بهرام رحمانی: اگر مارکس زنده بود باز هم می گفت: «مذهب افیون توده هاست!» (بخش یکم)

جنگ‌ های «مقدس» و تروریسم مذهبی، سرکوب هنر و ادبیات و سرکوب پیشرفت ها و دستاوردهای علمی، رفتار وحشیانه با زنان، کودکان، هم ‌جنس گرایان؛ اعمال خشونت به حیوانات؛ سلطه‌ گری دینی، فساد روحانیون؛ مفت خوری و باج گیری آن ها، شست‌وشوی مغزی کودکان و نوجوانان، ازدواج با کودکان؛ سنگسار، قتل‌ های ناموسی؛ تفتیش عقاید، بریدن عضو اندام تناسلی و…، بخشی هایی از کارنامه سیاه گروه ها و حکومت های مذهبی، نه تنها در قرون وسطا و دوران بربریت بشر، بلکه همین امروز نیز است. ….

اگر مارکس زنده بود باز هم می گفت: «مذهب افیون توده هاست!» (بخش یکم)

بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com

مقدمه
جنگ‌ های «مقدس» و تروریسم مذهبی، سرکوب هنر و ادبیات و سرکوب پیشرفت ها و دستاوردهای علمی، رفتار وحشیانه با زنان، کودکان، هم ‌جنس گرایان؛ اعمال خشونت به حیوانات؛ سلطه‌ گری دینی، فساد روحانیون؛ مفت خوری و باج گیری آن ها، شست‌وشوی مغزی کودکان و نوجوانان، ازدواج با کودکان؛ سنگسار، قتل‌ های ناموسی؛ تفتیش عقاید، بریدن عضو اندام تناسلی و…، بخشی هایی از کارنامه سیاه گروه ها و حکومت های مذهبی، نه تنها در قرون وسطا و دوران بربریت بشر، بلکه همین امروز نیز است.

در جهان امروز، دین بلای جان همه انسان ها شده است. گروه های اسلامی تروریستی در مراکز خرید، رستوران ها، هتل ها، اتوبوس ها، قطارها، هواپیماها، مسابقات ورزشی، مراکز تجمع مردم و خیابان ها، با انفجار بمب هایشان انسان های بی گناه بی شماری را از کودک گرفته تا زن و مرد، پیر و جوان در راه «اسلام» و «خدای عزوجل» شان، به دیار نیستی می فرستند.

حکومت هایی که قوانین شان، متاثر از  ایدئولوژی اسلامی است گروه گروه انسان ها را تیرباران می کنند؛ با شمشیر گردن می زنند؛ سنگسار می کنند؛ به انسان ها در ملاء عام شلاق می زنند و به دار می آویزند. بازجویان آن ها، در زندان ها به زندانیان تجاوز می کنند و یا زیر شکنجه به قتل می رسانند. بر اساس قوانین اسلامی قصاص، چشم را در مقابل چشم در می آورند و دندان در مقابل دندان می شکنند. این حکومت ها، نه تنها آپارتاید جنسی و تفکر ارتجاعی را بر جوامع حاکم کرده اند، بلکه حتا تجاوز به دختربچه ها را نیز رسمیت داده اند.

به این ترتیب، اگر امروز کارل مارکس، زنده بود واقعا باز هم می گفت: «مذهب افیون توده هاست!» به باور من نگاه آن دوره مارکس، یعنی حدود ۱۵۰ سال پیش به مذهب غلط نبود. وی، به درستی از موضع طبقاتی و در بطن این مبارزه، مذهب را نقد کرده است. اما اگر وی، امروز زنده بود به احتمال قوی می گفت: «دین بلای جان انسان ها» شده است! از این رو، امروز باید دین را مستقیما و بدون هیچ گونه ملاحظه ای مورد نقد و افشاگری قرار داد و عواقب و عوارض و خطرات آن را نیز آگاهانه به جان خرید.

دین، به معنای واقعی خرافه است؛ مغز انسان ها را شست‌وشوی می دهد و خرافی و مرتجع بار می آورد. خداسازی، افسانه هایی هم چون آفرینش آدم و حوا، شر و خیر، سحر و جادو، دعا و معجزه، شیطان و فرشتگان، حوری و قلمان، بهشت و جهنم، نوح و کشتی نوح و غیره واقعیت ندارند و افسانه ها و داستان هایی هستند که دهان به دهان به ویژه توسط دستگاه قوی مذاهب و هم چنین دربارها و حکومت ها بازتولید شده اند و به سنت های جان سخت و ارتجاعی و خطرناکی تبدیل گشته اند. مذاهب در طول تاریخ بشر تا به امروز، توسط بسیاری از حکومت ها رواج داده شده اند و در عصر حاضر نیز سیستم سرمایه داری، آن را به خدمت منافع طبقاتی و اهداف و سیاست هایش خودش درآورده است. چرا که مذاهب مالکیت را مقدس می شمارند و حافظ سیستم سرمایه داری و استثمار انسان از انسان، تبعیض و نابرابری و فاشیسم و خشونت هستند.

مذاهب آزادی، برابری و عدالت اجتماعی را دشمن خود می دانند از این رو، آن ها در طول تاریخ بشر، هر کسی که مدافع این آزادی ها بوده به زنجیر اسارت خود کشیده اند و به قتل رسانده اند.

مذاهب، زن را به عنوان انسان کامل به رسمیت نمی شناسند و آن را نصف انسان می دانند. مذاهب، مرد را رییس خانواده معرفی می کنند که زن باید به طور مطلق از آن تبعیت کند. بنابراین، مذاهب سرسختانه حافظ و بقای گرایش ارتجاعی مردسالاری هستند. بی جهت نیست که از خدا گرفته تا همه پیامبران و امامان همگی مرد هستند و هیچ زنی در میان آن ها وجود ندارد.

اما متاسفانه در دنیای امروز، کم تر روشنفکر و دانشمند و یا فعال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را می بینیم که مستقیما و پیگیرانه دین را مورد نقد قرار دهند و صریحا گروه ها و حکومت های اسلامی را ضدانسان و زن ستیز و آزادی ستیز و تروریست بنامند. البته فتواهای ترور روحانیون به خصوص روحانیون ایرانی، ترس و دلهره زیادی را در دل بسیاری از روشنفکران و حتا سازمان ها و احزاب و فعالین عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی انداخته است. هنگامی که آیت الله های مرتجع و فسیل شده ایرانی، فتوای قتل یک پزشک جمهوری آذربایجان را صرفا به دلیل نوشتن مقاله ای در یک روزنامه در نقد اسلامی صادر می کنند و چند سال پس از صدور آن فتوای تروریستی، این پزشک را به قتل می رسانند و یا اخیرا آیت الله مرتجع دیگری، فتوای قتل شاهین نجفی رپ خوان جوان مقیم آلمان را به خاطر خواندن ترانه ای به نام «آی نقی» را صادر کرده تا با راه انداختن رعب و وحشت، کسی جرات نقد مذهب را به خود راه ندهد. یا این که گروه های مذهبی، کاریکاتوریست دانمارکی را به خاطر کشیدن کاریکاتورهایی از محمد، تهدید به مرگ کرده اند. یا چند سال پیش یک کارگردان و فیلم ساز هلندی را به خاطر این که فیلمی علیه مذهب تهیه کرده بود به قتل رساندند. سی و پنج سال پیش هم آیت الله خمینی، فتوای ترور سلمان رشدی را صادر کرده بود. این ها، تازه ترین نمونه های تروریستی حکومت ها و گروه های اسلامی به شمار می آیند.

اعمال جنایت کارانه ای که امروز گروه های اسلامی علیه بشریت مرتکب می شوند در دوران های گذشته، یعنی یهودیت و مسیحیت نیز در دوره قدرقدرتی شان مرتکب شده بودند. اما بسیاری فلاسفه و نویسندگان قدیم آن ها را بی مهابا نقد و افشا کرده اند. حتا برخی نویسندگان در این راه آن قدر ثابت قدم بوده اند که اعدام و ترور نیز شده اند. ترور احمد کسروی، یکی از نمونه های ایرانی در دوره حکومت محمدرضا شاه پهلوی توسط نواب صفوی است. یا نویسندگانی چون صادق هدایت و علی دشتی مستقیما علیه مذهب قلم زده اند.

در چنین شرایطی، متاسفانه فقط تعداد انگشت شماری از فعالین فرهنگی و سیاسی ایرانی و غیر ایرانی در نقد و افشای جنایت های مذهبی، فعالیت دارند اما بسیاری از نویسندگان و هنرمندان، از پرداختن به مسایل مذهبی و این که امروز اسلام و گروه های اسلامی به ترور و آدم کشی کور روی آورده اند خودداری می کنند.

قرآن، مبلغ و مروج وحشت و ترور، جنگ و خونریزی، تجاوز و غارت گری است
در قرآن «الله؟!»، یعنی مانیفست حکومت اسلامی محمد و علی، به کسانی که خدا و قرآن را قبول دارند وعده های سر خرمن آن چنانی داده شده و بر عکس، کسانی که آن ها را قبول ندارند به وحشیانه ترین شکلی تهدید کرده و به اشکال چندش آوری به آن ها توهین می کنند. قرآن، انسان ها را به چهارپایان، گورخر، حیوانات کر و لال، بوزینه، و سگ هار تشبیه می کند. در حالی که به ادعاها، همه این جانوران را خود «خدا» آفریده و هرچه کم و کسر و عیب و کمبودی دارند، از خود اوست که در آفرینش، کار ناقصی را انجام داده است.

«خدای عزوجل»، کافران را به حیوان تشبیه کرده است که کر و کور و لال گمراه هستند. واقعا «کافر» کیست؟

آیا آن انسان هایی‌ که با استناد به تحقیقات و دستاوردهای علمی و تنها بر مبنای اندیشه و خرد و آگاهی، افسانه های چون خدا و بهشت و جهنم و آفریتش بشر را از دیدگاه خرافی مذهب نمی پذیرند «کافر» معرفی می شوند و ریختن خود آن ها، بر هر مسلمانی واجب شده است؟!

سوره محمد، آیه ۱۲: «خداوند کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغ هایی از بهشت می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است، در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می ‏گیرند و هم چون چهارپایان می ‏خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آن هاست.»

سوره الانبیأ، آیه‌ ۶۷: «تف بر شما و بر آن چه غیر از خدا مى ‏پرستید مگر نمى ‏اندیشید.»

سوره الاعراف، آیه‌ ۱۷۶: «و اگر می‏ خواستیم (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش ها) بالا می ‏بردیم ولی او به پستی گرائید و از هوای نفس خویش پیروی کرد او هم چون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را می ‏کند این مثل جمعیتی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان ها را (برای آن ها) بازگو کن شاید بیندیشند.

سوره توبه آیه ۱۲۳: «ای کسانی که ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!»

سوره محمد آیه ۴: «چون با کافران روبرو شدید، گردن شان را بزنید. و چون آن ها را سخت فرو فکندید، اسیرشان کنید و سخت ببندید. آن گاه یا به منت آزاد کنید یا به فدیه. تا آن گاه که جنگ به پایان آید. و این است حکم خدا. و اگر خدا می خواست از آنان انتقام می گرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمال شان را باطل نمی کند.»

سوره انفال آیه ۳۹ صفحه ۱۸۲: «با آنان نبرد کنید تا دیگر فتنه ای نباشد و دین همه دین خدا گردد پس اگر باز ایستادند ، خدا کردارشان را می بیند.»

سوره احزاب آیه ۶۱ صفحه ۴۲۷: «اینان لعنت شدگانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر گردند و به سختی کشته شوند.»

سوره مائده آیه ۳۳: «سزاى کسانى که با (دوستداران) خدا و پیامبر او مى‏ جنگند و در زمین به فساد مى‏ کوشند جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت‏ یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند این رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.»

سوره نساء، آیه ۱۵۰ و ۱۵۱: «کسانی که به خدا و رسولش کافر شوند و بخواهند بین خدا و پیامبرانش تفرقه بیندازند و بگویند به بعضی از آن ها ایمان داریم ولی نسبت به بعضی از آن ها کافر هستیم، چنین کسانی کافران حقیقی هستند.»

سوره التوبه آیه ۲۹ صفحه ۱۹۲: «کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی کنند و دین حق را نمی پذیرند بکشید، تا آن گاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.»

سوره مائده آیه ۳۸: «و مرد و زن دزد را به سزاى آن چه کرده‏ اند دست شان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید و خداوند توانا و حکیم است.

در حالی که هم درصدر اسلام دزدی و چپاولگری و تجاوز به اسرا توسط خود پیامبر، و دیگر مریدانش عمومیت داشت و هم برای نمونه در ایران امروز، از خامنه ای تا دیگر سران و مقامات حکومتی کسب و کار اصلی شان دزدی و غارت اموال عمومی و تجاوز و شکنجه و اعدام است!

محمد پیامبر اسلام، خود به عایشه نه ساله تجاوز کرد و به پیروانش وعده پسر بچه ها و غلامان زیبارو را در بهشت داد و اطرافیانش نیز به خاطر آن وعده های جنسی، از محمد ابن عبدالله پیروی کردند. حتا خمینی ک هبه معنای واقعی جنون آدم کشی و ویرانگری داشت، در رساله اش در باب تجاوز به کودکان این گونه می نویسد:

«کسی که زوجه اى کم تر از نه سال دارد وطى(۱) او براى وى جایز نیست چه این که زوجه دائمى باشد و چه منقطع، و اما سایر کام گیری ها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ(۲) اشکال ندارد هر چند شیرخواره باشد.(۳) (۱- وطی یعنی آمیزش جنسی،۲- تفخیذ یعنی مالیدن آلت جنسی به ران، ۳- تحریرالوسیله آیت الله خمینی، جلد سوم، ترجمه آیت الله خامنه ای.»

خمینی که تمامی زندگی اش را وقف اسلام و آموختن هر چه بیش تر این دین ویرانگر و ضدانسانی کرد، به طور شرم آوری، کام گیری جنسی از نوزاد شیرخواره را حلال و مجاز دانسته است.

به راستی، فکر محمد، علی، عمر، ابوبکر، عثمان، بن لادن، ملاعمر، خمینی، خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی، روحانی، لنکرانی، یزدی، جنتی و…، چرا به این اندازه مشمئزکننده ای پلید و پست است که به کودکان خردسال هم رحم نمی کنند؟! بنابراین، حتا تجاوز به کودکان و پایمال نمودن حقوق انسانی ایشان و زنان در «دین مبارک اسلام»، نهادینه شده است.

اخیرا «قانونی» که در ایران، اجازه می دهد پدرخوانده ها و مادرخوانده ها با کودکان بی سرپرست و بی پناهی را که به فرزندخواندگی می پذیرند، ازدواج کنند. این قانون جنگل، نخست توسط مجلس شورای اسلامی تصویب و سپس از سوی شورای نگهبان تایید شد و اخیرا نیز توسط آخوند حسن روحانی رییس جمهوری حکومت اسلامی، به ارگان های ذیربط برای اجرا، ابلاغ شده است.

حافظ، به زیبایی و واقعی تاکید کرده است:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند / چون به خلوت می‌ روند آن کار دیگر می‌ کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کم تر می‌ کنند

با فتوای محمد شاعر را کشتند
محمد، پیامبر اسلام، مستقیما دستور قتل مخالفین خود را صادر می کرد. برای نمونه، محمد حکم قتل «کعب بن اشرف»، این شاعر سرشناس عرب را داد. وی، در اشعار و سخنانش جنگ و خونریزی و تفکرات محمد را مورد نقد قرار می داد به همین دلیل، با فتوای قتل محمد روبرو گشت و جان باخت.

در منابع اهل سنت آمده است: «وقتی کعب بن أشرف به دستور پیامبر گرامی اسلام (ص) کشته شد، ایشان فرمودند: «مَنْ ظَفَرْتُمْ بِهِ  مِنْ رِجَالِ یَهُودَ فَاقْتُلُوهُ»؛ به هر یک از بزرگان یهود دست یافتید، او را بکشید.»

از ظاهر این ماجرا نشان می دهد که قبیله کعب نیز با او همراه بوده‌ اند و از او دفاع می ‌کردند و به نوعی محمد آن ها را دشمن و مخالف خود به حساب می ‌آورد فتوای قتل او را صادر کرده بود.

کعب، مردى از قبیله طى بود و مادرش نیز از یهودیان بنى نضیر بود، اما با گذشت زمان تبدیل به یکی از بزرگان مدینه و عضوی از قبیله بنی نضیر شد

«وقتی در جنگ بدر، گروهی از قریش کشته شدند و مسلمانان به پیروزی رسیدند، پیامبر (ص) زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه را به مدینه فرستاد تا مژده آن پیروزى را به مردم دهند. کعب وقتی این را شنید، گفت: واى بر شما! راست می‌گویید؟ اینان اشراف عرب و پادشاهان مردم بوده‌اند. اگر محمد اینان را کشته باشد، زیر زمین بهتر از روى زمین است. سپس به مکه رفت و در واکنش به این حادثه، بر کشته شدگان مشرکان مکه در بدر نیز عزاداری و گریه کرد … حتا آنان را بر سرودن شعر علیه پیامبر اسلام ترغیب می ‌نمود. در تاریخ نقل شده است کعب در بسیاری از مواقع اشعاری را بر علیه پیامبر اسلام می ‌سرود و از آن ‌جا که شخص شاعر و فصیحی بود؛ درن تیجه گسترش و نفوذ شعر او نیز بیش تر بوده است. البته توجه به این نکته ضروری است که، نقش شعر در آن زمان بسیار پر رنگ‌ تر از نقش امروزی آن است. شاید نقش شعر در میان اعراب را بتوان به مانند صنعت و هنر فیلم‌ سازی امروز دانست.

در کتاب‌ های شیعی و اهل سنت، کشتن کعب، این‌ گونه ذکر شده است: «بعد از اذیت و آزارهای کعب»، پیامبر فرمود: «چه کسی شر فرزند اشرف را کوتاه می ‌کند؟» محمد بن مسلمه، گفت: اى پیامبر خدا! من این کار را می‌ کنم و او را می ‌کشم. پیامبر فرمود: «انجام بده» … در نهایت محمد بن مسلمه، ابو نائله که برادر رضاعی کعب بود و عباد بن بشر و حارث بن اوس و ابو عبس بن جبر بر کشتن کعب بن اشرف هم‌ سخن شدند، آن ها ابو نائله را  پیش وى فرستادند که با او سخن گفت و شعرى خواند و پس از آن گفت: اى ابن أشرف! من به حاجتى پیش تو آمده‌ ام آن‌ را نهان دار، کعب گفت: چنین کنم، (در ادامه ابو نائله به بدگوئی از پیامبر پرداخت و برای تعدادی از افراد که مانند او فکر می‌ کردند، درخواست کمک از کعب کرد) … در نهایت تصمیم بر این شد که ابو نائله به همراه تعدادی پیش کعب بیایند و او به آن ها کمک کند. سپس همگان پیش پیامبر رفتند و آن‌ حضرت آن ها را روانه کرد و فرمود: «به نام خدا بروید» و دعا کرد: «خدایا! کمک شان کن.» آن‌ گاه پیامبر به خانه بازگشت و آن ها به سمت قلعه کعب رفتند و ابو نائله بانگ زد و کعب از بستر برخواست و زنش به او گفت: «انک امرؤ محارب، و ان صاحب الحرب لا ینزل فی مثل هذه الساعة»؛ تو در حال جنگى و مرد جنگی در چنین وقتى پایین نمی‌رود. آن‌گاه از جاى خویش بلند شد و ساعتى با آن ها سخن گفت سپس به راه افتادند تا این ‌که محمد بن مسلمه ضربتی بر کعب زد و او را کشت. سپس پیش پیامبر خدا رفته و خبر کشته شدن دشمن خدا را به او دادند. وقت صبح، یهودیان از کشته شدن دشمن خدا هراسان شدند و هیچ یهودى نبود که بر جان خویش نترسد. پیامبر فرمود: «مَنْ ظَفَرْتُمْ بِهِ مِنْ رِجَالِ یَهُودَ فَاقْتُلُوهُ»؛ به هر یک از بزرگان یهود دست یافتید، او را بکشید. (ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۴۳ – ۱۴۴، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۵ق؛ کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ۲، ص ۲۴ – ۲۵، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، ج ۲، ص ۴۹۰ – ۴۹۱، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ با کمی تفاوت در: بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،  ج ۵، ص ۹۰ – ۹۱، دار طوق النجاة، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.)

خمینی، فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد
حدود ۲۵ سال پیش نیز آیت الله خمینی، رهبر و بنیان گذار حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، فتوای قتل سلمان رشدی شهروند انگلیسی را به خاطر نوشتن رمان «آیه های شیطانی» صادر کرد و رسما تروریسم دولتی را در ذهن و فکر و اعمال گروه های تروریستی اسلامی فعال تر ساخت و به تروریسم دولتی رسمیت و علنیت داد. خمینی، علاوه بر فتوای اجباری کردن حجاب اسلامی و سرکوب سیستماتیک زنان، حمله به کردستان، شکستن قلم ها و بستن دهان ها، از بین بردن همه تشکل های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مستقل، اعدام دسته جمعی مخالفین در دادگاه های دو سه دقیقه ای، به خصوص اعدام حدود چهار هزار زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ در زندان های کشور، تروریست حکومت اسلامی در داخل و خارج کشور نیز با همین فتواهای آیت الله های جنایت کار، صدها تن از فعالین سیاسی و فرهنگی ایرانی را ترور کرده اند. بنابراین، حکومت اسلامی ایران، یکی از حکومت هایی است که در جهان، به ویژه در قاره های آسیا و آفریقا، جدی ترین و اصلی ترین حامی مادی و معنوی گروه های تروریستی اسلامی است.

آیه‌ های شیطانی در ۱۹۸۸ منتشر شد و در همین سال جایزه «بهترین کتاب سال بریتانیا» را کسب نمود. سلمان رشدی، پیش از آن با دو رمان «بچه‌ های نیمه ‌شب» و «شرم» شهرتی جهانی یافته بود. این آثار به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده بودند و از آن میان «بچه‌ های نیمه ‌شب» به عنوان بهترین رمان ترجمه، مورد تمجید نهادهای حکومت اسلامی ایران، قرار گرفت و جایزه سال را به خود اختصاص داد.

کتاب چهارم سلمان رشدی، «آیه های شیطانی»، چاپ ۱۹۸۸، خیال، فلسفه و طنز را در هم می آمیزد اما این کتاب، بلافاصله پس از چاپ به خاطر آن چه مسلمانان ارائه تصویری کفرآمیز از پیامبر اسلام دانستند، محکوم شد.

کتاب در بسیاری کشورهای اسلامی ممنوع شد و در سال ۱۹۸۹، آیت الله خمینی بنیان گذار حکومت اسلامی، با صدور فتوایی خواستار قتل سلمان رشدی شد. رشدی که پس از آن فتوا عملا مثل زندانی و تحت محافظت پلیس زندگی می کرد به نگارش رمان و چندین رساله ادامه داد.

در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ – ۲۵ بهمن ۱۳۶۷، آیت ‌الله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی، نویسنده هندی ‌تبار انگلیسی را به خاطر نوشتن رمان «آیه‌های شیطانی» صادر کرد. او این اثر را «علیه اسلام، پیامبر و قرآن» خواند و از مسلمانان جهان خواست تا به سزای این «عمل توهین‌ آمیز» نویسنده را به قتل برسانند.

پنجم اکتبر همان سال، با آغاز اعتراضات درباره «کفرآمیز» بودن «آیات شیطانی»، دولت راجیو گاندی، نخست وزیر وقت هند، اولین دولتی بود که ورود و توزیع این رمان را منع کرد.

بیست و یکم نوامبر، مفتی اعظم دانشگاه الازهر مصر ضمن منع فروش این رمان در این کشور، از سازمان های اسلامی بریتانیا خواست از طریق شکایت به دادگاه مانع توزیع «آیات شیطانی» شوند. در همین ماه، انتشار و توزیع این کتاب در سودان و آفریقای جنوبی منع شد.

دوم دسامبر، صدها مسلمان بریتانیایی در شهر بولتون برای اولین بار «آیات شیطانی» را علنا آتش زدند. سریلانکا نیز به زمره تحریم کنندگان این کتاب پیوست.

ژانویه ۱۹۸۹، پاکستان و بنگلادش نیز انتشار و توزیع «آیات شیطانی» را ممنوع اعلام کردند.

دوازدهم فوریه، در حمله هزاران مسلمان پاکستانی به مرکز فرهنگی آمریکا در اسلام آباد در اعتراض به سلمان رشدی شش نفر کشته و صد نفر مجروح شدند.

چهاردهم فوریه، در حالی که انتشار و فروش «آیات شیطانی» در چندین کشور منع شده بود، آیت الله خمینی با هدف موج سواری سیاسی، با صدور فتوایی تاریخی قتل سلمان رشدی و ناشران اثر را به جرم آن چه توهین به پیامبر اسلام خواند، بر مسلمانان واجب دانست. دولت اسلامی ایران هم یک روز عزای عمومی اعلام کرد.

اما رشدی گفت که در رمانش به اسلام توهین نکرده است. وی که ساکن لندن بود، به سرعت مخفی شد.

«بنیاد پانزده خرداد» حکومت اسلامی ایران، برای اجرا کنندگان این فتوا جایزه یک میلیون دلاری تعیین کرد.

بیست و چهارم فوریه، در جریان اعتراض مسلمانان در بمبئی دست کم دوازده نفر در تیراندازی ماموران کشته شدند.

سوم ژوئن ۱۹۸۹، آیت الله خمینی درگذشت ولی میراث فتوای تروریستی او، هم چنان علیه سلمان رشدی زنده ماند.

سوم اوت، جوانی لبنانی به نام مصطفی محمود مازح که قصد کشتن سلمان رشدی را داشت، هنگام ساخت بمب در هتلی در لندن کشته شد و در ایران لقب «شهید» گرفت.

بیست و ششم دسامبر، آیت الله علی خامنه ای، جانشین آیت الله خمینی، اعلام کرد که فتوای سلفش علیه سلمان رشدی پابرجا می ماند.

سوم ژوییه ۱۹۹۱، اتوره کاپریولو، مترجم شصت و یک ساله ایتالیایی «آیات شیطانی»، در خانه اش در میلان چاقو خورد و شدیدا زخمی شد.

یازدهم ژوئیه همان سال، هیوتوشی ایگاراشی، مترجم چهل و چهار ساله ژاپنی «آیات شیطانی» در دانشگاه تسوکوبا به ضرب چاقو به قتل رسید.

ژوییه ۱۹۹۲، دولت انگلیس، یک دانش جوی ایرانی و دو کارمند سفارت ایران در لندن را که دیپلمات نبودند، به خاطر آن چه تلاش برای قتل سلمان رشدی خواند، بیرون کرد.

دوم ژوئیه ۱۹۹۳، در جریان حمله گروهی خشمگین به یک همایش فرهنگی در ترکیه بیش از سی نفر از روشنفکران و هنرمندان در آتش سوختند. یکی از شرکت کنندگان عزیز نسین، نویسنده مشهور و مترجم «آیات شیطانی» به زبان ترکی بود. او با شدیدترین لحن به مسلمانان و قرآن تاخته بود و گروهی در واکنش به این سخنان، هتل محل برگزاری همایش را اشغال کردند و خواستار تحویل گرفتن نسین شدند. بعد از برآورده نشدن این خواسته، آن ها هتل را آتش زدند و مانع از ورود ماموران آتش نشانی شدند. این واقعه شکاف بین لایئک ها و مذهبیون ترکیه را تشدید کرد.

یازدهم اکتبر، ویلیام نیگارد، ناشر «آیات شیطانی» در نروژ، از یک سوء قصد در اوسلو جان سالم بدر برد.

هجدهم ژوییه، هیاتی از اتحادیه اروپا اولین دور مذاکره با مقامات ایران از زمان قطع مناسبات در آوریل ۱۹۹۷ را در تهران برگزار کرد. روابط دو طرف بعد از اعلام حکم دادگاه میکونوس در آلمان، در رابطه با ترور صادق شرفکندی و همراهانش در رستورانی به نام میکونوس در برلین توسط تروریست های حکومت اسلامی، قطع شده بود.

بیست و سوم سپتامبر، محمد خاتمی در اولین سفرش به مقر سازمان ملل در نیویورک در گفتگو با خبرنگاران خارجی گفت: «باید مساله سلمان رشدی را تمام شده تلقی کنیم.»

بیست و چهارم سپتامبر، کمال خرازی، وزیر وقت امورخارجه ایران، در مقر سازمان ملل در نیویورک به همتای بریتانیایی خود رابین کوک اطمینان داد دولتش برای اجرای فتوا دست به اقدامی نخواهد زد. این تصمیم با واکنش تند محافظه کاران حکومت اسلامی، مواجه شد.

بیست و پنجم سپتامبر، سلمان رشدی گفت که احساس می کند کاغذپاره های فتوا همانند غبار در هوا پرواز می کند. سخن گوی وزارت خارجه حکومت اسلامی ایران، این سخنان را توهین آمیز دانست و محکوم کرد.

بیست و هشتم سپتامبر ۱۹۹۷، آیت الله محمد فاضل لنکرانی، نوری همدانی و حسین مظاهری اعلام کردند فتوای آیت الله خمینی علیه سلمان رشدی تغییرناپذیر است و همه مسلمانان تا روز قیامت وظیفه دارند آن را اجرا کنند.

دهم اکتبر، یک گروه به اصطلاح «دانش جویی» در ایران، برای قتل سلمان رشدی بیش از ۳۳۰ هزار دلار جایزه تعیین کرد.

دوازدهم اکتبر، بنیاد پانزده خرداد جایزه اجرای فتوا را سیصد هزار دلار افزایش داد و به دو میلیون و هشتصد هزار دلار رساند. یک سال پیش تر، این جایزه از دو میلیون به دو میلیون پانصد هزار دلار افزایش یافته بود.

پانزدهم فوریه ۲۰۰۳، سپاه پاسداران حکومت اسلامی، در بیانیه ای اعلام کرد که فتوا علیه سلمان رشدی غیرقابل تغییر است.

ژانویه ۲۰۰۵، آیت الله خامنه ای، در پیامی به حجاج تاکید کرد سلمان رشدی «مرتد مهدور الدم» است.

دوازدهم فوریه همان سال، سپاه پاسداران تاکید کرد فتوا به قوت خود باقی است.

چهاردهم فوریه ۲۰۰۶، بنیاد شهید ایران اعلام کرد فتوا علیه سلمان رشدی تغییرناپذیر است.

پانزدهم ژوئن ۲۰۰۷، اعطای نشان شوالیه به سلمان رشدی از سوی ملکه بریتانیا با خشم شمار زیادی از مسلمانان مواجه شد. وزارت امور خارجه حکومت اسلامی ایران، جفری آدامز سفیر بریتانیا در تهران را احضار کرد. مجلس پاکستان نیز این اقدام بریتانیا را محکوم کرد. ایمن الظواهری، مرد شماره دو القاعده نیز در پیامی اعطای نشان شوالیه به سلمان رشدی را توهین به جهان اسلام توصیف کرد.

یازدهم فوریه ۲۰۰۹، سخن گوی وزارت خارجه حکومت اسلامی ایران، اعلام کرد فتوا به قوت خود باقی است.

مطبوعات ایران، باز هم از افزایش پاداش برای قتل سلمان رشدی نویسنده ی بریتانیایی از سوی «پایگاه اطلاع رسانی ۱۵ خرداد» خبر دادند. این سازمان حکومت اسلامی ایران، در روز جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۱، اعلام کرده که بر پایه فتوای آیت الله روح الله خمینی مبنی بر قتل سلمان رشدی، مبلغ ۳/۳ میلیون دلار به کسی که بتواند این فتوا را اجرا نماید، اعطا می گردد.

حکم ارتداد و قتل سلمان رشدی از سوی خمینی، بر اساس مبانی شرعی و فقهی صورت گرفته است بنابراین، تروریسم در بطن ایدئولوژی اسلامی ریشه دارد و به دوران حکومت اسلامی محمد و علی برمی گردد. براساس سیاست ها و آموزه های دینی، اجرای حکم ارتداد از شئون پیامبر اسلام و امامان بوده و در عصر «غیبت» از «شئون عام امام»، یعنی «مجتهدان جامع الشرایط» می باشد. به عنوان نمونه، «امام صادق»، گفته است: «اقامه الحدود الی من الیه الحکم – اقامه حکم بر عهده کسی است که حکم و داوری به نزد او آورده می شود. (حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج ۱۸، ص۲۲۰) خمینی، در این باره گفته است: «در زمان غیبت ولی امر و سلطان عصر (عج) جانشین آن حضرت در اجرای سیاسات( حدود و تعزیرات) و تمام آن چه برای امام علیه السلام می باشد، مگر جهاد ابتدایی، نواب عام حضرتش می باشند که فقهای جامع شرایط فتوا و قضا هستند.» (امام خمینی، ترجمه تحریر الوسیله، قم، انتشارات اسلامی، ج ۲، ص ۳۲۲)

حکم مرتد: «شخص مرتد اگر مرد باشد، در صورتی که مرتد فطری باشد، اعدام می­ شود و عقد او باطل و همسرش باید از او جدا شود و اموال او نیز بعد از پرداخت بدهی­ هایش مانند اموال شخص مرده بین ورثه اش تقسیم می ­شود. اما اگر مرتد ملی باشد سه روز به او فرصت توبه داده می ­شود و اگر توبه نکرد اعدام می­ شود. این شخص در صورتی که توبه نکند و اعدام شود اموالش تقسیم می ­شود و عقدش باطل است. اگر شخص مرتد زن باشد – چه از نوع فطری و چه از نوع ملی – اعدام نمی­ شود، بلکه زندانی می ­شود تا زمانی که توبه کند و اموال او تا زمانی که زنده است تقسیم نمی ­شود و در صورتی که به خانه شوهر رفته باشد باید عده طلاق نگه دارد ولی اگر به خانه شوهر نرفته باشد بدون عده از شوهر جدا می ­شود.(تحریرالوسیله، امام خمینی، پیشین، ص ۱۱-۱۲)

آیه‌ های شیطانی، داستان دو هندی است که از یک حادثه ترور جان سالم بدر برده و به انگلستان رفته اند. رمان به سبک رئالیسم نوشته شده و تراژدی و کمدی در آن به ‌هم آمیخته شده است. این اثر داستان زندگی مردمی است که در آرزوی دنیای بهتر، از کشور خویش می گریزند، مردمی که نه توان فرارویی به انسانی مدرن را دارند و نه می خواهند در دنیای سنتی زندگی کنند. برای دست یافتن به هویتی تازه زندگی سراسر ماجرایی را در بریتانیا از سر می گذرانند. آیه های شیطانی، کوشیده است تا به همین ماجراها بپردازد، ماجراهایی که با استوره و تاریخ درهم آمیخته، واقعیت و خیال را به‌ هم گره زده تا از میان صدها داستان و روایت کوچک، زندگی انسان مهاجر را در رمانی نشان دهد. «آیه های شیطانی» که نام اثر را نیز بر خود دارد، با تکیه بر روایتی تاریخی، یکی از همین داستان ‌هاست. در واقع، «آیه های شیطانی» آیه‌ هایی هستند که به روایتی از قرآن حذف شده‌ اند. این آیات را پیامبر نه از سوی خدا، بلکه از شیطان دریافت داشته بود. با آگاهی از موضوع، خود اعلام می دارد که منبع وحی آن ‌ها الهی نبوده و شیطان وی را فریفته است.

در «آیه ‌های شیطانی» گوشه ‌هایی از زندگی محمد پیامبر مسلمانان و یا نشان ‌هایی از آن را نیز می توان باز یافت. برای نمونه در شهر خیالی «جاهلیه»، دوازده روسپی که ساکن «خانه عشق» هستند، هر یک نام یکی از همسران پیامبر را بر خود دارد. در «آیه ‌های شیطانی» اما امامی شیاد و خونریز نیز وجود دارد که از یک‌ سو مدام دعا و نیایش به درگاه خدا می کند و از سوی دیگر، جوانان را فوج فوج به جبهه‌ های جنگ می فرستد تا در راه خدا شهید شوند و به بهشت بروند. سیمای این شخصیت یادآور آیت ‌الله خمینی، و تبلیغات جنگ‌ طلبانه او در جنگ با عراق است.

همین چند مورد از درون رمان بود که مسلمانان را به خشم آورد و از یک اثر ادبی که بر تخیل استوار است، کتابی جنجالی ساخته شد. با این‌ همه، خمینی، با این «فتوایش»، تلاش کرد به ماجرای سر کشیدن «جام زهر» و شکست شعارهایش مانند «راه قدس از کربلا می گذرد»، «جنگ جنگ تا پیروزی» و…، سرپوش بگذارد.

رشدی، در خاطرات خود می نوسید: فکر می کنم برای یک نویسنده بدتر از این نمی شود تصور کرد که ابتدا اثرش به دریافت جایزه مفتخر گردد و بعد به آتش کشیده شود.

بعد از یازده سپتامبر ۲۰۱۱، رشدی روایت می کند که روزی در لندن، نشسته در ماشینی ضدگلوله، به تظاهرکنندگانی در خیابان برخورد که مرگ او را فریاد می زدند. «ماشین یک ‌دفعه راه پیشرفت نیافت، پلاکاردهایی را دیدم که مرگ بر رشدی بر آن‌ ها نوشته شده و در هوا به اهتزاز درآمده بودند. خود را لای روزنامه ‌ای مخفی کردم. سرانجام راهی برای خروج یافتیم. اگر کسی از آن میان مرا شناخته بود، دیگر همه‌ چیز از کنترل خارج می شد.»

رشدی با نام «یوزف آنتوان» مخفی شد. یوزف، نام یوزف کنراد و آنتوان نام آنتوان چخوف است؛ دو نویسنده محبوب رشدی. ده سال او با همین نام از شهری به شهر دیگر و از خانه ‌ای به خانه ‌ای دیگر می رفت. مثل فیلم‌ های پلیسی؛ «من می بایست خودم مواظب مکان ‌هایی باشم که از آن ‌جا سر در آورده بودم. اگر دوستانم به یاری ‌ام نمی شتافتند، همه‌ چیز برایم سخت‌ تر می شد.»

ترور «رفیق تقی»، پزشک  و نویسنده جمهوری آذربایجان
رافق تقی، پزشک و نویسنده سرشناس جمهوری آذربایجان، که ۱۹ نوامبر ۲۰۱۱، مورد سوء قصد قرار گرفته بود، درگذشت. پزشک معالج وی در بیمارستان شماره یک باکو، با اعلام این خبر گفته است که وی دچار تهوع شده و راه های تنفسی وی کلا مسدود شده بود.

رافق تقی، در ۱۹ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۰ شب هنگامی که به منزل می رفت، هدف سوء قصد یک شخص ناشناس قرار گرفت و هفت ضربه چاقو به بدن وی وارد شد.

این نویسنده، در پی مورد اصابت هفت ضربه چاقو قرار گرفتن به بیمارستان منتقل شده بود، بعد از ظهر روز چهارشنبه علی رغم تلاش پزشکان برای بازکردن راه های تنفسی وی درگذشته است.

رفیق تقی که رییس «مجمع نویسندگان آزاد» نیز بود، در سال ۲۰۰۶ به دنبال نوشتن مقاله ای انتقادی درباره اسلام با عنوان «اروپا و ما» مورد اعتراض قرار گرفت و آیت الله فاضل لنکرانی نیز طی فتوایی این نویسنده آذربایجانی را مهدور الدم اعلام کرد. آیت الله لنکرانی، نوشته بود: «قتل او (رفیق تقی) بر هر کسی که دسترسی داشته باشد، لازم است.»

در پی اوج گرفتن اعتراض برخی مذهبیون، دولت آذربایجان رفیق تقی را دستگیر و به سه سال زندان محکوم کرد. وی، بعد از تحمل دو سال زندان با عفو ریاست جمهوری آزاد شد و کار نویسندگی و پزشکی خود را از سر گرفت.

صدور فتوای قتل دو روزنامه نگار سعودی
صدور فتوای قتل دو روزنامه نگار سعودی، در آوریل ۲۰۰۸ – فروردین ۱۳۷۸، واکنش های گسترده ای را در محافل اسلامی و روشنفکری جهان عرب برانگیخت.

بیش از یکصد نویسنده و فعال حقوق بشر عرب با صدور بیانیه ای فتوای یکی از روحانیون بلندپایه سعودی را که این دو روزنامه نگار را مستحق مرگ دانسته، محکوم کردند و در عربستان سعودی نیز بیانیه ای با امضای ۹۲ فعال فرهنگی و اجتماعی در اعلام مخالفت با این فتوا منتشر شد.

به گزارش بی بی سی، ماجرا از هفتم ژانویه ۲۰۰۸، با انتشار مقاله ای تحت عنوان «اسلام نص و اسلام ستیز» (اسلام النص و اسلام الصراع) در روزنامه سعودی الریاض به قلم عبدالله بن بجاد عتیبی آغاز شد.

عبدالله بن بجاد در مقاله اش این نظریه را مطرح کرد که لا اله الا الله، یعنی شهادت به یگانگی خداوند که رکن اصلی دین اسلام را تشکیل می دهد، از معنای اصلی آن تحریف شده است.

به عقیده عبدالله بن بجاد، عده ای با قرائت خاص خود از اسلام، شهادت به یگانگی خداوند را به معنی نفی دیگر ادیان و هم چنین تفاسیر و برداشت های دیگر از دین اسلام تعبیر کردند و با حاکم کردن این تعبیر، مخالفان خود را کافر شمردند و به ستیز با آنان برخاستند.

این مقاله بحث های زیادی برانگیخت و مقالاتی در نقد و رد آن چاپ شد. یوسف ابا الخیل، روزنامه نگار سعودی در واکنش به مخالفت هایی که مقاله عبدالله بن بجاد برانگیخته بود مقاله ای نوشت که جنجال های مذهبیون بالا گرفت.

یوسف ابا الخیل در مقاله ای با عنوان «داوری اسلام درباره دگراندیشان» (الآخر فی میزان الإسلام) در روزنامه الریاض، به بررسی ریشه واژه کفر در زبان عربی پرداخت.

یوسف ابا الخیل با اشاره به پیمانی که پیامبر اسلام پس از مهاجرت با مدینه با یهودیان این شهر منعقد کرد نوشت که پیامبر در آن زمان یهودیان را کافر نشمرد و تنها پس از عهدشکنی برخی از قبائل یهود بود که آیاتی علیه یهودیان بر پیامبر نازل شد، از دید یوسف ابا الخیل این آیات به معنی رد دین یهود نیست بلکه هدف از آن ها یهودیانی است که پیمان شکستند و به ستیز با پیامبر اسلام برخاستند.

در پی چاپ این مقاله، مخالفان آن نظر شیخ عبدالرحمن براک، یکی از فقهای برجسته سعودی را درباره دیدگاه های عبدالله بن بجاد و یوسف ابا الخیل جویا شدند.

شیخ عبدالرحمن براک در پاسخ فتوا داد که اگر نویسندگان این مقالات از نظر خود بازنگردند و توبه نکنند، مرتد به شمار می روند و قتل آنان واجب است، پس از مرگ نباید آنان را به شیوه مسلمانان غسل و کفن کرد و به جنازه شان نماز خواند.

شیخ عبدالرحمن، هم چنین برای مسئولان حکومتی واجب دانست که روزنامه الریاض و کلیه افرادی را که در نشر چنین مقالاتی نقش داشته اند مورد بازخواست قرار دهند.

شیخ عبدالرحمن، در فتوایی که چهاردهم مارس ؟؟؟ گذشته صادر شد، با استناد به آیات و احادیث استدلال کرد که منظور از کافر در دین اسلام کسی است که محمد را پیامبر خداوند نداند و بدین ترتیب بر خلاف آنچه عبدالله بن بجاد و یوسف ابا الخیل نوشته اند، یهودیان و مسیحیان و هر کسی که پیرو دین اسلام نباشد کافر است.

یازده تن از علما و بیست تن از دانشگاهیان سعودی با انتشار اطلاعیه ای از فتوای شیخ عبدالرحمن اعلام حمایت کردند و شماری دیگر از علمای بلندپایه سعودی نیز حمایت خود را از این فتوا طی اظهارنظرهای جداگانه ابراز کردند، اما مفتی اعظم عربستان سعودی، شیخ عبدالعزیز آل شیخ که نظراتش به عنوان احکام رسمی شرعی در این کشور شناخته می شود در برابر این فتوا سکوت کرد و نظری نداد.

عبدالله بن بجاد در پی صدور فتوای قتل خود اعلام کرد که بر دیدگاه خود پابرجاست، او در گفتگویی که سایت اینترنتی العربیه نت با وی کرد ضمن پافشاری بر دیدگاه خود گفت که نباید در برابر فتوای شیخ عبدالرحمن سکوت کرد و سکوت باعث خواهد شد که افراد دیگری نیز با استناد به این فتوا کافر و واجب القتل شمرده شوند و قانون جنگل بر جامعه حاکم خواهد شد.

در بیانیه ای که گروهی از نویسندگان و فعالان حقوق بشر علیه فتوای شیخ عبدالرحمن براک منتشر کرده اند، او و حامیانش را متهم به تروریسم فکری کرده و به آنان لقب علمای ظلمت داده اند.

در این بیانیه آمده که شیخ عبدالرحمن و حامیانش اسلام را در انحصار خود می دانند و فکر می کنند که از جانب خداوند سخن می گویند.

در بیانیه ۹۲ فعال فرهنگی سعودی نیز ضمن محکوم کردن فتوای قتل عبدالله بن بجاد و یوسف ابا الخیل تاکید شده که اگر آسیبی به هر یک از این دو روزنامه نگار برسد، مسئول آن شیخ عبدالرحمن براک خواهد بود.

شیخ عبد عبدالرحمان آلبراک، فتواهای دیگر نیز صادر کرده است. او، در فتوای تیر ماه ۱۳۹۱ خود، اختلاط زنان و مردان در محل کار و در آموزش و پرورش را کفر خواند و کسانی که در محیط کار مختلط هستند را کافر و مرتد دانست. او، بر این اساس، کشتن این افراد را مجاز اعلام کرد.

خدا کیست؟
اگر واقعا کسی می خواهد به پوچی خدا و بهشت و جهنم و حوری و قلمان و وحی و معجزه و امام زمان و خرافاتی از این دست پی ببرد کافی ست که کمی در رابطه با سخنان و مواضع آیت الله های مفتخور و آدم کش حکومت اسلامی، مکث کند.

میزان ستایش مشمئزکننده عناصر و چهره‌ های نزدیک به آیت ‌الله خامنه ‌ای از او، طی هفته ‌های اخیر سیر صعودی داشته است.

تهیه کتاب از زندگی رهبر حکومت ‌اسلامی٬ تدریس واحدهایی نظیر «امام خامنه ‌ای پژوهی»، تلاش برای مرتبط دانستن او با امامان شیعه و خداوند و مدیون بودن مردم ایران به او٬ از جمله سخنانی است که در هفته ‌های اخیر توسط  برخی از عناصر سرشناس حکومت اسلامی، بیان شده است.

برای این که واقعا بدانیم «خدا کیست» و چرا در قوانین قضایی حکومت اسلامی ایران، جرمی به نام «محارب با خدا»، جرمی که حکم مرگ در پی دارد به این اظهارنظر زیر توجه کنید:

در یکی از آخرین اظهارنظرها، کاظم صدیقی٬ امام جمعه موقت تهران٬ گفته است که «آن قدر قرائن و شواهد وجود دارد» که هر کسی «به آرامش و یقین» برسد که آیت ‌الله خامنه ‌ای «رهبر الهی» است.

به گفته صدیقی، نباید شک کرد که «خداوند خودش ایشان (مقام معظم رهبری) را برگزیده است چرا که هم انرژی ایشان فوق همه است و در برابر همه طوفان‌ ها و فتنه‌ ها و از نظر علمی، بینش و بصیرت نیز بالاتر از دیگران هستند.»

چند هفته پیش از این نیز محمد محمدی ‌گلپایگانی٬ رییس دفتر خامنه ای٬ گفته بود که «ملت ایران همواره مدیون تدبیر رهبر انقلاب بوده ‌اند.»

هم ‌زمان حسین فدایی٬ دبیرکل جمعیت ایثارگران، گفته بود که آیت ‌الله خامنه ‌ای «به لحاظ شرعی و عقلی و به لحاظ عرفی و بین ‌المللی و قانون اساسی» شاخص اعتدال است.

این سخنان در حالی بیان شده است که اصول ‌گرایان تلاش می ‌کنند از نظر تئوریک هم رهبر حکومت‌اسلامی و رفتار او را تدریس کنند. اخیرا اعلام شده که کتابی با عنوان «مثل خمینی» درباره زندگی خامنه ای در حال تهیه است که در آن به مساله «سبک زندگی» او پرداخته می ‌شود. پیش از این نیز یک موسسه اصول ‌گرا با عنوان «طلوع رجعت حق» خبر از آن داده بود که قصد دارد واحدی با عنوان «ضرورت‌های نظری امام خامنه‌ای پژوهی» برگزار کند.

پیش از این روح ‌الله قرهی٬ مدیر حوزه علمیه «امام مهدی» گفته بود که «در فتنه ۸۸ اگر خود آقا تنها بودند، اصلا نمی ‌توانستند. ایشان مهره هستند و دستور می‌ گیرند.» به گفته قرهی، خطاب قرار دادن امام دوازدهم شیعیان از سوی خامنه ‌ای در خطبه نماز جمعه سال ۸۸ معلوم می‌ کند که «رهبری از ناحیه حضرت و خدا انتخاب می ‌شوند» و «ما قائل به این هستیم که وقتی نظام، نظام مهدوی است، دیگر معلوم است رهبر این نظام هم انتخاب شده از ناحیه حضرت حجّت است.»

پیش از این برخی رسانه‌ ها نیز اقدام به انتشار ویژه ‌نامه‌ هایی درباره آیت‌الله خامنه‌ای کرده بودند. ویژه‌ نامه ‌هایی چون «تداوم آفتاب» که توسط روزنامه جام‌ جم و ویژ‌ه ‌نامه «سیره امین» توسط معاونت سیاسی نهاد نمایندگی ولایت ‌فقیه در دانشگاه ‌ها از جمله این اقدامات بود.

کاظم صدیقی، پیش از این گفته بود که آیت ‌الله خامنه ‌ای «در تمام مشکلاتی که برایش پیش می‌‌‌ آید قبلش یا بیابان می‌ رود و با حضرت خلوت می ‌کند یا جمکران می ‌رود و یا حرم حضرت رضا می ‌رود، آن جا را در بغل می ‌گیرد و کلید را از آن ها می ‌گیرد و درب ‌ها را باز می ‌کند. حضور در بیابان‌ ها یا در مسجد جمکران برای رفع مشکلات سیره مستمر زندگی حضرت آقا بوده و هست.»

او، هم چنین چند سال پیش در سخنانی گفته بود که امام دوازدهم شیعیان در صحرای عرفات آیت ‌الله خامنه ‌ای را دعا کرده است: «در عرفات دیدم وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه به مقام معظم رهبری با اسم دعا می ‌کرد.»

چند سال پیش در هنگام سفر آیت ‌الله خامنه‌ ای به قم نیز، یکی از سایت ‌های اصول‌ گرا مدعی شده بود که امام زمان به دیدار آیت‌ الله خامنه‌ ای رفته است: «صبح قبل از آن که کسی متوجه شود، آقا به مسجد جمکران رفتند و بدون برنامه قبلی وارد مسجد جمکران شدند. وقتی آقا وارد شدند نمی ‌دانید چه حال و هوایی بر مسجد حاکم بود، اما می‌ شود فهمید که مولا و سرور همه اهل عالم به استقبال ایشان آمده ‌بودند، وای چه هوایی و چه روحانیتی بر این فضا حاکم است».

پیش از این محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد در دولت احمدی ‌نژاد، خواستار آن شده بود که رسانه‌ ها از آیت‌ الله خامنه‌ ای با لفظ «امام» نام ببرند. در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، فیلمی به نام «ظهور نزدیک است» که در آن، خود احمدی نژاد و خامنه ای از فرماندهان لشکر امام زمان معرفی می شوند. رامین، کسی ست که در دوره دانش جویی اش در آلمان، به دلیل فعالیت های فاشیستی و رابطه با گروه های نژادپرست و طرفدار هیتلر از آن کشور اخراج شده است.

در چنین شرایطی، دین به خصوص مستقیما اسلام را باید بی مهابا نقد و افشا کرد و با صدای بلند گفت که اسلام و خدا و قرآن را محمد و علی آفریدند و به شور شمشیر و ترور و جنگ و کشتار و تجاوز، ایدئولوژی وحشیانه خود را به جوامع بشری تحمیل نمودند. اعمال جنایت کارانه ای را که امروز حکومت اسلامی ایران، شیوخ عربستان، القاعده، طالبان و هم فکران آن ها در عراق، افغانستان، سوریه، لیبی، سومالی، کنیا و غیره انجام می دهند محمد و علی و عمر و عثمان و غیره و هم چنین سران مسحیت و یهودیت نیز در دوران قدرقدرتی شان، مرتکب اعمال وحشیانه تر و جانیانه تر علیه شریت شده اند. بنابراین، کتاب های به اصطلاح «مقدس و آسمانی» همه مذاهب، یعنی انجیل و تورات و قرآن و غیره، خشونت طلبی و آزادی ستیزی و زن ستیزی و کودک آزاری و تروریسم را تبلیغ و ترویج می کنند از این رو، هر کس تحت تاثیر این کتاب ها و فتواهای روحانیون قرار گیرد به جنون آدم کشی، خونریزی، جنگ طلبی و آزادی ستیزی دچار می گردد؛ و به صفوف طالبان، القاعده، داعش، حزب الله، حکومت اسلامی، عربستان سعودی و غیره می پیوندد؛ بمب به خودش می بندد و آن را در مراکز پرجمعیت منفجر می کند و خودش را به همراه صدها انسان بی گناه می کشد و زخمی می نماید. بنابراین، ایدئولوژی اسلامی، ایدئولوژی تبه کاری، آدم کشی، تروریسم، متجاوز به جان و مال مردم است! روحانیون اسلامی، خاخام های یهودی، پاپ ها و کشیش های مسیحی، یک مشت مفتخورهایی هستند که بخش عمده دغده شان را سکس، ثروت اندوزی، تروریسم، قدرت و حاکمیت گرفته است.

جماعت آخوند، مفتخورها و آدم خوارهایی هستند که هم تلاش می کنند جیب های مردم عوام را با گرفتن خمس، ذکات، مال امام، نذری و غیره خالی کنند و هم ثروت های جامعه را به جیب بزنند و هم از ده ها معامله رسمی و غیررسمی و حتا راه های قاچاق و غیره نیز پول دربیاورند.

***

آفرینش مذهبی انسان و شخصیت ها و موجودات مافوق طبیعی (خدایان)، اسطوره هایی هستند که در دوارن خود ساخته شده اند و نسل به نسل توسط دم و دستگاه وسیع و جهانی مذهبی و حکومت ها بازتولید شده اند و به امروز رسیده اند. اسطوره ها، نماد دوران پیش از دانش و نماد و نشان مشخص روزگاران باستان است. در واقع اساطیر روایتی است که از طبیعت و ذهن انسان های نخستین ریشه گرفته است.

اسطوره ها ریشه در تاریخ دارد. در برخی آیین ها، انسان از گیاه خلق شده است. مثلا در اوستا، انسان های اولیه دو گیاه بودند به نام های مشیا و مشیانه. این اسطوره مخصوص زمانی است که انسان کشاورزی را می شناخته و رویش گیاه را کشف می کند و می فهمد که تخم زیر خاک می رود و رویش به عمل می آید. بنابراین، انسان های آن دوره فکر می کنند که تشکیل انسان هم در آغاز مثل گیاه بوده است.

در آیین های دیگری انسان از گل ساخته می شود. مثلا در اساطیر مصر باستان، حتی یکی از خدایان، آدم را از گل درست می کند و در کوره خورشید می پزد و آدم را به وجود می آورد. یعنی این اسطوره، مخصوص دوره سفال گری است.

در واقع اسطوره ها را مردم خلق می کنند. وقتی اسطوره ها با آن مردم ارتباط دارد به تاریخ نیز ربط پیدا می کند. به عنوان نمونه، اسطوره ضحاک در شاهنامه فردوسی دوره ای را روایت می کند که زندگی اشتراکی بوده است. یعنی بر همین منطقه ای که اکنون ایران نامیده می شود، جوامع اشتراکی غلبه داشته اند که بعدها یواش یواش سیر تاریخی این ها را به طبقاتی شدن سوق داده و جمشید تاریخی پیدا می شود. برای مطالعه کامل تر درباره موضوع ضحاک که توسط فردوسی که خود از طبقات مرفهی به عنوان دهقانان بوده و از جامعه طبقاتی سود می برده به عنوان ماردوش شناسانده شده است می توان به متن سخن رانی زنده یاد احمد شاملو در دانشگاه برکلی، مراجعه کرد.

از سوی دیگر، اسطوره سازی ها، واکنشی است از ناتوانی انسان در مقابله با درماندگی ها و ضعف هایش در برآورده کردن آرزوها و هم چنین ترس از حوادث است. انسان ها، به دلیل این که در مقابل بسیاری از پدیده های طبیعی ضعیف بوده اند، همواره به ساختن اسطوره ها و خدایان متوسل شده اند تا خود را راضی نگه دارند. در نهایت همین انسان های اولیه، برای اسطوره های خود آین ها و مراسم هایی خاصی را تعیین و برگزار می کردند.

بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی و به‌ حاشیه‌ رانده شدن دین کلیسایی و عدم پاسخ گویی و ناتوانی دین به مطالبات و نیازهای جامعه آن روزگار، جریان روشنفکری در غرب متولد شد. روشنفکران غربی، معتقد بودند سه مقوله مانع پیشرفت جامعه می شود که باید با آ‌ن ها مبارزه کرد. نخست دین (یعنی مسیحیت)، دوم کلیسا و سوم کشیش،‌ که با حذف آن ها پیشرفت اجتماعی حاصل می ‌شود.

حقیقتا با شکست این دین قرون وسطایی و کلیسایی که تبدیل به منبع درآمد و قدرت کشیشان شده بود، تحولات بسیاری در جوامع غربی روی داد. بنابراین، جریان روشنفکری غربی در توسعه و تعمیق تجدد و انسان گرایی و آگاه گری گام هایی مهمی برداشتند به طوری که به تمام قاره های جهان نفوذ کردند.

متاسفانه مدت هاست که یکی از مهم ترین چالش های امنیتی برای خاورمیانه جنگ فرقه ای و داخلی است. این روند در سوریه به عراق، لبنان، پاسکتان و افغانستان با شدت بیش تری ادامه دارد و حتا به ترکیه و اردن نیز کشیده شده است.

«جنگ فرقه ای»، جدی ترین تهدید برای صلح و امنیت خاورمیانه است، تهدیدی که پیامدهای فاجعه آمیزی برای صلح و امنیت و انسانیت نه تنها منطقه، بلکه جهان خواهد داشت. هیچ کشوری در خاورمیانه، از عواقب این جنگ فرقه ای در امان نخواهد بود.

در تاریخ آمده است که نقد دین، تاریخ طولانی و دیرینه دارد و حداقل به قرن ۵ پیش از میلاد در یونان باستان با دیاگوراس «بی‌ خدای» ملوس، و قرن یک پیش از میلاد در رم باستان، به نوشته تیتوس لوکرتیوس کاروس برمی گردد. و تا بی خدایی نو چون نویسندگانی چون سم هریس، دنیل دنت، ریچارد داکینز، ویکتور استنجر، کریستوفر هیچینز و… ادامه دارد. یا به شکل متفاوت، نقد دینی توسط منتقدان ادبی چون هارولد بلوم به عنوان نوعی تبادل نظر دینی که سکولار است ولی ذاتا ضددین نیست استفاده شده‌ است.

البته باید تاکید کنم که نقد و افشای دین، به معنی نقد و افشای فرد معمولی مسلمان و مسیحی و یهودی و غیره نیست. به نظرم کسانی که به هر دلیلی دینی را پذیرفته اند اما آن را کاملا امر خصوصی خود می دانند و آزاری به کسی نمی رسانند، نیست. مخاطب من، آن افراد و گروه ها و حکومت هایی هستند که آن را به عنوان ایدئولوژی سیاسی و قوانین خود به رسمیت شناخته اند و هر روز بیش تر از روز پیش مرتکب جنایت علیه بشریت می شوند. از این رو، دین کاملا و اکیدا باید امر خصوصی افراد باشد و به هیچ وجه بر اساس موازین اسلامی، نباید به کودکی و بزرگی آزار برساند در کل حاکمیت و قوانین آن، به خصوص در سیستم قضایی و آموزش و پرورش دخالتی داشته باشد.

نهایتا بشر دین و خدا را اختراع کرد که ترس او از ناشناخته ها و مشکلات اجتماعی اش را کمک کند، اما نمی دانست این اختراع او زمانی او را به بند بردگی و بندگی و استثمار خواهد کشید و استثمار می کند.

افزایش منازعات مسلحانه فرقه ای و گروه های تروریستی اسلامی، بسیار تکان دهنده و هولناک هستند، به طوری که برخی گروه های وهابی و سلفی با سازماندهی تشکل های سیاسی – نظامی سلفی به صورت مستقیم در «ترتیبات امنیتی منطقه ای» وارد شده اند که بیش تر از ابزار و شیوه هایی مانند عملیات های انتحاری، بمب گذاری، گروگان گیری، قتل، سربریدن و پخش آن در اینترنت استفاده می کنند و حتی در برخی مواقع با مدیریت برخی اقدام های تروریستی مانند سازماندهی حوادث ۱۱ سپتامبر باعث شکل گیری گفتمان جدیدی در نظام بین الملل مانند گفتمان جنگ با تروریسم شده اند و زمینه های اشغال افغانستان و هم چنین عراق توسط ناتو و در راس همه دولت آمریکا و متحدانش را فراهم کرده اند.

نقد مذهب را در چند بخش منتشر خواهم کرد. هدفم اساسا نقد و افشای بنیان های فکری ایدئولوژی اسلامی، نه تنها مراجعه به افسانه پوچی مامند خدا و داستان آفرینش انسانی، بلکه با نشان دادن اعمال جنایت کارانه کنونی گروه ها و حکومت اسلامی علیه بشریت است. به نظر من، همه مذاهب بر پایه یک مشت دروغ، خرافات، افسانه هایی بنا شده اند و در طول تاریخ با زور، تهدید، جنگ، خونریزی، ترور، تجاوز، غارت و ویران گری به بشر تحمیل شده اند. مذاهب تاکنون، ضربات هولناک و تکان دهنده ای به جوامع بشری به خصوص حقوق و آزادی های زنان و کودکان،آزادی بیان و قلم و اندیشه و هم چنین پیشرفت ها و دستاورهای علمی و اجتماعی و فرهنگی بشر زده اند و هنوز هم می زنند.

پنج شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۲ – سیزدهم فوریه ۲۰۱۴

ادامه دارد……

——————————————————–
بخش دوم این مقاله:
http://www.lajvar.se/1392/12/21/27525

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.