تقی روزبه: درام واقعی که هر روز در برابرمان به نمایش در می آید!

بحران پناهندگی یکی از بحران های مهمی است که جامعه جهانی با آن دست و پنجه نرم می کند و مستقیما از نحوه انکشاف و عملکرد نظم حاکم بر جهان یعنی فقر و شکاف های روز افزون طبقاتی، سیطره حکومت های مستبد و فاسد و ناقض حقوق بشر، شعله ور شدن جنگ های و حشیانه قومی قبیله ای و یا نیابتی از سوی قدرت های بزرگ جهانی و یا متحد منطقه ای با سودای کسب هژمونی و کنترل منطقه نشأت می گیرد که خود با تحریک و توسل به انواع و اقسام  انگیره های قومی و مذهبی و فرقه ای همراه است و بهمین دلیل پرده از چهره نظم حاکم و گندیدگی آن بر می گیرد. ….
دریای مدیترانه گورستان فراریان از جهنم!
موج پناهندگی و گریز از کشورهای جنگ زده ابعاد گسترده ای پیدا کرده است. فاجعه فقط  در وسعت این گونه مهاجرت که حالت انفجاری بخود گرفته و به عنوان مثال طبق گزارش ها تنها در عرض شش روز به ۱۱ هزار نفر بالغ شده نیست، بلکه بیش از آن در غرق شدن هزاران پناهنده ای است که از طریق قایق ها و وسایل حمل و نقل فرسوده و فاقد شرایط  ایمنی لازم و یا مملو کردن آنها با چندین برابر ظرفیت واقعی خود است. آنان برای فرار از جهنمی که دیگر قابل تحمل نیست سرنوشت خود را بدست امواج خشمگین و بیرحم دریا و گشت های بیرحم تر از آن می سپارند. در این درام واقعی که هرروز جلوی چشممان جاری است، سخن گفتن از گرینه دیگری توسط این بخت برگشتگان و خطاب به آنها، پوچ و تهی از معنا بنظرمی رسد. در جهنمی واقعی و میدان های جنگی که دیگر جبهه و پشت جبهه ندارد و هر بنی بشر متحرک و یا محل زیست و آموزش و خرید و عبادت گاه او، فرقی نمی کند کودک و زن و مرد و پیر و جوان باشی هدف محسوب می شود، که در آن هر روز کرور کرور و بی حساب و کتاب آدم کشته و زخمی و بی خانمان و یا اسیر و به بردگی گرفته می شوند. زیست معنائی جز دلهره امروز به فردا داشتن ندارد.

در این میان بخش دیگری هم زندگی و هست و نیست خود را در یک بقچه جمع کرده و بدون در نظرگرفتن درجه ریسک به فکر سفر به دیاری دیگر، چه بسا سفری بی بازگشت برای فرار از یک جهنم واقعی برمی آیند. در آخرین نمونه، همین هفته، بار دیگر خبر فاجعه غرق شدن یک قایق (کشتی اوراق شده؟ تخته پاره … و هر آنچه اسمش را بگذارید) ۷۰۰ و به روایتی نزدیک هزار نفر جان خود را از دست داده اند. گارد ساحلی ایتالیا تا کنون توانسته تنها جسد ۲۸ نفر از آنان را نجات بدهد. گزارش ها و صحنه های تکان دهنده ای شناور بودن اجساد غیر قابل شمارش بر روی امواج دریا را نشان می دهند. موج های دریا اجساد برخی از آنان را دهها کیلومتر دور تر از محل واژگون شده به سواحل لیبی برگردانده اند. گوئی در کشاکش بین مرگ و زنده ماندن در دهه دوم قرن بیست و یکم، قانون تنازع بقاء و انتخاب اصلح در خشن ترین وجه خود جان تازه ای گرفته است!. ابعاد فاجعه و بیش از آن خطر هجوم پناهندگان به بهشت های محافظت شده غرب به چنان درجه ای رسیده است که اتحادیه اروپا هم ناگزیر شده است که سیاست سکوت و بی تفاوتی تا کنونی را (بخوانید مشارکت در این قتل عام را) بشکند و جلسه فوق العاده ای برای بررسی این معضل تشکیل بدهد*. در این میان اعتراض دولت ایتالیا نسبت به بی تفاوتی و عدم مشارکت گاردهای ساحلی سایر کشورهای اروپائی در برابر یک مساله تمام اروپائی و عدم پذیرش پناهندگان و عدم تأمین هزینه ها و امکانات لازم و اینکه بیش از ۹۰ درصد بار آن بر دوش ایتالیا برای حفاظت از یکی از دروازه های مهم ورود پناهجویان به اروپا افتاده، در آمده است. فرانسو ااولاند از ضرورت ثبات در لیبی (و دیگر کشورهای مسقط الراس ) سخن گفته است. همین سخن را اوباما در دیدار با رئیس جمهور ایتالیا هم بر زبان رانده و گفته است که تأمین ثبات در لیبی راه مقابله با آن است. روشن است که این نوع واکنش ها جز فرافکنی و شانه بالا انداختن توسط کسانی که مسئولیت نظم جهان و پی آمدهای آن را مستقیما بر دوش خود دارند نیست. برای روشن شدن معنای “ثبات” می توان پرسید که اولا ثبات در لیبی را چه کسی درهم شکست جز خود همین قدرتها، یعنی آمریکا و فرانسه و انگلیس در همراهی با سایر متحدین اروپائی خود (و این البته معنائی جز اعتراف ضمنی و ناخواسته به  نقش خود در وقوع این فاجعه و جنایت ها ندارد) و ثانیا چنین واکنشی جز پاک کردن صورت مسأله و آشکار کردن سودای تأسیس حکومت های با ثبات و مقتدری که بتوانند بطور شایسته تری از دروازه های ورود مهاجران و پناهندگان به سمت کشورهای تروتمندتر و پیشرفته تر غربی محافظت به عمل آورند نیست.

براساس گزارش لوموند همین کشوربی ثبات و چند تکه شده لیبی روزانه بیش از ۲۰ هزارنفر از مهاجران را دستگیرکرده و در اردوگاه هائی با بدترین شرایط انسانی نگهداری می کند. با این همه سیل پناهندگان در حدی است که حداقل هفته ای ده  پانزده کشتی بندر تریپولی را بقصد ورود به ایتالیا و اروپا ترک می کنند. علاوه براین سهم و نقش کشورهای اروپائی در این کشتارعامدانه با دستورالعمل هائی که این دولت ها- و البته ایتالیا با درجه کمتری- به گاردهای ساحلی خود برای اجتناب از جستجو و مداخله برای نجات این قایق های دستخوش امواج صادر کرده اند، اکنون کاملا روشن شده است. هدف آنها از نشان دادن چنین قصاوتی، ارسال این پیام به پناهجویان بوده است که مبادا گمان برند که در آنسوی آبها فرش قرمزی برایشان پهن شده است. با این وجود انگیزه فرار از جهنم واقعی و غیر قابل زیست چنان نیرومند است که این نوع پیام های ضدانسانی کارساز نبوده و آن ها برای فرار از نکبت و فشاری که گرفتارش شده اند هر نوع ریسکی را به جان می خرند. در میان صفوف امواج انسانی که تن به دریا می سپارند، کودکان و جوانان و زنان بامید دست یافتن به زندگی قابل تحمل تر و کمتر مشقت بار سهم عمده را تشکیل می دهند. حتی در میان جمعیت سوار بر این نوع تخته پاره ها، کودکان و نوجوانانی هستند که پدر و مادرشان آن ها را به امید دست یافتن به یک زندگی اندکی بهتر، دست تنها به دست امواج و قضا و قدر سپرده اند. و در این میان قاچاقچیان و سوداگران مرگ هم به هیچ چیز رحم نکرده و با سوء استفاده از این وضعیت و سرکیسه کردن، پناهندگان را در فرسوده ترین وسایل حمل و نقلی که فاقد حداقل شرایط ایمنی است به عرصه امواج سپرده و چه بسا در وسط دریا  رها می سازند.

بحران پناهندگی تصویرگرماهیت جهان کنونی
بحران پناهندگی یکی از بحران های مهمی است که جامعه جهانی با آن دست و پنجه نرم می کند و مستقیما از نحوه انکشاف و عملکرد نظم حاکم بر جهان یعنی فقر و شکاف های روز افزون طبقاتی، سیطره حکومت های مستبد و فاسد و ناقض حقوق بشر، شعله ور شدن جنگ های و حشیانه قومی قبیله ای و یا نیابتی از سوی قدرت های بزرگ جهانی و یا متحد منطقه ای با سودای کسب هژمونی و کنترل منطقه نشأت می گیرد که خود با تحریک و توسل به انواع و اقسام  انگیره های قومی و مذهبی و فرقه ای همراه است و بهمین دلیل پرده از چهره نظم حاکم و گندیدگی آن بر می گیرد. در این تصویر جهان تحت سلطه سرمایه داری به مراکز خوشبختی (شهرها) و نواحی غیرقابل زیست (روستاها) تبدیل شده است.
عامل اصلی این پدیده که خود بستر مناسبی برای سر بلند کردن سایرعواملی چون داعش ها و القاعده  ها بشمارمی رود، اساسا جهانی سازی سرمایه و استراتژی ها و سیاست هائی منبعث از آن است. به عنوان مثال جبهه جنگی جدیدی که اخیرا با ائتلاف وسیع منطقه ای و جهانی با نقش آفرینی عربستان هم چون یکی از ژاندارم های تحت کنترل و حمایت دولت آمریکا و بلوک غرب در منطقه گشوده شده است، سوای جبهه گسترده ای که مدتی پیش  باصطلاح علیه داعش گشوده شد، خود نه فقط تقویت کننده بنیادگرائی در یمن و منطقه که موجب برخاستن موج تازه ای از آوارگان جنگ زده شده است. توسل به جنگ بخشی از تکاپوی بی وقفه سرمایه برای گشودن راه های سلطه بلامنازع، گشایش بازارهای تازه  و تأمین انباشت را تشکیل می دهد. سرمایه داری با کالائی و طبقاتی کردن کردن همه مناسبات جوامع انسانی و تعمیم آن به همه نقاط جهان، بدلیل خصیه ذاتی رشد نامتوازنش، به تولید همزمان فقر و ثروت و ایجاد جزایرخوشبختی و فلاکت زده در کنارهم، و تولید و باز تولید جوامع ناموزون و آکنده از تضادهای درهم پیچیده پرداخته است.

اکنون مشخصا انباشت این تضادها و فقر بی کران و جنگ و سرکوب بویژه در خاورمیانه سرشار از ثروت و ذخایر نفتی و گاز و نیز شمال آفریقا را غیر قابل زیست می کند. هم چنین باید اضافه کرد که ورود سرمایه داری به فاز جدید جهانی سازی برای انتگره کردن منطقه در خود و در بازارجهانی و ایجاد قطب های ثروت و قدرت، بلائی را که زمانی در دوره شکوفائی فاز دولت- ملتها با خالی کردن ساکنان بیشماری از روستاها و مناطق عقب مانده بسود مناطق شهری و رشد یافته تر و ایجاد حلبی های وسیع در اطراف شهرها بوجود آورد، اکنون همان روند را در فاز جهانی سازی با حدت و شدت بیشتری انجام می دهد: جدا کردن میلیون ها میلیون مردمان این مناطق از اقتصاد بومی-زیستی خود بدون آن که قدرت جذب آنها را داشته باشد. بحران پناهندگی و مهاجرت که تخمین زده می شود پتانسیل صدها میلیون نفری دارد در اصل بخشی از فرایند ایجاد سرزمین های سوخته و عقب مانده است که در ترکیب با تناقض ها و عوامل محلی و جنگ ها که خود نیز دارای پی آمدهای ویران باری است خصلت انفجاری یافته است. این کوچ و فرار از جوامع غیرقابل زیست و روی آوردن به جوامعی که جزایر خوشبختی و امن انگاشته می شوند، بی تردید پی آمدهای مهمی را با خود به همراه دارد که پرداختن به همه آنها از حوصله این نوشته خارج است. حاشیه نشینی و انباشته شدن آنها در اردوگاه ها و یا مناطق و گتوهای شهری و سرشار از انواع تبعیض ها، دامن زدن به نژادپرستی و ضدیت با مهاجران در کنار استثمار شدید و سوء استفاده بورژوازی از آنها برای درهم شکستن نظام خدمات اجتماعی و کاهش دستمزدهای کارگران خودی و تشدید شکاف های درون طبقاتی زحمتکشان و تضعیف همبستگی طبقاتی از جمله آنهاست.

معضل بزرگ دیگر برخاسته از انکشاف سرمایه دارانه و برخاسته از تناقضات ذاتی آن، اضافه جمعیت و انباشت روزافزون صفوف بیکارانی است که این سیستم ضمن انهدام همه اشکال دیگرشیوه زیست و زندگی و نیز ممانعت از شکل گیری اشکال و شیوه های نوین زیست و زندگی به آن مبادرت می ورزد. آزاد کردن لایه های وسیعی از بند مناسبات بومی که خود قادر به جذب اکثریت بزرگی از آن ها نیست موجب چنان جمعیت اضافی و مازادی می شود که آدمی با مشاهده جنگ ها و کشتارها  و تبدیل شدن دریای مدیترانه قبرستان آنها، گوئی این تئوری های ضد بشری مالتوس است که برای تعدیل جمعیت جهان جان تازه ای گرفته است!.
در اصل این قانون رشد ناموزون سرمایه داری است که با نابودی اقتصادها و پتانسیل های بومی بجای رشد و شکوفائی آنها، در کنار تخریب محیط زیست مانع بسط و رشد جوامع موزون و همگن در مقیاس جهانی و غیرقابل زیست کردن آن مناطق می شود که میل به خروج و مهاجرت را تا سرحد پذیرش چنین ریسکی اجتناب ناپذیر می کند. منشأ اصلی شکل گیری پتانسیل عظیم مهاجرت جهانی را در این نوع  تضادها و انکشاف سرمایه داری باید جستجو کرد و نه نسبت دادن آن به عوامل ثانوی که حامیان سرمایه داری با فرافکنی و پوشاندن علل واقعی در صدد القاء آنها به عنوان علل واقعی هستند. در همین رابطه سرشت و پویه متضاد و دوگانه سرمایه داری در فازجهانی سازی گسترده مبنی بر شعار تحرک آزاد سرمایه و بسط بازار و مناطق باصطلاح تجارت آزاد از یکسو و ممانعت از تحرک نیروی کار و از جابجائی آزاد جمعیت جوامع بشری از سوی دیگر با عریانی مشهودی توضیح دهنده فاجعه شرم آوری است که امواج دریا به صخره های این جزایر خوشبختی و تمدن بشری فرو می کوبند. دوگانگی و تناقضی که  از ماهیت جهانی شدن سرمایه و ورود آن به همه عرصه های زندگی در همه نقاط جهان از یکطرف و متوسل شدن به قواعد و مقررات نظام دولت- ملت ها و حفاظت از امتیازات و اقتدارات برآمده از مرزهای ملی توسط سرمایه جهانی شده برای اعمال هژمونی و سلطه برجهان  از طرف دیگر نشأت می گیرد.

فرافکنی
با این همه، برخورد نظام سرمایه داری با فجایع برخاسته از نحوه انکشاف خود و سیاست ها و استراتژی های برآمده از آن، چیزی جز فرافکنی و تحریف صورت مسأله و راز آمیزکردن اصل مسأله جهت فریب دادن افکار عمومی نیست. تداوم رفتار بی شرمانه تاکنونی نسبت به مهاجرانی که دل به امواج دریا سپرده اند و نسبت به کودکان و زنان و نواجوانان و جوانانی که از جهنم جنگ و فقر گریخته اند، البته دیگر بشکل تاکنونی- در سکوت و با چراغ خاموش- ممکن نخواهد بود. اکنون برخورد با موج پناهندگان به آزمونی بزرگ برای تمدن بشری و نیز عرصه بزرگی برای مبارزه جهانی جهت واداشتن دولت ها به تمکین در برابر منزلت بشری بجای سر خم کردن در برابر منزلت سرمایه تبدیل شده است. در این کارزار جهانی شفاف ساختن و به چالش گرفتن رابطه جنگ ها، اعم از نیابتی و غیرنیابتی و اختصاص بودجه های نجومی به جنگ و تولید و نگهداری انواع سلاح های کشتار جمعی،  تأسیس جوامع یک درصدی و فوق مرفه، در کنار جوامع فوق محروم و غیر قابل زیست، سیاست های ویرانگرانه اقتصاد مبتنی بر سود و بازار آزاد و جنون مصرف، و بالأخره تأکید بر ارزش های جهان شمول حقوق انسانی از اهمیت زیادی برخوردار است.

بطورکلی در مقابله با فاجعه و بحران مهاجرت باید سه سطح از کنش و اقدامات را با هم ترکیب کرد:
نخست درهم شکستن بی اعتنائی دولت های اروپائی و جامعه جهانی برای در دستور قراردادن یک سری اقدامات واقعی اصلاحی  و فوری برای نجات و اسکان پناهندگان و تأمین سایر خدمات اولیه و حل معضلات پناهندگی آنها.
دوم، مبارزه برای برسمیت شناختن حق سکونت و تأمین زندگی انسانی برای هرفرد به عنوان انسان با حقوق جهان شمول و هم چون یک شهروند جهانی و از جمله برخورداری از حق سکونت در هر نقطه ای از جهان که مایل به آن باشد.
سوم، مبارزه برای سیاست های معطوف به تؤسعه و رشد متوازن در سراسر جهان و سرمایه گذاری های زیربنائی و بدور از محاسبه و دست اندازی بازارآزاد، برای زیست پذیر کردن سایر نقاط جهان. که خود مستلزم دست برداشتن و آزاد کردن سرمایه ها و امکانات از حوزه های میلیتاریستی و انباشت زرادخانه ها و تخصیص بودجه های نجومی جنگی و اتخاذ سیاست های غیرسوداگرانه و برابری طلبانه است.

بی تردید سرمایه داری داوطلبانه زیر بار حتی بخشی از آن ها هم نخواهد رفت و تن دادن به آن ها را در حکم خودکشی و نافی هویت خود خواهد دانست. با این وجود این به معنای آن نیست که تا رسیدن زمان نابودی نهائی چنین سیستمی نتوان از طریق تشدید فشار افکارعمومی، فشارسنگین جنبش ها و نهادهای مدنی رفرم ها و اصلاحات مشخصی  را به آن تحمیل نکرد. اصلاحاتی که برای تداوم زندگی در کره زمین و تکوین جنبش برابری خواهانه به یک بدیل تمام عیار لازم اند. سرمایه داری بارها درتاریخ حیات خود باین گونه فشارها برای بقاء خود تن داده و سعی کرده است که آنها را به سود خود تصاحب کند. اعمال چنین فشارهائی به سیستم بویژه وقتی که مستمر باشد می تواند در کنار برنامه مستقل جنبش های اجتماعی – طبقاتی خود بخشی از روند تضعیف و انهدام آن باشد. مهم آن است که این جنبش ها و فشارها از بیرون و بدون دخیل بستن به امکان و امید تحول از بالا و دادن فرصت مسخ و از آن خود کردن  توسط نظام باشد. بدیهی است که چنین گام ها و تحمیل رفرم هائی تنها می تواند در راستای تقویت صف همبسته کارگران و محرومین جهان هم چون یک طبقه و جنبش جهانی و آگاه به جایگاه و سرنوشت خود در برابر طبقه جهانی سرمایه داران و دولت های حامی آنها باشد.

واقعیت مهم دیگر آن است که نظام سرمایه داری با جهانی ساختن خود و اشغال همه نقاط جهان بسرعت بسوی تصادم با دیواره های ظرفیت سیاره زمین حرکت کرده و بشر را با خطر تخریب و نابودی آن مواجه کرده است که این خود محرک و زمینه عینی تازه ای است برای بوجود آمدن انگیزه ای مضاعف و حیاتی برای نجات زیست گاه خود- سیاره زمین- و حفظ تمدن بشری توسط ساکنین آن. از همین رو با قاطعیت می توان گفت که لااقل سرمایه داری بشیوه تا کنونی در جنون مصرف و تولید فقر و نابودی طبیعت قادر به حفظ تداوم سلطه خود نخواهد بود و چه بسا ناگزیر گردد زیر فشار جهانی برای حفظ خود و نظامش دست به عقب نشینی هائی بزند و به تغییرات و رفرم هائی ولو جزئی و حداقلی  معطوف به حفظ محیط زیست و سیاست کنترل بحران مهاجرت و امثال آن تن بدهد. اما همانطور که گفته شد اولا شرط آن تشدید و اعمال فشار توسط جنبش ها و افکار عمومی است و ثانیا بهر صورت دامنه آن محدود خواهد بود. بی تردید اگر قرار باشد سرنوشت جهان به دست سرمایه داری با سرشت شناخته شده اش سپرده شود، حاصل آن جز نابودی و ویرانی کره زمین و گسترش جنگ ها و فقر و شکاف فزاینده طبقاتی نخواهد بود. در انتهای این تونل تاریک آن چه که می تواند موجب رؤیت کورسوئی برآمده از بارقه امید باشد، این واقعیت است که  انسان با قرارگرفتن عملی در برابری دو راهی خطر نابودی سیاره زمین هم چون مکان زیست خود و یا گزینش شیوه دیگری از زندگی و برقراری مناسباتی از نوع دیگر، دست به انتخابی تاریخی بزند. ماندن یا نماندن، ترجمان دیگری از شعار دیرینه سوسیالیسم یا بربریت است که امروز در برابرمان قرارگرفته است.

۲۰۱۵-۰۴-۲۱  تقی روزبه

—————————————-
*-در همین رابطه اشتان مایر وزیرخارجه آمریکا با انتشاربیانیه ای غرق شدن حدودیک هزارتن در آب های مدیترانه را یک تراژدی وحشتناک توصیف کرد، و خواهان اتخاذتدابیرجدی و پاسخ به آن شد.
اما بیانیه ای که با نشست اضطراری وزیران خارجه اتحادیه اروپا انتشاریافت، چنانکه از قبل هم قابل پیش بینی بود، روشن ساخت که ماهیت این باصطلاح تدابیربازدارنده چیست: حذف صورت مسأله، افزایش کنترل ها تا ۵۰۰۰ نقطه و تا مرزهای لیبی و سایرکشورهائی که مهاجران از آن جا وارد می شوند و نیز درهم شکستن قایق ها و کشتی های قاچافچیان و دستگیری آنها و کمک به دولت های محلی برای ممانعت از پناهندگی (همان حکومت های با ثبات) و امثال آن رئوس اصلی تصمیمات این نشست را تشکیل داد و معلوم شد که آه و تأسف آنها و نمایش یک دقیقه سکوت و انتشار بیانیه های همدردی و امثال آن همه و همه جز تعارف و ریزش اشک تمساح نبوده است.

اتحادیه اروپا طرح ده ماده ای را برای مقابله با مشکل مهاجران را تصویب کرد:
http://www.radiofarda.com/content/f5-eu-foreign-ministers-on-immigrants-drawning-accidents/26968397.html

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.