کورش عرفانی: به‌جای فدرالیسم و قوم‌گرایی به فکر قدرت اجتماعی باشیم

مشکل در تمرکز قدرت در دست غیرکُرد و غیرآذری نیست، مشکل در تمرکز قدرت در دست حکومت است، هر حکومتی. راهکار در جدا شدن کُرد و آذری از مجموعه‌ی ایران نیست، در این است که قدرت اجتماعی در جای‌جای ایران شکل گیرد. نیاز به این است که شهروند ایرانی، آذری و خراسانی و خوزستانی و بلوچ و کُرد و غیره در سرنوشت اجتماعی خویش و نه در جست‌وجوی تعیین تکلیف قومی خویش فعال شوند ….

ویژه خبرنامه گویا:

همزمان با آشکار شدن علائم – به زعم برخی دیررس و به گفته ی بعضی زودرس- فروپاشی نظام جمهوری اسلامی زمزمه های قومیت طلبی از گوشه و کنار هر چه بیشتر شنیده می شود. به همین دلیل، بد نیست که به این مهم از منظر دیگری در ورای موافقت یا مخالفت صرف بپردازیم و تلاش کنیم که پیش و بیش از قضاوت، به ذات شناسی مطالبات حول این محور اقدام کنیم.

***
در این شک نیست که جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام ستم سالار هیچ ایرانی «غیر خودی» را از دایره ی ظلم خویش بیرون نگذاشته است. بدیهی است که در این میان، وجود فرهنگ های چندگانه ی قومی می تواند در تفسیر ستم روا رفته بر این یا آن قومیت دخالت کرده و باور مظلومیت های منطقه ای و محلی و قومی و مذهبی را تقویت کند. اما کیست که نداند رژیم جمهوری اسلامی نظامی است ضد بشر، بیشتر از آن چه با کرد و بلوچ و آذری و خوزستانی مشکل داشته باشد با انسان مشکل دارد، حتی با انسان غیر ایرانی.

درک این کلیت برای پرهیز از افتادن در گفتمان های قومیت گرا، که محدوده ی جنایت علیه بشریت را به طور مثال به ستم بر اهالی یک استان تقلیل می دهند، لازم است. بهترین مبنا، به زعم نویسنده، برای قضاوت پیرامون ماهیت رژیم، همانا نگاهی است به تنوع قومی و زبانی همه ی آنهایی که در این سی و سه سال در زندان های رژیم، یا در این مکان و آن مکان، به اسم مخالف و محارب و ضد انقلاب جان باختند. مجموعه ی اعدامی ها و قربانیان قتل و شکنجه و تجاوزگری رژیم هیچ مرز جغرافیایی و فرهنگی و قومی و زبانی را برجسته نمی کند، مشکل اصلی نظام با همه ی این قربانیان در «انسان» بودن آنها بود.

درک ماهیت ضد بشری جنایت و سرکوب در ایران یاری می دهد تا در آن سوی، برای یافتن راه حلی جهت خاتمه بخشیدن به این ستم ها، واقع گرایانه و بی تعصب برخورد کنیم. اگر جنایت و ستم رژیم دارای ماهیت ضد انسانی بوده است، راه برون رفت از این ستم سالاری نیز باید راه حلی انسانی باشد. به این معنی که کلیت جامعه ی ایرانی را در برگیرد و استثنایی برای زبان و قوم و فرهنگ و جغرافیا قائل نشود. یک نگاه جهان شمول و بشردوستانه ما را دعوت می کند که بر عکس راه هایی که به «جدایی» و «قطعه قطعه شدن» و «تجزیه» ی ساکنان یک کشور منجر شود در پی مسیری باشیم که ما را به عنوان «بشر» و در ورای هر خصوصیت قومی و زبانی و فرهنگی یا جغرافیایی با هم پیوند می دهد و نسبت به سرنوشت هم علاقمند و درگیر می سازد.

نگارنده اصطلاح «ستم به قومیت» ها را در ایران نه بی پایه و اساس، بلکه گمراه کننده می بیند، زیرا این اصطلاح، ماهیت طبقاتی و اجتماعی را که جوهره ی اصلی رفتار رژیم با هر ایرانی می باشد به رده ی دوم و سوم و دهم می راند و پارامترهایی را عمده می کند که جز شکل و روبنای این ماهیت چیزی نیستند، یعنی زبان و تعلق قومی و امثال آن. اگر ستم جمهوری اسلامی را ستمی اجتماعی و اقتصادی بدانیم، که هیچ مبنایی جز منافع طبقاتی ندارد، بسیار بهتر می توانیم مبارزه ی خویش را هدف و مسیر داده و به سوی یک موفقیت همگانی و همه جانبه پیش بریم.

چرا بیاییم و گفتمان و شعارهایی را مطرح کنیم که ما را جداتر و پراکنده تر می سازد در حالی که نیاز داریم که نزدیک تر و همبسته تر باشیم تا بر این دشمن ایران و ایرانی، یا بهتر است نام واقعی اش را بگوییم، بر این دشمن ضد بشر غلبه کنیم؟ و چرا از حالا برای فردای ایران هزار و یک راه حل پراکنده ساز را عنوان کنیم تا به جای تشکیل یک همبستگی آگاه و سازمان یافته ی عظیم از مردم ایران، یک مجموعه ی تکه پاره ی بی آینده را بسازد.

فدرالیسم در این نگاه گامی است به عقب نه به جلو. مشکل در تمرکز قدرت در دست غیر کرد و غیر آذری نیست، مشکل در تمرکز قدرت در دست حکومت است، هر حکومتی. راهکار در جدا شدن کرد و آذری از مجموعه ی ایران نیست، در این است که قدرت اجتماعی در جای جای ایران شکل گیرد. نیاز به این است که شهروند ایرانی، آذری و خراسانی و خوزستانی و بلوچ و کرد و غیره در سرنوشت اجتماعی خویش و نه در جستجوی تعیین تکلیف قومی خویش فعال شوند. نیاز است به این که در سراسر کشور شوراهای مردمی، انجمن ها، سندیکاهای کارگری، اتحادیه های دانشجویی، سازمان های غیر دولتی و گروه های دفاع از منافع مردمی شکل گیرد. چاره ی کار در پراکندگی و چند شقه شدن نیست، در کسب قدرت جمعی سازمان یافته در تمامیت جامعه است.

در حالی که سیر تکامل تاریخ بشر به سوی تشکیل واحدهای کلان و ابرکلان بشری به عنوان کشور و یا اتحادیه – مانند اتحادیه ی اروپا- بوده است، چرا ما باید مسیر قهقرای تاریخی را پیش بگیریم و به عقب برویم و هر قوم و قبیله ای بخواهد برای خود کشوری برپا کند؟ آیا این جز چند مجموعه ی متحد قدرتمند – مانند ایالات متحده ی آمریکا و اتحادیه اروپا، فدراسیون روسیه – در یک سو و شمار زیادی کشورها و شبه کشورهای کوچک ضعیف و پراکنده در سوی دیگر باقی خواهد گذاشت؟ چرا بر علیه منافع خود عمل کنیم؟ چرا نیاییم و یک بار برای همیشه در کشورمان به داستان قوم و قومیت و محلی گرایی و استان گرایی خاتمه ندهیم و تصوری فراقومی از جامعه ی ایران را مطرح نسازیم. جامعه ای مدرن، پویا و انسان مدار. جامعه ای که در آن، میلیون ها «شهروند» ایرانی در قالب های اجتماعی سازمان یافته به طور آگاهانه از حقوق خویش به عنوان یک کلیت در مقابل ساختار حکومتی – هر که و هر چه باشد- دفاع می کنند. سعادت یک ملت در گرو تکه پاره شدن آن نیست در گرو نهادینه کردن فرهنگ مسئولیت پذیری فردی، ظهور فرد به عنوان موجود مستقل آگاه، شهروندگرایی و کار جمعی هدفمند و سازمان یافته با یکدیگر است.

استراتژی مناسب برای این کار شکل دهی به قدرت اجتماعی است، یعنی قدرت سازمان یافته ی مردم در همه جا: درمحله ها، در کارخانه ها، در مدارس و دانشگاه ها، در ادارات دولتی، در وزارتخانه ها، در تیم های ورزشی و غیره. ما باید به فکر استقرار فرهنگ شوراسالاری باشیم تا به واسطه ی آن، شهروندان در هر کجا که هستند بتوانند در ابتدا مدیریت خرد و به تدریج، مدیریت کلان جامعه را بر عهده گیرند و جامعه را آن گونه که منافع جمعی شان ایجاب می کند اداره کنند. حکومت، در یک منظر تاریخی و بخصوص برای جوامع استبداد زده ای مانند ما، یک زائده ی تاریخی ضررآفرین و بی فایده است که باید در یک فرایند درازمدت، هوشمند و برنامه ریزی شده به حداقل لازم کاهش پیدا کند و همیشه و همیشه در پایین اراده ی جامعه باشد نه در ورای آن. ما در ایران بیش از هر گونه تشتت و جداسازی مردم از هم نیاز به پیوندزنی شهروندان داریم.

اگر بتوانیم از همین حالا در هزارتوی بحث های قومیتی نیافتیم و وقت و توان خود را بر شبکه سازی اجتماعی گسترده ی شهروندان متمرکز کنیم موفق خواهیم شد نطفه های یک قدرت اجتماعی نهادینه شده را فراهم آوریم که هم می تواند رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی را به زیر کشد، هم می تواند دوران گذار را با فرایندی دمکراتیک مدیریت کند و هم به عنوان ضد قدرت، در حکومت آینده، حفاظت از منافع نیروهای اجتماعی را در سراسر ایران بر عهده گیرد. چنین روندی، به عنوان یک نوآوری تاریخی در ایران، به هرگونه ستم سالاری و ظلم طبقاتی یا فرهنگی و قومیتی که تابعی از نخستین هستند خاتمه خواهد بخشید و زمینه های یک همگرایی میان نیروهای اجتماعی و حتی سیاسی را به دنبال خواهد د اشت.

پس بیایید به جای راه حل هایی که ما را به عقب می برند به فکر راهکارهایی باشیم که رو به جلو دارند.

کورش عرفانی
korosherfani@yahoo.com

ارسال دیدگاه