همسر رئیس دانا: گویا آقای لاریجانی دغدغههای دیگری از جمله زمینهایشان دارند
آزاده فرقان، همسر رئیس دانا در خصوص آخرین وضعیت وی می گوید: ”متاسفانه همسرم از نظر جسمی همان مشکلات را دارد و فقط توانستم مقداری دارو که نیاز داشت برایش ببرم، اما آقایان زکات داروها را بر داشتند! از ۱۳۰ تا قرصی که برای او بردم صد تای آن را بر داشتند. حالا باز خدا را شکر که همین میزان سی قرص بدست همسرم رسیده است. با ناراحتی های دندان هم همچنان دست به گریبان است. جالب است در سال ۱۳۹۱ دوستان همسرم می خواستند با سمق درخت روکش دندان فریبرز را بچسبانند و خلاصه این مشکلاتی است که رسیدگی نمی شود. ….
کلمه:
بدنبال افزایش محدودیت ها و بدرفتاری با زندانیان سیاسی، روز گذشته جمعی از خانواده های آنان با صدور بیانیه ای به تشدید بدرفتاری ها با زندانیان اعتراض کردند. این خانواده ها خطاب به مسئولین آورده اند که می خواستیم دلواپسی هایمان را از مخاطرات جدی برای سلامت عزیزانمان در آستانه ماه خدا بیان کنیم و ممانعت از اقدامات درمانی لازم را مورد شکوه قرار دهیم که اقدامات ضدحقوق بشری مانند استفاده از دست بند و پابند برای انتقال زندانیان سیاسی به بیمارستان ها و دیگر مراکز درمانی و تفتیش های حرمت شکنانه، باردیگر خوی برده داران دوره جاهلیت و قرون وسطی را به یادمان آورد که حقارت و دون مایگی خود را با تحقیر انسان های دیگر فرومی پوشاندند.
فریبرز رئیس دانا یکی از زندانیان محبوس در بند ۳۵۰ است که در آستانه هفتاد سالگی اوایل خرداد ماه سال جاری برای اجرای حکم خود روانه زندان اوین شد. حکم یکسال حبس تعزیری این اقتصاددان درآذر ماه سال گذشته بعد از سخنرانی اش در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به وی ابلاغ شد. پس از این سخنرانی وی بارها مورد بازجویی و تحت فشار قرار گرفت و بازجو به او گفته بود که با این کارها خودت را در سیبل ماموران امنیتی قرار داده ای.
آزاده فرقان، همسر رئیس دانا در خصوص آخرین وضعیت وی به سایت ملی‑مذهبی می گوید: ”متاسفانه همسرم از نظر جسمی همان مشکلات را دارد و فقط توانستم مقداری دارو که نیاز داشت برایش ببرم، اما آقایان زکات داروها را بر داشتند! از ۱۳۰ تا قرصی که برای او بردم صد تای آن را بر داشتند. حالا باز خدا را شکر که همین میزان سی قرص بدست همسرم رسیده است. با ناراحتی های دندان هم همچنان دست به گریبان است. جالب است در سال ۱۳۹۱ دوستان همسرم می خواستند با سمق درخت روکش دندان فریبرز را بچسبانند و خلاصه این مشکلاتی است که رسیدگی نمی شود. خود دندانپزشک اوین هم چند هفته یکبار می آید اما امکانات ندارد و در حد کشیدن دندان تجربه دارد. حالا نامه نوشته ایم تا برای مراجعه به دندانپزشک بتواند بیرون بیاید و منتظر هستیم.“
هفته گذشته محمدجواد اردشیر لاریجانی دبیر حقوق بشر قوه قضاییه که متهم به زمین خواری است، وجود زندانیان سیاسی و بدرفتاری با آنان را منکر شده بود.
قابل اشاره است، علی مطهری نیز خطاب به دادستان تهران گفته است که بهتر است تکلیف پرونده افرادی مانند آقایان مرتضوی، رحیمی و جواد لاریجانی را مشخص کنید و به رفتارهایی که با زندانیان سیاسی و خانوادههای آنها میشود، پایان دهید.
همسر رئیس دانا در واکنش به اظهارات محمد جواد لاریجانی تصریح می کند: ”توصیه اول من به آقای لاریجانی این است که شماره عینکشان را عوض کنند تا مسائل را بهتر ببینند. ایشان احتمالا فقط به اطرافیان خود از برادران و آقازاده ها و خانم زاده ها نگاه می کنند. یک موردی هم ایشان دارند که در زمینهایشان جو و گندم می کارند که احتمالا سالیانه از میزان واردات از آمریکا و آمریکای لاتین به کشور کم شود و کارهای خوب و خیر اینچنینی انجام می دهند! نمی دانم ایشان دهه شصت در ایران را فراموش کرده اند؟ خاوران و زندان اوین را نمی بینند؟ بند ۳۵۰ و ۲۰۹ و دو الف را نمی بینند؟ یا از برادرشان در سمت ریاست دستگاه قضا بپرسند که چه قضاتی در دستگاه قضاییه وجود دارند و چگونه با عزیزان و وکلای ما برخورد می کنند؟ مگر مسائل ما و وکلا مثل آقای خاوری است که میلیاردها پول به جیب بزند و به کانادا برود؟“
همسر این اقتصاددان می افزاید: ”قاضی در جلسه دادگاه به فریبرز می گوید که ”تو ایران ماندی که ما را جزجگر دهی!“ دو هفته قبل از اینکه دادگاهش برگزار شود به ماشین وکیلش می زنند و او نمی تواند در دادگاه شرکت کند. تنها همسر من نیست تمام زندانیان سیاسی از تحکیم وحدتی ها و وکلا گرفته تا بهایی ها که در زندان هستند همین وضعیت را دارند.اینقدر زندانیان زیاد هستند که نمی شود در اینجا نام برد یا خانم منیژه نجم عراقی به چه علت در زندان است اگر جرمش سیاسی نیست پس چیست؟ مگر جرم او غیر از نوشتن و فکر کردن است؟ اگر اینها با جرم سیاسی، زندانی سیاسی محسوب نمی شوند پس بگویید زندانی سیاسی کیست؟ یا بگویند بدرفتاری از نظر اینها چگونه تعریف می شود؟ آیا بلاتکلیف نگهداشتن زندانی در بند ۲۰۹ به مدت سه ماه، شش ماه، یکسال و … بد رفتاری نیست؟ یا دادگاه غیرعلنی و بدون حضور هیئت منصفه برگزار کردن و اینکه خود زندانی نتواند وکیلش را انتخاب کند بد رفتاری نیست؟ بردن به زندانی که از کوچکترین امکانات بهداشتی برخوردار نیست، یا توهین و دستبند و پایبند، اینها خوش رفتاری است؟ وقتی هم چیزی می گوییم جواب می دهند در همه کشورها اینگونه است و زندانی را با دستبند و اسکورت از زندان بیرون می آورند. آیا جرم آنها با جرم عزیزان ما یکی است؟ اینها را آقای لاریجانی نمی بینند یا نمی خواهند ببینند و یا اینکه ایشان دغدغه های دیگری مثل زمینهایشان را دارند؟!“
فریبرز رئیسدانا در سی آذر ماه سال ۸۹ بازداشت و یک ماه را در بند امنیتی زندان اوین گذراند. وی سپس در دی ماه همان سال با قرار وثیقه آزاد شد. تا اینکه در خرداد ماه سال گذشته به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام توهین به رئیسجمهور و عضویت در کانون نویسندگان ایران به یک سال حبس محکوم شد.
خانم فرقان با تاکید بر فعالیت های قانونی همسرش عنوان می کند: “ فریبرز به جرم یک اقتصاددان مستقل، منتقد، اپوزیسیون رژیم سابق و فعلی، عضو کانون نویسندگان و نویسنده صاحب بیش از چهل کتاب محاکمه و زندانی شده است. فریبرز فعالیتی جز دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان این جامعه و مبارزه ضد امپریالیستی نداشته است و همیشه بطور علنی انتقادات خودش را بیان کرده است. یکی از اتهامات او امضا بیانیه هایی بوده که در اعتراض به برخورد با هموطنان کرد و آذری و خوزستانی نوشته شده و یا دعوت از مردم برای شرکت در مراسم قربانیان قتل های زنجیره ای که خود دولت اصلاحات به آن اعتراف کردند.“
همسر فریبرز رئیس دانا در پایان به دلتنگی های فرزندش اشاره کرده و خاطرنشان می کند: ”فرداد اولین و تنها فرزند فریبرز است که چهار سال و دو ماه دارد و رابطه عاطفی نزدیکی با پدرش دارد. گاهی که دلتنگ است عکس دکتر مصدق را بر می دارد و می گوید این عکس یک پدربزرگم است و عکس کارل مارکس را نشان می دهد می گوید او هم پدربزرگ دیگرم است. دم روزنامه فروشی ها که می رویم می گوید عکس بابام که نیست، عکس زرافشان هم که نیست، ثقفی هم که نیست، کانونی ها هم که نیستند اصلا نمی خواد روزنامه بخریم برگردیم. به او گفتم که بابا برای کاری رفته و نمی تواند مدتی بیاید اما گفت نه من می دانم پدرم زندان است و وکیلش هم زرافشان است. در ملاقات های کابینی او را نمی بردم زیرا تصور اینکه در چنین شرایطی از پشت شیشه پدرش را ببیند و نتواند او را در آغوش بکشد برایم غیرقابل قبول بود. تا اینکه هفته گذشته در اجرای احکام دادسرا یک ملاقات حضوری دادند که در آن ملاقات در حالیکه ماموران هم حاضر بودند با بغض همدیگر را بغل کردند و روی هم را می بوسیدند و پسرم مدام دست پدرش را می بوسید و می گفت برویم خانه. متاسفانه دلتنگی هایش روز بروز بیشتر می شود. اما چاره ای نداریم من به خودم می گویم خون پسر من که از فرزندان دیگر زندانیان سیاسی یا عزیزانی که جان خود را در این سرزمین برای آزادی مردم از دست دادند رنگین تر نیست.
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.