یاور: اعتراض نسل اولی ها – اعتصاب نسل دومی ها

تا مدتی پیش مدیران این پیمانکاری، خود از کارگران فنی بودند. آنها با کار سنگین و مداوم برای پیمانکاران اعتماد آنها را نسبت به توانایی های فنی و پشت کار خود جلب نمودند و به مرور به صورت پیمانی از آنها کارهای کوچک گرفتند و به سرعت انجام دادند. به مرور یاد گرفتند که یک پیمانکار موفق پیمانکاری است که به راحتی حقوق کارگران را ندیده بگیرد و بتواند با نهادهای قدرت ارتباط موثر داشته باشد. ….

 

روز دوم ماه رمضان است. بامداد امروز لکه های سفید ابر در آسمان خاکستری پارس جنوبی با بی تحرکی و سکون خود شرجی بودن هوا را اعلام می کند. لکه های پراکنده با شکل های متنوع بر بالای پروژه ایستاده اند و خیره به این همه اسکلت فلزی و لوله های تو در تو چشم دوخته اند. سازه هایی که سه سال است کند پیش می رود و معلوم نیست کی مشکلات فنی اش به پایان رسد. ابرها و آدم ها در آرزوی نسیمی از سوی دریا هستند. حتا تش باد را به این وضع ترجیح می دهند. (تش باد به لهجه برازجانی به معنای بادهای بسیار گرم هستند. تش به معنای آتش است) تا آنها را از این وضعیت آلوده به گازهای بودار و بی بو، ترش و شیرین نجات دهد. بومی ها می گویند در فاصله ی جزر و مد دریا این حالت همیشه اتفاق می افتد. کارگران بیل و کلنگی به خصوص بلوچ ها همه روزه هستند. بعضی ها با لباس های مندرس کارگاهی آبی رنگ با لکه های رنگ و رو رفته ی فرسوده و برخی با لباس های بلوچی و دستارهای بلند و با شلوارهایی گشاد و پرچین درست مانند لباس هایی که بر تن سنگ نگاره های تخت جمشید بر پای سربازان است. بیل و کلنگ بر دوش در میان کارگران به وسیله ی سرکارگر تقسیم شده اند. با بالا آمدن خورشید اثرات شرجی شدیدتر می شود و دم هوا هر لحظه افزون تر. شرایطی که همه را کلافه می کند.

گاهی حتا تنفس به دلیل بالا بودن رطوبت مشکل می شود. همه بی وقفه عرق می ریزند. رودهای کوچک عرق که همیشه یک قطره ی آن جلودار است با شتاب از سرو گردن آغازمی شود و تا توی کفش بر گوشت و پوست جاری می گردد. تن و جان آدمی به این گونه دما و رطوبت هوا را به چالش می گیرد. دستار بلند بلوچ ها وسیله ی خوبی برای خشک کردن این رودهای جاری و پرشتاب است . اگر چه اکثریت کارگران به خصوص بلوچ ها روزه هستند ولی کلمن های پرآب و یخ در کنارشان است تا هر لحظه که فشار کار و گرما آنها را به تنگ آورد، یک لیوان آب سرد را بر روی سر و صورتشان بریزند. آب سرد با عرق تن به سرعت در همه  سوی تنشان جاری و آهی ناشی از رضایت از حلقومشان خارج می شود. سرکارگر اهل لرستان است و چاق و درشت هیکل. او هم با کاری پر تنش و پرچالش، روزه است. از یک سو باید کارگران را سازمان دهد و به کار وادارد واز سوی دیگر ناگزیر است فشار اوامر و فرمان های مدیرانی را تحمل کند که در فضای خنک در زیر کولر گازی لمیده اند. درهمین حال باید بسیار پرتحرک باشد تا جاهای مختلف کار را سرکشی نماید. این سرکارگر که با وجود اضافه وزن زیاد , بیش از حد دچار مشکل شده است , یک چفیه عربی دور گردنش دارد و مرتب با آن عرق هایش را خشک می کند. بیسیمی به کمر بسته که مرتب او را صدا می زند. علی از موقعیت …علی از …بفرما…علی هر چه زودتر آن فنداسیون…را آماده ی بتن ریزی کن. باید امروز به طور حتم بتن ریزی شود. مفهوم بود؟ … چشم دارم می روم توی موقعیت…و با سرعت خود را به محل فنداسیون می رساند. چند کارگر بلوچ و یک کارگر یاسوجی در حال خاک برداری از محل فنداسیون هستند.با شدت گرفتن گرما و زبان روزه , کار مانند هر روز پیش نمی رود. علی باز با فریاد:

-          این چه وضعیه؟ باید کار را تمام کرده باشید. بجنبید. مگه با شما نیستم؟

کارگران مثل این که هیچ نشنیده اند، آرام با بیل خاک ها را به بیرون محل فنداسیون می ریزند. در چنین مواقعی روال همیشگی سرکارگر پس از چند غرولند از آن محل دور می شد و به دیگران سر می زد. ولی امروز برای کار در این قسمت دستور کار ویژه ای داشت از این رو در محل باقی مانده تا کارگران بدون وقفه کار را ادامه دهند. کار آرام کارگران او را عصبی کرده است . بی حوصله مرتب قدم می زند. به فکرش نمی رسد که با این تعداد نیرو , بازده کار بیش از این نخواهد بود به خصوص با روزه ی کارگران و هوای واژگون شده ی امروز. از سوی دیگر به کار گرفتن تعداد بیشتر کارگر با توجه به محدود بودن محل فنداسیون امکان پذیر نیست. او باید با همین تعداد افراد و این شرایط معجزه کند. والا حقوق سرکارگری را به او نمی دهند. به یاد قسمت دیگری می افتد که آنجا نیز در اولویت خاک برداری است. فشار کارهای پیمانکاری که از یک نیروی کار چندین کار طلب می کند و تنها یک حقوق می دهد او را از کوره به در برده است. باعصبانیت:

-          مگه باشما نیستم. میگم سریع تر کار کنید.

کارگر یاسوجی که پیرمردی است بالای هفتاد سال با خشم و لهجه لری کهکیلویه ای:

-          هی هولو ( دایی) په چه ته؟ بره ریز،‌اندای وکنت نشون ای دم…

-          اگه من فردا تو را آوردم سرکار

-          تو که دیگ (دیروز) التماس ای کردی، بره ، بره آقای گیر.

سرکارگر به سوی کارگران بلوچ برمی گردد و آنها را زیر فشار غرولندهایش می گیرد. آنها ساکت با بیل خاک ها را زیر و رو می کنند. و بعد به بالا می اندازند . خوراک افطاری آنها همان ناهاری است که در ظرف یک بار مصرف گرفته و در این هوای گرم آن را در یک گوشه ی سایت تا غروب مخفی می کنند. مشتی برنج نامرغوب خارجی آغشته به زردچوبه و چند دانه لپه و مقداری آب و روغن جامد. وعده ی سحری هم نان است و چای . از این رو توان کار به شدت پایین آمده است. ولی در این جهنم آلوده به گازهای زیان بار و هوای دم و گرم جز کارگران بلوچ عده ی انگشت شماری از جاهای دیگر برای کار در اینجا پیدا می شوند. برای کسی اهمیت ندارد که این مردمان سرزمین مان چه بر سرشان می آید. سرکارگر که سکوت و بی اعتنایی آنها را می بیند که حتا تظاهر به شدت کار هم نمی کنند، با اعصاب به هم ریخته مقداری خاک را با نوک پوتینش به طرف کارگران شوت می کند:

-          هی با توام.

کارگر بلوچ که کارد به استخوانش رسیده ، خاک توی بیلش را به طرف سرکارگر پرت می کند.

- هی پدرته.

خشم و نفرت در آنها نیرویی می آفریند که غیرمنتظره است. هر دو با سرعت از گودال فونداسیون بالا می آیند. سرکارگر که صورت و لباس خیس از عرقش خاکی شده ، آماده ی درگیری فیزیکی است. ولی وجود بیل در دست کارگران او را به تردید می اندازد. در این فاصله بقیه کارگران دور آنها جمع می شوند. پیر یا بزرگ بلوچ ها با سرعت خود را به محل درگیری می رساند. او نمی خواهد کار به درگیری فیزیکی بکشد. وقتی او به معرکه می رسد، کارگران بلوچ ساکت می شوند و در حضور او اقدام به عمل یا حرفی نمی کنند. پیر با خشم:

-          تو فکر کردی کی هستی؟ رفتارت را درست کن. والا مغزت را تو سایت پخش می کنم.

در حال فریاد زدن دستش را به شدت تکان می دهد. سرکارگر درمحاصره بیل به دستان به شدت ترسیده است. او حتا تصور نمی کرد کارگرها شهامت برخورد با او را داشته باشند. رنگش پریده و به سفیدی می زند.

-          هی تویی که فشار می یاری کار کنید، کار کنید، چرا پول ما را نمی دین. ما روزمزد هستیم باید هر عصر به عصر پول ما را بدهید. نه بیمه هستیم نه دارو و درمان و دکتر داریم. نه خوراک و نه خوابگاه. آن وقت به ما توهین هم می کنی؟

با بیان این واقعیت ها خشم پیر افزون شد. کف اطراف دهان روزه گرفته اش را گرفته بود و صدایش دور رگه شده و به سختی از گلویش بیرون می آمد:

-          تو غلط می کنی به کارگر توهین بکنی

و دستش را با تهدید تکان می دهد. از شدت خشمی که لحظه به لحظه بیشتر می شود دیگر نمی تواند به فارسی حرف بزند. چند جمله بلوچی می گوید و بعد دست چپ را به علامت تعطیلی کار در هوا تکان می دهد و با این اشاره همه ی کارگران بلوچ بیل و کلنگ ها را بر دوش انداخته و دست از کار می کشند. و به دنبال پیرشان به سوی دفاتر اداری به راه می افتند تا تسویه حساب کنند. خبر به مسوولان پیمانکار دست اول می رسد که در حکم کارفرمای این پیمانکاری است. فریاد مسوولان بالا از پشت بیسیم ها سرکارگر را به شدت به باد انتقاد و توهین می گیرد.

-          علی باز ، علی باز جواب بده

-          بله قربان

-          مردک مگه قرار نبود امروز بتن ریزی بشه؟ چه غلطی کردی…

علی باز کلافه و پریشان درمانده و نمی داند چه کار کند. همه ی نیروی کار او همین کارگران زحمتکش بلوچ هستند که او نمی توانست درکشان کند. به سوی پیر بلوچ می دود تا شاید باخواهش او را راضی کند و به کار برگردند.

کارگران در سایه کاروان ها نشسته اند ، کاروان هایی که درونش به لطف اختراع کفار(کولر گازی) بهشت و بیرونش جهنم سوزان است همه ی کارگران ساکت به خاک ها و ریگ ها ور می رفتند. تنها پیر خشمگین که همه ی شرایط دست به دست هم داده بودند تا او را دراین سن بالا مانند آتشفشان کند، نا آرام و بی قرار بود و در زیر خورشید سوزان قدم می زد. هر چند لحظه یک بار دستار بلندش را بر دوشش می انداخت و یا از روی دوش برمی داشت. او به خوبی می دانست که چقدر به کارشان نیاز دارند. ولی نمی دانست چگونه از این شرایط به خوبی بهره ببرد. در سویی دیگر اربابان در پی راهی برای برون رفت از چاله ای بودند که توقف کار برایشان ایجاد کرده بود. مذاکره ای که در این مصاف با پیمانکار به نفع بلوچ ها خاتمه یافت. و یک ساعت  بعد کار ادامه یافت. کارگران بلوچ قول گرفتند که آخر ماه حقوق بگیرند . پیمانکار نیز خود را در شرایطی دید که ناگزیر تعدادی از دیپلمه های بلوچ را از روزمزدی خارج کرد و به آنها خوابگاه داد. البته بدون تخت خواب ولی با سه وعده ی خوراک که برای کارگران امتیازی بزرگ و ویژه بود.

***

تا مدتی پیش مدیران این پیمانکاری، خود از کارگران فنی بودند. آنها با کار سنگین و مداوم برای پیمانکاران اعتماد آنها را نسبت به توانایی های فنی و پشت کار خود جلب نمودند و به مرور به صورت پیمانی از آنها کارهای کوچک گرفتند و به سرعت انجام دادند. به مرور یاد گرفتند که یک پیمانکار موفق پیمانکاری است که به راحتی حقوق کارگران را ندیده بگیرد و بتواند با نهادهای قدرت ارتباط موثر داشته باشد. اولین اقدام عملی برای پیمانکار موفق شدن، ضایع کردن حقوق قانونی کارگران است وحالا به طور کامل در مقابل کارگران قرار گرفته اند.

در همین منطقه در روزهای منتهی به انتخابات مجلس در سال ۹۰ کارگرانِ با تجربه تصور می کردند که بهترین فرصت برای گرفتن حقوق قانونی شان است که توسط پیمانکاری غارت شده است که اتفاقا از همشهری های خودشان هم بوده اند.  همه ی کارگران پیمانکار که بیش از یک صد تن بودند دست به اعتصاب زدند. خواست های کارگران همان حقوق قانونی بود که در قانون کار جمهوری اسلامی اعلام شده بود. دو روز و نیم مرخصی ماهانه که آخر سال به دلیل نوع کار پروژه ای و عدم استفاده از آن باید پولش پرداخت شود و معادل یک ماه حقوق کارگر است، سنوات ، عیدی و پاداش آخر سال که هر ساله توسط دولت اعلام می شود. خواست کارگران دریافت همان حداقل هایی بود که قانون کار موجود هم بر آنها مهرتایید زده بود. ولی شرکت ها با پشتوانه هایی که دارند با قدرت از پرداخت آن خودداری می کنند. حتا شرکت کره ای دایلیم هم اعلام نموده این سه مورد را پرداخت نمی کند. در حالی که هنوز قانون کار ملغی نشده است و کارمزد منعطف رسمی نشده است. ولی پیمانکاران و حتا پیمانکاران خارجی به استقبال آن رفته اند. تا به حال ادارات مربوطه از جمله اداره کار و سازمان تامین اجتماعی اطلاع داده اند که در پروژه ها لیست بیمه تعدیلی شده است و بیمه کامل کارگران پرداخت نمی شود. ولی مسئولین سازمان تامین اجتماعی نسبت به این قانون شکنی پیمانکاران چشم می بندند.در حقیقت کارگران قربانی منافع کوتاه مدت پیمانکاران و منافع دراز مدت تامین اجتماعی می شود. به هر حال اعتصاب سه روز ادامه یافت. خواست های سه گانه ی کارگران در حقیقت معادل ۲ الی ۳ ماه حقوق طی یک سال می شود که پیمانکاران آن را مال خود کرده اند. آن هم با کاری معادل حداقل ۱۲ ساعت در روز. کاری که ۲۳ تا ۲۵ روز از ماه را مدام و شبانه روزی درخدمت پروژه و پیمانکار هستند. ودر ماه فقط ۵ الی ۷ روز با خانواده ی خود زندگی می کنند. این حقوق در حقیقت پول خون کارگران است و پول بیماری های روحی و نابهنجاری هایی روانی است که این نوع کار برایشان به ارمغان می آورد. آقای پیمانکار امروز و کارگر دیروز به سوی کارگران می ‌آید و با اخم اعلام می کند:

-          یا سرکارتان می روید یا بلایی سرتان می آورم که به خواب هم ندیده باشید.

کارگران بی اعتنا به اعتصاب ادامه می دهند پیمانکار به نهادهایی در منطقه اطلاع می دهد که مشتی خرابکار برای اخلال در کار پروژه و انتخابات کارگران را تحریک کرده اند و اعتصاب به راه انداخته اند. باکمال تاسف آقایان هم بدون آن که علت اعتصاب را که یک دزدی آشکار است بررسی کنند، دزدی ای که طبق قوانین شرع باید دست مدیر پیمانکارش قطع شود، لیست کارگران اعتصابی را می خواهند و ایشان هم ۵۰ نفر از صد و اندی کارگرانش را معرفی می کند. که منجر به اخراج ۸ نفر می شود. نام همه محرکین! در بلک لیست( لیست سیاه) قرار می گیرد , این عمل یعنی این کارگران در هیچ یک از پروژه های پارس  جنوبی نمی توانند کار پیدا کنند. همه ی این اعمال برخلاف قانون کار است. ولی تعدیل ساختاری و خصوصی سازی برای مستقر شدن در ساختار اجتماعی ما حذف قانون را از جامعه ی ما از قانون کار شروع کرده است. اعلام این وضعیت روحیه کارگران را به کلی ویران کرد. بقیه کارگران اعتصاب را رها کردند و به کار ادامه دادند ولی کار بیشتر تخریبی بود تا تولیدی. دستگاه های پیمانکار به سرعت دچار اشکال فنی می شد و هیچ کارگری بر خلاف دیروز تلاش نمی کرد ابزار کار را تعمیر کند. همه می نشستند تا پیمانکار وسیله در اختیارشان بگذارد. پیمانکار به چنان تنگنایی افتاد که خود اعلام کرد همه ی حقوق قانونی را پرداخت خواهد کرد. ولی دیگر اعتمادی وجود نداشت. اخراجی ها هم به نهادهای مربوطه مراجعه کردند و توضیح دادند. آنها خواستار آن حقوقی شدند که دولت آن را تایید کرده و پیمانکار خودسرانه لغو کرده بود و خواستار خارج شدن از لیست سیاه شدند.

———————————————————-
منبع: http://kanoonmodafean1.blogspot.com

ارسال دیدگاه