“خسرو صادقی بروجنی” و “یاسر عزیزی “: خانواده در عصر نولیبرالیسم
۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) هر سال مصادف با جشن والنتاین (عشق) در سرتاسر جهان است و افراد مختلف در کشورهای جهان این روز را گرامی میدارند. اما مصادف با سازماندهی جدید موسوم به نولیبرالیسم در اقتصاد سیاسی معاصر، ساختار مذکور دارای تاثیراتی زیادی نیز بر نهاد خانواده و مفهوم عشق نیز بوده است و کلید واژه این تاثیر را میتوان در مفهوم «کالایی شدن همه چیز» جستجو کرد. یادداشت ذیل تلاش دارد به جوانب و ریشههای تاثیرات مذکور بپردازد. ….
خانواده در عصر نولیبرالیسم
خسرو صادقی بروجنی
یاسر عزیزی
مارکس و انگلس بیش از ۱۵۰ سال پیش و بسیار پیش از رسمیت یافتن منطق فراگیر نولیبرالیسم که بر پایهٔ پولگرایی (Monetarism) و اصالت بازار استوار است، در کتاب «مانیفست» مدعی شده بودند: «بورژوازی پوشش احساساتی مناسبات خانوادگی را از هم دریده و آن را به مناسبات صرفاً پولی تقلیل داده است» (۱)، چرا که به بیان مارکس «پول اخوتِ ناممکنهاست» (۲).
با این تفسیر که در جامعهٔ سرمایهداری قدرت پول قادر است دست به هر کاری بزند و بدل واقعینمای هر چیزی را نمود دهد و بنا بر این مناسبات پولی قادر است به بازسازی دروغین همهٔ مناسبات انسانی دست بزند، «پول به مثابه مفهومی فعال و موجود از ارزش، تمام چیزها را در هم میآمیزد و معاوضه میکند، و خود نیز بیانگر در هم آمیختگی و معاوضهٔ عام همهٔ چیزها – جهانی وارونه – یا به عبارتی در هم آمیختگی و معاوضهٔ همهٔ کیفیتهای طبیعی و انسانی است.» (۳)
حال آنکه «اگر انسان، انسان باشد و روابطش با دنیا روابطی انسانی، آنگاه هرکدام از روابط ما با نوع بشر و طبیعت باید نمود ویژهای باشد که با عینها و ابژههای اراده و زندگی فردی ِواقعیمان منطبق باشد.» (۴)، با این همه چنین رویکردی به جامعهٔ موضوع بحث مارکس از سوی وی و انگلس، در شرایطی بود که سرمایهداری در شکل کلاسیکش چند دههای از عمر خود را میگذراند و هنوز متأثر از نوعی اخلاقگرایی ناشی از رویکردهای امثال «جان استوارت میل» بود.
چنان دقت، وسواس و تیز بینی هشدار دهندهای بیگمان در زمانهٔ کنونی که سرمایهداری نسبت به یک و نیم قرن پیش تغییر کیفیت محسوسی داده است و وارد عصر نولیبرالیسم شده است نیازمند بازنگری جامع در چگونگی پیامدهای انسانی – اجتماعی این تغییر کیفی است.
چیستی نولیبرالیسم
نولیبرالیسم ایدئولوژی کنونیِ مسلط بر نظام جهانی سرمایهداری است. نظام سرمایهداری خصلتی جهانی دارد و کم و بیش در کلیهٔ مناطق جهان قوانین و اصول خود را با استفاده از ابزارهای ملی و جهانیای که در اختیار دارد پیاده میکند.
سرمایهداری در هر دورهای بنا به مقتضیات گوناگون و برای گریز از بحرانهای درونزای خود راه و روش خاصی را برای سیاستگذاریها و برنامههای کلان خود انتخاب میکند.
اگر چه در قرن بیستم لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی در دورههایی منطقهای حاکم بر سرمایهداری جهانی بودهاند اما از دهه ۸۰ میلادی و به ویژه پس از فروپاشی بلوک شرق و با روی کار آمدن دولت رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در بریتانیا، نولیبرالیسم گفتمان مسلط بر سرمایهداری متأخر شده است.
این الگوی اقتصادی سیاسی که تبعات اجتماعی و فرهنگی متناسب با خود را نیز در پی دارد بر پایهٔ کمینهسازی نقش دولت در اقتصاد، خصوصی سازی، کاهش هزینههای اجتماعی و سپردن بیش از پیش ساز و کار حیات اقتصادی جامعه به دست نیروی بازار است.
ایدئولوژی نولیبرالیسم «انباشت سرمایه» را نقطه عزیمت خود قرار میدهد و انباشت سرمایه را بر خاکستر نظام توزیع بنا میکند و در این منطق توزیع ثروت و حمایت دولت از طبقات و اقشار آسیب پذیر از اهمیت برخوردار نست.
بلکه در «نظریهٔ نولیبرالی تحت تأثیر این فرض که «مَد تمام قایقها را بلند میکند»، یا فرض «رخنه به پایین» (Tricke down) اعتقاد دارد که ریشه کنی فقر (هم در داخل و هم در سطح جهانی) را میتوان به بهترین وجه از طریق بازارهای آزاد و تجارت آزاد انجام داد.» (۵)
انتخاب راهبرد «رشد از راه انباشت ناموزون» و انتهاب راهبرد «توسعه انگیزشی سود» برای اقتصاد کم توسعه در دنیای واقعی امروز، انتخابی فنی و علمی و متکی بر نظریههای جدید اثبات شده و کشفیات مسلم تازه و راه گشا نیست، بلکه انتخابی است کاملاً سیاسی و جانبدارانه و متکی بر منافع طبقاتی مستقیم تا نامستقیم و در برابر راهبرد «رشد از راه باز توزیع» و توسعهٔ همگانی قرار میگیرد (۶).
بر این اساس چنین ترویج میشود که انباشت ثروت نزد طبقات ثروتمند موجب «اثر سرریز» میشود و در نتیجهٔ این انباشت، ثروت به طبقات پایینی «نشت» میکند.
اما در واکنش به بحرانهای منتج از اجرای چنین نظریهای (۷)، به پیشنهاد «ژوزف استیگلیتز»، «توافق پساواشنگتن» (Post Washington Consensus) که توسعهٔ همه جانبه و نقش موازی و مکمل دولت با بخش خصوصی در ساز و کار اقتصادی را مد نظر دارد، جانشین «توافق واشنگتن» شد. (۸)
علیرغم این تجدید نظر، در ایران نسخهٔ منسوخ شده و از تاریخ مصرف گذشتهٔ توافق واشنگتن توسط اقتصاددانان راست گرا همچنان تبلیغ میشود و هرگونه برنامهریزی متمرکز اقتصادی برای توسعهٔ همه جانبه بر پایهٔ عدالت اجتماعی و بهزیستی اقشار آسیب پذیر بر ضد نیروی بازار و بنابراین مردود شمرده میشود. (۹)
نولیبرالیسم چه تأثیری میتواند بر نهاد خانواده داشته باشد؟
نولیبرالیسم دو تأثیر عمدهٔ مستقیم و غیر مستقیم بر نهاد خانواده دارد. تأثیر مستقیم آن در ارتباط با افزایش فشار و تهدید معیشت و توانایی اقتصادی خانواده در تأمین نیازهای انسانی اعضای آن است و تأثیر غیر مستقیم به نوع نگرش و الگوهای فرهنگیای مربوط است که سرمایهداری متأخر در تولید و بازتولید آنها نقش موثری را ایفا میکند.
نولیبرالیسم مروج قراردادهای کوتاه مدت و کالاییشدن نیروی کار است. بنابراین با تبلیغ افزایش بهرهوری و انعطاف پذیری بازار کار از ارتش ذخیره بیکاران بهترین استفاده را برای پایین نگه داشتن حقوق و مزایای نیروی کار میکند.
از این رو «حق کار» که در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بر آن تأکید شده است (مادهٔ ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر) مبدل به «امتیاز» ی میشود که طبق قرار دادی کوتاه مدت با حداقل مزایا به نیروی کار اعطا شده است!.
در چنین ساختاری دولت در حمایت از سرمایهداران و کارفرمایان دخالت موثر دارد و سندیکاهای کارگری به عنوان بازوی فشار نیروی کار بر کارفرما، نه تنها از توان تهاجمی برای چانه زنی به منظور افزایش حقوق و مزایای نیروی کار برخوردار نیستند، بلکه توان تدافعی آنها برای حفظ حقوق کنونی نیز بیش از پیش کاهش یافته است.
مجموعهٔ اصول نولیبرالی همچون خصوصیسازی و کالاییشدن بهداشت، آموزش، خدمات اجتماعی و دیگر عرصههای زندگی، کاهش مزد و مزایا، دلاریشدن قیمتها و حذف یارانهها، موجب افزایش فشار اقتصادی بر اقشار آسیب پذیری چون طبقهٔ کارگر و اقشار پایینی طبقهٔ متوسط میشود و معیشت آنها را مورد تهدید قرار میدهد.
کار کودکان از مهمترین نتایج توسعه و بسط الگوی نولیبرالی اقتصاد است. نتیجهای که در بدو امر با مواد مندرج در منشور حقوق بشر در تنافر قرار میگیرد.
«فقیر شدن شتابان خانوادهها، بعضی از پدر و مادرها را وادار میسازد که برای امرار معاش، فرزندان خود را به کار گیرند. میتوان نشان داد که هرجا میزان بیکاری زیاد باشد، شمار کودکانی که کار میکنند بیشتر است. کار کودکان دور ِ باطل فقر است. در چنین شرایطی خانواده دوست دارد که همبستگی خود را نشان دهد، اما در واقع رقابت سختی در درون آن جریان دارد.
در چنین خانوادههایی به سبب وجود کار کودکان، فرزندانی که از نوجوانی کار میکنند، بسیار زود با زندگی جنسی آشنا میشوند اما عملاً از بلوغ و جوانی نصیب نمیبرند و از دوران کودکی نیز بهرهٔ چندانی نبردهاند» (۱۰)
این مجموعهٔ عوامل مشکلات و گریزگاههایی را برای خانوادهها به وجود میآورد که برخی از آنان به اجمال عبارتاند از:
۱- گرایش به تقدیرگرایی و رشد افکار خرافی در خانواده؛ از آنجایی که کوتاه شدن زمان فراغت و درگیری و اشتغال ذهنی دایمی با پیچیدگیهای تأمین معاش کمترین فرصتهای اندیشیدن به واقعیت زندگی را از افراد سلب نموده و ستمی که ناشی از نابرابری ساخت اقتصادی متوجه افراد است در زیر پوشش استیصال و خطرپذیری قرار میگیرد، تقدیرگرایی و اندیشههای خرافی دم دستترین و نزدیکترین مأمنی است که پیش روی ایشان قرار میگیرد.
گواه عینی این واقعیت را میتوان در رواج گرایشات مذهبی ِ خرافی و هم راستایی نومحافظه کاری و نولیبرالیسم در پی تشدید بحران مالی ایالات متحده طی سالهای اخیر در این کشور سراغ گرفت.
۲- پناه آوردن به زندگی روستایی؛
۳- کار اضافی به شکلهای مختلف به ویژه به صورت ورود افراد تازهای از خانواده به بازار کار و افزایش شمار ساعات کار برای یک یا چندین شغل؛
۴- مهاجرتهای داخلی و خارجی به منظور یافتن شغل و مکانهای کم هزینهتر برای زندگی؛
۵- کم مصرفی به صورت کاهش مصرف و تغییر الگوی مصرف (استفاده از هیدراتهای کربن به جای پروتئین).
۶- گسترش انواع بزهکاری و آسیبهای اجتماعیای چون طلاق، اعتیاد، فحشا و … در سطح اجتماع.
۷- تجارت غیر ِقانونی و رواج مشاغل کاذب و سیاه.
۸- رنج خاموش ناشی از تشدید کمبودها در جمع خانوادگی که به صورت حالات انفعالی و از دست دادن اعتماد به نفس جلوه میکند.
فقدان امنیت اقتصادی و متزلزل شدن معیشت افراد همچنین موجب تغییر نگرش و الگوهای فرهنگی آنان میشود. در این میان ازدواج از خصلت انسانی گذشته که تعهدی طولانی مدت پنداشته میشد فاصله میگیرد و قراردادهای کوتاه مدت برای تأمین معیشت لازم در قالبهای گوناگون جای آن را میگیرد.
نولیبرالیسم الگوهای فرهنگی متناسب با کالایی شدن (Commodification) و مصرف گرایی (Consumerism) را ترویج میدهد.
«فرض اینکه بازارها و علائم به بهترین وجه همهٔ تصمیمات مربوط به تخصیص منابع را تعیین میکنند، در واقع فرض کردن این موضوع است که همه چیز را در اصل میتوان کالا تلقی کرد. کالاییسازی جنسیت، فرهنگ، تاریخ، میراث، طبیعت به عنوان منظرهٔ تماشایی یا به عنوان استراحت درمانی، یعنی کسب رانتهای انحصاری از تازگی، اصالت، و بیهمتایی (مثلاً از آثار یا هنر) – همهٔ اینها برابر با قیمتگذاری بر روی جیزهایی است که هرگز در واقع به عنوان کالا تولید نشدهاند» (۱۱).
انباشت سرمایه که از اهداف نولیبرالیسم است الگوی فرهنگی مصرفگرایی و مدگرایی را به عنوان بخشی از استراتژی فرهنگی خود اتخاذ میکند.
چنان که به باور «استالابراس»: «اگر جلوهٔ اقتصادی نولیبرالیسم نابرابری هر چه شدیدتر، و جلوهٔ سیاسی آن حذف نظارت دولتی و خصوصیسازی باشد، جلوهٔ فرهنگی آن هم به طور قطع مصرفگرایی عنان گسیخته است.» (۱۲)
بر اساس این استراتژی، مصرفگرایی نه به معنای انباشت کالاها بلکه شامل استفاده از کالاها و دور ریختن آنها پس از استفاده است. (۱۳) زندگی مصرفی طرفدار سبکی و سرعت و انعطاف پذیری است و با ثبات و ماندگاری و دوام مخالفت میکند.
به عبارت دیگر «انباشت سرمایه» مستلزم «مصرف کالا» میباشد و هجوم نیروها و عوامل بازار مصرفی به اجتماع و درونیشدن فرهنگ آن در جامعه موجب سلطهٔ مناسبات بازار بر پایهٔ سود و زیان مادی بر مناسبات اصیل انسانی میشود. در چنین مکانیزمی است که کالایی شدن در وجوه مختلف حیات اجتماعی رواج مییابد.
«کالا چیزی است که برای فروش در بازار تولید میشود. نیاز در بازار اهمیتی ندارد. در بازار فقط تقاضا اهمیت دارد. تقاضا نیز نیازی است که پشتوانه مالی دارد. بنابراین وقتی چیزی به کالا تبدیل میشود، نه کل نیازمندان بلکه فقط تقاضاکنندگان هستند که میتوانند به آن چیز دسترسی پیدا کنند و تقاضاکنندگان نیز فقط آن بخش از نیازمندان را شامل میشوند که توانایی تامین مالی نیازشان را دارند.
آن دسته از نیازمندان که نمیتوانند در بازار به شکل تقاضاکننده ظاهر شوند دچار طرد میشوند. این یعنی منطق بازار. فرآیند کالاییشدن حیات اجتماعی یعنی گسترش منطق بازار در تخصیص منابع کمیاب جامعه که به دنبال خودش چهبسا پدیدهٔ طرد اجتماعی (Social Exclusion) را نیز به همراه بیاورد» (۱۴).
بنابر منطق کالایی شدن هنگامی که نرخ بیکاری افزایش پیدا میکند، «کار کالایی نادر میشود که به هر بهایی خواستنی است. در نتیجه، کارمند چشم به مرحمت کارفرمایی دارد که از قدرتی، که از این وضعیت بدو رسیده، بهره میگیرد و از آن حتی سوء استفاده میکند. کار آمدی در کار، به جنگ همه بر ضد همه میانجامد و این همهٔ ارزشهای انسانی همبستگی را نابود میکند و گاهی نیز به خشونت میانجامد» (۱۵)
این خشونت مرکب (نمادین و واقعی) به همراه فشارها و هیجانات ناشی از دشواری کار و تمتع اقتصادی که طی سالهای اخیر به هر دو جنس تشکیل دهندهٔ خانواده توسعه پیدا کرده است، در عرصهٔ خانواده و مناسبات اعضا بازتولید و تکرار میشود. چندان که در جوامع کنونی غالب خانوادهها سالهاست که از مدلول اساسی خود که کانون آرامش و امکانی برای بازیابی روانی بود فاصله گرفتهاند.
از سوی دیگر با وجود بازی بازار و کاهش قیمت کار که به نسبت تورم بازار، سطح برخورداری عموم خانوارها از حداقل درآمد لازم برای زندگی را پایینتر قرار داده است، رواج مدگرایی در حوزههای مختلف فرهنگی و اجتماعی به اعتبار ارزشگذاری مالی افراد، سبب بروز بحرانهای بیشتری در حوزهٔ خانوادها و به ویژه مناسبات فرزندان و والدین میشود.
در یک فرهنگ مصرفی، مصرف صرفاً به جنبههای معیشتی و زیستی محدود نمیشود و هم ارزش مادی دارد، هم ارزش نمادین. به بیان دیگر، در جامعه جهانی مصرف زدهای که افراد تشویق میشوند تا بیشتر از آنچه نیاز دارند بخواهند، حد و مرز میان این دو مفهوم درهم میریزد، مصرف به شکل اصلی ابراز وجود و منبع اصلی هویت اجتماعی تبدیل میشود.
چنین رفتارهای اجتماعی نوعی استراتژیهای فرهنگی هستند که در شرایط افول هویتهای سنتی و مدرن، ابراز وجود را از طریق تولید کالایی هویت ممکن میسازند (۱۶) فرهنگ مصرفی نه تنها ارزشی نمادین و فرامعیشتی به مصرف میدهد، بلکه در بیشتر موارد به این جنبه از مصرف در مقابل جنبهٔ دیگر آن (مصرف به عنوان تأمین کنندهٔ نیازهای زیستی انسان)، اولویت میبخشد.
بنابراین دخل و خرج عمدتاً بر پایه نیازهای فرهنگی تنظیم میشود تا نیازهای زیستی. امروزه تقریباً در همه جوامع جهان میتوان انسانهای فقیری را شناسایی کرد که، زیر بار قرضهای سنگین میروند تا با خرید کالاهای دارای مارکهای معروف، نوعی هویت پیدا کنند (۱۷).
افزایش شمار فرزندان فراری، بالا رفتن شمار بزه رفتاری در خانوادههای آبرومند و رشد آمار خودکشی و طلاق در جوامع جدید، طی یک تعلیل روانی ما را به وجود عدم تناسب میان واقعیت زیستی- اجتماعی افراد و میزان توقعات ایشان از زندگی ارجاع میدهد.
عدم تناسبی که در سطحی پایینتر، «وجدان معذب» هگلی را برای ما تداعی میکند. جدای از خواست روانی و طبیعی فرد در زمینهٔ بهبود و توسعهٔ زیستی – اجتماعی خود، اشاعهٔ فرهنگ مدگرایی از عوامل مهم چنین عدم تناسبی است.
تحت تأثیر چنین الگوهای فرهنگی و رفتاری، دوستیها و پیوندهای عاطفی درون خانواده و بین خانوادهها بر اساس تفاهمات و ارزشهای ذاتی یکدیگر صورت نمیپذیرد بلکه بر پایهٔ داشتههای دو طرف رابطه تنظیم میگردد و گزارهٔ معروف «توماس هابز» که میگفت «انسان، گرگِ انسان است» بیش از پیش رشد میکند.
در این فرهنگ، جامعه عرصهٔ نزاع «همه علیه همه» میگردد، فردگرایی خودخواهانه رشد میکند و افراد به یکدیگر به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف مادی خود مینگرند تا به تعبیر آغازین مارکس، مناسبات خانوادگی به مناسبات پولی صرف تبدیل شده باشد. در چنین ساختار کلایی شدهای رابطهٔ انسان- انسان به رابطهٔ انسان با کالا مبدل میشود و صفات و ویزگیهای انسانی در ارتباط با «کالا» تعریف میشود.
بنابراین آنچه را که روزگاری ادواردو گالئانو، نویسندهٔ اروگوئهای، در مورد کشور خود گفته بود، امروزه و در دورهٔ سیطرهٔ نولیبرالیسم و فرهنگ آن در اکثر نقاط جهان ملموس و قابل مشاهده است که بازتاب آن در تبلیغات کالاهای مصرفی در رسانهها به وضوح نمایان است:
«عشق کلمهئی است که از رابطهٔ انسان و اتومبیل سخن میگوید و انقلاب نامی است که بر مایع ظرفشوئی نوظهوری نهادهاند. افتخار احساسی است که از استحمام با نوعی صابون مخصوص زیبائی بهآدمی دست میدهد و سعادت لذت عمیقی است که از خوردن سوسیس حاصل میشود.» (۱۸).
پینوشتها:
۱- کارل مارکس، فردریش انگلس – ترجمه حسن مرتضوی، محمود عبادیان، از کتاب مانیفست پس از ۱۵۰ سال، نشر آگه، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۰، ص ۲۷۹.
۲- کارل مارکس، دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴، ترجمهٔ حسن مرتضوی، نشر آگه، تهران، زمستان ۱۳۷۷، ص ۲۲۳.
۳ – پیشین ص ۲۲۳.
۴- پیشین، صص ۲۲۴- ۲۲۳.
۵- دیوید هاروی، تاریخ مختصر نولیبرالیسم، ترجمه محمود عبداللهزاده، نشر اختران، ۱۳۸۶، ص ۹۴.
۶- فریبرز رئیسدانا، رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی؛ بازار یا برنامه؟، فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی، سال هشتم، شماره ۲۴، ۱۳۸۶، صص ۳۷-۳۶.
۷- برای بررسی نتایج عملی نظریهٔ نولیبرالی در مناطق گوناگون جهان به کتاب «نولیبرالیسم» نوشتهٔ احمد سیف مراجعه شود: www. scribd. com
۸- تعریف و مفاد توافق واشنگتن و پساواشنگتن در مقالهٔ «تعدیل ساختاری و نولیبرالیسم در ایران» توضیح داده شده است.
۹- از سوی نولیبرالهای وطنی ژاپن، چین و کشورهای جنوب شرقی آسیا (کره، مالزی، سنگاپور) همواره نمونههای موفق سیاست نولیبرالی بازار آزاد و عدم دخالت دولت در اقتصاد ذکر میشوند. علیرغم این ادعا، دولت مداخلهگر در تمامی این کشوها با دخالت مستقیم و فعال، بیشترین سهم را در تدوین برنامههای اقتصادی داشته است. برای سنجش نظریات نولیبرالهای وطنی به این مقاله مراجعه شود: احمد سیف، مقالهٔ «مدل چینی توسعه و نولیبرالهای وطنی»، در کتاب «اقتصاد سیاسی جهانی کردن»، نشر آگه، ۱۳۸۷.
۱۰- جمشید بهنام. تحولات خانواده؛ پویایی خانواده در حوزههای فرهنگی گوناگون، ترجمه محمد جعفر پوینده، نشر ماهی، ۱۳۸۳، ص ۱۳۰-۱۲۸.
۱۱- هاروی، ص ۲۳۲-۲۳۱.
۱۲- جولیان استالابراس، هنر معاصر پس از جنگ سرد، ترجمهٔ بهرنگپور حسینی، نشر چشمه، ۱۳۸۹، ص ۸۱.
۱۳- زیگمونت باومن، عشق سیال (در باب ناپایداری پیوندهای انسانی). ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۸۸.
۱۴- محمد مالجو، ریشههای بحران اخلاقی جامعه ایرانی.
۱۵- پیر بوردیو، گفتارهایی دربارهٔ ایستادگی در برابر نولیبرالیسم، ترجمهٔ علیرضا پلاسید، نشر اختران، ۱۳۸۷، ص ۱۳۶.
۱۶- Jonathan Friedman، Cultural Identy & Global process، London، Sage، ۱۹۹۴، p ۱۹۱.
۱۷-، Leslie Sklair، Competing Conception of Globalization، Journal of world system Research، vol: ۲، ۱۹۹۸، p ۳۰۳.
۱۸- ادواردو گالئانو، در دفاع از کلمه، ترجمه رامین شهروند، کتاب جمعه، سال اول، شماره ۱۱، ۱۳۵۸، ص ۱۷.
—————————————————
منبع: تأمین ۲۴
http://tamin24.ir
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.