“یادمانده ها” شعری از خدامراد فولادی
به یاد ِ همفکران ِ جانباخته ام ….
خدامراد فولادی
یادمانده ها
به یاد ِ همفکران ِ جانباخته ام
١
نگاه که می کنم
در قاب ِ آیینه ی زمان
دور می شود همه چیز
به سعت برق و باداز سمت ِ حرکت ِ من
یاد خیلی ها اما
همسفر ِ من است:
بهروز جمشیدی
ناصر رشیدیان
محمود صمدی
آنان که
کاکل ِ خونین
عاشقانه
به دست ِ باد سپردند
و نام شان را
روشنی بخش ِ راه ِ من کردند.
روبه رو که می نگرم
به من نزدیک می شود همه چیز
با این حرکت ِباد و برق
که می روم
به سمت ِ روشنایی های آینده .
٢
دو ایده
رودررو ایستاده بودند
برای مناظره
یکی شان
که ما بودیم
اسلحه نداشت
غافل که
آن یکی
که اسلحه داشت
قانون مناظره را
با فیلم های وسترن
اشتباه گرفته است.
برگشت و یکهو
شلیک کرد
درست وسط ِ پیشانی ِ ما
از آن پس بود
که زبان ِ اسلحه
اسلحه ی زبان را کنار زد
در گفتمان ِ ما.