امید رضایی: فرزندانی که جانماز آب نمیکشند
یکی از دلایلی که باعث میشود «بچهپولدارها» به شبکههای اجتماعی روی بیاورند، ولع شهرت است. ثروت، لزوماً باعث شهرت نمیشود، اما میتوان با نمایش آن، به میزانی از شهرت دست یافت؛ شهرتی که البته ممکن است توام با محبوبیت نباشد. ….
فرزندانی که جانماز آب نمیکشند
امید رضایی
«بچه پولدارهای تهران»، صفحهای در اینستاگرام است که در آن بچهپولدارهای تهران، زندگیشان را به تصویر میکشند. این تصاویر که شعارهای اقتصادی و ایدئولوژی رسمی دستگاه حاکم را به چالش میکشند، مهمترین موضوع بحث شبکههای اجتماعی در یکی دو هفته گذشته بود.
اکثر مردم ایران، اگر تمام درآمدشان را پسانداز کنند، عمر نوح باید داشته باشند تا امکان خرید خودروهای این صفحه را پیدا کنند. خانهها که جای خود دارد؛ خانههایی که کودکان طبقه متوسط، در رویاهاشان هم تصویری از آنها ندارند.
جز خودروهای میلیاردی و خانههای رویایی، چیز دیگری هم در این صفحه جلب توجه میکند: افرادی که سبک لباس پوشیدن، خوردن، آشامیدن، میهمانی گرفتن و خلاصه هیچچیزشان ربطی به فرهنگ مورد نظر حکومت ایران ندارد. اختلاط دختر و پسر در عکسهای این صفحه، کمتر از ثروتهای غیرقابل وصف، باعث انتقاد ایرانیان نشده است: در شبکههای اجتماعی میتوان کسانی را یافت که بارها با سیاستهای تفکیک جنسیتی و تحدید زنان مخالفت کردهاند، اما از «در هم لولیدن بیقید و بند دختران و پسران» در عکسهای این صفحه، صدایشان درآمده است.
کمتر کسی از ایرانیان فعال در شبکههای اجتماعی در مورد این صفحه اظهار نظر نکرده است.
انتقاد چپگرایان از این صفحه قابل پیشبینی بود، اما طرفداران اقتصاد بازار آزاد هم واکنشهای خودشان را دارند.
«از کجا آوردهاند؟»
عموم انتقادها، حول یک محور میچرخند: آنها با استفاده از رانت، دزدی، چپاول بیتالمال و هر روش نامشروع دیگری که فکرش را بکنید، چنین ثروتی به هم زدهاند و حالا وقاحت را به جایی رساندهاند که ثروتشان را در چشم مردم میکنند، مردمی که همینها حقشان را خوردهاند.
صفحه اینستاگرام «بچههای پولدار تهران» در آخرین ساعتهای تهیه این گزارش، همه عکسهای خود را پاک کرد و به حالت Private در آمد.
احتمالاً هرگز نخواهیم دانست که بسته شدن این صفحه، حاصل فشار نهادهای حکومتی بوده، یا حاصل فشار پدران متصل به دستگاه حکومت به فرزندانشان، یا شاید تصمیم خود بچه پولدارها.
جز شمار خیلی کمی که موضعی اخلاقی و منزهطلبانه گرفتهاند که «از کجا میدانید ثروت آنها نامشروع است؟»، غالب ایرانیان، موضعی منتقدانه دارند: از لعن و نفرین گرفته تا انتقادهای مودبانه؛ از نقدهای اخلاقی تا نقدهای ساختاری.
برخی به جمله میرحسین موسوی، رهبر نمادین و در حصر جنبش سبز، استناد کردهاند: «ما با مرفهینی مخالف هستیم که در میان مشکلات مردم رژه تجمل میروند و با خودروهای چند میلیونی یک حالت سرکوبی را در قشرهای پایین جامعه ایجاد میکنند». تندتر ها اما میگویند مشکل فقط در تظاهر نیست، نفس وجود چنین شکاف طبقاتیای جای نقد دارد.
برخی هم میگویند مگر فقط «بچهپولدارها» هستند که داشتههایشان را به رخ میکشند؟ شبکههای اجتماعی (به خصوص اینستاگرام) مگر کارکردی جز «شوآف» هم دارند؟
بعضی نتیجه گرفتهاند اگر فکر میکنید ثروت آنها نامشروع است، چرا فحاشی میکنید؟ علیه شرایط اعتراض و عمل کنید.
برخی هم با استدلال «دارندگی و برازندگی»، همه منتقدان را همان گربهای دانستهاند که دستش به گوشت نمیرسد.
دارندگی و نمایش، لازم و ملزوم
«شوآف» در اینستاگرام، مختص «بچهپولدارهای تهران» نیست. بچهپولدارهای شهر و کشورهای مختلف دنیا زندگیشان را در اینستاگرام نمایش میگذارند.
این که چرا رسانههای مختلف دنیا، در مورد صفحه بچهپولدارهای ایران، گزارش و مقاله منتشر کردهاند، بیشتر بهخاطر توجه آنها به تضادهای جامعه و حکومت ایران است. همانطور که عکسهای اتاقهای خواب و فروشگاههای لباس زیر زنانه در ایران، جایزههای مخلتفی برای عکاسان به همراه داشته است.
واقعیت این است که کاربران شبکه اجتماعیای مثل اینستاگرام، به طور عام زندگی خود را به نمایش میگذارند؛ از میهمانیها، غذاها، مکانها و هرچیزی که در دسترسشان است عکس میگیرند و در صفحه خود منتشر میکنند.
چرا از بچهپولدارها انتظار داریم این کار را نکنند؟ ما در روزگاری زندگی میکنیم که دارندگی، بدون نمایش، کامل نیست. چکاین در فیسبوک، توئیتر و اینستاگرام، شاهد این ادعا هستند.
چندی پیش، روزنامه لسآنجلس تایمز، گزارشی از جوانان و نوجوان ثروتمندی منتشر کرد که فقط بهخاطر نمایش خوشگذرانیهای خود در اینستاگرام، تعداد بالایی فالوئر دارند. عکسهای آنها در صفحههای مختلف و حتی برنامههای تلویزیونی پخش میشود.
نان در خدمت نام
یکی از دلایلی که باعث میشود «بچهپولدارها» به شبکههای اجتماعی روی بیاورند، ولع شهرت است. ثروت، لزوماً باعث شهرت نمیشود، اما میتوان با نمایش آن، به میزانی از شهرت دست یافت؛ شهرتی که البته ممکن است توام با محبوبیت نباشد.
خسرو صادقی بروجنی، پژوهشگر اقتصادی در ایران، معتقد است هدفمند شدن یارانهها، باعث افزایش هزینه تولید در بنگاههای اقتصادی شده، و این یعنی سرمایهگذاران، برای سودآوری بیشتر، سرمایههایشان را به بخش مالی اقتصاد، یا همان «دلالی» منتقل کردهاند.
استفاده از ثروت در راه رسیدن به شهرت، در یکی دو دهه اخیر در ایران به شکلهای مختلفی دیده شده است. کم نبودهاند افرادی که پول خود را صرف ساخت موزیک و کلیپهایی کردهاند که تنها عایدیشان، دست و پا کردن نام بوده است؛ یا «بچهپولدار»هایی که به ضرب و زور پول، تلاش کردهاند وارد فوتبال شوند؛ سینما و تلویزیون هم همینطور.
اکنون اما به لطف شبکههای اجتماعی، میتوان فقط به لطف به نمایش گذاشتن خوشگذرانیها، شهرت را هم به ثروت اضافه کرد.
وقتی همه فقیرتر میشوند…
آیا بچهپولدارها، همه رانتخوار هستند؟ این جدیترین سئوال جامعه ایران است.
آنچه نمیتوان انکار کرد، این است که جامعه ایران در یک دهه اخیر، فقیرتر شده است. سفره اکثر مردم کوچکتر شده، تورم افزایش و قدرت خرید کاهش یافته، بیکاری بیشتر و رشد اقتصادی متوقف و فقر نمایانتر شده است. با اطمینان میتوان گفت که هیچ شاخص اقتصادیای در یک دهه اخیر رشد چندان نکرده است. با توجه به درآمدهای غیرقابل وصف نفتی، شاید محل هزینه این درآمدها، پاسخ مسئله بچهپولدارها باشد.
خسرو صادقی بروجنی، پژوهشگر اقتصادی در ایران، معتقد است هدفمند شدن یارانهها، باعث افزایش هزینه تولید در بنگاههای اقتصادی شده، و این یعنی سرمایهگذاران، برای سودآوری بیشتر، سرمایههایشان را به بخش مالی اقتصاد، یا همان «دلالی» منتقل کردهاند. او به رادیو زمانه میگوید که «نوسانهای زیاد قیمت ارز در دولت گذشته تا جایی اتفاق افتاد که خرید و فروش ارز طی یک روز مشخص به یکباره ثروت هنگفتی را نصیب افراد فعال در بازار ارز کرد.»
همچنین تحریمهای اقتصادی، هرچند هزینههای زیادی به طبقات متوسط و ضعیف تحمیل کرد، «اما لایههایی از طبقه فرادست، به واردات کالا روی آوردند و زمانی که تولید داخلی با بحران جدی روبهرو بود، توانستند سود سرشاری ببرند».
صادقی اضافه میکند که بحران تولید، فرصت بیبدلیلی در اختیار اقشاری گذاشت که «اکثرا در ارتباط رسمی یا غیررسمی با ساختار حکومت هستند و به همین دلیل قادر بودند از رانتها و ارتباطات خود برای واردات بیشتر و حضور گستردهتر در فعالیتهای تجاری و دلالی استفاده کنند.»
اما آیا ره صدساله را یک شبه طی کردن، مختص هشت سال اخیر بوده است؟ صادقی میگوید: «این کوتهنگری است که ایجاد و رشد طبقههای نوکیسه را فقط محصول هشت سال گذشته بدانیم و آن طور که در روایتهای رسمی و رسانهها شاهد هستیم همه کاسه و کوزههای ساختار اقتصادی موجود را بر سر آن هشت سال خراب کنیم. فقدان قوانین روشن در زمینه مبارزه با فساد اقتصادی و ضعف قوانین حسابرسی و مالیاتگیری از درآمد افراد امری است که ریشههای تاریخیتری نسبت به هشت سال گذشته دارد.»
سرمایهداری تولیدی تا مالی
در کشوری که صاحبان قدرت به حداقلی از دموکراسی پایبند نیستند، اساس سرمایهداری، نه بر رقابت آزاد، که بر رانتخواری بنا میشود. فرد هرچه به قدرت نزدیکتر باشد، شانس بیشتری دارد.
استفاده از ثروت در راه رسیدن به شهرت، در یکی دو دهه اخیر در ایران به شکلهای مختلفی دیده شده است. کم نبودهاند افرادی که پول خود را صرف ساخت موزیک و کلیپهایی کردهاند که تنها عایدیشان، دست و پا کردن نام بوده است؛ یا «بچهپولدار»هایی که به ضرب و زور پول، تلاش کردهاند وارد فوتبال شوند؛ سینما و تلویزیون هم همینطور.
دیگر تفاوت سرمایهداری در ایران و غرب اما این است که در کشور ما، بر خلاف غرب، مراحل طبیعی سرمایهداری طی نشده است.
در غرب، سرمایهداری تولیدی با رکود و بحران اضافه تولید روبهرو شد و پس از آن به مناسبات پولی روی آورد. صادقی بروجنی، پژوهشگر اقتصادی اضافه میکند: «اما در ایران این امر به دلیل رشد مناسبات تولیدی و رسیدن آن به سرحد نهاییاش نیست، بلکه بیشتر معلول اثرات بیرونی مانند تحریم اقتصادی و تبلیغ مناسبات روبنایی و فرهنگی است که به یاری رسانههای گروهی صورت گرفته و فرهنگ مصرفی خاصی را ترویج میدهد.»
این پژوهشگر اقتصاد، تصاویر صفحه بچه پولدارها را نمونهای از این فرهنگ میداند که «با سستی قوانین ضد فساد اقتصادی با بهرهگیری از سرمایه مالی خود توان خریداری و دور زدن هر چیزی را دارند. همین درجه از نفوذ در نهادهای رسمی و توان خریداری همه چیز است که این جسارت را به این طبقات حداقلی جامعه میدهد تا سبک زندگی خود را (که خلاف سبک رسمی و متعارف زندگی در ایران است) در فضاهای مجازی به نمایش بگذارند.»
تبعات
یکی از نقدهای اساسیای که مخالفان احمدینژاد و هواداران جنبش سبز از نظر اقتصادی به دولت او وارد میکردند، این بود که تحریمهای اقتصادی و بحران تولید، علاوه بر این که بر معیشت اکثریت جامعه تاثیر منفی میگذارد، از طرف دیگر راه سودجویی افراد فرصتطلب را باز میکند تا با حداقل تلاش، بیشترین سود را در مدت کوتاهی ببرند.
صادقی بروجنی به رادیو زمانه میگوید: «شاهکلید مسئله این است که اگر تحلیل طبقاتی را اساس نگرش خود قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که حتی در وخیمترین وضعیت اقتصادی نیز طبقات و لایههایی از جامعه وجود دارند که میتوانند با ورود به مناسباتی خاص و بهرهمندی از ارتباطهای خود تهدیدهای اکثریت را به فرصتی برای سودآوری بیشتر خود تبدیل کنند. این مسئلهای است که نه به سود اکثریت جامعه است و نه از منظر توسعه اقتصادی-اجتماعی جامعه نتیجه مطلوبی را درپی دارد.»
این پژوهشگر تبعات نمایش بیمحابای سبک زندگی اقلیت مطلق را، همان حالت سرکوبی میداند که میرحسین موسوی در بهمن ماه ۸۷ یادآوری میکرد: «ایجاد حس نفرت و نوعی کینه طبقاتی نسبت به این افراد و طبقات از سوی اکثریتی از که در وضعیت وخیم اقتصادی موجود هر روز داشتههایشان را از دست میدهند و مجبورند ساعتهای بیشتر را کار کنند و زحمت بیشتری بکشند تا در همان وضعیتی که هستند باقی بمانند.»
تا بوده همین بوده…
در دولت محمود احمدینژاد، رانتخواری و فساد اقتصادی به مرحلهای رسید که خبرها حاکی از محکوم شدن معاون اول او به ۱۴ سال حبس است. تعداد صفرهای برابر رقمهای افشاشده اختلاسها، به سختی قابل شمارش است و کاربران شبکههای اجتماعی، شهرام جزایری را در قالب جوک و طنز شناختهشدهترین مفسد اقتصادی تا پیش از دولت محبوب خامنهای را، به خاطر رقمهای کمتر اختلاساش، مسخره میکنند.
صادقی بروجنی، تصاویر صفحه بچه پولدارها را نمونهای از این فرهنگ میداند که «با سستی قوانین ضد فساد اقتصادی با بهرهگیری از سرمایه مالی خود توان خریداری و دور زدن هر چیزی را دارند. همین درجه از نفوذ در نهادهای رسمی و توان خریداری همه چیز است که این جسارت را به این طبقات حداقلی جامعه میدهد تا سبک زندگی خود را (که خلاف سبک رسمی و متعارف زندگی در ایران است) در فضاهای مجازی به نمایش بگذارند.»
نباید اما نادیده گرفت که خود احمدینژاد، محصول فساد اقتصادی است. شهردار اسبق تهران، با شعارهایی مانند مبارزه با فساد اقتصادی، افشای نام مفسدان و کوتاه کردن دست آقازادهها سر کار آمد.
«دولت» به معنی عام آن، از دیرباز در ایران در مظان فساد اقتصادی بوده است. نظام سابق نیز از این وضعیت مبرا نیست و در آن زمان هم گروههای نزدیک به سلطنت یا دولتهای وقت، به ثروتهای یکشبه رسیدند و طبقات نوکیسه را شکل دادند.
در جمهوری اسلامی، پایان جنگ، آغاز گردش به راست حکومت مردان خدا بود. ترویج فرهنگ مصرف هم از آن زمان آغاز شد. از آن زمان بود که نزدیکان به قدرت، به فرصتهای اقتصادی منحصر به فرد دست یافتند و سودهای کلان بردند. این روند در دولت احمدینژاد به حد نهایی خود رسید.
«انحصار» وجه مشترک تمام ثروتهای افسانهای ایران است. این انحصار میتواند از طریق رشوه، نزدیکی ایدئولوژیک به قدرت، قاچاق از طریق رابطه با گمرک، خرید زیر قیمت کارخانهها و شرکتها و زمینهای دولتی و عمومی، فروش ارز دولتی در بازار آزاد، دراختیار داشتن اطلاعات منحصر به فرد و … به دست آید.
همانطور که گفته شد، این انحصار مختص چند سال اخیر نیست و بخشی از نظام اقتصادی ایران از زمان شکلگیری ایران مدرن است.
سوال دیگر این است که چرا امروز «بچه پولدارها» به این نتیجه رسیدهاند که سبک زندگی خود را به نمایش بگذارند؟
فرزندانی که جانماز آب نمیکشند
کسانی که از رانت برخوردار هستند، چارهای ندارند که جز این که سبک زندگی خود را با استانداردهای نظام تطبیق دهند، یا به آن تظاهر کنند.
اکنون مسئله این است که اگر تا ده سال پیش، امکان انتقال این “ارزشها” به نسلهای بعد وجود داشت، اکنون دیگر زمان آن به سر آمده است. در روزهای جنبش سبز، تعدادی از مقامات امنیتی و انتظامی به صراحت اعتراف کردند که در دل فرزندان خودشان هم نسبت به جمهوری اسلامی شک ایجاد شده است.
محسن روحالامینی فرزند یکی از مشاوران دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی در کهریزک، جان خود را از دست داد. وقتی خود صاحبان قدرت نمیتوانند ارزشهای خود را به فرزندانشان منتقل کنند، نباید انتظار داشت افرادی که احتمالاً فقط برای کسب سود بیشتر، به این ارزشها تظاهر میکنند، در تربیت فرزندانشان توفیقی بیابند.
«بچه پولدارها»، نه تنها نمیخواهند از مواهب ثروت پدری، خوشگذرانی، میهمانی، خودروهای چندمیلیاردی، استخرهای مختلط و …، به خاطر جانماز آب کشیدن پدرانشان محروم باشند، بلکه وسوسه شبکههای اجتماعی، اجازه نمیدهد از نمایش این مواهب هم خودداری کنند.
پایان ماجرا
صفحه اینستاگرام «بچههای پولدار تهران» در آخرین ساعتهای تهیه این گزارش، همه عکسهای خود را پاک کرد و به حالت Private در آمد.
احتمالاً هرگز نخواهیم دانست که بسته شدن این صفحه، حاصل فشار نهادهای حکومتی بوده، یا حاصل فشار پدران متصل به دستگاه حکومت به فرزندانشان، یا شاید تصمیم خود بچه پولدارها.
پایان نمایش اما تغییری در واقعیت شکاف عمیق طبقاتی در ایران ایجاد نمیکند.
«بچه پولدارهای تهران» در صفحهشان گفته بودند یکی از انگیزههایشان این است که نشان دهند ایران میتواند جای خوبی برای زندگی باشد. انگیزهای که ثابت میکند آنها با وجود همه اختلاف فرهنگیشان با پدران و مادران منتسب به مسئولان حکومتی، از وضعیت موجود راضیاند و رغبتی به تغییر آن ندارند. این در حالی است در سالهای اخیر، اتهام همراهی با حاکمان اقتدارگرای ایران، متوجه طبقات محروم بوده است تا میلیاردرهای پورشهسوار.
——————————–
منبع: رادیو زمانه
http://www.radiozamaneh.com
——————————–
در همین زمینه:
«بچه پولدارهای تهرانی»
http://www.radiozamaneh.com/181081
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.