اسماعیل نوری علا: مدرنیته، سنت و مذهب؟

هرچه پیرامون سنت های ملی ایرانیان که اغلب، بخاطر گستردگی شان در میان ایرانیان رنگارنگ، «زمینی و عرفی» هستند می اندیشم کمتر به موردی بر می خورم که با مفاد اصلی مدرنیته در تضاد و تقابل باشد، حتی اگر به آن مفاد توجه مستقیمی نشان ندهد. یعنی، همین که سنت های مزبور با مدرنیته تضادی ندارد خود نشانهء آن است که نمی توانند و نمی خواهند راه نفوذ و استقرار مدرنیته را سد کنند. ….

پیشگفتار
دربارهء «تقابل سنت و مدرنیته» در ایران دویست سالهء اخیر، و اینکه چرا و چگونه اولی مانع گسترش دومی شده، سخن بسیار رفته است. بخصوص که درک مهلکهء پیدایش حکومت اسلامی در ایران، و مشکل کنونی استقرار حکومتی سکولار دموکرات در وطن مان، اغلب به همین تقابل یا تضاد بین «مدرنیته» و «سنت» نسبت داده شده و گفته می شود که تا این تضاد برقرار است، و «سنت» دست بالا را دارد، از مدرنیته در ایران خبری نیست و هر کوششی هم که برای معکوس کردن این رابطه شده پایه و مایه ای نداشته و نتوانسته قهرمان مدرنیته را بر پهلوان سنت برتری بخشد.

به نظر من، برای سکولار دموکرات های ایران، که اندیشهء خود را از دل مدرنیته بیرون کشیده اند، رسیدگی «دقیق تر» به این صورت مسئله حائز اهمیت بسیار است. آنها، که بنیاد اندیشه هاشان را ضرورت جدائی مذهب از حکومت، و تضمین آزادی و برابری آحاد ملت در برابر قانون سکولار، تشکیل می دهد، باید برای این پرسش ها که «آیا چنین تقابلی واقعاً وجود دارد؟» و «آیا سنت همان مذهب است؟» یا «رابطهء سنت با مذهب چیست؟» پاسخ هائی درخور بیابند و، از این طریق، سد راه گسترش اندیشهء خود را نیز بهتر بشناسند.

در عین حال، چنین به نظر می رسد که در اغلب اظهار نظرها دربارهء «تقابل سنت و مدرنیته» در ایران، معنای سنت همانقدر دانسته شده فرض می شود که معنای مدرنیته؛ حال آنکه، اگر بجای متمرکز کردن انرژی و توان فکری و نظری خود بر مدرنیته (که مقوله ای جا افتاده شده است) بر مفهوم و معنای «سنت» متمرکز شویم، در می یابیم که هر کس در ذهن خود برای این مفهوم تعریف و معنائی اختصاصی دارد و، از آنجا که بر سر معنای واحدی از آن توافقی آگاهانه صورت نگرفته است، اغلب سخنان پیرامون این مفهوم کنار هم چیده نشده و «پازل سنت» را تکمیل نمی کنند.

سنت چیست؟
فرهنگ دهخدا، با استناد به تعاریف واژهء «سنت» در فرهنگ های مختلف زبان فارسی، سنت را به معنای «راه و روش، طریقه و قانون، رسم و نهاد» می گیرد و چند مثال هم، مثلاً از تاریخ بیهقی، می آورد:

«غزوه ای [جنگ مذهبی] کنیم بر جانب هندوستان و دور دست تر، تا سنت پدران تازه کرده باشیم.» (ص ۲۸۴)

«سنتی از عدل میان ملوک نهاد». (ص ۹۱).

«سنت پدر در این باب نگاه باید داشت». (ص ۳۷۷).

با همین چند مثال روشن می شود که هرچه از نسل های قبلی  و پدران (و البته مادران که پرورندگان آدمی اند) بصورت راه و روش و قاعده به نسل های بعدی می رسد «سنت» خوانده می شود، با این ملاحظه که هر نسلی هم می تواند سنت هائی را برای نسل های بعد از خود بجای بگذارد. یعنی، از لحاظ زبان شناسی، در زبان فارسی (و نه عربی) بین «واژهء سنت» و «معنای آن» رابطه ای شفاف و آشکار وجود ندارد و معانی مختلف آن صرفاً اموری «قراردادی» اند، حال آنکه، مثلاً، واژهء «دانشگاه» واژه ای شفاف است و معنای خود را بلافاصله آشکار می کند و می رساند.

فرنگی ها همین مفهوم را با واژهء «ترادیسیون» (یا «ترادیشن» tradition) بیان می کنند که از پیشوند «تـَرا» و اسم فعل «دیسیون» ساخته می شود. «دیسیون» اسم فعل «دادن» است و «ترا» هم پیشوندی آریائی است که در زبان های فارسی و اروپائی (با اندک تفاوتی) مصرف فراوان دارد و به معنای «از جائی به جائی» است. مثلاً، فرهنگستان زبان فارسی «ترانسپورت» فرنگی را «ترابری» ترجمه کرده و این واژه را بجای «حمل و نقل» نشانده است.

به همین سیاق، اگر بخواهیم واژه ای فارسی را در برابر «ترادیسیون» بنشانیم، به نظر من، بهترین اش «ترادهش» است که البته، چون «ترا» در فارسی امروزه بیشتر بشکل «فرا» می آید، می توان واژهء پیشنهادی بالا را بصورت «فرادهش» نیز در آورد، به معنی «سپردن امری به دیگران و یا به آینده» (که اگر امر مزبور مادی باشد از آن با عنوان«میراث» هم یاد می شود). به این ترتیب، می توان بجای واژهء لال «سنت» از واژهء شفاف و گویای «فرادهش» استفاده کرد و محتویات «فرادهش» ها را «فراداده» ها خواند، به معنی آنچه هائی که از نسلی به نسلی فرا داده می شود.

و توجه کنیم که در همهء معانی آورده شده در فرهنگ دهخدا برای واژهء «سنت» (یعنی: راه و روش، طریقه و قانون، رسم و نهاد) خبری از این «داد و ستد» و «انتقال زمانمند» وجود ندارد.

سنت عام، سنت خاص
نکتهء مهم دیگر آن است که «سنت»، یا «فرادهش»، هم می تواند امری خاص باشد و هم امری عام و، لذا، می تواند از اجتماعات کوچک (حتی واحد خانواده) تا جوامع بزرگ (مثلاً، ملت های چند قومی) را در بر گیرد. آشکار است که روند فرادهش در اجتماعات کوچک امری «اختصاصی» است اما هرچه فراگیری این «روند انتقال» بیشتر شود «فرادهش» نیز از عامیت گسترده تری برخوردار می شود. مثلاً، سنت های گسترده و مورد پذیرش «کل یک ملت» را می توان «سنت های ملتی یا ملی» خواند و از سنت های «گروه» های مختلف کوچک و بزرگ، که همه شمول نیستند، با عنوان «سنت های اختصاصی» یاد کرد.

مثلاً، جامعهء رنگارنگ، چند قومیتی و چند مذهبی ایران دارای سنت های مختلفی است که برای یافتن آنهائی که می توانند با صفت «ملی» (متعلق به کل یک ملت) مشخص شوند باید به دنبال «فرا داده» هائی باشیم که بیشترین ایرانیان آنها را از نسل های پیشین خود دریافته داشته و با طیب خاطر به کار می برند؛ در عین حالی که در جماعات کوچک تر ایرانی، سنت های اختصاصی بسیاری وجود دارند که شمول شان به همهء ملت نمی رسد.

بگیریم سنت برگزاری مراسم نوروز را، و مقایسه اش کنیم با سنت گرفتن «جشن نیمهء شعبان»، که زمان مفروض تولد امام غایب شیعیان دوازده امامی است.

چه در داخل و چه در خارج ایران، کمتر فرد ایرانی است که «سنت نوروز» را (از چهارشنبه سوری و انداختن سفرهء هفت سین و پوشیدن لباس نو و به دیدار بزرگ ترها رفتن گرفته تا سیزده بدر) رعایت نکند؛ حال آنکه «جشن نیمهء شعبان» خاص شیعیان دوازده امامی است و از شیعیان سه و پنج و هفت امامی گرفته تا سنیان مسلمان و پیروان ایرانی دیگر ادیان، و نیز خداناوران، را در بر نمی گیرد و، لذا، توان تبدیل شدن به یک «سنت ملی» را ندارد، مگر به ضرب و زور اسلحه و سرکوب و تحمیل و در تنگنا قرار دادن مردم.

سنت و مذهب
حال می توان به پرسش های ابتدای این مقاله برگشت و پرسید که «آیا مشکل ما ایرانیان در مورد پذیرش مدرنیته (و لذا عرف مداری و انسان مداری و سکولاریسم و دموکراسی) سنت های ملی ما هستند؟» و اگر چنین است «محل تقابل آن سنت ها با مدرنیته در کجا است؟» و نیز این پرسش که «آیا سنت های ملی ایرانیان سد راه گسترش مدرنیته در آن سرزمین اند یا سنت هائی اختصاصی (از خانوادگی گرفته تا مذهبی) که از دل باورهای گروهی و جماعتی بر می آیند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند؟»

من، هرچه پیرامون سنت های ملی ایرانیان که اغلب، بخاطر گستردگی شان در میان ایرانیان رنگارنگ، «زمینی و عرفی» هستند می اندیشم کمتر به موردی بر می خورم که با مفاد اصلی مدرنیته در تضاد و تقابل باشد، حتی اگر به آن مفاد توجه مستقیمی نشان ندهد. یعنی، همین که سنت های مزبور با مدرنیته تضادی ندارد خود نشانهء آن است که نمی توانند و نمی خواهند راه نفوذ و استقرار مدرنیته را سد کنند.

اما، اگر به تاریخ معاصرمان، که به نظر من، از جنگ های ایران و روس دورهء فتحعلیشاه قاجار آغاز شده و تا به همین امروز آمده است، توجه کنیم خواهیم دید که با شروع «بیداری ایرانیان» (بقول ناظم الاسلام کرمانی) و چشم گشودن از خواب گران اعصار تاریک تاریخ شان، و آغاز کوشش دولتمردان آگاه و روشنفکران شان برای درک ریشه ها و علل پیشرفت های اروپا در سایهء مدرنیته، این «سنت های ملی» ما نبوده اند که با این بیداری مخالفت کرده و با آن در افتاده اند بلکه این «مذهب رسمی» کشور بوده است که فرصت داشته تا خود را بعنوان «سنت» جا بزند و جا بیاندازد و، در پوشش «سنت»، بکوشد تا جلوی پیشرفت و ترقی و رفاه و نوشدن و علمی شدن و قانونمند شدن و آزادی فردی داشتن ایرانیان را بگیرد.

به عبارت دیگر، بهتر آن است که بجای سخن گفتن از «تضاد مابین مدرنیته و سنت» از «تضاد مابین مذهب و مدرنیته» سخن بگوئیم و بکوشیم تا این واقعیت را ببینیم که «سنت های مذهبی تشیع دوازده امامی» و حتی سنت های تک تک مذاهب موجود در ایران، «سنت ملی» ما محسوب نمی شوند و خاص پیروان مذاهبی هستند که اگر قدرت دولتی و نیز قدرت اقتصادی طبقات مرفه و قدرت عوامفریبی دینکاران شان در میان نمی بود هرگز نمی توانستند در برابر ایجابات مدرنیته قد علم کنند و سد راه نفوذ آن در جامعهء ایران شوند.

چند نمونه از تضاد مذهب با مدرنیته
می دانیم که «مدرنیته» بر بنیاد انسان مداری، سکولاریسم، آزادی و دموکراسی بنا شده است و کافی است، برای اجتناب از طولانی شدن سخن، به مورد یکی از این «بنیادها»، مثلاً آزادی، و مقاومت نشان داده شده در برابر آن از جانب مذهب و دکان داران اش، توجه کنیم.

مطالعهء تاریخ معاصر کشورمان بخوبی آشکار می سازد که، در سراسر دو قرن گذشته، این دینکاران امامی بوده اند که همهء چیز غرب مدرن را نجس و ناپاک و زشت دانسته و علیه آن فتوا داده اند. آنها بوده اند که با «آزادی» و «مردم سالاری» مخالفت کرده اند و اکنون نیز، در قالب تقلبی «جمهوریت»، به انکار حق حکومت مردم و تأکید بر لزوم تسلیم آنها به ولایت فقیه سخن می گویند.

فریدون آدمیت در کتاب «اندیشهء ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار» دربارهء میرزا حسین خان سپهسالار می نویسد که او: «در پی اساسی بود مبتنی بر نظم و قانون و تجدد و نو آوری…. در همین دوره بود که احترام به قانون و اهمیت آن گسترش یافت. دورهء او، دورهء شکوفایی روزنامه های نسبتاً آزاد و انتشارات جدید بود. انتشار روزنامه های وقایع عدلیه و نظامی و وطن، که در تاریخ مطبوعات ایران نخستین روزنامه های مستقل هستند و خارج از حیطه دولت اند، از اقدامات ارزنده ای ست که باید در کارنامهء درخشان میرزا حسین خان بر دیگر کارهایی  که او مبتکر یا پیشگام ایجاد آنان بود افزود».

اما هم او، در برابر این اقدامات، از کارشکنی ها و مخالفت های آخوندها یاد می کند و عصارهء مواضع شان را در این سخن حاج ملا علی کنی می بیند که: «کلمهء قبیحهء آزادی به ظاهر خیلی خوش نماست و خوب، و در باطل سراپا نقص است و عیوب. این مسئله بر خلاف جمیع احکام رسل و اوصیا و جمیع سلاطین عظام و حکام والا مقام است. به این جهت… اصل شرایع و ادیان، در هر زمان، خود قید محکم و سخت و شدیدی بوده و می باشد که ارتکاب مناهی و محرمات ننماید، معترض اموال و ناموس مردم نشوند، و چنین بر خلاف مقاصد و انتظام دولت و سلطنت است که هر کس هر چه بخواهد بگوید و از طریق تقلب و فساد نهب اموال نماید و بگوید “آزادی” است. و شخص اول مملکت همه را آزاد کرده و در معنی به حالت وحوش برگردانیده است».

و سپس توضیح می دهد که مخالفت روحانیون با مشیر الدوله ریشه در این امر اساسی تری داشته که صدراعظم تجدد خواه ایران در دوران صدارت اش اجازهء مداخله آنان در امر دولت را به ایشان نمی داد.

در جریان انقلاب مشروطیت نیز، که می خواسته به تحقق آرمان های مدرنیته (از جمله آزادی) بیانجامد، این شیخ فضل الله نوری بود که می گفت: «اگر منظور و مقصودتان از مشروطیت اجرای قانون الهی و حفظ احکام اسلام بود، چرا خواستید اساس آن را بر حریت و مساوات قرار دهید؟ در حالی که هر یک از این دو موذی ِ رکن قویم قانون الهی است. قوام اسلام بر عبودیت است نه به آزادی. بنای اسلام به تفریق و جمع مختلفات است نه به مساوات.»

و این داستانی است که تا به امروز هم همچنان ادامه داشته. مثلاً، مرتضی مطهری می گوید: «آزادی قلم و لسان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است. اگر نه، تو بگو فایدهء این آزادی چیست که این کلمه قبیحه را نشر می‌دهی؟ و بنای قرآن این است که آزادی نباشد. اگر فردا یهود و نصاری و مجوس و بابیه آمدند پای منبر و محراب ما، القای شیطنت کردند، نشر کلمهء کفریه خود را کردند، ایجاد شبهه کردند و قلوب صافیه مومنین را تضلیل کردند، تو می‌خواهی چه کنی؟»

حال، تنها کافی است این سخنان را با ماده اول اعلامیهء جهانی حقوق بشر، که مهمترین دست آورد مدرنیته است، مقایسه کنیم تا به کنه فاجعهء نشستن مذهب به جای سنت پی ببریم:

«همۀ افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظِ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان هستند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»

باری، اگر به نتایج غیاب مفاد همین یک مادهء ساده در سند قانون اساسی حکومت اسلامی (که مذهب آخوندهای دوازده امامی را مذهب رسمی کشور دانسته و بدینسان ملت ایران را حداقل به دو گروه خودی و ناخودی تقسیم می کند) بنگریم در می یابیم که کل این سند بر بنیاد انکار مدرنیته، در همه شقوق آن، گذاشته شده است.

گوهر کلام
من اینها همه را گفتم تا بگویم که مشکل استقرار مدرنیته در ایران وجود سنت های ملی ما (که بخاطر تکثر و گوناگونی جمعیت های عضو آن نمی توانند مذهبی باشند) نیست بلکه با سنت های اختصاصی آن نهاد مذهبی است که به خطا «مذهب رسمی» خوانده می شود و اعوان و انصار اش (که خود را «روحانیت» می خوانند) پاسدار آن و عایق بین جامعهء رنگارنگ ایرانی و مدرنیته اند.

بر اساس این نکات است که عقیده دارم ما تنها زمانی می توانیم شاهد استقرار درست و کامل مدرنیته در ایران باشیم که «مذهب رسمی داشتن» را از قوانین اصلی و نهادهای مختلف حکومتی حذف کرده و «روحانیت» را به حوزهء اصلی کارش (که ابلاغ احکام به اصطلاح «الهی» به پیروان مذهب خویش است) محدود سازیم و اجازه دهیم که سنت های ملی ما راه را برای استقرار سکولار دموکراسی، که میوهء سیاسی مدرنیته است، هموار سازند.
و همین جا می توان پرسید که «آیا بالاخره، ما ایرانیان دوران ظهور مذهب در قالب سنت و تضاد مذهب با مدرنیته را به پایان می بریم؟»
من کف بین نیستم اما به آینده نگری اعتقاد دارم و می بینم که، خوشبختانه، مردم ما، هر روز بیشتر از روز پیش، سنت های ملی و همخوان با مدرنیتهء خود را پاس داشته و حتی، به مدد مطرح کردن گستردهء آنها، می کوشند تا با حکومت یک مذهب خاص مبارزه کنند.

با ارسال ای ـ میل خود به این آدرس می توانید مقالات نوری علا را هر هفته مستقیماً دریافت کنید:
NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در این پیوند بیابید:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.