تقی روزبه: درنگی بر ماهیت مذاکرات هسته ای و معنای برد و باخت در آن!

پنهان نگهداشن مذاکرات هسته ای تا دقیقه ۹۰ شیوه ای رایج در دیپلماسی جهانی بخصوص پیرامون مسائل مهم است که افکارعمومی در آن حوزه ها فقط باید مصرف کننده باشند و نه ایفاگر نقش و جهت دهنده. بحرانی که به یکی از بزرگترین پروبلماتیک های قرن تبدیل شده است و دخیل در سرنوشت مردم ایران و جهان است، چرا باید به دور از انظارعمومی و در پشت درهای بسته دنبال شود. ….

بهتراست گمانه زنی ها و اخبار لحظه ها دیدارها و اظهارنظرهای دست اندرکاران را به روزنامه نگاران و رسانه ها واگذاریم و فارغ از زیرو بم گزارش های لحظه ای، اندکی دورتر را و اندکی مسائل عمقی تر و دخیل در این ماجرا را بکاویم:
نتیجه مذاکرات هسته ای هرچه باشد، و توافقنامه ای در این دور امضاء شود یا نشود، مهلت مقرر تمدید گردد یا نگردد، بر اساس آن چه که پیرامون آنها گفتگو و چانه زنی صورت می گیرد و نهایتا چه بسا دیر یا زود به سند مشترک با امضاء طرفین منجر شود، همانطور که در دوره قبلی هم به امضاء رسید؛ محتوای چنان توافقی در بهترین حالت تا اطلاع ثانوی قرار گرفتن کشور در قرنطینه ای طولانی و تحت نظارت فوق العاده قدرت های بزرگ  خواهد بود! و چانه زنی ها و زیر و بم ها و پیشروی ها و عقب نشینی ها در این یا آن حوزه تغییری در نتیجه فوق ایجاد نمی کند. بدون این که بخواهیم کوچکترین غفلتی در مورد ماهیت سلطه طلبانه قدرت های بزرگ روا بداریم، اما این به معنای محتوم بودن سقوط به چاه ویل آنها نیست. آن چه که آن را محتوم ساخته است سیاست های ارتجاعی و ماجراجویانه حکومت اسلامی و مدعی نمایندگی کشور و مردم ایران است. البته  فقدان یک جنبش نیرومند تعیین حق سرنوشت بدست خود چنین فرصتی را برای آنها فراهم ساخته است. در این نوشته به توضیح بیشتر دلایل استنتاج نتیجه فوق از مذاکرات هسته ای می پردازیم:

مذاکرات مزبور چه بسا عنوان طولانی ترین و دشوارترین مذاکرات قرن را بخود اختصاص دهد، که یک طرفش را ایران تحت قیمومیت جمهوری اسلامی و طرف دیگرش را شش قدرت بزرگ جهانی و به تعبیری قسمت اعظم جامعه جهانی تشکیل می دهد. این واقعیت دارد که هیچ طرفی مایل به اعلام شکست و از دست دادن دستاوردهای تاکنونی (یعنی انجماد صورت گرفته در توسعه برنامه هسته ای ایران و غنی سازی درزیر۵% ، در آزاء گشایشی اندک در عرصه تحریم ها نیست) و مشتاق پی آمدهای منفی و اجتناب ناپذیرآن نیست. نکته دیگری که بسیاری بر روی آن توافق دارند آن است که لحظه کنونی بهترین زمان دست یابی به یک توافق جامع است و گرنه گذشت زمان به ضرر دست یابی به یک چنین توافقی خواهد بود: چه از جنبه تشدید تضادهای داخلی آمریکا با توجه به تقویت موقعیت جمهوری خواهان و چه تمایل اوباما به ارائه یک دست آورد مثبت در سیاست خارجی برای  بهبود موقعیت تضعیف شده خود و حزبش در داخل آمریکا، و چه در مورد اوضاع داخلی ایران که به تقویت موقعیت جناح افراطی تر و تضعیف موقعیت روحانی و رفسنجانی خواهد انجامید. در عین حال شرایط بحرانی منطقه نیز نیاز به کاستن از اختلافات و شکاف های کشورهای منطقه برای تقویت جبهه ضد داعش را می طلبد. و در سطح جهانی هم تمرکز بر چالش ها و کانون های بحرانی قرن بیست و یک می طلبد که دولت آمریکا بحران هسته ای و فرساینده با رژیم ایران را به نحوی از دور خارج کند. با این همه در صورت شکست مذاکرات چه بسا دولت اوباما که می کوشد تا در دو سال باقی مانده از خود چهره یک رئیس جمهورمصمم و قادر به مقابله با بحران های فزاینده جهان و منطقه را به نمایش بگذارد، در اتخاذ گزینه های دیگری چون تشدید فشارهای اقتصادی و نظامی و حتی فعال کردن تهدیدات نظامی تردید نکند. چرا که در صورت شکست این مذاکرات، عملا برنامه هسته ای ایران از نظارت قدرت های بزرگ خارج شده و خطر تؤسعه شتابان و دست یابی ایران به اقتدار هسته ای که غرب و اسرائیل مدعی اند ایران در آستانه آن قراردارد تشدید خواهد شد. قصد این نوشته پرداختن به این سناریوها که به وفور در مورد آنها در رسانه ها صحبت می شود و بزودی سرنوشت آن روشن  خواهد شد نیست. چرا که پرداختن به آنها تنها موضوعی نیست که مردم ایران و جهان و فعالین اجتماعی و سیاسی بای دبه آن به پردازند و  پیرامون آن به گمان زنی به پردازند و یا مطلع شوند. بحران هسته ای و مذاکرات جنبه های پراهمیت و مغفول دیگری هم دارد که از آن ها کمتر صحبت می شود. چه بسا چنین تمرکزی یک جانبه ذهن ما را بیش از آن که متوجه ماهیت و ابعاد واقعی و جهت گیری های بلند این بحران بکند، غرق روزمرگی و تصورات و ارزیابی های کوتاه مدت نماید. از همین رو نگاهی به جوانب دیگر این بحران نکات متفاوتی را در برابر ما می گشاید:

۱- مذاکرات پشت پرده! پنهان نگهداشن مذاکرات هسته ای تا دقیقه ۹۰ شیوه ای رایج در دیپلماسی جهانی بخصوص پیرامون مسائل مهم است که افکارعمومی در آن حوزه ها فقط باید مصرف کننده باشند و نه ایفاگر نقش و جهت دهنده. بحرانی که به یکی از بزرگترین پروبلماتیک های قرن تبدیل شده است و دخیل در سرنوشت مردم ایران و جهان است، چرا باید به دور از انظارعمومی و در پشت درهای بسته دنبال شود. البته چنین شیوه ای در جهان هرمی و نخبه گرا برای خیلی ها معقول و از رموز موفقیت محسوب می شود و هنر دیپلماسی و دیپلمات ها،  سیاست کردن در معنای  هنر پنهان نگهداشتن بند و بست های پشت پرده، تعریف می شود. و البته این شیوه دیپلماسی پنهان در انطباق با ماهیت دادوستدها و محتوای  سیاست هائی که در این گونه اجلاس ها  پیش برده می شود می باشد. خروجی این نوع نشست ها چه به سازش برسد و چه به تشدید بحران، در هر حال بازنده اصلی مردمانی هستند که در مورد سرنوشتشان تصمیم گرفته می شود و باید تاوان آن را به پردازند. بویژه حکومت های مستبدی چون حکومت اسلامی ایران که امکان بقاء  و اعمال قدرتشان  تنها در فضای سرکوب و بسته امکان پذیر است، بیش از همه خود را رهین منت این نوع  سیاست ورزی می دانند. پس  مدافعان دموکراسی واقعی هیچ گاه نمی توانند تقدیس کننده این شیوه ها  و این نوع دادو ستدها باشند. پنهان نگهداشتن مذاکرات، افکارعمومی را از ایفاء حتی همان نقش حداقلی که در نظام های کنونی ممکن است  بازمی دارد و جهان را چه با کاشتن تخم اختلاف و تضادهای تازه و چه با به انقیاد کشاندن کشورهای ضعیف، با مخاطرات تازه ای مواجه می سازد.  چرا باید مردم ایران و جهان در مورد مذاکرات و دادوستدهائی که به سرنوشت آنها مربوط است نامحرم انگاشته شوند!

۲- ماهیت باخت باخت مذاکرات هسته ای: آن چه که جریان دارد، صرفنظر از آنکه کدام سناریو پیش برده شود و ادعاهای این یا آن طرف چه باشد، در اصل مذاکره پیرامون چگونگی پیشبرد روند خلع سلاح رژیم ایران است. در حقیقت شعار برد برد روحانی یک شعار توخالی و فربینده برای پوشاندن این عقب نشینی هاست و تمامی چانه زنی ها و دادن و گرفتن امتیازها در چهارچوب آن صورت می گیرد. مثلا چانه زنی در مورد تعداد ساتریفوژهای فعال در چهارچوب محدود کردن تعداد آنها و هم در سطح و کیفیت غنی سازی و هم شفاف سازی بیشتر و امثال آن صورت می گیرد. نباید فراموش کرد که در کل ماجرا، موضوع بر سر اعمال مقررات جدید و کاملا محدودکننده در تؤسعه هسته ایران و اعمال نظارت فوق العاده و قرنطینه شدن و یا اگر عریان تر بگوئیم تحت قیمومیت قدرت ها و نهادهای بین المللی قرارگرفتن برای مدت طولانی و چه بسا نامعلوم است. حالا چانه زنی ها در باره موضوعاتی نظیر این که قرنطینه مثلا ده سال باشد، ۱۵ سال باشد یا  ییست سال باشد است. یا در طول این دوره قرنطینه گی، کاهش تحریم ها باید با چنان شیبی حرکت کند که شمشیر داموکلس آن هم چنان بر سر ایران آویزان باشد تا اطمینان حاصل شود که رژیم ایران دست از پا خطا نمی کند و تا زمان مفروضی که  که ایران به تواند به عضوعادی تبدیل شود.

باین ترتیب اکنون ایران از اینجا رانده و از آنجا مانده است یعنی  تا نه کره شمالی است که بتواند با بمب هسته ای باج گیری کند (و البته چه خوب و این جای شکردارد) و نه عضوعادی جامعه جهانی  چون کشور غنا و بحرین و امثال آن ها.  ایران تا اطلاع ثانوی  و نامعلوم کشور تحت نظارت فوق العاده است.  کشوری است در گیومه و البته این تنها یکی از دست آوردهای درخشان خامنه ای و ولایت مطلقه او محسوب می شود. هر سناریوئی از سناریوهائی موجود پیش برده شود فرقی نمی کند، باید اولا بند و مکانیزم تحریم  چنان باشد که به محض کوچکترین تخطی و یا بهتراست بگوئیم اقدامی که بزعم این قدرت ها تخطی محسوب شود، تحریم های لغوشده بطورخودکار برگشت پذیر باشد، بدون نیاز به تصمیم گیری های مجدد در مجامع بین المللی. بهمین دلیل سخن از تعیلق تدریجی تحریم ها در میان است و نه الغاء آنها. ثانیا توان غنی سازی در چنان حد و مقیاس محدودی باشد که اگر طرف تخطی کرد و فیلش یاد هندوستان کرد، اولا به سرعت فهمیده شود و ثانیا به قسمی باشد که در صورت گریز هسته ای، فرصت لازم برای غرب جهت مقابله همه جانبه با آن را فراهم کند. و البته  برای مقابله با انواع موضوعاتی از این دست، بدیل های گوناگونی  نظیر کنسریوم مشترک برای تولید غنی سازی و یا انبارکردن غنی سازی در خارج و یا مسدود کردن لوله های انتقال سانتریفوژها و دهها راه کار دیگر ارائه شده است که ماهیت همه آنها تحقق هدف فوق است. دعوای اسرائیل و جمهوری خواهان با اوباما آن است که اساسا ایران حق غنی سازی درهر سطحی را نداشته باشد و زیربنای تأسیسات هسته ایران اساسا باید برچیده شود (خلع سلاح کامل)، چرا که بزعم آنها دولت ایران غیرقابل اعتماد است و مقاصد نظامی پنهان دارد و نیازی هم اصولا به غنی سازی ندارد. اما اوباما می دانست که بدون گشودن چنین کوره راهی، صرفا با حربه تحریم و فشارها قادر به کشاندن رژیم ایران به دور میز مذاکرات واقعی و نه چون گذشته به شکل نمایشی، ممکن نیست.

در آنصورت عملا رژیم ایران خارج از کنترل های موجود قرارمی گرفت و خطر تکرار الگوی کره شمالی وجود داشت. حتی در آغاز کار بدون تنظیم یک توافقنامه موقت، کلی و مبهم چون حق غنی سازی براساس پیمان آژآنس که هر طرف تفسیر و برداشت خود را داشت، و البته به همراه مواد مشخص و قابل عملیاتی شدن  چون توقف غنی سازی ۲۰% و نظایر آن، امکان تنطیم آن توافقنامه هم ممکن نبود. چنان که پس از امضاء آن توافقنامه، جان کری تفسیر خود و هیأت آمریکائی را از غنی سازی  و پیش شرط های  حذف تحریم ها و عادی شدن وضع ایران به زبان آورد، و دولت ایران هم به نوبه خود دولت آمریکا و غرب را متهم به دبه در آوردن و نقض قول و قرارهای ژنو متهم کرد. البته از قدیم گفته اند چوب تر صدا ندارد و تفسیر جان کری هم عملا تفسیر بلوک ۵ قدرت تلقی شد. در جنگ و دعوا وقتی گریبان کسی را گرفتند به این سادگی آن را رها نمی کنند. رژیمی که زیرباربحران اقتصادی  به زانو و تنگی نفس  بیفتد و با تورم موشک وار چهل درصدی  و انسداددادو ستد جهانی  و جابجائی پول و مبادله و بیکاری گسترده و  در یک کلمه تصلب شرائین تمام عیار مواجه شود، نمی تواند دم پشت میزمذاکره دم ازسیاست برد برد بزند و عقب نشینی خود را با واژه  قهرمانانه به پوشاند.

۳- ناگفته نماند که مذاکرات هسته ای یک بند مهم نانوشته ای هم دارد بی آنکه  با صراحت به آن اشاره و استناد شود، اما سایه و حضورسنگین آن را در هرنقطه ای از گفتگوها، اعم از کلیات یا جزئیات فنی شاهدیم. این بند نانوشته همانا ضرورت پای بندی رژیم ایران به قواعد و مقررات نظم جهانی است. این بند را جمهوری خواهان خیلی صریح برزبان می آورند (نظیر کنار گذاشتن سیاست تروریسم و دشمنی با اسرائیل و رعایت حقوق بشر و سایرمعاهدات بین المللی و نظارت بر تمامی فعالیت های غیر هسته ای نظامی چون موشک و…. هم چون بخشی از پیشرط های توافقنامه). بدیهی است که توافقنامه ها جوری تنظیم می شوند که ایران نتواند هم از مزایای پیوند با بازار جهانی و سرمایه های غرب برخوردار باشد و هم علیه سیاست های آنها در منطقه شاخ و شانه بکشد. بهمین دلیل آن چه که نقد است تعهدهای مشخصی است که ایران می سپارد و در مقابل راه تفسیر قدرت های بزرگ از بندهای کلی توافقنامه ها با عطف به شرایط روز و رصدرفتارهای ایران باز است. گره خوردگی مساله هسته ای و مسائل غیرهسته ای اعم از سیاسی و یا نظامی غیرهسته ای اگر برای گشودن گره توافق فعلا مسکوت گذاشته می شود، اما در واقعیت عینی کنار گذاشتنی نیست و سایه سنگین آن بر رفتارها و تفسیر مفاد تفسیر بردار و کلی توافقنامه ها بر قرار است و آنقدر مهم است که حتی می تواند در صورت ضرورت توافقنامه ها را  کان لم یکن بکند.

۴- جمهوری اسلامی برای آن که پوشش و شکل قانونی به جاه طلبی های هسته ای و اقتدار طلبی منطقه ای خود بدهد، و با اتکاء آن بتواند برغنی سازی و انرژی هسته ای در مقیاس باصطلاح صنعتی و با هدف صنعتی پافشاری کند، پروژه  و برنامه عظیمی را برای عملیاتی کردن بر پایه تولید سوخت هسته ای تدارک دیده است. در آستانه مذکرات نهائی شاهد بودیم که به سرعت مبادرت به  بستن قرار دادهای کلان و استراتژیک با روسیه پیرامون توافق کلی و بخشا مشخص پیرامون ایجاد ۸  نیروگاه هسته ای کرد که صرفنظر از چون و چرا در مورد کیفیت فنی و ایمنی و صرفه اقتصادی و پی آمدهای وابستگی آن به روسیه، و صرفنظر از دامن زدن به رقابت در منطقه پیرامون غنی سازی اورانیوم و ایجاد تأسیسات هسته ای، که  نه فقط رشد طبیعی وغیر میلتاریستی اقتصادایران و شرایط زندگی نسل امروز را تحت الشعاع خود قرارمی دهد،  بلکه هم چنین در حکم افکندن طوقی بر گردن نسل های آینده است که باید تاوان سنگین این نحوه  تؤسعه شبه میلتاریستی را به پردازد. فرو رفتن در باتلاقی است که بیرون آمدن از آن بسی دشوار است. تصمیم خودسرانه و سلطان فرموده با سرنوشت ۸۰ میلیون نفر و نسل های بعدی بازی می کند،  تبلورعظیم ترین استبدادی است که بر شهروندان کشورمان روا می شود، بدون آنکه تمایل آنها در نظر گرفته شود و حتی نیازی به نظرخواهی از کارشناسان اقتصادی باشد. انتقاد کردن از سیاست های هسته ای جزو خطوط  قرمزاست و بالانشینان در پشت پرده تصمیم می گیرند که چنین پروژه ای را علم کنند و با عجله صالحی رئیس سازمان انرژی هسته ای را برای بستن قرارداد و در آستانه مذاکرات نهائی به سرعت برای بستن قراردادها روانه روسیه می می کنند تا بقول خودشان دست پر تری در مذاکرات داشته باشند.

۵- می دانیم که بحران زیست محیطی جهان وارد فاز جدیدی از وخامت خود شده است و اگر مصرف سوخت فسیلی تا پایان قرن به صفرنرسد پی آمدهای برگشت ناپذیرگرمایش زمین، بسیار مصیبت بار خواهد بود. بحران زیست محیطی در ایران بیداد می کند و کشور دارد به یک منطقه سوزان و کویری تبدیل می شود و مقابله با آن و مشکلات عظیم آن  نیاز به مقابله و سرمایه گذاری های وسیع و طولانی مدت دارد. در عین حال ایران سرشار از ذخایر بی پایان سوخت فسیلی است و حتی گاز آن در رتبه نخست جهان قراردارد بدون آنکه بتواند حتی آن را صادرکند! ایران هم چنین کشوری زلزله خیزاست و دیدیم که زلزله و سونامی چه بر سر راکتور هسته ای ژاپن فوق صنعتی و مردم آن مناطق با تلفات و عوارض انتشار رادیو اکتیو و آوارگی دهها هزار نفر آورد، تا چه برسد به ما. بگذریم از این که  سوخت هسته ای جزو انرژهای تجدد ناپذیربوده و دفع زباله آن به یک معضل جهانی و با پی آمدهای خطرناک تبدیل شده است. ایران هم چنین کشوری است آفتاب خیز و در مناطقی بادخیز که  به سهولت می تواند نیروی محرکه خوبی برای تولید سوخت های  پاک داشته باشد. قرن بیست یکم قرن جایگزینی سوخت تجدیدپذیر و تولیدانرژی پاک برگرفته از آفتاب و باد و سایر منابع  بجای سوخت فسیلی و تا حدودی هسته ای است. در چنین شرایطی رژیم ایران به جای گسترش  سرمایه گذاری درتولیدانرژی پاک و با آلودگی ها و تخریب شتابان محیط زیست،  بدنبال سوداهای اقتدارطلبانه حاکمین است که هیج ربطی به شکوفائی اقتصادی، زندگی سالم انسان ها ندارد  و برعکس در خدمت تقویت و بازتولید شرایط سنگین خفقان و میلیتاریسم، برافروختن جنگ و رقابت های منطقه ای و بحران های بین المللی  و آوارکردن همه آنها برسرمردم ایران است .

خلاصه آنکه  با توجه به جمیع جهات، نخست آنکه باحتمال زیاد طرفین بخصوص طرف غرب اجازه نخواهد داد که با اعلام شکست، دست آوردهای یکساله گذشته و توافق ها به باد رود و در دقایق آخر سعی خواهند کرد که  توافق هائی  با هدف حفظ  دست آوردهای تاکنونی صورت پذیرد. توافقننامه فی الواقع موقتی که راه را برای توفقنامه سوم و پایدارتری به گشاید و جزئیات باصطلاح فنی را در یک بازه زمانی معین به مذاکره بگذارد. اما بقول برخی کارشناسان هسته ای، از قضا در توافق نامه هسته ای همین جزئیات هستند که مهمند و نه کلیات. مذاکره تلفنی جان کری با شش کشور نزدیک به آمریکا چون اسرائیل و عربستان و ترکیه وکانادا… برای در جریان گذاشتن آنها نسبت در استانه شمارش معکوس نشست آخر و قصد بازگشت وزرای خارجی قدرت های حاضر در ۵+۱ و از جمله روسیه و فرانسه به اجلاس، نشانی  از پاراف  توافقات کلی و احاله گفتگو های ی بیشتر حول جزئیات در زمان بندی حکایت می کند.

دوم آنکه در صورت دست یابی به توافقی تازه رژیم ایران (بخش های مدافع مذاکره و قرارداد) خود را پیروز میدان معرفی خواهد کرد  تا محتوا و چالش های واقعا موجود و ماهیت کل این گونه پیمان ها یا توافقات صورت گرفته در پشت در های بسته را از نظرها پنهان دارند. پیمان هائی که معمولا یا حامل نوعی سازش و تسلیم است یا حامل نطفه بحران ها و چالش های آتی. هم چنین توسل به واقعیت تمکین به شق بد در برابر بدتر نباید موجب تطهیر سیاست های ویرانگرانه و میلیتاریستی تؤسعه هسته ای حکومت اسلامی گردد که مترادف با تشدید فقر و اختناق و سرکوب، تخریب محیط زیست و چالش های منطقه ای و جهانی است. هم  چنین این نکته را نباید از قلم انداخت که  خامنه ای به عنوان رهبر مطلق العنان، مسئولیت اصلی وضعیت پیش آمده را رأسا بردوش دارد، گو این که او و اعوان و انصارش سعی خواهند کرد با انداختن آن به دوش شرکاء خود و دولت محلل، نقش و مسئولیت خود را  در پشت لفاظی هائی چون دست های چدنی آمریکا استتار کنند. همانگونه که شیخنا طوطیای نماز جمعه مشهد، علم الهدی پیشاپیش نگران خوراندن جام زهربه رهبراست. جامی که بزعم وی به خمینی خورانده شد و او یکسال بعد از درد جانکاه آن بخاک افتاد! ظاهرا او نگران به گور شدن رهبرمعظم خود هم هست! درضمن او فراموش کرده است که جام زهر آن موقعی نوشیده شد که رهبرعظیم ضرورت عقب نشینی قهرمانه را بر زبان جاری ساخت و آماده مذاکرات جدی شد.

سوم آن که، اما واقعیت آن است که رژیم اسلامی از یکسو در مسیرکلی سیاست باخت باخت، کشور و مردم ایران و اقتصاد و زندگی آنها را تا اطلاع ثانوی رسما در قرنطینه و زیر نظارت سنگین قدرت های جهانی قرارداده است و از سوی دیگر جامعه ایران و نسل های بعدی را نیز محکوم به پی آمدهای باصطلاح تؤسعه برمدار تولید انبوه سوخت هسته ای کرده است که با اتلاف  سرمایه ها و توانائی های کشور، راه را بر مسیرهای رشد سالم تر درجهت برابری و دموکراسی و توسعه پایدار در پیوند متقابل با طببیعت و زندگی صلح آمیز می بندد. البته پرتگاه دیگری هم چون الگوی کره شمالی هم وجود دارد که جناح فاشیست و افراطی ایران عملا از آن دفاع می کند. اما صدای سوم باید موضع مستقل و متفاوت با هر دو جریان در داخل و نیز مستقل از صدای قدرت های بزرگ را داشته باشد. گرچه گزین بد همواره نسبت به بدتر در شرایطی که گزینه سومی نقد و دم دست نباشد منطقا ترجیح دارد، اما نمی توان اصل فاجعه را یعنی قرارگرفتن در برابر گزینه بین بد و بدتر را امری مقدر دانست و در زیر نگرش های لحظه ای و بدون افق و خوش بینی های کاذب پنهانش ساخت.

به گمان من بهترین گزینه برای صدای سوم که متأسفانه در لحظه کنونی ضعیف است، اما ارزش آن را دارد که برایش مبارزه و تبلیغ کرد، آنست که بجای ناظر و یا همراه شدن با  کشاندن سرنوشت مردم ایران و کشور بدالان تاریک و بی انتهای سلاخ خانه ای بنام قرنطینه طولانی و نظارت فوق العاده توسط قدرت های بزرگ تا اطلاع ثانوی و نامعلوم، آنهم بدست و امضای دولتی که خود را نماینده کشور و مردم می داند، اصل مساله را یعنی پروژه تولید صنتعی سوخت هسته ای را بلاموضوع کرد و رژیم را وادار ساخت که از پروژه هسته ای که امروز بطور جدی به  پرتگاهی واقعی تبدیل شده است دست بردارد. چرا که در این میان سرنوشت کشور و مردم ایران نیز رقم می خورد. واقعیت آن است که رژیم نه راه پیش دارد و نه راه پس، اگرپیش برود به قعر دره ای بنام قرارگرفتن در قرنطینه و افکندن طوق قیمومیت دولت های بزرگ بر گردن مردم ایران خواهد افتاد و اگر پس برود به ناکجا آبادی بنام الگوی کره شمالی که خود به معنی سقوط در جهنمی تحمل ناکردنی است. گذار از چنین دو راهی شوم که رژیم در مقابل ما قرارداده است، بسوی راه سوم هوشیاری و تلاش های بزرگی را می طلبد.

چنین رویکردی البته با خطوط راهبردی جنبش های رهائی بخش، ضدسرمایه داری و جریان ها و نیروهای مخالف تولید سلاح های هسته ای و یا تولید و مصرف سوخت و انرژی هسته ای و تولید معطوف به حفظ محیط زیست انطباق دارد. اصل فاجعه ناشی از حاکمیت یک نظام بشدت واپسگرا و ضد بشر حاکم بر کشور و مقدرات مردم است که ما را باینجا رسانده و به تبع آن انعقاد پیمان های قیمومیت آوری که برای رهائی خود بدان مبادرت می ورزد. تا مادامی که این هرم سرو ته نشود، همواره انتظار چنین فجایعی از نظام حاکم بر ایران می رود.

۲۰۱۴-۱۱-۲۳

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.