چه کسى هیتلر را مسلح و به او پرداخت نمود؟ نوشته Mario Sousa

مسئله اى که بندرت در نشریات٬ روزنامه ها و کتابهاى تاریخى سرمایه دارى مطرح میشود این است که چه کسى به هیتلر پرداخت و او را مسلح نمود. چه کسى تبلیغات و دستگاه نظامى نازیها را مورد پشتیبانى مالى قرار میداد؟ ….

چه کسى هیتلر را مسلح و به او پرداخت نمود؟

نویسنده: Mario Sousa
مترجم: پیام پرتوى

براى خواندن مطلب به زبان اصلى بر روى آدرس اینترنتى زیر کلیک کنید
http://www.mariosousa.se/VembetaladeochbevapnadeHitler.html

بخش یک
مسئله اى که بندرت در نشریات٬ روزنامه ها و کتابهاى تاریخى سرمایه دارى مطرح میشود این است که چه کسى به هیتلر پرداخت و او را مسلح نمود. چه کسى تبلیغات و دستگاه نظامى نازیها را مورد پشتیبانى مالى قرار میداد؟ در خلال جنگ جهانى اول هیتلر یک سرجوخه بود و قبل و بعد از جنگ یک زندگى معمولى داشت٬ بدون مشغله اى ثابت. چگونه این امکان براى هیتلر فراهم آمد که فقط طى چند سال یک دستگاه تبلیغاتى بزرگ و حزبى سراسرى را سازماندهى نماید٬ بعلاوه اینکه قدرت را در آلمان بدست بگیرد؟ چه کسى از او پشتیبانى مینمود؟ چه کسى به هیتلر پرداخت میکرد؟

آیا میدانستید؟
١- آیا میدانستید که Fritz Thyssen ٬ ثروتمندترین مرد آلمان با ٽروتى عظیم از صنعت فولاد٬ اولین سرمایه دارى بود که پشیتبانى مالى از هیتلر را آغاز نمود؟ او در سال ١٩٢٣ صدها هزار طلاى مارک به هیتلر پرداخت کرد!

٢- آیا میدانستید که صنعت شیمى آلمان بنزین مصنوعى٬ مواد منفجره و لاستیکت را کشف و تولید نمود٬ امرى که هیتلر و آلمان نازى را از وارد نمودن محصولات طبیعى آزاد و شرایط را براى شروع کردن جنگ توسط هیتلر فراهم نمود؟

٣- آیا میدانستید که کشفیات صنعت شیمى آلمان بخشا توسط وامهاى دریافتى از آمریکا انجام شد؟

۴- آیا میدانستید که نازیها در آخرین انتخابات دمکراتیک در آلمان در ۶ نوامبر ١٩٣٢ ٢ میلیون راى را از دست دادند و اینکه کمونیستها موفقیتهاى بزرگى کسب نمودند و بزرگترین حزب در پایتخت آلمان٬ برلن٬ شدند؟

۵- آیا میدانستید که پس از شکست بزرگ نازیها در انتخابات نوامبر ١٩٣٢ ٬ ٣٨ تن از بزرگترین سرمایه داران آلمان دادخواستى را به Hindenburg با این تقاضا که هیتلر بعنوان صدر اعظم انتخاب بشود نوشتند؟

۶- آیا میدانستید که سرمایه هاى بزرگ آلمانى در ۵ مارس ١٩٣٣دریک جلسه محرمانه٢۰٬ فوریه٬ ١٩٣٣ ٣ میلیون مارک جهت پرداخت کمپین انتخاباتى٬ صدر اعظم٬ هیتلر پرداخت نمودند؟

٧- آیا میدانستید که IG Farben٬ بزرگترین شرکت آلمانى٬ مهمترین همکار هیتلر در جنگ بود و اینکه IG Farben کلیه کارخانجات شیمى را در اروپاى اشغال شده توسط نازیها٬ دزدید و به مالکیت خود درآورد: بزرگترین گروه شیمیایى اطریش Skoda Werke Wetzler٬ بزرگترین شرکت شیمى چکسلواکى Aussiger Verein٬ سه شرکت شیمیایى لهستان Boruta٬ Wola و Winnica٬ گروه شیمیایى فرانسه Kuhlmann.

۸- آیا میدانستید که IG Farben در Auschwitz صاحب دو کارخانه٬ IG Auschwitz٬ براى ساخت بنزین مصنوعى و لاستیک بود؟ در آنجا از نیروى کار مجانى استفاده میشد و اینکه IG Auschwitz صاحب یک اردوگاه کار اجبارى بود؟

۹- آیا میدانستید که پادشاه انگلیس٬ kung Edward VIII٬ را در سال ١٩٣۶ ناگزیر به ترک تاج و تخت نمودند٬ و همسر آمریکایى او٬ Wallis Simpson٬ نازى بود؟

١٠- آیا میدانستید که بزرگترین انستیتوهاى مالى آمریکا مانند Chase National Bank و National City Bank of New York پس از بدست گیرى قدرت توسط هیتلر و در خلال سراسر دوران جنگ جهانى دوم به سرمایه گذارى در صنعت تسلیحات آلمان ادامه دادند؟

١١- آیا میدانستید که در خلال جنگ جهانى دوم بزرگترین شرکتهاى آمریکایى در آلمان و کشورهاى اشغال شده صاحب کارخانه هایى جهت تولید مهمات جنگى بودند؟ براى مثال ITT٬ Ford٬ General Motors٬ Standard Oil of New Jersey و بسیارى دیگر.

١٢- آیا میدانستید که بخش بزرگى از این مهمات جنگى به جبهه شرق بر ضد اتحاد جماهیر شوروى فرستاده میشد اما آنها در جنگ برعلیه نیروهاى نظامى کشور خودشان آمریکا نیز استفاده میشدند؟

١٣- آیا میدانستید که کمکهاى جنگى شرکتهاى آمریکایى به آلمان نازى احتمالا بسیار بزرگتر از فروش معادل شرکتهاى آمریکایى به اتحاد جماهیر شوروى بود؟

همه چیز با Fritz Thyssen آغاز شد؟
Fritz Thyssen٬ بزرگترین صنعتکار آلمان در آنزمان٬ با دو ناشر معروف Emery Reves و

César Saerchinger چندین مصاحبه ها انجام داد که نتیجه اش٬ ١٩۴١ ٬ کتابى شد به نام (من به هیتلر پرداخت کردم)١. نام کتاب تاییدیه ایست بر نقش Thyssen در آلمان نازى٬ اما این کتاب با اینحال فقط بخشى از حقیقت است. او که ثروتمندترین مرد آلمان بود میگوید که به حزب نازیها کمکهاى بزرگى کرد.

Fritz Thyssen از پدر خود٬ August Thyssen٬ صنایع فلز و فولاد را در منطقه Ruhr به ارث برد و آنها را تا سطح یک امپراطورى توسعه داد. در آغاز دهه هاى ١٩۰۰ او جایگاهى مسلط  بر روى صنعت و زندگى مالى٬ با نفوذ فراوان در بسیارى از دیگر کشورهاى اروپایى٬ آلمان داشت. پس از جنگ جهانى اول او یک فعال سیاسى شد. Thyssen مجازات صلح ورساى بر علیه آلمانه مغلوب شده را هرگز تایید ننمود و از جمله مقاومت منفعل را بر علیه فرانسه که Ruhr را در اشغال خود داشت سازماندهى کرد.او براى انجام این امر بدنبال رهبر جدیدى براى آلمان میگشت و به دنبال کسى بود که بتواند به “تجدید بازسازى آلمان از طریق احیاى دوباره یک خواست ملى و ارائه یک برنامه اجتماعى مدرن”٢ یارى رساند. و Thyssen  Fritzاضافه میکند٬ “در کشورى٬ که زمانى ٧ میلیون بیکار داشت٬ منحرف نمودن افکار توده ها از ظاهر سازیهاى رادیکال و قلابى سوسیالیسم ضرورى بود. براى اینکه افراط گرایان در خلال رکود اقتصادى تلاش جهت بدست گیرى ابتکار عمل را آغاز نموده بودند٬ به نحوى که در خلال دوران انقلابى حاصل از گسستگیهاى سال ١٩١٨ با پیروزى چندان فاصله اى نداشتند”٣.

Thyssen٬ هیتلر را انتخاب نمود. اولین هدف هیتلر این شد که با کمونیستها و جنبش اتحادیه اى مبارزه و فعالیت آنها را متوقف سازد. علاوه بر آن هیتلر مایل بود که نقش رهبرى کننده نظامى و صنعتى در اروپا را به آلمان بازگرداند. جهت عملى نمودن اهداف خود هیتلر میخواست یهودیانى را که به تصور او جهت آقایى بر جهان و سرکوب آلمان وقت خود را صرف توطئه چینى مینمودند اخراج کند. سرمایه Fritz Thyssens و پشتیبانى هاى سیاسى او همان چیزى بود که در جریان ظهور نازیسم به آدولف هیتلر یک اقتصاد با ثبات و ارتباطات با ارزشى را با سرمایه هاى بزرگ آلمانى اعطاء نمود.

شرح حال سیاسى هیتلر پس از اولین جنگ جهانى آغاز شد. در خلال جنگ هیتلر گماشته و سرجوخه ارتش بود. در جریان پایانى جنگ در سال ١٩١٨ او در منطقه نظامى مونیخ بعنوان جاسوس در سازمان نظامى آلمان (١٩١٩ – ١٩٣۵)٬ همانى که پس از شکست از ارتش آلمان باقى مانده بود٬ استخدام شد. وظیفه هیتلر این بود که کمونیستها و جنبشهاى اتحادیه اى را زیر نظر بگیرد. اولین ماموریت هیتلر این بود که در سال ١٩١٩ رهبرى حزب دست راستى کوچکى را٬ حزب کار آلمان٬ حزب کار Deutsche٬ بدست بیاورد. در نشست حزب هیتلر بشدت بر ضد کمونیستها٬ سوسیالیستها٬ فعالان اتحادیه اى و یهودیان صحبت کرد. او عوام فریبى بود قهار و به هنر برانگیختن شنوندگان مجهز. او نظامیان حرفه اى قدیمى٬ فرماندهان دون پایه و افسران را جذب حزب نمود٬ امرى که به حزب ماهیتى نظامى داد. هیتلر بسرعت رهبرى حزب را بدست گرفت و نام آنرا به حزب ملى سوسیالیست کارگران آلمان – NSDAP که از اصول ملى گراى افراطى تشکیل میشد و داراى زمینه اى ضد سوسیالیستى٬ ضد یهودى بود٬ تغییر داد. مشخصه سالهاى بعدى یک بیکارى دسته جمعى و نگرانیهاى اجتماعى بزرگ بود. تبلیغات تنفر آمیز هیتلر هوادارنى را جذب حزب نمود و عوامل رشد آنرا را فراهم آورد. مواجهه با کمونیستها و سوسیالیستها٬ که همواره در راس برنامه هاى حزب قرار داشت٬ یکى از اهداف حزب بود. هیتلر به Ernst Röhm٬ یک افسر قدیمى٬ ماموریت داد که ارتش خصوصى حزب SA٬ Sturmabteilung (بخش یورش) را٬ که نازیها براى حمله بر علیه نشستهاى حزب کمونیست و دفاتر آن استفاده میکردند٬ سازماندهى نماید.

آلمان پس از جنگ اولین جنگ جهانى
پس از جنگ جهانى اول شرایط سیاسى در آلمان بشدت ملتهب و آشفته بود. برخى از مناطق/ و ایالات زیر فرمان دولت (Sachsen, Thüringen غیرو غیرو٬ بعلاوه بخشا Rhenlande) تحت سلطه دولتهاى دست چپى قرار داشتند و مناطق دیگر (بایرن) توسط دست راستیها اداره میشدند. مبارزه اى پیوسته میان دست راستیها و دست چپیها در سراسر کشور جریان داشت.

مناطق تحت نفوذ دست چپیها گاهى جهت سرنگون نمودن دولتهاى منطقه اى مورد حمله دست راستیها قرار میگرفت. روحیه انقلابى در میان طبقه  کارگر آلمان آشکار بود.

کارگران سوسیالیسم را میخواستند٬ اشراف از جامعه طبقاتى قدیمى حمایت مینمودند. سرمایه داران جهت مقابله با تلاش کارگران براى سازماندهى و انقلاب هزینه سازماندهى گروه هاى نظامى کوچک٬ Free Corps ٬ را پرداخت مینمودند. این گروههاى نظامى کوچک از افسران نظامى قدیمى تشکیل میشدند که در خلال جنگ جهانى اول جنگیده و در آنزمان بیکار بودند. این نظامیان به سراسر کشور سفر میکردند٬ بصورتى وحشیانه به کلیه جلسات دست چپیها و اقدامات کارگران جهت سازمان یافتن حمله میکردند و در میان توده هاى کارگر آلمان رعب و وحشت ایجاد مینمودند.

غول صنعت٬ Fritz Thyssen٬ بخشى از این جنبش مخالف طبقه کارگر و خواهان نابودى جنبش کارگران آلمان بود. Thyssen ارتباطات اندکى در میان محافل سیاسى داشت. او در خاطرات خود مینویسد که از رفیق خود ژنرال Erich Ludendorff در مونیخ تقاضاى کمک فکرى کرد. این ژنرال یک (پروسى) قدیمى٬ یکى از دوستان خوب مارشال Paul von Hindenburg و فرمانده نیروهاى نظامى در خلال جنگ جهانى اول بود. او یکى از آنهایى بود که در خلال جنگ جهت نجات آلمان انتخاب شده بود. بعنوان یکى از دوستان قدیمى سرمایه هاى بزرگ٬ ژنرال Ludendorff از احترام زیادى در میان اشراف آلمان برخوردار بود و یکى از برجسته ترین نماینده گان به اصطلاح وطن پرستان در Free Corps بود که کارگران را تعقیب و به آنها حمله میکرد.

Ludendorff از جانب سرمایه هاى صنعتى کمک مالى دریافت میکرد. بر اساس اظهارات Thyssen “او از تعداد زیادى از رهبران صنایع٬ بخصوص از Minnoux  در گروه Stinner تقاضا و کمک دریافت کرده بود”۴ . او میدانست که جهت سرکوب دستگاه کارگرى پولها باید در کجا سرمایه گذارى میشدند. Ludendorff  به Thyssen گفت “فقط یک امید وجود داشت”. اینها “Free Corps در Oberland و قبل از همه حزب ناسیونال سوسیالیستى هیتلر” بودند. همه این انجمنها از مردان جوان و جانبازان جنگى تشکیل میشدند٬ که با تمام توان میخواستند با هر سه٬ سوسیالیسم٬ ریشه و کلیه عوامل بوجود آورنده شرایط فروپاشى مبارزه نمایند. Ludendorff هیتلر را بشدت ستایش میکرد”. “او تنها کسیکه از سیاست چیزى سر در میاره”۵ .

Fritz Thyssenاز نصایح Ludendorff پیروى نمود. او بعنوان شنونده در یکى از جلساتى که هیتلر سخنرانى میکرد شرکت کرد و در آنجا همانى را پیدا کرد که به دنبالش میگشت. Thyssen نوشت: “آنزمان بود که براى من استعداد سازماندهى و قابلیتهاى او جهت رهبرى توده ها روشن شد. اما بیش از هر چیز این نظم و ترتیب٬ نظم و ترتیبى تقریبا نظامى در نزد هوادارن او٬ حاکم بر جلسه او بود که بر روى من تاثیر گذاشت.

سرمایه هاى صنعتى به هیتلر پرداخت میکنند
هدف حزب  نازیستى آدولف هیتلر رهبرى احزاب دست راستى بود. اما هیتلر پول کافى در اختیار نداشت. بدون کمکهاى بزرگ و حتى پرداخت به آن تفاله اى که آماده بود لباس SA (ارتش خصوصى حزب) را به تن کند٬ تحقق بخشیدن به پروژه هاى سیاسى نازیها دشوار بود . Thyssen و هیتلر یکدیگر را پیدا کردند. آنها براى اولین بار در پایان اکتبر ١٩٢٣ یکدیگر را ملاقات کردند.

اولین کمک Thyssen به حزب نازیها “صد هزار مارک طلا”٧ شد. به موقع بود. هیتلر و  Ludendorff در حال تدارک یک کودتاى دولتى در مونیخ بودند و پولها به موقع به کمک آمد. با کمک صدا پاى پوتینهاى سربازان در تظاهرات خیابانى نازیها میخواستند اداره ساختمانهاى دولتى را بدست گیرند٬ کارى کنند که دولتهاى محلى سقوط و قدرت را به هیتلر واگذار نمایند. هیتلر بازرس کل بایرن را ناگزیر نمود که انجام تظاهرات “در مقابل دهنه لوله هاى تفنگ”٨ را تایید نماید و در ٩ نوامبر ١٩٢٣ در خیابانهاى مونیخ با هیتلر و Ludendorff در صف اول به صف تظاهرات حمله شد. اما کودتاى دولتى هیتلر پایانى ناامید کننده داشت. ارتش با کودتاى دولتى همکارى نکرد. سربازان در چهار راه خیابانى در انتظار ایستادند و تیراندازى را آغاز نمودند. چند نفرى مردند٬ همه فرار کردند٬ هتیلر نیز به همچنین. چند روز بعد هیتلر دستگیر و به پنج سال زندان محکوم شد اما پس از شش ماه مورد عفو قرار گرفت. او در زندان زندگى مجللى داشت. هوادارنش در میان افسران این شرایط را فراهم آورده بودند. در خلال دوران زندان هیتلر نوشتن کتاب خود Mein Kampf را آغاز نمود٬ کتابى که در آن برنامه هاى سیاسى خود را تشریح نمود. این به کتاب تبلیغ نفرت از کمونیستها و یهودیان مبدل شد. در کتاب این ستاره راهنماى عوامفریبى است که میخواهد خواننده گان ناآگاه را با مجموعه اى از اظهارات شدید ناسیونالیستى بفریبد٬ اظهاراتى که در واقع داراى هیچ پایه و اساسى نبودند.  پیام اصلى کتاب را میتوان در نقلى قول کوتاهى خلاصه نمود: “ما باید بلشویکهاى روسى در قرن بیستم را بعنوان تلاشى از طرف یهودیت جهت بدست گرفتن قدرت در جهان قلمداد نماییم”٩. در جریان بحران اقتصادى و با کمک مالى صنعت فولاد نازیها در میان خرده سرمایه دارى و طبقه میانى آلمان رشد کردند. در مى ١٩۴۵ ٬ شش ماه پس از کودتاى ناموفق دولتى٬ نازیها در انتخابات پارلمان با ٢ میلیون راى و با بدست آوردن ٣٢ کرسى پارلمان به یک پیشرفت ناگهانى بزرگ دست یافتند.

اما اینبار شادى چندان دوامى نیافت. در انتخابات بعدى در دسامبر همان سال پشتیبانى از نازیها تا بیش از نصف کاهش یافت. آنها ۰٬٩ میلیون راى بدست آوردند. این رکود میخواست که سال بعد نیز ادامه پیدا کند. در انتخابات سال ١٩٢٨ نازیها صاحب ۰٬٨ میلیون راى شدند. در خلال این سالها حزب نازیها یک گروه دست راستى کوچکى بود که نفوذى در جامعه نداشت. همزمان دست چپیها موقعیت خود را مستحکم نموده بودند. سوسیال دمکراتها در SPD در همان انتخابات ٩٬١ میلیون راى و کمونیستها در KPD٬ حزبى با ١٢۰۰۰۰ عضو٬ ٣٬٣ میلیون راى بدست آوردند. دست راستیهاى سنتى را حزب مرکز با ۴٬٧ میلیون راى٬ حزب وطن پرستان DNVP با ۴٬۴ میلیون راى و شمارى چند از احزاب کوچک دیگر نمایندگى میکردند. با اینحال انتخابات سال ١٩٢٨ آخرین انتخاباتى بود که در آن حزب نازیستى هتیلر بعنوان یکى از احزاب کوچک پارلمان شناخته شده است. بجزهیتلر و سرمایه داران صنایع فولاد٬ وجود داشتند بسیارى که مشتاق گرفتن انتقام جنگ جهانى از دست رفته بودند و جهت بازگرداندن مجدد جایگاه برجسته آلمان بعنوان یک کشور صنعتى و قدرت اقتصادى در اروپا تلاش مینمودند. صنایع مقتدر شیمى آلمان از مدتها قبل براى فتح بازارهاى اروپا و جهان و براى تجدید تسلیحات نظامى جدید که٬ با اسلحه در دست٬ میتوانست این جاه طلبى را ضمانت نماید کار کرده بودند. در حقیقت صنایع شیمى آلمان در دوران پس از شکست ١٩١٨در این جهت فعالیت نموده بودند!

تورم مارک آلمان را بى ارزش میکند.
در سال ١٩١٩ در جریان مذاکرات ورساى حکمى صادر شد که بر اساس آن که آلمان میبایست مبلغى را بعنوان غرامت جنگى پرداخت مینمود٬ این مبلغ جبران خسارتهایى بود که آلمان بر مردم غیر نظامى در کشورهایى مورد هجوم خود وارد آورده بود. در ١ مى ١٩٢١ قرار شد که کمیسیونى انتخاب شده توسط  متفقین٬ کمیسیونى موسوم به کمیسیون ترمیم٬ مقدار این غرامت را تعیین بنماید٬ غرامتى که باید در خلال دست کم ٣۰ سال پرداخت میشد. قبل از ١ مى آلمان باید مبلغى بالغ بر یک میلیارد پوند انگلیس پرداخت مینمود. قسمت اعظم مبلغ بصورت کالا٬ عمدتا ذغال سنگ پرداخت میشد. در پایان ١٩٢١ کمیسیون ترمیم متفقین غرامت جنگى آلمان را تعیین نمود٬ مبلغى بالغ بر تا ۶٬۶ میلیارد پوند که آلمان بسختى توان پرداخت آنرا داشت. این امر طى دوره اى بسیار طولانى در آینده٬ صنایع آلمان را به بخشى از دستگاه تولیدى انگلستان و فرانسه تبدیل مینمود. با دریافت تهدید در مورد اشغال Ruhr٬ محلى که ٨۰ درصد از صنایع ذغال و فولاد آلمان وجود داشت٬ دولت آلمان در ١١ مى ١٩٢١ با اینحال پذیرفت که بر درخواست متفقین گردن نهد. در پایان اوت آلمان همچنین پنجاه میلیون پوند٬ بعنوان بخشى از میلیارد پوندى که باید فورا پرداخت میشد٬ پرداخت کرده بود١۰ . اما در آنزمان اقتصاد آلمان رکود خود را آغاز نموده بود.  در اواسط  سال ١٩٢۰ مارک آلمان از ارزش معمولى خود٬ ٢۰ مارک براى یک پوند انگلیس تا ٢۵۰ مارک آلمان براى یک پوند سقوط کرد. در آنزمان این امر رکودى در نظر گرفته شده بود که باید ترمیم میشد. اما یکسال بعد٬ در تابستان ١٩٢١ ٬ زمانیکه آلمان جهت آغاز پرداخت غرامت جنگى خود به دریافت وام٬ به ارز خارجى٬ نیاز داشت٬ ارزش مارک اش شدیدا رو به کاهش نهاد. در نوامبر ١٩٢١ ٬ حتى٬ ١٠٠٠  مارک برابر با یک پوند بود. در خلال تابستان ١٩٢٢ ارزش مارک آلمان به سقوط  خود ادامه داد٬ اکنون با سرعت بیشتر.

حوادث سیاسى در آغاز سال ١٩٢٣ بصورت فزاینده اى به سقوط مارک آلمان یارى نمود. در  ژانویه نیروهاى نظامى بلژیک و فرانسه به دلیل عدم دریافت بخشى از غرامت جنگى خود به داخل آلمان نفوذ نموده و منطقه Ruhr را به اشغال خود درآوردند. اشغال Ruhr آغازگر بحران شدیدى شد. دولت آلمان رسما یک مقاومت منفعل را اعلام و همکارى با اشغالگران را ممنوع نمود. این امر به نوبه خود موجب شد که فرانسه بعنوان اقدامى متقابل تمامى ارتباطات میان منطقه اشغالى با بقیه آلمان را قطع کند. ورود و خروج از Ruhr٬ مرکز تولید بزرگ آلمان٬ متوقف شد. با متوقف شدن فعالیتهاى اقتصادى در Ruhr اقتصاد آلمان نیز از فعالیت باز ایستاد. اقتصاد کشور بسرعت نابود شد. در دوران اشغال Ruhr ارزش مارک آلمان کاهش٬ ٣۵۰۰۰ مارک برابر با یک پوند٬ یافته و در تابستان به سطحى غیرقابل تصور سقوط  نموده بود. دستمزدها توسط  انبوهى از اسکناسهاى بى ارزش پرداخت میشد که باید بسرعت جهت خرید مواد غذایى سرمایه گذارى میشدند. شناخته شده تصویریست که در آن کارگران آلمانى حقوق هفته گى خود را در یک فرقون میسوزانند. در خلال تمام سال تورم با سرعت هر چه تمامتر ادامه یافت و در پایان سال ١٩٢٣ ارزش مارک آلمان یک پانصد میلیاردم (a five-hundred-billionth) ارزش آن در سال ١٩١٨ بود!١١ . یک پوند انگلیسى ۵۰۰۰۰ میلیارد مارک آلمانى بود١٢. ٩٣ تریلیون مارک آلمانى در گردش بود١٣. حقوق هفتگى یک کارگر بسختى براى تهیه یک وعده غذا کفایت مینمود. همزمان طبقه میانى آلمان٬ با ناپدید شدن پولهاى پس انداز شده شان در انفجار تورم٬ نابود شد. این طبقه میانى نابود شده قرار بود که هسته اصلى نازیسم آلمان را تشکیل بدهد.

کمک اقتصادى به انتقام آلمان
سرمایه هاى بزرگ آلمانى با سرمایه گذارى در معاملات ارزى سود بسیار کلانى را نصیب خود نمودند. آنها با وامهاى گرفته شده از بانک مرکزى آلمان مقدار بسیار زیادى ارز خارجى خریدند امرى نتیجه اش افزایش تورم و افزایش نرخ ارزش ارز خارجى در برابر مارک آلمان بود. آن وامها بعدها با بخش کوچکى از ارز خریدارى شده زماینکه دوباره به مارک تبدیل شد پرداخت شدند. این تورم همچنین براى آنهایى خوب بود که مالک کارخانجات بزرگى بودند. کالاهاى تولیدى توسط  پولى بى ارزش پرداخت میشدند و کالاها میتوانستند در خارج در مقابل ارزى ارزان فروخته شوند. سودها کلان بودند. بازار صادراتى آلمان بسرعت بازسازى شد. بدهیها و مالیاتها در آلمان٬ همواره با قیمتهاى بسیار قدیمى٬ تقریبا میتوانست براى هیچ چیز٬ پرداخت شود. بدین طریق صنعت آلمان توسط  تورم فاجعه بار تقویت شد. اما اجازه بدهید فراموش نکنیم که در این میان کسانى بودند که پرداخت کردند! این طبقه کارگر آلمان بود که با نابودى استاندارد زندگى خود پرداخت نمود و به همان ترتیب طبقه میانى که ناظر بى ارزش شدن تمامى پس انداز خود شد. همزمان انحطاط اقتصادى پرداخت غرامت جنگى را غیر ممکن نمود. این دلیل قانع کننده اى بود براى دولت آلمان که اجازه به نابودى اقتصاد کشور بدهد. یک ارز بى ارزش بهانه خوبى بود در مقابل درخواست پرداختها. در سال ١٩٢۵ Sir Philip Dawson٬ عضو پارلمان انگیس که در آنزمان یکى از ناظران رسمى در آلمان بود نوشت: “پس از انجام مکالمات چندى با رهبران مالى٬ صنعتى و کشاورزى در کلیه مراکز پر جمعیت کشور٬ تردیدى در این مورد وجود ندارد که تمامى اینها تلاشهایى حساب شده و هماهنگ بودند جهت نابود نمودن اعتبار کشور و حصول اطمینان جهت نپرداختن غرامت”١۴ . این را حتى متفقین٬ انگلستان٬ آمریکا و بلژیک نیز فهمیده بودند. یک دولت رادیکال ضروروى بود. جهت راه اندازى اقتصاد آلمان به شیوه اى حرفه اى کمتیه اى مشترک از متخصصین تشکیل شد. و البته براى اینکه آلمان را ناگزیر به پرداخت غرامت جنگى نماید. ژنرال Dawes آمریکایى رئیس این کمیته بود. این کمیته٬ کمیته Dawes نام گرفت و اولین نشست خود را در پاریس در ژانویه ١٩۴٢ برگزار نمود. اولین پیشنهاد کمیته Dawes ایجاد ارزى بود که کار کردن با آن امکانپذیر باشد.

در پایان سال ١٩٢٣ مارک آلمان تمام ارزش خود را از دست داده بود. ارزشهاى اقتصاد آلمان در نزد چند گروه اقتصادى نیرومند از مالکان صنایع٬ معادن و جنگل متمرکز شده بود. دولت آلمان مایل به بازگرداندن ارزش پول آلمان به پولى با ارزش و با ثبات بود. دولت مارک جدیدى با نام Rentenmark را با همان نرخ برابرى مارک با پوند قبل از آغاز تورم٬ ٢۰ مارک در مقابل یک پوند٬ به بازار عرضه کرد.اما این مارک جدید به اندازه کافى توسط طلا و ارز خارجى پشتیبانى نمیشد و پولى غیر قابل اعتماد بود.

کمیته Dawes انتشار پول جدیدى را با نام Reichsmark پیشنهاد کرد٬ پولى با همان نرخ برابرى Rentenmark در مقابل پوند٬ ٢۰ به یک٬ اما تحت کنترل متفقین از طریق بانکى موسوم به “بانک چاپ” و مستقل از دولت آلمان. آنزمان قرار بر این شد که آلمان جهت داشتن یک ذخیره ارزى وامى بالغ بر ۴۰ میلیون پوند دریافت کند٬ وامى که همزمان از آن بعنوان کمکى در جهت پرداخت اولین قسط آلمان به طرح Dawes بخاطر غرامت خسارات جنگى٬ غرامتى بالغ بر ۵۰ میلیون پوند در سال٬ استفاده میشد. وثیقه وام اوراق قرضه در راه آهنها و صنایع آلمان٬ مالیات بر مشروب٬ تنباکو و شکر بود١۵. زمانیکه Reichsmark پیشنهادى Dawes به تصویب رسید تورم پایان یافت. وام آلمان در کشورهاى متفقین٬ جایى که اشتیاق فراوانى در میان وام دهنده گان وجود داشت٬ بسرعت بفروش رفت.

طرح Dawes دستیابى به هدف اصلى٬ پرداخت غرامت جنگى٬ را فراهم آورد. اما با افزایش استاندارد اقتصادى که به دنبال طرح Dawes حاصل شده بود تعهدات پرداختى نیز افزایش یافت. این امر صرفه جوییهاى عمومى را غیرممکن ساخت. اما این وام در طرح Dawes نتایجى دیگرى را نیز به همراه داشت. این موجى پایان ناپذیر از دریافت وام٬ بخصوص در آمریکا و انگلستان٬ را به جریان انداخت. شهرداریها٬ موسسات و شرکتهاى بزرگ مهم٬ در مجموع٬ با سرعتى هر چه تمامتر وامها و یا  اعتبارات بزرگى را گرفتند. این جریان سرمایه امکان دسترسى به مقدار بسیار زیادى ارز خارجى را فراهم آورد و در سال ١٩٢۵ اقتصاد آلمان را شکوفا نمود. از این سال صادرات آلمان بصورت شگفت انگیزى افزایش یافت. در سال ١٩٢٧ به سطح قبل از جنگ٬ ١٩١٣ ٬ رسیده بود (محاسبه شده به قیمتهاى سال ١٩١٣). این پیشرفت این امکان را براى آلمان فراهم آورد که وام  Dawes را بدون تحمل فشار و یا از استفاده از منابع خود پرداخت نماید. این امر تا زمانى که وام آمریکا به آلمان سرازیر شد بخوبى و خوشى پیش رفت. موج سرمایه خارجى وارد شده به آلمان در خلال سالهاى ١٩٢۴-١٩٢٩ مبلغى بالغ بر ١۰-١۵ میلیارد مارک در سرمایه گذاریهاى بلند مدت و بیش از ۶ میلیون مارک در سرمایه گذاریهاى کوتاه مدت برآورد شده است. سرمایه گذاریهاى آمریکا دستکم ٧۰ درصد از کلیه وامهاى بلند مدت را تشکیل میدادند١۶. این مسئله به تقویت و افزایش توان اقتصاد آلمان٬ بخصوص در صنعت تسلیحات٬ منجر شد. بخش بزرگى از وام آلمان توسط  کارخانه داران بزرگ در اماکن مالى DuPont٬ Morgan٬ Rockefeller٬ Lamont٬ و دیگر شرکتهاى انحصارى آمریکایى پرداخت میشد. صنعت اسلحه سازى آلمان با تمام توان پیشرفت میکرد. انتقامجویان در میان سرمایه داران بزرگ آلمانى که هدفشان فتح دوباره رهبرى اقتصادى و سیاسى اروپا و جهان بود آینده بسیار روشنى پیش روى خود داشتند. جهت آغاز جنگ باید که سنگ آهن فراوانى براى ساختن اسلحه٬ بنزین براى سوخت٬ لاستیک براى طایر چرخ و نیتراتر براى مواد منفجره در دسترس باشد. کلیه این صنایع بواسطه وامهاى خارجى بشدت تقویت شدند. سرمایه گذاریهاى جدید صنایع آهن و فولاد را مدرنیزه کرد و ظرفیت تولیدى آنها را شدیدا افزایش داد. سرمایه گذاریها در صنعت شیمى براى بنزین و لاستیک٬ امرى که آلمان ناگزیر به وارد نمودن آنها بود٬ به امرى تعیین کننده مبدل شده بود.

در یک پیروزى منحصر بفرد جهانى٬ صنعت شیمى آلمان موفق به کشف مواد مصنوعى جدیدى شد که میتوانست بجاى کالاهاى وارداتى و تولیدات طبیعى مورد استفاده قرار گیرند. آلمان خود را از واردات آزاد و غیر وابسته نمود! این امر نشان خواهد داد که صنعت شیمى و رهبران آن نقش تعیین کننده اى را در حوادث مهم جهان در خلال دهه هاى ١٩٣۰ و ۴۰ ایفا نمودند.

پس از طرح Dawes وام به آلمان شرایط لازم را براى آغاز جنگى جدید فراهم نمود. لغو طرح Dawes براى پرداخت غرامت جنگى و ظهور طرح Young براى پرداخت خسارات جنگى در خلال ١٩٢۰-٣۰ ٬ همانطور که نشان داده خواهد شد٬ آغازى شد بر موجى از تفکرات ناسیونالیستى که زمینه٬ را سه سال بعد٬ براى بدست گیرى قدرت توسط نازیها هموار نمود. در آنزمان٬ در ژانویه ١٩٣٣ ٬ صنعت تسلیحات آلمان تا بدان میزان نیرومند بود که توانست متفقین را جهت آغاز جنگى دوباره به چالش بکشد.

ادامه دارد

]۱[Fritz Thyssen. Jag betalade Hitler, Stockholm 1942. (I Paid Hitler, New York 1941)

[2] Ibid, s 11.

[3] Ibid, s 11f.

[4] Ibid, s 79.

[5] Ibid, s 76.

[6] Ibid

[7] Ibid, s 79.

[8] Ibid, s 81.

[9] Hitler, Mein Kampf, Stockholm 1941, s 579

[10] Richard Sasuly, IG Farben, New York ۱۹۴۷, s 54f.

[11] Joseph Borkin, Hitler och IG Farben, Stockholm ۱۹۷۹, s 67.

[12] E. H. Carr, International Relations Between the Two World Wars, London ۱۹۶۵, s 57.

[13] Sasuly 1947, s 46.

[14] Ibid, s 47.

[15] E. H. Carr 1965, s 82f.

[16] Historieförfalskare, Moskva 1948, s 8.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.