بحران سوریه نمادی از کشاکش‌های منطقه‌ای

بحران سوریه علاوه بر مسائل داخلی از کشاکش‌های منطقه‌ای نیز متاثر است. عربستان سعودی و قطر از جمله طرف‌های عمده این کشاکش هستند. آنها در بحران سوریه انگیزه‌ها و منافع مشترک و در عین حال متفاوتی را دنبال می‌کنند. ….

دویچه وله:
روزی که رژیم معمر قذافی سرنگون شد صحنه قابل تاملی در وسط طرابلس به وجود آمده بود. شورشیان بر فراز مقر قذافی در کنار پرچم لیبی پرچم قطر را نیز آویزان کرده بودند. تا آن زمان پرچم قطر کمتر در جهان خارج شناخته می‌شد، ولی حالا در جریان “بهار عربی” رد و نشان این پرچم را در خاورمیانه و شمال آفریقا هم کم و بیش می‌توان دید. در نگاهی دقیق‌تر به تصاویری که از کمپ آوارگان سوری در ترکیه و لبنان بر صفحه تلویزیون‌های جهان نقش می‌بندد نیز پرچم قطر کم و بیش به چشم می‌آید. و این به آن معناست که کمک‌های قطر به شورشیان لیبی یا سوری مهم‌تر از آن است که دریافت‌کنندگانش آن را پنهان کنند یا سپاس خود را به نمایش نگذارند.

در حال حاضر تاثیرگذاری بر وضعیت سوریه از اولویت‌های سیاست خارجی قطر است. این امیرنشین اولین کشوری بود که سفیر خود را در تابستان گذشته به عنوان اعتراض از سوریه فراخواند و نیز اولین کشوری بود که صحبت تحریم‌های سوریه را به میان کشید و حالا هم به حامی اصلی مداخله نظامی در این کشور بدل شده است.

خروج قطر از نقش قبلی
همچون مورد لیبی، قطر در سوریه نیز با انواع کمک‌های مالی و تسلیحاتی و رسانه‌ای (تلویزیون الجزیره) به شورشیان کمک می‌کند، رویکردی که از حمایت و ستایش آمریکا نیز برخوردار است. با این همه، هم در مورد لیبی و هم در مورد سوریه قطر با این اتهام محافل سکولار و عرفی جهان عرب نیز روبروست که عمدتا حامی انواع و اقسام نیروهای محافظه‌کار اسلام‌گراست. این حدس و گمان نیز به طور جدی مطرح است که قطر در لیبی پس از قذافی، از حامیان اصلی جدایی‌خواهان هوادار احیای سلطنت در شرق این کشور است. در واقع بروز و تشدید مخالفت‌ها علیه قطر در بخش‌هایی ازلیبی نشانگر تاثیرات متفاوت سیاست‌های جاری قطر در منطقه است.

تا بروز بهار عربی، قطر می‌کوشید نقشی میانجیگرانه و متعادل‌کننده در مناقشات منطقه‌ای بازی کند، نقشی که در مواردی مانند حل بحران سیاسی میان شیعیان و سنی‌های لبنان یا بحران دارفور سودان با موفقیت توام بود. این سیاست “متوازن” از جمله در این واقعیت هم خود را نشان می‌داد که یکی از پایگاه‌های بزرگ آمریکا در منطقه در قطر مستقر است، با اسرائیل روابط تجاری برقرار است، دفتر طالبان در دوحه افتتاح شده و در عین حال قطر حامی حماس هم هست و مناسبات گرمی هم با ایران داشته است.

قدرت اقتصادی و قدرت نرم قطر
این که کشوری کوچکی مانند قطر توانسته بود این گونه به چهارراه تحولات منطقه‌ای بدل شود البته بی‌ارتباط با قدرت اقتصادی این کشور نبوده و نیست. قطر سومین ذخایر گازی دنیا را داراست و به دلیل درآمدهای کلان ناشی از صدور گاز مایع اینک در میان کشورهای ثروتمند جهان جز صدرنشین‌هاست. در واقع قطر با اتکا به درآمدهای گازی، با استفاده از قدرت نرم خود، یعنی شبکه الجزیره و نیز با بهره‌گیری از نهادی همچون “اتحادیه عرب” در صدد است با تاثیرگذاری بر سیر تحولات در بخش‌هایی از جهان عرب، به رغم کوچکی در هیات یک قدرت منطقه‌ای ظاهر شود.

اما از سال پیش تا کنون قطر با سیاست فعال و تهاجمی خود در حمایت از نیروهای سنی در تحولات موسوم به “بهار عربی” نقش نسبتاَ بی‌طرفانه خود را فروگذاشته، رویکردی که با انتقاد و اعتراض محافل سکولار عرب و شیعیان بحرین و لبنان روبرو شده است. این که قطر و ایران در بحران سوریه آشکارا از دو قطب مخالف پشتیبانی می‌کنند، مناسبات خوب دوحه و تهران را با سردی مواجه کرده است، این در حالی است که تا همین یک سال پیش نزدیکی به ایران برای قطر محملی بود که در مناسبات بعضا مسئله‌دارش با عربستان نوعی بالانس و توازن ایجاد کند. منزوی‌شدن فزاینده ایران در عرصه منطقه‌ای و بین‌المللی به دلیل مناقشه‌ اتمی‌اش، در دوری دوحه از تهران و نزدیکی بیشتر آن به ریاض و واشنگتن بی‌تاثیر نبوده است.

محافظه‌کاری در داخل، هواداری از انقلاب در خارج
قطر به رغم هواداری از گروه‌های مختلف سنی در تونس و لیبی و مصر و سوریه برای برانداختن حکومت‌هایشان یا ایجاد نظامی کم و بیش مذهبی در این کشورها، به قیام بحرینی‌ها چندان روی خوش نشان نداده است. این که مخالفان در این کشور را اکثریت شیعه تشکیل می‌دهند یکی از عوامل این احتیاط‌کاری است. ولی دغدغه‌های مشابه مانند عربستان که هر گونه تحول در یکی از امیرنشین‌های خلیج فارس (بحرین) می‌تواند تاثیرات محسوسی بر نظام‌های بسته سایر امیرنشین‌های منطقه بگذارد بیشتر در این احتیاط‌کاری نقش داشته است. به عبارتی، در کنار مسئله رقایت شیعه و سنی و ترس از افزایش نفوذ ایران در منطقه، نگرانی از بروز مطالباتی دمکراسی‌خواهانه در خود قطر هم از جمله دلایلی است که رهبری این کشور را بر خلاف رویکردش در لیبی و سوریه به سوی حمایت از نظام بسته و نامتوازن بحرین سوق داده و چندان روی خوشی به اعتراض اکثریت شیعه این کشور نشان نمی‌دهد.

نقش فعالی که اینک قطر در حمایت از سنی‌های مذهبی در “بهار عربی” بازی می‌کند البته بی‌ارتباط با تضعیف نقش قدرت‌های اصلی جهان عرب نیست. مصر درگیر بحران‌های سیاسی خویش است و عربستان هم در چشم بسیاری از عرب‌ها غیرمحبوب‌تر از آن است که بتواند به طور آشکار نقشی فعال و مورد پذیرش در تحولات جاری بازی کند.

محدودیت‌های عربستان
عربستان البته در “بهار عربی” قسماَ رویکردی مشابه قطر دارد و حمایت از نیروهای سنی و به قدرت‌رساندن نیروهای مذهبی ستون اصلی سیاستش را تشکیل می‌دهد. با این همه دخالت ریاض در تلاطمات کنونی در منطقه به شدت از رقابت آن با ایران و کاستن از دامنه نفوذ این کشور متاثر است.
عربستان در سال‌های گذشته در چارچوب رقابت ایران بر سر برتری منطقه‌ای به شدت از گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در عراق و لبنان و بحرین و تشکیل آنچه که تحت عنوان “هلال شیعی” نامیده می‌شود نگران بوده و تلاش کرده است که این نفوذ را مهار کند. عربستان همچنین این که سوریه به عنوان تنها کشور عربی به صورت متحد استراتژیک ایران درآمده را نیز پیوسته با ناخشنودی و خشم نگریسته است. از همین رو بروز بحران سیاسی در سوریه را محملی برای تسویه حساب با ایران یافته است. به عبارت دیگر، از نگاه ریاض سرنگونی رژیم اسد در دمشق ضربه سختی به امکانات ایران و تضعیف قدرت مانور آن در منطقه است.ریاض امیدوار است که با سقوط احتمالی رژیم اسد بتواند بر روندهای سیاسی در عراق و لبنان به سود سنی‌های این کشورها تاثیر بیشتری بگذارد و شیعیان متحد ایران در این کشورها را به حاشیه براند.

اما بر خلاف قطر عربستان به دلیل انسداد کم‌نظیر نظامی سیاسی آن و وجهه غیرمثبتی که این نظام در منطقه دارد، می‌کوشد سیاست‌های خود در منطقه و از جمله کمک‌های فشرده و چندجانبه برای براندازی رژیم سوریه را عمدتا با سایر کشورهای درگیر و به ویژه از طریق نهادی مانند اتحادیه عرب دنبال کند.

اهرمی به نام اتحادیه عرب
در واقع کشورهایی مانند عربستان و قطر که اینک در غیاب مصر بحران‌زده و سقوط رژیم قذافی، جایگاه باز هم قوی‌تری در اتحادیه عرب پیدا کرده‌اند، درصدد برآمد‌ه‌اند که این اتحادیه که در تمامی طول حیات خود نقشی جنبی و کم‌اثر در تحولات درونی کشورهای عربی داشت را به نماد “تصمیم‌گیری جمعی عرب‌ها” در عرصه بین‌المللی بدل کنند و تصمیم‌های خود را از طریق آن به اجرا بگذارند. در بحران لیبی اتحادیه عرب با فراخوانی به ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی و موافقت با رهبری ناتو در انجام این عملیات عملا با کارنامه و منشور ۶۶ ساله خود وداع کرد و برای اولین بار به دخالت از خارج در امور یکی از کشورهای عضو خود چراغ سبز نشان داد.

البته کشورهای غربی نیز برای ممانعت از متهم‌نشدن به دخالت از خارج در امور کشورهای دیگر ترجیح می‌دهند که میداندار پیشبرد مسائل خارجی در ارتباط با بحران سوریه نیز اتحادیه عرب باشد. تحریم سوریه، اعزام ناظران پاسدار صلح و اخیرا همکاری تنگاتنگ با سازمان ملل برای تاثیرگذاری بر روندهای درونی این کشور از جمله فعالیت‌های اتحادیه عرب است که سکاندار اصلی آن را هم کشورهای عربستان و قطر تشکیل می‌دهند.
به ویژه عربستان باقی ‌ماندن رژیم اسد در قدرت را پیروزی‌ای برای رقیب خود ایران تلقی می‌کند و با انواع تلاش‌ها و اقدامات می‌کوشد که این رژیم برافتد. مقاومت یک سال گذشته رژیم اسد به کمک متحدانی مانند ایران و روسیه و چین اما بحران سوریه را به بن‌بست کشانده و این بحران عملا بیش از پیش می‌رود که نماد چالش‌ها و تقابل کشورهای منطقه شود، روندی که لزوما به سوی استقرار دمکراسی و گشایش در سوریه و نیفتادن بیشتر این کشور به گرداب یک جنگ داخلی سیر نمی‌کند.

ارسال دیدگاه