علی کشتگر: شکست مذاکرات هسته‌ای و پیامدهای خطرناک آن!

چرا خامنه‌ای که محمد خاتمی را به‌خاطر آمادگی مصالحه با غرب بر سر مسئله هسته‌ای شاه‌سلطان می‌خواند، اینک ۸ سال پس از تحمیل هزینه‌های سنگین هسته‌ای به ایران به همان مواضع رضایت می‌دهد؟ چرا حکومت آمریکا دیگر حاضر به مصالحه با جمهوری اسلامی نیست! کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۸۸ به همان نسبتی که موضع جمهوری اسلامی را در عرصه دیپلماسی و مذاکرات هسته‌ای تضعیف کرده اسرائیل و عربستان را به امکان مداخله نظامی در ایران امیدوار کرده است ….



خبرنامه گویا:

تا چند روز دیگر (یازدهم تیرماه) تحریم نفت ایران توسط ایالات متحده و اتحادیه اروپا به اجرا در می آید. اقتصاد ایران بحرانی و در آستانه ویران شدن است. در کشوری که ظرف ۶ سال گذشته بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار نفت صادر کرده است، ۱۰ میلیون نفر زیر سطح مطلق خط فقر و حدود ۳۰ میلیون نفر زیر سطح نسبی خط فقر به سر می برند. میلیونها نفر در شش سال گذشته به سپاه بیکاران افزوده شده است، بسیاری از تولید کنندگان صنعتی و کشاورزی در آستانه ورشکستگی قرار گرفته اند. بازار صنایع و کشاورزی ایران به اشغال محصولات چینی ها درآمده است. اعتیاد، قاچاق و بزه کاری های اجتماعی بیداد می کند… در این شرایط ادامه تحریم ها، بویژه تحریم نفت، برای ایرانیان فاجعه بار خواهد بود. و طبیعی است که مردم مسبب اصلی وخامت اقتصادی کشور را سران جمهوری اسلامی و در راس همه آنها شخص علی خامنه ای بدانند… کار وخامت اوضاع به جایی رسیده که خامنه ای چاره را در عقب نشینی از مواضع هسته ای جمهوری اسلامی دانسته است. اما حالا این آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا هستند که با توجه به شرایط وخیم جمهوری اسلامی، برای برداشتن تحریم، این عقب نشینی ها را کافی نمی دانند! مقاله ای که می خوانید بطور فشرده دلایل شکست مذاکرات را با وجود عقب نشینی جمهوری اسلامی از مواضع پیشین خود مورد بررسی قرار می دهد. اما پیش از آن اشاره ای دارد به رابطه مشروعیت ملی حکومت و ظرفیت دفاع از منافع ملی.

ظرفیت و توان پاسداری از منافع ملی برای هر دولتی در جهان امروز قبل از هر چیز در گرو شرایط سه گانه ای است که به ترتیب اهمیت از آنان نام می برم:

۱- مشروعیت ملی
حکومتی که نماینده واقعی ملت خویش باشد و در برابر قدرت های جهانی و منطقه ای از پشتیبانی ملی برخوردار باشد، از مهمترین شرط پاسداری از منافع ملی برخوردار است و کمتر قدرتی به خود جرات می دهد این منافع را با تهدیدهای نظامی و اقتصادی به خطر اندازد. برعکس، حکومت های استبدادی و دیکتاتوری که از حمایت مردم خود محروم اند، زمینه را برای وسوسه و دخالت قدرت ها و دولت های بزرگ و زیاده خواه فراهم می کنند. این گونه حکومت ها یا از گروه عربستان و شیخ نشین های خلیج فارس هستند که به ازای تضمین بقای خود با خواسته ها و منویات قدرت های بزرگ همراهی می کنند و یا در زمره حکومت هایی هستند که بستروبهانه دخالت نظامی قدرت های بین المللی را در کشور خود فراهم می سازند.مثل حکومتهای صدام و قذافی.

از ابرقدرت های های نظامی و اقتصادی که در موازنه قوا و معادلات بین المللی جایگاه ممتازی اشغال کرده اند، که بگذریم، تناسب مستقیم میان توانایی دفاع از منافع ملی و دمکراتیک بودن حکومتها قاعده ای است که استثنایی بر آن متصور نیست.

حکومت های استبدادی و دیکتاتوری که مجبورند برای حفظ خود امکانات نظامی و امنیتی را به سرکوب مردم خویش اختصاص دهند بدترین و ناکارآمدترین مدافعان منافع ملی خویش هستند.

۲- قدرت اقتصادی و مالی

دولتی که بر یک اقتصاد نیرومند و شکوفا متکی باشد طبعا امکانات بیشتری برای پیشبرد مقاصد خود در عرصه دیپلماسی جهانی دارد تا دولتی که با اقتصادی ضعیف و بحرانی دست به گریبان است. مثلا دراروپا، آلمان نه فقط بهتر از یونان بلکه بهتر از ایتالیا و اسپانیا مقاصد خود را در رقابت های اقتصادی و سیاسی و مذاکرات دیپلماتیک به پیش می برد.

۳- قدرت نظامی
ابرقدرتها و قدرت های بزرگ نظامی مثل ایالات متحده، چین، روسیه و تا حدی فرانسه و بریتانیا بخاطر نقشی که در مناقشات نظامی احتمالی بین المللی و منطقه ای می توانند ایفا کنند، درفرایندهای دیپلماتیک نیز مقاصد خود را بهتر از دیگران به پیش می برند.

دولت چین در دیپلماسی جهانی با تکیه به قدرت اقتصادی و نظامی فوق العاده اش منافع و مصالح خود را به جلو می برد و همچون ایالات متحده، برخی از دولت های جهان را زیر سیطره و نفوذ خود گرفته و به ازاء کسب امتیازات تجاری و اقتصادی وغیره از آنان حمایت می کند.

جمهوری اسلامی نه تنها حائز هیچ یک از شرایط سه گانه بالا نیست، بلکه همان گونه که اشاره شد به لحاظ اقتصادی و سیاسی به چنان شرایط بحرانی و شکننده ای فرو افتاده که نمی تواند پاسدار منافع ملی باشد. بلکه برعکس برای بقای خود باید آن را قربانی کند.حکومت علی خامنه ای از زمان کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۸۸ به این سو چه در عرصه داخلی و چه در حوزه سیاستهای خارجی با شکستهای سنگینی مواجه شده است:

- خامنه ای نتیجه صندوق های رای را عوض کرد تا حکومت خود را یکدست و منسجم کند، اما از کودتا تا به امروز شکافهای درون نظام حاکم نه فقط از میان نرفته بلکه عمیق تر شده است.

- خامنه ای پس از کودتا با توسل به سرکوب های خونین، بازداشتهای وسیع و دادگاههای فرمایشی کوشید صداهای انتقادی را خاموش و سکوت گورستانی بر ایران حاکم کند، اما گزافه نیست اگر بگوئیم جنبش دموکراسی خواهی با سرکوب و زندان از میان نرفت بلکه در دل جامعه ریشه دواند و امروز در کمین فرصت است. اگر همین امروز رهبران زندانی و در حصر آزاد شوند و در یک انتخابات آزاد با حکومت گران کنونی رقابت کنند، هیچ بختی برای آقای خامنه ای و برکشیدگان او باقی نمی ماند.از این گذشته اگر مردم احساس کنند که رژیم قدرت سرکوب و کشتار را از دست داده است، لحظه ای آن را تحمل نمی کنند.

- در منطقه نیز مهمترین متحد استراتژیک جمهوری اسلامی که علی خامنه ای روی بقای آن شرط بندی کرده و همه امکانات حکومت ایران را برای حفظ وی بسیج کرده، در آستانه سقوط است. با سقوط بشار اسد مهمترین دولت دوست جمهوری اسلامی به یکی از دشمنان آن تبدیل می شود، این تحول موازنه قوا را در لبنان و حتی بتدریج در عراق به زیان جمهوری اسلامی برهم می زند و جمهوری اسلامی را از اهرم های نفوذ منطقه ای اش محروم می کند. خامنه ای در داخل با کودتای ۲۲ خرداد ۸۸ و در منطقه با همدست شدن کامل با رژیم بشار اسد، اوج “بی بصیرتی” خود را به نمایش گذاشته و جمهوری اسلامی را در همه عرصه های داخلی و منطقه ای به سراشیب بحران و ورشکستگی برده است.

البته اگر روزنامه کیهان که برای روان درمانی وارتقای روحیه رهبر و مهره های نظامی و امنیتی حاکم همه حقایق را وارونه می کند مطالعه کنیم می بینیم که همه چیز در بهترین حالت ممکن و مطابق منویات رهبر جمهوری اسلامی به پیش می رود. و آینده به جمهوری اسلامی لبخند می زند. اما حقیقت آن است که هم آمریکا و اتحادیه اروپا از اوضاع نابه سامان و بحرانی جمهوری اسلامی خبر دارند و هم حکومتگران ایران از شرایط وخیمی که به دست خود به آن دچار شده اند باخبرند.

دور جدید مذاکرات هسته ای ایران و غرب که از ترکیه آغاز شد، به پیشنهاد ایران که این بار از موضع ضعف و برای کاهش فشار تحریم های اقتصادی در پشت میز مذاکره می نشست آغاز شد. جلیلی از طرف شخص رهبر مامور شد که با پذیرش برخی از خواسته های ۱+۵ از جمله توقف غنی سازی ۲۰ درصدی، خروج اورانیوم های غنی شده از ایران و گردن گذاشتن به برخی از خواسته های آژانس هسته ای از جمله امضای پروتکل ضمیمه و پذیرش بازرسی های سرزده، به تحریم ها پایان داده شود. پیش از این اجلاس خامنه ای با صراحت یکبار دیگر تولید بمب اتمی را حرام و مغایر با مکتب اسلامی اعلام کرده بود.

در مذاکرات اسلامبول جلیلی پیشنهادات جمهوری اسلامی که عقب نشینی از مواضع هسته ای گذشته بود را ارائه کرد و درعوض خواستار برداشتن گام به گام تحریم ها و پذیرش رسمی حقوق هسته ای ایران بر اساس مقررات آژانس بین المللی هسته ای شد. مذاکره کنندگان آمریکایی و اروپایی اما ضمن ابراز خوشحالی از مواضع جدید ایران هیچ وعده ای ندادند مگر آن که نسبت به فضای کنفرانس و احتمال پیشرفت مذاکرات اظهار رضایت کردند. برای دور دوم مذاکرات، رهبر جمهوری اسلامی نماینده خود را با خوشباوری روانه بغداد کرد، به این خیال که این بار آمریکا و اتحادیه اروپا با نرم شدن مواضع ایران برخی از تحریم ها را بر دارند و یا دست کم تاریخ تحریم نفت ایران را به تعویق اندازند. خوشبینی به حدی بود که شریعتمداری نماینده رهبر در کیهان نوشت در بغداد همه منتظر خروج دود سفید از ساختمان کنفرانس هستند! اما نه فقط از “دود سفید” خبری نشد، بلکه سرسختی آمریکا و اتحادیه اروپا در ادامه تحریم ها و کسب امتیازات بیشتر، مذاکرات را به شکست کشاند. این مذاکرات که آخرین آن در مسکو برگزار شد به خامنه ای فهماند که غربی ها نه فقط حاضر نیستند به حکومتی که مشروعیت ملی و بین المللی خود را ازدست داده و حالا زیر بار سنگین فشارهای اقتصادی و سیاسی در حال کمرخم کردن است، امتیازی بدهند بلکه آنچه را که دوره اصلاحات یعنی ده سال پیش پذیرای آن بودند و از حقوق ابتدایی هر ملتی است نیز حالا به آسانی نمی پذیرند.

در فاصله میان کنفرانس اسلامبول و بغداد البته لابی های اسرائیلی و عربی (عربستان سعودی و امیرنشین های خلیج فارس) نیز در کنار کاخ سفید و بروکسل و پایتخت های اروپایی برای کارشکنی در پیشرفت مذاکرات میان ایران و پنج بعلاوه یک فعال بودند. دولت اسرائیل که بیش از دویست بمب اتمی را در زراد خانه خود انبار کرده از دیرباز با صنایع هسته ای ایران به مخالفت برخاسته است. دولت های اسرائیل و عربستان سعودی که از حمایت و مشاورت گروههای ایرانی طرفدار جنگ نیز برخوردارند و این گروهها را برای منافع خویش در خدمت خود گرفته اند، برآن اند که باید ایران را تا نابودی کامل تاسئیسات هسته ای اش زیر فشار اقتصادی و نظامی قرار داد و در صورت اصرار ایران به حفظ صنایع هسته ای به مداخله نظامی روی آورد.

این دولت ها اساسا عادی شدن مناسبات ایران با آمریکا و اتحادیه اروپا را به زیان خود می بینند و برای کارشکنی در پیشرفت مذاکرات همه قدرت و نفوذ خود را به کار انداخته اند. باید گفت که کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۸۸ به همان نسبتی که موضع جمهوری اسلامی را در عرصه دیپلماسی و مذاکرات هسته ای تضعیف کرده رقبا و دشمنان منطقه ای جمهوری اسلامی را به امکان مداخله نظامی در ایران امیدوار کرده است. اگر به جای اوباما، جمهوریخواهان در آمریکا به قدرت رسیده بودند احتمال مداخله نظامی آمریکا و اسرائیل در ایران بسیار بالا بود. از این نظر پیروزی اوباما در انتخابات برای ایران یک شانس بزرگ به حساب می آید. اوباما خواهان جنگ با ایران نبوده و نیست. او در نخستین سال حکومت خود خواهان عادی کردن مناسبات ایران و آمریکا بود و جمهوری اسلامی می توانست با بهبود روابط ایران و آمریکا مذاکرات هسته ای با غرب را نیز به نتیجه برساند و آمریکا و اتحادیه اروپا را به ازای پذیرفتن پروتکل آژانس و اثبات غیرنظامی بودن صنایع هسته ای به قبول حقوق ایران وادارد. اما جمهوری اسلامی بخاطر بی بصیرتی خامنه ای این فرصت طلایی را از دست داد. توهمات عظمت طلبانه خامنه ای چه در مساله هسته ای و چه در سیاستهای ماجرا جویانه منطقه ای کم کم اوباما را به اتخاذ مواضع سخت تری علیه جمهوری اسلامی کشاند. بویژه آن که او از جانب حزب جمهوریخواه آمریکا و لابی های بسیار بانفوذ اسرائیلی به سازش با جمهوری اسلامی متهم می شد که برای انتخاب مجدد وی خطرناک بود و حالا اوباما در آخرین سال دور اول ریاست جمهوری اش بخاطر مصالح انتخاباتی نمی تواند با جمهوری اسلامی که در افکار عمومی ایرانیان حکومتی نامشروع، ماجراجو و همدست بشار اسد و جریانات ضد آمریکایی است به مصالحه تن دهد. حتی اگر جمهوری اسلامی شرایط پیشین آمریکائیان را بپذیرد. خامنه ای که محمد خاتمی را بخاطر آمادگی مصالحه با غرب بر سر مساله هسته ای شاه سلطان می خواند، اینک ۸ سال پس از تحمیل هزینه های سنگین هسته ای به ایران به همان مواضع رضایت می دهد، اما دیگر حکومت آمریکا در وضعی نیست که به آسانی با جمهوری اسلامی سازش کند.

ویژگی نظام جمهوری اسلامی آن است که همیشه در فضایی از توهمات ایدئولوژیک مشت گره کرده را به جای مغز می نشاند و تنها زمانی به هوش می آید که کار از کار گذشته باشد و راهی مگر بدترین نوع عقب نشینی باقی نمانده باشد. بدینسان است که حالا در مساله هسته ای نیز جمهوری اسلامی به همان جایی رسیده که ۳۱ سال پیش در مساله گروگان های آمریکایی و ۲۵ سال پیش در جریان آتش بس جنگ، رسید. عقب نشینی بدون کسب امتیاز!

این ویژگی جمهوری اسلامی که دست و پای جمهوری اسلامی را در دیپلماسی خارجی بسته است از آنجا ناشی می شود، که دشمنی با غرب، بویژه با آمریکا به یکی از وجوه ایدئولوژیک آن تبدیل شده و هرکس بخواهد در روند زمان جای پای خود را در این نظام محکم کند باید دشمنی بی چون وچرا و کور خود را با آمریکا و اروپا به اثبات رسانده باشد. در چنین فضایی هرکس بخواهد از تعقل و تعادل در مساله مناسبات ایران و غرب حرف بزند مارک سازشکار و بدتر از آن به پیشانیش می خورد و به حاشیه رانده می شود. پس همگان برای حفظ پست و مقام خود در تکرار شعارهای پوک و دشمنانه با آمریکا و اروپا مسابقه می گذارند، همه مقامات در جنگ هشت ساله شعار جنگ جنگ تا پیروزی و تا فتح کربلا را سر می دهند تا روزی که سمبه پر زور واقعیت به مغز استخوانشان می رسد و از خواب غفلت بیدار می شوند. در این جا است که ژن بقا به کار می افتد و رژیم را به عقب نشینی از مواضع خود و بذل و بخشش از جیب منافع و مصالح ملی وامی دارد، خامنه ای حالا در مساله هسته ای به همان جایی رسیده که خمینی در آخرین ماههای جنگ به آن رسید. منتها جثه سیاسی و مذهبی خمینی قوی تر از آن بود که با آن جام زهر از پا درآید. در حالی که خامنه ای حالا به حدی نحیف و نزار است که شاید چند قطره از جام زهر را نیز تاب نیاورد.

اگر در انتخابات ۲۲ خرداد رای مردم پذیرفته می شد و حکومت ایران از یک مشروعیت نسبی ملی و بین المللی برخوردار می گشت طبعا قدرت های جهانی و منطقه ای ناچار بودند حقوق هسته ای ایران را بپذیرند و کمتر به وسوسه نادیده گرفتن حق ایران و یا مداخله نظامی در ایران دچار می شدند.

اما کودتا و پیامدهای آن نه ققط موضع ایران را در مذاکرات هسته ای تضعیف کرد. بلکه منافع ملی ایران را در کل منطقه بویژه در خلیج فارس و دریای خزر در مخاطره قرار داد.

حکومتی که بخاطر فساد و بی لیاقتی با بحران های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست به گریبان است یا باید در یک انتخابات آزاد جای خود را به نمایندگان واقعی ملت بسپارد و یا برای بقای خود تسلیم مطامع و زیاده خواهی های قدرت های خارجی شود و منافع ملی را قربانی کند. مذاکرات بغداد و مسکو بار دیگر همین قاعده را به اثبات رساندند. حکومت خامنه ای البته دیری است که با اعطای امتیازات تجاری و اقتصادی به چین و روسیه و تبدیل ایران به حوزه نفوذ اقتصادی و سیاسی این دو قدرت، قربانی کردن منافع ملی را برای بقای خود آغاز کرده است. اما از آنجا که طبعا این دو دولت صرفا از موضع منافع خود مناسباتشان را با جمهوری اسلامی تنظیم می کنند، هرگز به حمایت بی قید و شرط از رژیم ایران در برابر فشارهای آمریکا و اروپا و یا حتی در قبال مداخله نظامی تن نخواهند داد. چرا که در معادلات جهانی اهمیت مناسبات روسیه و چین با ایالات متحده و اتحادیه اروپا برای صلح و ثبات بین المللی و رشد اقتصادی این کشورها بسیار فراتر از مناسبات آنها با ایران است. آنها هر زمان که به سودشان باشد بر سر منافعی که در ایران دارند معامله می کنند. و طبعا حاکمان جمهوری اسلامی که نگران از دست دادن حمایت چین و روسیه هستند روزبه روز برای حفظ چترحمایتی آنان بر سر خود، امتیازات بیشتری از جیب ملت ایران به آنان می دهند، و در نهایت نیز زمانی که حمایت این دو دولت را از دست دادند برای بقای خود دو راه در پیش دارند تسلیم یا کشاندن ایران به ورطه جنگ!

سه شنبه ششم تیرماه ۱۳۹۱
علی کشتگر
Ali.keshtgar@yahoo.fr

ارسال دیدگاه