گزارشی درباره کودک آزاری جنسی

تجاوز به کودکان، موضوعی است که سهم پرداختن به آن در جامعه ما همواره بسیار ناچیز بوده اما با برخی فعالیت‌ها همچون اکران فیلم هیس، فضا برای پرداختن به این موضوع باز‌تر شده و به قول کار‌شناسان، سر این دمل چرکی گشوده شده. برای اولین سوال، آیا در این زمینه آماری در جامعه در دست هست؟ ….

سلامت نیوز:
تجاوز به کودکان، آسیبی مهلک و پنهان در هزار توی جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم و فکر می‌کنیم که آن را می‌شناسیم. این کودکان ممکن است بار‌ها از کنار ما گذشته باشند، با ما صحبت کرده باشند، یا حتی در خانه خودمان و پیش چشم خودمان در حال قد کشیدن باشند، با این حال ما از تفاوت عمده‌ای که با ما دارند بی‌خبریم، تفاوتی به نام تجاوز. می‌گویند ۶۰ درصد پسران، ۴۰ درصد ختران. می‌گویند تجاوز جنسی، شدید‌ترین آسیب وارده به کودکان است و از شیوع ۲۰ تا ۲۵ درصدی کودک آزاری در کشور خبر می‌دهند، با این حال هیچ یک از این‌ها عمق فاجعه را نشان نمی‌دهد، مضاف بر اینکه آمار رسمی و آشکاری در این زمینه در دست نیست، خانواده‌ها بی‌خبرند و کودکان بی‌خبر‌تر از همه. کودکانی که هیچ چیز نمی‌دانند، سپس ناگهان یک روز تحت آزار قرار می‌گیرند و پس از آن دیگر هیچ چیز مانند گذشته نخواهد بود.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از سایت قانون ؛ آسیب موقت یا دائم در اندام تناسلی وسایر اندام‌های بدن، ایجاد بیماری‌های روانی، آسیب‌های خانوادگی و اجتماعی و گرایش به بزهکاری در آینده، همواره این کودکان را از داشتن زندگی عادی محروم خواهد کرد. برخی از این افراد حتی پس از تجربه تجاوز، توسط فرد متجاوز به قتل می‌رسند و این در حالی است که خانواده‌ها، حفظ‌شان و شخصیت خانوادگی خود را ترجیح می‌دهند. سری به فضای مجازی که بزنید پر است از درخواست‌های کمک بی‌نام و نشان از افرادی که می‌گویند: «در کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفتم و از این بابت زجر می‌کشم.» برخی دیگر اما درخواست کمک ندارند، در عوض تبدیل به زخمی پنهان در استخوان جامعه می‌شوند و انتقام می‌گیرند. دکتر بهمن کشاورز، حقوقدان و رئیس سابق کانون وکلا، در گفت‌و‌گو با «قانون»، از تبعات تجاوز به کودکان و آسیب وارده به آن‌ها می‌گوید:

تجاوز به کودکان، موضوعی است که سهم پرداختن به آن در جامعه ما همواره بسیار ناچیز بوده اما با برخی فعالیت‌ها همچون اکران فیلم هیس، فضا برای پرداختن به این موضوع باز‌تر شده و به قول کار‌شناسان، سر این دمل چرکی گشوده شده. برای اولین سوال، آیا در این زمینه آماری در جامعه در دست هست؟

در ابتدا بنده به سهم خودم لازم می‌دانم از سرکار خانم پوران درخشنده تشکر کنم که با ساختن فیلم هیس، فتح باب کردند که یکی از آسیب‌های بسیار جدی موجود در اجتماع که متاسفانه به دلایل گوناگون همگان در مورد آن سکوت می‌کردند، و می‌کنند، به صورت عریان و جدی مطرح شود. البته مواردی از این قبیل در روزنامه‌ها منعکس می‌شود اما مطمئنیم که تمام موارد نیست. تا آنجا که به یاد دارم قریب به ۲ سال قبل یکی از مراجع رسمی آماری داده بود که آمار مذکور بسیار بیشتر از آنچه بود که پنداشته می‌شد، و متاسفانه مجرمین و متهمین و فاعلان این‌گونه اعمال با درصد بالایی، از نزدیکان کودکان قربانی بودند. این آمار البته قابل دسترسی است و گمان می‌کنم هم در پزشکی قانونی، هم در دادسرای تهران و هم در اداره آمار قوه قضاییه و همین‌طور در بهزیستی بتوان به آن دست یافت، البته اگر انتشار آن را جایز بدانند و مشکلی نباشد.

قربانیان تجاوزهای جنسی بیشتر دختر هستند یا پسر؟
آنچه مسلم است مسئله سوء استفاده جنسی و تجاوز به دختران خردسال مسئله‌ای است بسیار جدی و موجود، اما در جوار آن بحث قربانیانی که پسر هستند نیز قابل طرح است که گمان می‌کنم تعداد آن اگر از دختران بیشتر نباشد، کمتر نیست، زیرا به جهات مختلف این بچه‌ها بیشتر در معرض آسیب‌ها هستند به این معنا که خانواده‌ها چنین می‌پندارند که سپردن پسر بچه‌ها به دست خدمتکار، سرایدار، راننده و امثال آن اشکالی ندارد و همین باعث می‌شود که این بچه‌ها بیشتر در معرض خطر باشند. البته از فیلم سرکار خانم درخشنده می‌توان با واسطه به مطلب دیگری نیز که خود، آسیب است رسید و آن‌‌ همان مقوله حفظ آبروست که در بسیاری از موارد باعث می‌شود خانم‌ها و دختران جوان یا مسنی که مورد تجاوز قرار می‌گیرند، قضیه را علنی نکنند.

جالب این است که بسیاری از این قربانیان، شاید به لحاظ نحوه موضع گیری خانواده و اجتماع به نوعی، خود را مقصر و گناهکار می‌پندارند، حال آنکه اینگونه موارد تفاوتی با حالتی که خانمی یا دختری -یا حتی پسر و مردی- مورد حمله و هجوم خرس یا گوریل قرار گرفته باشد ندارد. در مورد دوم مطمئنم افراد موضوع را به مسئولان اعلام می‌کنند تا با شکار شدن حیوانات وحشی خطر ایشان رفع شودو دیگران در معرض آسیب قرار نگیرند، اما وقتی مهاجم -لااقل از جهت ظاهر و شکل- انسان است، افراد از شکایت خودداری می‌کنند تا مبادا آبروی آن‌ها و خانواده از بین برود. بنابراین به نظر می‌رسد حال که راه تحقیق و بحث در این مورد باز شده باید موضوع پسران قربانی نیز مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.

در مورد پسرانی که قربانی تجاوز جنسی قرار می‌گیرند، آخرین مورد همین چند روز قبل بود که در اسلامشهر توسط نگهبان یک شهرک به ۱۱ پسربچه ۵ تا ۱۲ ساله تجاوز شد اما در میان تمام این خانواده‌ها تنها یک خانواده فهمیده بودم موضوع چیست. با این حال نمی‌توان خانواده را صد در صد مقصر و سهل انگار پنداشت. این خانواده‌ها در جامعه‌ای شکل گرفته‌اند که پیشگیری یا برخورد با چنین مسئله‌ای را هیچ وقت به آن‌ها نیاموخته.

کاملا با شما موافقم. مطلب آموزش نیز مانند موارد دیگر بسیار مهم است و این آموزش نه تنها به پدران و مادران بلکه به خود بچه‌ها نیز باید داده شود. البته در مورد بچه‌ها ‌‌نهایت ظرافت و ریز بینی و احتیاط باید رعایت شود. قدم اول اینکه باید به خصوص مادران را تحت آموزش قرار داد تا به بچه‌ها بیاموزند مناطقی از بدن آن‌ها باید کاملا غیر قابل لمس شناخته شود و چنانچه شخصی حتی برادر، عمو، دایی و حتی پدر، به طور ارادی و بدون ضرورت بهداشتی یا امثال آن، این مناطق را لمس کرد موضوع را فورا به مادر اطلاع دهند. بدیهی است که حساسیت موضوع هر اندازه که فرد لمس کننده نسبت دورتری داشته باشد، بیشتر می‌شود.

به نظر می‌رسد مهم‌ترین نقش را در حفاظت از بچه‌ها مادران دارند زیرا به طور معمول بچه‌ها –اعم از دختر و پسر- در بیان مطالب برای مادر راحترند. مادر به محض اینکه در جریان وقوع چنین چیزی قرار گرفت باید با فوریت و در عین حال تدبیر، پدر و سپس مراجع انتظامی و قضایی را آگاه کند. توجه داشته باشیم که موضوع مجازات مرتکب یک مسئله است و موضوع حفاظت از قربانی و ترمیم وضعیت روانی و عصبی و جسمی او یک مسئله دیگر. مورد دوم کم اهمیت‌تر از مورد اول نیست، اگر نگوییم پر اهمیت‌تر است. بدیهی است که تعقیب ومجازات مرتکب اهمیت بسیار دارد نه از این جهت که از او انتقام گرفته شود بلکه به این منظور که آسیبش به دیگران نرسد.

به موضوع تجاوز به کودکان از سوی محارم اشاره کردید. تبعات این موضوع مطمئنا دردناک‌تر است چرا که کودک در صورت مخفی ماندن موضوع، تمام عمر این فرد را می‌بیند و با او در ارتباط است، یا حتی مورد تجاوز‌های مکرر قرار می‌گیرد.بدون تردید وجود چنین حالتی بسیار خطرناک و دردناک است. به لحاظ نبودن یا کم بودن فاصله بین قربانی و مجرم، و اینکه دیگران احتمال وجود چنین مشکلی را نمی‌دهند، موضوع تکرار می‌شود و در نتیجه اثرات درازمدت و مخرب جبران ناپذیر بر روح و روان طفل باقی می‌گذارد، به طوری‌که حتی در صورت درمان‌های سیستماتیک و صحیح، چنین فردی وضعیت عادی پیدا نمی‌کند. خطر دیگر این است که این‌گونه روابط از دیدگاه قربانی عادی تلقی می‌شود و به نوبه خود بعد‌ها به آن دست می‌زند. البته آسیب‌های دیگری نیز نظیر بروز حالت‌های شدید ضد اجتماعی و پرخاشگری و ارتکاب تجاوز به عنف یا قتل، در قربانیان این تجاوز‌ها دور از ذهن نیست. بررسی سوابق بسیاری از مرتکبان تجاوز و قتل نشان داده است که خود قربانی این‌گونه تجاوز‌ها بوده‌اند. بنابر این باز هم باید گفت که در وهله اول نقش مادران، در مرحله دوم وظیفه پدران و بالاخره تکلیف معلمان در این مورد بسیار مهم و سنگین است.

اما برخی از خانواده‌ها نه تنها چنین تفکری ندارند، بلکه حتی حمایت خود را دریغ می‌کنند. یکی از کار‌شناسان از دختر ۱۴ ساله‌ای می‌گفت که بار‌ها مورد تجاوز شوهر خواهرش قرار گرفته و باردار شده بود. پس از بارداری و فاش شدن موضوع خانواده دختر به جرم طنازی و عشوه‌گری از او شکایت کرده بودند. دختر به کانون اصلاح و تربیت فرستاده شده بود و در آنجا پس از وضع حمل، از کودکش می‌ترسید چرا که این نوزاد حاصل یک رابطه بسیار خشن بود.

متاسفانه جهل و نادانی چیزی است که گاهی با آموزش نیز قابل از بین بردن نیست. اینجاست که نقش مدرسه و معلم و همین‌طور مقامات انتظامی و قضایی پررنگ می‌شود. بنده از خانم مسنی که در یکی از کشور‌های خارجی زندگی می‌کند شنیدم در حالتی که نوه ۵ ساله‌اش را برای بردن به گردش آماده می‌کرد، ناگهان با مراجعه ۳پلیس به خانه مواجه شد که جویا می‌شدند آیا بچه‌ای در این منزل هست؟ عاقبت معلوم شد که در کودکستان، یک افسر پلیس به بچه‌ها آموزش داده که اگر احساس ترس یا خطر کردند با ۹۱۱ تماس بگیرند. این کودک از سر کنجکاوی و شیطنت این کار را کرده بود و صرفا بعد از گفتن الو تماس را قطع کرده بود. اما مخاطب فهمیده بود که یک کودک پشت خط است و بلافاصله با یافتن آدرس، مامور فرستاده بودند. این خانم می‌گفت از پنجره دیدم که دو ماشین پلیس، یک آمبولانس و یک ماشین آتش نشانی جلوی مجتمع ما متوقف شد. این نقش حمایتی پلیس است.
اما این نقش‌های حمایتی، این فوریت‌ها در کشور ما بسیار کم رنگ است. در تمام دنیا موضوع تجاوز به کودکان وجود دارد، با این حال بقیه برای پیشگیری از آن تلاش می‌کنند و ما حتی به وجود آن هم مثل بسیاری دیگر از آسیب‌های اجتماعی معترف نیستیم، با این استنباط که اذهان عمومی نگران می‌شود یا نظم جامعه به هم می‌ریزد؟

این استنباط به کلی مردود است. اطلاع‌رسانی درست باعث می‌شود مردم به هوش باشند. در بسیاری از کشور‌ها وقتی شما قصد خرید خانه یا آپارتمان یا مغازه دارید، می‌توانید به پلیس محلی مراجعه و سوال کنید تعداد سرقت، تجاوز به عنف و امثال این‌ها در محدوده ملک مورد نظر شما چه قدر است؟ از طرفی مقامات محلی هر شهر یا استان سعی می‌کنند برای حفظ آبرو و بالا بردن رونق کسب، در محدوده خود امنیت را برقرار کنند. در موارد بسیاری در کشورمان اگر اطلاع رسانی به موقع انجام می‌شد احتمال ضایعات کاهش می‌یافت. این عبارت مشهور که «دانستن، حق مردم است» -البته اگر به آن معتقد باشیم- شامل این‌گونه آسیب‌ها نیز می‌شود.

آنطور که در فیلم می‌بینیم، قربانی در بزرگسالی به دفاع از کودکی مانند خود می‌پردازد. اما در واقعیت، کمتر پیش می‌آید که این کودکان در دوران بزرگسالی در مقام دفاع برآیند و‌‌ همان طور که گفتید رفتارهای ضد اجتماعی، پرخاشگری و ارتکاب تجاوز به عنف در بزرگسالی این کودکان بیشتر است. فکر می‌کنید احتمال بزهکاری در آینده این افراد چه قدر است؟

بزهکاری این افراد در بزرگسالی ناشی از آن است که به طور کلی با اجتماع مسئله دارند و طبعا یکی از جلوه‌های تهاجم ایشان به اجتماع و اعضای آن مقابله به مثل است، یعنی آنچه را بر ایشان گذشته است با آحاد اجتماع تلافی می‌کنند و‌گاه حتی جلوه‌های حرکات مجرمانه ایشان، تنوع پیدا می‌کند. یعنی اگر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند ممکن است علاوه بر ارتکاب تجاوز به عنف، مرتکب سرقت، سرقت مقرون به آزار، ضرب و جرح و قتل نیز بشوند.

برآیند صحبتتان این است که جامعه ما کودکان خود را به خاطر فقدان آموزش و بازوهای حمایتی از دست می‌دهد، و سال‌ها بعد بی‌آنکه در زمان نیاز حمایتی از آن‌ها کرده باشد، به دلیل ارتکاب اعمال مجرمانه مجازاتشان می‌کند.متاسفانه چنین است. البته در سایر جرائم نیز اغلب جز این نیست. بررسی سوابق مجرمین و پرونده‌های آن‌ها نشان می‌دهد که در مراحلی از حیات، به حال خود‌‌ رها شده‌اند. به عبارت دیگر با آن سوابق، فرد مورد بحث تنها در شرایط بسیار استثنایی ممکن بود که مجرم و خطا کار نشود.‌‌ همان طور که گفتید زمانی که مجرم این مراحل طولانی را پشت سر می‌گذارد، قوای عمومی و با تعبیر بهتر، ما مردم (البته هریک به سهم خود و از طریق گماشتگان و خادمان خود، یعنی دولت و حکومت) برای او کاری نکرده‌ایم اما پس از ارتکاب جرم مجازاتش می‌کنیم و بدیهی است که این کار آسان‌تر است، هر چند که بهترین نیست.

موضوع حمایت از کودکان آسیب دیده، اغلب در سایه سایر آسیب‌های اجتماعی مهجور مانده. انجمن حمایت از حقوق کودک مدتی قبل در نامه‌ای به دکتر روحانی، گله کرده بود از اینکه چرا در برنامه‌های تبلیغاتی ایشان، هیچ اشاره‌ای به موضوع کودکان و حمایت از آن‌ها نشد. نمی‌دانم پاسخ در این زمینه چه بوده اما از شما می‌پرسم، چرا پرداختن به کودکان در جامعه ما این قدر مهجور است؟

از دیدگاه سیاسی و علمی در مبارزات انتخاباتی، مواردی گفته می‌شود که مخاطبان دارای حق رای را قانع کند و بر آن‌ها تاثیر داشته باشد. کودکان هم چنان که در سایر موارد بی‌دفاع هستند، در این مورد هم نمی‌توانند مخاطب واقع شوند و گمان نمی‌کنم رای‌دهندگان به این علت که کاندیدایی حامی حقوق کودکان است، به او رای مثبت جدی بدهند. اما یک نکته اساسی همواره در برنامه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورهای مترقی ملحوظ بوده و هست، و آن اینکه کودکان و نوجوانان و جوانان هر کشور به لحاظ آنکه سرمایه‌های اصلی یک کشور هستند باید قویا مورد توجه و حمایت باشند. عدم توجه به این مسئله در میان مدت و دراز مدت منجر به خالی شدن کشور از نیروی کارآمد می‌شود و آثار بروز چنین حالتی از هر بمباران و تخریب و کشتاری بد‌تر خواهد بود.

با توجه به اکران عمومی فیلم هیس، و با در نظر گرفتن اینکه بسیاری از مردم این فیلم را دیدند و تحت تاثیر قرار گرفتند، وضعیت این کودکان و نقش خانواده‌ها در این زمینه را از حالا به بعد در جامعه چطور می‌بینید؟

به گمان من شاید تعداد زیادی از پدران، از همان‌گونه‌ای هستند که شخصیت «حاج آقا منزلتی» در فیلم بود. بنابر این گمان می‌کنم نقش مادران هم چنان که گفتم محکم‌تر و تعیین کننده‌تر است، آنچنان که من پیش از پایان فیلم می‌پنداشتم همسر آقای منزلتی بالاخره اقدامی خواهد کرد، که خود غلط بود آنچه می‌پنداشتم. به گمان من مادران حالا که این فیلم را دیده‌اند، بدانند آنجا که بحث تمامیت روانی و روحی بچه‌هایشان مطرح است و ترجیحا در تمام مواردی که کرامت انسانی آن‌ها، فرزندان و خانواده‌هایشان مطرح است، با هیچ‌کس و هیچ شخصی حتی شوهر و پدرشان نباید تعارف داشته باشند. من قبول دارم که خانم‌های ما عمدتا به دلیل عدم استقلال اقتصادی، محدودیت‌های زیادی دارند اما این حالت باید بالاخره پایان یابد و در بعضی موارد مثل موضوع بچه‌ها و مسائل عمده تربیتی و روحی و فرهنگی آن‌ها حتی این محدودیت اقتصادی نیز نباید مادران را از حرکت بازدارد. این وظیفه دولت و نظام است که با اجرای طرحی مثل بیمه زنان خانه دار، موجباتی فراهم کند که مادران و همسران از انجام وظایف انسانی و اجتماعی خود خودداری نکنند، وا… اعلم.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.