اجتناب ناپذیر رشد نموده و هیچ نیرو و منطقی قادر نیست تضادها و معضلات موجود در جامعه را نفی کند و یا نادیده انگارد. دشمنان مردم باید بدانند که هیچ ملتی در اثر تحریک و یا تحریص این و آن نیست که به مبارزه کشیده می‌شود و فیلم سینمایی مبارزه رهاییبخش نمی‌آفریند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زعمای قوم، بازیچه دست امپریالیسم
آرزوی داشتن یک مقام بالاتر هم انسان را به مبارزه انقلابی نمی‌کشاند. بلکه نابرابریها، ستمها، استثمار کمرشکن انسان از انسان و تضادها است که شعله‌های انقلاب را در گرماگرم کوره اجتماعی می‌دمد و شعله‌های پاک و مقدس همین آرمانهاست که کاخ ستم اهریمنان و عمال بیگانه پرست و سودجو را به خاک تبدیل می‌نماید. این مردم نیستند که آلت دست و ملعبه این و آن‌اند. بلکه این زعمای قوم حاکم اند که همچون عروسک بازیچه دست امپریالیسم و سرجنبانان آن هستند.

این دستگاه ارتجاعی است که هر صفتی را لایق خود و اربابانش می‌بیند، بار مردم شریف و آزاده ایران می‌کند. هر عمل ننگین خود را به حساب خلق‌های ایرانی می‌گذارد. هیأت حاکمه ایران باید بداند و آگاه باشد که خلق مبارز ایران در طول تاریخ و طی مبارزات افتخارآمیز خود چگونه حکومت‌های خودسر و مستبد را گوشمالی داده‌است. این همان مردم اند که آغا محمد خان ها، ناصر الدین شاه ها، مظفرالدین شاه ها، نادرها و هزاران گردن کلفت دیگر را گوشمالی داده، از صحنۀ گیتی بر انداخته‌اند. این همان مردم اند که ارانی ها، روزبه ها، مبشری ها، کوچک شوشتری‌ها و هزاران چهره درخشان و قهرمان را به خاطر بارور نمودن نهال آزادی و ساختمان نظام نوین پرورش داده است و این چهره‌های انسانی و حماسه آمیز همانند خورشیدهایی هستند بر قله افتخارات مبارزه انقلابی ایران که با انوار ظلمت شکافشان الهام بخش مبارزان خستگی ناپذیر کشور ما ایران‌اند. اینان قله‌های رفیعی هستند در افق خونین انقلاب ایران که چهره‌های مغرور و آرمان‌های گرامی‌شان، نیروبخش مبارزات و نبردهای عادلانه خلق‌های این سرزمین می‌باشند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خیالات مرغ بیچاره و زبون همچون بوتیمار
این مردم همان مردمی هستند که از خونشان جوی‌های خون سیِ تیر و پانزده خرداد ۴۲ جاری شد. این مردم همان مردمی هستند که اخیراً بهترین و با ارزش‌ترین
فرزندانشان دلیرانه در واقعه انقلابی سیاهکل جلوی رگبار مسلسل قرار گرفتند و با لبخند پیروزی، مرگ شرافتمندانه را پذیرا شدند،
چرا که نمی‌توانستند زنده باشند و خلق و مردم خویش را در چنگال بیگانگان گرفتار ببینند.

هیأت حاکمه ایران باید از دیدن اینهمه قدرت، اینهمه استقامت و پایمردی و شهامت که در برگ برگ تاریخ مبارزات خلقهای ما می‌درخشد برخود بلرزد و عمر پوشالی‌اش را به سر آمده بداند، چرا که هر عقل سلیمی با دیدن اینهمه شکوه و شهامت انقلابی و پیروزی ناچار از تصدیق است.
هیأت حاکمه ایران چه فکر می‌کند؟ خیال می‌کند با چیدن برگی از درخت می‌تواند ریشه آنرا بخشکاند؟ آیا به مصداق شعر:
«هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره هاست»، می‌توانند با به زمین کشیدن چند ستاره درخشان از آسمان گسترده مبارزات ملت ایران این گنبد لایتناهی را خالی نماید؟ آیا خیال می‌کند که با برداشتن چند قطره از اقیانوس بیکران ملت می‌تواند آنرا بخشکاند؟ پیداست که چنین تصوراتی آن اندازه باطل است که خیالات مرغ بیچاره و زبون همچون بوتیمار.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آسمان انقلاب ایران از ستاره خالی نخواهد شد
آری آسمان انقلاب ایران از ستاره خالی نخواهد شد. چرا که به عظمت گیتی و به شکوه دنیاست. در خاتمه چون خود را سربازی از لشکر عظیم زحمتکشان ایرانی می‌دانم، درود رنجبران و زحمتکشان ستمدیده ایران را نثار کلیه روشنفکران انقلابی ایران نموده، همبستگی، اتحاد و پیروزیشان را در امر عظیم انقلاب بیش از پیش آرزو می‌نمایم. درود به روان پاک و با عظمت دلیران ایران. روزبه و کلیه افسران شهید توده‌ای. درود به روان پاک شهدای وقایع انقلابی اخیر ایران، سیاهکل و پس از آن درود شادمانه ما به مادران قهرمانی که چنین دلاورانی را در دامان پر مهر خود پروراندند، و درود نهائی و سلام گرممان به تمام آنهائی که تا آخر به راه پر افتخار خویش یعنی مبارزه انقلابی و رهائیبخش
وفادار مانده و در پیشرفتاش جانانه گام برمی دارند.

به امید روز بهی
هوشنگ ترگل


—————————————————-

در همین رابطه
خاطرات خانه زندگان قسمت هفدهم
http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=27

سایت همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.