حسـن درویـش‌پور: دختران فدایی، دختران تابو شکن

این نسل جدید، یعنی تعدادی از دختران فدایی در جهت تحقق هدف‌ها و آرزوهای سیاسی خود، ناگهان و یک‌شبه خانه‌ی پدری را ترک کردند و به دیگر رفقای خود در خانه‌های تیمی پیوستند. حرکت بی‌سابقه‌ای که از منظر فرهنگ و سنت حاکم بر جامعه ما، نه تنها خلافی است نابخشودنی، بل‌که از جهات مختلفی، بسیار مبهم و پرسش برانگیز بودند. ….

در هر بُرهه‌ای از تاریخ معاصر ایران و دست‌کم در ٢٠٠ سال اخیر، چه بسیار بودند زنان تابوشکنی که از درون جامعه برخاستند، بنیان نظام مردانه را از جهات مختلفی به چالش کشیدند و مهم‌تر، از منظر فرهنگی، نقش مهمی در ترک برداشتن بسیاری از باورها، سنت‌ها و فرهنگ‌های دست و پا گیر عمومی داشتند. باورهایی که در برابر پدیده‌های تازه و نوظهور، هم‌چنان جان سختی نشان می‌دهند. آن‌قدر جان سخت که دوچرخه سواری فائز خانم در قرن ٢١‌ـ‌ام هنوز هم برای گروهی از مردم جامعه، عملی‌ست تابو شکنانه.

اما از میان تابوشکنان قَدَر، نام چند تن از پیش کسوتان به‌دلیل کارهای ویژه‌شان، بسیار مشهور است:
١ـ فاطمه زرین‌تاج برغانی مشهور به طاهره یا قرة‌العین، نخستین زنی است که به جُرم رهبری سیاسی گروهی از بابیان، به جُرم تحریک بابیان به شورش، به جرم معاونت در قتل و همین‌طور ترک حجاب اسلامی در واقعه بدشت؛ دستگیر و در سال ١٨۴٧ میلادی [اگر اشتباه نکنم] اعدام می‌گردد.

٢ـ خانم‌ها شوکت روستا و روشنک نوعدوست، نخستین زنان سیاسی زندانی هستند که به جُرم رهبری تشکیلات زنان [جمعیت پیک سعادت نسوان] و سازمان‌دهی راهپیمایی زنان در هشتم مارس سال ١٩٢٣ میلادی در شهر انزلی، دستگیر، محاکمه و به چهار سال زندان محکوم می‌گردند.

٣ـ خانم مریم فیروز، نخستین زنی است که در تاریخ معاصر ایران و بعد از کودتای ١٩۵٣، به مدت سه سال دور از شوهر و خانواده، تن به زندگی مخفی و زیر زمینی داد و سپس، راه مهاجرت از ایران را در پیش گرفت.

پیشاپیش بگویم که مسئله کلیدی نوشته‌ی پیش‌رو، دغدغه‌های فرهنگی است و بی‌توجه به باورها و وابستگی‌های سیاسی یا سازمانی زنان تابوشکن، بیش‌تر به پیچیده‌گی‌ها و ظرفیت‌ها و واکنش‌های درون جامعه توجه دارد. از این منظر اگر فهرست بالا را در درون ظرف زمانه‌ای که کنش‌گران می‌زیستند قرار دهیم، می‌بینیم اعدام زنی در ١۶٧ سال پیش، زندانی شدن زنانی در ٩١ سال پیش یا مخفی شدن زنی در ۶١ سال پیش، موضوعی بود بسیار مهم، پُر سروصدا، بی‌سابقه، نوپیدا و از منظر فرهنگی ثقیل و غیرقابل هضم. با این وجود، از آنجایی که زنان نامبرده مخرج مشترک واحدی داشتند، یعنی همه شوهردار بودند، و از منظر فقهی گناه آنان بر گردن شوهران‌شان بود؛ جامعه سنتی ایران این پدیده را به تأنی پذیرفت و بعد هم تُند و تُند در درون گودالی چال و پنهان کرد تا نسل بعدی را بی‌خبر نگاه دارد از نوع و شدت و تأثیری که آن حرکت‌های تابوشکنانه بر زندگی روزمرۀ گذاشتند.

اما برخلاف انتظار، آن نسل بی‌خبر چنان جامعه‌ی سنتی ایران را به وحشت انداخت، وقتی که کوچک و بزرگ باتفاق فهمیدند نسل جدیدی از تابوشکنان در دهه ٧٠ میلادی، قدم به پهن‌دشت سیاست گذاشته‌اند. این نسل جدید، یعنی تعدادی از دختران فدایی در جهت تحقق هدف‌ها و آرزوهای سیاسی خود، ناگهان و یک‌شبه خانه‌ی پدری را ترک کردند و به دیگر رفقای خود در خانه‌های تیمی پیوستند. حرکت بی‌سابقه‌ای که از منظر فرهنگ و سنت حاکم بر جامعه ما، نه تنها خلافی است نابخشودنی، بل‌که از جهات مختلفی، بسیار مبهم و پرسش برانگیز بودند. مبهم بود، چون که موضوع ازدواج علت اصلی ترک خانه‌ی پدری نبود. پرسش برانگیز بود چون که آن‌ها هم‌زمان با یکی دو پسر در زیر یک سقف زندگی می‌کردند.

همین‌جا اضافه کنم گرچه جامعه حرکت دختران گریزپا را از بنیان برنمی‌تابید اما، گریز دختران از خانه‌ی پدری و ازدواج با پسران مورد علاقه، به‌هیچ‌وجه پدیده نوظهوری نبود. دختران گریزپا هم که مثل دختران تعدادی از امامان شیعه، ممنوع‌الازدواج نبودند تا گروهی بگویند آن‌ها کاری خلاف شرع انجام داده‌اند. در نتیجه گریز و بازگشت‌شان حتا برای بخش تحتانی جامعه قابل فهم و هضم بود. دختران مجاهد مستقر در خانه‌های تیمی نیز جدا از اعتقادات مذهبی خود، چه به دلیل جذب کمک‌های مالی کسبه‌های بازار، و چه به دلیل آشنایی با روانشناسی عمومی، در سال‌های ١٣۵۴_١٣۵٠ تن به ازدواج‌های مصلحتی‌_‌سازمانی می‌دادند تا این مانع شرعی را از سر راه بردارند. در عوض، زنان فدایی ازدواج‌های مصلحتی را به گونه‌ای توهین به خود و به زیر ضرب گرفتن شخصیت خقوقی خود تلقی می‌کردند. به همین دلیل حرکت شجاعانه و انقلابی آن‌ها بخش بزرگی از جامعه‌ی ایران را گرفتار شوک فرهنگی کرد.

می‌دانیم که حضور دختران فدایی در خانه‌های تیمی علت سیاسی داشت اما مهم‌تر از سیاست، افکار عمومی بیش از هر چیز به نوع و ماهیت ارتباط آن‌ها در خانه‌های تیمی توجه داشت. زندگی با جنس مخالف در زیر یک سقف و آن هم بی‌توجه به قید و بندهای سنتی، به‌سهم خود نشانه‌ای بود از نوآوری و اشاعه فرهنگ نوین. همین حضور یعنی به ریش‌خند گرفتن فرهنگ و سنتی که همواره ارتباط دو جنس مخالف را با فرمولِ مبادله‌ای «فاعل» و «مفعول» می‌سنجید.‌ به زبانی دیگر، دختران فدایی با حضور شجاعانه‌شان در خانه‌های تیمی به زنان _‌به‌ویژه به دختران جوان‌_ می‌نمایاندند که وحشت از معاشرت با جنس مخالف بی معنی است. چون که: عشق‌ورزیدن، درآغوش گرفتن و بوسیدن، خواست و تمایلی است دو جانبه و برابر حقوق، و اگر چنین بستر و تمایلی گشوده گردد، دیگر مرزکشیدن میان خانه‌های تیمی و خیابان، کاری است بی‌معنا و عبث!

آنتن جامعه بحران هراس ۴٣ سال پیش، خیلی سریع و دقیق مضمون پیام را گرفت. بخشی از جامعه سنتی ایران نیک می‌دانست که گسترش و رواج چنین فرهنگی، یعنی سُست شدن و فروریختن بسیاری از حصارها، مانع‌ها و مناسبات مأنوس پیشین. وقوع و پذیرش چنین اتفاقی بمعنای واقعی وحشتناک بود. به‌همین دلیل گروهی در دل آرزو می‌کردند تا اتفاق ناگواری رُخ دهد، مثلن، «آنجای» آن‌ها ضربه‌ای ببیند و به‌سهم خود، حربه‌ای شود برای تقابل با این نوع زندگی و مناسبات. امیدوارم چنین برداشتی نداشته باشید که این نحوه فکر کردن، فقط و فقط مختص جامعه سنتی ایران بود. نه! بخشی از خانواده‌های باصطلاح مُدرن و در ظاهر آبدیت شده نیز چنین می‌اندیشیدند و مهم‌تر، در رأس همه‌ی این‌ها شاه سوپر مُدرن و «ساواک» فوق مُدرنش قرار داشتند که تا مارس ١٩٧۵، اجساد دختران فدایی را به پزشک قانونی می‌فرستادند که ببینند «آنجای» آن‌ها ضربه دیده است یا نه؟! خوب همه‌ی ما نتیجه چنین اعمالی را می‌دانیم که آن مُدرن‌ها، آب به آسیاب چه کسانی ریخته‌اند؛ چه گروهی را به قدرت رسانده‌اند؛ چرخه زندگی را برکدام ریل قرار داده‌اند که امروز، در قرن ٢١‌ـ‌ام، دوچرخه سواری فائزه خانم تابوشکنی به حساب می‌آید؟!

البته داستان بسیار فراتر و گسترده‌تر از این مختصری است که با خودسانسوری نوشتم. اما فکر می‌کنم تا همین‌حایش هم اصل پیام را می‌رساند که در آستانه هشت مارس، عینک‌های خودخواهی و ایدئولوژیک را کنار بگذاریم و در برابر همه‌ی زنان تابوشکنی که به‌سهم خود فرهنگ درون جامعه را ارتقاء دادند؛ کلاه از سر برداریم!

————————————————-
منبع: http://darvishpour.blogspot.de

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.