م. ح: “از دلایل زودمرگی فعالیت کارگری در ایران” به مناسبت روز جهانی کارگر

در این مقاله روی بررسی دو عامل که دارای اثر مشترک هستند تمرکز شده است. این عامل، کوتاه بودن عمر فعالیت، در بین فعالان کارگری در ایران است. نقش برخوردهای قضایی و فراموشی روشنفکران چپ و چپ سیاسی (بیگانه یا غیر معتقد به مبارزه طبقاتی و کاملا مشغول سیاست‌ورزی) در خارج کردن کارگران ایران از مدار مبارزه طبقاتی بپردازد. ….

به مناسبت روز جهانی کارگر: از دلایل زودمرگی فعالیت کارگری در ایران
نویسنده: م.ح

روزی هست که خبر اعتصاب کارگران در شهرهای مختلف ایران منتشر نشود؟ این اعتصابات گاه آنقدر جدی و بزرگ هستند که جایگاه نماینده ولی فقیه در آن شهر و استان را متزلزل کرده و امامان جمعه مجبور می‌شوند علی‌رغم میل باطنی خود، به صورت زبانی و نمایشی هم که شده از کارگران دفاع کرده تا در بین اهالی شهر و در بین خانواده کارگران منفور نباشند. اعتصاب کارگران معدن سنگ آهن بافق که منجر به بازداشت کارگران و تحصن خانواده و کارگران این معدن در مقابل فرمانداری شد را به خاطر بیاورید. بخش تولید فولاد و آهن در کنار صنعت خودرو و سیمان، از مهمترین تولیدات صنعتی و غیر نفتی ایران هستند. اعتصاب کارگران معدن سنگ آهن بافق یک چالش جدی برای اولین حلقه تولید صنعت آهن و فولاد ایجاد کرده و در صورت تداوم اعتراض و پیوستن دیر بخش‌های چرخه تولید آهن و فولاد می‌توانست یک اعتصاب جریان‌ساز را به وجود بیاورد. با وجود آنکه کارگران معترض معدن سنگ آهن بافق سنگ تمام گذاشته و طی چند مرحله دست به اعتصاب طولانی مدت زدند اما این اتفاق نیافتاد. ایراد از کجاست؟ چرا صدای این اعتصاب جدی و مهم خیلی زود خاموش شد؟

در این مقاله روی بررسی دو عامل که دارای اثر مشترک هستند تمرکز شده است. این عامل، کوتاه بودن عمر فعالیت، در بین فعالان کارگری در ایران است. نقش برخوردهای قضایی و فراموشی روشنفکران چپ و چپ سیاسی (بیگانه یا غیر معتقد به مبارزه طبقاتی و کاملا مشغول سیاست‌ورزی) در خارج کردن کارگران ایران از مدار مبارزه طبقاتی بپردازد.

در همین آغاز کار، یک تقسیم‌بندی به وجود خواهد آمد: کسانی که موافق این هستند که حداقل در دهه اخیر، مذت زمان کنش فعالان کارگری کوتاه مدت است و کسانی که با این ادعا مخالف هستند. نویسنده این مقاله از آن دسته افراد است که معتقد است طول عمر فعالیت فعالان کارگری در ایران کوتاه است. می‌توان برای اثبات این ادعا یک بازه زمانی یک ساله، سه ساله یا پنج ساله را در نظر گرفت و به فهرست‌برداری از اعتصابات کارگری که خبری شده‌اند اقدام کرد. بعد از آن از دل خبرها، اسامی کارگران بازداشتی، اعضای کمیته‌های اعتصاب، نماینده کارگران، کارگران اخراج شده، کارگرانی که اقدام به صدور بیانیه یا طومار نویسی کرده‌اند و غیره پرداخت و در آخر پرسید که چرا یک هفته بعد از پایان اعتصاب کارگری، به ندرت در رسانه‌ها خبری از نام آنها و سرنوشت آنها یافت می‌شود؟ نمونه‌های معروف آن، دو اعتصاب سندیکای اتوبوسرانی تهران، اعتصابات متعدد در هفت تپه، اعتصاب معدن سنگ آهن بافق و تعداد زیادی تجمعاتی است که کارگران شهرستانی در مقابل مجلس به راه انداخته‌اند. از همگی آنها اخبار و عکس‌هایی منتشر شده است و بعد از اکثریت آنان خبری به گوش نرسیده است. آنها کجا می‌روند؟ آیا از ایران خارج می‌شوند یا به این نتیجه می‌رسند که فعالیت کارگری، کار اشتباهی است یا به خواسته‌های خود می‌رسند و دیگر دلیلی برای اعتصاب ندارند؟

افرادی که اخبار کارگری را پیگیری می‌کنند و در جریان فعالیت‌های کارگری هستند کم و بیش می‌دانند که کارگران معترض و اعتصابی اگر با حکم اخراج روبه‌رو شوند معمولا مجبور هستند به کارهای سخت‌تر و کم درآمد روی بیاورند. نمونه‌هایی زیادی در دست است که آن دسته از کارگران اخراجی که مورد حمایت جریانات رسانه‌ای نیستند و موسسات سیاسی راست‌ و گروه‌های حقوق بشری از آنان حمایت نمی‌کنند به اجبار به  دستفروشی، کار روزمزد، عملگی، کار در میادین میوه و تره بار به عنوان باربر و یا ایستادن در کنار خیابان به امید یافتن کارهای ساعتی و روزانه، روی می‌آورند.

در بعضی موارد خاص از طریق آشنایان و به کمک دیگر فعالان کارگری، شغل دیگری می‌یابند و در صورتی که کارگر معترض اخراج شده فرد گمنامی در یک شهرستان باشد، تنها و بی کمک و اطلاع دیگران در دریای مشکلات اقتصادی امروز جامعه گم خواهد شد. این کارگران از کشور خارج نمی‌شوند و به ندرت شرایط کاری بهتری نصیب آنها می‌شود. آنها بی‌رحمانه فراموش می‌شوند.

مشخص است که هزینه‌ برخوردهای امنیتی و قضایی تا متلاشی شدن خانواده و زندگی یک کارگر معترض ادامه پیدا خواهد کرد و شاید یک فعال کارگری یا کارگری که وارد یک اعتصاب جدی شده است بعد از برخوردهای صورت گرفته با او از ادامه فعالیت بترسد یا ترجیح بدهد برای حفظ امنیت خانواده‌اش از فعالیت صنفی و سیاسی فاصله بگیرد. هر کسی که سابقه کار در محیط‌های کارگری را داشته باشد خوب می‌داند که کارگران تا زمانی که نهایت فشار به آنها وارد نشود و از بقیه راه‌های پیگیری حقوق خود نا امید نشوند با یک اعتراض و اعتصاب همراهی نمی‌کنند. زمانی یک کارگر بی اطلاع با یک اعتراض همراه می‌شود که جانش به لبش رسیده باشد و احساس کند که در مقابل زیاده خواهی و بی‌توجهی کارفرمای خود راه دیگری جز اعتصاب و اعتراض ندارد.

این کارگر وقتی مزه باتوم‌های یگان‌های ضد شورش را می‌چشد، در دادگاه می‌بیند که قانون از او حمایت نمی‌کند و قاضی طرف کارفرما را می‌گیرد، وقتی می‌بیند که وعده‌های کارفرما برای پرداخت معوقات و بهبود شرایط کار و تعیین و تکیف قراردادها همگی کشک و خیال باطل است ممکن است به سمت کارگران آگاه‌تر و هسته‌های مقاومت کارگری در کارخانه‌ها کشیده شود(اگر در محل کار این کارگر وجود داشته باشند.) و به مرور زمان به کارگری آگاه به علم مبارزه طبقاتی  تبدیل شود. از اینجا به بعد اعتراض‌های این کارگر آگاهانه و به قصد هدف مشخصی صورت می‌گیرد ولی  همراهی اولیه او با اعتراض و اعتصاب،نشان از این دارد که به آخر خط رسیده و با در نظر گرفتن خطر اخراج و در خطر قرار گرفتن موقعیت شغلی، دست به اعتصاب زده است. پس کارگرانی که دست به اعتصاب و اعتراض می‌زنند به ناکارآمدی شیوه‌های دیگر فعالیت پی برده‌اند و در حضور خطر، همراهی با اعتصاب و اعتراض را انتخاب می‌کند. البته منکر این نیستیم که در صورت نبود خطر، بعضی از کارگران از سر کنجکاوی و برای آنکه ببینند چه خبر است در میان یا حاشیه این اعتصابات و اعتراضات قرار می گیرند. بعضی برای همرنگ شدن با کارگران معترض و به دلیل رودربایستی می آیند و عده‌ای انگشت شمار حتما به عنوان به جاسوس و خبرچین حراست و صاحبان سرمایه حضور به هم می‌رسانند.

اخباری که از اعتصابات و اعتراضات سالهای اخیر بر روی سایت‌ها موجود است_و ما می‌دانیم که بسیار ناقص است و تعداد اعتراضات و اعتصابات کارگری بیش از این تعداد است_ به خوبی نشان می‌دهد که ما با تعداد زیادی کارگر معترض و خودانگیخته و یا نیمه سازماندهی شده روبه رو هستیم که اگر قرار بود از هر ۱۰۰ نفر آنها ۱۰ نفرشان به مبارزه آگاهانه مستمر روی بیاورند، اکنون باید با فهرست بلندی از اسامی فعالان کارگری و رشد محسوس جنبش آگاهانه کارگری موجه می‌شدیم ولی چنین چیزی وجود ندارد. چرا؟ چرا عمر فعالیت کارگری در ایران کوتاه است و ما بعد از سالها هنوز در سایت‌های و نشریات با یک سری اسامی تکراری مواجه هستیم که به نام طبقه کارگر و به اسم فعال کارگری صحبت می‌کنند و تز صادر می‌کنند.

پاسخ به این عامل در مقالات چپ مربوط به جنبش کارگری معمولا با عناوینی کلی تحت نام نبود حزب، نبود سازماندهی، نبود جنبش کارگری به معنای واقعی کلمه، وجود شرایط سرکوب و غیره خلاصه می‌شود. این عوامل همگی مهم و اثرگذار هستند اما وجود حزب، وجود سازماندهی، شکل‌گیری جنبش کارگری، مقابله با شرایط سرکوب و غیره قرار است چگونه با این مشکل روبه رو شده و آنرا حل کند؟ در نبود این ساز و کارها باید به مشکل عمر کوتاه فعالیت در کارگرانی است که وارد اعتصابات و اعتراضات کارگری می‌شوند بی توجه بود یا راه حلی برای آن یافت؟

برخورد قوه قضائیه با کارگران معترض تا حدودی مشابه با نقش مشترک قوه قضائیه در برابر همه فعالان سیاسی و اجتماعی در ایران است. تفاوت‌هایی در میان وجود دارد که به دلیل عدم حمایت رسانه‌های لیبرال از فعالان کارگری، فشار رسانه‌ای(یا با کمی اغراق و اغماض، فشار افکار عمومی!؟) بر سیستم قضایی و سازمان زندان‌ها در جهت حمایت از  فعالان کارگری زندانی وجود ندارد. در حالت کلی وقتی کارگران یا تظاهر کنندگان یا معترضین از ترس پلیس ضد شورش حاضر به ترک صحنه نشوند و باتوم و گاز اشک آور نیز بر اراده آنان کارساز نباشد قوه قضائیه وارد میدان می‌شود. و ممکن است یک یا چند مورد یا همگی اتفاقات زیر به ترتیبهای گوناگون بر سر کارگر معترض نازل شود:

_ احضار و بازجوئی توسط حراست کارخانه یا واحد تولیدی

_ دستگیری کوتاه مدت توسط پلیس

_ بازداشت موقت به دستور دادستانی

_ بازجویی از معترضان توسط وزارت اطلاعت یا اطلاعات سپاه پاسداران

_ تشکیل پرونده قضایی

_ دوران انتظار معترض بازداشت شده، خانواده و همکارانش برای صدور وثیقه

_ آزادی به قید وثیقه

_ اخراج از محل کار

_ تشکیل دادگاه

_ صدور حکم محکومیت به زندان، شلاق، جریمه نقدی و …

هر کارگر زحمتکشی امکان دارد در جایی از مراحل بالا تصمیم بگیرد برای گرسنه نماندن شکم خانواده و از دست نرفتن شغلش، ترجیح بدهد برگه تعهد یا ندامت را پر کرده و به زندگی عادی خود بپردازد و پس از آن از اعتراضات و اعتصابات فاصله بگیرد.

یک فعال کارگری یا کارگری که در اثر آگاهی خود به‌خودی(ایجاد نارضایتی از وضعیت موجود و درک ابتدایی و بیشتر احساسی از نابرابری‌های ناشی از تضاد کار و سرمایه) وارد مسیر اعتراض و حرکت به سوی کسب آگاهی طبقاتی شده است در صورت برخورداری از حمایت‌های طبقاتی می‌تواند با سرعت بیشتری کسب تجربه کرده و در راهی که انتخاب و یا آنرا پیدا کرده است گام بردارد. در کشورهای اروپایی این حمایت از طریق سندیکاهای کارگری، احزاب کمونیستی، جنبش‌های اجتماعی و غیره صورت می‌گیرد ولی واضح است که در ایران از چنین حمایت‌هایی خبری نیست. دلیل مشخص نبود این حمایت‌ها، حاکم بودن یک نظام دیکتاتوری بر ایران است. ولی شرایط سرکوب برای طبقه کارگر ایران همیشه وجود داشته است. یکی از نقاط مشترک رژیم شاهنشاهی و رژیم جمهوری اسلامی، برخورد شدید و سرکوب طبقه کارگر و احزاب و گروه‌های مارکسیستی بوده است.

به سالهای قبل از انقلاب ۵۷ کاری نداریم. از زمان نزدیکتر شروع می‌کنیم. از زمان سرکوب کارگران معترض خاتون آباد(۱) با شلیک مسلسل هلیکوبتر که به کشته شدن تعدادی از کارگران مبارز منجر شد. این اعتصاب در زمانی نبود که یک اعتصاب کارگری بقای حکومت را با خطر مواجه کند اما با آن برخورد نظامی و مسلحانه صورت گرفت. مشخص است در زمانی که سیستم اقتصادی حکومت به دلیل ماجراجوئی‌های هسته‌ای و تحریم‌های جهانی با بحران روبه‌رو است و فساد گسترده اقتصادی اجازه مدیریت وضع معیشتی مردم را نمی‌دهد، هر اعتصاب کارگری در چشم نظام موجود جرقه‌ای است که ممکن است انبار باروت را منفجر کند. حال چه باید کرد؟ به دلیل وجود شرایط سرکوب به خانه‌های خود برویم و مبارزه طبقاتی را کنار بگذاریم یا فعلا طبقه کارگر را رها کرده و با شعار طبقه متوسط و انقلاب مرحله‌ای و حمایت از جنبش بورژوآ-دموکراتیک در ستاد‌های انتخاباتی اصلاح‌طلبان فعالیت کنیم؟ آیا کسی کشوری را سراغ دارد که طبقه سرمایه‌دار و حاکم بدون اعمال خشونت و سرکوب، قدرت سیاسی را تحویل طبقه کارگر داده باشد؟ مگر پیشینیان ما در جنبش کارگری و جنبش کمونیستی ایران در شرایطی سخت‌تر و سیاه‌تر از امروز به فعالیت نپرداخته و دستاوردهای بیشتر از ما نداشته‌اند؟

پس شرایط سرکوب همیشه در معادلات ما وجود دارد. برای حمایت از کارگران معترض، کارگران اعتصابی، کارگران اخراج شده چه باید کرد؟ یکی از اولین راه‌‌هایی که به ذهن می‌رسد، ایجاد یک صندوق حمایت از کارگران است تا بتواند در شرایط تعلیق از کار و در ایام بازداشت کارگران معترض از آنها حمایت مالی کرده و ضمن سیر نگاه داشتن شکم خانواده این کارگران، تامین اجاره خانه و دیگر مخارج ضروری اقدام به تهییه وثیقه برای آنان کند تا کارگران به بهانه نداشتن وثیقه در بازداشتگاه‌ها نمانده و یا از ترس مصادره وثیقه‌هایی که از طرف خانواده و یا آشنایان تهییه می‌شود وارد دوران ترس و انفعال نشوند. منابع مالی این صندوق حمایتی باید صرفا از طریق کمک‌های مردمی و کمک‌های سندیکایی و گروه‌های کارگری و سازمان‌های مارکسیستی باشد و با وسواس از آلوده شدن آن به منابع مالی موسسات امپریالیستی و دولتهای خارجی جلوگیری شود.

یکی از مشکلات بزرگ بر سر راه این راه‌حل وجود دارد. وجود چند بی‌آبرویی در بین  کسانی که با هویت فعال کارگری اقدام به ورود به فضای سیاسی و سیاست‌ورزی کرده بودند، اعتبار خود کارگران را به فعالان کارگری را به صورت عمومی زیر سوال برده است. ماجرای عضو اخراجی سندیکای شرکت واحد که با تصمیم قاطعانه فعالان سالم سندیکای شرکت واحد اخراج گردید(۲) و ماجرای افراد وابسته به جریان سولیداریتی سنتر، نمونه‌های متاخر این بی اعتباری هستند. افرادی به اسم کارگر و به اسم فعال کارگری وارد جریانات وابسته به ایالات متحده آمریکا شده و از برند فعالیت کارگری برای کسب منافع شخصی سواستفاده کرده‌اند. برای کارگران خطر امنیتی ایجاد کرده و به خانواده آنان آسیب زده‌اند.

هیچ کمک‌کننده ای دوست ندارد از دل کمک‌هایش دوباره فردی بی جهت باد شده و بزرگ شود و سپس بی آبرویی‌های قبلی را تکرار کرده و به حیثیت و اعتبار جنبش کارگری لطمه دوباره وارد شود. بی تعارف باید گفت این روزها هر کس که نامش در رسانه‌ها تکرار می‌شود یا به دنبال بهره‌مندی از کمک‌های مالی است و یا انسان نیازمند کمکی است که از روی ناچاری و بدون آنکه خود خبر داشته باشد به صورت ناآگاهانه درگیر روابط مشکوک سیاسی و مالی می‌شود. نتیجه این اتفاقات، تبدیل کارگر معترض یا یک فعال کارگری به یک روشنفکر جدا از طبقه کارگر است که آگاهانه یا ناآگاهانه تبدیل به خدمتگزار جریانات سیاسی مطلوب سرمایه‌داری جهانی می‌شود.

در چنین شرایطی از کدام فرد آگاه و دارای مسئولیت پذیری اجتماعی و طبقاتی می‌توان کمک گرفت؟ کدام فعال کارگری یا فعال کمونیست به خودش جرات می‌دهد این ریسک را بکند که برای فردی اقدام به جمع آوری کمک کند و از این نترسد که فردا روزی چهره او را در شبکه‌های آمریکایی و در حال تبلیغ برای اصلاح طلبان و یا موسسات آمریکایی نبیند؟ این روزها بازار سواستفاده‌های مالی توسط بعضی افراد چنان داغ است که هر فعال کارگری باشرف و هر کمونیست با دغدغه‌ای سعی می‌کند بیشترین فاصله را از این روابط و این مناسبات بگیرد. اما روابط مالی و سیاسی نادرست و فاسد چند فرد انگشت شمار نباید باعث شود اکثریت کارگران و فعالان کارگری با شرافت و سالم از حمایت‌هایی که نیازمند آن هستند محروم شوند.

علی رغم وجود نمونه‌های موفقی از ایجاد صندوق‌های کارگری توسط کارگران بعضی کارخانه‌‌ها؛ در داخل کشور خود کارگران توان مالی لازم برای حمایت گسترده و طولانی مدت از یکدیگر را ندارند زیرا مبالغی که در وسع آنان است ناچیز است(به دلیل محلی بودن این صندوق‌ها) و فقط جمع آوری این مبالغ ناچیز(مبلغی که یک کارگر ایرانی می تواند با حقوق زیر خط فقر خود برای کمک به دیگر کارگران کنار بگذارد) در قالب سندیکاهای بزرگ می‌تواند به یک جریان حمایتی موثر و قدرتمند تبدیل شود(در قیاس با طبقه کارگر ایران و خانواده‌ های آنان که ۴۵ میلیون نفر برآورد می شود). هیچ فردی در داخل کشور نمی‌تواند مسئولیت اجرایی و حقوقی این صندوق کارگری را به عهده بگیرد و  در بین جریانات خارج کشور،  انسان دوستی بی‌خط و مرز و فرصت طلبی گروه‌ها، مانند دو لبه قیچی  طناب اطمینان به ایجاد یک صندوق کارگری فرامرزی را می‌برند. به علاوه وجود روحیات محفلگرایانه در فضای داخل و خارج کشور بین جریانات سیاسی اعم از چپ و راست وجود دارد که تشکیل یک صندوق کارگری را نه غیرممکن ولی دشوار می‌کند. روحیه نوچه پروروی و وابسته کردن دیگران به خود در بین روشنفکران طبقه کارگر و چپ‌های قدیمی یک مشکل مهم و فرهنگی-تاریخی در برابر جنبش چپ ایران است. این مشکلات و روحیات مانع از شکل‌گیری یک صندوق حمایت کارگری است مگر آنکه افرادی خوشنام و دارای سابقه مبارزاتی مورد تایید همگان که از فضای محفلگرایی و شهرت‌طلبی به دور باشند و دارای رابطه قوی با جامعه ایران هستند پیشقدم شده و این قفل را بگشاند.

مسئله دیگری که به موضوع این مقاله ربط دارد، حافظه کوتاه مدت روشنفکران چپ(در عصر فیس بوک و توئیتر و …) در برخورد با اعتصابات و اعتراضات کارگری است. یک اعتصاب کارگری به قوع می‌پیوندد یا مثلا حکم شلاق برای چند فعال کارگری صادر می‌شود. چند روزی شبکه‌های مجازی پر می‌شود از لینک‌های این خبر و شعارها و نوشته‌های فیس بوکی و توئیتری و یک جریان احساسی شکل می‌گیرد اما این جریان احساسی به شدت زودگذر است و صرفا محدود به فضای مجازی است و بیشتر از آنکه در حمایت از کارگران و اعتراضاتشان باشد برای کسب هویت سیاسی به نام کارگران و طبقه کارگر است.

به شخصه در ماجرای بازداشت یکی فعال کارگری اهل کردستان شاهد آن بودم که به جز تعدادی از فعالان کرد فرد دیگری به دیدار خانواده این فعال کارگری نیامد و از او سراغی نگرفتند. فعالان کارگری کرد معتقد هستند که فعالان چپ مرکز نشین به فعالان کارگری کرد بی توجه هستند و به آنها اهمیتی نمی‌دهند. وضعیت فعالان کارگری در شهرهای دیگر به نسبت فعالان کارگری کردستان بدتر است و از حمایت همشهریان و همکاران خود برخوردار نیستند.

این پرسشگری، معقول و بجا است که چرا توجه چپ غیر مارکسیستی ایران به بازی‌های سیاسی اصلاح‌طلبان و مطالب نشریه‌های امثال قوچانی و موضوعات زودگذر دنیای مجازی بیشتر از دغدغه‌های مادی و سرنوشت مبارزات کارگری در دنیای واقعی است؟

فراموشی  نیروهای چپگرای روشنفکر و اثرات مرئی و نامرئی دستگاه قضایی نظام سرمایه‌داری حاکم بر ایران به شدت از تقویت حرکات طبقاتی و فعالیت‌های ابتدایی جنبش کارگری جلوگیری می‌کند. دستگاه قضایی در طول  ۳۶ سال سرکوب، در مواقعی بسیار نرم و حرفه‌ای برخورد می‌کند. کارگران معترض بازداشت می‌شوند، بعد از مدتی بازجوئی و انفرادی با قید وثیقه آزاد می‌شوند و سپس صبر می‌کنند تا آبها از آسیاب بیافتد. شور خبری و موج احساسی بر روی سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی فروکش می‌کند. گذشت زمان در امر سرکوب همواره به نفع طبقه حاکم است. در بخش مربوط به زندگی شخصی و معیشت(جدای از دغدغه های فکری و سرنوشت اعتراض کارگری شکل گرفته و …)، کارگر آزاد شده به قید وثیقه تا روز  برگزاری دادگاه در برزخ فکر و خیال است. آیا من اخراج می‌شوم؟ آیا خانواده‌‌ام گرسنه خواهند ماند؟ اگر اخراج شوم می‌توانم شغل دیگری پیدا کنم؟ کرایه خانه را چه کنم؟ و ده‌ها سوال دیگر. این کارگر هر شب با نگرانی می‌خوابد و هر صبح را با اضطراب آغاز خواهد کرد چراکه با خود می‌اندیشد برای چه کسی این کار را کردم؟ بقیه به من فکر می‌کنند؟ چرا کسی از من حمایت نمی‌کند؟

در این میان است که او احساس می‌کند مورد خیانت واقع شده و دیگر همکارانش او را فراموش کرده‌اند. شاید این حس در او تقویت شود که جهان او را فراموش کرده است. در نگاه خانواده خود رد پای ملامت و حرفهای مگو را احساس می‌کند و احساس می‌کند یک بازنده است. علاوه بر آنکه نیاز است تا از طریق یک ساز و کار بسیار منضبط _که دارای افق تبدیل شدن به یک حمایت جمعی در خود طبقه کارگر باشد_  به حمایت مالی از خانواده کارگران معترض و اعتصابی  پرداخته شود، نیاز به یک نظام یادآوری در خود طبقه کارگر، در جامعه، در فضای سیاسی، فضای رسانه‌ای و در فضای واقعی عمیقاً احساس می شود. کارگران معترض بهترین الگو برای معرفی به دیگر کارگران هستند. تعداد زیادی از چپ‌های جوانی که ساعت‌ها از وقت خود را در شبکه‌های مجازی می‌گذرانند این امکان را دارند تا به جای مشاجرات غیر ضروری و جر و بحث‌های بی فایده با ملیجک‌هایی مانند سید ابراهیم نبوی، به معرفی فعالان کارگری و کارگران اعتصابی در شهرهای مختلف ایران بپردازند. شبکه‌های لس‌آنجلسی و امپریالیستی توانسته‌اند با تکرار اسامی عده‌ای بی‌خاصیت به عنوان کارشناس و فعال سیاسی، آنها را به خورد مردم عادی در ایران بدهند، چرا ما نتوانیم شخصیت‌های مبارز واقعی و  افرادی که در حال تغییر شرایط مادی جامعه خود هستند را در بین مردم مطرح و بولد کنیم؟

در این میان خطری نیز وجود دارد. وقتی روشنفکران و چپهایی که سوژه سیاست‌ورزی آنان طبقه متوسط شهری است اطراف یک فعال کارگری را می‌گیرند شاید به جای اینکه آنها به طرف مبارزه واقعی کشیده شوند، آن فعال کارگری را از فضای واقعی مبارزه به فضای مجازی و رسانه‌ای بکشانند. اتفاقی که متاسفانه برای بعضی از فعالان کارگری افتاده است. وارد جمع‌ها و محافلی شده‌اند که زبان آنها را تغییر داده است و به ارتباط آنان با دیگر کارگران واحد تولیدی یا خدماتی ضربه زده است. همچنین این کارگران را از توجه به مسائل اساسی طبقه کارگر به دعواهای خرد سیاسی کشانده است.

خطر بعدی می‌تواند این باشد که در صورت اعمال حمایت‌های برنامه‌ریزی نشده و بی‌حساب و کتاب، بعضی افراد به این مسیر تشویق شوند که به جای کار و تلاش روزانه از طریق دریافت حمایت مالی از داخل یا خارج کشور ترغیب شده و رفتاری مانند لیبرال‌های مفت‌خور در پیش بگیرند.

در کنار مبارزات جمعی و در حیطه زندگی شخصی، پیشنهاد مشخص برای مقابله با این خطرات معضلات، جمع شدن نیروهای مارکسیست و چپ، نزدیک شدن به یکدیگر و راه‌اندازی کسب و کار اشتراکی میان آنها و جذب کارگرانی است که به دلیل اعتصاب و اعتراض از کار تعلیق شده و یا اخراج شده اند. ناگفته پیداست که جذب این کارگران نه به صورت خرید نیروی کار آنها و تداوم و بازتولید مناسبات سرمایه‌دارانه خرید نیروی کار، که مشارکت آنها در کار به عنوان شریک است. کسی که ادعا دارد به دنبال اشتراکی کردن ابزار تولید است و می‌خواهد علیه سیستم سرمایه‌داری مبارزه کند، برقراری این مناسبات در زندگی شخصی خودش بهترین نقطه شروع برای تلاش‌ها جهت برقراری نظام تولید اشتراکی است. فرد و جامعه از هم جدا نیستند و زندگی فردی ما از وضعیت عمومی طبقه ما جدا نیست. نمی توان برای طبقه کارگر نسخه‌ای دیگر داد و در زندگی شخصی به ارزشها و قواعد سرمایه‌داری بها داد.

بهترین حمایت از یک کارگر تعلیق شده یا اخراج شده، پیشنهاد یک شغل مناسب(از نظر ساعات کاری و دستمزد) و بادوام(بی دغدغه بیکاری، حداقل در کوتاه مدت) به اوست. این کار موثرتر از پرداخت کمک‌های مالی است. به کارگرانی که در اثر لمس شرایط بی‌رحمانه و غیر انسانی نظام سرمایه‌داری به یک خودآگاهی ابتدایی رسیده‌اند باید امکان تبدیل این آگاهی ابتدایی و خودبه‌خودی به علم مبارزه طبقاتی را داد. راه مناسب برای این هدف یاد دادن ماهیگیری است به جای آنکه به آنان ماهی داده شود. ما تعداد زیادی افراد پیر و جوان داریم که کتابهای اقتصادی را خوانده‌اند و با روابط اقتصادی آشنا هستند. افرادی باهوش و با دغدغه که نشان داده‌اند عرضه انجام کارهای بزرگ را دارند و با علم و دانشی که دارند می‌توانند در امور اقتصادی و راه‌اندازی کسب و کار اشتراکی موفق عمل کنند. در این میان افراد بی‌حوصله، افراد پولداری که برای تفریح چپ شده‌اند و کسانی که میلی به کار و فعالیت ندارند نیز شناسایی شده و جنبش کمونیستی و جنبش کارگری ایران می‌تواند خود را تسویه و غربال کند.

پی نوشت‌ها
۱: در سال ۱۳۸۲ در خاتون آباد شهر بابک استان کرمان، کارفرمای معدن مس، ۲۰۰  نفر از کارگران ساختمانی مجتمع مس را که قول داده بود که بعد از اتمام کار ساختمانسازی، همچنان بعنوان کارگر معدن کار کنند را اخراج کرد. کارگران اخراجی برای اعتراض به این اقدام ضد کارگری، با خانوادههای شان دست به اعتصاب و تحصن می زنند. اما این اعتصاب و تحصن به جائی نمی رسد. کارگران برای جلب توجه  اقدام به بستن جاده خاتون آباد- شهر بابک می کنند. اما به جای جواب دادن به خواست های کارگران، نیروهای رژیم با هلی کوپتر به کارگران حمله می کنند. در این حمله یکی از کارگران جان می بازد. کارگران به طرف فرمانداری شهر بابک حرکت می کنند. مردم شهر به آنها می پیوندند. نیروهای سرکوبگر اعزامی دولت اصلاح طلبان حامی سرمایه، از زمین و آسمان به کارگران و مردم حمله ور می شوند. در این یورش وحشیانه حداقل ۴ نفر از کارگران به نام های ریاحی، جاویدی،مومنی و واحدی و یک نفر دانش آموز به نام پور امینی به قتل رسیده و صدها نفرزخمی می شوند. اکنون هشت سال از این قتل عام کارگران که در تاریخ مبارزات کارگری ایران فقط یکبار دیگر و آنهم حمله مزدوران ساواکی و نیروهای ویژه نظام شاهنشاهی به کارگران در کاروانسرا سنگی جاده کرج تهران بود، می گذرد.

۲: از : سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه

به : فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل (ITF)

موضوع : برکناری منصور اسالو  از ریاست هیئت مدیره سندیکا

احتراما” سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه اعلام می دارد ؛

منصور اسالو را به علت انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا ، از ریاست هیئت مدیره برکنار کرده و از این تاریخ هیچگونه سمت و مسئولیتی در این سندیکا ندارد و از آن نهاد کارگری خواستار قطع همه ارتباطات ،همکاری ها و حمایتها از نامبرده می باشد.

یادآوری می شود سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه هیچ نماینده وسخنگویی در خارج از کشور ندارد.

با امید به گسترش صلح ،عدالت و صداقت در همه جهان

سندیکای کارگران شرکت واحد

اتوبوسرانی تهران و حومه

دوم بهمن یک هزاروسیصد و نود و یک

رونوشت:

–    سازمان جهانی کار (ILO)

–    کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد کارگری (ITUC)

–    کنفدراسیون کارگران فرانسه ( CGT)

–    کلیه اتحادیه ها و نهاد های کارگری داخلی و بین المللی

—————————————-
منبع طبقه دات کام
https://tabaqe.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.