نامه رضا شهابی به عباس جعفری دولت آبادی، دادستان استان تهران
من بارها وضعیت و فشارهایی که از زمان دستگیری و برخورد بازجویان و زندانبانان در طول باز داشت و زندان بر من وارد شده ، طی نامه های سرگشاده خدمت ریاست قوه قضائیه و شما اعلام کرده ام و نیاز به تکرار نیست ، ولی جهت یاد آوری به گوشه ای از خطاها و فشارهای روحی و روانی که بر من و خانواده ام در طول این مدت وارد شده به صورت گذارا اشاره می کنم ….
از : رضا شهابی زکریا
به : آقای دکتر عباس جعفری دولت آبادی
موضوع : اعتراض به تبعید غیر قانونی و اعتصاب غذا
آقای دکتر عباس جعفری دولت آبادی دادستان استان تهران
با سلام :
احتراما” معروض می دارد : اینجانب رضا شهابی زکریا فرزند علی، شغل راننده و عضو هیات مدیره و مسئول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد بطور غیر قانونی و در نقض آشکار قوانین جهانی از جمله مقاوله نامه های ۹۸،۸۷ سازمان جهانی کار مورد تایید و عضویت ایران در آزادی کارگران برای ایجاد تشکل های مستقل و حق انتخاب و اعتصاب بعنوان تنها ضامن تحقق مطالبات کارگری ، محکوم به شش سال حبس تعزیری ، پنج سال محرومیت از هر گونه فعالیت سندیکایی و غیره و هفت میلیون و پانصد هزار تومان جریمه نقدی بنا به گزارشات و اتهامات واهی و ساخته و پرداخته بازجویان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به حکم شفارشی نا عادلانه به ریاست قاضی صلواتی محکوم شده ام.
آقای دادستان :
من بارها وضعیت و فشارهایی که از زمان دستگیری و برخورد بازجویان و زندانبانان در طول باز داشت و زندان بر من وارد شده ، طی نامه های سرگشاده خدمت ریاست قوه قضائیه و شما اعلام کرده ام و نیاز به تکرار نیست ، ولی جهت یاد آوری به گوشه ای از خطاها و فشارهای روحی و روانی که بر من و خانواده ام در طول این مدت وارد شده به صورت گذارا اشاره می کنم :
من بعنوان راننده و عضو سندیکا، بدلیل فعالیت سندیکایی و دفاع از حقوق حقه همکارانم در شرکت واحد بنا به مسئولیتی که همکارانم با حضور در مجمع عمومی و انتخابات سندیکا ، با رای خودشان به گردن من گذاشته بودند، وظیفه داشتم از همکارانم چه در عرصه صنفی ، ایمنی و بهداشت کار و غیره و چه در عرصه حقوقی از جمله بعنوان نماینده حقوقی با وکالت محضری رانندگان اجرابی در ادارات کار استان تهران از آنها دفاع و این کار را با تلاش و کوشش خستگی ناپذیر در کنار سایر همکارانم در سندیکا در جهت منافع صنفی و رسیدن به یک زندگی شرافتمندانه و انسانی و با رعایت موارد قانونی انجام دادم ، که حاصل آن باز گشت بکار اکثر اعضای اخراجی سندیکا و غیره در شرکت واحد و بهبود حداقلی دستمزد و مزایای همکاران بود.
گویا این فعالیت ها و پیگیریها به مذاق مسئولان شرکت واحد و برخی دیگر خوش نیامده و در نهایت در ۲۲/خرداد/۱۳۸۹ در کمال نا باوری و غیر منتظره در حین کار و در حضور مسافران و شهروندان تهرانی در خیابان به اتهام سارق مسلح دستگیر و بعد از تفتیش منزل وبا ایجاد رعب و وحشت طوری که دختر و پسر خرد سالم به شدت گریه می کردند و همسرم شوکه شده بود ، ماموران لباس شخصی با بردن دست نوشته ها و مطالب سندیکایی با تهدید و فشار روحی و روانی همراه با توهین ، ضرب و شتم من را به بند ۲۰۹ اوین منتقل کردند و در طول ۱۹ ماه بازداشت انفرادی ، تحت شدیدترین فشار های روحی و جسمی قرار داشتم که حاصل آن بی حسی سمت چپ بدن و جراحی گردن و در حال حاضر درد شدیدی در کمر و بیرون زدگی دیسک های کمر، بی حسی پای چپ ، فشار خون بالا و خون ریزی پی در پی بینی ، ناراحتی کبد و معده و سردرد های ممتد می باشد.
در همین راستا فشار های روحی و روانی به همسر و فرزندانم وارد شده ، طوری که فرزندانم مدتها گوشه گیر و افسرده و دچار افت تحصیلی شده بودند، همسرم بارسنگین خانواده را به دوش گرفته بود و در نبود من بقول معروف هم پدری می کرد و هم مادری و در صدد فراهم کردن نیاز های معیشتی و تحصیلی آنها و تهیه اجاره بها ء منزل و هزینه بهداشت و درمان و پوشاک و غیره و از طرفی ماهانه مبلغی پول برای هزینه های اینجانب در زندان ، تلاش می کرد ، که بنوبه خود فشار را دو چندان می کرد، ولی با کار در منزل و تهیه ترشی با همراهی و همکاری و کمک همکارانم و فعالین کارگری با شرف جنبش کارگری و سایر دوستان مردمی و آزادیخواه ، این مشکلات به حداقل رسیده بود ، ولی متاسفانه بعد از گذشت چهار سال و در شرایط ناباورانه و غیر منتظره آن هم در زمان امتحانات فرزندانم که باعث به هم ریختگی روحی و روانی آنها شد و در استانه پنجمین سال حبس آن هم بی دلیل ، و غیر قانونی و قانون شکنانه و خود سرانه و بدون اطلاع قبلی و بدون هیچ توضیحی با شرایط جسمی که دارم ( پرونده پزشکی گویایی همه چیز می باشد) به زندان رجایی شهر تعبید شدم که باعث وارد شدن استرس و نگرانی به خانواده ، همکاران و دوستان شده است.)
لازم به ذکر است تبعید گاه رجایی شهر فاقد کوچکترین امکانات مرسوم در دیگر زندانها می باشد از جمله در فضای تنگ و خفقان آور زندگی در سلولهای انفرادی ۷۰/۴ سانتیمتری به جای ۱۲- ۱۵ متری قانونی برای ۲ تا ۳ نفر با پنجره های ۳۰ سانتیمتری با سه لایه ی ورق و توری اهن که جریان هوا راکد بوده و نفس ها به هم می خورد ، هواخوری ۵/۲ تا ۳ ساعته به جای صبح تا غروب ، نبود امکانات تفریحی ، ورزشی مانند باشگاه ورزشی ، کتابخانه برای زندانیان سیاسی – عقیدتی ، نبود بهداشت و رژه رفتن سوسک و موش ، کیفیت بسیار پایین درمان و فاقد امکانات لازم از جمله فیزیوتراپی و پزشک متخصص ، و همچنین نبود تغذیه مناسب و دیگر موارد که از استاندارد آیین نامه سازمان زندانها بسیار دور می باشد واز طرفی در نبود نان آوران خانواده و قطع حقوق و مستمری انها که خانواده ها با مشکلات اقتصادی و کمبودهای فراوان مواجه هستند ، تبعید گاه رجایی شهر بعلت دوری ، هزینه های سنگینی بر انها وارد کرده و بدین علت بجای ملاقات هفتگی مجبور به دو هفته تا یک ماه ملاقات شوند که خطرات ناشی از تصادفات و قطع ارتباط مادران با بچه ها در خانه ، مزید بر علت است.
اقای دادستان :
اینجانب رضا شهابی زکریا راننده و عضو سندیکای شرکت واحد با توجه به توضیحات بالا و رفتار غیر مسئولانه و غیر قانونی نسبت به من وبا توجه به شرایط جسمی و بیماری و در اعتراض به تبعید غیر قانونی و همچنین تهدید به تشکیل پرونده مجدد و از طرف بازجو از ۱۱/۳/۱۳۹۳ روزی که به رجایی شهر تبعید شدم ، تنها سرمایه ام را که سلامتی می باشد در معرض خطر گذاشتم و برای اثبات حقانیتم و رسیدن صدای مظلومیتم به گوش مسئولان و مردم ازادیخواه و نهادهای بین المللی دست به اعتصاب غذا زدم و امروز ۱۴ مین روز اعتصاب غذایم می باشد و خواسته های خود را بدین شرح مطرح می کنم :
۱- بازگشت به محل قبلی زندان اوین بند ۳۵۰
۲- مرخصی استعلاجی جهت درمان و عمل جراحی دیسک کمر ( به دور از استرس و بگیر و ببند و حضور ماموران زندان که باعث ایجاد رعب و وحشت و مزاحمت و ناراضتی به مراجعه کنندگان و کادر بیمارستانی و تیم پزشکی از جمله پزشک و پرستارو غیره )
۳- اجرای ماده ۱۳۴ قانون جدید مجازات اسلامی ( قانون تجمیع)
۴- اجرای قانون آزادی مشروط.
با سپاس مدد جو رضا شهابی
بند ۴ سالن ۱۲
۲۴/۳/۱۳۹۳
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.