فرج سرکوهی: کین نامه راست مدرن اسلامی

کالبد شکافی فرهنگی کاران امنیتی
بخش اول مقاله ی فرج سرکوهی در مورد «فرهنگی کاران امنیـتی» با واکنش بسیار رو به رو شد. به این مقاله ۲۰ هزار بار به مراجعه شد. اکنون بخش دوم این مقاله که یک پدپده مهم را بررسی و مختصات این پدیده را از مجله مهرنامه تدوین کرده است می خوانید. این مقاله اختصاصا برای انتشار در اخبار روز تهیه شده است ….

بخش اول مقاله را در لینک زیر مطالعه کنید:
http://www.lajvar.se/1392/10/18/26436



فرج سرکوهی

در بخش نخست این مقاله با عنوان «وقتی دروغ، تاریخ استفراغ می کند»، نمونه ای از عملکرد یک «تیپ» رسانه ای را در ردیه «فدائیان جهل» به دست دادم. ردیه نویس در شماره بعدی نشریه «اندیشه پویا» واکنشی به انتقادها نشان داد. پاسخ آن را با عنوان « چهارپایان سوره اعراف قرآن» منتشر کردم.

تمرکز بخش اول مقاله من بر یکی از شاخص های این تیپ ـــ انتشار نهادینه شده دروغ، جعل، ضد اطلاعات و اطلاعات مخدوش برای انتقال پیام های سیاسی ــ بود.

در بخش دوم به روند شکل گیری و دیگر شاخص های این تیپ می پردازم.

مجله مهرنامه، که خود را «راست مدرن» تعریف می کند، بیش از هر رسانه ای در ایران این تیپ را نمایندگی می کند و به همین دلیل شاخص های این تیپ را از مهرنامه استخراج کرده ام.
دوستی به لطف و مهربانی ٣۲ شماره تاکنون منتشر شده مجله «مهرنامه» را به من وام داد. بازخوانی ٣۲ شماره مجله ائی به تقریب ۲۰۰ صفحه ای، زمان برد اما برای استخراج شاخص ها لازم و از دلایل تاخیر در انتشار بخش دوم مقاله بود.از این دوست متشکرم.

پیش از متن اشاره به دو حاشیه: واکنش برخی اصلاح طبان مذهبی و پرسشی در باره همکاران این نشریات لازم است:

واکنش دیر هنگام اصلاح طلبان مذهبی
۱ ـ تا کنون فرهنگ مستقل، روشنفکری و چپ ایران آماج ستیز مهرنامه بودند اما این مجله در تازه ترین شماره خود، با همان شیوه برخورد امنیتی با فرهنگ، به اصلاح طلبان مذهبی نیز حمله کرد و اعتراض کسانی از این گرایش را برانگیخت که تاکنون با این نشریه همکاری کرده و بر برخورد امنیتی آن با فرهنگ غیرحکومتی، روشنفکران مستقل و چپ چشم بسته بودند. واکنشی گرچه دیرهنگام اما لازم.
بیرون از گروه دیرآمدگان، متفکر مسلمان و سلیم النفسی چون آقای محمد مجتهد شبستری نیز در متنی با عنوان «این بازی سیاسی را رها کنید» از «سیاسی کردن ناشیانه، گنجاندن مصنوعی و غیر واقعی این فرد یا آن فرد تحت این عنوان یا آن عنوان، طرح پرسش های کاملا غیر شفاف ولی جهت دار در پاره ای از گفتگوها و کشاندن پاسخ دهنده به موضع گیری علیه این یا آن فرد و سخن گفتنهای بی مبنا» در مجله «مهرنامه» انتقاد کرد.
یادداشتی دیگر با عنوان «سخنی تلخ با روزنامه نگاران نیمه حرفه ای» در «سایت جرس» با اشاره به شباهت های آقایان محمد قوچانی و بابک زنجانی نوشت: «هر دو امنیتی نیستند اما از رانت امنیتی ها برخودار می شوند؛ هر دو در فضای سرشار از رانت و سانسور و تقلب می توانند مشهور شوند و کار کنند و به جایی برسند».

همکاران و تحمل تجاوز
۲ ـ روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان، متفکران، روزنامه نویسان و اهل تحقیق ایران در غیبت نشریات مستقل چاره ای جز آن ندارند که آثار خود را در نشریه های موجود جناحی و غیرجناحی منتشر کنند. ناگزیری برآمده از این موقعیت را همگان درک می کنند.

اما مجله های مهرنامه و اندیشه پویا، که مدعی تفکر، هنر و ادبیات اند، در هر شماره خود بهمنی از اطلاعات نادرست، جعل، تحریف، دروغ و ضد اطلاعات را به عنوان داده ها و اطلاعات مستند بر خوانندگان خود آوار و با توهین به شعور همکاران و خوانندگان خود آنان را تحقیر و به حریم اخلاقی و حرفه ای همکاران خود تجاوز می کنند.
همکاری کسانی که برای خود، کار، کارنامه و حرفه خود حرمت قائل اند، با رسانه هائی که شیوه های امنیتی برخورد با فرهنگ در آن ها نهادینه است، تحمل تجاوز به حریم اخلاق حرفه ای نیست؟ حتا اگر این همکاران با این نشریات همفکر بوده باشند؟
این رسانه ها در یکی از آخرین شماره های خود جمله ای را به نقل از هوشنگ ابتهاج، سایه، با حروف درشت روی جلد چاپ کرده و پس از رو به رو شدن با اعتراض ها، در شماره بعد با حروف ریز و در صفحه های داخلی و جائی که کم تر کسی می بیند توضیح دادند که آن جمله «گفته سایه نبود». یعنی «نهضت دروغ بافی ادامه دارد»

نماز میت بر زندگان تک گو
برگردان فارسی کتاب «در باره ادبیات» ژان پل سارتر با ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی در دهه چهل منتشر شد.
این کتاب را به روزگار تحصیل در دبیرستان خواندم و از مباحث نظری آن، در حد توان ذهنی خود در آن سن و سال، بسیار آموختم و از جمله از داستانی که سارتر روایت کرده و من آن را به دلیل دسترسی نداشتن به کتاب از حافظه بازگو می کنم.
سارتر حکایت می کند که در بحث های فکری و سیاسی فرانسه، در آستانه جنگ جهانی دوم، نویسنده ای نیز بود که در دفاع از افکار فاشیستی می نوشت.
جدال فکری بین این نویسنده و مخالفان فاشیزم از بحث های مطرح در جامعه فرانسه آن روزگار بود و مخاطبان بسیاری را جلب کرده بود.
به روایت سارتر پاسخ هایی که دو سوی این جدال فکری در نقد هم می نوشتند، بستری مناسب بود برای غنای فکری هر دو سو. توان استدلال آوری، ذهنیت، نثر و زبان نویسنده هوادار فاشیزم نیز در این جدال فکری ارتقاء می یافت.
چندی بعد ارتش آلمان نازی فرانسه را اشغال کرد و فضای بحث آزاد در حکومت ویشی نابود شد. نشریات مستقل توقیف شدند، روشنفکران مستقل زندانی شدند، به قتل رسیدند، به نهضت مقاومت پیوستند، زیرزمینی، منزوی یا تبعید شدند و هیچ فضائی نماند تا کسی به نوشته های آن نویسنده هوادار فاشیزم، که هنوز می نوشت، پاسخ دهد. گفت و گو به تک گوئی تقلیل یافت.
به روایت سارتر غنای محتوائی، نثر، ساختار و زبان نوشته های آن نویسنده به تدریج رو به زوال نهاد. نوشته های او به تدریج به تکرار ملال آور مفاهیم کلیشه ای تقلیل یافت و مخاطبان او نیز کاهش یافتند.

او که نمی توانست تک گوئی بر منبرهای انحصاری را به حساب حقانیت آراء خود گذاشته و مرگ فکری و حرفه ای خود را نظاره کند، خود را کشت.

جمهوری اسلامی فاشیزم هیتلری نیست اما حکومتی است که گرایش های سیاسی و فرهنگی «غیرخودی» را سانسور و حذف کرده است.
ما سارتر نداریم اما داریم کسانی را که از تک گوئی در میدان های بی رقیب نان می خورند، موقعیت خود را در رسانه ها نه مدیون سواد و شایستگی های حرفه ای، که مدیون سرکوب و حذف دیگران هستند، سکوت برآمده از خفقان را به حقانیت خود تعبیر می کنند، از امتیاز و رانت امنیتی حذف منتقدان و مخالفان بهره می گیرند و چون آخرین نوشته سردبیر «مهرنامه» به توجیه سانسور برخاسته، نقش دلال استبداد را بازی کرده و همگان را به پذیرش سانسور و همکاری با حکومت استبدادی دعوت می کنند.

شاخص ها و شاخصه ها
در بخش اول این مقاله نوشتم که «مرادم از رسانه های فرهنگی کاران امنیتی، ماهیت، کارکرد و شیوه های عملکرد این تیپ است و نه عضویت احتمالی این یا آن فرد تیپ در نهادهای امنیتی».
رسانه های «فرهنگی کاران امنیتی» با شماری شاخص ها از رسانه های امنیتی، حکومتی، جناحی و مستقل متمایز می شوند. این شاخص ها را گاه در دیگر رسانه ها نیز می توان دید اما چنان که پیش از این نوشتم این شاخص ها در این گونه رسانه ها نهادینه شده و مولفه ای از هویت آن ها است.

۱ ــ دوگانه سازی خیر مطلق ـ شر مطلق.
در کارخانه دوگانه سازی خیر ـ شر، دیوـ فرشته، شیطان ـ خدای روزنامه کیهان، مجله مهرنامه و اندیشه پویا، نقش شر مطلق، شیطان و دیو به روشنفکران مستقل، چپ ها، لیبرال ها، سکولارها و هر کس که نظامی جز ولایت فقیه را آرزو کند، تحمیل می شود.
در مقابل شر مطلق، که «حذف باید گردد»، خیر مطلق می درخشد.
در روزنامه کیهان ذوب شدگان در ولایت «آقا» به ایفای نقش خیر مطلق مفتخراند.
در مهرنامه و اندیشه پویا، هواداران اقتصاد بازار آزاد سرمایه داری رانتی در چارچوب ولایت فقیه، متخصصانی که در «اتاق های فکری» حکومت خدمت می کنند، نویسندگانی که به سود ائتلاف رفسنجانی ـ روحانی، فعالیت سیاسی ـ تبلیغاتی می کنند، هاله مقدس خیر مطلق را بر گرد سر دارند.

۲ ــ نگاه ائدیولوژیک و مکتبی
جزم گرائی از شاخص های نگاه ائدیولوژیک است و مهرنامه و اندیشه پویا بر چند جزم مطلق شکل گرفته اند از جمله:

ــ ساختار مبتنی بر ولایت فقیه ابدی و تنها نظام متناسب با جامعه ایرانی است،
ـ تنها راه اصلاح جمهوری اسلامی، اصلاح از درون نظام با برنامه سرمایه داری اقتصاد رانتی آزاد بازار در چارچوب ولایت فقیه است،
ـ هم سوسیالیزم و هم «اقتصاد اجتماعی بازار»، یعنی نظام اقتصادی ـ اجتماعی کشورهائی چون آلمان، سوئد، دانمارک و…روشنفکری، چپ گرائی و همان شر مطلق است.

٣ ــ قربانی کردن معیارهای حرفه ای
گردش ناجانبدارانه اطلاعات و خبرها و انتقال افکار و آراء گوناگون از کارکردهای اصلی رسانه ها است. این کارکردها در رسانه های فرهنگی کاران امنیتی در پای جانبداری سیاسی قربانی می شود. فرهنگی کاران امنیتی، به گونه ای هدفمند، نظامند و نهادینه شده، واقعیت ها را به سود پیام های سیاسی خود تحریف می کنند.

۴ ــ روشنفکر ستیزی
تلاش برای حذف تفکر پرسنده ای که در جزم های حکومتی تردید می کند، کوشش برای منزوی کردن تفکر انتقادی و سرکوب هر کس که به استقلال حرفه ای، فکری و سیاسی خود پای بند است.

۵ــ تخریب میراث روشنفکری مستقل.
انتقاد از گذشته و نقد کارنامه، چهره ها و نهادهای روشنفکران مستقل و چپ ایران ضرورتی است مبرم برای فرارفتن از دامچاله ای که در آن گرفتار آمده ایم چرا که این موقعیت تنها برساخته حکومت نیست و خطاهای معرفتی و عملی ما نیز در برساختن آن نقش داشته اند. انتقال درس ها و دستاوردها به نسل های بعدی از هدف های نقد جدی است.
اما مهرنامه و کپی های آن نقد گذشته روشنفکری مستقل و چپ را با شیوه های امنیتی و دروغ، ضد اطلاعات، کلی گوئی، تحریف، قصه نویسی، حکم های بی دلیل و.. به ستیز و سرکوب و به ابزاری برای حذف منتقدان و مخالفان حکومت بدل می کنند

۶ــ تبلیغِ گفتمانهای غیرانتقادی
ما فاتح شدیم و شما مغلوب. شکست خوردگان نه فقط پیروزی فاتحان که حقانیت آنان و بر باطل بودن خود را نیز باید بپذیرند. جمهوری اسلامی ازلی نیست اما ابدی است و می ماند و تنها در جزئیات و تنها به دست دولتمردان جمهوری اسلامی تغییر می کند.
هر تلاش فکری برای نقد مکتب مسلط و هر تلاش عملی برای تغییر چارچوب های سیاسی و فکری حاکم تلاشی است نادرست و ایده آلیستی، روشنفکرانه، چپ گرایانه و برخاسته از شر مطلق.

۷ ـ چپ ستیزی
این رسانه ها صفحه های مجله را به دادگاه و میز دادستانی و متن را به کیفرخواست دادگاه انقلاب بدل کرده اند.

٨ ــ زبان روائی ـ تصویری گزارش نویسی عامه پسند
این گونه رسانه ها مباحث نظری را در قالب روایت های سرگرم کننده مطرح کرده و برای اثبات حکم های خود، به جای استدلال و داده ها، از تصویرهائی بهره می گیرند که بر اطلاعات مخدوش بنا شده اند.
متنی را که با زبان استدلالی سخن می گوید و برای حکم های خود دلیل و برهان می آورد می توان نقد کرد. سرمقاله نویس مهرنامه آراء سیاسی و نظری خود را در پوشش حکم های کلی بی دلیل، توصیف و تشبیه، قصه و حکایت، غلو و استعاره، اطلاعات مخدوش شده، دروغ و تحریف و تصویرهای نامرتبط بسته بندی می کند تا از نقد گریخته و راه را بر بررسی حکم های خود ببندد.

۹ــ شیرین نویسی (به سیاق شیرین نوازی)
طرح مباحث سیاسی و نظری پیچیده در زبان گزارشی، روایت، قصه و تصویر، به ویژه آن گاه که متن با ساده ترین سطح دانش و فرهنگ هماهنگ شود، برداشت کاذب فهم را در خواننده آسان گیر تولید می کند اما راه به فهم واقعی نمی برد.

۱۰ـ سرمقاله های روایتی
سرمقاله فضائی است برای بیان تحلیلی یک یا چند نظر بر مبنای داده های مستند و برهان ها با زبانی استدلالی.
اغلب سرمقاله های آقای حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان و سرمقاله های سردییران و دبیران مهرنامه و اندیشه پویا، بر دروغ، اطلاعات مخدوش و ضداطلاعات بنا می شوند با این تفاوت که سرمقاله های آقای شریعتمداری زبانی درست، بافتی منسجم و زبانی تبلیغاتی ـ استدلالی دارند و سرمقاله های دو مجله مهرنامه و اندیشه پویا در ساختی نامنسجم و با بافت و زبان روائی ـ تبلیغاتی پاورقی های عامه پسند نوشته شده و به جای اطلاعات، استدلال و تحلیل بر تصویر های ساده متکی هستند.

۱۱ ــ خودداری از انتشار پاسخ ها
مهرنامه و کپی های آن، به این و آن گرایش یا شخص حمله می کنند اما با منتشر نکردن پاسخ ها نه فقط حق دفاع را از متهم می گیرند که حق آگاه شدن را از خوانندگان خود نیز سلب می کنند.

۱۲ ـ به کارگرفتن تکنیک های جنگ روانی و اطلاعاتی از جمله انتشار روشمند و نهادینه شده دروغ، ضد اطلاعات و جعل، تغذیه جامعه با داده های مخدوش.

۱۴ــ تحریف تاریخ.

۱۵ـ هدف های ثابت
روشنفکران مستقل، چهره های محبوب ملی گرا، چپ، سکولار و لیبرال، برخی چهره های اصلاح طلب مذهبی، احمد شاملو، مجله آدینه و سردبیر آن فرج سرکوهی و…، از هدف ثابت حمله مجله های مهرنامه و اندیشه پویا بوده و با بهمنی از جنس دروغ و جعل بمباران می شوند.
پرداختن به این موارد مقاله را طولانی می کند اما به مثل منتقدی دور افتاده از فضا را دعوت می کنند تا هر از چند شماره به احمد شاملو دشنام دهد، به یک توده ای سابق و به یک چپ سابق جوان تر فضا می دهند تا هر از چند شماره تاریخ چپ را به سود جمهوری اسلامی تحریف کنند، طراحی را که به دلیل انتشار طرح کس دیگر به نام خود از آدینه اخراج شد و ماجرای تقلب او را با پوزش خواهی آدینه در مجله منتشر کردم، وادار می کنند که به سردبیر آدینه فحاشی کند و..

جرم های نابخشودنی در کیفرخواست های مهرنامه
بخش «خبرهای ویژه» و «نیمه پنهان» روزنامه کیهان و اغلب نوشته های سردبیران و دبیران مهرنامه و اندیشه پویا علیه روشنفکران و چپ ــ شر مطلق ـ نه متن فرهنگی نقدپذیر، که کیفرخواست هائی هستند که جرائم روشنفکران و چپ را باحکم های کلی و بی دلیل ردیف و هدف حمله را برای کارد به دستان نشانه گذاری می کنند.

برای نشان دادن نادرستی اتهاماتی که، بی دلیل و برهان، در کیفرخواست های مهرنامه ردیف شده اند، جمله های سرمقاله نویس و اشاره ای کوتاه کافی است.

۱ـ غرب ستیزی: «سنگ بنای غرب ستیزی را در تاریخ معاصر ایران روشنفکران چپ و حزب توده نهادند»
روحانیت شیعه، از شیخ فصل الله نوری که پیش از تولد حزب توده عمر خود را به سردبیر مهرنامه داد تا آیت الله خمینی و آقای علی خامنه ائی البته و صد البته غرب ستیز نبوده اند.

۲ ـ پوپولیزم: «بنیان گذاران پوپولیزم روشنفکران اند» ، «روشنفکران چپ در جهان پوپولیست های حرفه ای اند»
امتیاز کشف «پوپولیزم حرفه ای و غیرحرفه ای» به سردبیر مهرنامه تعلق دارد.
اغلب مکاتب جامعه شناسی، روشنفکرستیزی را از مولفه های پوپولیزم می دانند اما مهرنامه کشف می کند که روشنفکران (آن هم همه روشنفکران در همه جهان) پوپولیست اند.
حکم در باره «همه روشنفکران جهان» چه می تواند باشد جز شجاعت برآمده از نادانی و بی سوادی؟

٣ ـ دشمنی با دموکراسی: «دموکراسی با ایدئولوژی های روشنفکری قابل جمع نیست»
و صد البته با ولایت فقیه، با رانت خواران نفتی و آقایان خامنه ای، روحانی، رفسنجانی و سعید امامی و… با جمهوری اسلامی «قابل جمع است».
کشف کنید چه کسی چهار عمل اصلی بلد نیست و یک «سبد کالا» جایزه کسی است که «ایدئولوژی روشنفکری» را معنا کند.

۴ ـ توتالیتریزم: «توتالیتریسم در طول تاریخ برای خود تثلیثی ساخته است که پدر آن توده مردم، پسر آن دیکتاتور و روح القدس آن روشنفکران» اند.
برای این حکم هیچ دلیل ارائه نمی شود. سرمقاله نویس مهرنامه روشنفکران مستقل را با کسانی یکی می گیرد که توانائی های فکری و ذهنی خود را به قدرت و ثروت می فروشند و با مشاطه گری چهره استبداد به سود کسانی چون هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای قلم فرسائی می کنند.

۵ـ طرفداری از عدالت اجتماعی: «روشنفکران در گوش ملت و دولت سرود سوسیالیزم می خوانند»، «در جاانداختن توهمی به نام عدالت اجتماعی نقش اصلی داشتند» و «اعدام باید گردد»

۶ ـ مرجع گرائی: «سنت چپ، خواهان مرجع و پدرخوانده است. این چپ نه ذره ای فرانکفورتی ها را درک کرده و نه به خودش اجازه داد ارنت و برلین و ارون را هم بشناسد».
«تمامی» یک جنبش را می توان «خواهان مرجع و پدرخوانده » توصیف کرد و آن هم بی حتا یک نمونه؟
ردیف کردن نام های مشهور برای مرعوب کردن خواننده و القای باسواد بودن نویسنده، از شگردهای سردبیر مهرنامه است اما شناخت اندکی از نام های ردیف شده، مشت بی سوادی «سردبیر» را باز می کند.
در همین نمونه معلوم نیست که چرا یک متفکر مشهور به راست، یک متفکر لیبرال و یک متفکر چپ کنار هم آمده اند و معلوم نیست چرا همه «فرانکفورتی ها» را، که چندین نحله بودند، یک مجموعه واحد فرض کرده است و چه دلیلی در دست است که هیچ کس در چپ ایران این ها را نخوانده. سرمقاله نویس البته همه این ها را خوانده و فهمیده است.
نوشته های هرکس حد سواد و دانش او را نیز نشان می دهد. نوشته های سردبیر مهرنامه از دانستن زبانی جز فارسی، در حد فهم متن های نظری، حکایت نمی کنند. دانش محدود به چند ترجمه در باره این و آن متفکر نیز برای بحث های نظری کافی نیست.

۷ ـ شباهت به قذافی: «قذافی روشنفکری سترگ بود»
وقتی روشنفکران به ایفای نقش شیطان مجبور شوند سرهنگ قذافی، که خود را «مسلمان و جانشین خلفای شیعه فاطمی» معرفی می کرد، لقب «روشنفکر سترگ» می گیرد.

٨ ـ بیماری مزمن اسطوره خوانی: «روشنفکران دوست ندارند تاریخ را از نگاهی غیراسطوره ائی بخوانند»
دریغ از ذکر یک نمونه. ملانصرالدین گفت: تعداد ستاره های آسمان مساوی است با شمار موهای خر من. هر که قبول ندارد شروع کند به شمردن هر دو.

۹ ـ ایده آلیزم: «از مارکسیزم البته یک میراث برجای ماند و آن ایده آلیزم روشنفکرانه و توهم توطئه است».
این هم از کشف هندسه دو بعدی ایده آلیزم و توهم توطئه و نمونه ای از جمله های بی معنا و بی ربط که برای شگفت زده کردن خواننده کم سواد آسان گیر می نویسند تا خواننده از همه دانی سرمقاله نویس انگشت به دهان شود.

۱۰ ـ انتقام جوئی: «سوسیالیزم صورت سازمان یافته انتقام روشنفکران از جامعه طبیعی است»
هرکه برای تحقق عدالت اجتماعی تلاش کند ، تمامی حزب های چپ، کمونیست، سوسیال دموکرات و تمامی اتحادیه کارگری و کارمندی جهان هدفی جز آن ندارند که «از جامعه طبیعی انتقام» بگیرند.
سرمقاله نویس مهرنامه «برتری زور» را «جامعه طبیعی» می خواند تا سرمایه داری نئولیبرال نفتی رانت خوار جمهوری اسلامی را که بر زور برهنه سرمایه و سرکوب متکی است، به عنوان «جامعه طبیعی» قالب کند.

۱۲،۱۱، ۱٣ ـ ایدئولوژی سازی و … : «روشنفکران از علوم انسانی ایدئولوژی ساختند، مدرنیته را از یک موقعیت تاریخی به موقعیت ادبی بشر تبدیل کردند. سنت را منکوب ساختند».
و باز هم یک «سبد کالا» جایزه کسی که «موقعیت تاریخی را به موقعیت ادبی تبدیل کند»

۱۴ ـ تخصص گریزی: «روشنفکران بدون دانش و تخصص در باره همه علوم انسانی سخنرانی و تکلیف سیاست و اقتصاد را روشن کرده اند»
مهرنامه مدعی تخصص گرائی است و حتا ژان پل سارتر، برنده جایزه ادبی نوبل و یکی از بزرگ ترین فیلسوفان قرن بیستم را سرزنش می کنند چرا که بدون تخصص «در فلسفه سیاست، ادبیات، تاریخ اظهار نظر می کرد»
سردبیر مهرنامه و سه یا چهار چهره که به عنوان چپ های سابق به راه راست هدایت شده، پای ثابت چپ ستیزی مهرنامه و اندیشه پویا هستند، در باره همه چیز و همه کس، از فیزیک، ریاضی و جغرافیا گرفته تا جامعه شناسی، اقتصاد، فلسفه، روان شناسی، تاریخ، نقاشی، شعر و داستان بلبل زبانی می کنند، حکم های مطلق کلی جهانشمول صادر می کنند و صد البته تحصص نزد مهرنامه و همکاران آن است و بس.

۱۵ ـ برگزیدن احمد فردید: «چپ های ایران به جای خلیل ملکی احمد فردید را برگزیدند». گرایش چپ ایران به احمد فردید؟
دستکم خود مهرنامه ، بارها و بارها نوشته است که چه کسانی پیش از انقلاب و چه کسانی پس از انقلاب فردید را «برگزیده بودند» و در این فهرست که در آن از دکتر داوری پیش از انقلاب تا کارد به دستان وزارت اطلاعات پس از انقلاب می درخشند، نام حتا یک چپ نیست.

۱۶ ـ ضدیت با نهادهای سنتی: «روشنفکران با مفاهیمی اتوپیائی از عشق و زندگی و اخلاق هنر وادبیاتی ساخته اند ضد نهادهای سنتی»
ضدیت با نهادهای سنتی؟ اعدام باید گردد.

۱۷ ـ تشویق به دولت ستیزی: «شکاف دولت و ملت را عمیق کرده اند»

کشفیات سردبیر همچنان ادامه دارد و به گفته فروغ در شعر «ای مرز پرگهر»: «موهبتی است زیستن، آن هم/ جایی که دست به هر دستگاه نقلی تصویر و صوت میزنی/ از آن/ بوق نبوغ نابغه ای تازه سال می آید»

ظهور و سقوط همزمان این آقایان
جمهوری اسلامی با سرکوب مخالفان خود در عرصه سیاست پیروز شد اما در عرصه تولید فرهنگی شکست خورد. آلترناتیوهای سیاسی نابود شدند اما آلترناتیوهای فرهنگی، که فرهنگ حکومتی را به چالش می طلبند، برجای ماندند.
با شکست مکتب حکومتی در عرصه های نظری و فرهنگی در همان دهه های شصت و هفتاد، گرایش اصلاح طلبان مذهبی از یک سو و گرایش های چپ، دموکرات، لیبرال و سکولار غیرحکومتی از دیگر سو، به آلترناتیوهای فکری و فرهنگی جامعه بدل شدند.

از نیمه دوم دهه شصت تا نیمه اول دهه هفتاد، مجله هائی چون «کیان» و چند نشریه دیگر در سوئی و مجله آدینه و یکی دو نشریه دیگر در دیگرسو، قطب بندی اصلاح طلبان مذهبی و دیگراندیشان غیرحکومتی را در عرصه رسانه های مکتوب بیان می کردند.

«حلقه کیان» مفاهیمی تازه را در چارچوب برداشت نو از اسلام و حکومت اسلامی مطرح می کرد اما هژمونی فکری، ادبی و هنری فرهنگ در اختیار گرایش های غیرحکومتی بود که با محدودیت بسیار در یکی دو نشریه چون آدینه، در جمع مشورتی کانون نویسندگان، در نشر کتاب، در ژانرهای ادبی و هنری و در محافل به شدت محدود شده، حضور خلاق داشتند.

جمهوری اسلامی حضور محدود دیگراندیشان را در عرصه فرهنگ برنتابید و کوشید تا با سرکوب خشن، زندان، شکنجه، قتل های موسوم به زنجیره ای، سانسور، توقیف نشریات مستقل و تبعید، گرایش های فرهنگی «غیرخودی» و مستقل را از صحنه حذف و میدانی بی رقیب برای تک گوئی فرهنگی خودی ها تولید کند.

سهم مهمی از بازار تک گوئی در رسانه ها به کارگزاران شبکه قدرت اقتصادی ـ سیاسی رفسنجانی رسید که از امکانات مالی فراوان برخوردارند.
بخش فرهنگی وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه و اطلاعات دفتر رهبری نیز بیکار ننشستد و با تهدید و بازداشت و یا تطمیع و پاداش «شیوه های امنیتی برخورد با فرهنگ» را، و نه لزوما اعضای خود را، به فضای فرهنگ و نشر و رسانه ها «ترزیق» کردند.

بر بستر شیوه های برآمده از برخورد امنیتی با فرهنگ است که رسانه های «فرهنگی کاران امنیتی» پدید آمدند.

مخاطبانی تازه و برخاسته از نسل های نو نیز به صحنه آمدند. نسل ما و نسل های پیش از ما، آزادی انقلاب را به استبداد ولایت فقیه باخته بودند و جمهوری اسلامی را نظامی تحمیلی تلقی می کردند اما جمهوری اسلامی برای نسل هائی که در این نظام چشم عقل به جهان بازکرده، به مدرسه و دانشگاه رفته اند، واقعیتی از پیشی است.
این نسل ها تجربه ای جز جمهوری اسلامی و راهی جز کنار آمدن با واقعیت نداشتند. لایه هائی از این نسل ها به مخاطبان رسانه های تک صدائی بدل شدند.

مجله «کیان» رسانه بخشی از اصطلاح طلبان مذهبی و مجله آدینه مستقل بود اما هر دو، هرچند در دو سمت و سوی متفاوت، بر موجی هائی می رفتند که در نیازهای واقعی لایه هائی از جامعه ریشه داشت و همان لایه ها خوانندگان اصلی این رسانه ها و پایگاه اجتماعی آن ها بودند.

کیان و آدینه، به رغم سمت و سوی متفاوت فکری و سیاسی، می کوشیدند تا به پرسش هائی پاسخ دهند و گفتمان هائی را مطرح کنند که از متن فرهنگ و ذهنیت لایه هائی از جامعه برخاسته بود.
هویت کیان و آدینه بر محتوای خود، بر سخنی که می گفتند و بر مخاطبان آن ها استوار بود. کیان و آدینه توقیف شدند اما نقش خود بر جای نهادند.

مهرنامه و کپی های آن نه استوار بر نیاز این لایه یا آن لایه جامعه، که بر نیاز لایه هائی از ثروت و قدرت در حکومت و برنامه ریزی های «متخصصان نشسته در اتاق های فکری» به میدان آمده اند و به گفته خود از«راست مدرن»، «سرمایه داری بازار آزاد»، «قانون اساسی اسلامی» و «ولایت فقیه» حمایت می کنند.
سخن اصلی این رسانه ها، که در هر شماره مکرر می شود، مشروعیت قدرت مستقر در ایران، توجیه سانسور و حذف دیگراندیشان، دفاع از سرمایه داری بازار آزاد، چپ و روشنفکرستیزی و مقابله با تفکر انتقادی است و این سخنان چندان تکراری و نخ نما شده هستند که نمی توانند به درون مایه ای کارساز برای رسانه ای موج ساز بدل شوند.

مهرنامه و کپی های آن نیازهای لایه های قدرت و ثروت را بیان می کنند. این لایه ها هزینه انتشار این نشریات را تامین می کنند اما نشریه نمی خوانند. این گونه رسانه ها مجبورند تا خوانندگان خود را از لایه هائی از جامعه برگزینند که نشریه می خوانند. تضاد محتوا و مخاطبان، این رسانه ها را به تناقض دچار می کنند.
مهرنامه و کپی های آن می کوشند تا این تناقض و نداشتن پایگاه اجتماعی را با کین توزی و ستیز با دیگران جبران کنند پس به جای طرح نظریه های خود به افکار و کسانی حمله می کنند که در میان خوانندگان نشریات در ایران مطرح اند.

اما هدف های حمله، سرکوب و حذف شده و امکان گفت و گو و پاسخ گوئی ندارند و چنین است که مهرنامه و کپی های آن به تک گویان منبرهای انحصاری بدل می شوند. در بیش از ۲۰۰ صفحه رنگی بر کاغذ گلاسه اعلا منتشر می شوند اما همزمان با ظهور خود سقوط کرده و درگذشته اند.

برخورد امنیتی با ماسک جناحی
رسانه های جمهوری اسلامی را در بحث کنونی به چهار گروه رسانه های حکومتی، جناحی، امنیتی و فرهنگی کاران امنیتی تقسیم می کنم.
برخی رسانه ها چون روزنامه «ایران» خود را «ارگان دولت» می خوانند و برخی چون «خبرگزاری فارس» به وابستگی خود به «اطلاعات سپاه»، که نهادی امنیتی است، اذغان می کنند. اولی را «رسانه دولتی» و دومی را «رسانه امنیتی» می توان خواند. تعریف «رسانه جناحی» نیز روشن است.
مجله های «کیان» و «زنان» و «روزنامه جامعه» نمونه های موفق «رسانه های جناحی» بودند.
روزنامه «رسالت» و «جمهوری اسلامی» را از نمونه های رسانه های جناح راست محافظه کار، روزنامه «شرق» و «اعتماد» را از نمونه های رسانه های جناح هوادار اقتصاد سرمایه داری بازار آزاد و روزنامه «اطلاعات» را روزنامه ای متمایل به کارگزاران میانه رو ارزیابی می توان کرد.
جانبداری مستقیم و ناشیانه، تاثیر و نفوذ رسانه را کاهش می دهد. رسانه های موفق از جانبداری مستقیم پرهیز کرده و با اعمال معیارهای حرفه ای جانبداری خود را می پوشانند اما جانبداری روزنامه های جمهوری اسلامی، شرق، اعتماد و اطلاعات چندان مستقیم و غیرحرفه ای است که واکنش منفی مخاطبان و مقاومت آنان را در برابر پیام های جانبدارانه بر می انگیزد.
برخورد امنیتی با فرهنگ و نگاه ایدئولوژیک و سرکوب گرانه در روزنامه «کیهان» و مجله های «مهرنامه» و «اندیشه پویا»، نهادینه و مولفه ای از هویت آنان است و این ویژگی آن ها را از رسانه های جناحی و حکومتی متمایز می کند هرچند روزنامه کیهان از محافظه کاران ذوب شده در ولایت فقیه و دو مجله مهرنامه و اندیشه پویا، در چارچوب لیبرالیسمی مثله و بریده شده به قد و قامت «نظام مقدس»، از شبکه قدرت اقتصادی ـ سیاسی ائتلاف رفسنجانی ـ روحانی و اقتصاد سرمایه داری بازار آزاد حمایت می کند.

مهرنامه و جامعه، حرفه و حذف
سرکوب فیزیکی و حذف منتقد و مخالف از کارکردهای اصلی نهادهای امنیتی ایران است.
برخی دست اندرکاران رسانه های فرهنگی کاران امنیتی عضو نهادهای امنیتی نیستند اما این رسانه ها نقش و کارکرد دستگاه های سرکوب ایدئولوژیک را ایفاء، قربانیان زبان بریده و لب دوخته استبداد را با شیوه های امنیتی بمباران و فضا را برای حذف فیزیکی منتقدان و مخالفان آماده و هدف را برای کارد به دست های سلاخ نشانه گذاری می کنند.

عملکرد این شاخص را می توان در تفاوت برخورد این گونه رسانه ها با رسانه های جناحی دید.

به دورانی که به زندان بودم مجله های «کیان» و «ایران فردا» در حد امکان تنگ زمانه، از من یاد می کردند. ایران فردا به سردبیری عزت الله سحابی ملی ـ مذهبی، کوشید تا متن ۱٣۴ نویسنده عضو کانون نویسندگان را منتشر کند هرچند نگذاشتند.
«روزنامه جامعه»، خبرهای کانون نویسندگان را نیز منتشر و با کسانی چون امیر انتظام و من نیز پس از آزادی از زندان مصاحبه کرد و….
اما سردبیر مهرنامه، که همین حد از رعایت معیارهای حرفه ای را برنمی تابد، روزنامه جامعه را به دلیل یک بار مصاحبه با «عباس امیرانتظام و فرج سرکوهی»، آن هم به دورانی که فضای رسانه ای بازتر شده بود، در توقیف خود مقصر می شناسد: «این که بگوئیم حاکمیت نگذاشت (روزنامه) جامعه بماند و ببالد برای توضیح کافی نیست واقعیت این است که جامعه نخواست بماند» و به این دلیل که «چهره های برجسته اپوزیسیون مانند عباس امیرانتظام، ابراهیم یزدی، فرج سرکوهی و عبدالکریم سروش در صفحه اول جامعه جای داشتند».

دروغ گوئی از مولفه های «فرهنگی کاران امنیتی» است. سردبیر مهرنامه آقای عبدالکریم سروش را، که به دلیل نوشته های خود مطرح بود و نه فعالیت های سیاسی و فرج سرکوهی را که به دلیل فعالیت در کانون نویسندگان، سردبیری مجله آدینه و نوشته های خود زندانی شده بود و نه فعالیت سیاسی، به دروغ «چهره های برجسته اپوزیسیون» معرفی می کند.

نقد چپ یا چپ ستیزی
هر گرایش سیاسی و فکری از جمله چپ را از هر موضع و دیدگاهی می توان نقد کرد. هر نقدی به چپ و چهره های آن «چپ ستیزی» نیست.

نقد چپ آن جا به چپ ستیزی بدل می شود که حمله با شیوه های امنیتی، دروغ، پخش ضداطلاعات، جنگ روانی و در فضای سکوت تحمیلی به چپ و در موقعیتی رخ دهد که چپ سرکوب شده امکان پاسخگوئی نداشته و پاسخ های احتمالی آن منتشر نمی شوند.
دروغ بستن بر زبان بریدگان و دهان دوختگان است که نقد را به ستیز و کار امنیتی بدل می کند.

چپ ستیزی برخی رسانه های راست ایران در آغاز رنگی از نقد فکری و بحث و جدل سیاسی با خود داشت اما همسویی با دیدگاه ها و برنامه های امنیتی که بر حذف شکل گرفته است، بهره مندی از منبر انحصاری، تک گوئی، تاختن در میدانی خالی از رقیب، رجز خوانی در فضائی که زبان منتقدان و مخالفان بریده است، اطمینان بدان که هیچ پاسخ و نقد جدی در باره نوشته ها و گفته های آنان در داخل کشور منتشر نخواهد شد، هیچ کس مشت آنان را باز نکرده و دروغ ها و اطلاعات نادرستی را که به خوانندگان خود قالب می کنند افشا نخواهد کرد و.. متن های چپ ستیزان موظف را به تدریج به دشنام گوئی، پرت و پلا نویسی، ردیف کردن مشتی ضد اطلاعات به جای داده های متکی بر منبع و ماخذ، قالب کردن ضد اطلاعات جعلی به جای اطلاعات مستند و تصویر سازی های روائی بر مولفه اطلاعات مخدوش و دروغ های بی پروا بدل کرد.

سه یا چهار آدم ثابت، که در گذشته چپ بوده اما به راه راست هدایت شده اند نیز، هر جا که سردبیر لازم دید، به معرکه «فرهنگی کاران امنیتی» مهرنامه احضار می شوند تا جای دوست و دشمن را نشان داده و در هر موردی با ربط دادن مولفه های نامربوط، مرقوم فرمایند: ــ ما هم گواهی می دهیم که روشنفکران و چپ ها، البته و صد درصد و بدیهی و مبرهن و واضح است، که در همه موارد و در تمامی تاریخ و همه جوامع، و به ویژه در این مورد که سردبیر در این شماره می فرمایند، خاطی، خائن، خطاکار مادرزاد و مصداق شر مطلق اند.ــ

«در فقه شیعه اعدام انقلابی نیست»
در چپ ستیزی مهرنامه حکم های متکی بر دلیل نیز می توان دید و از جمله: «روشنفکر چپ ایرانی خشونت را تقدیس کرد».
این حکم به این برهان قاطع مجهز است که «مفهوم اعدام انقلابی هرگز در فقه شیعه سابقه نداشت و تحت تاثیر مستقیم روشنفکری چپ وارد ادبیات سیاسی معاصر ایران شد»
هر کس که در مخالفت با این حکم سردبیر مهرنامه از صد ها فتوای قتل در تاریخ شیعه، از ترور کسروی، قتل های زنجیره ای، بهائی کشی ها و اعدام های ۵۷ و ۶۰ و ۶۷ یاد کند «اعدام باید گردد».

بر اساس همین نگاه است که سردبیر- کارآگاه مهرنامه مقصر اصلی برخی مشکلات مهم ایرانیان را نیز کشف می کند: «اگر معتقدند آب و نان آنان در ید با کفایت دولت است، اگر احزاب همه تلاششان این است که ماشین دولت را به دست آورند، اگر مفهوم دولت خوب هرگز روشن نیست، این ها همه مرده ریگ سلطنت پهلوی و حزب توده است».

و سی و اندی سال جمهوری اسلامی البته هیچ نقشی در این «اگرها» ندارد.

ظهور ناگهانی خیر مطلق از دامان رفسنجانی
پاورقی روشنفکر ستیزی مهرنامه داستانی است با پایان خوش. در مقابل شر مطلق ــ روشنفکرها و چپ ها ــ، که جز مشتی «چریک خشن و بی سواد» نیستند، خیرمطلق با انتخاب آقای روحانی، فرامی رسد.
شر مطلق ـ روشنفکرها ـ از اعمال شریرانه خود دست برداشته و به جای نقد حکومت به اتاق های فکری حکومت می پیوندند. برخی نویسندگان نیز سانسور را پذیرفته، به سود جناح های حکومتی و کسانی چون رفسنجانی و روحانی فعالیت تبلیغاتی ـ سیاسی می کنند و جهان به کام سردبیر مهرنامه است چون: «اگر روزی روزگاری روشنفکر تئوریسین مبارزه بود و زمانی نظریه پرداز هنر و ادبیات مدرن حالا عضوی است از یک اتاق فکر» و «نامه اقتصاددانان ازادی خواه علیه تحریم ها و مذاکره دیپلمات های صلح جو در امریکا دو گام بزرگ به سوی تثبیت آزادیخواهی به عنوان یک اندیشه ملی و بومی در ایران است».

سردبیر مهرنامه سازش در پرونده اتمی و نامه ای بی تاثیر در انتقاد از تحریم ها را به جای «تثبیت جنبش آزادیخواهی» قالب می کند آن هم نه آزادیخواهی عادی که «آزادیخواهی به عنوان یک اندیشه ملی و بومی»
مهرنامه به این حد هم راضی نیست. با انتخاب آقای روحانی «قاعده اصل انتخابات آزاد در حال تشکیل و تدوین است»، «شهروندان ایرانی از میان نامزدهای موجود، خیرالموجودین را انتخاب می کنند و این حرکتی مدنی و متمدنانه است» و «از قشرهائی که نمایندگان واقعی خود را ندارند یا نمی توانند از کانال سیاست تضاد منافع شان را به نحو مسالمت آمیز برطرف کنند، بگذریم».
حق انتخاب شدن و انتخاب کردن به «انتخاب بین خبرالموجودین» منتخب شورای نگهبان محدود می شود و آن «قشرها» که استبداد جمهوری اسلامی و شورای نگهبان نمایندگان آن ها را حذف کرده اند؟؟؟
از آن ها «بگذریم» این قشرها بروند علف خودشان را بچرند. والسلام شد تمام. سلام ما را هم به گاو مش حسن برسانید و شاد شادمان باشید که «دوم خرداد دوم به دامان دایه خود بازگشته است. به دامان اکبر هاشمی رفسنجانی».

در جشن بازگشت دوم خرداد به این دامان به خون آلوده چه می توان کرد جز آن که باز هم به گفته فروغ «از فردا/ در کوچه های شهر …قدم بردارم/ و با غرور .. به دیوار مستراح های عمومی بنویسم/ خط نوشتم که خر کند خنده»

پیش گوئی پیامبرانه
تک گوی منبرهای انحصاری مهرنامه از پیشگوئی پیامبرانه نیز بی بهره نیست.
«عصر روحانی دموکراتیک تر از عصر خاتمی خواهد بود»، البته به این دلیل که «شیخ حسن روحانی حتی بیش از سیدمحمد خاتمی نماد دموکراسی خواهی است».
قدرت استدلال مهرنامه این چند سطر مشهور را به یاد نمی آورد: دلیر جانان من برده دل جان من/. برده دل و جان من دلبر جانان من/. دلبر جانان …الخ ..

در دموکراسی «راست مدرن» مهرنامه «مذهب و روحانیت» ــ توجه کنید مذهب و روحانیت ـ «مهم ترین نگهبان ماهیت غیرنظامی و مدنی دولت در ایران است» و «ما دارای دو جبهه اصولگرا / اصلاح طلب هستیم. راه سومی وجود ندارد».
وقتی که «مذهب و روحانیت» « نگهبان ماهیت مدنی دولت» باشند تکلیف هر که اصول گرا و اصلاح طلب مذهبی نیست، تکلیف همه دیگراندیشان غیرخودی، روشن است. آن ها نیستند یعنی کاردها سلاخی اشان می کنند تا نباشند.

جنین ناقض الخلقه راست مدرن جمهوری اسلامی
گرایش راست ایران در عرصه های هنر، ادبیات، رسانه، بحث های نظری و محافل آکادمیک، تا چند سال پیش «راست شرمگین» بود. گرایشی بود که جهت گیری سیاسی و ماهیت خود را، گاه حتی بر خود، می پوشاند و راست بودن را دشنام و توهین تلقی می کرد.
سردبیر نشریه مهرنامه خود و نشریه خود را به صراحت «راست مدرن» و گاه «راست لیبرال» خوانده و یکی از کارکردهای رسانه خود را مبارزه با چپ اعلام می کند.

رسانه ای که جهت گیری و موضع سیاسی و فکری «راست» خود را در جامعه ای چون ایران به صراحت اعلام می کند امتیازی را به سود خود ثبت می کند اما مهرنامه این امتیاز را با تحریف مفاهیم «مدرن و لیبرال» و استحاله این مفاهیم در سنتی ترین تفسیرها از دست می دهد.
«راست مدرن و لیبرال» مهرنامه، حقوق بشر را تابع قوانین اسلامی ایران می داند تا همان مفهوم سنتی «حقوق بشر اسلامی» را با بازی با کلمات به خواننده قالب کند.
جهانشمولی حقوق مندرج در اعلامیه حقوق بشر بدان است که همه قوانین، و از جمله قانون های اساسی کشورهای امضا کننده اعلامیه، باید با اعلامیه حقوق بشر همخوان باشند اما «راست مدرن و لیبرال» جمهوری اسلامی می نویسند «حقوق بشر تا زمانی که ذیل حکومت قانون قرار نگیرد رویایی بیش نیست».
قانون مصوب پارلمان های برآمده از انتخابات آزاد و منصفانه را می توان با قانون مصوب نمایندگانی که به پشتوانه صافی شورای نگهبان و حذف غیرخودی ها به مجلس راه یافته اند، با قوانین برآمده از شرع، با قوانین برآمده از «فرمان ملوکانه» شاه و «حکم حکومتی» رهبر جمهوری اسلامی یکی گرفت و گفت که «حقوق بشر باید ذیل قوانین قرار بگیرد»؟

«مهرنامه» باید باشی تا «مدرن و لیبرال» را با مفاهیم سنتی ولایت فقیه، اختیارات شش فقیه منتصب رهبر در شورای نگهبان، قوانین برآمده از شرع و فقه جواهری قاطی کنی.
«مهرنامه» باید باشی تا «لیبرال و مدرن» بودن را با پذیرش قوانین جمهوری اسلامی، و از جمله قانون مجازات اسلامی که بر سنت های پیشامدرن به قطع دست، سنگسار و تبعیض علیه زنان و دیگراندیشان فرمان می دهد، قاطی کنی.
«مهرنامه» باید باشی تا «مدرن و لیبرال» بودن را با سانسور و سرکوب غیرخودی های قاطی کنی.
مهرنامه» باید باشی تا «مدرن و لیبرال» بودن را با «اسلامی سازی جامعه» قاطی کنی.
مهرنامه باید باشی تا حق انتخاب شدن و انتخاب کردن همه شهروندان را با «انتخاب بین خیرالموجودین» برگزیده شورای نگهبان قاطی کنی.

و «راست مدرن» جمهوری اسلامی و «مهرنامه» حسابی «قاطی کرده اند». به هر دو معنا.

چپ ستیزی و روشنفکر ستیزی مجله مهرنامه را به «کین نامه» باندی بدل کرده است که با جعل و دروغ، با جزم گرائی و نگاه ایدئولوژیک، با حذف فرهنگی و با شیوه های امنیتی، فضا را برای سرکوب دیگراندیشان آماده و هدف را برای کارد به دستان نشانه گذاری می کنند.
در کین نامه «راست مدرن» پیامی نیست جز ستایش تکراری سرمایه داری بازار آزاد و خصوصی سازی به سود رانت خواران نزدیک به قدرت، جز دعوت به تسلیم در برابر سانسور و ثروت و استبداد و جز روشنفکر ستیزی و چپ ستیزی.
فقر فکری و چنته خالی کین نامه آقای قوچانی و کپی های آن، نشان می دهند که جنین ناقص الخلقه «راست مدرن» جمهوری اسلامی مرده دنیا آمده است.

بخش اول مقاله را در لینک زیر مطالعه کنید:
http://www.lajvar.se/1392/10/18/26436

————————————————-
منبع: اخبار روز
www.akhbar-rooz.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.