فریبرز رئیس دانا: «کانونی» می مانیم

معاون وزارت ارشاد می گوید کانون باید برود پوست بیندازد و از حالت نوستالژیک دست بر دارد . پاسخ درست و نخستین به این اظهار نظر این است که به شما چه ربطی دارد ما چه پوستی داریم . مگر ما مار هستیم که پوست بیندازیم، آنهم به دستور شما . اصلاً شما را چه که ما دلمان برای آرزوهایمان که آرزوی ناکام مانده ی بشری در این سرزمین است می طپد ، یعنی برای «آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنا» و برای این که «با هر گونه تبعیض و حذف در عرصه ی چاپ و نشر و پخش آثار به همه ی زبان های موجود مخالف»ایم. ….
reisdana

«جامعه ای که اساسش بر ساخت استبدادی قدرت است ، مشخصات و مختصات افرادش را نیز مطابق نمونه های مطلوب رفتاری و پنداری می آراید . . . این ساخت و استبدادی ، کل انسان و جهان را ملاک روابط آدمی قرار نمی دهد ، بلکه روابط انسانها را تنها مطابق ارزشهای تعیین شده توسط بخشی از انسانها معین می کند . . . قدرت اراده و آزادی آدمی را به عاملی دیگر وابسته می دارد . و یا آن را تنها به امکان و حرکت وکنشی در محدوده ی یک نظام اندیشگی و اجتماعی ، محدود و معین می کند .»
محمد مختاری : انسان در شعر معاصر

هر کس حق دارد درباره ی کانون نویسندگان ایران نظر بدهد ، چه عضو کانون باشد ، چه نباشد ، چه نویسنده ی حرفه ای یا دوستداری باشد چه نباشد ، چه نظریه اش هوادارانه باشد چه نباشد . کانون یا اعضای آن هم حق دارند ، اما مکلف نیستند ، که به آن حرفها پاسخ بدهند یا ندهند . اما در این میان چیزی وجود دارد که بیشتر معیار اخلاقی ، به ویژه شجاعت اخلاقی و شرافت قلمی و وجدان انسانی دارد و آن ، منصفانه بودن اظهارنظر است و استقلال آن از فرایند تخریب و براندازی ای که ۴۵ سال است علیه کانون نویسندگان ایران همراه با نوسانهایی جریان دارد و حالا باز تب آن بالا گرفته است . این بالا گرفتن هم به هیچ روی نا مرتبط با مجموعه ی سیاستهای دولتی که به روی کار آمده است تا بحرانهای سخت اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی ایران را از راه هایی دیگر و عمدتاً از راه آشتی جویی با جهان غرب حل کند ، نیست. در همین ارتباط چند نکته را باز گو می کنم :

۱- رئیس جمهور می گوید – و مرد سیاسی قدیمی قدرتمند و مراد این رئیس جمهور یعنی هاشمی رفسنجانی نیز به زبان دیگر می گوید – بگذارید انتقاد و حرف گفته شوند ، تا زیر زمینی نشود . همه ی ما سابقه ی کسان زیادی را که این گونه حرف می زنند اما در سرکوب آزادی ها و آزادی خواهان ، نوشته ها و نویسندگان ، اندیشه مندان و دگر اندیشان مشارکت داشته اند به یاد داریم . و همه ی ما هم دیده ایم هیچ نشانه ی واقعی از بروز نخستین جنبه های واقعی در این گفته ها در دست نیست ، بلکه بر عکس آثار و کتابهای زیادی از گفتن و بیان شدن بازمانده اند و انواع سخت گیری و سرکوبها فزونی گرفته اند. منتقدان کانون ، یعنی آن چند نفر کاسه ی داغ تر از آش کدامشان به تحلیل این تضاد پرداخته اند؟ تقریباً هیچ کدام .

۲- وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی می گوید در ایران سانسور نداریم بلکه قانون سانسور داریم . آن حکایت یادتان است که گفت حرفش را نزن خودش را بیار . من یکی شک دارم که اگر همین مصوبه های اساساً ضدحقوق مردمی و حتی ضدقانون اساسی وجود نداشتند این آقایان وزیران ارشاد ، قانونی برای سانسور اختراع نمی کردند . چنین است زیرا نویسندگی و آفرینندگی آزاد از نظر ایشان «ذاتاً ممنوع» است . ضمناً با کدام قانون کتابهای نویسندگان بی ارائه ی هیچ دلیل مکتوب یا حتی شفاهی در وزارت ارشاد «گیر» می کند . این شد قانون ؟ مثلاً کتاب مرا که ترجمه ای است در باره ی خشونت های تحریک شده از سوی آمریکا و انگلستان و قدرتمندان و باندهای مافیایی در همه ی جهان و نوشته شده از سوی سیزده پژوهشگر نام آور دانشگاه های جهان ، می گیرند و بیش از شش ماه نگه می دارند تا اساساً کهنه و نا به روز شود . اسمش هم این است که هنوز سانسور نکرده اند و فقط جوابی تاکنون به آن نداده اند . نام این کار سانسور پیچیده شده در لفاف ریاکاری است . علت خاص آن در گذشته هر چه بوده است حالا گمان من این است که امروز بنا به سیاست روز نباید روشنفکر مستقل در زمانه ی تدبیر و امید و مذاکره به نقد «آمریکا» بپردازد . من این جور فکر می کنم اصل قدرت و صاحبان میز سانسور یا بازبینی اگر جور دیگر می اندیشند به حرف بیایند . می گویید وقتتان تنگ است خب، مگر مجبورید با این حقوقهای بالا که می گیرید و با این وقتی که از خودتان و ما تلف می کنید به این شغل ناموجه ادامه دهید . تازه ، رئیس این قسمت و مأمورانش مشهورند که کتاب را ورق می زنند یا بو می کشند و دستشان می آید که در آن چه نوشته شده است . پس چرا معطل می کنید ؟

۳- معاون وزارت ارشاد می گوید کانون باید برود پوست بیندازد و از حالت نوستالژیک دست بر دارد . پاسخ درست و نخستین به این اظهار نظر این است که به شما چه ربطی دارد ما چه پوستی داریم . مگر ما مار هستیم که پوست بیندازیم، آنهم به دستور شما . اصلاً شما را چه که ما دلمان برای آرزوهایمان که آرزوی ناکام مانده ی بشری در این سرزمین است می طپد ، یعنی برای «آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنا» و برای این که «با هر گونه تبعیض و حذف در عرصه ی چاپ و نشر و پخش آثار به همه ی زبان های موجود مخالف»ایم . چرا باید از این پوست ، و بهتر بگویم از این باور ، که ما به میراث رسیده است بیرون بیائیم و بی خیال آزادی و رفع تبعیض و امحای همه ی شیوه های سانسور باشیم ، آنهم بنا به خواست معاون وزیر که حالت نوستالژیک را دوست ندارد (و تازه مفهوم درست نوستالژی را نیز نمی داند ، زیرا ما دلتنگ گذشته ها نیستیم ، بیمناک آینده ی تاریک فرزندان این سرزمین و این جهانیم) وظیفه ی معاون و کارکنان او و بالا دست هایش حفاظت از آزادی ما است نه دخالت و بازدارندگی .
وظیفه ی آنان این است که نگذارند برای تشکیل مجمع عمومی و نشست های خاص ما و امثال ما مزاحمت و مانع بسازند و از حرکت آزادیخواهانه و مسالمت آمیز بازمان دارند.

۴- شماری بسیار اندک از اعضا کانون (که می توانند با نوشتن نامه و گذاشتن نام خود شمارشان را نیز بشناسند) و شماری هم از کسانی که عضو نیستند (و من این گروه اخیر را به دلیل تکرار در نادرستی و هم آوایی با دستگاه های سرکوب و سانسور قطعاً دارای سمت و سوی ضد کانونی و مأمورانه می دانم) بر آنند که کانون تند روی می کند. بسیار خوب اگر این کسان واقعاً هنوز خود را از اعضای کانون می دانند اخلاق و شرافت و معرفت حکم می کند که سری به جمع دوستان بزنند و به جای انتقادهای پراکنده و نادرست بیایند و بنشینند و در نوشتن بیانیه هایی که به زعم آنان تند روانه است با کندروی خود کار را به اعتدال بکشانند . این چند نفر سالهاست آفتابی نشده اند ، حق عضویت نداده اند ، ذره ای همکاری و همدلی نکرده اند در هر کجا نشسته اند اعضای هیئت دبیران و کانونی های وفادار و مقاوم را به شکل های مختلف مورد برخوردهای نادرست و گاه ناجوانمردانه قرار داده اند ، حاضر نشده اند برای به عهده گرفتن وظایف اساسنامه ای پیش قدم شوند ، از این که روشنفکران به ویژه جوانان نقدشان کنند هراسان به گوشه رفته اند و در عوض خود را زینت بخش و ستاره های محافل قدرت می کنند ، اما باز می گویند هیئت دبیران تند رفته است . بیایید دست به دست هم بدهیم مجمعی برگزار کنیم و خواهید دید بعضی از ما که شما از فرط قدرت پرستی و ترس خوردگی و وابستگی تندرو می نامیدشان ، اصلاً پس از سالها کارکردن ، نامزد عهده دار شدن وظایف نیستیم پس شما وارد میدان شوید . این هیئت دبیران بی تردید پرکارترین ، خطر پذیرترین و هزینه داده ترین هیئت دبیران تاریخ کانون نویسندگان ایران بوده است. در جایی که خانمها ، آقایان حاشیه ای امن خواه برای اعلام انحلال کانون تدبیر جویی می کردند ، ایستادند و مکافات دیدند .
این هیئت دبیران البته که با یاری اعضای فعال راه و سلیقه ی خود را دارد و البته که آماده بوده و آماده است که با آن شمار معدود برای فعالیت هم هماهنگ باشد . اما کجائید ای نغمه پردازان بی ثمری .

۵- و اما آن شماری که در نشریه های موظف وابسته به قدرت سیاسی ، امنیتی و وابستگان قدرت اقتصادی علیه کانون ما می نویسند و موظفاً یاوه های تکراری می گویند و چُغلی می کنند و پرونده می سازند ، کافی است بدانند که نه سواد و نه قدر و ارزش و نه آبروی مخالفانی را دارند که در طول سالیان علیه کانون نوشتند . چندتایی از آنان خودشان می دانند که در پی دعوت رئیس جمهور از نویسندگان خودی و چسبیده به دامن قدرت برای مشارکت در امر ممیزی آثار ادبی و هنری و اندیشگی ، به موج بسیار حقیر و مواجب بگیران مخالف خوانی پیوسته اند تا بلکه از آنان برای امر صواب نظارت دعوتی به عمل آید و آنان سبیلی به حلوای قدرت چرب کنند . شماری هم کماکان به شغل نا شریف بدگویی و بد دهنی قدیمی خود مشغول اند . اما هم چنین کینه ی چندتایی از آنان نیز از هراسی است که دامن آنان را گرفته است : هراس از رو به رو شدن با پی آمدهای همکاری با ارباب قدرت سانسور و حذف و حصر و سرکوب و کشتار دگراندیشان . خود من سابقه ی ۵ نفر از آنان را به خوبی و روشنی و مستند دارم . اما آیا نیازی است به افشای این عناصر شناخته شده ی قلمی سرکوب که خود را در حوزه ی مطبوعات چپانده اند . نه ، نیازی نیست ، زیرا بجای آن می توان از آنان در برابر افکار عمومی پرسید به شما چه ربط دارد که شماری از اعضای کانون مرده اند مگر از کسان و پیش کسوتان و همکاران شما ، اعم از مزدوران ظاهرالصلاح گفتاری و چاله گنددهانان ، کسانی نمرده اند . به شما چه مربوط است که شماری از اعضا پیر شده اند مگر خیلی از مرادان شما در عرصه ی ایدئولژی ، سیاست و مطبوعات پایشان لب گور نیست . مگر باید فهرست خیل جوانان علاقمند به عضویت در کانون نویسندگان ایران را در اختیار شما بگذاریم که ببرید بگذارید کف دست آمرانتان . اصلاً فرض کنید ما «انجمن شاعران مرده ایم » آیا باید آن دو سه نخبگان مطبوعاتی ، ارقه های رسانه ای و مغبچه های قدرت و سانسور کارشان را بگذارند کنار و علیه چنین انجمنی قلم بزنند . خودتان با ترس و لرز می دانید که ما زنده ایم چون اسب مرده را که شلاق نمی زنند . تمام حکمت این کار این است که خوب می دانید ما زنده ایم و در لابلای هر کتاب منتشر شده یا نشده نهال های مقاومی را کاشته ایم . خشکاندن این جنگل نا شدنی است .
اما مواجب بگیران هراسان مانده اند که چرا ما هنوز هم در شرایطی هستیم که با صدای رسا به تعطیلی روزنامه ی ضد کانون ، یعنی آسمان ، اعتراض می کنیم . این واماندگی آزادی ستیزان ، نه به خاطر وجدان باقی مانده در ایشان ، بلکه به خاطر هراس آنان از فردایی است که دارد از راه می رسد .

۶- و اما دست نگه دارید . ما انجمن زنده هائیم . مرده های ما هم از هزاران این چنین زندگان وراج خبر چنین زنده ترند . مرده های ما آل احمد ، سیمین دانشور ، احمد شاملو، جاهد جهانشاهی ، هوشنگ گلشیری ، سعید سلطانپور ، محمد مختاری ، محمد جعفر پوینده ، منصور کوشان و دیگران اند . برخی از آنان کشته و شهید شده اند و همه شان رنج دیدگان از ستم کاری هایی اند که اکنون باز از درهای دیگر با هیاهو وارد می شوند. از زنده هامان نمی گویم که هر یک خالق آثار و ترجمه های درخشان و ماندگار عرصه ی ادبیات و نقد و آگاهی بخشی بوده اند . ما سر بلند و استوار و سَرو گون ، که شاخ و برگش در زمستان سبز می ماند ، ما نده ایم . برای ما تبعیض گذاری برای خودی ، هم قومی ، هم مذهبی ، هم حزبی ، هم سازمانی ، هم بستگی به ارکان آشکار و مخفی قدرت – پیر و جوان ، زن و مرد معنایی ندارد ، زیرا ما در متن دموکراتیسم ریشه دار درون کانون جای داریم . البته برای ما عضو کانون بودن افتخار است و ما را موظف به دفاع از اعضای خود می کند . اعضای کانون در بیان آرای خود آزادند . ما کانونی برای هم اندیشان و همکاران در عرصه ی آزادی اندیشه و بیان ، دفاع از فرهنگ و زبان های این سرزمین و پی گیری حق همگان برای نوشتن و نقد آزاد هستیم . طبیعی است که انسانهایی این چنین ، خار چشم بی مایگان وابسته می شوند . اما این انسانها ، چه از میان ما رفته باشند و چه نه و چه از مرز سنی دلخواه دستگاه های امنیتی گذشته باشند و چه نه ، اگر با ملاک و معنای بقای انباشته های انسانی نگاه گنیم ، در واقع نمی میرند ، اما نقد می پذیرند . ما که زنده ایم ، تا آخرین لحظه کانونی می مانیم ، مگر زمانی که به انتخاب خود نخواهیم چنین باشیم . ما تا آن زمان که کانونی می مانیم ناگزیر و بنا به ماهیت کارمان پر تلاش ، جستجوگر ، یادگیرنده ، نوآور ، متکی به ارزش های ادبی ، هنری ، فرهنگی و مادی انسانها در این جهان و این سرزمین ، به ویژه در دورهی هم عصران ارزش آفرین شگرف خود بوده و خواهیم بود . ما راه خود را در تلالوی اختران تابناکمان و یادگارهای ستاره های سوخته خود می یابیم . ما با فرو مایگان وابسته و ظلمت پرستانی که می خواهند نگذارند که «ما در ظلمت شب نگین صبح روشن را به روی پایه ی انگشتر فردا» بنشانیم بی پروا رو در رویی می کنیم ؛ در سنگر بیان ادبی و هنری و نقد و باز هم با هدف رهایی و آزادی بی حصر و استثنای همگانی برای انواع بیان و نقد ریشه ایِ هر نهاد قدرت که بخواهد مانع بالندگی آدمها شود .

ما تاکنون چنین کرده ایم . آیا برای این حق انسانی ، به ویژه در سرزمینمان ، کسی کمی تردید دارد که ما در حد توانمان نکوشیده ایم؟ آیا در نقد لحن بلکه محتوای بی پروای ما کسی به حقانیت ما هم تردیدی کرده است ؟ کسی لحن آرامتری را ، برای همین هدف و خواست ، به کار برده است بی آن که حقیقت ، همان حقیقت کتمان شده ی ده ها ساله را از سوی قدرت، پایمال یا باژگونه سازد؟ آیا کسانی هستند که راه های بهتری را برگزیده اند ، استقلال و مناعت طبع خود را پاس داشته اند ، زنجیر از پای ابتلاتات انزجارآور خود گشوده اند و پای در راه حذف سانسور نهاده و مقاومت کرده و جزیی از رنج کانونیان وفا دار را به جان خریده اند ؟ اگر هستند به ما نشانشان دهید . ما می خواهیم آنها در پرده نمانند ، اصالت کارشان به نیرویی واقعی تبدیل شود و در میان دودوزه بازان جای نگیرند . بند ۷ منشور ما می گوید کانون نویسندگان ایران مستقل است و بند ۱۰ نیز می گوید کانون می تواند با اشخاص و نهادهایی که همکاری با آنها با اصول مواضع کانون مغایر نباشد در زمینه های حقوق ، اهداف و آرمانهای منشور همکاری کنند . ببینید چه کسانی ما را به انزوا گرایی ، تندروی ، پرخاشگری و تکرار راه و روش همیشگی متهم می کنند : بی عملانِ سطحیِ وابسته و زیاده گوی و کسالت بار .

———————————————–
منبع: صفحه فیس بوک فریبرز رئیس دانا
https://www.facebook.com/raisdana.dad

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.