بهرام رحمانی: دفاع و تحریف سایت وابسته به «نهاد رهبری» از اعدام‌ های ۶۷

حکومت اسلامی ایران، بار دیگر به کشتار چندین هزار زندانی سیاسی در ماه های خرداد و شهریور بیست و پنج سال پیش، اقرار کرد. ….

دفاع و تحریف سایت وابسته به «نهاد رهبری» از اعدام‌ های ۶۷

بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com

حکومت اسلامی ایران، بار دیگر به کشتار چندین هزار زندانی سیاسی در ماه های خرداد و شهریور بیست و پنج سال پیش، اقرار کرد. به گزارش خبرگزاری ایسنا، سایت پرسمان دانشجویی، این موضوع را در ارتباط با پرسش یکی از کاربرانش در ارتباط با اعدام زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ و عقد دختران باکره پیش از اعدام منتشر کرده است.

در سایت پرسمان دانشجویی، تاکید شده است که «این اعدام‌ ها نه برای راحت شدن از شر زندانیان، بلکه در پی شورش آن‌ ها در زندان همزمان با عملیات مرصاد بوده است.»

رسانه های حکومت اسلامی به نقل از «پرسمان دانشجویی وابسته به اداره مشاوره نهاد رهبری»، نوشته اند: «گفته می ‌شود بعد از عملیات مرصاد، با فرمان امام خمینی (ره) زندانیان سیاسی که بر سر موضع پیشین خود باقی مانده بودند، اعدام شدند و وسایل و لوازم شخصی آنها به خانواده‌ هایشان بازگردانده شد. در این جریان حتی اعدام زنان که بسیار در اسلام محدود است، رخ داده بود و ادعا می شود که نظر به ممنوعیت اعدام دوشیزگان، دختران باکره را به عقد در می‌آوردند و بعد از اینکه باکرگی آنها زایل شد، اعدامشان می‌ کردند. پاسخ شما به این مسائل چیست؟»

به گزارش خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی «ایسنا»، به نقل از پارسینه، سایت پرسمان دانشجویی وابسته به اداره مشاوره نهاد رهبری به این سئوال چنین پاسخ داده است: «پاسخ کوتاه:

۱- به عنوان جمع ‌بندی از سخنان فوق این اعدام‌ها نه برای راحت شدن از شر زندانیان، بلکه در پی شورش آنها در زندان همزمان با عملیات مرصاد بوده است. افرادی محاکمه می ‌شدند که پیش‌ تر در عملیات تروریستی شرکت داشتند و فقط کسانی اعدام می شدند که بر سر مواضع خویش باقی مانده بودند. ضمن اینکه این عمل پیش از این هم در مورد تروریست ‌ها انجام شد و البته بسیاری از آنان نیز به خاطر نداشتن خط مشی پیشین از اعدام نجات یافتند و بعدها آزاد گشتند.

۲- یکی از ادعاهای ضدانقلاب این است که از آنجایی که در اسلام اعدام دختران باکره ممنوع است، دختران باکره‌ای که به اعدام محکوم می ‌شدند را سپاهیان صیغه می‌ کردند و بعد از تجاوز و از بین رفتن باکرگی آنها را اعدام می ‌کردند! گذشته از اینکه اگر مبنای اعدام‌ کنندگان اسلام می ‌بود (که به ‌خاطرش نتوانند دختران باکره را اعدام کنند) بر مبنای همین اسلام نمی ‌توانستند یک دختر را به زور صیغه کنند و باکرگی او را بردارند و روی همین حساب باطل بودن این ادعا ثابت می‌ شود.» …

نسبت دادن عملیات مرصاد و شورش زندانیان در زندان ها توسط سران و رسانه های حکومت اسلامی، به کشتار چندین هزار زندانی بی دفاع و اسیر در زندان ها، دروغ بزرگی ست که هیچ فرد ساده لوحی نیز آن را نمی پذیرد. زیرا طرح کشتار چندین هزار زندانی، آن هم در مدت کوتاهی کار ساده ای نیست و به طرح و برنامه و زمان نسبتا طولانی نیاز دارد. بنابراین، حکومت اسلامی طرح کشتار زندانیان سیاسی را از قبل داشت و منتظر فرصت مناسبی بود که در روز مبادا آن را توجیه کند.

نخستین بار این دختران «باکره» اعدامی را قبل از اعدام به عقد پاسداران در می آورند و شب قبل از اعدام به آن تجاوز می کردند و روز بعد اعدام می کردند از زبان برخی خانواده هایی زبان به زبان در جامعه پیچید.

هم چنین در این بیش از سه دهه، بارها در خاطرات، مقالات، فیلم ها، گفتگوهای رادیویی و تلویزیونی و سمینارها، میزگرد ها و رسانه ها از سوی خانواده های اعدام شدگان و زندانیان سیاسی سابق و جان بدربردگان از کشتارهای حکومت اسلامی، انعکاس یافته و شهادت داده اند که در زندان های حکومت اسلامی، تجاوز جنسی سیستماتیک وجود داشته و هنوز هم دارد. از جمله دختران باکره را قبل از اعدام به عقد پاسداران و شکنجه گران در می آورند و پس از این که به آن ها تجاوز جنسی می کردند ابه دست جوخه های اعدام می سپردند. چون که در ایدئولوژی خرافی و ارتجاعی و وحشیانه اسلامی، اگر دختری را باکره اعدام کنند مستقیما به بهشت می رود.

نمونه دیگر چند سال پیش مطلبی در شبکه های اجتماعی منتشر گردید که از سوی پاسداری نوشته شده است که ظاهرا امروز با عذاب وجدان روبروست! تیتر نوشته «بیوه کردن باکره های اعدامی در زندان های ایران» نام دارد.

«خاطره ای از عموی پاسدار من

چند وقت قبل خاطره ای از عموی خودم شنیدم گفتم شاید بد نباشه اونو تو سایت قرار بدم. همه چیزه این خاطره واقعیه به جز اسامی. چون اصلا عموم اسم های اصلی رو به من نگفت (فقط اسم لیلا واقعیه). عموی من الان سرهنگ سپاه پاسداران جمهوری اسلامیه و همسرش فوت شده، زمان جنگ ایران و عراق در زندان عادل شیراز خدمت میکرد. فکر می کنم اگه این خاطره رو از زبان خود عموم بنویسم بهتره

فردا روزی بود که قرار بود من به همراه چندتا از بچه ها به جبهه اعزام بشیم. با این که خیلی دوست داشتم جنگ رو از نزدیک احساس کنم اما خیلی نگران بودم شاید به خاطر این بود که از مرگ می ترسیدم. اتفاقا از بین زندانی ها چندتا خانم بودن که قرار بود فردا صبح اعدام بشن. جرم اکثرشون سیاسی بود. و بعضی هاشون هم مجرد بودن (همین طور که میدونین اعدام خانم های مجرد طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران ممنوعه) شب بعد از شام و خوندن دست جمعی دعای کمیل، رییس زندان همه بچه ها رو صدا کرد و گفت: برای برادرانی که فردا به سلامتی عازم جبهه هستند خبر خوبی دارم. امشب شبی هست که می تونن از بین زنان مجردی که قراره فردا اعدام بشن اونی رو که مایل هستن انتخاب کنن و حاج آقا رضایی هم تشریف آوردن تا هر زنی رو که خواستن امشب موقتا به عقد برادرا در بیارن و درواقع امشب زحمت خطبه عقد با حاج آقاست… حالا برای سلامتی امام و اسلام صلوات جمیع خطب کن و… برای یک لحظه هراس عجیبی تمام تنم رو فرا گرفت. اصلا فکر نمی کردم شبی که قرار بود شب اعزامم به جبهه باشه شب عروسی هم باشه. به سمت سالنی رفتیم که دختران زندانی اون جا به صف ایستاده بودند. جالب این که بعضی بچه ها که همراه من بودند مجرد نبودند اما حاضر بودند که این کار رو انجام بدند اما برخی ها با این که مجرد هم بودند نیامده بودند. با دیدن دخترها یک لحظه می خواستم برگردم. اما سهیل که یکی از دوستام بود و سه چهار سالی سنش از من بیش تر بود گفت کجا می ری مجید. وبا خنده ادامه داد نکنه می خوای ناکام از دنیا بری؟! از این شوخیش اصلا خوشم نیومد اما هرچی بود وسوسه شدم که بمونم. در نهایت هر کدوم از بچه ها دختری رو انتخاب کرد و حاج آقا رضایی که روحانی زندان بود یکی یکی دخترا رو به عقد چند ساعته بچه ها در می آورد. یادمه بعضی از دخترا راضی به این کار نبودن اما چاره ای نبود. محال بود رییس زندان اجازه بده دختری باکره اعدام بشه. تقریبا برای هر کدوم از ما یک دختر می رسید. نوبت من شد. دختری که انتخاب کرده بودم چهره معصومی داشت اسمش لیلا بود. حاج آقا رضایی صیغه عقد رو خوند و منو لیلا حالا زن و شوهر بودیم. اونم چه زن و شوهری… زنی که قرار بود فردا صبح اعدام بشه. از لیلا پرسیدم به چه جرمی به اعدام محکوم شده؟ گفت یک روز به همراه دوستش در یکی از جلسات حزب توده شرکت کرده و از بخت بد همون شب مامورها ریختن تو خونه و همشون رو گرفتن. می گفت که برای اولین بار بوده که تو جلسات سیاسی شرکت می کرده و فکر نمی کرده که روزی هم چین اتفاقی براش بیفته. ازم خواست که کاری براش بکنم. اما من فقط یک مامور بودم. چه کاری می تونستم بکنم. کاری براش از دستم ساخته نبود. با خودم فکر می کردم لازمه امثال لیلا قربانی بشن تا اسلام پایدار بمونه. بهترین و سخت ترین شب زندگیم همون شبی بود که تو زندان با لیلا بودم. اون شب به سرعت گذشت. صبح لیلا رو بوسیدم و ازش خداحافظی کردم. گفتم حلالم کن شاید شهید بشم. لیلا سرشو پایین انداخت و هیچی نگفت. چند دقیقه بعد از پنجره می دیدمش که اونو همراه بقیه زن ها به سمت اعدام می برن. لیلا اولین دختری بود که باهش بودم به خاطر همینم برام خیلی سخت بود. اون روز عازم جبهه شدم. چند وقت بعد از بعضی بچه ها که تو زندان بودند شنیدم که وقتی پدر و مادر لیلا برای تحویل گرفتن جنازه اش اومده بودن ۱۳۰۰ تومن از طرف دولت بهشون می دادن و می گفتن دخترتون دیشب عروس شده این هم مهریه اش… نوشته شده پنج شنبه سوم مرداد ۱۳۸۷»

منتظری، قائم مقام رهبری وقت نیز در نامه ۱۷ مهر ۶۵ به خمینی، چنین می نویسد: «آیا می دانید در بعضی زندان های جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می دانید هنگام بازجوئی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رائج است؟»… و منتظری، درباره اعدام زنان بچه دار و نیز اعدام فله ای زندانیان سیاسی که اکثر آن ها مربوط به نیروهای چپ و سازمان مجاهدین خلق ایران بودند طی نامه سرزنش آمیزی به خمینی چنین می نویسد: «… منظور من از زنان بچه دار زنان آبستن نبود -که احمد آقا در رنجنامه اش سوژه و معرکه علیه من گرفته – بلکه منظور زنانی بود که دارای چند بچه بودند و با کشتن آنها بچه های آن ها بی سرپرست می شدند، و بالاخره این نامه را نوشتم و دو نسخه از آن فتوکپی را گرفتم، نسخه اصل را فرستادم برای امام و یک نسخه را هم برای شورای عالی قضایی، چون شورای عالی قضایی مسئولیت این قضیه را به عهده داشت و می بایست می رفتند با امام صحبت می کردند. بعد که نامه ها را فرستادم به آقای سیدهادی تلفن زدم و گفتم: «من نامه ای نوشتم و خدمت امام فرستادم، شما به آقای محمدعلی انصاری در دفترامام تلفن بزنید که آن نامه را بگیرند بدهند خدمت امام»، ایشان گفت: «مگر بنا نشد شما چیزی ننویسید؟» گفتم: «بالاخره من نوشتم و فرستادم». حالا این که می گویند بیت ایشان به خصوص آقای سیدهادی در این قضیه نقش داشته حرف بی اساسی است چون بیت من با نامه نوشتن من مخالف هم بودند. چند روز بعد هم یکی از قضات خوزستان به نام حجه الاسلام آقای محمد حسین احمدی پسر آیت الله آقای آشیخ علی اصغر احمدی شاهرودی آمد پیش من خیلی ناراحت بود می گفت: «در آن جا تندتند دارند اعدام می کنند، به یک شکلی نظر اکثریت درست می کنند، خوب تشخیص نمی دهند، این ها از عملیات منافقین ناراحت هستند و افتاده اند به جان زندانیان»، من عین مطالب ایشان را نیز در نامه ای بدین شکل برای امام منعکس کردم…» (سایت حسینعلی منتظری)

روح الله خمینی، رهبر و بنیان گذار حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، از همان روزهای به قدرت رسیدنش و در بحبوبه سرکوب دستاوردهای انقلاب ۵۷ مردم ایران، رسما گفته بود که باید قلم ها را شکست و زبان ها را برید و طناب دار اعدام را در هر کوی و برزنی بر پا کرد. حکومتی که با سانسور و سرکوب، کشتار و ترور به قدرت رسید و ۳۵ سال است که ماشین کشتار آن، حتی لحظه ای از حرکت باز نمانده است؛ ماشینی که با تغذیه خون انسان های بی گناه حرکت می کند. اساسا یکی از ویژه گی های مهم دیکتاتورها، این است که اگر روزانه خون نریزند و آدم نکشند آرامش نمی گیرند.

اکنون به نظر می رسد حکومت اسلامی ایران، در چنان بن بست غیرقابل عبوری گیر کرده است که نه راه پیش دارد و نه راه پس. تنها راهی که باقی مانده در سطح بین المللی و منطقه ای سازش و بده بستان با رقبایش و عقب نشینی از ادعاهای سابق اش و در داخل کشور نیز از یک سو تشدید سانسور و سرکوب و اعدام و از سوی دیگر، به طور تاکتیکی آزادی چند زندانی سیاسی، آن هم در مقطع سفر حسن روحانی به آمریکا برای شرکت در نشست سالانه سازمان ملل متحد. حکومت اسلامی، موظف است همه زندانیان سیاسی را بدون قید و شرط آزاد کند. قوانین وحشیانه اعدام و سنگسار و قصاص و زن ستیز و آزادی ستیز و غیره را لغو کند. همه سران و مقامات این حکومت به دلیل جنایات انبوه شان علیه بشریت مورد محاکم قرار گیرند. بی تردید هر زندانی که از زندان های مخموف حکومت اسلامی، آزاد می شود قطعا جای خوشحالی دارد. اما نباید متوهم شد که این حکومت در جهت منافع مردم گام برمی دارد. بنابراین، آزادی چند زندانی سیاسی در نزد سران جنایت کار حکومت اسلامی، یک اقدام تاکتیکی است تا در سازمان ملل و در بده و بستان های نهان و آشکارشان با دولت ها، از آن سوء استفاده سیاسی و اجتماعی و انسانی کنند.

سران حکومت اسلامی ایران، تاکنون همواره در جهت منافع خودش و تثبیت حکومت و موقعیت شان حرکت کرده اند و در این ۳۵ سال، ده هزار انسان را قربانی این منافع وحشیانه خود کرده اند و به لحاظ اقتصادی نیز اکثریت مردم ایران را به خاک سیاه نشانده است.

شیخ حسن روحانی که در طول حاکمیت حکومت اسلامی، تمام فعالیت هایش در ارگان های سیاسی – امنیتی بوده است وزرایش را نیز از میان چهره های بی رحم و سرشناس امنیتی انتخاب کرده و دولت اش به یک دولت «امنیتی» معروف است.

هم اکنون کسانی که مستقیما در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، نقش داشتند مانند پورمحمدی، وزیر دادگستری دولت روحانی است. روحانی همین چند روز پیش از سپاه پاسداران این ارگان مخوف نظامی – تروریستی و مافیایی نیز دعوت کرد که بخشی از وظایف دولت را به عهده گیرند.

برای نمونه، مصطفی پورمحمدی وزیر دادگستری، عضو اصلی کمیته سه نفره مرگ بود که یکی از مهم ترین نقش ها را در قتل عام هزاران زندانی سیاسی در سال ۶۷ به عهده داشت. او در سال ۵۹، و پس از آغاز جنگ با عراق، تنها در حالی که ۲۱ سال داشت، در اقدامی عجیب توسط خمینی به سمت دادستان خوزستان و هرمزگان گماشته شد و بلافاصله نسبت به سرکوب اعتراضات دانش آموزان و معلمان در بندرعباس اقدام کرد. در جریان سرکوب، بیش از ۱۰۰ تن از دانش آموزان و معلمان اخراجی، جان خویش را از دست دادند. از زمان وقوع این کشتارها به بعد، پورمحمدی تا سال ۱۳۶۵ به طور مستمر به عنوان دادستان انقلاب و نظامی در استان های مختلف کشور مامور ایجاد جو رعب و وحشت، خفقان و سرکوب بود. او، از سال ۱۳۶۶ ارتقا مقام یافت و تا سال ۱۳۷۸، به عنوان معاون و جانشین وزیر اطلاعات به فعالیت های خود ادامه داد. پورمحمدی، در طول ماجرای ترور شخصیت های سیاسی داخل و خارج کشور که به «قتل های زنجیره ای» معروف شد معاون وزیر اطلاعات دولت خاتمی بوده است. در جریان قتل های زنجیره ای، مصطفی پور محمدی طراح اصلی مجموعه ترورهای برون مرزی صورت گرفته بوده است. او، یکی از معتمدان و نزدیک ترین مقامات به سیدعلی خامنه ای است. او، در سال ۸۱، به عنوان مشاور رییس دفتر و مدیرگروه «سیاسی -اجتماعی» خامنه ای منصوب شد و هم چنان از گردانندگان دفتر ویژه اطلاعات و امنیت خامنه‌ ای است.

علی ربیعی وزیر کار، با نام مستعار «عباد،» یکی از چهره های امنیتی فعال و شناخته شده در وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بوده است. او، همواره به خاطر نقش ویژه ای که در شکنجه و سرکوب مخالفین داشته در مقاطع مختلف و حساس سیاسی نامش بر سر زبان ها افتاده ‌است. او، مشاور اجتماعی خاتمی، رییس دبیرخانه شورای عالی امنیت حکومت اسلامی و هم چنین دبیر اجرایی این ارگان امنیتی در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی بوده است. سوابق اطلاعاتی این بازجو و شکنجه گر، آن قدر مخوف است که علی فلاحیان وزیر اطلاعات سابق حکومت اسلامی، در کتاب خاطرات خود از ربیعی به عنوان «استاد عملیات روانی» یاد می کند. بعدها وقتی در مقطعی کشمکش میان لاریجانی و ربیعی بالا گرفت، لاریجانی صراحتا اعلام کرد که امثال ربیعی، مخالفان را به «صلابه کشیده بودند.»

پس از به قدرت رسیدن روحانی، اعدام ها افزایش یافته و گشت های ارشاد نیز به خیابان ها برگشته اند و در انظار عمومی بی شرمانه زنان و دختران و جوانان تحقیر می کنند و اگر هم کسی مقاومت کند و از حق طبیعی انسانی خود دفاع نماید با ضرب و شتم وحشیانه دستگیر و زندانی می گردد.

در شرایطی فعلی ضروری ست که اسناد کارزار ایران تریبونال، هر چه وسیع تر و گسترده تر به رسانه ها و سازمان ها و غیره ارسال گردد. فعالیت سازمان دهی کارزار ایران تریبونال، از واخر شهریور ١٣٨۶ برابر با سپتامبر ۲٠٠٧، از سوی جمعی از اعضای خانواده های جان سپردگان دهه شصت و زندانیان سیاسی جان بدربرده از کشتار زندانیان سیاسی در این دهه، آغاز شد و در دو دادگاه لندن و لاهه شمار بیش تری از خانواده ها و جان به دربردگان، از طریق رسانه ها اجتماعی، صدایشان را به گوش افکار عمومی مردم جهان رساندند.

سرانجام دادگاه مردمی ایران تریبونال، بعد از برگزاری موفقیت آمیز کمیسیون حقیقت یاب که با حضور هفتاد و پنچ شاهد به مدت پنچ روز، از ١٨ تا ٢٢ ژوئن ٢٠١٢ در لندن برگزار گردید، به مدت سه روز ، از ٢۵ تا ٢٧ اکتبر ٢٠١٢ با حضور نوزده شاهد در لاهه برگزار شد. دادگاه، در پایان سه روز رسیدگی به پرونده جنایات حکومت اسلامی ایران در دهه شصت، حکم مقدماتی خود را صادر کرد.

دادگاه ایران تریبونال، حکم نهایی محکومیت حکومت اسلامی را که بالغ بر ۵٢ صفحه و ١۶٩ ماده است، ۵ فوریه ٢٠١٣ برابر با ١٧ بهمن ١٣٩١ صادر کرد. حکم نهایی دادگاه، مبنی بر محکومیت کلیت حکومت اسلامی به «جرم جنایت علیه بشریت»، روز جمعه ١۵مارس ٢٠١٣، توسط قاضی یوهان کریگلر رییس دادگاه ایران تریبونال طی یک مراسم دادگاهی- مطبوعاتی در لندن به طور رسمی به مردم ایران و جهانیان اعلام شد. به این ترتیب، حکم تاریخی این دادگاه مردمی، در نزد افکار عمومی در تاریخ ایران و جهان برای آیندگان به ثبت رسیده است و هیچ قدرتی نمی تواند آن را انکار کند.

خلاصه کلام، در اسلام و قوانین حکومت اسلامی، تجاوز، ترور، دزدی، اختلاس، رشوه خواری، ثروت اندوزی، احتکار، دروغ، شکنجه، اعدام، سنگسار، دست و پا بریدن دزدهای گرسنه و ناچار، درآوردن چشم در مقابل چشم و هر وحشی گری که به عقل بشر می رسد در راه «اسلام عزیز» و بقای «حکومت اسلامی»، هم آزاد و مجاز است و هم منطبق با اوامر خداوند عزوجل، پیامبران، امامان، شیوخ، قرآن و توضیح المسائل شیخ ها و اوامر همه جانیان و تبه کاران…

اکنون که سران و مقامات حکومت اسلامی به تکاپو افتاده اند تا با رقبایشان سازش کنند این وظیفه همه نیروهای چپ و کمونیست و آزادی خواه و سرنگونی طلب است که فعالیت خودشان را بر علیه کلیت حکومت اسلامی و ترفندهای آن در جهت تحریف افکار عمومی جهانی، بیش از پیش فعال تر کنند و اجازه ندهند این حکومت چهره کریه و نکبت بار و تبه کارانه خود را در نزد افکار عمومی مردم جهان بزک کند.

اما شکی نیست که سرنوشت جامعه ایران، نه در سازمان ملل و مذاکره با دولت آمریکا و اتحادیه اروپا و غیره، بلکه توسط اکثریت مردم آزاده ایران تعیین خواهد شد. مردمی که به کم تر از سرنگونی کلیت حکومت جهل و جنایت و ترور و آزادی ستیز اسلامی و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی رضایت نخواهند داد!

پنج شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۲ – نوزدهم سپتامبر ۲۰۱۳

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.