“در واجب بودن و درست بودن سندیکا، شکی نیست” گفتگوی نشریه ی پیام فلزکار با جواد مهران گهر عضو سابق هیات مدیره سندیکای کارگران کفاش تهران

هر کسی که فعالیت تولیدی به خصوص در صنف ما دارد، می داند که جریان کارگری، سندیکا می خواهد. هر کسی که تولید می کند و زحمت می کشد سندیکا و اتحادیه می خواهد ….

از سوابق آشنایی تان با سندیکای کفاشان برای مان بگویید. چرا و چگونه وارد عرصه ی فعالیت های سندیکایی شدید؟
جواد مهران گهر:
آشنایی من و ورودم به سندیکا حدود سال های ۴۱-۴۰ بود. چیزی از زمان تاسیس سندیکای بعد ازکودتا نگذشته بود. می دانید که در جریان کودتای سال ٣۲ سندیکاها وشورای متحده ی مرکزی توسط عوامل کودتا بسته شد. بعد از آن درسالهای  ٣۵ و ٣۶ افراد وابسته به احزابی مثل حزب مردم یا ملت سعی کردند سندیکای کارگران کفاش را تاسیس کنند. اما عده ای از رهبران خوش فکر کفاش، از جمله یعقوب مهدیون، محمد علی رستگار وعباس کاشانی به همراه دوستان شان به محل آنها رفتند وبا استفاده از محبوبیتی که در صنف داشتند، تابلوی سندیکا را ازآنها گرفتند. البته زدوخوردهایی هم در کار بود. بالاخره با کمک وحمایت کارگران کفاش وکمک سندیکای خبازان تهران مکانی در محله ی نظام آباد گرفتند وتابلوی سندیکا را بالا بردند. این هیات موسس، عناصر برجسته ی صنف را دعوت به همکاری می کند و در همان محل مجمع سندیکا تشکیل داده وهیات مدیره انتخاب می شود.

در زمانی که من به سندیکا رفتم، آقایان عباس سرابی، سمنانی، مهدیون، احمد خوش سیر، جمال صادق نیا، مهدی رستگار و باقر بریرانی، ناصر خاریاوند و حاتم بیات در هیات مدیره فعالیت می کردند. البته رضا مطبوع وناصرخاریاوند از فعالان جوان سندیکا بودند. این اشخاص توانستند یک سندیکای نمونه و کم نظیر به وجود بیاورند. این که گفتم «کم نظیر» به این خاطر است که سندیکای کارگران کفاش آن زمان، از انسجام بسیار بالایی برخوردار بود. کمیسیون های تشکیلات، تبلیغات، حل اختلاف و مالی از فعالان جوان صنف، بهره می گرفتند و آثار مثبتی درصنف داشتند. هر محله که مرکز بورس کفاشی ها بود، حوزه ی مخصوص خود را در سندیکا داشت. کلاس های مختلف آموزش قانون کارو فعالیت سندیکایی درصنف گذشته میشد که با استقبال گسترده ی جوانان کارگر روبه رو می شد. در کنفرانس های هفتگی، کارگران زیادی در محل سندیکا شرکت می کردند و از تریبون سندیکا، مشکلات کارگاه های خود را با دیگران در میان می گذاشتند. سندیکای کفاش چیزی بالاتر از یک سندیکا بود. بعدها سندیکا از نظام آباد به خیابان ظهیرالاسلام آمد وجشنی هم در همین مورد گرفتند. درهمین موقع هابود که من به عنوان یکی از فعالان کمیسیون تبلیغات، مشغول به فعالیت شدم. دوستانی که مرا می شناختند گفته بودند به درد کار تبلیغات می خورد. البته، قبلا به دلیل رابطه ی دوستانه ای که با آقای گودرزی خیاط داشتم؛ آشنایی هایی در مسایل سیاسی وصنفی داشتم. اکثرا در مغازه ی ایشان با دوستان به مباحث سیاسی و صنفی می پرداختیم.

ساختار تشکیلاتی سندیکا چگونه بود؟ چه کسانی عضو هیات مدیره می شدند وچگونه؟ شیوه ی انتخاب در درون سندیکا چگونه بود؟ سندیکا از چه کمیسیون هایی تشکیل می شد وبرنامه ریزی های آن چگونه عملی می شد؟
جواد مهران گهر:
ببینید کارگران یک صنف مثلا جوراب باف تصمیم می گیرند سندیکا داشته باشند. ابتدا ۵ یا ۷ یا ۹ نفر که حتما باید فرد باشند، به عنوان هیات موسس دورهم جمع می شوند. متن تقاضای تشکیل سندیکا اساسنامه ی سندیکا را تنظیم می کنند. بعد این تقاضا توسط افراد صنف خودشان تا آنجا که مقدورهست تایید وامضا می شود. تقاضا را جهت ثبت قانونی به اداره ی مربوطه می برند و سندیکا را به ثبت می رسانند. بعد از آن احتیاج دارند که محلی را اجاره کنند. مسوول مالی تعیین می کنند واز کارگران، کمک مالی جمع می کنند. بعد از اسکان، درمحل مجمع عمومی صنف را دعوت می کنند، یعنی با اعلامیه یا از طریق مطبوعات از کل صنف برای تشکیل مجمع، انتخاب هیات مدیره و تعیین خط مشی سندیکا دعوت می شوند. هیات مدیره با رای مستقیم کارگران انتخاب می شوند. بعد از آن هیات مدیره بین خودشان تقسیم کار می کنند و مسولیت هر یک از کمیسیون ها را یکی از افراد هیات مدیره به عهده می گیرد. کمیسیون هایی همانند «تشکیلات»، «مالی» و«حل اختلاف» از آن جمله اند. رییس هیات مدیره ودبیر نیز به همین شکل انتخاب می شوند. رییس هیات مدیره، مسوول کنترل جلسات و نظم آن است و دبیر به عنوان مسوول اداری سندیکا با مسولان در تماس می باشند. البته ٣ نفر هم بازرس در مجمع با رای مستقیم کارگران انتخاب می شوند که ناظر بر فعالیت هیات مدیره باشند.

بلافاصله هیات مدیره از میان کارگران داوطلب، فعالانی برای کمیسیون های مختلف عضوگیری می کند وعناصر فداکار و سالمی را برای همکاری دعوت و در کمیسیون های مختلف از وجودشان بهره می برد. در واقع، مغز سندیکا که هیات مدیره باشد، با رای مجمع انتخاب شده سیستم استخوانی آن به وسیله ی هیات مدیره در کمیسیون ها سازماندهی می شود. این اندام به عضلاتی نیاز دارد که این عضلات را کارگرانی که به سندیکای خود حق عضویت می پردازند واز آن حمایت می کنند، عضلات آن را تشکیل می دهند و نیرومندش می کنند. سندیکای کفاش از مغزی خوب و عضلاتی نیرومند بهره مند بود. مثلا ما یک مجمع عمومی داشتیم درمحل میدان قیام فعلی، مجمع باشکوهی بود. سندیکا از دو بخش«بازار» و «خیابان» نماینده گرفت. هیات مدیره ی سندیکا ی کفاش از ۷ نفر به ۹ نفر رسید. مجموعا با ٣ نفر بازرس، ۱۲ نماینده انتخاب شدند.

منظورتان از ۲ بخش «بازار» و «خیابان» چیست؟ آیا این ۲ بخش، ویژگی خاصی دارند که این ها را از هم جدا می کند؟
جوادمهران گهر: در بعضی صنوف مانند خیاط،کفاش، بافنده و… دو نوع تولید داریم: یکی گران با کیفیت و لوکس،مخصوص فروش در بوتیک های مرکز و شمال شهرها و برای آدم های نسبتا مرفه تر؛ و یک نوع تولید هم داریم، ارزان و انبوه برای مصرف مناطق کم بضاعت تر که این نوع تولیدی ها سابق در بازار یعنی پاساژها و راسته هایی بود که به تولید کفش یا لباس مشغول بودند ومی گفتند بازار کفاش ها، خیاط ها، سراج ها و… . کارگران کفاش بازار، زمانی خوب کارمی کردند. اغلب غروب ها می دیدید که ساک بر دوش با شادابی به سمت ورزشگاه ها می روند. تعدادشان هم زیاد حق شان بود، که نماینده هایی در هیات مدیره ی سندیکا داشته باشند. سندیکا از وجود همین جوان ها بهره می گرفت وبا حرارت زیادی به پیش می رفت.

صنف کفاشان در آن مقطع، با چه مسایل عمده ای روبرو بود وفعالیتهای این دوره پیرامون چه مسایلی متمرکز شده بود؟
جوادمهران گهر: مسایل زیادی داشتیم.آن زمان آب لوله کشی نبود.کارگاه ها اغلب به خاطر نداشتن یک منبع آب با اعتصاب مواجه می شدند.کولر که هنوزنبود،برای داشتن پنکه وامثال آن،کاربه اعتصاب می کشید.مساله ی دستمزدها هم که همیشه از مسایل عمده ی سندیکا وکارگران بود اما عمده ترین مساله،مساله ی حفظ استقلال سندیکا از دولت و احزاب بود.اجباری کردن بیمه در صنوف،شعار همه ی سندیکاهای مستقل بود واغلب با هم همکاری هایی در این زمینه داشتند. سندیکای نانواها،خیاط ها،بافنده ها با ما در این مسیرهمراه بودند.این دو شعار نیروی بیش تری را صرف می کرد.مدت ها بود شبانه روزی روی بیمه فعالیت می کردیم.اعلامیه ونامه وتقاضاها بود که یکی بعد از دیگری مطرح می کردیم.نهایت کار نیز اعتصاب بود.پس از این همه تلاش بالاخره موفق شدیم بیمه را در صنف اجباری کنیم.اول آن ها گفتند ۱٣درصد ما موافقت نکردیم تا ۱۷ یا ۱٨درصد،ولی آخر سربیمه ۲۱درصد به تصویب رسید.این درصدها خدمات متفاوتی برای کارگران داشت.هر چه از درصد حقوق کم تری گرفتند خدماتی مانند بازنشستگی از کارافتادگی وحوادث کم تر می شد.وما هم خدمات کامل بیمه را می خواستیم.صنف هم یاری کرد و موفق شدیم این حق را بگیریم.البته بعضی جاها کارگرها تحت تاثیر کارفرما تن نمی دادند.بازرسی بیمه که می آمد قایم می شدند یا با او جدل می کردند یا برای ردکردن لیست بیمه وگرفتن دفترچه،تنبلی می کردند که ضررش،هم به خودشان وهم به کارفرما می خورد.

حالا هم همین طور است. اغلب تنبلی می کنیم بعد هم چوبش را می خوریم.بیمه که سرآخر پول خودش را از هم کارگاهی که بازرسی کرده می گیرد. فقط سر کارگر بی کلاه می ماند وهزینه ی سنگین درمان ونداشتن بازنشستگی وازکارافتادگی وهزار مشکل دیگر.مشکل دیگری که داشتیم این احزاب دولتی بود.حکومتی ها می خواستند ما را زیر چتر خودشان بکشانند وسعی می کردند با افراد هیات مدیره تماس هایی داشته باشند.با تطمیع وتهدید،با دادن امتیاز به سندیکا آنها را زیر فشار قرار می دادند تا به سمت احزاب دولتی بکشانند.اما مقاومت سندیکای کفاش،کم نظیر بود.البته در مورد بعضی از افراد،موفق شده بودند ولی در مورد سندیکا و هیات مدیره موفقیتی نداشتند.بهانه جویی های زیادی می کردند؛مثلا در یک زمانی گفتند روز کارگر، روزتولد رضاخان است واول ماه مه،یک روز خارجی است که به ما مربوط نیست وسعی داشتند اول ماه مه را از بین ببرند.درآن زمان،هیات مدیره های سندیکاها جلسه ای در محل سندیکای کافه – رستوران ها داشتند.شبی آقای سرابی از سندیکای ما با احتیاط واحترام در حضورنماینده ی دولت گفته بود که ما برای رضاشاه احترام زیادی قایلیم اما روزاول ماه مه،روزجهانی کارگران است و ما باید به عنوان همدردی با سایر کارگران دنیا تظاهراتی داشته باشیم.فردای این قضیه ساواک او را خواسته بود واز قرار برخورد سختی با او کرده بود.

عاقبت، کارگران، حکومت را وادار کردند روز اول ماه مه را به رسمیت بشناسند.در وزارت کاراتاقی بود که امنیتی ها اعلامیه ها را کنترل می کردند.هیات مدیره ی سندیکای کفاش به مناسبت اول ماه مه اعلامیه ای نوشته بود که از طرف هیات مدیره،من وآقای سمنانی مامورشدیم برای تایید آن به اداره ی کار برویم.اعلامیه را گرفتند وبدجوری خط-خطی کردند.خیلی هایشان را حذف کردند وچیزهای زیادی به آن اضافه کردند.اعلامیه را تحویل گرفتیم.از آنجا که خارج شدیم من وآقای سمنانی نگاهی به هم کردیم ویواشکی اعلامیه را پاره کردیم، ریزریز کردیم وتوی جوی آب ریختیم.آقای سمنانی گفت،ما به صورت شفاهی تبلیغ می کنیم.البته با توجه به این که متن دست نویس اش بود،من به همراه دوستان آن اعلامیه را در حوالی کرج در میان جمعی که به مناسبت اول ماه مه جمع شده بودیم،برای کارگران زیادی خواندم.یک اعلامیه دیگری هم ما در آن زمان دادیم که بسیار قوی ومفید بود.قیمت کلیه ی ارزاق آن زمان را نوشته بودیم وبا دستمزدها مقایسه کرده بودیم.کل هزینه ی زندگی یک کارگربا خانواده ی او.البته حداقل معیشت و مقایسه ی آن با دستمزدها،که کار بسیار ارزنده ای بود،این اعلامیه در سطح وسیعی پخش شد و روی صنف،تاثیر عجیبی گذاشت وکمی هم دردسر برای هیات مدیره درست کرد.سال هایی هم که رژیم برای برگزاری مراسم اول ماه مه فشار می آورد ما هر طوری شده،به برپایی چنین مراسمی اقدام می کردیم حتی اگر شده ۶-۵ نفری به کوه برویم ومراسمی داشته باشیم.در جریان مراسم ۶ بهمن ماه،آقای سمنانی دردماوند بودند،که دبیروقت سندیکا از ایشان خواستند که:سندیکای کفاشان باید یک سخنرانی درامجدیه در مورد تایید انقلاب سفید شاه داشته باشند.وی به سمنانی می گوید وسمنانی هم که حال وهوایی داشت،قبول می کند اما با این شرط که اگرمتن را به من بدهند وبگویند برو بخوان،من اهل این جوربرنامه ها نیستم.اگر بگذارید خود من،متن را بنویسم قبول دارم والا ما نیستیم!دبیر وقت این مساله را مطرح میکند.گویا اول قبول نمی کنند وبعد از آن می گویند که برو بگو بنویسد.واو هم به سمنانی می گوید وسمنانی شروع می کند به نوشتن.متن بسیار جالب توجه و برجسته ای را نوشت ودر امجدیه خواند.البته چند خطی هم در بین مطالب خودش،مجبور شد که دیدگاه هایی از حکومت وقت را نیز منعکس بکند.

اما راجع به آن بخش از پرسش تان در مورد نفوذ رژیم درسندیکا. دبیر وقت سندیکا علی رغم ادعاهای اولیه اش، ارتباطی را با رژیم برقرار کرده بود. وقتی این قضیه لو رفت ضربه ی سختی خورد ودور وبرش خالی شد.وقتی پیرامونش را خالی دید و اعتبارش را هم از دست داده بود،خودش را جمع وجور کرد، واز آن وضعیت آمد پایین.این تجربه بسیارگرانقدر وارزشمند بود.بعدازاین،همه می دیدند که اگرقرار باشد که با استفاده ازاعتماد کارگران بالا بیایند وبعد تغییر وضعیت ۱٨۰ درجه ای بدهد،آخروعاقبتش چی خواهد بود.حواس شان را جمع کردند.دراین میان عناصرجوان هم بودند که مورد حمایت قرار می گرفتند.افراد جوانی که دارای جوهره وتوان وعلاقه بودند از سوی عناصر قدیمی مثل ما حمایت می شدند وبالا می آمدند.به عنوان مثال، از همین عناصرکه از کارگران سالم وسربود واز کشتی گیران به نام صنف هم بود،می توان به آقای محمد علی صباغی اشاره کرد که آمد وشد رییس هیات مدیره والبته مشاورینی هم دور وبرش بودند.این مشاوران عموما اعضای قدیمی هیات مدیره بودند که از روی علاقه وبرای انتقال تجارت به عناصر جوان تر به آن ها کمک می کردند.آقای رضامطبوع،آقای بیات،آقای باقربری رانی،خود من و… این ها همه به اعضای جوان کمک می کردند. چند دوره هم به مدیریت آقای صباغی گذشت ونوبت به آقای حسن یونسی رسید. ایشان هم جزو فعالان جوان صنف بود ودر صنف هم همه او را می شناختند وکارهم کرده بود. پیرامون ایشان هم مشاورانی از با تجربه ها وقدیمی ها جمع بودند.نحوه ی فعالیت این افراد هم مشخص بود، به این معنی که با توجه به امکانات ومقدورات ومحدودیت ها حرکت می کردند.

به عنوان مثال، در مورد قانون کار،نمی توانستند همه چیز را عوض کنند، بلکه سعی در اجرای بهتر قانون کارمی کردند.این جوری نبود که چیزی که وجود نداشت بیاورند وبرای تحقق آن فعالیت شود. چنین کاری نه درسندیکای ما وجود داشت ونه درهیچ سندیکای دیگری. با چنین شرایط وویژگی ها،سندیکا حرکت می کرد،تا به کوران انقلاب ۵۷ می رسیم.درکوران انقلاب اگر قرار بود این هیات مدیره تصمیم گیری خاصی نسبت به جریان ها وتحولات داشته باشد،به هرحال ساواک نفوذ واقتدار خودش را،کم وبیش،حفظ کرده بود ودرمراکز مختلف هم چنان فعال بود،واین ها (هیات مدیره) موفق به انجام چنین چیزی نمی شدند. ضمن این که ساواک هم دخل این ها را در می آورد. بنابراین،هیات مدیره همان وضعیت وفعالیت های گذشته را پی می گرفت.اما جالب توجه است که فعالیت سندیکا،به همین نقطه منتهی نمی شد.بلکه کارگران کفاش وفعالان سندیکای کارگری،در قالب«بخشی از کارگران کفاش»و«هواداران سندیکای کارگری کفاشان» اعلامیه هایی را منتشر می ساختند واین اعلامیه ها را عموما درحوالی دانشگاه تهران به درودیوار می چسباندند.این فعالیت ها به هیچ وجه زیر عنوان «سندیکای کارگران کفاش» عملی نمی شد. با این همه،سندیکا ازانجام چنین فعالیت هایی آگاه بود.تا می رسیم به جریان های اولیه ی بعد از پیروزی انقلاب.با توجه به حال وهوای انقلاب و وجود شرایط فعالیت بهتر،سندیکا فعالیت خود را گسترش داد وتقریبا هر شب برنامه ای را اجرا می کرد.کنفرانس ها پشت بام سندیکا انجام می شد وعناصر قدیمی نیز دراین برنامه ها حضوری چشمگیر داشتند.

این روند هم چنان ادامه داشت تا این که کل جریان متوقف شد وکاربه جایی رسید که همه فعالیت ها مختل شد.کارگران،رفتاری برخلاف حاکمیت انجام نمی دادند اما انجمن های جدید،تحمل دیدن هیچ چیزی را نداشت.دنبال این بودند که ببینند در کجای یک اعلامیه ای مثلا کلمه ی «رفیق»نوشته شده وهمان را علم می کردند ومی گفتند:«این هایی که نوشته اند«رفقا»این ها،از آن سوی آب ها آمده اند و…»بالاخره هم،کارخودشان را کردند.اما نتیجه چی شد؟نتیجه این شد صنفی که آن قدرفعال بود واز نیروهای جوان علاقه مند سرشار بود ودارای کارگاه های منظم و فعالی بود،سندیکایی که آن همه مبارز در آن فعالیت می کردند ومالامال از انسان های علاقه مند و روشنفکر بود،بدون این که افراد ناباب را هم نادیده گرفته باشیم،الان کاربه جایی رسیده که هیچ کدام از آن مسایل را نمی توان دید.کارگاه ها وسندیکا واقعا داغان شدند وازوضعیت اصلی وآرمان اساسی خود خارج شدند وبه دلایل مختلف کارگران نیزصرفا روی مسایل روزمره واین که به هر حال باید زندگی کنیم،تاکید میکنند.این که زندگی را چی می دانند ومعنای آنرا درچه می جویند،آیا انحرافات گسترده ی شخصی خودشان را هم باید به عنوان «زندگی»تلقی کرد یا نه و…این ها مسایلی است که درحال حاضر،کارگران درگیر آن اند. نگاهی به فراز وفرود فعالیت های سندیکایی وهم چنین سیاستهای رژیم گذشته نشان می دهد که از دهه ی ۴۰حزب ملت وحزب مردم تشکیل می شود،که یکی ازاهداف آن ها جذب سندیکاهای کارگری بود.حتی موفق شده بودند که سندیکاهایی مثل راه آهن را هم جذب بکنند.سندیکاهایی مثل سندیکای کفاشان وخیاط وبافنده ونانوا وتا حدودی هم،سندیکای کافه- رستوران ها مقاومت کرده واستقلال خودشان را حفظ کرده بودند.این احزاب همواره برای جذب افراد وسندیکاها تلاش هایی را انجام می دادند اما وجه غالب و خط مشی کلی هیات مدیره ها،حفظ استقلال سندیکاها بود.

این روند همچنان ادامه داشت تا می رسیم به دوران تاسیس حزب رستاخیز.این حزب برآن بود که کلیه سندیکاها وتشکل های مستقل را وابسته به خود بکند.توجه به این نکته،بسیار مهم است که تا قبل از این تاریخ«احزاب غیردولتی»درصد جذب تشکل های صنفی مستقل بودند اما از این تاریخ به بعد وبا سیاست خاص شاه که اعلام کرده بود هر کسی عضو این حزب نشود می تواند چمدان هایش را ببندد وبرود،«حزب دولتی درصدد جذب سندیکاهای مستقل برآمد.یعنی قضیه به این سفتی وسختی بود؛به این شکل که سعی داشتند که اگروابسته وعضو حزب رستاخیز نشود آنها را متلاشی سازند.بعد ازاین اولتیماتوم سندیکای مستقل کفاشان توانستند،استقلال خود را حفظ بکنند، مساله ای است بسیار مهم وتجربه آموز.

چرا و چگونه سندیکای کفاشان توانست به چنین موفقیتی دست یابد؟
جواد مهران گهر: به طور مشخص می توان گفت که بعد از این اولتیماتوم وتهدید ها سندیکای کفاشان وابسته به حزب رستاخیز نشد ولی دبیر وقت سندیکا، به احتمال خیلی قوی در داخل این ها بود.این قضیه پس ازکنگره ی«آزاد مردان وآزاد زنان»بیش تر معلوم شد.داستان کنگره به این صورت بود که ایشان رفته بود با حکومت همکاری می کرد واین مساله را هیات مدیره هم می دانست. هر چقدر هم گوشزد می کردند،می گفت: من،کی از شما دعوت کردم که بیایید.من خودم تنها رفتم وارتباطی هم با سندیکا ندارد.من که از طرف ویا به نمایندگی از سندیکا نرفته ام و…».یک شب قبل ازبرگزاری کنگره،عناصری از داخل کنگره خبر دادند که دبیروقت سندیکای ما کاندیدای رییس سنی است.یعنی ایشان ابتدا رییس می شوند،کنگره را افتتاح می کنند بعد هم شهردار تهران است که رییس می شود. این را ما متوجه شدیم.به ایشان گفته می شود که این کار را نکن.این نوع رفتار موجب صدمه خوردن حیثیت سندیکا می شود وهمه می گویند: «دبیرسندیکای کارگران کفاش در چنین تشکیلاتی رفته و…» که البته گوش او بدهکار چنین حرف هایی نبود. لاجرم ما تمهیدی چیدیم. ما می دانستیم که کنگره ساعت ۷ صبح آغازبه کارخواهد کرد ودرهای محل برگزاری هم ده دقیقه به ۷ بسته می شود. از سوی دیگر،جلسات هیات مدیره را همیشه صبح اول وقت مثلا ساعت ۵/۵ یا ۶ صبح تشکیل می دادیم.گفتیم ایشان را به جلسه ی هیات مدیره دعوت می کنیم.نمی تواند که نیاید.به خودش هم گفتیم که بیا وحرف های بچه ها راگوش کن وهرموقع هم که خواستی بروی،برو.اما بین خودمان قرار گذاشتیم که این قدر سوال پیچ اش کنیم که دچارحواس پرتی بشود وساعت جلسه ی کنگره را فراموش کند.

این نقشه را دقیق کشیدیم وهمه ی اعضای هیات مدیره سرساعت آمدند.این هم سرموقع آمد.شروع کردیم به پرسش کردن.ایشان ضمن این که به پرسش های ما جواب می دهد در عین حال،حواسش به ساعتش بود.حدود ۲۰ دقیقه به ۷ بود که از جایش بلند شد.هر چی گفتند که این مساله را باید توضیح بدهی،آن مساله چه جوری شد؟و…دیدیم فایده ندارد.ایشان این قدر با تعجیل از پله ها پایین آمد وشروع کرد به دویدن که فکر می کنم در عمرش این جوری ندویده بود.بعدها شنیدیم که آخرین نفری بود که قبل از بسته شدن در،خودش را رسانده بود.فردای این جریان بود که روزنامه ی کیهان عکسش را انداخته بود که جزوهیات رییسه درکنگره نشسته بود.

آیا به غیر از ایشان افراد ویا گرایش های دیگری هم در هیات مدیره وجود داشت؟
جواد مهران گهر:
نه ! هیات مدیره تقریبا یک دست بود وهیچ گرایشی اعم از گرایش های فردی ویا گروهی درداخل آن وجود نداشت.هدف،حفظ استقلال سندیکا از جریان های انحرافی بود که می خواستند برخلاف منافع کارگران حرکت بکنند.البته،اعضای هیات مدیره امکان داشت که درحزبی فعالیت داشته باشد اما آن چه مهم است این است که دوران سندیکای مستقل با دوران قبلی اش تفاوت های اساسی داشت.دردهه ی ٣۰-۲۰ یعنی در دوران«شورای متحده ی مرکزی»همه ی صنوف،سندیکا داشتند.بعد از کودتای ۲٨ مرداد،«شورای متحده ی مرکزی»بسته شد وفعالیت هایش هم متوقف شد.تنها،پس از گذشت ۵-۴ سال یعنی از ۱٣٣۷-۱٣٣۶، سندیکاهای مستقل شروع به فعالیت کردند.در این سندیکا امکان داشت که افراد وکارگرانی با گرایش های سیاسی خاص فعالیت داشته باشند،اما چون اصل اساسی مستقل بودن سندیکاها بود وتجارب گذشته هم وجود داشت،بنابراین شعارهای احزاب وگروه ها درداخل سندیکاها خریدار ومشتری نداشت وجو سندیکاها اجازه ی فعالیت های این چنینی را نمی دادند. درروزهایی هم که کنفرانس ها،عمومی بود همه ی کارگران می توانستند پشت تریبون قرارگیرند ومشکلات صنفی خود را مطرح بکنند.بد نیست نکته ای دراین جا درمورد بیمه های کارگران توضیح بدهم این است که سندیکاهای کارگری این را تصویب کردند که بیمه ی کارگران باید اجباری باشد. در این جا مخالفت کارفرمایان و مقاومت حکومت وجود داشت با این همه به علت پافشاری ومقاومت کارگران در نهایت مورد تصویب قرار گرفت. چرا که سندیکاها براین عقیده بودند که اگربیمه ها اجباری نباشد،کارفرمایان زیر بار نخواهند رفت.

از سوی دیگر، به علت عدم آگاهی بخش عمده ای از کارگران، از بیمه شدن فرار می کردند.در این مورد نقش کارفرمایان نیز بی نتیجه نبود. چون که در آن دوران کارفرمایان قوی و مهمی وجود داشتند وفاصله ی بین کارگران وکارفرمایان زیاد بود.یعنی کارگر به راحتی رو در روی کارفرمامی ایستاد ومی گفت که: تو حق مرا خوردی وحق مرا باید بدهی.این را به راحتی به زبان می آورد. اما امروزه این چارپایه ها این قدر به هم چسبیده،کارگریک چیز هایی هم به عنوان«اعتراض»می گوید.مثلا می گوید:«در این معامله تو بیش تر بردی وبه من کمتر دادی. درحالی که من بیشتر از توزحمت کشیدم»لحن این سخن که توام با نوعی ترس ولرز واستغاثه است با لحن کارگران آن زمان که از موضع «بالا»و«حق طلبانه»بود،بسیار فرق می کند.در آن زمان،کارگر برای ۵ریال اضافه حقوق رو در روی کارفرما می ایستاد وبه اونهیب می زد که اگر حق ام را ندهی اعتصاب می کنم وسندیکا هم پشتیبانش بود.این ها با شرایط بعدی بسیارمتفاوت است.اعتصابی داریم به نام اعتصاب «۵ریالی».برای ۵ریال اضافه حقوق اعتصاب کردند که تمامی کارگران دراعتصاب بودند وسندیکا هم حمایت کرد.این اعتصاب چنان گسترده شد که تمامی سندیکاهای سایر صنوف نیز به حمایت ازآن پرداختند.قضیه این قدر بالا گرفته بود که با دستگیری تعدادی از اعتصاب کننده ها ودخالت ساواک جلوی اعتصاب را گرفتند.برای داشتن آب،پنکه،رادیو وسایردرخواست ها تلاش های زیادی می شد وکارگران درنهایت عموما به خواسته هایشان دست می یافتند واین همه به برکت فعالیت های متشکل کارگران بود.

برخورد حکومت وقت با سندیکا چگونه بود؟درصورت مقاومت سندیکا آیا حکومت مجبوربه عقب نشینی می شد؟ حکومت چه ترفندهایی برای به زانو درآوردن سندیکا درپیش می گرفت؟اساسا آیا حکومت به سندیکاهااز لحاظ مالی،امکانات و… کمک می کرد یا نه؟
جواد مهران گهر:
کمک مالی به سندیکاها،درصورتی که آنها آلت دست حاکمیت نبودند،جزو محالات بود وبنابراین،هیچ وقت وبه هیچ شکلی به سندیکاهای مستقل کمک نمی شد.حکومت برآن بود که از نفوذ ومحبوبیت این سندیکاها به نفع خود استفاده کند.وزارت کاردر زمان«خسروانی»تلاش بسیاری کرد تا از برجستگی ونفوذ سندیکای کفاشان استفاده کند.علت چنین کاری هم به توانمندی وفعالیت های این سندیکا برمی گشت که دست اندرکاران وزارت کارنیز،بنا به ضرورت های شغلی شان،از آن آگاهی داشتند.از جمله فعالیت های ارزشمند آن دوره انتشار مجله ی«سندیکا»وهم چنین«دانستنی های سندیکایی»بود که مورد توجه آنها واقع شده بود ودرتلاش بودند تا از این برجستگی وتوان بهره گیرند.البته،بی این که بخواهند کوچک ترین کمکی هم بکنند؛آنان به دنبال لقمه ی حی وحاضر بودند.به عنوان مثال،کارگاهی بود بنام«پرنیان»که آتش گرفت وکارگری هم سوخت.کارفرماها شروع کردند به جوسازی که کارفرمای این کارگاه ازچنان توانمندی ای برخوردارنیست که بتواند خسارت این کارگر را بپردازد.

از سوی دیگر، ودرتقابل با این حرکت سندیکا نیز تبلیغات وسیعی را در حمایت از کارگر فوت شده به راه انداخت وکارگران را برای برنامه های سر قبرسازماندهی کرد. دراین مراسم آقای سمنانی سخنرانی کرد.وی صحبت هایش را با این بیت آغاز کرد:
کشتی شکست و مردم کشتی فنا شدند
ناخدا! جواب خدا را چه می دهی

سندیکا از طرفی فشار می آورد وکارفرمایان نیز از طرف دیگر،وزارت کارهم این وسط بلاتکلیف و دودل مانده بود.اما در نهایت،به سمت حمایت از هیات مدیره ی سندیکا حرکت کرد.این تمایل به سندیکا،مساوی برآوردن تمامی خواسته های آن نبود بلکه با کدخدامنشی واین که سندیکا مقداری کوتاه بیاید وکارفرمایان هم بخشی از خسارت را جبران کنند،به این مساله فیصله داد.ودرنهایت هم گفتند که بخشی از کمک را هم وزارت کار متقبل می شود.به این نحو،نمایندگان حکومت در مسایل سندیکایی خودشان را علاقه مند نشان می دادند یا این که در مراسم افتتاحیه ی سندیکا وبرنامه های دیگر آنها شرکت می کردند وبه این صورت از این شرایط درنهایت،به نفع خودشان می خواستند بهره مند شوند؛نحوه ی برخورد حاکمیت تابعی بود از سیاست کلی اش.زمانی شعار فضای باز سیاسی می داد وپاپیچ سندیکاها نمی شد و آنها را راحت می گذاشت.زمانی هم این فضا بسته می شد ودرچنین شرایطی هم،سندیکاها از اولین مراکزی بودند که تحت فشارهای بی رویه قرار می گرفتند. از طرف دیگر،حاکمیت معمولا سعی می کرد تا از سندیکاها درراستای برنامه های تبلیغاتی خود سود جوید.به همین خاطر،«خسروانی»که وزیر کار بود عموما در مراسم سندیکاها شرکت می کرد وعکاسان وخبرنگاران نیز عکس وگزارش تهیه می کردند واین را نشانی از دموکرات بودن حکومتی ها قلمداد می کردند.

مراسم سندیکایی که وزیر کاروقت هم درآن شرکت می کرد و عکسش هم در روزنامه ها چاپ می شد چه پیامی می توانست داشته باشد؟! این نوع رفتارها را برای اخذ مشروعیت درمجامع بین المللی چگونه می بینید؟ آیا فکر نمی کنید که بخشی از رفتارهای حاکمیت هایی از این دست برای جلب وجهه وجلب حمایت های جهانی بوده است؟برای جلب رضایت سندیکای کفاشان چه فعالیت هایی را انجام می دادند؟آیا فکر می کنید تطمیع وتشویق برای شرکت درمجامع بین المللی یکی از راه های جلب رضایت سندیکای کفاشان بود؟
جواد مهران گهر: فردی از اعضای هیات مدیره ی سندیکای کفاشان را حاکمیت وقت می خواست جهت شرکت درکنفرانس جهانی کاربه خارج از کشوراعزام بکند،که اعضا قبول نکردند. واین مربوط به روزگاری است که اعضای سندیکا باید در حزب رستاخیز شرکت می کردند که البته هیچ کدامشان نیز شرکت نکرده بودند. اگرهیات مدیره ی سندیکای کفاشان درحزب رستاخیز شرکت می کرد هم نماینده ی مجلس می توانست داشته باشد وهم نماینده ای درشورای عالی کار. به دلیل این که در چنان حزبی نرفتیم وشرکت نکردیم طبیعتا هیچ چیزی به ما ندادند.اما درمقابل،فردی ازسندیکای کافه-رستوران ها را به عنوان نماینده ای از کارگران ایران به کنفرانس فرستادند.این فرد عازم شد و موقعی که یک شب به برگزاری جلسه مانده بود،متن آماده ای را به عنوان متن سخنرانی دراختیارش قرار می دهند.خودش تعریف می کرد که: «وقتی نوبت به من رسید ومن هم که بعد از چند بار روخوانی خودم را آماده کردم،ناخودآگاه قسمت هایی را که در مورد کارگران وحقوق آنان بود با احساس وحرارت بیش تری خواندم وهمین با احساس خواندن،موجب شد که ازسوی جمعیت حاضرمورد تشویق قرار گرفتم.اما بقیه ی قسمت ها را معمولی قراﺌت کردم.»وقتی که این عنصر وارد خاک ایران می شود،توسط ساواک مورد سین-جین قرارمی گیرد که:چرا مورد تشویق قرار گرفتی؟چرا بخشی را با حرارت خواندی که این قدر تشویقت کردند و…این،وضعیت آن زمان بود.

ضعف سندیکای کفاشان را درچه می بینید؟به نظرشما هیات مدیره ورهبری سندیکا چه فعالیت هایی می توانست انجام بدهد،که موفق به عملی کردن آنها نشد.ارزیابی شما از نقاط ضعف ونقاط قوت سندیکا چگونه است.وقتی پس از گذشت ده ها سال به عملکرد گذشته تان نگاه می کنید فکر می کنید چه کارهایی را باید انجام می دادید ودنبال چه کارهایی نباید می رفتید؟چگونه است فراز وفرود تصمیم گیری درسندیکای کفاشان؟
جوادمهران گهر:
این نکته مهمی است که توجه به آن می تواند تجربه های ارزشمندی را بیان کند.وجود افراد با خط مشی های انفرادی وشخصی،به نظر من، یکی از عمده ترین ضعف های سندیکا بود.سندیکا باید شرایطی فراهم می آورد که صرفا مدافعان حقوق کارگری در رده ی رهبری قرار می گرفتند وافرادی که به هردلیل،در پی منافع محدود وشخصی بودند،ازآن کنار گذاشته می شدند. حذف این تیپ از افراد می توانست شرایطی را پیش بیاورد که سندیکا ازحالت دودلی خارج شده وبا قدرت وهیبت بیش تری حرکت می کرد.توجه به این نکته دارای اهمیت است که اگر سندیکایی مستقل بدون کوچک ترین توجه به خواسته های حاکمیت حرکت می کرد عموما ۲ حالت بیش تر درمقابلش نبود!یا توسط حاکمیت ممنوع الفعالیت می شد یا این که روزبه روز بر قدرت و عظمت خودش می افزود. وجود رهبری یک دست وفعال درراستای منافع کارگران، وبه دور از منافع شخصی،تداوم فعالیت چنین سندیکای مستقل وآزادی را تضمین می کرد. همان طور که اشاره شد، سندیکا در حالت دوم،با قدرت تمام تر ماند،که به نظر من می شد چنین کاری کرد.درواقع،به قول معروف، با یکی به نعل ویکی به میخ زدن می شد حرکت کرد.نه این که یکی از فعالان را یک بار ببرند دربار واو از این رو به آن رو بشود.بخشی از اعضای هیات مدیره نیز-چنان که اشاره کردم- برای مسایل شخصی ودرراستای منافع فردی خودشان،فعالیت هایی را برعلیه کل روند سندیکا از خود نشان می دادند. ضعف های شخصی این افراد نیز از دیگر علل انحراف برخی از رهبران سندیکا می تواند باشد. به هر حال،در سندیکاهای صنوف این ضعف ها می توانسته وجود داشته باشد، چون صنف است واحتمال این گونه رفتارها وجود دارد وکاری هم نمی شود کرد.اما سندیکاهای برجسته ترومهم تر که گستردگی بسیاری نیزداشتند مثل سندیکای صنایع نفت،خط لوله وبعدهاکارخانه ی ذوب آهن می توانستند فعالیت ها ورفتارهایی را ازخود نشان بدهند که سندیکاهای صنوف از آن ها تبعیت کنند،حمایت کنند؛همانند سایرکشورهای جهان که چنین رفتارهایی به وفورمشاهده شده است.ولی در این جا،مخصوصا درحکومت ۱٣ ساله ی هویدا هیچ گونه رفتاری از این نوع مشاهده نشد. اگر دنبال حرکات برجسته باشیم که دارای تاثیرات عالی وهمه گیرتری باشد،درصورت مشاهده ی کم چنین پدیده ای،به نظرمن،علت آن را باید در ضعف کلی جنبش کارگری جست وجو کرد ونمی توان صرفا روی سندیکاهای صنوف ویا ضعف آنها اصرار ورزید.

فعالیت سندیکا،در مقاطع مختلف چگونه بود؟آیا نمی اندیشید که در برخی از مقاطع زمانی،تفاوتهایی را می توان مشاهده کرد؟آیا به نظر شما سندیکاهای صنوف درمقاطعی،نسبت به یک مقطع دیگر فعال تر ویا کاهلانه ترعمل نمی کردند؟افت وخیزهای فعالیت های سندیکایی را چگونه می توان تبیین کرد؟
جواد مهران گهر: به نظرمی رسد سندیکاها به جای خالی کردن میدان اگرمقاومت وایستادگی های بیش تری را از خود نشان می دادند،هرچند ممکن بود ضرباتی را هم تحمل بکنند،بهتر بود.از نظر تاریخی می بینیم که درکشورهای دیگراین نوع مقاومت ها دربرابربدترین حاکمیت ها وجود داشته است وحرکت های کارگری بسیار برجسته تراز دورانی است که سندیکاها در ایران ودر زمان شاه داشتند.حرکات دوران ساز را در آن ها بسیار زیاد می بینیم درحالی که آن نوع حرکات به نوعی در کشورما هم وجود داشته است. در مورد زمینه ها وعلل و چرایی چنین رفتاری می توان کار پژوهشی انجام داد. شاید نزدیکی آنها به اروپا و وضعیت خاص جغرافیایی ایران را بتوان یکی از علل دانست. وضعیتی که در اتحاد جماهیر شوروی یکی از همسایگان آن بود که با سیاست های مشخصی اگر قراربود حرکتی بشود، فشارهای مضاعفی را لاجرم می بایستی به سندیکاها تحمیل می کردند. از طرف دیگر، آنها شاید برخی ملاحظات خاص خودشان را در مورد حکومت شاه داشتند. این در حالی است که وضعیت همسایگان ما،هم از لحاظ رشد صنعتی وگستردگی جنبش کارگری چندان قابل توجه نیست.شاید اگر به جای کشورهای خلیج فارس در جنوب ویا افغانستان وپاکستان درشرق،کشورهای پیشرفته ی صنعتی مثلا اسپانیا قرارداشتند،وضعیت جنبش کارگری وسندیکایی نیز در ایران فرق می کرد وفعالان ایرانی تجارب همسایگان شان را اخذ می کردند وفعالیت های خود را عمق و گستردگی بیش تری می دادند.تاثیر وضعیت ورشد یافتگی صنعتی همسایگان بی تردید بسیار مهم است.نکته ی قابل توجهی را که در این مورد می توانم برای تان نقل کنم به نزدیک ترین تجربه ی من بر می گردد: چندی پیش برای کاری رفته بودم به میدان اعدام،کوچه ی صابون پزخانه، راسته ی گیوه دوزان؛ وقتی دقت می کنم می بینم این کوچه مال ٨۰سال پیش است. همین جوری دست نخورده مانده. فکر می کنید از این سوراخ ها چی دربیاید؟! اگر خیلی-خیلی هنر بکنند وقتی اخراجش کردند،به وزارت کار برود وشرح ماوقع بگوید، و درنهایت،حق اخراجش را بگیرد.اما بعد…مطﻤﺌن باشید بعد از چند مدت دوباره در همان سوراخ ها مشغول کار خواهد شد.

علل این گونه وضعیت ها را باید درضعف رهبری،ضعف سندیکا دانست یا این که قضیه برمی گردد به بافت ذهنی وفرهنگی طبقه ی کارگر؟
جواد مهران گهر: این جا بافت این گونه بود.این جا کارگرصنایع نفت ویاکارگر خط لوله نفت که مثلا درمسجد سلیمان درگرمای ۵۵درجه درآفتاب کارمی کند وحقش را می گیرد،مطرح نیست.اگر چنین کارگری را اخراج کنند که نمی رود چاه نفت بزند،اما اگرکارگرکفاش را اخراج کنند فردا دریک کارگاه دیگر کارمی کند ویا این که خودش یک کارگاهی را علم می کند.

تحولات اقتصادی ایران چه تاثیرهایی را بردگرگونی صنف کفاشان برجای گذاشته است؟مهم ترین و بنیادی ترین معضل این صنف را چگونه ارزیابی می کنید؟مشکلات کفاشان را درحال حاضر درچه می بینید؟
جواد مهران گهر: به طور کلی می توانم بگویم که تحولات اخیربافت و شیرازه ی کفاشان را درهم ریخته است.در حال حاضر،صنف ما ٣شاخه شده است:
۱- مغاره داران: این همه مغازه ی کفش فروشی شاید ده ها برابر چند سال پیش.کل فعالیت این ها در چی خلاصه می شود؟!میزان شناخت وآشنایی شان با مسایل کفاشی درحدبسیار ابتدایی واولیه است.شاید اغراق نباشد اگر بگویم سروته کفش را نمی توانند تشخیص بدهند. مثلا اگر پنجه ی کفش را به پاشنه وپاشنه را به پنجه ی کفش بدوزی متوجه نمی شوند!
۲- دسته ی دیگر،تولیدکنندگان هستند که کج دارومریز کارمی کنند.برخی از کارگران سرشناس پیر شدند،برخی دیگرفوت کردند وبرخی از جوان ها هم هستند که زحمت می کشند وبه هرحال،چراغ را روشن نگه داشته اند.ولی آن چه حیاتی است،این است که کم سرمایه ها سود چندانی نمی برند.
٣- دسته ی دیگر،تاجران جنس فروشی هستند که مواد اولیه را تهیه می کنند. این شاخه نیزدرحال حاضرسعی می کند به صورت نقدی فعالیت بکند ومواد اولیه را با قیمت های بسیار بالایی- بی اینکه کاری انجام داده باشد- از آن دست می خرد واز این دست به (تولید کننده) می فروشند. سود اصلی از آن این دلالان است. اما نکته ی دیگری که از اهمیت زیادی برخوردار است، خرد شدن کارگاه هاست. به این معنی که مثلا یک کارگاه با حدود ۲میلیون تومان می شود «کارگاه»! یعنی با ۲ میلیون تومان می شود وسایلی را فراهم آورد واسمش را هم گذاشت «کارگاه». فرض می کنیم که این کارگاه درهفته ۴۰ جفت کفش می دوزد وباز اگر فرض کنیم این ۱۰ کارگاه را بشود با هم ادغام کرد سرمایه ای معادل ۲۰ میلیون تومان فراهم می شود ۴۰۰جفت. با این مبلغ سرمایه هم کفش های بیشتری را می توان تولید کرد وهم کفش های با کیفیت بسیار بالاتر.در عین حال که می شود برنامه ریزی وسازماندهی منسجمی را نیز تدارک دید که اتلاف هزینه ها وسرمایه ها ونیروها را نیز به حداقل رساند. اما چنین سیاستی کو؟! چرا کارگاه ها خرد شده؟! این سیاست را چه کسانی پیش می برند؟! این کارها به نفع کدام طبقه است؟! منافع اقتصادی چه گروهی فراهم می آید؟!

یکی از همکاران تعریف می کرد که تلاش بسیار زیادی کردیم که این خرده کارگاه ها را دور هم جمع کنیم واتحادیه بزنیم. اما موفق نشدیم. برای ساماندهی وضعیت کفاشان کارهای مختلفی می توان انجام داد.نمونه اش هم،سندیکا واتحادیه است واز طریق اتحادیه کارساماندهی تولید وتوزیع را انجام داد. به عنوان مثال، می توان برنامه ریزی کرد وکلیه ی تولیدات کارگاه ها را در٣وضعیت «درجه ی یک»؛ «درجه ی ۲»؛ و«درجه ٣» برنامه ریزی کرد و یک جفت از این کفش ها را هم به مغازه دارها نداد. تمام این کفش ها را درتعاونی اتحادیه یا سندیکا ریخت وهر مغازه داری هم مایل به خرید بود از طریق تعاونی اتحادیه اقدام بکند.یا اینکه:برای مدل کفش،هیات مدیره داشته باشیم.مگر فرانسه، مگرشارل ژوردن،مگرکریستین دیور،مگرترکیه و…مدل تعیین نمی کنند؟ما هم مدل تعیین کنیم.چرا آنها مدل تعیین بکنند؟از طرف دیگر،جنس هم مستقیم از کارخانه تحویل تولیدکننده داده شود،نه اینکه ۱۰دلال این وسط پول مفت بخورد.ما- درحد خودمان- این جوری می فهمیم که راه حل این است.مگر این که راه حل های بهتری ارایه شود که عملا چنین چیزی یا ارایه نشده ویا وجود ندارد.در رژیم شاه،سیاست این بود که کارگاه ها را خرد بکنند تا این ها نتواند زیر یک سقف جمع بشوند.رژیم شاه از اجتماع ده ها هزارکارگر دریک نقطه هراسان بود وبه هیچ وجه اجازه ی چنین تجمعی را نمی داد.به همین علت هم بود که تمایل چندانی به گسترش کارخانه های عظیم نداشت وهدف اش این بود که به جای این که کارگران ده هزارتایی زیر یک سقف باشند،این ها درگروه های ۴۰-٣۰ تایی با هم باشند که کنترلش هم راحت تر باشد.

ضرورت تشکیل سندیکا را تا چه حد می دانید؟ به نظر شما،آیا اصولا نیازی به چنین تشکل مستقل وجود دارد یا نه؟
جواد مهران گهر: هر کسی که فعالیت تولیدی به خصوص در صنف ما دارد، می داند که جریان کارگری، سندیکا می خواهد.هر کسی که تولید می کند و زحمت می کشد سندیکا و اتحادیه می خواهد. اگر بگوییم که کارگری چنین نیازی را احساس نمی کند،به خطا رفته ایم.یا اگر اذعان کنیم که شرایط چنین فعالیتی وجود ندارد،باز هم به خطا رفته ایم.این کار،«شرایط»برنمی تابد!همیشه،شرایط اش را دارد.اگردرمثل مناقشه نباشد می توان گفت که وقتی درجامعه ی متمدن دریک کشتی غرق شده،٣ نفر جان سالم به درمی برند،برای احقاق حق اتحادیه ای ایجاد می کنند وپی گیر مطالبات شان هستند. حال چگونه می شود که هزاران کارگر بدون اتحادیه یا سندیکا بخواهند فعالیت وتولید داشته باشند؟مساله این است که باید شروع کرد واز عناصر با تجربه هم مدد گرفت وآرام- آرام از جمعیت های ۷-۵نفری شروع کرد تا رسید به جمعیت های ۷۰۰ نفری. وقتی جایی چراغش روشن شود وجمعیتی نیز زیرآن چراغ گرد آیند، قطعا این روند گسترش می یابد. پیدا کردن عناصری که این جمع را حرکت بدهد، بسیارمشکل است. کیست که گذشت داشته باشد و پا در میدان بگذارد؟! به نظر میرسد، روزگاری بود که زندگی راحت تربود، دغدغه های شخصی کم تر بود و درعین حال نیز گذشت افراد بسیار فراوان تر بود، اما اکنون شرایط از هرلحاظ متفاوت است. به هرحال، در واجب بودن و در دُرست بودن این تجمع شکی نیست. از سوی دیگر، سیاست دولت و حاکمیت هم شرط است. نمی شود سیاست کلی حاکمیت را ندیده گرفت. مثلا رژیم شاه چون می خواست در مجامع جهانی خودی نشان بدهد، ادعا می کرد که ما «سندیکا»هم داریم ولی فقط فرم ظاهری آن را می خواستند.

——————————————————
منبع:
اخبار روز: http://www.akhbar-rooz.com

ارسال دیدگاه