برگرفته از کتابِ «یک سدا»، گفتگویِ «ستایش رستگار» با «م. ساقی»

«بیشتر مردم چشم وگوش بسته شعارهای نسنجیده و پوشالی روشنفکران و رهبران سیاسی و حتی ملی را تکرار میکردند. آنها خیابانها را اشغال میکردند و بیرون رفتن دیو از کشور و در آمدن فرشته از در را فریاد می کردند و بالاخره به خواست بدخواهان کشور که در همه پرسی فروردین ۵۸ با تابلوی«جمهوری اسلامی آری یا نه» به میدان آمده بودند پاسخ «آری» دادند.» ….

برگرفته از کتابِ «یک سدا»، گفتگویِ «ستایش رستگار» با «م. ساقی»

«بیشتر مردم چشم وگوش بسته شعارهای نسنجیده و پوشالی روشنفکران و رهبران سیاسی و حتی ملی را تکرار میکردند. آنها خیابانها را اشغال میکردند و بیرون رفتن دیو از کشور و در آمدن فرشته از در را فریاد می کردند و بالاخره به خواست بدخواهان کشور که در همه پرسی فروردین ۵۸ با تابلوی«جمهوری اسلامی آری یا نه» به میدان آمده بودند پاسخ «آری» دادند.»

– لطفن کمی از خودتان بگوئید.

«من اهل دلم. اهل شعر و غزل، اهل کوچه های کاهگلی، و هر آنچه بوی عشق میدهد.

در روستایی فروتن، و خانواده ای همسو، چشم به جهان گشودم، و تا کنون، چهل وشش بهار، ورق خورده ام.

پدرم، با گل و گیاه و گندمزار، رابطه ی خوبی داشت. و کار و کار و کار، بخش مهمی از زندگی او بود.

و مادرم، شعری ناسروده، از جنس طلا بود. و دل مهربانش؛ باغ و رود و نسیم.

چند دختر و پسر، سرپناهی فقیر، و خدائی بی پایان، دارائی آنها بود.

در غربتی غریب، و آغازی دروغ، هم آغوش غرور شدم، و غارت شده و مغموم، مغلوب تقدیر…

کتابِ زندگی من، خاطره و سفر است. لبریزِ رنج و نَبرد، و  شعرهایی بی دلیل، در حوالی حسی غریب…»

– بفرمائید گذشته ها چطور بود.

گذشته ها خیلی ساده و قشنگ بود و اصلن قابل مقایسه با دورانی که امروزه در حال تجربه کردن آن هستیم نبود. زندگی پیچیده و شهرها به این صورت درشت وشلوغ نبودند. مردم ساده تر بودند و ایمان واعتماد ومحبت وهمیاری و خوبی در جامعه موج میزد. هر وقت کسی به رحمت خدا می رفت، خبر آن در شهر و روستا می پیچید. هیزی ودزدی و فساد و اعتیاد و دیگر بیماریهای اجتماعی وسیاسی به این صورت که می بینید گسترده نبود….

چند سال پیش از شکلگیری جمهوری اسلامی وضعیت اقتصادی مردم بهتر شده بود و روزانه در مدارس بین دانش آموزان تغذیه(شیر و تی تاپ، میوه، نان و پنیر و خرما و بسکوئیت و …) تقسیم می نمودند که با ورود ملایان به کشور آن هم مثل خیلی از چیزهای دیگر ملاخور شد.

درآمد و پول و دارائی مالی کم بود ولی آرامش و نیکی و راستی زیاد و وسیع بود. عشق وعلاقه، خودِ عشق وعلاقه بود و با چت کردن و فرستادن ایمیل و پیامک و اس ام اس های پی درپی که امروزه رواج دارد شرح داده نمی شد. پدر و مادرها به ندرت به یکدیگر دوستت دارم وعاشقت هستم و… میگفتند ولی سراپا قلب و زندگی و عاطفه بودند. نامه ای اگر به دوستان و نزدیکان و معشوقه ات می نوشتی تمام وجودت را در نوشتن به کار می گرفتی و گیرنده ی نامه چندین مرتبه آن را میخواند و با جملات ساده و صمیمی ات تا مدتها زندگی میکرد. دو ریال و یا کمی بیشتر نوروزی(عیدی) میگرفتیم ولی با برکت و ارزش بود و با یک تومان و یا پانزده ریال میشد کیک ونوشابه و آدامس و بادکنک خرید و یا تخمه خرید و به سینما رفت. بطور کلی هیچ چیز جامعه ی امروزی قابل مقایسه با گذشته نیست.

– چه جالب.

بله. خواندن و شنیدن و مرور خاطرات آن روزها برای خود من نیز جالب است. ولی خوب مشکلات زیادی هم در آن دوران داشتیم که با گوشت و پوست واستخوان حس میکردیم.

– مثلن چه مشکلاتی؟

از مشکلات سیاسی که بگذریم، مشکل اصلی در آن زمان مانند امروزه محرومیت و ناداری و نابرابری بود. روستائیان زیادی در رنج و عذاب بودند. برای نمونه روستای محل زندگی ما حمام درست وحسابی نداشت. یک حمام خزینه ای بود که با روغن سیاه گرم میشد و زن و مرد و پیر و جوان و کودک به درون آن می رفتند…. روستا آب بهداشتی و برق نداشت. درمانگاه نداشت و مردم از داشتن بیمه درمانی محروم بودند و از قدرت خرید لوازم خانگی مناسب و مواد خوراکی مورد نیاز برخوردار نبودند. زندگی آنها در کار و زحمت خلاصه بود. صبح تا شب در دشت و صحرا و مزرعه زحمت میکشیدند ولی نمی توانستند پس اندازی هر چند کوچک برای مواقع ضروری و یا رفتن به مسافرت دلخواه خود داشته باشند. تفریح و مسافرتی اگر در کار بود، ساده و ابتدائی بود که سفر به شهرهای مذهبی و تاریخی مانند اصفهان و شیراز و قم و مشهد و شهرها و زیارتگاههای دیگر را شامل میشد.


– مقصر چه کسی بود؟

بدون سند و دلیل منطقی نمی شود که فرد یا گروهی خاص را گناهکار نشان بدهیم چرا که ایران رفته رفته در حال آباد شدن بود. دلایل سیاسی هم داشت ولی روی هم رفته حال و روز کل کشور مناسب نبود. مرحوم رضا شاه، خرابه ای به نام ایران را از هفتمین و آخرین پادشاه قاجار(احمد شاه) تحویل گرفت و سر و سامان دادن به آن کار ساده ای نبود. از هر سمت وسو کشور در عذاب بود. گیلان، بلوچستان، خوزستان، ترکمن ها و لرستان وکردستان همه سر برداشته بودند و مملکت در حال از هم پاشیدن بود. پس از تبعید مرحوم رضا شاه، پسرش محمدرضا سُکان جامعه ی را بدست گرفت. او جربوزه ی پدر را نداشت ولی مشکلات و گرفتاریها را داشت و می بایست در حل وفصل آنها کوشش و تلاش نماید و قدم های خیلی مثبتی هم به جلو برداشت ولی اشتباهات بزرگی نیز مرتکب شد که راه به سقوط سلطنت و شکلگیری جمهوری اسلامی برد.

– اشتباهات شاه بود و یا اینکه مقصر دیگران بودند؟

دیگران هم مقصر بودند(۶) ولی بزرگترین اشتباهات را خود شاه و ساواک زیر فرمان وی مرتکب شد.

– شاه چه اشتباهاتی مرتکب شد؟

اشتباهات یکی دو تا نبود. مخالفت ودشمنی با حکومت ملی دکتر محمد مصدق با حمایت CIA که راه به سقوط دولت قانونی وی برد،(۷) میدان ندادن به ملیگراها در صحنه ی سیاسی وقت، موافقت با جدایی بحرین از کشور، حمایت همه جانبه از روحانیون و آزاد کردن تروریستها وخرابکاران از زندان بویژه در سالهای پایانی سلطنت از آن جمله بود.

شاه اگر به جای مسجد سازی و بنا کردن حسینه ی ارشاد و بال و پر دادن به ملایان پسمانده و فرصت طلب، کمی آزادی عمل به ملیگرایان داده بود، بدون تردید حال و روز ما و کشورمان بهتر از شرایط کنونی بود.

وی سالها پیش از جاری شدن سیل و هجوم توفان خانمان برانداز خمینیسم در سال ۱۳۵۷خ آگاه شده بود. ولی هیچ چاره ای برای جلوگیری از ویران شدن کشور انجام نداد.(۸)

شاه آنقدر که به امامزاده سازی و مسجد سازی و خشنودی آخوندها اهمیت میداد، به فقرزدایی و رفع محرومیت بویژه از روستاها اهمیت نمیداد. شاه ساواک را مجهز به انواع و اقسام ابزار شکنجه میکرد، ولی اجازه ی مطالعه ی روزنامه و کتاب به دیگران نمیداد. درباریان مجاز بودند که از چپ و راست دست وپای وی را ببوسند ولی وقتی ملیون(ملی گرایان) از ایشان خواستند که تن به اجرای قانون اساسی بدهد پشت گوش انداخت و به کار خود ادامه داد…

«راهپیمائی امریکائی ها و انگلیسی ها طرفدار خمینیدر زمستان ۱۳۵۷خ»

– جمهوری اسلامی چرا و چگونه شکل گرفت؟

جمهوری اسلامی یک روزه و یکشنبه به دنیا نیامد. بخش بزرگی از جامعه دهها سال تشنه و گرسنه ی مقداری آزادی سیاسی و برقراری برابری و رفع تبعیض و… بود.

حمایت و همکاری تروریستها و خرابکاران آزاده شده از زندانهای ساواک که پس از آزادی به روح اله خمینی پیوستند، و سازمانها و گروهها و احزاب سیاسی که درشت ترین آنها حزب توده و مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و جبهه ی ملی بودند، و زد و بند پنهانی غرب بویژه امریکائیها با روح اله خمینی بیشترین نقش را در سرنگونی سلطنت و شکلگیری جمهوری اسلامی به رهبری او بازی کردند.

برخی از رهبران سازمانها وگروههای سیاسی و افراد تاثیرگذار ملی و مذهبی ساده لوحانه می پنداشتند که با رفتن شاه و سقوط سلطنت، قانون و دموکراسی و برابری در کشور حاکم خواهد شد. البته حساب رهبران حزب توده از حساب دیگر سازمانها و گروهها و احزاب جداست. حزب توده برایش مهم نبود که دموکراسی و برابری در ایران برقرار باشد و یا نباشد. آنها تلاش میکردند که شاه را به هر قیمت بر زمین بزنند و کشور را به سمت وسوی شوروی سابق سوق دهند که موفق هم شدند. مریم فیروز همسر نورالدین کیانوری از رهبران بلند پایه ی حزب توده پیش از مرگ به ارتباط حزب توده با بنیانگذار جمهوری اسلامی پیش از ورود به ایران اعتراف کرده بود و از اینکه روح اله خمینی به جای شاه بر کشور حاکم گشت ابراز شادمانی بسیار میکرد. فیلم اعترافات وی را می توانید در اینترنت جستجو نمائید و گوش کنید.

گروهی از مخالفان مسلح رژیم سلطنتی

پس از شکست مشروطه و شکست دکتر مصدق دوران قحط مردان و زنان ملی و آزادیخواه به معنای واقعی فرا رسید و آرام آرام دور به دست مذهبی ها و سازمانهای چپ افتاد و آنها بودند که هدفدار به مخالفت با شاه ادامه دادند. علاوه بر «جمعیت فدائیان اسلام» و «جنبش مسلمانان مبارز» و «حزب ملل اسلامی» و «نهضت آزادی ایران» و «حزب مؤتلفه اسلامی»، که توسط خرابکاران و ملی- مذهبی های آن دوران بنیان نهاده شده بود و پیش از تأسیس «سازمان حزب الله»(۹) توسط سید محمد کاظم موسوی بجنوردی، محمد حنیف نژاد و همفکران وی در سال ۱۳۴۴خ یعنی دو سال پس از دور برداشتن روح اله خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲خ، «سازمان مجاهدین خلق ایران» را جهت ادامه کار روح اله خمینی بنیان نهاد. این سازمان تنها سازمان و گروه انقلابی بود که از پسمانده ترین قشر جامعه یعنی روحانیون در سال ۴۲ حمایت به عمل آورد و پس از آن به فعالیت های گسترده تری علیه رژیم سلطنتی دست زد. هدف همه ی این احزاب که در امتداد احزاب چپ که مثل قارچ در حال روئیدن بودند یکی بود و آن زدن ریشه سلطنت شاه و نشاندن دلخواه خود به جای وی بود. گروهی سنگ بلوک شرق را به سینه میزدند وگروهی سنگ ارتجاع و خمینی را و شاه نیز به دلایل گوناگون چاره ای اساسی نمی اندیشید و شل گرفت و سفت خورد و از جایی هم خورد که هیچ تصور نمیکرد.

اسناد آزاد شده از دخالت غرب در امور داخلی ایران خبر میدهند و غرب و در رأس آنها امریکا نقش بسزایی در از هم پاشیدن کشور داشتند.

سازمانها و گروهها و احزاب سیاسی و روحانیون جویای قدرت کارگران سیاسی غرب و شرق بودند که سازمانها و احزاب و گروههای سیاسی نادانسته و روحانیون جویای قدرت آگاهانه تن به همکاری داده بودند.

خیزش مردم کشور ریشه در گذشته داشت. جامعه اگر چه فریب خمینی و دیگر روحانیون را خورد و در دامی که استعمار در حول وحوش خروج شاه برای آن پهن کرده بود افتاد، ولی آزادیخواهی و برابری خواهی از دوران مشروطه شروع شد و در بین راه متاسفانه افرادی همچون دکتر علی شریعتی و جلال آل احمد و حسینعلی منتظری و سید محمود طالقانی و… و سازمانها و گروهها و جمعیتهای فرهنگی و سیاسی و ملی و مذهبی- ملی مانند نهضت آزادی و مجاهدین خلق و فدائیان خلق و کانون وکلا و کانون نویسندگان ایران و بسیاری از کسانی که در حال حاضر در رأس امور نظام جمهوری اسلامی هستند، جاده صاف کن و جلودار آن شدند و غرب نیز در زمان مناسب از فرصت استفاده کرد و از فردی حمایت به عمل آورد که هم به ریخت وقیافه ی جامعه ی وقت بخورد و هم به منافع غرب در آینده آسیب نرساند و دست او را بالا برد.

– نقش مردم چه بود؟

بیشتر مردم چشم وگوش بسته شعارهای نسنجیده و پوشالی روشنفکران و رهبران سیاسی و حتی ملی را تکرار میکردند. آنها خیابانها را اشغال میکردند و بیرون رفتن دیو از کشور و در آمدن فرشته از در را فریاد می کردند و بالاخره به خواست بدخواهان کشور که در همه پرسی فروردین ۵۸ با تابلوی«جمهوری اسلامی آری یا نه» به میدان آمده بودند پاسخ «آری» دادند.

بخشی از جامعه روستایی که ادعای روشنفکری نداشت و طرفداران روح اله خمینی و انقلابیون به اصلاح روشنفکر و چپ آنان را چماقدار لقب داده بودند، به حمایت از شاه شعار «جاوید شاه» سر میدادند و گویی خانه خرابی مردم و ویرانی شدن کشور در آینده نزدیکِ پس از روی کار آمدن روحانیون سیاسی – مذهبی را به چشم می دیدند.

«هواداران شاه در سال ۱۳۵۷خ و پیش از ورود خمینی به ایران»

– این افراد و گروهها واقعا چماقدار بودند؟

چوب وچماق ساده در دست داشتند ولی شخصن با چشمان خود ندیدم که کسی را از پای در آورند. در مکانی که من زندگی میکردم چندین تن از آنها را می شناختم که دو سه نفر هنوز در قید حیات هستند. هر کس شعار جاوید شاه سر میداد به او آسیبی نمی رساندند. و اگر هم این شعار را فریاد نمیکرد ناراحت و عصبانی میشدند و مثل مار به خود می پیچیدند. اکثر آنها کم سواد و حتی بیسواد بودند ولی روشنفکرتر و آینده نگرتر از روشنفکران و انقلابیونی بودند که جاده ی ورود خمینی به کشور را هموار نمودند و کار را به اینجا رساندند.

ناگفته نماند که گروهی نیز پس از ورود روح اله خمینی به کشور چماق به دست شدند که به سرکوب معترضان و منتقدان حکومت نو پا روحانیون می پرداختند…

زیرنویس:

۶-) تارنمای اینترنتی تاریخ ایرانی، «چهار فرمانده ارتش شاهنشاهی تیرباران شدند»:

- سرلشگر امین افشار در آخرین گفته‌های قبل از تیرباران گفت: «من در وضعی نیستم که بتوانم حرف بزنم، ولی می‌خواهم بگویم اطرافیان شاه خیانت کرده‌اند نه خودشان، اطرافیان ایشان به دور شاه یک دایره خبیثه کشیده بودند.» وی در پاسخ به این سوال خبرنگار روزنامه اطلاعات که «اطرافیان شاه غیر از شما چه کسانی بودند؟» گفت: «در میان اطرافیان شاه ارتش و ارتشی نبود، وزیران و نخست‌وزیران اطرافیان شاه بودند و ارتش دخالتی نداشت.»

- سرتیپ همدانیان در پاسخ به این سوال که آیا «به نظر شما شاه به مملکت خیانت کرده است؟» گفت: «شاید هر فردی، شاه یا هر فرد دیگری به سبب غرائز طبیعی که در افراد وجود دارد و هیچ فردی نمی‌خواهد و میل به جنایت ندارد، همه می‌خواهند به نوعی به افراد مملکت خودشان خدمت کنند. شاه هم همین نقش را داشته، اگر افراد نابابی مسیر شاه را تغییر داده و مسایلی در مملکت اتفاق افتاده یا افرادی بدون رعایت جنبه‌های اخلاقی و انسانی افرادی را به شکنجه کشیده‌اند، باید مسببین اصلی را دستگیر کنید، نه مرا که برای معالجه به تهران آمده‌ام. باز هم عرض می‌کنم من بی‌گناه هستم.»

۷-) پول خون، نوشته ی اری بن مناشه، از مسئولان و ماموران ارشد اطلاعاتی دولت «اسحاق شمیر»، برگه ی ۶۷٫

«مایلز کوپلند» در سال ۱۹۵۳ که شاه بوسیله ی مصدق در جریان آشوبی که بدنبال ملی کردن صنعت نفت در ایران بوجود آمد، از کار برکنار شده بود، به «کرمیت روزولت» Kermit Roosevel و ارتش ایران برای برگردانیدن شاه به قدرت کمک کرده بود. پس از اینکه CIA ارتش ایران را بر ضد مصدق تجهیز کرده بود، افسران CIA با کیف های پول پر از اسکناس های یکصد دلاری به ایران پرواز کرده بودند. افسران CIA پس از ورود به ایران به بازار تهران رفته بودند و به هر کسی که فریاد «زنده باد شاه» می کشید، پول می دادند.
*- تارنمای اینترنتی خودنویس،  ۲۸/مرداد/۱۳۹۲خ عباس خسروی فارسانی، CIA با آزادسازی اسناد جدید، نقش خود در کودتای ۲۸ مرداد را رسماً پذیرفت.
همزمان با شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد

به گزارش آرشیو امنیت ملی آمریکا و نشریه معتبر بین‌المللی «فارین پالیسی»، در شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد، اسنادی از جزئیات سرنگونی دولت مصدق و پیامدهای آن منتشر گردید؛ آزادسازی اسناد طبقه‌بندی شده توسط آرشیو امنیت ملی آمریکا، از تأیید و پذیرش مسئولیت دولت آمریکا و سازمان سیا در مورد کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت مصدق حکایت دارد.

https://khodnevis.org/article/52233#.VNuRHU10yUn

8-) همانجا برگه ی ۴۱٫

اگر چه شاه در آن زمان بطور رسمی اختلافات خودرا با رهبران عراق حل کرده بود، ولی چون اسرائیل و ایران هر دو عراق را دشمن مشترک خود می دانستند، ما با ایرانی ها اطلاعات زیادی در باره عراق داد و گرفت می کردیم. ما همچنین اطلاعاتی در باره ی کاروندی های شعبه های ایرانی ضد شاه که در لبنان بسر می بردند، در اختیار ایرانی ها قرار می دادیم. احبار مربوط به انقلاب در حال رشد ایران، ابتدا از ناحیه شیعه های ایرانی ضد شاه ساکن لبنان به خارج تراوش پیدا کرد. من به دوستان ایرانی ام گفتم: شما باید خیلی مراقب باشید، زیرا ما فکر می کنیم «شما در آینده با مشکلات بزرگی روبرو خواهید شد.»

۹-) برای اطلاعات بیشتر در باره ی “سازمان حزب الله”، ” جمعیت فدائیان اسلام”، “جنبش مسلمانان مبارز”، “حزب ملل اسلامی”، “نهضت آزادی ایران”، “حزب مؤتلفه اسلامی” و مجاهدین خلق ایران” و… و رهبران و مسئولان و اعضای آنها به دانشنامه ی آزاد(ویکیپدیا) مراجعه کنید.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.