تقی روزبه: فاجعه شارلی و خطرمصادره اعتراض گسترد مردم فرانسه در دفاع از آدی بیان و اندیشه

این نوشته در وهله نخست به سوء استفاده دولت فرانسه و بطور کلی قدرت ها از آن می پردازد و سپس در بخش بعدی به معنا و دفاع از آزادی بی قید وشرط اندیشه و بیان هم چون یک اصل رهائی بخش و طرح خطوط ایجابی آن، و در انتها به چالش های مشخصی که از سوی  نحله ها و رویکردهای مختلف برای قید وبند زدن به آن به عمل می آید اشاره خواهم داشت. ….

فاجعه حمله به مجله شارلی ابدو، برانگیختگی عمومی و تظاهرات چند میلیونی فرانسویان حول دفاع از آزادی بیان و اندیشه در برابر تعرض به آن، هم چون بستری واحد می ماند با رؤیاها و سوداهای متفاوت و حتی متضادی که در آن دولت و بازیگران گوناگون سیاسی، مشغول صید ماهی خود هستند. از سوی دیگر کشورهای اسلامی و دولت ها و نهادی مذهبی و یا روشنفکران مذهبی و اصلاح طلب و یا حتی شماری از مذهب ناباوران اقدام به انتشار کاریکاتور را سوء استفاده از آزادی و توهین به مذاهب دیگر و حتی بعضا دامن زدن به جنگ تمدنها و تحقیر اقلیت های مذهبی و تحریک  نژادپرستی و توهین به باورها و اشاعه اسلام هراسی می دانند و حتی برخی روشنفکران مذهبی خواهان منع قانونی برای ممانعت از این نوع توهین ها به مسلمانان (مثل منع انکار هلوکاست) شده اند. خلاصه آن که این رویداد موجب صف آرائی های متعدد و بحث و گفتارها و میزگردها و مقالات له وعلیه آزادی بی حد و حصر بیان و اندیشه شده است که در آن هم از نظرعملی سوء استفاده دولت ها در پوشش دفاع از آن مطرح هست و هم  به چالش گرفته شدن اصل آزادی بی قید وشرط اندیشه و بیان. این وضعیت مرا به یاد ضرب المثل هر که بفکر خویش است کوسه به فکر ریش است انداخت و این که اگر با این سوء استفاده ها مقابله به موقع و گسترده، هم نظری و هم عملی صورت نگیرد، و حتی اگر مردم فرانسه به همان اندازه که حمله به شارلی را محکوم کردند سوء استفاده دولت خودی را که سوار بر موج شده است محکوم نکنند، چه بسا بر سر آزادی بی قید و شرط اندیشه بیان همان بلائی آید که برماهی بزرگ و پر گوشت پیرمرد و دریای همینگوی در اثر حمله کوسه ماهی ها آمد، که نهایتا چیزی جز اسکلتی از آن باقی نماند! این نوشته در وهله نخست به سوء استفاده دولت فرانسه و بطور کلی قدرت ها از آن می پردازد و سپس در بخش بعدی به معنا و دفاع از آزادی بی قید وشرط اندیشه و بیان هم چون یک اصل رهائی بخش و طرح خطوط ایجابی آن، و در انتها به چالش های مشخصی که از سوی  نحله ها و رویکردهای مختلف برای قید وبند زدن به آن به عمل می آید اشاره خواهم داشت.

اینک بخش نخست:
حمله به دفتر شارلی ابدو و کشتار فجیع کارکنان و نگهبانان را یازده سپتامبر کشور فرانسه خوانده اند. این سخن چندان هم بی ربط نیست. نه به لحاظ تعداد و ابعاد کشته شدگان و یا حتی درجه نقض و تعرض به آزادی که تقریبا هر روزه در خاور میانه و شمال آفریقا شاهد قصابی آن و وقوع فجایعی به مراتب شدید از آن هستیم. به عنوان مثال کشتار دانش آموزان پاکستانی و یا جنایت های تکان دهنده اخیر بوکو حرام که درهمین هفته صورت گرفت و به قتل عام دو هزار نفر و تخریب دو شهر و روستاهای زیادی منجرشد، هیچ گاه نتوانسته اند چنین واکنش های گسترده جهانی  را برانگیزانند. بنابراین اهمیت و کانونی شدن این فاجعه خیلی ساده به آن دلیل است که نه در خود جبهه ها (در جنوب و مناطق توسعه نیافته) بلکه در پشت جبهه و در مسقط الرأس آن پاریس صورت گرفته است. علاوه بر این، گرچه ابعاد فاجعه ۱۱ سپتامبر از نظر وسعت عمل و تعداد قربانیان بسی بزرگتر بود، و هیجان جهانی وسیعی هم بر انگیخت، اما این واقعیت دارد که تشابه های زیادی بین آن دو وجود دارد. هر دو واکنش عظیمی را برانگیخته و موجب تصمیم ها و اقدامات پردامنه ای توسط دولت ها شده اند: فاجعه نیویورک مقدمه نوعی اعلام حالت فوق العاده نظامی در سطح داخلی و جهانی توسط آمریکا و متحدین اش بود: تعلیق قوانین عادی و مجاز شدن بیش از پیش شکنجه و نقض خشن حقوق بشر و ربودن مظنونان و کنترل و بازداشت شهروندان مورد شک بدون رعایت تشریفات قانونی و ایجاد زندان ها و بازداشتگاه هائی چون گوانتانامو و خلاصه نواختن شلاق بر پیکر نزار دموکراسی موجود. مهم تر از آن ها اعلام جنگ گرم به “تروریسم” بود که تحت پوشش آن حمله به کشورهایی که به عنوان محور شرارت در لیست سیاه دولت آمریکا قرار داشتند، در دستور کارقرار گرفت. این تهاجم نظامی موجب رقم خوردن بیش از یک دهه فاجعه ای گشت که هنوز هم پی آمدهای آن گریبان منطقه و جامعه جهانی را رها نکرده است. تهاجماتی که از قضا سرکنجبین صفرا  فزود و بجای تضعیف غده “تروریسم” موجب باز پروری آن در ابعاد خطرناک و عظیم کنونی گشت. در مورد وضعیت بوجود آمده این گفته کلازویتز که جنگ ادامه سیاست به شیوه دیگری است را شاید بتوان بصورت “تروریسم” و جنگ همزاد و ادامه یکدیگر هستند بیان کرد. باری! هم چون ۱۱ سپتامبر، فاجعه ۱۱ ژانویه هم موجب برانگیختگی عظیمی در مقیاس جهانی و اعلام حالت فوق العاده در فرانسه و سایر کشورهای غربی گشت. نگاهی به سخنان تهدید آمیز نخست وزیر فرانسه در پارلمان آن کشور که بدنبال پخش سرود ملی فرانسه ایراد گشت و با کف زدنهای پر شور نمایندگان پارلمان بدرقه شد، بخوبی نمایشگر اعلام این حالت فوق العاده است: او در سخنرانی خود در پارلمان فرانسه خبر از اتخاذ تصمیم های استثنائی برای مبارزه با تروریسم داد*. گسترش سرویس های اطلاعاتی و مقرات ضد تروریسم و یپاده کردن سیستم فهرست نام مسافران و مبادله اطلاعات در سطح اروپا، پیاده کردن راهکارهای پیش گیرانه در برابر تمایلات بنیادگرایانه، زیر نظر نگهداشتن زندانیان متمایل به تندروی در بخش های ویژه زندان ها و تقویت بانک اطلاعاتی در بخش پاسداری از حقوق جوانان و… بخشی از این تصمیمات به شمارمی رود. دولت وعده بکارگیری نیروهای نظامی در مرزهای داخلی و خارجی را داده است. نخست وزیر فرانسه مثل هر صاحب قدرت با مصادره حرکت اعتراضی میلیونی مردم فرانسه در حمایت از آزادی بیان و اندیشه، همه این تصممات فوق العاده را با  استناد به روح ۱۱ ژانویه و وفاداری به آن  ارتباط داده و گفته است که وفاداری به روح ۱۱ ژانوبه به معنای این است که بپذیریم جهان تغییرکرده است. بنابراین می توان گفت که این رخداد دوران ما را به دوران پیش و پس از آن تقسیم می کند و ما با ارزش هایمان، با اراده ای راسخ به آن پاسخ لازم را خواهیم داد. تصمیماتی که سر مقاله نویس روزنامه فیگارو البته در حمایت از آن نوشته است : “این جنگی منطقه ای و جهانی است”

به هرحال شرکت چهار میلیون نفر در تظاهرات ما “شارلی ابدو هستیم” و باز انتشار یک نشریه  ۶۰۰۰۰ تیراژی در ابعاد سه میلیونی و باز تکثیر مجدد آن، اعلام حضور بی سابقه پلیس و ارتش در متن جامعه فرانسه و جهان تنها گوشه ای از پی آمدهای آن است. چنان که هم زمان با این فاجعه اعلام شد که  ناو هواپیمابر شارل دوگل حرکت خود را  به سوی منطقه و با هدف تشدید مداخله نظامی و مبارزه با تروریسم آغاز کرده است؛ تا حتی اگر از نظر سمبلیک هم شده تشابه آن با ۱۱ سپتامبر کامل تر شود. می گویند تاریخ تکرار پذیر نیست مگر به شکل کمدی (و شاید هم عدم حضور جان کری در مراسم فرانسه که موجب دلخوری مقامات این کشور شده است، خود وجهی از این کمدی باشد)، اما حضور اولاند در عرصه ناو دریائی غول پیکر در حال عزیمت به منطقه و سخنانش یادآور حضور و سخنان بوش در ناوغول پیکر آمریکائی به هنگام اعلام جنگ به تروریسم بود!. گوئی فرانسه می خواهد با تاخت زدن ۱۱ سپتامبربه ۱۱ ژانویه پی آمدهای آن را استمراربخشیده و احیاء نماید. بهیوده نیست که فرانسوا اولاند در بحبوحه این رویدادها فرصت را غنیمت شمرد تا بار دیگر از اشتباه غرب در عدم مداخله نظامی در سوریه، که فرانسه خواهانش بوده سخن رانده است (و می دانیم که دولت فرانسه در قیاس  با دولت اوباما در تهاجم نظامی به سایر کشورها حاضر یراق تر و کاسه داغ تر از آش بوده است، و این در حالی است که به عنوان مثال هنوز کسی کلمه ای در مورد پدیرش عواقب حملات فرانسه به لیبی و پی آمدهای فاجعه بار آن مداخله نظامی نشنیده است). اما شباهت این دو رخداد حتی بیش از این هاست: اگر آن موقع اعلام جنگ بدنبال وقوع فاجعه ۱۱ سپتامبر با شعار هرکه با ما نیست بر ماست صورت گرفت، اما این بار وقوع فاجعه پس از جنگی صورت گرفت که از مدتها قبل شروع شده بود؛ تا روشن شود که قرار نیست دولت ها و سیاستمداران، هیچ درسی از تاریخ  بگیرند: پاسخ آن ها در هرحال از دهانه تفنگ می گذرد. اگر در آن زمان تروریسم بنیادگرای اسلامی، برج های دوقلو را که نماد اقتدار دولت آمریکا و سرمایه و بازار بورس محسوب می شد آماج خود گرفت، این بار آماج حمله  نمادی از آزادی بیان و اندیشه بود. گوئی که هردو طرف دست در دست هم داده اند که به  تئوری جنگ تمدن های ساموئل هانتینگتون پس از فروپاشی بلوک شرق پیرامون نزاع تمدن اسلامی و مسیحیت جان تازه ای بخشند. به هر حال هم پاسخ های عملی و هم سخن ورزی های سیاستمداران پیرامون این دو رویداد شباهت های عجیبی با هم  دارند.

پارادوکس بزرگ: تعلیق آزادی بیان و اندیشه بنام دفاع از آن
روشن است که در پشت دفاع از آزادی بیان و تحت پوش تأمین امنیت فرانسه کالای قاچاقی بنام سودای میلیتاریزه کردن منطقه و جهان که خود نوعی فراافکنی از بحران عظیم اقتصادی و اجتماعی است که دامن فرانسه و اروپا را گرفته است، ایجاد حالت  فوق العاده دستاویز خوبی برای گریز از آن و ساکت کردن جامعه تلقی می شود.
تقارن گسیل ناو هواپیمابر فرانسه به منطقه با هدف مداخله نظامی و نشان دادن دندان در برابر دندان حاکی از آن است که حمایت دولت فرانسه و طبقه حاکمه از آزادی بیان چندان هم  بی قید و شرط نیست، بلکه سخت با سوداهای امپریالیستی و تؤسعه طلبانه و میلیتاریستی گره خورده است. و در این میان البته مدافعان آزادی بی قید وشرط اندیشه اگر به خواست خود وفادار باشند نمی توانند به سوء استفاده دولت  از حضور میلیونی آن ها و با ارجاع به مشروعیت برگرفته از آنها برای اقدامات فوق العاده بی اعتنا باشند. تن دادن به این مصادره معنائی جز خزیدن به زیر چتر سودای های ارتجاعی و آزادی سیتیزانه دولت و طبقه حاکمه نیست. ادعای وجود یک جبهه واحد و ملی که دولت و آوازه گران حامی آن مدعی اش هستند، چیزی جز به مسلخ بردن آزادی اندیشه و بیان و زنجیر کردن دست و پای آن نیست. دولت فرانسه و البته سایر دولت ها هم به استقبال جنگ می روند و هم به بهانه آن و خطر بازگشتی ها و جوانان به حاشیه رانده شده حالت فوق العاده اعلام می کنند. بدیهی است که  آزادی بیش از هرموجودی در شرایط جنگی آسیب پذیر و پژمرنده است، هم چون گلی پر طراوت که در معرض طوفان قرارگرفته باشد. پاسخ ها اگر از دهانه تفنگ می گذرد، دیگر سخن گفتن بنام دفاع از آزادی اندیشه و یبان فریبی بییش نیست. وقتی داستان داستان یک بستر و رؤیای گوناگون و حتی متضاد باشد، آنگاه اگر رؤیا و هدف خود را با صدای بلند اعلام نکنی حتما مصادره خواهد شد و آنها همه را بزیر چترخود کشانده و به حساب خود واریز خواهند کرد. همانطور که این مصادره کردن در ترکیب چیدمان صف اول تظاهرات میلیونی و تبلیغات رسانه های وابسته به آن محسوس بود و نشان دهنده پارادوکس بزرگ بین دفاع از آزادی بیان و سوداهای صاحبان قدرت.
آیا دولت فرانسه خواهد توانست به این آسانی با مصادره تظاهرات میلیونی مردم فرانسه، مشروعیت ادعائی برگرفته از آن را بدرقه کشتی های جنگی خود نماید؟ پاسخ این سؤال را آینده خواهد داد. ولی روشن است که اگرمردم فرانسه هرچه زود تر و قاطع تر با همجوم کوسه ها به “این طعمه لذیذ” مقابله  نکنند جز اسکلت ماهی چیزی از آن نصیبشان نخواهد شد.

نقدا تا اینجا فاجعه پاریس سه  نکته مهم را مشخص کرده است:
نخست، از نظردولت ها و صاحبان قدرت و ثروت  دفاع آزادی بیان واندیشه همیشه دفاع گزینتشی بوده و با قید وشرط همراه است، آن هم قیود و اهدافی اهریمنی و هژمونی طلبانه و ضد آزادی خواهانه. اساسا آزادی قبل از هر چیز در برابر قدرت هاست و قانونی و نهادی کردن آن  توسط دولتها نیز هیچگاه هدفی جز ایجاد محدودیت و بند زدن به آن نبوده است. اشک تمساح برای آزادی فریبی بیش نیست. آزادی های موجود را هم مدیون جنبش های مردمی و تحمیل آن بر دولت ها هستیم.

دوم آن که  پاسخ آن ها به معضل و تهدیدات اساسا از دهانه تفنگ خارج می شود، میلیتاریستی و خشونت ورزانه است که در انطباق با مطامع و امیالی است که بدنبالش هستند. آن ها تنها برای پوشاندن چهره واقعی خود پشت مطالبات مردمی چون آزادی و مخالفت با هر نوع سانسور سنگر می گیرند. نتیجه آن که صف آرائی موجود به سادگی صف آرائی بین قلم و دشمنانش نیست.

سومین نکته هم آن است که تروریسم یک مقوله جهانی بوده و باید به آن هم چون مشکل و معضلی جهانی و نه معضل ویژه آنطرفی ها نگاه کرد؛ و به ریشه ها و بسترهائی که این گیاه سمی از آن بیرون می زند و بر آفت زدائی از این منظر تمرکز کرد. مسأله بیکاری و حاشیه شدگی و تحقیر اقلیت ها، تقویت مالی و نظامی و حتی ائتلاف نظامی با این نیروهای بنیادگرا و شبه فاشیستی وقتی که برای مقابله با دشمنی دیگر به آن ها نیاز داشتند، و اهداف و امیال سلطه جویانه در منطقه و یا حمایت از حکومت های استبدادی و منفور، از جمله بذرهائی افشانده شده ای هستند که حاصلش درو کردن طوفان است. این بذر پاشی ها تنها در آنسوی مرزها نمی ماند و در جهان گلبول و دهکده جهانی با ایجاد دیوارها و به صرف اعمال سیاست های امنیتی- نظامی نمی توان  بر این دشواری فائق آمد. مقابله با خشونت و  تروریسم پاسخ های جهانی و از نوع دیگری می طلبد که قبل از هرچیزی اولا خود ماهییتی نظامی و خشونت آمیز نباشد و ثانیا بدور از سیاست یک بام و دو هوا و برخورد های گزینشی و تبعیض آلود باشد. در این نوع پاسخ دادن ها هم تروریسم تقویت می شود و هم دموکراسی نزار و مجروح می گردد. معضل اصلی در این میانه آن است که نظم موجود و سرمایه سالار خود داوراست و جهان را به داوری می نشیند که مورد قبول بسیاری نیست. او خود مرجع است و هنجارها و تفسیرهای خویش را  منبای قضاوت و عمل قرا می دهد. در این رویکرد آزادی نه هم چون هدفی در خود و رهائی بخش بلکه ابزاری است برای قدرت و سلطه بر شهروندان و بر دیگر نقاط جهان .

تا اینجا معلوم شد که اگر آزادی اندیشه و بیان بخواهد نامشروط و بدون قید و بند بماند باید قبل از هرچیز با قید و بندهائی که دولت خودی و طبقه حاکمه برآن تحمیل می کند مرزبندی کند و کنشگران مدافع راستین آن با صدای بلند فاصله و استقلال خود را از این سیاست های میلتیاریستی اعلام کنند وگر نه با خزیدن زیر پر و پای قدرت ها، در وهله اول این آزادی خواهد بود که مسلوب الاراده و قربانی گردد.

قلم و آزادی البته تنها از سوی دولت خودی مورد تهدید نیست. قلم، مخالفان و دشمنان زیاد و رنگارنگی دارد که در بخش بعدی به آن ها خواهیم پرداخت.

۲۰۱۵-۰۱-۱۷  ۲۷-۱۰-۱۳۹۳
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
-* مقررات امنیتی دولت فرانسه
http://www.persian.rfi.fr

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.