چه بر سر روان کودکان کار و سلامت جامعه می‌آید؟

شانه‌های کوچک؛ بارسنگین کار
چراغ سبز شده‌است و طول می‌کشد تا ماشین جلویی راه بیفتد. پسر بچه‌ای گل به‌دست آخرین تلاش‌هایش را می‌کند تا دست‌خالی به خانه بازنگردد و اتفاقا موفق هم می‌شود. ….

همشهری:
کم نیستند کودکانی که برای کمک به خانواده‌هایشان هر روز صبح تا شب در گرما و سرما کیسه‌‌ای د‌ر دست در میان آدم‌هایی که حداقل دوبرابرشان قد دارند به این طرف و آن طرف می‌روند و اجناسشان را می‌فروشند؛ بعضی با التماس و برخی هم با گشاده‌رویی و احترام. درباره این فروشندگان کوچک که این‌روز‌ها در مترو، اتوبوس، بزرگراه و خیابان‌ها می‌بینیم، ‌نظرات مختلفی وجود دارد. با شنیدن صحبت‌هایی که در اتوبوس و مترو در می‌گیرد، پی‌بردن به این دید‌گاه‌ها خیلی سخت نیست. برخی معتقدند که نباید از این کودکان چیزی خرید؛ چرا که این کار به گسترش این پدیده ناخوشایند در جامعه کمک می‌کند. عده‌ای معتقدند دلسوزی و ترحم، آنها را به سمت خرید از این فروشندگان کوچک سوق می‌دهد. در چهارراه پاسداران راننده جوانی از فرصت کوتاهی که تا سبز شدن چراغ باقی مانده بود، استفاده کرد و باعجله یک دسته‌گل از دختر نوجوانی خرید. کمی بعد دلیل این کار را از راننده می‌پرسم، می‌گوید: من همیشه از این بچه‌ها گل یا بادکنک و چیز‌های دیگر می‌خرم. برای من قیمتی ندارد ولی برای بچه‌ها می‌تواند کمک خرجشان باشد. این بچه‌ها برای من قابل‌احترام‌ هستند؛ چون کار می‌کنند و پول درمی‌آورند.

من فکر می‌کنم به‌عنوان یک شهروند باید از این‌کودکان حمایت کنم. البته سن آنها زیر سن قانونی برای کار است اما حمایت ما در این شرایط می‌تواند به آنها کمک کند. اما زن جوانی که در مترو دفترچه کوچکی از یک فروشنده خردسال خرید نظر دیگری داشت. او گفت: خودم مادر دو دختر هستم و این کودکان همیشه حس مادری مرا برمی‌انگیزند. دوست دارم به آنها کمک کنم. ناراحت می‌شوم در سن و سالی که باید به مدرسه بروند و تربیت شوند، می‌آیند و در مترو یا خیابان فروشندگی می‌کنند. خانمی که هر روز حوالی میدان سپاه تردد می‌کند نیز از کسانی است که با خرید گل از یکی از این کودکان توجه ما را به‌خودش جلب می‌کند. این زن درباره انگیزه‌اش می‌گوید: من به ندرت این کار را انجام می‌دهم؛ چون معتقدم با هر بار انجام دادن این‌کار دولت و سازما‌‌ن‌های متولی این کار را از انجام وظایفشان دور کرده‌ام. هر چند بسیاری از این بچه‌ها به خانواده‌هایشان کمک می‌کنند ولی به‌نظر من برخی خانواده‌ها هم وجوددارند که به کودکان و موقعیت حساس‌ آنها بی‌توجه هستند و ممکن است با زورگویی یا سهل‌انگاری کودکانشان را مجبور به این کار کنند و کار ما ممکن است موجب تشویق و ترغیب آنها شود.

فقدان استراتژی مدون
سعید‌معید‌فر جامعه‌شناس است و از زاویه‌ای دیگر این پدیده را تحلیل می‌کند. وی معتقد است کمک به این کودکان از یک حس انسان‌دوستانه در ما نشأت گرفته، عواطف ما را برمی‌انگیزد و ما با خریدن چیزی از این کودکان به این احساس پاسخ می‌دهیم. این جامعه‌شناس می‌گوید: البته ممکن است در برخی موارد هم از احساس ما برای این‌کار سوء‌استفاده شود اما ما نمی‌توانیم به مردم بگوییم به این بچه‌ها کمک نکنید یا چیزی از آنها خریداری نکنید. معید‌فر عدم‌مدیریت صحیح آسیب‌ها و مشکلات اجتماعی را از دلایل اصلی گسترش این پدیده اجتماعی عنوان می‌کند و توضیح می‌دهد: امروز تقریبا استراتژی مشخصی برای مبارزه با ناهنجاری‌ها، آسیب‌ها و فقر وجود ندارد. هر کسی به‌صورت فردی یا ارگانی یک اظهارنظر می‌کند و این نشان می‌دهد ما در جامعه‌مان فاقد یک استراتژی مدون، ‌برنامه‌ریزی شده و همه‌جانبه برای مواجهه با این مشکلات هستیم.

این جامعه‌شناس طرح‌ساماندهی این کودکان را موقت و بی‌فایده عنوان می‌کند و اعتقاد دارد همیشه بعد از ساماندهی‌های موقت، این پدیده با شدت بیشتری ادامه می‌یابد. وی ریشه این مشکل اجتماعی را در فقر فرهنگی و اقتصادی خانواده می‌داند و ادامه می‌دهد: استفاده از کودکان در این سن برای کار از نظر مجامع‌بین‌المللی و حقوقی، غیرقانونی‌ است؛ چون آنها نیاز به تربیت و تغذیه مناسب دارند ولی متأسفانه می‌بینیم که در جامعه ما نهادی متولی و متکفل امور خاص نداریم و از طرف دیگر فقر و تورم در جامعه شدید است. هر روز فقر دامان خانواده‌های بیشتری را می‌گیرد و این خانواده‌ها امکان اداره فرزندانشان را از دست می‌دهند. این جامعه‌شناس، خرید کردن از این کودکان را انسان‌دوستانه و مثبت ارزیابی می‌کند و توضیح می‌دهد: من هم مخالف کار کودکان هستم و این پدیده را ناشی از مشکلات ساختاری جامعه می‌دانم که متأسفانه هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود. دلیل گسترش این پدیده را کمک مردم به واسطه خرید کردن از آنها نمی‌بینم. به همین دلیل معتقدم که برای مواجهه با این مشکل که قطعا پیامد‌های ناگواری دارد و غیرقانونی است باید در زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی فرصت‌های مناسبی ایجاد کنیم. معید‌فر معتقد است خانواده‌های این کودکان قریب به اتفاق در رفع نیاز‌های اقتصادی، ناتوان هستند و ممکن است این کودکان با ساماندهی توسط باند‌هایی دست به فروش بزنند که معمولا بیشترین سود هم به بالادست‌هایشان می‌رسد. وی همچنین بسیاری از این کودکان را به‌خاطر عدم‌دسترسی به بهداشت و تغذیه مناسب مبتلا به سوءتغذیه عنوان می‌کند. این جامعه شناس تأکید می‌کند: من موافق نیستم که کسانی را که با خرید اجناس از این کودکان، به آنها کمک می‌کنند محکوم کنیم چون شرایطی را مورد سؤال قرار می‌دهیم که هر روز با تورم و فقر به گسترش این پدیده در خیابان منجر می‌شود.

حمایت کردن مردم از کودکان کار
از طرفی دیگر یک روانپزشک معتقد است این کودکان، در واقع کودکان کار به شمار می‌آیند و به‌نظر نمی‌رسد آنها نیازی به دلسوزی یا ترحم داشته‌باشند. وی شغل این کودکان را به واسطه طولانی بودن زمان کار و سختی موقعیت کاری‌ای که در فضای باز و در شرایط دمایی مختلف انجام می‌شود، جزو سخت‌ترین مشاغل عنوان می‌کند و می‌گوید: من ترجیح می‌دهم از این کودکان خرید کنم و همیشه این‌کار را انجام می‌دهم؛ چون برخی از آنها نان‌آور خانواده‌هایشان هستند و فکر می‌کنم این فکر که در واقع به خانواده‌هایشان کمک می‌شود بیشتر از حس ترحم و دلسوزی وجود دارد.

سید‌هادی معتمدی حس دوست‌داشتن کودکان و کمک از سر دلسوزی را در نهایت کمک به خانواده‌های این کودکان و مؤثر می‌داند و تأکید می‌کند: این کودکان را نباید با متکدیان اشتباه گرفت. امکان ندارد من به یک متکدی کمک کنم؛ چون این‌کار باعث گسترش اخلاق فاسد کار نکردن و پول گرفتن می‌شود. توصیه‌ام این است که ما هم مانند مردم تبریز به متکدیان پول ندهیم. این یک رفتار مناسب اجتماعی است. اگر می‌خواهیم به متکدیان کمک کنیم، بهتر است این کار از طریق کمیته امداد، بهزیستی یا سازمان‌های متولی انجام شود. این روانپزشک با نادرست شمردن خرید کردن از این کودکان موافق نیست و در این‌باره توضیح می‌دهد: من از کار کردن این کودکان حمایت نمی‌کنم چون این کار قانونی نیست. دولت نباید به کودکان زیر ۱۵سال اجازه کار بدهد، اما به جز مباحث قانونی، فکر می‌کنم باید از آنها حمایت شود. ما باید تا آنجا که امکان دارد از این کودکان حمایت کنیم؛ چرا که بسیاری از آنها نان‌آور خانواده‌هایشان هستند.

این روانپزشک تشکیل باند‌ها و بهره‌کشی‌ برخی اشخاص از این کودکان را حرکتی غیر‌انسانی و مورد پیگیری عنوان می‌کند و می‌گوید: این بچه‌ها نه‌تنها در خیابان بلکه در اتوبوس و مترو‌ هم کار می‌کنند و درصورت کار کردن برای این باند‌ها مجبورند بیش از نیمی از درآمدشان را به آنها بدهند، درصورتی که اگر به‌طور مثال متروی تهران برنامه مدونی برای آنها داشته باشد و بتواند لباس متحدالشکلی در اختیار آنان قرار دهد، بخش بیشتری از درآمدشان را خواهند داشت و علاوه بر آن تحت نظارت یک سازمان و با یک برنامه مشخص کار خواهند کرد و شاید کمی بهبود پیدا کنند. این روانپزشک معتقد است مدیریت و ساماندهی آسیب‌دیدگان اجتماعی در کشور بسیار کمرنگ و ضعیف است.

به‌نظر می‌رسد وضعیت نامناسب اقتصادی و فقر از عمده‌ترین عواملی است که این کودکان دستفروشی را جایگزین درس و مدرسه می‌کنند. برخی از آنها نه در اماکن عمومی بلکه به‌خاطر سوءمدیریت و برخلاف محدودیت‌های قانونی، در برخی کار‌گاه‌ها مشغول به‌کار می‌شوند. این پدیده اجتماعی فقط چهره شهر را ناخوشایند نمی‌کند بلکه دیدن این کودکان با جثه‌های کوچک که هنوز به مراقبت، توجه و محبت نیاز دارند، درد بیشتری دارد. بدیهی است که بهبود وضعیت این کودکان در زمانی کوتاه امکان‌پذیر نیست. تشکیل گروه‌های خودجوش و برنامه‌ریزی برای کمک و توانمند کردن آنها، اتفاق خوشایندی است که این روز‌ها کم‌وبیش انجام می‌شود. خدمات انسان‌دوستانه‌ای مانند کمک برای ادامه تحصیل، بهبود تغذیه در کنار کار روزانه و حمایت، مراقبت و توجه مردم شاید بتواند چهره بهتری به این پدیده اجتماعی بدهد.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.