مهدی اصلانی و ایرج مصداقی: رقص با گرگ‌ها، مهدی اصلانی و ایرج مصداقی

این مکتوب به قاعده می‌بایست به هنگام یورش به بند ۳۵۰ منتشر می‌شد. به جهاتی چند از جمله فضای هیجان‌زده‌ای که بخشی از یارتودلی‌های جمهوری اسلامی تحت عنوان “اپوزیسیون” برپا داشته و نیز برای مقابله با پاره‌ای کج‌فهمی‌ها با تاخیری دو هفته‌ای رسانه‌ای می‌شود. ما به عنوان دو زندانی سیاسی سابق در دهه‌ی شصت که تا همیشه‌ی هنوز داغ یار بر دل داریم و تازیانه‌ی جمهوری اسلامی بر پشت، به قدر بضاعت دانسته‌های‌مان بر سم‌زدایی از این فضا تاًکید داریم ….

«نظام زندان هر حکومتی به فشرده‌ترین و برهنه‌ترین شکل، درون‌مایه‌ی آن حکومت را باز می‌تاباند، و ویژه‌گی‌هایش را. بدین معنا که هر حکومتی می‌تواند با دستی باز و بی دست‌انداز، نظم و مناسبات دلخواهش را در زندان برقرار سازد.» نلسون ماندلا (۱)

اول گفته باشیم آن‌چه باید را. هر زندانی به ویژه زندانیان عقیدتی‌سیاسی اگر ساکن هتلی پنج ستاره نیز باشند حقوقی دارند که مطلقاً قابل انکار نبوده و نیز دفاع از حقوق زندانی فارغ از هرگونه اندیشه سیاسی بی‌هیچ استثناء وظیفه‌ی تمامی فعالان سیاسی اجتماعی و مدافعان حقوق بشر است. ضرب و شتم، شکنجه، تحقیر و توهین به کرامت انسانی زندانی کت‌بسته در هر شکل محکوم است.

این مکتوب به قاعده می‌بایست به هنگام یورش به بند ۳۵۰ منتشر می‌شد. به جهاتی چند از جمله فضای هیجان‌زده‌ای که بخشی از یارتودلی‌های جمهوری اسلامی تحت عنوان “اپوزیسیون” برپا داشته و نیز برای مقابله با پاره‌ای کج‌فهمی‌ها با تاخیری دو هفته‌ای رسانه‌ای می‌شود. ما به عنوان دو زندانی سیاسی سابق در دهه‌ی شصت که تا همیشه‌ی هنوز داغ یار بر دل داریم و تازیانه‌ی جمهوری اسلامی بر پشت، به قدر بضاعت دانسته‌های‌مان بر سم‌زدایی از این فضا تاًکید داریم.

جمهوری اسلامی معجون‌حکومتی است. نظامی همه‌کُش و همه‌خوار. هم خود می‌خورد و هم دیگری را. کیفیت متفاوت زندان حکومت اسلامی پس از آن‌که نظام در دوران “اصلاحات!” بخشی از خودش را خورد با به حبس رفتن بخشی از اصطلاح‌طلبان آغازیدن گرفت. از آن هنگامه تاکنون حکومت اسلامی در ویترین خود سعی بر بازتعریف مقوله‌ی زندان به ویژه زندان سیاسی دارد. حکومت اسلامی با به رسمیت نشناختن جرم سیاسی و انکارِ هویتِ زندانیان سیاسی، با مفهومی کلی و من‌در‌آوردی “اقدام علیه امنیت ملی و جاسوسی” تعریفی نو از زندان و نمایشِ زندانِ گُل‌خانه‌ای خود دارد.

به عنوان دو زندانی سیاسی سابق در دهه‌ی شصت قصد آن نداریم تحمل و رنجِ کیفرِ حتا یک روز از به حبس‌شده‌گان را کم‌بها و ناچیز شماریم. ما رنج خانواده‌های زندانیان را رنج نوع بشر دانسته و با آن مهربان هستیم و نیز مقاومت زندانیان را می‌ستاییم. جان‌مایه‌ی حرف ما اما آن است که حوادث اخیر منجر به وقوع حمله به بند ۳۵۰ اوین و مکثِ نظام بر داشتن امکاناتی از جمله موبایل و ام پی تری و تابلت و … برای زندانی سیاسی، پرده‌ای شوم از نمایش کریه نظام برای منزه جلوه دادن خود بود. در جامعه‌ای که گشت‌های رنگ‌و‌وارنگ حکومت الله روز روشن مقابل چشم همه‌گان دیش‌های ماهواره از بام‌ها جمع‌آوری می‌کنند و همان شب خبرش را در سیمای ضرغامی به اطلاع همه‌گان می‌رسانند، و دست‌رسی به فیس بوک و توئیتر و ورورد به دنیای نت و فضای مجازی جدا از سدهای قانونی تقریباً ناممکن می‌باشد، داشتن تلفن هم‌راه و ارتباط زندانی سیاسی با تلفن هم‌راه با شبکه‌های فارسی‌زبانِ برون‌مرزی معنایی دارد که آن‌را حکومتیان خوب می‌دانند و بس. حکومت اسلامی نوعی از زندان و زندانی برساخته که بیش‌تر به ویترین پهلو می‌زند. زندانِ ویترینی را می‌توان در هر بزنگاه بر سر هر کوی و برزن نمایش داد و پزش را به جهانیان داد. پس از حادثه‌ی بند ۳۵۰ بخشِ خبرِ تلویزیون فارسی بی بی سی در گفت‌و‌گو با یکی از زندانیان بند ۳۵۰ شرح ماوقع را از وی جویا شد. ارتباط تلفنی زندانی سیاسی(بخوان امنیتی) از بند ۳۵۰ پس از حوادث با لندن، فارغ از گفته‌های زندانی، تبلیغی است آشکار برای نظام زندان نظام اسلامی. زندانی که در آن مانند خیابان ناصرخسرو سیم‌کارت خرید و فروش می‌شود، هر نامی می‌توان نهاد جز زندان امنیتی و سیاسی به معنای رایج آن. (علیرغم هیاهوی رسانه‌ای، رژیم از این گونه خبررسانی‌ها بیش از بقیه استفاده می‌برد) آن‌گونه که ما می‌دانیم و می‌فهمیم در هیچ‌یک از کشورهای هم‌سایه و منطقه حتا با دموکراسی‌هایی پررنگ‌تر از نظام اسلامی (مانند ترکیه) چنین امکاناتی در اختیار زندانی نمی‌باشد. تصور این‌که زندانی سیاسی در زندان ترکیه در بخش خبری تلویزیون “سی ان ان” یا “بی بی سی” به گفت‌و‌گو بپردازد بیش‌تر به شوخی پهلو می‌زند. نظام زندان حکومت اسلامی را نه با تابلت و موبایل که با تابوت و قبر و قیامت و تابستان ۶۷ و کهریزک باید مورد قضاوت قرار داد. این نظام پتانسیل آن دارد تا در هر بزنگاهی که احساس خطر از نیستی خود کند (نه البته به راحتی گذشته) تابستان ۶۷ و کهریزک برپا سازد. فراموش نکنیم پس از دوران اصلاحات به هنگامی که بسیاری از ذوب‌شده‌گانِ در اصلاحات از تغییر ماهیت نظام سخن می‌گفتند. حکومت اسلامی در حوادث موج سبز، کهریزک برپا داشت.

ابتدا خبر را مرور می‌کنیم: ساعت ۹ صبح روز پنجشنبه ۲۸ فروردین ماًموران زندان اوین به بهانه‌ی بازرسی بند ۳۵۰ زندانیانی که در مقابل این بازرسی مقاومت نشان داده (اتاق‌های ۳ و ۱) و خواهان بازرسی در حضور خودشان بودند را به گونه‌ای مورد ضرب و شتم قرار دادند که ۱۹ نفر به شکل جدی آسیب دیدند. این یورش‌بازرسی به شهادت دو تن از ساکنان همین بند (قربان بهزادیان‌نژاد رئیس ستاد انتخابات میرحسین موسوی و محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت، که در سال ۶۰ در راهروهای شکنجه‌گاه اوین رژه می‌رفت) حدود دوساعت ادامه داشته است.(۲) پس از این‌رخ‌داد و محکومیت آن توسط بسیاری از فعالان سیاسی‌اجتماعی در داخل و خارج و البته در توافقی نانوشته این حادثه به “پنجشنبه سیاه” معروف شد.

اگر قرار بر آن باشد نام‌گذاری حوادثی از این دست را با رنگ، آن هم از نوع سیاه توضیح دهیم بی‌شک برای حوادث دوره‌های نظامِ زندانِ حکومت اسلامی رنگ کم خواهیم آورد.کافی است در فضای مجازی کسی سنگی را به ته چاهی پرت کند. بلافاصله عنوان و مفهومی ساخته و به سرعت تکثیر خواهد شد.

زندانیانی که صابون حکومت اسلامی در دهه‌ی شصت بر تن‌شان مالیده شده نیک می‌دانند در بازرسی‌های رایج زندان و نیز در برچیدن سفره‌های جمعی و مقابله با ورزش جمعی زندان گوهردشت و در نهاربازارِ سرکوبِ پاسدارانِ تباهی جز دست‌و‌پای شکسته و کتف‌های بیرون زده و چشم کور شده که حکم بدن‌سازی زندان‌بان را داشت نصیبی حاصلِ زندانی نمی‌شد، و زندانیان خود بدین عمل زندانبان چربی‌گیری نام نهاده بودند.

بند ۳۵۰: در دورانی که ما به حبس بودیم بندی با عنوان ۳۵۰ در اوین نمی‌شناختیم. این بند هم‌چنین در رده‌ی ساختمان‌های تازه‌تاًسیس اوین نیز نمی‌باشد. بر اساس حوزه‌ی دانسته‌های ما و نیز در تماس با پاره‌ای زندانیان دوران اخیر، بندی که ۳۵۰ خوانده می‌شود بخشی از بند ۳۲۵ می‌باشد(بند یک از چهار‌گانه‌های اوینِ قدیم را ۳۵۰ می‌نامند) در دوران اخیر پاره‌ای ساختمان‌ها و بندهای اوین با تغییر نام‌گذاری مواجهه بوده است. ساکنان بند ۳۵۰ اوین شامل بخشی از سران اصلاح‌طلب مانند محسن میردامادی. تنی چند از متهمینِ منسوب به مجاهدین، مانند ( اصغر قطان، اسدالله هادی، غلامرضا خسروی، رضا اکبری‌منفرد، جواد فولادوند و …) بخشی از نیروهای ملی‌مذهبی و نهضت آزادی مانند عماد بهاور، حسن زید‌آبادی عبدالفتاح سلطانی و .. برخی از دستگیر‌شده‌گان حوادث موج سبز معروف به “بچه‌های کفِ خیابان” مانند اکبر امینی که به اتهام بالا رفتن از جراثقال به حبس رفت. ) پاره‌ای از دستگیر‌شده‌گان سپاه و وزارت اطلاعات با اتهاماتی چون جاسوسی و مالی و اخلاقی مانند بهنام معنوی (کادر سابق وزارت اطلاعات – اتهام: جاسوسی برای اسرائیل، حکم: ۱۰ سال زندان)، علیرضا اوسیوند (هم‌کار سابق اداره کل اطلاعات خوزستان)، محمد آقایی (هم‌کار سابق وزارت اطلاعات – اتهام: جاسوسی برای اسرائیل، حکم: ۷ سال زندان) شاهین دزفولی(کادر سابق وزارت اطلاعات که به اتهامِ جاسوسی برای اسرائیل حکم: ۵ سال). و برخی از مسلمان‌های سنی که در غرب کشور بازداشت و به اوین منتقل شده‌‌اند (مختار رحیمی، شهرام احمدی، کاوه ویسی، کاوه شریفی، طالب ملکی و بهروز شاه نظری که از زندانیان کرد اهل سنت می‌باشند در بهار سال ۱۳۸۸ توسط اداره‌ی اطلاعات کردستان بازداشت و پس از ماه‌ها انفرادی و بازجویی ، به تازه‌گی از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده‌اند.) بسیاری از افراد فوق بر اساس دانسته‌های ما تا پاییز گذشته از جمله ساکنان بند ۳۵۰ بودند.

بلند می‌گوییم تا فراموش‌مان نشود: نظام زندان حکومت اسلامی از فردای آن بهمن یخ‌زده تا به امروز دوران‌هایی متفاوت از سر گذارنده. بی‌تردید سیاه‌ترین دوران نظام اسلامی را می‌توان از فردای سی خرداد شصت تا پایان سال ۱۳۶۳ قلمداد کرد. شب‌های هزار بار مردن و تک‌تیر‌های شمارش شده در اوین. از جمله “برکات” این دوران، سیاست تواب‌سازی است که پشت قباله‌ی نظام اسلامی شده است. در زندان‌های حکومت اسلامی از ابتدا تا حال، روح و جسم تؤامان هدف قرار گرفته و می‌گیرند. مبنای نظامِ زندانِ حکومت‌ِ اسلامی از هنگام بازشدن چرخ‌های ایرفرانس بر آسمان مهرآباد و فرود مسافر نوفل‌لوشاتو با احساسی معادل “هیچ” بر نفرین‌سرای ایران، تا کنون بر دو چیز استوار بوده است. تحقیر و دریدنِ ذاتِ آدمی تا سرحد خود نبودن در ترجمان و مفهوم توبه‌ی اسلامی. و بدین‌سان انسان‌زُدایی ‌اسلامی در قوانینِ حوزه و چاه، جوهر و بنیانِ مجازات اسلامی در ایجادِ فکرِ یک‌سان و تفتیشِ فکر قرار گرفت. حرفِ همه‌ی سال‌های کارخانه‌ی ذوبِ انسان تا به امروز با شیوه‌های متفاوت لکه‌دار کردن انسان بوده است. این زنگی مست از بدو ظهورش گردن‌فرازی را برنتابیده. غرور در این نظام جایی نداشه و باید محو شود. تفاوتی هم نمی‌کند چه کسی؟ از نمایش مرجع بزرگ شیعه آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری بر پرده‌ی جادو تا چهره‌ی برجسته‌ی اطلاعات و امنیتی نظام سعید حجاریان با گلوله‌ای بر مغز و گردن که حتا توان روخوانی اعترافات بازجوساخته را نیز نداشت بیاد به نمایش عمومی درآیند. وی را بر روی صندلی چرخ‌دار نشاندند تا به خود نبودن خود معترف شود.

به عنوان دو زندانی سیاسی سابق دهه‌ی شصت شهادت می‌دهیم و به یاد می‌‌آوریم که پس از برکناری لاجوردی و حاج داوود با گشایش نسبی فضای زندان، مسئولین زندان در قزل‌حصار در پایان سال ۶۴ شرط آزادی بسیاری از زندانیان را حضور در مقابل دوربین و خواندن متنی کوتاه مبنی بر «اینجانب.. عضو گروهک… از تمامی مواضع گروه خود اعلان انزجار و آن‌را محکوم می‌کنم» قرار داده بودند. انصاری مدیر وقت زندان قزل‌حصار در توضیح این عمل می‌گفت: “ما مطلقاً قصد پخش این‌گونه مصاحبه را نداشته و نداریم و اساساً نیازی هم به پخش آن نداریم چرا که ساعت‌ها از رهبران‌تان مصاحبه گرفته و آماده پخش داریم. وی در چرایی گرفتن مصاحبه‌ها می‌گفت: باید یادتان نرود رفتید بیرون برید پی کسب‌و‌کارتان و روتون را کم کنید.”

گرفتن مصاحبه جدا از فلج کردن زندانی و تحمیل گفتمان سکوت، برای مدیریت زندان نوعی روکم کردن نیز به حساب می‌آمد.

در نظام فکری خمینیسم هرجا گفتمان رقیب به میان آمد باید محو شود. این سنت تا کنون کارپایه‌ی فکری نظام اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی تمامی صداها وگفتمان‌ها را از یک گلو پژواک می‌کند و نام آن‌را می‌گذارد چند صدایی. در عین حال هر صدا و گلویی دیگر را که بوی رقابت دهد و گفتمان رقابت ایجاد کند را می‌درد. این حکومت نظامی بی‌فاعل را می‌ماند که مدام در آن عمل فعل جاری می‌شود. در کلان‌سیاست یگانه است. از سویی پر از درگیری‌های سیاسی درونی است از سویی دیگر نظامی است تک‌صدا. جمهوری اسلامی هم‌چنین از ابتدای تولد منحوسش دو چیز را هرگز برنتابیده. آلترناتیو و تشکیلات. پاره‌ای مواقع حتا با نیت‌خوانی دست به جنایت زده و می‌زند. بختیار، قاسملو، شرفکندی و …. حکومت اسلامی اگر همین الان فکر کند که در شاخ آفریقا جریانی ممکن است در آینده‌ای نه چندان دور به آلترناتیو بدل شود در خوردنش هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد. تحت هر شرایطی گفتمان رقیب را می‌زند. این نظام خط قرمزهایی دارد که به شدت بدان پای‌بند است. جمهوری اسلامی نظامی است روکم‌کن و یکی از بی‌قلب‌ترین ساختارهای سیاسی جهان را دارد. تمام تلاشش را به کار می‌بندد تا رو کم می‌کند چون مکرر در مکرر رویش کم شده است. دست به هر کاری می‌زند تا زندانی بِبُرد و بشکند چون پیش‌تر خودش شکسته است. با منطقی روشن. وقتی من می‌شکنم همه باید بشکنند. وقتی من رویم کم می‌شود روی همه را باید کم کرد. بطر بطر جام زهر هسته‌ای و اتمی و اقتصادی را با مهره‌های “ظریف”اش سر می‌کشد اما عربده و بدمستی‌اش را اسرای نبردی نابرابر یعنی زندانی سیاسی نصیب می‌برد. و بدین ترتیب این نظام بهیمی کنترلی غریب را بر جامعه‌ی ایران تحمیل کرده است. در این نظام شما مطلقاً صدای نقد دین نمی‌شنوید اما گشایش دین چرا. صبح تا شب در تاکسی و خیابان و پیاد‌رو و حتا در جدل‌های مطبوعاتی و مجلس این ترجیع‌بند گوش کر می‌کند: “به علی قسم، به فاطمه زهرا این که تو می‌گویی اسلام واقعی نیست” کاربه‌دستان نظام اسلامی از ایران جهنمی ساخته‌اند که اکثر ساکنانش با یک زبان سخن می‌گویند. از دروازه‌بان ملی‌پوش که موهایش را ژل می‌زند و پورشه می‌راند و قیمه نذری عاشورا هم می‌زند می‌پرسند چگونه با این مهارت پنالتی را گرفتی؟ پاسخ می‌دهد: آقا امام زمان عنایت کرد مسیر توپ را درست تشخیص دادم. از دیگر ورزشکار معروف می‌پرسند چگونه با پای غیرتخصصی‌ات این توپ را گل کردی؟ می‌گوید خدا کمک کرد توپ نشست روی پای چپم و رفت تو سکنج دروازه. از هنرپیشه‌ی مرد چشم رنگی و زیباروی سینما می‌پرسند بزرگ‌ترین جایزه‌ای که دریافت کردی چه بوده؟ پاسخ می‌دهد مشرف شدن به مکه مکرمه و پوشیدن لباس احرام.

اخیرا خانم لعیا زنگنه هنرپیشه‌ی زیباروی زن سینمای ایران به مناسبت تولد حضرت زهرا و روز مادرِ خود‌ساخته‌ی حکومت، در سیمای اسلامی فرمودند! اگر من جای مسئولین بودم نام شناسنامه‌ای فاطمه را برای هیچ‌کس صادر نمی‌کردم چون در منزل همه فاطمه را فاطی صدا می‌کردند و این بزرگ‌ترین جفا در حق آن بانوی بزرگوار است.

نگاهی به پاره‌ای موضع‌گیری‌های سیاسی در حادثه‌ی اخیر یورش به بندِ ۳۵۰ اوین توسط شخصیت‌ها و جریانات سیاسی که بیش‌تر در غالب جمع‌آوری امضاء تبلور یافت نشان از غلبه‌ی گفتمان جمهوری اسلامی در اکثر متن‌های منتشره دارد.

اول: نامه بیش از “چهارصد فعال مدنی و سیاسی” به حسن روحانی: این متن که در ایران تنظیم و توسطِ رجبعلی مزروعی و به واسطه‌ی مهره‌هایی شناخته شده که بیشتر یارتودلی جمهوری اسلامی هستند تا اپوزیسیون، در مایلینگ لیست اتحاد جمهوری‌خواهان و شبکه‌های موازی برای جمع‌آوری امضاء چرخانده شد شروعی این گونه دارد: «به نام بهترین وکیل(نام مستعار و مدنی بسمه تعالی) این روزها نزدیک به یک سال است که ردای امید ملتی بر دوش شما آرمیده و شما را به حکم تدبیر و اعتدال بر کرسی اعتماد خویش نشانده است. [...] ما از جایگاه یاور و همراهتان با شما سخن می‌گوییم حتما اطلاع دارید در روزهای گذشته ظلم عریانی به جای هدیه‌ی روز میلاد دختر پیامبر اکرم و روز مادر به مادران و همسران دلسوخته‌ی زندانیان سیاسی بند۳۵۰ زندان اوین روا داشته شده است.[...] جناب رئیس جمهور ایمان داریم این ایستادگی و آزادگی شما بر تارک تاریخ این مملکت ثبت خواهد شد.» (۳)

تکلیف پاره‌ای امضاءکننده‌گان حرفه‌ای در رهبری اتحاد جمهوری‌خواهان از پیش مشخص است. (ایشان هر متنی را امضاء می‌کنند مگر خلافش ثابت شود!) اگر بتوان منطقی بر امضاء گذاشتن بر پای متنی بیش‌تر دینی تا سیاسی توسط خداباوران یافت، امضای دیگرانی که مدعی سکولاریسم و جدایی دین از سیاست هستند را چه باید نام نهاد. امضای این دسته را هرچه بنامیم دفاع از حقوق زندانی سیاسی کمترین نقشی در آن نداشته و بیشتر به یارگیری سیاسی و موضوع اتحاد‌ها بر می‌گردد.

نمونه دوم: در نامه‌ای با عنوان “به نام حق” که به امضای ۱۳۷ زندانی سیاسی پیشین رسیده، از زندانیان خواسته شده تا دست از اعتصاب غذا بردارند چرا که به باور امضاءکننده‌گان «برخوردهای خلاف شرع و قانون سلامت زندانیان را به خطر انداخته» و نیز زندان و زندانی سیاسی به “خار مغیلان” تشبیه شده است و البته بر مظلومیت آنان تاًکید. «ازیاران دربندمان که مظلومانه و با تن مجروح و مضروب اعتصاب غذا را فریاد نجیبانه خود ساخته‌اند مصرانه می‌خواهیم که هر چه سریعتر به اعتصاب غذای خود پایان داده و بدانند که صدای مظلومیت آنان بار دیگر در گوش ملت ما طنین انداز شده است» (۴) تنها مکثی کوتاه بر ادبیات عاشورایی و به غایت مذهبی بیانیه ۱۳۷ زندانی با سپاه واژه‌گانی چون خار مغیلان و مظلومیت و … نشان از آن داردکه حکومت اسلامی گفتمانی را بر جامعه حقنه کرده که پیشاپیش نوعی از گفتمان سکوت به شمار می‌آید.

نمونه سوم: ۶۵ نفر از زندانیان سالن ۱۲ زندان رجایی‌شهر با انتشار نامه‌ای از همگان درخواست کردند تا برای رفع هرگونه قهر و خشونت‌ورزی از سرزمین ایران و پرهیز از دروغ‌پردازی و نفرت‌انگیزی دعا کنند.[...] دعا کنیم برای زنان و مردانی که به خاطر عقاید و اندیشه‌های خود در زندان به سر می‌برند برای زندانبانان آنان برای رعایت حقوق انسان‌ها. دعا کنیم. مهم نیست دعا را به کدامین قبله می‌خوانیم. مهم نیست به فارسی می‌خوانیم یا زبان دیگری ولی بیایید دعا را خالصانه و از صمیم قلب بخوانیم. بیایید دعا را با هم و برای هم بخوانیم. دعایی برای مدارا و بردباری. دعایی برای ایران و مردمان آن. دعایی برای بارور شدن امیدهایی تازه برای حیاتی جدید. بیایید برای ایران دعا کنیم. (۵)

در نمونه فوق می‌توان نام زندانیان سالن ۱۲ زندان گوهردشت را برداشت و به جای آن آیت‌الله دستغیب یا موسوی اردبیلی و یا هر آیت‌الله کمی زاویه‌دار با راًس حکومت را نشاند و خبر را این‌گونه تنظیم کرد: آیت‌الله دستغیب در دیدار با خانواده‌ی زندانیان سیاسی فرمودند: «بیایید دعا را با هم و برای هم بخوانیم. دعایی برای مدارا و بردباری. دعا را خالصانه و از صمیم قلب بخوانیم.» (۶)

در اکثر متن‌های منتشره در قراری نانوشته به گونه‌ای سخن گفته شده تا قدرت خیلی از ما رمیده نشود، و این تن‌دادن به گفتمانی است که جمهوری اسلامی تحمیل کرده. می‌نویسیم کوری. می‌خوانیم بینایی.

تاریخ ما دوره‌ی غریب و ننگینی را از سر می‌گذراند. ۳۶ سال پس از استقرار نظامی مبتنی بر آپارتاید دینی و توافقی به ظاهر همه‌گیر بر سر آینده‌ای سکولار. جمهوری اسلامی با تحمیلِ گفتمانی از جنس خود فضایی به غایت دین‌زده ساخته و سعی در آلوده کردن دیگران دارد. بخشی از اپوزیسیون را به آپاندیس و زائده‌ی خود بدل کرده. شاهد می‌طلبید؟ به نمونه زیر توجه کنید.

نمونه چهارم: ورشکسته‌ترین و دست‌باخته‌ترین سیاست‌‌بازِ ایرانی فرخ نگهدار در صفحه فیس بوک خود حادثه‌ی یورش به بند ۳۵۰ را مشابه ماجرای حمله به زندان عادل‌آباد شیراز در سال ۱۳۵۲ دانسته و معتقد است: «مطابق اطلاعات این تهاجم توسط بخش امنیت داخلی سپاه و بخش هایی از قوه قضائیه رهبری شده است. سیاست درست جلب حمایت بقیه ارکان نظام علیه این مهاجمان است. به میان کشیدن بقیه ارکان نظام و یا حمله به آنها ستیز با حقیقت به انگیزه سیاسی و کمک به بیرون کشیدن مهاجمان از انزواست. [...]حاصل این اقدامات باید کاهش شکاف دولت-ملت باشد و نه افزایش آن»(۷) ناگفته پیداست این بقیه ارکان نظام که با نگاه نگهدار نباید پایشان به ماجرا کشیده شود و اصلا باید بدان‌ها آویزان شد دفتر بیت محترم! رهبری و دولتِ بنفشِ روحانی است. نگهدار در پاسخ به یکی از کامنت‌ها نقش علی خامنه‌ای را نیز این گونه فرمول می‌کند «به نظر من بیشتر احتمال می‌رود که اتفاقی رخ داده و حالا آقا باید واکنش نشان دهد. بهترین حالت این است که آقای خامنه‌ای عمل را محکوم و دستور رسیدگی دهد. [...]درخواست ما اعزام یک هیات بازرسی متشکل از نمایندگان سه قوه برای تهیه گزارش ماوقع است» (۸)

به زبان شیرین فارسی نگهدار از برادران لاریجانی می‌خواهد بروند حقیقت‌یابی کنند. چون چیچو فرانکوی حکومتی یکی بر راًس مجلس و دیگری ریاست قوه قضاییه را عهده‌دار است و لابد ریاستِ بنفشِ قوه‌ی مجریه دکتر کلید‌ساز نیز بر مبنای موضوع مورد مناقشه و تخصص، وزیر دادگسترش پورمحمدی را به حقیقت‌یابی گسیل می‌دارد و نه مثلاً وزیر راه و یا اقتصاد را.

نکته‌ی قابل توجه در بیان این موضع آقای نگهدار که همانا تداوم فاجعه‌آمیز سیاست “مشی شکوفایی” جمهوری اسلامی است آن‌که هیچ‌یک از نیروهای منتسب به اصلاحات و دست راستی‌ترین آن‌ها نیز پیشنهادی این‌گونه سخیف و سپردن گوشت به گربه را ارائه ندادند.

نمونه پنجم: محسن کدیور با صدور بیانیه‌ای که با “انّا‌لله و انّا‌الیه راجعون” آغاز شده ماجرای یورش به بند ۳۵۰ را “بی‌سابقه‌ترین برخورد و خشونت علیه زندانیان سیاسی طی دو دهه‌ی گذشته” خوانده است. حادثه‌ای که به روایت محسن کدیور در آن “بیش از ۳۰ تن از این زندانیان مضروب و مجروح شدند، حداقل چهار تن از زندانیان سیاسی به دلیل خونریزی و شکستگی به بیمارستان خارج از زندان منتقل شده اند، و ۳۲ نفر پس از ضرب و جرح به انفرادی منتقل شده‌اند” محسن کدیور با وقاحتی ناب در بررسی پاره‌ای علل این حادثه می‌گوید: «زندانیان سیاسی قبل از انقلاب بندی جدا داشتند و از زندانیان جرائم عمومی مجزا بودند. اما پس از انقلاب نظام جمهوری اسلامی منتقدان و مخالفان مسالمت‌جو را از اعضای گروههای مسلح براندازی و جاسوسان دول خارجی تفکیک نکرد»(۹) محسن کدیور که حادثه بند ۳۵۰ را در ۲۰ سال گذشته بی‌سابقه می‌خواند به کشتار تابستان ۶۷ که می‌رسد از آن به عنوان “حادثه” نام می‌برد. تو گویی نزدیک به چهارهزار نفر با اتوبوس ته دره افتاده یا ذات‌الریه گرفته‌اند. محسن کدیور هم‌چنین در موضعگیری دیگری از عنوان “برخی‌شان به درک واصل شدند در میدان جنگ” سخن گفته بود.

نمونه ششم: عمادالدین باقی در مکتوبی تحت عنوان حقیقت‌یابی (واکاوی حادثه ناگوار بند ۳۵۰) با نگاهی کم‌و‌بیش مشابه محسن کدیور با فروکاستن دفاع از حقوق زندانیان فارغ از هرگونه اندیشه ای و خودی و غیرخودی کردن مفهوم زندانی و مقوله‌ی حقوق بشر یکی از دلایل رخ‌داد بند ۳۵۰ را “نقض اصل تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان” دانسته وی حضور زندانیان امنیتی در کنار زندانیان سیاسی و مطبوعاتی را به نوعی از عوامل حمله به بند ۳۵۰ جلوه می‌دهد: “هر کس به سادگی می‌فهمد که جاسوسی و ترور و عضویت در سازمان های مسلح با پرونده متهمان حوادث سال ۸۸ که عنوان دوپهلوی فتنه بدان داده‌اند تفاوت ماهوی دارد و از نظر شخصیتی نیز تفاوت آنها روشن است”(۱۰)

کوتاه زمانی پس از کشتار تابستان ۱۳۶۷شیخ محمد مقیسه (ناصریان) مدیر زندان گوهردشت و یکی از عواملِ اجرایی و کلیدی‌ کشتار تابستان ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت پس از برچیدن دارها و خون‌شویی در جمع زنده‌مانده‌گان حاضر در حسینیه ی گوهردشت،با شکمی برآمده و پیراهنی ولنگار و با چهره‌ای خمار‌ و چشمانی که از خونِ تابستان قی کرده بود. به جبرانِ حقارتِ شکست در جنگ و محرومیت از اقامه‌ی نمازِ ظهر در کربلا و نمازِ عصر در قدس مانندِ سردارانِ فاتحِ جنگ‌های صلیبی با برهنه‌ترین کلام چنین گفت: تعدادی را که لازم بود از سرِ راه برداشتیم. هرکس به مقررات اسلامی تن ندهد سزایش همان خواهد بود. شما فکر کردید کار تمومه! نه؟ تازه در صورتِ موفقیتِ منافقین فکر می‌کردید که ما اشتباهِ زمانِ شاه را مرتکب می¬شدیم. فکر کردید مردم! به همین ساده¬گی درِ زندان‌ها را باز می‌کردند و شما را روی شونه‌هاشون بیرون می‌بردند. به جانِ امام آخرین فشنگ‌های اسلحه‌خانه‌ی زندان برای تک تکِ شما خشاب‌گذاری شده بود. اطمینان داشته باشید که اگر قرار بود ما زندان تحویل کسی بدیم جز تَلی از خاک گیرِ کسی نمی‌آمد. سرِ این موضوع ما با کسی شوخی نداشتیم و نداریم. این حکم و تکلیف دین مبین و شرع مقدس و حکم قران است. و حق با شیخ مقیسه بود.

و نکته‌ی پایانی آن‌که در حوزه‌ی سیاست ما هیچ قرائت رحمانی از اسلام (بخوان حکومت اسلامی) نداشته و نداریم و نخواهیم داشت. با نمدمالی جمهوری اسلامی، این گلیم نخ‌نما را نمی‌توان فرش ابریشم جلوه داد.

ایرج مصداقی ـ مهدی اصلانی

ـــــــــــــــــــــــــ
۱- نگاه کنید به کتاب زندان جلد اول
۲- نگاه کنید به تارنمای کلمه
۳- نگاه کنید به نامه بیش از ۴۰۰ فعال مدنی و سیاسی به روحانی تارنمای نوروز
۴-نگاه کنید به نامه ۱۳۷ زندانی سیاسی سابق. تارنمای کلمه
۵- نگاه کنید به فراخوان ۶۵ زندانی سیاسی بند ۱۲ گوهردشت. تارنمای کلمه
۶- نگاه کنید به پیش‌گفته
۷- نگاه کنید به صفحه‌ی فیس بوک فرخ نگهدار
۸- پیش‌گفته
۹- نگاه کنید به “اعتراض به ضرب و جرح زندانیان سیاسی” محسن کدیور . جرس
۱۰- نگاه کنید به حقیقت‌یابی… عماد باقی. گویانیوز

——————————————————–
منبع: خبرنامه گویا

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.