کاظم فرج الهی: رئیس دانا، صدای دردمند کارگران را آزاد کنید

… و سرانجام در اولین شامگاه پس از آغاز اجرای فاز اول پروژه ی هدفمند شدن یارانه ها،  یار و پشتیبان همیشگی کارگران و صدای زحمتکشان  در پی مصاحبه ای که پیامد های ناگزیر و فاجعه بار این طرح را برای اقتصاد  ایران و سقوط  وحشتناک سطح زندگی  کارگران و مزد و حقوق بگیران رادر پی اجرای این طرح  بازگو و نمایان می کرد  بازداشت شد. پس از باز داشت  عناوین اتهامی مختلفی که هیچکدام نیز  وارد و ثابت شدنی نبودند به او نسبت داده و در نهایت به تحمل یک سال حبس محکوم شد. ….

منتشر شده توسط مجله هفته

رئیس دانا، صدای دردمند کارگران را آزاد کنید
اولین بار او رادر سال ۱۳۸۱ و در همایش بزرگداشت صادق هدایت که در یک گالری واقع  در سعادت آباد برگزار می شد دیدم . به جا آوردنش با توجه به عکس های  او که در روزنامه ها دیده بودم کار آسانی بود. پیش از این او را از طریق نوشته ها و مصاحبه هایش در  روزنامه ی” کار و کارگر” می شناختم . نوشته ها و مصاحبه هایی که در کارخانه  با علاقه می خواندیم ، گفته ها و کلمه هایی که اغلب مرهمی بود  بر درد هایمان ،  دورنمایی  بود از  راه های حل مسایل و مصیبت های زندگی ما و هم طبقه ای هایمان و یا  نمود راهی کلی و بنیادی بود  برای  رسیدن به عدالت و زندگی   بهتر و در خور انسان امروزی . صفحه های روزنامه  اغلب روی چهار پایه ای که به آن میز غدا می گفتیم می ماند . در زمان استراحت ، هنگام صرف غذا و ساعت های طولانی و انتظار شبکاری ها بار ها و ساعت ها در باره ی آن ها گفتگو و بحث می کردیم. آرزوی بیشتر کسانی که این نوشته هارا خوانده و یا شنیده بودند  دیدار و گفتگو با او بود. اغلب او را ” رئیسِ دانا”   با کسره ی سین  می شناختند و نام می بردند  -  شاید این کسره ی اضافه شده ناشی از وجود جو  و فرهنگ رئیس و مرئوسی ای بود که همیشه در محیط های کار حاکم است.

نخستین  شماره ی مجله ی “آوای کار” همراهم بود. آنقدر صبر کردم تا فرصت مناسب پیش آمد، نزدیک شدم و با تردید و احترام سلام کردم. گرمی پاسخ او تردید و اضطرابم را ازبین برد. جرات کردم و مجله را به او دادم، شغلم و محل کارم را گفتم و گفتم که با همکاری چند همکار علاقه مند دیگر، با توشه ای ناچیز  و هدف ارتقای فرهنگی و افزایش آگاهی خود و دیگر همکارانمان این کار را شروع کرده ایم؛ اشتیاق همکاران را به دیدار بااو گفتم و نیاز مان را به کمک او در  راهی که آغاز کرده ایم. گرمی سخن و مهربانیش  موجب شد که خیلی زود احساس کنم دوست و یاری دیرینه را باز یافته ام. قول داد با  دادن مطالب و باز گویی مفاهیم اقتصادی به زبان ساده ، ما و مجله مان را یاری دهد . کسی که تا آن روز بدون آن که خود بخواهد و غیابی صدا و استاد ما بود خیلی  زود  دوست  و یاور ما هم شد. روزی به قصد  گرفتن یک مصاحبه برای   مجله مان به دفتر او رفته بودیم . توان مالی خرید “واکمن” و یا ” وُیس رکوردر “را که آن روزها تازه متداول شده بود نداشتیم و یک دستگاه  ضیط صوت خانگی  با خود برده بودیم . در وسطای کار دستگاه خراب شد ، نوار گیر کرد و ما دست پاچه…!  چه مهربان و صمیمی صبوری کرد تا ما مطلب را با دست نوشتیم و بعد برایمان تصحیح کرد . چند ماهی گذشت ؛   روز جهانی کارگر نزدیک می شد ، در تدارک جشن اول ماه مه  سالنی را در فرهنگسرای بهمن اجاره کرده بودیم. دکتر را نه برای سخنرانی که فقط برای حضور در کنارمان دعوت کردیم و تردید داشتیم که بپذیرد . بعد ها دیدیم که حضور در هر محفل و جشن و مراسم کارگری را اگر فرصت داشته باشد به گرمی و با اشتیاق پذیرا می گردد. این حضور ها و گفتگو های صمیمانه   افزایش آگاهی و پاسخ به سئوالاتمان در پی داشت   و حمایت مشفقانه و معنوی او از سازمانیابی کارگران و تشکل های کارگری (پشتیبانی معنوی و نه دادن رهنمود های  قیم  مابانه و دخالت های پدر سالارانه)  شور و شوق و ایمان و توانمان را افزون می کرد.

فاجعه ی زلزله ی بم روی داد و این بار او بود که با گذشت فقط چند ساعت از این رخداد، تلفنی از ما و دیگر همکارانمان وافراد و گروه های اجتماعی دیگر، برای کمک در تشکیل “ستاد یاری بم (سیب) ” و یاری رسانی به زلزله زدگان بمِ ویران شده کمک می خواست و دعوت کرد .

امواج نئولیبرالیسم و نسخه های توصیه شده ی اقتصادی اش همه ی عرصه ها را در ایران   درنوردیدن که نه ، در هم می کوبید ؛ کارخانه ی ما هم به رغم بیش از سه سال  مبارزه و پایداری مان  تعطیل و سپس منحل  شد  و بیش از دو هزار نفر به جمع بیکاران آن زمان افزوده گشت. پس از چند ماه بیکاری و برحسب اتفاق  در  یک نشریه  با دکتر رئیس دانا همکار شدم و بسیار خوشحال . این همکاریِ نزدیک ، یک سال  و چند ماه بیشتر طول نکشید ولی همکاری و همگامی مان در” انجمن صنفی روزنامه نگاران آزاد تهران ” هنوز هم ادامه دارد.   پس از آن  من دوباره به صنعت باز گشتم .  صنعتی که سلطه ی سرمایه جهانی و تقسیم کار نئولیبرالیستی برای  آن رونق و دوامی در نظر نگرفته و چندان رمقی نیز برایش باقی نگذاشته بود . در این سیستم کارگران مهره های کم ارزشی   هستند که در پرتو قراردهای موقت کار – از یک ساله تا یک ماهه و حتا سفید امضا – با دستمزد های ناچیز و به شدت ناکافی به کار گمارده می شوند ، از کمترین میزان امنیت شغلی و بهداشت و ایمنی در کار  برخوردارند  و در پی بحران های عمومی و پی در پی این سیستم  گروه گروه به صف بیکاران و بی خانمان های محروم از هر گونه تامین اجتماعی  پرتاب می شوند .

در پی هر چرخش و هر حادثه ی اجتماعی و در گذر از هر گذرگاه و گریزگاه، دوستی و پیوند من و دکتر  و پیوند معنوی دکتر با هم طبقه ای هایم بیش تر و عمیق ترمی شد  و من و  هم طبقه ای هایم بیشتر و بیشتر می آموختیم  .

… و سرانجام در اولین شامگاه پس از آغاز اجرای فاز اول پروژه ی هدفمند شدن یارانه ها،  یار و پشتیبان همیشگی کارگران و صدای زحمتکشان  در پی مصاحبه ای که پیامد های ناگزیر و فاجعه بار این طرح را برای اقتصاد  ایران و سقوط  وحشتناک سطح زندگی  کارگران و مزد و حقوق بگیران رادر پی اجرای این طرح  بازگو و نمایان می کرد  بازداشت شد. پس از باز داشت  عناوین اتهامی مختلفی که هیچکدام نیز  وارد و ثابت شدنی نبودند به او نسبت داده و در نهایت به تحمل یک سال حبس محکوم شد.

اینک با گذشت بیش از یک سال از آن مصاحبه و  هشدار دادن ها ، سنگ سخت روزگار درستی آن گفته ها و پیش بینی ها را در همه ی عرصه ها بر همگان نمایان کرد  و کمتر کسی را می توان یافت کرد که او را  یارای  دفاع ازاین طرح وخواهان ادامه ی آن  باشد.

من و همه ی کارگران و مزد و حقوق بگیران آگاه به منافع خود از این وضعیت بسیار متاسفیم و خواهان آزادی هرچه زودتر دکتر  فریبرز رئیس دانا ، جبران آن چه بر او گذشته و بازگشت آرامش به او خانواده اش هستیم.

کاظم فرج الهی  ۱۳۹۱/۰۴/۱۴

ارسال دیدگاه