یاسر عزیزی: باز هم بوی تعفن فاشیسم از برنامهی افقِ – صدای امریکا – بلند شد
باز هم بوی تعفن فاشیسم از برنامهی افقِ – صدای امریکا – بلند شد ….
میهمانان برنامه افق
دو نفر راست امریکانوفیل در هیاتی دولتگرا (با نامهای «بیژن کیان» و «آرش آرامش») همراه با دکتر «مرتضا محیط» میهمان برنامهی امشب(چهارشنبه ۲۶ آذر) هستند. موضوع برنامه(«سی آی ای و تروریسم»)، بررسی انتشار اسنادی است حاکی از شکنجههای وحشتناکی که در زندانهای امریکا و به ویژه توسط سازمان سیا صورت گرفته و توسط سنا منتشر شده است. بعد از جملاتی زیبا و شیک در نقد هر نوع شکنجه از طرف هر سه میهمان، وقتی مرتضا محیط به سابقهی شکنجه در گذشته و حالِ ایالات متحده پرداخت و حتا به آموزش «ساواک شاه» توسط «سیا» و «موصاد» اشاره کرد، دو دیگر میهمانان برنامه برافروخته و شاکی، همزمان به یک سوال به زعم خود مهم، اساسی و زعم خود فلج کننده اما در واقع بیربط و کثیف، از دکتر محیط رهنمون شدند؛
«- دوست داریم آقای محیط پاسخ بدن که اگه امریکا اینقد بد هست، شما چرا اومدین اینجا زندگی میکنین؟ چرا نرفتین کرهی شمالی یا کوبا؟»
چرک و نکبت روحیات و تفکرات فاشیستی از تمام منافذ این پرسش و پرسشگران اون بیرون میریزه. این پرسش از اساس فاشیستی و غیرستیزانه است، آنچنان روشن و صریح فاشیستی است که توضیح بیشتری برای اثباتش نیاز نیست. به عبارتی منظور پرسشگران این هست؛
تو که اینجا توی امریکا داری زندگی میکنی، حق نداری سرکوب و خشونت و نابرابری رو ببینی. باید مدیون دولتی باشی که به تو اجازهی اینجا موندن میده ولو هر کیفیتی هم داشته باشه. جدای از پاسخ جناب محیط که تا حدودی ریخت ایشون رو رنگی کرد( دکتر محیط پاسخ داد: «من بعد از این که ایالات متحده با کودتا و دخالتهای خودش کشورم رو تبدیل به جهنم کرد اومدم تو خود امریکا. اما اومدم اینجا کنار ملت امریکا وایسادم نه مثل بعضیها که مجیزگوی دولت شدن و کاسهلیسی میکنند.»(نقل به مضمون) این میل به بیرون انداختن منتقد رادیکال از تمامیت اتمسفر سیاسی و جغرافیای رسمی چنان مشمئزکننده هست که با هیچ تدلیس و تلبیسی قابل کتمان نیست.
نکتهی جالب این روحیهی فاشیستی برادران دست راستی، مرز گریز بودن چنین روحیهای هست. یعنی این روحیه اختصاص به مرز خاصی نداره. روحیه از قالب ایدئولوژی نیرو میگیره. «محمدرضا پهلوی» هم میگفت اگر رویهی جاری رو قبول ندارید پاسپورت بگیرید و از ایران برید. جمهوری اسلامی هم به زور روانهی بیرون از سرزمین میکنه. داشتم فکر میکردم که چنین روحیاتی از شاه و شیخ بعید نبوده و نیست، اما پذیرش اون از کسانی که به گفتهی خودشون در سرزمینی آزاد زندگی میکنند و ژست دموکراتیک میگیرند قدری دشوار هست. چقدر کوتاهی قامت اندیشه و تنگچشمی میخواد که نقد کسی بر ستم جاری در سرزمینی که دولتش بیش از همه با ادعای دفاع از «حقوق بشر» خون ریخته و جان سوخته رو با چنین پرسش حقیر و کثیفی مواجه کنی؟ داشتم به این تنگچشمی و کوتهاندیشی فکر میکردم و کمکم داشتم به روحیات استبدادی و تاریخی ایرانی خودمون ربطش میدادم که یاد یکی از «منصف»ترین و ملایمترین خوانشها از لیبرالیسم افتادم. یاد «رورتی» و «راولز». یاد جملهای از «ریچارد رورتی» از کتاب «اولویت دموکراسی بر فلسفه» که با این جملات عیار دموکراسی خودش رو برملا میکنه؛
«در واقع ما وارثان نهضت روشنگری، دشمنان دموکراسی لیبرال نظیر نیچه و لاویولا را بنا به کلام راولز مجنون میدانیم. چرا چنین میکنیم؟ چون به هیچ وجه نمیشود آنها را به دیدهی همشهروندان ِ دموکراسی قانونی و مشروطهی خود بنگریم، یعنی افرادی که طرح زندگیشان، حتا با اصالت و نیت خیر، نمیتواند با زندگی دیگر شهروندان جور دربیاید. آنها به این دلیل مجنون نیستند که طبیعت غیر ِ تاریخی نوع بشر را به غلط دریافتهاند. آنها به این دلیل مجنوناند که حد عقل و سلامت عقل را چیزی معین میکند که ما جدی میگیریم.»
و همونجا جهت توضیح نگاه «جان راولز» اینگونه ادامه میده:
«راولز علاقهای به شرایط احراز هویت خویشتن ندارد، بلکه علاقه و توجهاش معطوف شرایط احراز شهروندی در یک جامعهی لیبرال است.»
دیدم نه، لنین خوب میگفت؛ «سرمایهداری بنا بر اقتضا، در شکل دموکراسی یا دیکتاتوی خود را بروز میدهد»(نقل به مضمون) حدود تساهل و مدارا، مرزهای آزادی و دموکراسی برای ایشون با همین حدود و مرزها در مدلهایی نزدیک به ساخت حاکم بر سرزمین ما تنها قدری از خشونت و غیرستیزی عریان فاصله داره. این فاصله رو هم با بزک رسانه و تلقین پر و مخفی میکنند. و الا چنین تنگ خلقی حقیری ریشهی ایدئولوژیک و قوی داره. راستش اونقد چنین پرسشی حالم رو به هم زد که نفهمیدم چی نوشتم و امیدوارم دوستان خود این چند سطر رو تکمیل کنند.
یاسر عزیزی
چهارشنبه
۲۶ آذر ۱۳۹۳
—————————————–
منبع: وبلاگ “دیگز این پنجره بکشای”
https://azizi61.wordpress.com
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.