بهرام رحمانی: چرا این همه هیاهوی پان ایراینستی بر علیه یک توافق نامه!؟

مواضع چندش آور و پان ایرانیستی و شوونیستی را بسیاری از کسانی و جریاناتی دارند که در رسانه های فارسی زبان، فریاد به «خطر افتادن تمایمت ارضی» سر دادند. جالب است این ها، دهه هاست که به تمرین دموکراسی و حقوق بشری مشغولند اما در هر پیچ و خم تاریخی، همواره با زبان خشونت آمیز، تهدیدآمیز و سرکوبگرایانه سحن می گویند. ….

چرا این همه هیاهوی پان ایراینستی بر علیه یک توافق نامه!؟

بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com

اول شهریور ماه ۱۳۹۱، توافق نامه همکاری دو جریان کردستانی منتشر شد که به امضای مصطفی هجری از سوی حزب دمکرات کردستان ایران و عبدالله مهتدی از سوی حزب زحمت کشان کردستان ایران رسیده بود.
پان ایرانیست ها، شوونیست ها و طرفداران تمامیت ارضی ایران، این توافق نامه آن ها را به معنی «تجریه طلبی» تفسیر کرده و به آن ها حمله می کنند. سئوال این است که چرا پان ایرانیست ها و شوونیست ها، این همه هیاهو بر علیه این توافق نامه به راه انداخته اند؟! در حالی که در این توافق نامه، هیچ موضع تجزیه طلبانه وجود ندارد.

پس از انتشار این توافق نامه، ابتدا سازمان جمهوری خواهان ایران و سپس جمعی از فعالین سیاسی و فرهنگی ایرانی با امضای نامه ای به برخی مطالب منتشر شده در این توافق نامه میان دو حزب کردستانی را «تجزبه طلبی» نامیدند.

در بیانیه جمهوری خواهان آمده است که در سند همکاری دو حزب، مبارزه مردم کردستان برای دموکراسی در ایران یک جا فراموش شده است و جنبش مورد نظر آن ها تنها به مبارزه در راه اثبات هویت و حقوق سیاسی ملت کرد «که در راس همه آن ها حق تعیین سرنوشت قرار دارد» فرو کاسته می شود.

روز شنبه ۸ سپتامبر، نامه ای با امضای گروهی از فعالین سیاسی ایرانی منتشر شد که در آن امضاء کنندگان «مرزبندی روشن و قاطع خود را با این توافق نامه» اعلام کرده و آن را زمینه آشکاری «برای تجزیه و تلاشی ایران» تفسیر کرده اند.

بیانیه‌ ای که‌ گفته می شود به ‌قلم بابک امیر خسروی و امضای تنی چند از روشنفکران لیبرال و پان ایرانیست و شوونیست ایرانی انتشار یافته، رنگ و بوی خشونت می دهند و خطرناک هستند. بابک امیر خسروی، کشتگر، مهدی خانبابا تهرانی، حسن یوسفی اشکوری، بنی صدر، علیجانی و… از جمله امضاء کنندگان این نامه هستند. امضاء کنندگان این بیانیه، توافق نامه همکاری دو حزب کردستانی را متهم می کند که «بی هیچ پرده پوشی چارچوب نظری و سیاسی تجزیه ایران را ارائه کرده اند.» در این بیانیه، آمده است: «در این سرزمین هیچ قومی بر آن نبوده است که اقوام دیگر را با قهر و لشگر کشی به زیر سلطه خویش در آورد. بنابراین، طرح تزهائی مانند جنبش رهائی بخش ملی نمی تواند پایه و اساس معقولی داشته باشد.»

عجب، چگونه این روشنفکران ما در روز روشن، تاریخ را تحریف می کنند. این همه سرکوب و کشتار جنایات بی شماری که دست کم در صد سال گذشته حکومت ها در ایران، به ویژه در مناطقی چون آذربایجان، کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان و…، به بهانه «حفظ تمامیت ارضی» راه انداخته اند «قهر و لشکرکی» نبوده، پس چی بوده است؟

امضاء کنندگان بیانیه خسروی، با افکار پان ایرانیستی و شوونیستی و خاک پرستی خود، نتیجه گرفته اند که در بیانیه دو حزب «ایده هائی طرح شده که خواه ناخواه یک پارچگی ملی ایران را زیر سئوال می برد.» و تاکید کرده اند که «حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران، سرآغاز هر کارپایه سیاسی است.» ایا با این زبان عامرانه و زمخت و سرکوبگرایانه و تهدیدآمیز می توان یک پارچگی یک جامعه را حفظ کرد؟!
دکترها و مهندس ها و آکادمیسین هایی که هنوز افکارشان در دوران قرون وسطا سیر می کند؛ یعنی از دوران «قوم گرایی»، به دوران «ملیت گرایی» نرسیده اند! با زبان عامرانه و زمخت خود، نمی توانند مساله و معضل ملی در ایران را انکار و به نوعی پرده پوشی کنند.

بابک امیرخسروی، عضو پیشین کمیته مرکزی حزب توده ایران در گفتگویی با صراحت ادعا کرده است که نیت دو حزب کرد ایرانی را دو «جدایی طلب» نامیده است.

خسروی، به رادیو فردا می گوید: «به نظر من کاملا روشن است. این توافقنامه بین دو حزب کردستان ایران و کومله، یک پلت فرم تجزیه و پاره پاره شدن ایران است.»

او، می افزاید: «در آن سند حتی یک بار اسم ملت ایران نیامده است بلکه برعکس، از ملت کرد و ملل ساکن ایران صحبت می شود. از جنبش رهایی بخش ملت کرد سخن می رود که این اصطلاحی است که معمولا ویژه ملت های زیر سلطه و مربوط به روابط استعماری و رابطه مستعمره و مستعمره دار است. این چیزی جز تکه پاره کردن ایران نیست.»

صرف نظر از این که توافق نامه دو حزب کردستانی، چه اهدافی را دنبال می کند به سادگی سئوال این است که  چه کسی به نیابت از مردم ایران به بابک امیر خسروی و هم فکرانش وکالت داده است که این چنین حکم صادر کند که گویا این دو حزب به فکر «تکه پاره کردن ایران» هستند؟!

کسی که با حزبش (حزب توده) در سال های نخست انقلاب در کنار حکومت اسلامی قرار گرفت و برای کشتارهای خمینی و خلخالی هورا کشید و بسیاری از فعالین مخالف حکومت اسلامی را به سپاه پاسداران و ارگان های اطلاعاتی آن معرفی کردند و اعدام شدند؛ و حتی پس از این که حکومت اسلامی نهایت استفاده سیاسی را از حزب توده و اکثریت فدائیان برد آن ها را مانند تفاله ای به میان اپوزیسیون پرتاب کرد از آن تاریخ تاکنون با انشعاباتی که در حزب توده به وجود آمده و بابک امیرخسروی حزب دیگری ساختند و از بین رفت اما دایما طرفدار جناح اصلاح طلب حکومت اسلامی بوده اند؛ هم اکنون نیز با اتخاذ چنین مواضع مشئزکننده شوونیستی و پان ایرانیستی به بهانه توافق نامه دو حزب کردی، فضای سیاسی را مسموم می کنند.

اما روشن است که خسروی و هم فکرانش با این مواضع جدید خود، چراغ سبز به گرایشات پان ایرانیستی و سلطنت و عظمت طلب اپوزیسیون و هم چنین به جناح اصلاح طلب حکومت اسلامی می دهند. اما به راستی، چه کسی چنین سیاست مدارانی را که نام به نرخ روز می خورند را جدی می گیرد؟

در توافق نامه این دو جریان کردستانی، آمده است: «الف) اصول کلی: ۱- دو طرف بر این باورند که بدون سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، تحقق دمکراسی و حقوق ملی ملیت های ایران، به ویژه ملت کرد تحقق نخواهد یافت. هم چنین دو طرف بر این باورند که نظام سیاسی آینده ایران لازم است سیستمی سکولار، دمکراتیک و فدرال باشد. از همین رو، ضروری ست که هر دو طرف در نشست های خود با اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور بر این نکات اصرار ورزند.»

سئوال این است کسانی و جریاناتی به این دو جریان کردستانی، اتهام ناروای «جدایی طلبی» می زنند چرا تاکنون با آن ها، بحث ها و نشست های مخفی و علنی و توافقات مشترک داشتند اکنون چه اتفاقی افتاده است که همکاران و هم فکران سیاسی دیروزی، امروز این چنین به این دو جریان کردستانی می تازند و اتهمات مشمئزکننده ای هم به آن ها می زنند؟!

شاید این وضعیت ناشی از جدایی ها و اتحادهایی ست که در ماه های اخیر در صفوف اپوزیسیون راست و لیبرال به وجود آمده است و احتمالا این دو جریان کردستانی، به این اتحادهای جدید نپیوسته اند با اتهام زنی های یاران سابق خود روبرو شده اند.

هر دوی این جریان کردستانی، به کرات اعلام کرده اند که وحدت ایران را مدنظر دارند و خواست آن ها در چهارچوب کشور ایران است و هیچ چیز جدیدی که از طرف آن ها مطرح شده باشد در این توافق نامه شان وجود ندارد. حقیقتا، در توافق نامه این دو جریان هیچ موضع تازه‌ ای ندارد، محتوا و جوهر آن همان خواست ها و شعارهایی ست که سال ها در برنامه ها و مواضع سیاسی این دو جریان وجود دارند.‌

یا «فروزنده»، گوینده و مجری تلویزیون اندیشه، در فردای انتشار توافق نامه حزب دموکرات و زحمت کشان کومه له، رو به مردم و هم چنین مانوک خدابخشیان، گفت: «تا دیروز تفنگچی های این دو حزب روبروی همدیگر سنگر گرفته بودند، حالا رفته اند اتحاد کرده اند که ایران را تجزیه کنند… بعد تاکید کردند که ایشان جمهوری اسلامی ایران را ترجیح می دهند.

در واقع بابک امیر خسروی ها و فروزنده ها و غیره از موضع مشترک شوونیستی، پان ایرانیستی و تمامیت ارضی، یک حرکت هیستریک علیه مردم تحت ستم کردستان به راه انداخته اند.  و با این مواضع خطرناک شوینیستی و پان ایرانیستی شان، تخم نفاق و دشمنی در جامعه می کارند.

این مواضع چندش آور و پان ایرانیستی و شوونیستی را بسیاری از کسانی و جریاناتی دارند که در رسانه های فارسی زبان، فریاد به «خطر افتادن تمایمت ارضی» سر دادند. جالب است این ها، دهه هاست که به تمرین دموکراسی و حقوق بشری مشغولند اما در هر پیچ و خم تاریخی، همواره با زبان خشونت آمیز، تهدیدآمیز و سرکوبگرایانه سحن می گویند.

آنانی که بیش از سه دهه است در رادیو و تلویزیون و دیگر رسانه هایشان ادای «مدرنیسم»، «حقوق بشری»، «دمکراسی»، «عدالت جویی» و… در می آورند ناگهان چشم های خود را می بندند و دهان خود را باز می کنند و هر آن چه به که به فکرشان می رسد نثار کسانی می کنند که از برابری همه ملل ساکن ایران و حق تعیین سرنوشت ملل تحت ستم و غیره سخن می گویند. واقعا تفاوت فکری این ها، با کسانی که اگر همسرشان قصد جدایی از آن ها داشته باشد، همواره بر سرش می زنند، تعقیب و تهدیدش می کنند و اگر دست شان برسد، می کشند در کجاست؟ به عبارت دیگر، آیا می توان گفت که این گرایشات، برابری و آزادی و رابطه متقابل انسانی را به رسمیت نمی شناسند و از آن ها، صرفا برای تظاهر استفاده می کنند؟

اما صرف نظر از همه این بحث ها و ادعاها و غیره، ستم ملی در ایران، یک واقعیت غیرقابل انکار است بنابراین، نمی توان آن را پرده پوشی کرد و یا با آفریدن فضای رعب و وحشت و خشونت و تهدید مانع طرح خواست های بر حق و عالادنه مردم مناطق تحت ستم ایران شد.

در ایران کنونی د‌ست کم هشت ملیت فارس، ارمنی ها، آسوری ها، ترک (آذری)، کرد، بلوچ، ترکمن و عرب‌ زندگی می کنند که از جنبه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی از همدیگر تاثیر گرفته و تاثیر گذاشته اند و بقای کشور ایران را امکان پذیر کرده اند. در ایران امروز ادیان مختلفی چون شیعه، سنی، زردشتی، بهایی، اهل حق و یارسانان وجود دارند. در چنین کشوری، با این تنوعات «ملی و مذهبی»، بحث ها و طرح های خودمحوربینی و سرکوبگرانه خطرناک است و به جنگ و کشتار و پاک سازی ملی منجر می گردد.

رضا شاه، با تنوری های پان ایرانیست ها، با ممنوع کردن زبان های مادری، زمینه‌ سرکوب و فرودستی ملل ساکن ایران را فراهم کرد. پسرش محمد رضا شاه هم با ممنوع کردن زبان های دیگر، جلو هرگونه‌ فعالیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مردم تحت ستم مناطق مختلف ایران را گرفت و عامل عقب ماندگی این مناطق شد. فراتر از آن، تبعیض های زیادی نیز به مناطق غیرفارس ایران تحمیل کرد. از نظر سیاسی نیز فجایع زیادی آفرید و با کشتارهای خونین، جنبش های سیاسی و اجتماعی ایران به ویژه در مناطق آذربایاجان و کردستان را به خاک و خون کشید و باعث عقب ماندگی کل جامعه ایران، به ویژه مناطق تحت ستم چون سیستان و بلوچستان، کردستان، خوزستان و… مردم تحت ستم شد. چرا باید مردم خوزستان که بر روی دریایی از نفت و گاز زندگی می کنند؟ در حالی که بی کاری و فقر در این منطقه غوغا می کند و هنوز هم برخی از مناطق این استان که در جنگ ایران و عراق آسب دیده بودند، بازسازی نشده اند؟!

با سرکوب دستاوردها انقلاب ۱۳۵۷ مردم ایران از سوی حکومت تازه به قدرت رسیده اسلامی، همان سیاست های ضدانسانی و فاشیستی رضا شاه و پسرش ادامه یافت.

کشتارها و قتل عام های حکومت اسلامی در کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، بلوچستان، کشتارهای دهه شصت به ویژه کشتار هزاران زندانی سیاسی در سال ۶۷، جنایات تاریخی و فراموش نشدنی هستند.

زنان که نصف جامعه ایران را تشکیل می دهند به طور سیستماتیک سرکوب می گردند و از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی و اجتماعی خود محرومند!

طرفداران حکومت های پهلوی و اسلامی در داخل و خارج کشور، از طیف های مختلف توده ای – اکثریتی، جمهوری خواه ملی و یا سکولار، جبهه ملی، پان ایرانیست ها و غیره به بهانه دفاع از «تمامیت ارضی ایران»، به‌ دشمنی با مطالبات و خواست های بر حق و عادلانه مردم زیر ستم برخاسته و هرگونه‌ حل مساله‌ ملی را با توجیه خطر «تجزیه‌ طلبی» نه تنها رد می کنند، بلکه به زشت ترین و شنیع ترین سیاست ها و تبلغات علیه مردم تحت ستم نیز متوسل می شوند. فرهنگ غالب همه این جریانات راست و لیبرال و سلطنت طلب و غیره همان فرهنگ خشونت حکومت های پهلوی و یا حکومت اسلامی است.

«تمامیت ارضی»، در قوانین دولت ترکیه، عراق، ایران و… نوشته شده است که هر انسانی حقوق حقوق انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را مطالبه کرد بلافاصله به «تجزیه طلبی» و تهدید «تمامیت ارضی کشور»، متهم می کنند و در زندان و شکنجه قرار می دهند و اعدام می کنند. بنابراین، این جماعت با خشونت، تهدید و سرکوب می خواهند تمایمت ارضی کشور را حفظ کنند بیش از همه تجریه طلب و ضد بشر هستند.

به علاوه این که حق طبیعی و آزادی بیان هر کسی و هر جریانی است که درباره همه مسایلی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اظهارنظر نماید بدون این که با بی حرمتی و ترور شخصیت روبرو گردد. هم چنین نقد هر سیاست و مذهبی و نظری و عملی نیز حق طبیعی همگان است. اما باید توجه داشت که نقد و بررسی با افترازنی و اهانت و سنگین کردن فضای سیاسی عمیقا متفاوت است. در این میان هیچ کس نباید مرعوب پرخاشگری ها و زبان خشونت بار و تهدیدآمیز شوونیست ها و پان ایرانیست ها و تمامیت ارضی ها شود که شمشیرشان را در هوا می چرخانند تا هر کسی سخن از فدرالیسم، حق تعیین سرنوشت و غیره زد گردنش را بزنند. این همان سیاستی است که دولت های دیکتاتوری منطقه دهه ها و سده هاست که بر علیه مردم تحت ستم به کار می گیرند.

سئوال از روشنفکرانی که امضای خود را پای بیانیه شوونیستی و پان ایراینیستی و خاک پرستی خسروی گذاشته اند این است که پس ادعاهای دمرکراسی خواهی، آزادی خواهی و حقوق بشری تان ناگهان دود شد و به هوا رفت؟ نکند فکر می کنید که با این مواضع شوونیستی و پان ایرانیستی تان و با تهدید و خط و نشان کشیدن می توانید مردم تحت ستم ایران را مرعوب کنید؟! اگر چنین تفکری به سرتان زده سخت در اشتباه هستید و خواسته و ناخواسته پرچم جنگ طلبی و نفاق و دشمنی را بالا برده اید! سئوال دیگر از این خانم ها و آقایانی که بیانیه دفاع از تمامیت ارضی ایران را امضاء کرده اند این است که آیا فکر می کنید با این تبلیغات زمخت و خشونت بار و تهدیدآمیزتان عامل تفرقه و دشمنی و خصومت در جامعه ایران نیستید؟ آیا شماها با این مواضع مشئزکننده تان «تمامیت ارضی کشور» به به خطر می ندازید یا مردمانی که خواهان رفع ستم ملی و آزادی زبان شان و برقراری برابری بین همه ساکنان جامعه ایران هستند؟!

چرا باید حق یاد گرفتن و تدریس زبان مادری، تجزیه طلبی و به خطر انداختن تمامیت ارضی قلمداد می شود و بلافاصله مدافعان آن توسط ارگان های سرکوب حکومت اسلامی دستگیر، شکنجه و زندانی و حتی اعدام می شوند؟ فرزاد کمانگر، این معلم مبارز و آزادی خواه و برابری طلب و سوسیالیست، چه جرمی مرتکب شده بود، اعدامش کردند؟ چرا شما برای آزادی همه زندانیان سیاسی، به ویژه در کردستان، آذربایجان، خوزستان، سیستان و بلوچستان، بیانیه نمی دهید و طومار جمع نمی کنید؟ همه می دانند که در کردستان، کم تر خانواده ای را می توان پیدا کرد که عضو و یا اعضایی از خانواده خود را در جنگ نابرابر با حکومت اسلامی از دست نداده باشند و یا در زندان هایش اعدام نکنند؟ شما که از مبارزات بر حق و عادلانه این مردم دفاع نمی کنید پس چرا به زخم های آن ها نمک می پاشید؟!

چرا باید مردم کرد، بلوچ، عرب، ترک و غیره از زبان مادری شان محروم باشند؟ اگر هم خواهان آزادی و برابری همه زبان های در سراسر ایران شوند به عنوان تجزیه طلب توسط حکومت اسلامی زندانی و شکنجه شوند و در خارج کشور نیز با تهاجم پان ایرانیست ها و شوونیست ها، روبرو گردند؟ این چه عدالتی و چه نوع حقوق بشری است؟ واقعا چه کسی عامل اصلی جدایی و تجزیه یک کشور است مردم تحت ستم و یا قداره بندان در قدرت و حکومت و حامیان آن ها؟!

مساله ملی در ایران، یک واقعیت غیرقابل انکار است و برای حل آن نیز راه حل های متفاوتی ارایه می  شود. اما تهدید و گفتمان خشونت آمیز که پان ایرنیست ها و شونیست ها در پیش گرفته اند نه تنها کمکی به حل ستم ملی و حل دمکراتیک و انسانی این معضل نمی کند، بلکه تفرقه و جدایی و خشونت را در جامعه رشد و گسترش می دهد.

مساله ملی نه با تهدید و زورگویی و نه با اعمال فشار از طریق مثلا طومار جمع کردن و امر و نهی و غیره حل نمی شود. به این دلیل ساده که در حل این معضل واقعی، اختلاف نظرهای جدی وجود دارد. هر کدام از طرفین از جایگاه طبقاتی خود به این مساله می نگرند.

موضع گیری های اخیر گرایشات مختلف بورژوایی در رابطه با ستم ملی در ایران، یک بار دیگر، افکار و آرای سرکوبگرانه و غیردمکراتیک آن ها به نمایش گذاشت و نشان داد که دمکراسی خواهی و حقوق بشری شان، چه قدر سطحی و بندبازی و سیاست بازی است.

واژه هایی چون «تمامیت ارضی»، تاریخی خون بار و سرکوبگرانه و زورگویی دارد. از این رو، استفاده از آن خطرناک و مساله ساز و بحران زاست. ناسیونالیسم و خاک ‌پرستی، سرکوب و زورگویی، سرانجام به جنگ و خونریزی و جدایی خصمانه منجر می گردد. اما در هر صورت اگر فرض کنیم مثلا مردم کردستان یا سیستان و بلوچستان خواهان جدایی از ایران باشند نخست باید از آزادی بیان و تشکل و رسانه های محلی خود برخوردار باشند تا اهداف خود را در سطح کلانی به گوش افکار عمومی مردم منطقه و سراسر کشور برسانند. در این میان، ان ها با دو عکس العملل روبرو خواهند شد: پان ایرانیست ها و شونیست ها خواهان سرکوب آن ها خواهند شد اما بر عکس، جنبش کارگری کمونیستی و مردم آزاده، آن ها را به اتحاد داوطبانه و آزادانه و آگاهانه دعوت خواهند کرذد. اما اگر باز هم به هر دلیلی نپدیرفتند باید مردم همان منطقه، به آرای عمومی مردم همان منطقه مراجعه کنند و اگر اکثریت این مردم رای به جدایی دادند حق طبیعی شان است که جدا شوند و هیچ کس حق ندارد آن را به توپ و تانک و هواپیما ببندد و نسل کشی کند. اما کسی جدایی را تبلیغ و ترویج و تشویق نمی کند.

برای مثال، قانون طلاق یک حق است. اما کسی طلاق تبلیغ و تشویق نمی کند. این قانون از منطر انسانی و زندگی مشترک برای آن وضع شده است که اگر راهی برای ادامه زندگی مشترک و مسالمت آمیز باقی نماند بر اساس آن طرفین و یا یکی از آن ها درخواست طلاق کند و جدا شوند. در مساله ملی نیز کسی جدایی را تبلیغ نمی کند اما اگر به هر دلیلی مردم منطقه ای خواهان جدایی از ایران و هر کشور دیگری بودند و به این نتجیه رسیدند که جدایی به نفع شان است باید به این خواست مردمی احترام گذاشت.

در مقابل گرایشات خشونت طلب و جنگ طلب ایرانی، جنبش های اجتماعی مانند جنبش زنان، جنبش دانش جویان و جوانان و در پیشاپیش همه جنبش کارگری کمونیستی وجود دارد که پرچم برابری طلبی، آزادی خواهی و عدالت جویی را در جامعه ایران برافراشته اند. از منظر جنبش کارگری کمونیستی، طرح هایی چون فدارالیسم و تمامیت ارضی، ستم ملی، به دلیل این که ستم ملی را به طور ریشه ای حل نمی کنند مناسب نیستند. آلترناتیو طبقاتی کارگران، همان شعار شناخته شده جهانی، یعنی «کارگران سراسر کشور» و جهان است. با همین شعار، یک همبستگی و اتحاد انسانی قدرت مندی در جامعه شکل می گیرد تا جامعه بتواند گام به گام خواست های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را بر حکومت تحمیل کند و هم بتواند این حکومت وحشی و فاشیست سرمایه داری اسلامی را از حاکمیت پایین بکشد تا جامعه ایران نیز هم چون جوامع لیبی، عراق، افغانستان و…، به دام اشغال نظامی و جنگ داخلی و سیاست های تفرقه انگیز و غیرانسانی دچار نشود.

مسلما این وظیفه سنگین نیز به عهده طبقه کارگر و رهبران پیشرو و کمونیست کارگران است تا با تبلیغ و ترویج سیاسی و اجتماعی مداوم و پیگیر خود، کارگران و همه مردم آزاده خواه سراسر ایران را بدون توجه به ملیت، جنسیت، باورهای مذهبی و غیره در صفی متحد و متشکل کنند.

نقد کمونیست ها به سیاست های فدرالیستی و خودمختاری از موضع طبقاتی و انسانی صورت می گیرد و این سیاست ها به هیچ وجه، بار جدایی طلبی ندارند چرا که فدرالیسم به ستم ملی سرپوش می گذارد و آن را نهادینه می کند. بنابراین، فدرالیسم، بر خلاف ادعای شوونیست ها و پان ایرانیست ها، به معنی جدایی نیست. کمونیست ها بر حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدایی تاکید دارند و در عین حال، اولین شعارشان اتحاد همه کارگران یک کشور و جهان است نه جدایی و تفرقه اندازی بین آن ها. به عبارت دیگر، کمونیست ها به جدایی، به عنوان یک راه حل نگاه می کنند. این راه حل زمانی در پیش پای مردمانی گذاشته می شود که همه تلاش های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به اتحاد و همبستگی منجر نشود در چنین شرایطی، جدایی باید به عنوان حق طبیعی مردم آن منطقه به رسمیت شناخته شود که خواهان جدایی هستند.

از دیدگاه انسانی، اجتماعی و انترناسیونالیستی، زبان اصلی ترین ابزاری است برای بر قراری پیوند و اتحاد میان انسان ها در جوامع مختلف بشری. در این میان یک مساله مهم و اصلی وجود دارد که اگر رعایت نشود این پیوند و اتحاد لطمه جدی می خورد؛ یعنی هیچ زبانی نباید بر زبان دیگر برتر شمرده شود. سیاست و نگرش برتری طلبانه ملی، به تفرقه و دشمنی بین مردم دامن می زند و اتحادهای انسانی را خدشه دار می سازد و چه بسا به جنگ و خشونت نیز منجر گردد. بر این اساس، خاک پرستی، زبان پرستی، نژادپرستی و سیاست های خودمحوربینی و برتری طلبانه مضرند و جز تفرقه و خصومت و خشونت حاصل دیگری ندارند.

امروز مردم ایران، به آزادی و برابری و عدالت اجتماعی مانند نان شب شان نیاز دارند. همه شهروندان ایران، صرف نظر از جنسیت، نژاد، ملیت، زبان، مذهب و عقیده و محل تولد، خواهان برقراری یک جامعه آزاد و برابر و عادلانه و انسانی هستند. جامعه ای که سیاست های پان ایرانیست ها، ناسیونالیست های عظمت طلب ایرانی، ملی – مذهبی و لیبرال ها را تجربه کرده و چیزی حز فقر، سرکوب، کشتار، زندان، شکنجه و اعدام چیز دیگری نصیب شان نشده است. بنابراین، فقط یک حکومت شورایی با اتکا به استراتژی سوسیالیستی می تواند جامعه ایران را از بحران های موجود اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و بین المللی عبور دهد و به ساحل امن برساند. سوسیالیسم، یعنی آزادی، برابری، رفاه و عدالت اجتماعی؛ سوسیالیسم، یعنی آزادی بیان و قلم و تشکل بی قید و شرط برای همگان؛ سوسیالیسم، یعنی برابری واقعی زن و مرد در همه شئونات زندگی فردی و اجتماعی؛ سوسیالیسم، یعنی کودکان باید تا ۱۸ سالگی از آموزش و بهداشت رایگان برخوردار باشند؛ سوسیالیسم، یعنی کودک کار و خیابانی و کارتن خواب وجود نداشته باشد؛ سوسیالیسمم، یعنی شهروند درجه یک و دو و…، هم چنین داخلی و خارجی را به رسمیت نشناسد و به طور یک سان و برابر به همه شهرندان کشور و حقوق و خواست های آنان بنگرد؛ سوسیالیسم، یعنی زندان سیاسی و زندان سیاسی نداشته باشد تا چه برسد در این زندان ها، زندانیان شکنجه و اعدام شوند؛ سوسیالیسم، یعنی شهروندان کشور به فقیر و غنی تقسیم نگردند و همه از آخرین دستاوردهای بشری در همه عرصه های اقتصادی، تکنیکی و غیره یک سان و برابر برخوردار باشند؛ سوسیالیسم، یعنی دین از دولت جدا باشد و به ویژه هیچ گونه دخالتی در دستگاه آموزشی و قضایی کشور نداشته باشد و کاملا امر خصوصی افراد تلقی گردد و به کسی، به ویژه در محیط خانواده به کودکان دختر و زنان آسیبی نرساند؛ نهایتا سوسیالیسم، یعنی تلاش در جهت لغو مالکیت خصوصی و کار مزدی و برپایی مالکیت اشتراکی. بنابراین، فقط جنبش کارگری کمونیستی با متحد کردن جنبش های حق طلب اجتماعی و همه محرومان و آزادی خواهان جامعه می تواند جامعه کنونی را زیر و رو کند و یک جامعه انسانی بسازد! در این میان، روشن است که هر انسان آزاده جنبش کارگری کمونیستی را تقویت کند و به آن بپیوندد تا در ساختن یک جامعه انسانی آزاد و برابر و عادلانه نقش فعالی ایفا نماید!

دوشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۱ – هشتم اکتبر ۲۰۱۲

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.