یاسر عزیزی: راه ناگزیر سکولاریسم در ایران (بخش اول)

جامعه‌ی ایران بنا بر واقعیات موجود و سابقه‌ی تاریخی جامعه‌ای مذهبی بوده‌است و از این حیث با همه‌ی جوامع عرفی شده‌ی امروزی اشتراک هویتی دارد. اما چرا چنان جوامعی – ولو هنوز هم گرایشات مذهبی گاه و بی‌گاه در عرصه‌های عمومی تجلیاتی داشته باشد- به چنین درجه‌ای از قاعده‌مندی ِ سکولاری رسیده‌اند اما جامعه‌ی ما پس از حدود ۱۵۰ سال، هنوز و همچنان در میان جهل به مفهوم از سویی و تجرید از واقعیت از دیگر سوی دست و پا می‌زند؟ ….

راه ناگزیر سکولاریسم در ایران (۱)

یاسر عزیزی

مقدمه
چندی قبل در مطلبی*، بنا بر جمله‌ای از میرحسین موسوی در منشوری که برای جنبش سبز پیش نهاده‌است، عقلانیت توحیدی مورد اشاره‌ی وی را با خوش بینی‌ای که در همان مطلب مورد تاکید قرار داده بودم، وسوسه‌ای دئیستی خواندم. اخیرن نیز فایلی صوتی از سرداری سپاهی (سردار مشفق نامی است) منتشر شده ‌است که در آن، این مقام امنیتی ظاهرن ذی نفوذ از پروژه‌ی ده ساله‌ی موسوی با عنوان جزوه‌ی «زیست مسلمانی» یاد کرده است و مدعی شده است که موسوی اساسن قصدی بر ورود و حضور تمام قد در عرصه‌ی انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی نداشته است، بل‌که صرفن بر آن بوده‌است تا از طریق کاندیداتوری خود تریبونی برای طرح و ارائه‌ی پروژه‌ی خود دست و پا کند. پروژه‌ی زیست مسلمانی مورد ادعای این سردار سپاه، توصیفی شبیه مطلب پیشین نگارنده از عقلانیت توحیدی ِ موسوی می‌کند. با تکرار این تاکید که نمی‌توان نوعی خوش بینی در ارائه‌ی آنچه بیان می‌شود در طرح این نوشتار را از نظر دور داشت.

سردار مشفق مدعی است که پروژه‌ی موسوی بر مبنای حکومت دینداران و نه حکومت دینی استوار است. وی توصیفی سکولار از این پروژه ارائه نموده، بنا بر ادعای او، موسوی به اتفاق حلقه‌ای از مشاورینش که هیچ نسبتی با جریانات اصلاح طلب رسمی ندارند، طی ده سال به این باور رسیده‌اند که دین باید بتواند افرادی را از حیث فردی تربیت کند، که در صورت احراز جایگاهی در قدرت، منشاء فساد و ظلم نباشند و بر این اساس لزومی بر وجود حکومت دینی که بخواهد بالاجبار دین را در جامعه و بر مردم تحمیل نماید نیست. پیش از این نیز کسانی چون علی مطهری،اسدالله بادامچیان و امثال ایشان، چنین مدعیاتی را در مورد موسوی مطرح کرده، باوری نزدیک به این نظر را مطرح می‌ساخته‌اند که موسوی متاثر از شریعتی معتقد به «اسلام منهای روحانیت» است و به این علت نمی‌تواند اعتقاد باطنی به ولایت فقیه داشته باشد و حتا اگر تمایلی عاطفی به آیت الله خمینی در موسوی دیده شده است، باز هم بواسطه‌ی همان الگوی شریعتی است که به رغم بدبینی نسبت به حوزه‌های فقهی، به ندرت کسانی از آن حوزه‌ها را شایسته‌ی قبول و تایید می‌دید.(ناگفته نماند که موسوی در مصاحبه‌ی منتشر نشده‌ای از دهه‌ی شصت که دو سال پیش در هفته‌نامه شهروند امروز منتشر شد، صراحتن نزدیکی خود را به چنین گرایشی در قبل از انقلاب مورد اشاره قرار داده بود)

اگر تمامی این مفروضات را بپذیریم و به تز «اسلام منهای روحانیت» شریعتی برسیم که در دستگاه پرتناقض و مبهم اندیشه‌های شریعتی رنگ و بویی از حوزه‌های جدید اندیشه‌ی دینی را ترسیم می‌کند، کارپایه‌ی این مطلب فراهم می‌شود.

پیدایی اندیشه‌ی سکولار در ایران
از بدو پیدایی اندیشه‌های نو و آشنایی پاره‌ای از تحصیل کرده‌های ایرانی با آرای مدرن غربی، فکر سکولاریسم نیز در میان بخش‌هایی از ایشان رسوخ کرد. برای نمونه این جمله‌ی «میرزا صالح شیرازی» که هنگام بازگشت از اروپا و در شرحی که بر اوضاع آن زمان‌ِ عثمانی‌ ِ تحت انقیاد مذهب به سال ۱۸۱۸ م نوشته است:»فی‌الواقع هر دولتی که ملاها خود را مدخل آن نموده،بنا را بر حیله بازی گذارند، هرگز آن دولت و آن ولایت ترقی نخواهد کرد.»(١) به خوبی نمودار این تحول در اندیشه‌ی ایرانیان است. چنین رویکرد متاثر از تحولات نوین اندیشه حتا در میان پاره‌ای از رجال حکومتی زمان قاجار هم‌چون امیرکبیر، سپهسالار، حسن رشدیه و … نیز دیده می‌شد. چنانچه بنابر سندی از اسناد وزارت خارجه بریتانبا، در سال ۱۸۴۵ امیرکبیر به کنسول بریتانیا در تبریز چنین گفته بود:»دولت عثمانی وقتی توانست به احیای اهمیت خود بپردازد که تسلط ملاها را در هم شکست.»(۲) تاملی در «مکتوبات» و سایر آثار «میرزا فتح‌علی آخوندزاده» گواه افراطی ترین شکل گرایشات سکولاریستی در آن دوره است.

بنابراین اندیشه سکولاریسم همراه با مشروطیت و به صورت تبعی وارد حوزه‌های نظری ما شد اگر چه در بدو امر بواسطه‌ی غلبه گرایشات التقاطی ِ سطحی نزد امثال ملکم و از طرفی تاثیر روحانیون بر توده مردم، به شدت در حاشیه قرار گرفت.(٣) کیفیت برداشت از سکولاریسم نزد این روشنفکران ایرانی در این مجال مورد نظر ما نیست چه خود ضرورت پرداخت اساسی‌تر به مفهوم سکولاریسم و لائیسیته را می‌طلبد که قصد مطلب بر آن نیست(۴) بل‌که صرفن بر آن بودم تا سابقه‌ی ظهور و حضور اندیشه‌ی سکولاریسم در ایران را مختصرن ارائه نموده در حالی که رژیم پیشین سعی زیادی نمود تا عرصه‌ی دولت را به سمت عرفی شدن پیش ببرد چرایی عدم اهتمام و تمکین چنین مفهومی را در حدود توان ذهن و قلم مطرح کنم، گرچه قصد جدی بر آسیب شناسی این صورت ندارم .

جامعه‌ی ایران بنا بر واقعیات موجود و سابقه‌ی تاریخی جامعه‌ای مذهبی بوده‌است و از این حیث با همه‌ی جوامع عرفی شده‌ی امروزی اشتراک هویتی دارد. اما چرا چنان جوامعی – ولو هنوز هم گرایشات مذهبی گاه و بی‌گاه در عرصه‌های عمومی تجلیاتی داشته باشد- به چنین درجه‌ای از قاعده‌مندی ِ سکولاری رسیده‌اند اما جامعه‌ی ما پس از حدود ۱۵۰ سال، هنوز و همچنان در میان جهل به مفهوم از سویی و تجرید از واقعیت از دیگر سوی دست و پا می‌زند؟ درست است که زمینه‌ی تحول در جوامع غربی دیرپاتر بوده‌است، اما آیا همه‌ی عوامل در این سابقه‌ی تاریخی جمع است؟ بی تردید علل دیگری نیز در کار بوده‌است که با تاملی موجز بر سیر پیدایی و مانایی سکولاریسم در غرب درصدد نزدیکی به علل و پیش گذاردن نظری در بهبود اوضاع برخواهیم بود.

زمینه‌های سکولاریسم در غرب
واقعیت این است که سکولاریسم در غرب سیری طبیعی داشته است و این سیر طبیعی اتفاقاً از درون حوزه‌های معرفت دینی ریشه داشت. به بیانی دیگر اگرچه می‌توان در مورد افراد به صورت مجزا قرینه‌ای پیدا کرد که در حوزه‌ی آتئیسم(خداناباوری) یا آگنوستی‌سیسم(ندانم گویی) سیر می‌کردند، اما سکولاریسم به عنوان مفهومی عمومی که بتواند بر هم‌پیوندی تاریخی دین و دولت یا دین و عرصه‌ی عمومی گسل قاطعی ایجاد کند، آرام آرام و شاید ناخواسته از دل خود مذهب نضج گرفت.

اگر پیدایی حکومت کلیسا بر اروپا را در انتقال پایتخت امپراتوری بزرگ روم از رم به بیزانس(قنسطنتنیه کنونی) توسط کنستانتین –امپراتور وقت- در قرن چهارم میلادی تعریف کرده اند، چه برای اولین بار در حوزه‌ی امپراتوری نهاد دولت یا قدرت در آن زمان از نهاد دین(کلیسا) دور افتاد و تدریجاً فکر حکومت مستقیم در کلیسا پیدا آمد، جدایی سکولار دین از دولت و حوزه‌ی عمومی نیز پایه‌های علی‌اش را در حاکمیت کلیسا و قرون ۱۵ و ۱۶ می‌یابد. رشد و پیدایی آیین‌هایی چون کالوینیسم، لوتریینسم، پتیسم (پارسامنشی) و در اشلی عمده‌تر از پتیسم، پیوریتانیسم (پاک دینی)، دئیسم (دین طبیعی) و شعوباتی از این دست در سراسر پهنه‌ی اروپا، خاصه انگلستان و هلند، به رغم صلبییت و تعصب آلودگی دینی غالب این کیش های جدید نسبت به کاتولیسیسم به عنوان مذهب رسمی و حاکم که کلیساهای رسمی آن را نمایندگی می‌کردند، منجر به تقابلی جدی و اساسی با دین رسمی و نهاد کلیسا شد. گرچه نمود این کیش‌های نو، گاه در قالب زهد گرایی فردی، گاه در شکل مال اندوزی تشویق شده بود(۹) باری اما عمده‌ی کاری که این نوکیشان انجام دادند، یورشی بود که به عنصر میانجی به مثابه پاپ و کشیش در رابطه‌ی مومن و خدا صورت دادند. این پایه ریزی ناخواسته‌ی فردیت‌گرایی دینی، اگرچه در حوزه‌ای چون دئیسم بواسطه‌ی بهره‌های فلسفی از دکارت و کوشش‌های لایب نیتس صورت فلسفی‌ به خود گرفت و شکلی تماماً سکولار پیدا کرد، اما بعدها و توسط فیلسوفانی چون کانت و هگل تکمیل و تقویت شد.

در مفهوم دئیسم
«واژه انگلیسى دئیسم (Deism) از نظر ریشه‏شناسى با «تئیسم» (Theism) هم ریشه است. (Theism) از یک کلمه یونانى یعنى (Theos) که به معناى خداست، گرفته شده و (Deism) از یک کلمه لاتینى یعنى (dues) که این هم به معناى خداست، مشتق شده است. هر دو کلمه به اعتقاد به وجود یک خدا یا خدایان اشاره دارند و از این‏رو، متضاد الحاد هستند. با این حال، چنان‏که در مورد مترادف‏ها معمول است، این دو کلمه کم‏کم از نظر معنایى از هم جدا شدند. تئیسم فضاى ارتدوکسى ـمذهبى خود را حفظ کرد (یعنى همان معناى خداباورى)، اما دئیسم یک معناى صنفى غیر ارتدوکسى ـمذهبى به خود گرفت و در نهایت، یک معناى منفى پیدا کرد.» (۱۰)

دئیسم را فارغ از تعاریف و تشریح مفهومی و اشاره به انواع آن در شکلی گسترده و نگرش به سیر تاریخی مفهوم آن، اینچنین تعریف کرده‌اند که دئیسم معتقد به «آفریدگاری» و نه «پروردگاری» خداوند است. از این رو و با چنین درکی که به درک «اپیکور»، -فیلسوف یونان باستان-  نسبت به خدا نزدیک می‌شود، خدا تنها به آفرینش هستی مبادرت نمود و تدبیر امور آن را به آفریده‌ها واگذاشت. نقلی تاریخی در این زمینه به تدارک نظری اصول مکانیکی خلقت از سوی نیوتن برمی‌گردد که ظاهراً وقتی نیوتن دستگاه خلقت را به ماشینی تشبیه کرد که بصورت مکانیکی کار می‌کند و به دلیل این تشبیه مورد انتقاد مذهبیون قشری قرار گرفت که؛ در این میان خدا چه می‌شود، وی با زیرکی‌ ِ دئیستی‌ گونه‌ای در جهت فراغت از کج‌اندیشی ِ قشری، پاسخ می‌دهد: این ماشین که آماده‌شد، خدا لگدی به آن زد و آن را به کار انداخت و سپس رهایش کرد تا خود کار کند.

عمده‌ی تاکیدات دئیسم در مفهوم عرفی آن، نقد خرافات مذهبی و رد نمودهایی موثر از مذهب بوده‌است که به سنجه‌ی خرد تجربی ناراست می‌نمودند و از اهم آن‌ها رد وحی، معجزات و کرامات بود. این‌همه ناشی از تاثیرات مستقیم و موثر فلسفه‌ی رایج آن روزگار، یعنی فلسفه‌ی تجربه‌گرایی بود که غالباً پس از موج دین‌ستیزانه‌ی روشنگری در غرب، صورت دئیسم را در حوزه‌ی معرفتی و حتا هستی‌شناختی اختیار نموده بودند.

چنین گرایشی از دئیسم بوده‌است که میراث دئیسم را برای روزگار ما در شکل ایجاد افق‌های سکولاریستی در بخش‌هایی از جهان رهنمون شده‌است. به تعبیر «پل ادوارد» میراث دئیسم اینچنین توصیف شده‌است: «به طور خلاصه، دئیسم تأکید فرد بر حقش نسبت به فکر کردن براى خودش، در همه موضوعات و انتقال افکارش به دیگران براى سعادت عمومى است. این نکته تأکید بر اصل همانندى بشریت است. این امر نشانه طلوع سکولاریزم و شروع مدرنیته در الهیّات است. دئیسم به این معنا هنوز زیستا است و هرچند روشنفکرى امروزه یک بنیاد فلسفى متفاوت با عقل‏گرایى ساده قرون ۱۷ و ۱۸ را ادعا مى‏کند، اما روحش شبیه همان دئیسم تاریخى است. ظهور اولیه دئیسم در همه کشورها قویّین با رشد روح تولرانس ( Toleration ) ]مدارا[ برانگیخته شد و دئیسم نیز به نوبه خود، قوّیین به ادامه رشد و قبولى تولرانس توسط دیدگاه‏هاى دیگر کمک کرد. شاید در عالى‏ترین معنا، این میراث اصلى دئیسم تاریخى براى دنیاى مدرن باشد».(۱۱)

در حقیقت دئیسم را می‌توان واکنش عقل‌گرایان به پس زدن لائیسیته‌ی اصحاب دایره‌المعارف فرانسه دانست که به شدت موضع ضد دینی و سلبی اتخاذ نموده‌ بودند، اما دیری نپایید که آن شکل مواجهه با دین به عنوان یک عنصر تاریخی -فرهنگی (که در شکل سیاسی شده‌اش سنگی در برابر رشد و تکامل بشری شده بود)، ناکام ماند تا راه‌های دیگری برای مواجهه‌ی با دین آزموده و طرح شود. سعی فلسفه در این زمان به صورت یک سعی نظری و تاریخی آغاز می‌شود که در همه‌ جا این سعی وفق نظر «پل ادوارد»، محمول درجاتی از مدارا بوده‌است، چه در این تلاش فلسفی دین به مفهومی اخلاقی گرفته شده باشد، چه مفهومی صرفاً دینی و چه حتا سیاسی.

اشارات و منابع
*. در معنای عقلانیت توحیدی و وسوسه دئیستی
———-———-———-———-———-———-
١- آدمیت،فریدون. فکر آزادی و مقدمه‌ی نهضت مشروطیت، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۴۰ صص۳۴-۳۵

٢- پیشین ص۵۰

٣- جهت مطالعه و آشنایی، مراجعه به «مشروطه‌ی ایرانی» نوشته‌ی ماشاءالله آجودانی، «نقش علما در انقلاب مشروطیت ایران» نیز «روشنفکران ایران در عصر مشروطیت» از لطف الله آجدانی، هر سه از انتشارات اختران در کنار آثار فریدون آدمیت و «تاریخ مشروطه‌ی ایران» از احمد کسروی توصیه می‌شود.

۴- در باره‌ی بحث نظری در مفهوم سکولاریسم و لائیسیته، دو اثر ارزشمند در ایران به چاپ رسیده است که یکی با عنوان «لائیسیته چیست؟» نوشته‌ی «شیدان وثیق» از انتشارات اختران و دیگری «لائیسیته» نوشته‌ی «گی آرشه» از نشر آگه می باشد.

۵- برای آشنایی بیشتر در این زمینه، «اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه داری»‌»ماکس وبر» که با چند ترجمه در ایران منتشر شده است منبع مناسبی است.

۶-P326  Paul, Edwards, The Encyclopedia of philosophy, V. 1

۷- Ibid,P339

———-———-———-———-———-———-
منبع: وبلاگ دیگر این پنجره بگشای
http://azizi61.wordpress.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.