بهرام رحمانی: اگر مارکس زنده بود باز هم می گفت «مذهب افیون توده هاست!» (بخش دوم)

سوره بقره آیه ۲۲۳: زنان تان کشتزار شما هستند. هرجا که می خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد، و مومنات را بشارت ده. ….

اگر مارکس زنده بود باز هم می گفت «مذهب افیون توده هاست!» (بخش دوم)

بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com

محمد مسائل خصوصی خود و یا نزاع و درگیری با زنانش را به نام خدای خودساخته اش در قرآن آورده است. به عبارت دیگر، حتی زمانی که محمد با زنانش مشکل پیدا می کرد بلافصله خدا به طور یک طرفه و مطلق به حمایت از او برمی خاست و حتا زنان او را تهدید می کرد که اگر پیامبر اسلام را ناراحت کنند یک راست به جهنم فرستاده خواهند شد! آمدن چنین مطالبی در قرآن، به سادگی نشان دهنده این واقعیت است که بنا به ادعای پوچ محمد و علی و عمر و عثمان، خدایی در کار نبود که محمد از وی وحی بگیرد و قرآن هم کتاب «آسمانی» و فرمان های خدا باشد. بنابراین، قرآن هم مانند همه کتاب های افسانه ای و تاریخی، توسط قدرتمندان آن زمان و پس از مرگ محمد توسط جانشینان او، در راستای ادامه حاکمیت شان تهیه و تنظیم و منتشر یافته و دست به دست گشته و به شکل کنونی درآمده است.

برخی از آیه های ضد زن که در قرآن به آن ها تاکید عبارتند از:
سوره بقره آیه ۲۲۸: باید که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از عادت ماهیانه از شوهر کردن باز ایستند و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند، روا نیست که آن چه را که خدا در رحم آنان آفریده است پنهان دارند و در آن ایام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شایسته است همانند وظیفه ای که بر عهده آن هاست و مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پیروزمند و حکیم است.

در این آیه، صریحا تاکید شده که مردان در درجه ای بالاتر از زنان قرار دارند و برتر از آنان هستند.

سوره بقره آیه ۲۲۳: زنان تان کشتزار شما هستند. هرجا که می خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد، و مومنات را بشارت ده.

سوره نساء آیه ۲۴: و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آن ها که به تصرف شما در آمده باشند (منظور زنانی است که در جنگ اسیر مسلمانان شده باشند)…

سوره النساء آیه ۳۴: مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آن که مردان از مال خود نفقه دهند، پس زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آن ها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است. و زنانی که از نافرمانی آنان (در حقوق همسری) بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید و (اگر مطیع نشدند) از خوابگاه آنان دوری گزینید و (اگر باز مطیع نشدند) آنان را به زدن تنبیه کنید ، چنان چه اطاعت کردند دیگر راهی بر آن ها مجویید، که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشان است.

سوره نور آیه ۳۱: و زنان مؤمن را بگو تا چشم ها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندام شان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زینت و آرایش خود جز آن چه قهرا ظاهر می شود (بر بیگانه) آشکار نسازند، و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود یا پدران یا پدران شوهر یا پسران خود یا پسران شوهر یا برادران خود یا پسران برادران و پسران خواهران خود یا زنان خود (یعنی زنان مسلمه) یا کنیزان ملکی خویش یا مردان اتباع خانواده که رغبت به زنان ندارند یا اطفالی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند (و از غیر این اشخاص مذکور احتجاب و احتراز کنند) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود. و ای اهل ایمان، همه به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار شوید.

سوره احزاب آیه ۵۹: ای پیامبر، به همسران و دخترانت و زن های مومنان بگو روسری ها و چادرهای خود را بر خویش بیفکنند (که گردن و سینه و بازوان و ساق ها پوشیده شود) این (کار) نزدیک تر است به آن که (به حجاب و عفت) شناخته شوند تا مورد تعرض و آزار (فاجران) قرار نگیرند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.

سوره المعارج آیات ۲۹ و ۳۰: و کسانی که شرمگاه (دستگاه تناسلی) خویش نگه می دارند؛ مگر برای همسران شان یا کنیزان شان، که در این حال ملامتی بر آن ها نیست.

سوره احزاب آیه ۲۸: ای پیامبر، به زنانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت های آن، هستید بیایید تا شما را بهره مند سازم و به وجهی نیکو رهایتان کنم.

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان خود در مورد این آیه می نویسد: «این دو آیه اشاره دارد به این که گویا از زنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یا از بعضی ایشان سخنی و یا عملی سر زده که دلالت می کرده بر این که از زندگی مادی خود راضی نبوده اند، و در خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان سخت می گذشته، و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از وضع زندگی خود شکایت کرده اند و پیشنهاد کرده اند که کمی در زندگی ایشان توسعه دهد، و از زینت زندگی مادی بهره مندشان کند / دنبال این جریان خدا این آیات را فرستاده، و به پیغمبرش دستور داده که ایشان را بین ماندن و رفتن مخیر کند، یا بروند و هر جوری که دل شان می خواهد زندگی کنند، و یا بمانند و با همین زندگی بسازند، چیزی که هست این معنا را چنین تعبیر کرد.»

آیه ۵۱ سوره احزاب: از زنان خود هر که را خواهی به نوبت موخردار و هر که را خواهی با خود، نگه دار و اگر از آن ها که دور داشته ای یکی را بطلبی بر تو گناهی نیست در این گزینش و اختیار باید که شادمان باشند و غمگین نشوند و از آن چه همگی شان را ارزانی می داری باید که خشنود گردند و خدا می داند که در دل های شما چیست و خداست که دانا و بردبار است.

علامه طباطبائی این آیه را این گونه تفسیر کرده است: «و ممکن هم هست جمله مورد بحث اشاره باشد به مساله تقسیم بین همسران، و این که آن جناب می تواند اصلا خود را در بین همسرانش تقسیم نکند، و مقید نسازد که هر شب به خانه یکی برود، و به فرضی هم که تقسیم کرد، می تواند این تقسیم را به هم بزند، و یا نوبت کسی را که موخر است مقدم، و آن کس را که مقدم است موخر کند، و یا آن که اصلا با یکی از همسران متارکه کند، و قسمتی به او ندهد، و یا اگر متارکه کرده، دوباره او را به خود نزدیک کند، و این معنا با جمله و من ابغیت ممن عزلت فلا جناح علیک ذلک ادنی / نزدیک تر است، و بهتر می سازد، چون حاصل آن آیه این است که: اگر همسری را که قبلا کنار زده بودی، دوباره بخواهی نزدیک سازی، می توانی، و هیچ حرجی بر تو نیست، و بلکه این بهتر و نزدیک تر است به این که چشم شان روشن شود، یعنی خوشحال شوند، و راضی گردند به آن چه تو در اختیارشان قرار داده ای، و خدا آن چه در دل های شماست می داند، چون آن که قسمتش را پیش انداخته ای خوشحال، و آن که عقب انداخته ای به امید روزی می نشیند که قسمتش جلو بیفتد.»

آیه ۵۲ سوره احزاب: «بعد از این زنان، هیچ زنی بر تو حلال نیست و نیز زنی به جای ایشان، اختیار کردن، هر چند تو را از زیبایی او خوش آید، مگر آن چه به غنیمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چیزی است.»

بعد از مرگ محمد، هیچ کدام از زنانش اجازه ازدواج با شخص دیگری نداشتند و آنان را «ام المومنین» نامیدند، و همگی مجبور بودند تا آخر عمر بیوه بمانند.

علی امام اول شیعیان «جهان» نیز در تحقیر زنان، گفته است:

نامه ۳١ نهج البلاغه
از رای زدن با زنان بپرهیز، زیرا ایشان را رایی سست و عزمی ناتوان است با پرده نشینی، نگاه آلوده شان را راه ببند که سخت گیری در پرده نشینی آنان، ماندگاری شان را افزون کند خارج شدن زنان از خانه بدتر نیست از این که کسی را که به او اطمینان نداری به خانه در آوری (یعنی هر دو این ها به یک اندازه می تواند خطرناک باشد) اگر توانی کاری کنی که جز تو را نشناسند، چنان کن. کاری که به دور از توان اوست بدو مسپار زیرا زن چون گل ظریف است نه پهلوان خشن، گرامی داشتن او را از خدمت گذران و او را به طمع میانداز چندان که دیگری را شفاعت کند زنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابه جا، زیرا سبب می شود که زن درستکار به نادرستی افتد و زن به عفت آراسته را به تردید کشاند.

زنان رسمی محمد بن عبدالله پیامبر اسلام، ۴۶ زن بودند. کلمه زن در دیدگاه محمد و اسلامی که او تاسیس کرد، تنها نیازهای مرد به ویژه نیاز جنسی آن هاست! نفش زنان در زندگی خود محمد نیز جز مستخدم و فرمانبر و سکس دهنده نبوده است. همان طور که در قرآن آمده است زنان محمد، کشتزارهایی بوده اند که محمد… (سوره نساء آیه ۳۴)

محمد تا سن پنجاه یا پنجاه و سه سالگی غیر از «خدیجه»، همسر دیگری نداشت. اما پس از مرگ خدیجه، دستگاه جنسی محمد با سرعت بی سابقه به حرکت درمی آید و زنان بی شمار می گیرد. همه زنان پیامبر (ص) به جز عایشه بیوه بودند.

در برخی روایت آمده که محمد به زنانش می گفت: «من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم، بوی خوش، زنان و نماز که نور چشم من است. همین روایت نشان می دهد که محمد در سنین آخر زندگی اش، به جنون و شهوانی دچار شده بود. البته یکی دیگر از اهداف ازدواج های پی در پی محمد، تبلیغی برای کسب و گسترش قدرت سیاسی و اجتماعی و ایجاد رابطه نزدیک با قبایل مختلف بوده است.

همه زنان محمد، پس از خدیجه به فاصله بین هجرت تا فتح مکه به عقد پیامبر درآمدند. برخی از آن ها، به عنوان غنایم جنسی به محمد رسیده بودند. محمد، برای برخی زن خود، حتی آیه هم آورده بود. آیه مربوط به بیش از چهار زن، در اواخر سال هشتم هجری در مدینه «نازل» شد و محمد، پیش از این تاریخ همسران خویش را به عقد خود درآورده بود و… (عذر تقصیر به پیشگاه محمد، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، ص ۳۵)

در اسلام یک مرد می تواند تا چهار زن رسمی داشته باشد. هم چنین از نظر شیعیان مرد می تواند تعداد بی شماری زن را صیغه کند. اما زنان تنها می توانند با یک مرد ازدواج کنند و اگر روابط مخفی با مرد دیگری داشته باشند قتل شان واجب است و سنگسار می گردد.

به این ترتیب، در اسلام و قرآن، زن به جز این که زاد و ولد کند ارزش دیگری ندارد. در اسلام و قرآن آمده است که سهم زنان از ارث نصف سهم مردان است و برای تنبیه مردی که زنش را سه بار طلاق داده و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید حتما آن زن با شخص دیگری ازدواج و همبستر شود تا بتواند به عقد شوهر سابقش درآید. اسلام می گوید شهادت زنان نصف شهادت مردان حساب می شود و…

در واقع بخشی از قرآن آکنده ‌است از مطالب مربوط به نزاع‌ های میان محمد و همسرانش یا نزاع ‌ها، حسادت‌ ها و رقابت‌ های همسران محمد میان خود. البته مسلمانان معتقد، مطرح شدن این مسائل در قرآن را دارای «حکمت» ‌هایی می ‌دانند که نه خود این مسلمانان ها و نه کسی دیگری به چنین «حکمت» هایی آگاهی ندارند به جز این که رمال ها و فالگیرها و دعانویس نویس و آخوندها چنین ادعاهای کاذبی را پیش می کشند.

عایشه، دختر بچه ای که محمد در سن نه سالگی با او همخوابگی کرد. در حالی که خود محمد بیش از پنجاه سال داشت عایشه را به عقد خود درآورد.وردآوردآ هم اکنون نیز روحانیون مرتجعی چون خمینی و هم فکرانش، در رساله های خود به همین سنت «پدوفیلی» محمد تاکید دارند و توصیه می کنند دختر بچه ها را شوهر دهند. یا اخیر دولت و مجلس و شورای نگهبان حکومت اسلامی، قانونی را به تصویب رساندند که بر اساس آن، زنان و مردانی که کودکان بی سرپرست و بی پناه را به فرزندخواندگی می پزیرند مجازند با آن ها ازدواج کنند.

عایشه، در اعتراض به محمد گفته‌ است «می‌ بینم که پروردگارت به انجام خواسته ‌هایت (هواهای نفسانی) می‌ شتابد.» این قضیه به خصوص در زمینه تمتع محمد از زنان نمود بیش تری می ‌یابد. قرآن، پر از حکم ‌هایی ست که هرگونه سوء استفاده جنسی محمد از زنان را به انحای مختلف «حلال» می‌ شمرد و همان سوء استفاده ها را بر دیگران «حرام» می داند. گفته بالا از عایشه هم در یکی از همین ماجراها بر زبان رانده شده‌ است.

محققین در چند مورد زیر از این مسائل که به انتقاد از قرآن انجامیده ‌است ذکر کرده اند:
روزی محمد برای دیدار پسر خوانده ‌اش زید، رهسپار خانه او شد. زید با زینب بنت حجش، دختر عموی محمد که زن بسیار زیبایی بود ازدواج کرده بود. در آن روز زید در خانه نبود و زینب که کم و بیش نیمه لخت بود، در را بروی محمد باز کرد و او را به درون خانه فراخواند. زیبایی زینب از بدن نیمه لختش آشکار شده بود و محمد را در جا میخکوب کرد. پس از لختی سکوت، محمد اظهار داشت: «فتبارک الله الحسن الخالقین» سپس در حالی که مشاهده زیبایی زینب، محمد را به خود آورده بود، خانه زید را ترک کرد. هنگامی که زید به خانه برگشت و زینب رویداد رخ داده را به اطلاعش رساند، زید یک سره نزد محمد رفت و اظهار داشت که میل دارد زنش را طلاق دهد. اما محمد مخالفت کرده و گفت: «از الله بترس و همسرت را نگه دار.» زید که درک کرده بود عشق زینب در دل محمد خانه کرده ‌است، او را طلاق داد ولی محمد از ترس سرزنش مردم، هنوز در ازدواج با زینب تردید داشت. علاوه بر آن در سنت عرب، پسرخوانده با پسر تفاوتی نمی ‌کرد و عرب ‌ها ازدواج با همسر پسرخوانده را ازدواج با محارم به شمار می‌ آوردند. ولی بنابر رسم معمول همیشگی، آیه هایی از طرف الله به محمد وحی شد و به او جرات داد تا این هنجار را نقض کند. به طوری که در روزی که محمد در خانه عایشه بود، به گونه ‌ای ناگهانی وارد یکی از غش و ضعف‌ های هنگام وحی گردید. هنگامی که از آن حالت بیرون آمد، اظهار داشت: «چه کسی نزد زینب خواهد رفت و به او شادباش خواهد گفت، زیرا، الله ازدواج او را با من تجویز کرده ‌است.»

در قرآن گفته شده الله تمام قوم ثمود را پس از آن که یکی از آنان شتر حضرت صالح را می‌ کشد، نابود کرده ‌است:
«ما آن ماده شتر را برای آزمایش‌ شان می ‌فرستیم. پس مراقب ‌شان باش و صبر کن و به آن ها بگوی که آب میان ‌شان تقسیم شده. نوبت هر که باشد او به سر آب می‌ رود. یارشان را ندا داد و او شمشیر بر گرفت و آن را پی کرد. عذاب و بیم‌ دادن ‌های من چگونه بود؟ ما برای آن‌ ها یک آواز سهمناک فرستادیم. پس همانند علف‌ های خشک آغل گوسفند شدند.»

«علی‌بن ابی‌طالب»، در این خصوص می ‌گوید که قطعا یکی از آنان شتر را کشته‌ است، ولی به دلیل سکوت همراه با رضایت، خدا همه آنان را نابود کرد. در جایی دیگر از قرآن، این داستان به شکل زیر تکرار شده ‌است:

«حال آن که پیامبر خدا به آنان (قوم ثمود) گفته بود این شتر خداوند است، او و بهره آبش را رعایت کنید، سپس او را دروغزن شمردند و آن (شتر) را پی کردند، آن گاه پروردگارشان آنان را به گناه ‌شان، به یک سان نابود ساخت و از عاقبت کارش نترسید.»

محمد، هیچ انتقاد و مخالفتی را تحمل نمی کرد. ابولهب، عموی محمد بود و از مخالفان وی در مکه هم به شمار می‌ آمد. محمد نسبت به او، کینه عمیقی در دل داشت. درگیری‌ های محمد با وی و مخالفت هایی که محمد از وی می‌ دید به کینه محمد از وی انجامیده بود. این کینه به صورت سوره ‌ای (سوره مسد) در قرآن بازتاب یافته‌ است و در آن حتی از طعنه به همسر ابولهب خودداری نشده‌ است. این سوره که محتوایش دشنام و طعنه‌ زدن به ابولهب است، به قول علی دشتی، «از حیث موضوع قابل انتساب به پروردگار عالم نیست…. از ساحت کبریای آفریننده جهان و قادر مطلق دور است که به یک عرب نادانی دشنام دهد و نفرین کند و زن او را حمالة الحطب بنامد.»

محمد در قرآن، مهم ترین شخص و آخرین نفر از میان چندین هزار پیامبر فرستاده شده معرفی می ‌شود. «الله»، عنوان می‌ کند که چندین ملل مختلف پیش از محمد را نابود کرده ‌است به این دلیل که از دستورات و هشدارهای او اطاعت نکرده‌ بودند: «آیا ندیده ‌اند که پیش از آن ها چه مردمی را هلاک کرده‌ ایم؟ مردمی که، در زمین مکان شان داده بودیم، آن چنان مکانی که به شما نداده ‌ایم. و برایشان از آسمان باران های پی در پی فرستادیم و رودها از زیر پای شان روان ساختیم آن گاه به کیفر گناهان شان هلاکت شان کردیم و پس از آن ها مردمی دیگر پدید آوردیم.» «چه بسا قریه‌ هایی که مردمش را به هلاکت رسانیدیم، و عذاب ما شب هنگام یا آن گاه که به خواب نیم روزی فرو رفته بودند به آنان در رسید.»

به این ترتیب، محمد، خود را آخرین پیامبر اسلام، معرفی کرده و پس از او نیز هر کسی ادعای پیامبری داشته یا به عنوان کافر سرکوب شده و یا دیوانه پنداشته شده است. البته مهم تر از همه، رشد علم و آگاهی و دانش تاریخی بشر، جایی برای مدعیان پیامبری مانند قرون وسطا و بعد از آن باقی نگذاشته است.

قرآن در چندین نمونه از داستان‌ های متون قدیمی ‌تر مذهبی را هم چون داستان ابراهیم تکرار می‌ کند. اغلب داستان‌ های این چنینی بر مجازات‌ های الله تاکید می ‌کنند یا در مورد خشونت او سخن می‌ گویند و در نهایت مردم را به ترسیدن از الله وا می‌ دارند. «فرعون در میان مردمش ندا داد که: ای قوم من، آیا پادشاهی مصر و این، جویباران که از زیر پای من جاری هستند از آن من نیستند؟ آیا نمی‌ بینید؟ آیا من بهترم یا این مرد خوار ذلیل که درست سخن گفتن نتواند؟ چرا دست هایش را به دستبندهای طلا نیاراسته ‌اند؟ و چرا گروهی از فرشتگان همراهش نیامده ‌اند؟ پس قوم خود را گمراه ساخت تا از او اطاعت کردند، که مردمی تبه کار بودند. چون ما را به خشم آوردند، از آن ها انتقام گرفتیم و همگان را غرقه ساختیم. آنان را در شمار گذشتگان و داستان برای آیندگان کردیم.» شکست خوردن جالوت از داوود در قرآن به الله نسبت داده شده و به طرز مذهبی ‌مابانه‌ ای نقل می‌ شود: «چون با جالوت و سپاهش روبرو شدند، گفتند: ای پروردگار ما، بر ما شکیبایی به بار و ما را ثابت قدم گردان و بر کافران پیروز ساز. پس به خواست خدا ایشان را بشکستند و داود جالوت را بکشت و خدا به او پادشاهی و حکمت داد، و آن چه می ‌خواست به او بیاموخت و اگر خدا بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی‌ کرد، زمین تباه می ‌شد، ولی خدا بر جهانیان فضل و کرم خویش را ارزانی می ‌دارد.»

گرچه آیاتی در قرآن یافت می‌ شود که تحمل دیگر ادیان را توصیه می‌ کند و مثلا از عدم اجبار در دین سخن می ‌گویند اما این گونه آیات کاملا در برابر آیاتی در قرآن که خشونت علیه دیگر ادیان را ترویج می‌ کنند ناچیز به شمار می ‌آیند. آیاتی که تماما با روحیه «جنگی و تئوری جنگ» هستند: «هر جا که آن ها را یافتید بکشیدشان و از آن جا که شما را رانده اند، برانیدشان، که فتنه از قتل بدتر است و در مسجدالحرام با آن ها می جنگید، مگر آن که با شما بجنگند و چون با شما جنگیدند بکشیدشان، که این است پاداش کافران.» بنابراین، خشونت در راه الله، در قرآن هم عادلانه فرض شده ‌است و هم توسط الله یا محمد بر مسلمانان تکلیف شده‌ است: «جنگ بر شما مقرر شد، در حالی که آن را ناخوش دارید، شاید چیزی را ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا می‌داند و شما نمی ‌دانید.»

در قرآن، همواره جبهه جنگ بین دو طرف خوبی (ما) و شر (دیگران) تقسیم‌ بندی می‌ شود: «آنان که ایمان آورده ‌اند، در راه خدا می ‌جنگند، و آنان که کافر شده اند، در راه شیطان. پس با هواداران شیطان قتال کنید که مکر شیطان ناچیز است.»

در قرآن «مسیحیان»، «یهودیان» و «مشرکان» با برخوردهای سختی از جمله تهدید به خشونت ‌های هولناکی می ‌شوند: «و چون ماه های حرام به پایان رسید، هر جا که مشرکان را یافتید بکشید، و بگیرید و به حبس افکنید و در همه جا به کمین شان نشینید اما اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند، از آن ها دست بردارید، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.»

در قرآن، جنگیدن از جانب الله پاداش به همراه دارد و خودداری از جنگ ‌کردن تنبیهات شدیدی را در پی خواهد داشت.

داستان‌ های تاریخی قرآن، یعنی زنده ماندن ابراهیم در آتش، داستان قوم لوط، داستان قوم ثمود، داستان زاده شدن عیسای فاقد پدر و سخن گفتن او به محض تولد و…، با علم و آگاهی و دانش بشری کاملا مغایرت دارد.

برخی از داستان‌ های تاریخی مطرح شده در قرآن، شباهت زیادی به داستان ها و فیلم های تخیلی هالیوودی دارد:
جریان طوفان نوح، ادعای پوچ و واهی بیش نیست. به عنوان نمونه، مطابق یکی از یافته ‌های علمی، عمر زمین بیش از پنج میلیارد سال است و زمان پیدایش حیات کم تر از یک میلیارد سال پس از پیدایش زمین است. طوفان نوح، یکی از اسطوره ‌های آدمیان اولیه بوده ‌است. طوفان آن زمان که بر اثر بارش باران تمام جهان زیر آب رفت، این که نوح، از تمامی حیوانات موجود در زمین یک جفت نر و ماده داخل کشتی کرد و هم چنین عمر نوح، با هیچ علم و منطقی خوانایی ندارد. حتا مفسران دینی گاه با برخی حدس‌ های علمی و گاه با توسل به معجزه این موارد را پاسخ داده ‌اند.

ابن وراق، می ‌نویسد: به نوح دستور داده شده، از هر حیوانی یک زوج به کشتی ببرد. مارگولیز و شوارتس حدس می‌ زنند، در این دنیا ۱۰ میلیون نوع حشره وجود دارد. آیا بردن و جای دادن ۱۰ میلیون حشره در کشتی نوح امکان پذیر بوده ‌است؟ درست است که حشره جای زیادی اشغال نمی ‌کنند، ولی حیوانات بزرگ تر که چنین نیستند.

کتابی به نام «چرا مسلمان نیستم» از ابن وراق، نویسنده پاکستانی در نقد اسلام و قرآن است. این کتاب برای نخستین بار توسط انتشارات پرومته در ایالات متحده آمریکا در ۱۹۹۵ منتشر شد. عنوان این کتاب ادای احترامی به کتاب برتراند راسل «چرا مسیحی نیستم»، که راسل در آن به نقد مذهبی که با آن بزرگ‌ شده، پرداخته ‌است.

دانشمندان تخمین زده‌ اند که در دنیا ۵۰۰۰ نوع خزنده، ۹۰۰۰ نوع پرنده، ۴۵۰۰ نوع پستاندار وجود دارد. آیا می‌ توان در خیال به پندار نوعی کشتی پرداخت که بتواند ۴۵۰۰ نوع حیوان گوناگون را در خود جای دهند؟ هر زوج از هر حیوانی، از مارها گرفته تا فیل‌ ها، از پرنده‌ ها گرفته تا اسب ها، از اسب‌ های آبی گرفته تا گرگدن‌ ها، در حدود ۹۰۰۰۰ حیوان را تشکیل می‌ دهند. چگونه نوح توانست با شتاب به این همه حیوان دسترسی پیدا کند؟

یا مسلمانان بر پایه سنت ‌های خود باور دارند که خانه کعبه، یعنی ساختار مکعب شکلی که در مکه واقع شده است را ابراهیم و اسماعیل ساخته اند. ولی هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد که این ادعا را ثابت کند. هور گرونج، در پژوهش‌ های خود نشان داده‌ است که محمد این داستان را از خود نوآوری کرد تا به دینی که می‌ خواست بسازد، زمینه و مایه عربی بدهد و با این روش تحسین برانگیز، محمد دین مستقلی به وجود آورد و کعبه را با پیشینه ‌های تاریخی و اعتقادی که مختص اعراب بود، وارد ساختار عقیدتی اسلام کرد.

هم چنین قرآن از آگاه شدن مریم، به وسیله فرشته جبرئیل که او با وجود باکره بودن، طفلی در شکم دارد و زاده شده عیسی از مریم باکره خبر می ‌دهد. امروز علاوه بر آزادانیشان و داشنشمندان منتقد دین، برخی از مسیحیان در حال کنونی و حتی اسقف «دورهام» در انگلستان، دیگر داستان بالا را آن چنان که در انجیل آمده می پذیرند و ترجیح می ‌دهند به جای واژه باکره، واژه خالص را به کار برده و آن را حمل بر یک عمل اخلاقی بدون سرزنش کنند. مارتین لوتر، در سده شانزدهم با ایمان کامل اظهار داشت: ما مسیحی ‌ها به سبب عقیده به این که این مریم مادر واقعی این طفل بوده و با این وجود باکره خالص باقی ‌مانده، در نظر مردم دنیا احمق به نظر می ‌آییم. زیرا عقیده به این موضوع، نه تنها با خرد انسان هم گونی ندارد، بلکه بر ضد فلفسه آفرینش خدا نیز می ‌باشد که به آدم و حوا گفت: بارور شوید و تولید مثل کنید.

در قرآن آمده است:
یونس از پیامبران بود. چون به آن کشتی پر از مردم گریخت، قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد. ماهی بلعیدش و او در خور سرزنش بود. پس اگر نه از تسبیح ‌گویان بود، تا روز قیامت در شکم ماهی می‌ ماند. پس او را که بیمار بود به خشکی افکندیم و برفراز سرش بوته کدویی رویانیدیم و او را به رسالت بر صد هزار کس و بیش تر فرستادیم.

براساس علم و دانش بشری، معده یک ماهی به اندازه‌ ای حجم ندارد که انسانی در آن زندگی کند و علاوه بر آن هضم نشود و به اضافه این که امکانات زنده ماندن (اکسیژن و غذا) برای مدت طولانی در معده ماهی موجود نیست بنابراین، این گفته قرآن از لحاظ علمی مردود است.

شکافتن دریا از طریق معجزه خداوند، یکی دیگر از داستان های متعارض دین با علم است. در قران آمده است:

و یاد کنید که دریا را برای شما شکافتیم و شما را رهانیدیم و آل فرعون را غرق کردیم و شما نظاره می ‌کردید.

در سوره مائده، مومنان از دوستی با کفار و اهل کتابی که دین را استهزا می‌ کنند، نهی شده ‌اند:

(اینان) کسانی هستند که خداوند لعنت ‌شان کرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستیده ‌اند و (خداوند) آنان را بوزینه و خوک گردانده‌ است، اینان بدمنصب ‌تر و از راه راست (از همه) گم گشته ترند.

هم چنین در سوره نساء آمده‌است:
اگر ایمان نیاورید، ممکن است به کیفر پیشینیان مبتلا شده، به صورت بوزینه درآیید.

مطابق آیات ۱۶۶- ۱۶۳ سوره اعراف و ۶۶- ۶۵ بقره، خداوند یهودیان را به دلیل ماهی‌ گیری در روز شنبه به میمون تبدیل کرده ‌است…

تحقیقات و بررسی های علمی اثبات کرده اند داستان ها و افسانه هایی که در کتاب های به اصطلاح «آسمانی»، آورده اند شده اند تقریبا شبیه هم و تقلیدی از همدیگر هستند و هم به معنای واقعی پوچ و واهی اند.

«پندار خدا یا توهم خدا- The God Delusion»‏، کتاب غیرداستانی پرفروش سال ۲۰۰۶ بود که توسط زیست شناس بریتانیایی، به نام ریچارد دائکینز نوشته شده است. وی، سابقا از استادان فهم عمومی علم در دانشگاه آکسفورد بود.

داوکینز، در کتاب پندار خدا عنوان می‌ کند که خالق فراطبیعی به احتمال قریب به یقین وجود ندارد و باور به خدا باور کاذبی است که در برابر تمام شواهد موجود سخت ‌جانی می ‌کند. وی، با این نظر رابرت پیرسیگ هم نوا می ‌شود که: «هنگامی که یک نفر دچار توهم می ‌شود، دیوانه‌ اش می‌ گویند. هنگامی که افراد بسیاری دچار یک توهم می‌ شوند، مومن ‌شان می ‌خوانند.»

داوکینز در کتاب «بزرگ ترین نمایش روی زمین» عقاید خلقت گرایان، شامل معتقدان به «آفرینش هوشمند» و تمامی کسانی را که حقیقت تکامل توسط انتخاب طبیعی را زیر سئوال می ‌برند با مدارک علمی مردود می ‌شمارد. او به دقت حقایق جالب علمی از رشته ‌های مختلف را بررسی می ‌کند، و قویا درستی تکامل را نشان می‌ دهد: از طریق نمونه‌ های انتخاب طبیعی در پرندگان و حشرات، از طریق گاه‌ ساعت ‌های موجود در تنه درختان و تخمین عمر رادیواکتیو که بازده زمانی تکامل را نشان می‌ دهند، از طریق شواهد فسیلی و اثرات باقی مانده از نیاکان اولیه، تا تایید قطعی تکامل توسط زیست‌ شناسی ملکولی و ژنتیک. همه این ها، به علاوه بسیاری شواهد دیگر، حقیقی بودن فرگشت را گواهی می ‌دهند.

ریچارد داوکینز، با ارائه جامع مدارک و شواهد صریح و روشن، به ادعاهای بی ‌منطق و غیرعلمی پاسخ محکمی می ‌دهد. وی هم چنین، علاقه وافرش نسبت به جهان طبیعت و نقش اساسی‌ را که علم در توضیح و تبیین جهان بازی می ‌کند با بشر در میان می ‌گذارد.

شاهکار چارلز داروین، یعنی کتاب «خاستگاه گونه‌ ها» در سال ۱۸۵۹ عقاید جامعه انسانی را عمیقا به لرزه درآورد. امروزه نظریه (تکامل)، در میان همه دانشمندان سطح بالا به عنوان یک حقیقت علمی (فکت) پذیرفته شده است، حتی در میان الهیدانان آموزش‌ دیده هم دیگر کاملا مورد قبول واقع شده است.

در محور تفکر مارکس انقلاب و سرنگونی نظام غیرعادلانه جامعه صنعتی و بهبود شرایط زندگی کارگران قرار داشت. وی، اثر خود تحت عنوان «نقد فلسفه حق هگل» را که در سال ١٨۴۴ برشته تحریر درآورد چنین آغاز می کند: «تا آن جا که به آلمان مربوط است، نقد مذهب اساسا به غایت رسیده است و نقد مذهب پیش نهاده هر نقدی ست.» در «نقد فلسفه حق هگل» (ترجمه رضا سلحشور صفحه ١)، مارکس با لحنی شدید به مذهب حمله کرده و آن را افیون مردم و بزرگ ترین مانع سر راه هر گونه تحولی قلمداد می کند و سپس انتقاد شدید خود را متوجه اوضاع سیاسی زمان می سازد.

مارکس، در مقدمه همان کتاب در مورد شیوه انتقادش، می نویسد نقد چاقوی تشریح نیست بلکه سلاح است و آن چه در برابر آن ایستاده دشمن اوست. دشمنی که نقد نمی خواهد تنها بی اعتباری آن را ثابت کند بلکه می خواهد نابودش کند. (صفحه ۵ و ۶) البته ناگفته نماند که مخالفت مارکس با دین، فقط یک بخش بسیار کوچکی از کل افکار و ایده ها و سیاست های وی بوده است. مارکس، بیش از هر چیز در مورد اقتصاد تفکرات مهم و قابل توجهی داشته و در جهت لغو کار مزدی و خاتمه دادن به استثمار انسان توسط انسان آثار مهمی تولید کرده است. مارکس به همراه یار همیشگی اش انگلس، بنیان گذار سوسیالیسم علمی، یعنی علم رهایی بشر، بسیاری از جوانب آن را در عرضه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روشن کرده اند. آن ها، تمام عمرشان را برای تغییر جهان موجود و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی و بدون ستم و استثمار گذاشتند. جامعه ای که هر کس به اندازه توانش و به اندازه نیازش سهم می برد و در همه امورات دل خواهش در جهت بالندگی و پویایی جامعه و شهروندان، دخالت فعال و سازنده می کند.

کارل مارکس، به زیبایی و به درستی تاکید کرده است: با دین می توان مردم را معتاد کرد. می شود از دین به عنوان یک مخدر استفاده کرد و مردم را نئشه کرد. مردم نئشه هم کاری به سیاست ندارد. کاری به اقتصاد ندارد. اصلا بعد از یک مدت خود دین را هم فراموش می کند. مثل تریاک که اثرش از بین می رود.

به طور کلی، قوانین و اعمال و مسایلی که بر اساس دین گرفته می شوند مبتنی بر هجویات و توهمات دینی هستند و با واقعیت های جهان امروز و نیازهای واقعی بشر، نه تنها جور در نمی آیند، بلکه نتایجی منفی و مخرب به بار می آورند.

سلطه کلیسا روی قشری که زحمت می کشید و عرق می ریخت و پول در می آورد و پولش را به پدر روحانی می داد تا برایش در بهشت زمین بخرد و تمام فکر و ذکرش این بود که کار کند و زمین بخرد. پس برای روحانیون، حفظ سنت های دینی، هم زمان برای آن ها ثروت و قدرت بازتولید می کند.

سلطه کلیسایی که به چیزی غیر از خودش اجازه رشد و نمو نمی داد. اما اکنون سلطه کلیسا مثل قرون وسطا نیست. در واقع جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و روشنفکران پیشرو و آته ئیست در مبارزه طولانی خود توانستند دست کلیساها را از دخالت در امور دولت و حاکمیت کوتاه کنند. حالا اسلام و گروه ها و حکومت های اسلامی مانند قرون وسطا و حاکمیت و قدرت کلیساها را دارند شدیدتر و وحشی تر از دوران سابق، به جان مردم افتاده اند و جنایت پشت جنایت می آفرینند.

مذهب، البته همه مذاهب، افکار ارتجاعی و مردسالار و خشونت را از طرق مختلف و به طور دایم بازتولید می کند. در واقع مذهب و مردسالاری، به ویژه مخالفان سرسخت آزادی زنان در طول تاریخ بوده اند. بنابراین، دیدگاه مذهب نسبت به زن و حقوق زنان از انجیل و تورات گرفته تا قرآن، تقریبا تفاوتی با هم ندارند و در مجموع گرایش ارتجاعی مردسالاری را در جوامع مختلف تقویت می کنند. صیغه، چند همسری، حرمسرا، خانه داری و صرفا تولید مثل و غیره نسخه هایی هستند که مذاهب برای بقا و زندگی زنان می پیچند. دین و سرمایه با قانونی کردن خشونت و تجاوز روزانه به حقوق زنان در سراسر دنیا، شرایط بسیار ناگوار و زندگی برده وار و خفت باری را به زنان تحمیل کرده اند.

اسلام  زن را به صورت یک کالا در خدمت مرد قرار داد و هر نوع استفاده، بهره کشی جنسی، استثمار و خرید و فروش و یا کشتن زن را برای مرد آزاد اعلام کرد. در کشورهایی مانند ایران، همه ستم بر زنان و قوانین زن ستیز و آزادی ستیز، کاملا  قانونی و دولتی شده است؛ از حجاب اجباری گرفته تا آزادی خشونت در خانواده، منع حضانت از فرزندان برای مادر و آپارتاید جنسی کامل در اتوبوس ها، مدارس، دانشگاه ها، ادارات، مدارس، قانون منع مسافرت، مجازات شلاق و سنگسار، قانون صیغه، چندهمسری و قانونی کردن ازوداج پدرخوانده ها با فرزند خوانده ها و با سدها سد و مانع و ممنوعیت دیگر، اغلب زنان را در معرض انواع خطرات قرار داده اند.

حقیقتا از خدا گرفته تا پیغمبران و امامانش، سران و مسئولین گروه ها و حکومت های اسلامی، نمایندگان و قانون گذاران و قضات و نویسندگان و تحلیل گران آن ها، همواره نقش ارتجاعی و غیرانسانی در زندگی روزمره بشر ایفا می کنند. بنابراین، نقد مذهب، باید پیگیر و دایمی تا روزی که مذهب کاملا به امر خصوصی افراد تبدیل نشده، هم چنان ضرورت دارد!

«ابن وراق»، به نقل از «کائناتی»، درباره محمد پیامبر مسلمانان چنین می ‌نویسد: «این محمد است که در سلسله مراتب دینی بالاتر از همه و حتی الله قرار می‌ گیرد، به گونه ‌ای که الله در ساختار اسلام نقش درجه دوم پیدا می‌ کند و در واقع در خدمت پیامیر و نماینده خود در می‌ آید. الله، دیگر موجودی بالاتر و والاتر از همه نیست، که چیزی باید در راه خدمت به او فدا شود، بلکه موجود توامند و یک تائی است که در خدمت هدف های سیاسی او در خدمت هدف‌ های سیاسی پیامبر در می ‌آید، راه را برای پیروزی‌ های جنگی او هموار می ‌کند، او را در هنگام شکست ‌های جنگی دل داری و تسکین می ‌دهد، تشکیل یک امپراطوری بزرگ را برای فرمانروائی بر افراد بشر از سر راه او بر می‌ دارد و موانعی که در راه رسیدن به هدف ‌های سیاسی و دنیوی او وجود دارد، برایش هموار می ‌کند… (الله) مشکلات محمد را با آیه هائی که به سودش نازل می ‌کند، بر طرف می‌ سازد. اشتباهاتش را هموار می‌ کند؛ لغزش‌ هایش را مشروع جلوه می‌ دهد و در مقایم یک خدای ستم گر، وحشی و غیراخلاقی سامی، تحقق غریزه ‌های ددمنشانه پیامبرش را تشویق می‌ کند.

چهارشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۴۹۲ – دوازدهم مارس ۲۰۱۴

ادامه دارد……

————————————————————–
بخش یکم این مقاله:
http://www.lajvar.se/1392/11/25/27062

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.