“در حکومت دینی دنبال دمکراسی نگردید” گفتوگو با بوعالم صنصال، نویسنده الجزایری
لب کلام من این است که حماقت ما در الجزایر را تکرار نکنید. دمکراسی در یک دولت دینی جایی ندارد، خیلی از مردم هم اصلا برای دمکراسی آمادگی ندارند. توده مردم طالب امنیت و عدم خشونت است، بحث سکولاریسم و اسلام در میان نیست. ….
“در حکومت دینی دنبال دمکراسی نگردید”
گفتوگو با بوعالم صنصال، نویسنده الجزایری
برگردان: اکبر فلاحزاده
رادیو زمانه:
روز پنجشنبه دهم ماه مه در الجزایر انتخابات پارلمانی برگزار شد که به عقیده بسیاری کارشناسان نیروهای اسلامگرا اینجا نیز مانند مراکش، مصر و تونس شانس بیشتری دارند. بوتفلیقه، رئیس جمهوری الجزایر قصد دارد به کمک نیروهای اسلامگرای معتدل و با اتکا به ارتش، دوره ریاست جمهوری خود را بدون انجام اصلاحات اساسی به پایان ببرد.
الجزایر سالها درگیر جنگ داخلی خونین بوده و تا همین پارسال در آن کشور وضعیت اضطراری حاکم بود. الجزایریها نیز از بهار عربی دلگرم شدند و تظاهراتی به راه انداختند، اما از ترس آن که به سرنوشت مصر و لیبی دچار شوند، دست نگه داشتند و تغییر حکومت راهدف قرار ندادند.
هفته نامه “دی سایت” آلمان به همین مناسبت با بوعالم صنصال (Boualem Sansal) نویسنده سرشناس الجزایری گفتوگو کرده است.
صنصال در الجزیره متولد شده اما به علت درگیری با سانسور آثارش را به زبان فرانسه منتشر کرده و به علت فشار حکومت به همراه همسر و دو دخترش مجبور به ترک الجزایر شده است. سال گذشته میلادی او به خاطر تلاش برای استقرار صلح و دموکراسی در شمال آفریقا جایزه صلح اتحادیه ناشران آلمانی را دریافت کرد.
آقای صنصال شما به موفقیت قیام عربی اعتقادی ندارید و بیم آن دارید که شیرازه امور از هم بپاشد و بلبشو شود؛ یک عراق جدید، یک سومالی جدید، از منطقه ساحل آفریقا تا نوار غزه همه جا به آشوب کشیده میشود.
ما الجزایریها بهار عربی خودمان را عجالتا پشت سر گذشتهایم. بیست و اندی سال پیش؛ در اکتبر ۱۹۸۸ ما به خیابانها ریختیم، تظاهرات عظیمی شکل گرفت. حاصلش صدها کشته، هزاران شکنجه شده و گم و گور شده بود. دریایی از خون میان ارتش و اسلامگرایان به راه افتاد. تا امروز دویست هزار نفر کشته شدهاند. این بهار الجزایر بود. چی گیرمان آمد؟ هیچ. یک دمکراسی جعلی. در حقیقت تظاهرات ما بر قدرت قدرتمداران افزود.
شما واقعا مدعی هستید که در نتیجه قیام مردم خفقان به جای آن که کم شود، بیشتر هم شده است؟
معلوم است. شکنجه قبلا هم بود. اما حد و اندازه داشت. دلیلش هم این بود که حساب و کتابی در کار بود و قربانیان شکنجه میتوانستند شکایت کنند و حتی طلب غرامت کنند. اما بعد از بهار الجزایر همه اینها به باد یغما رفت. دیگر همه جا میشد مردم را دستگیر کرد یا کشت. قضات و پلیسها جایشان را باهم عوض کردند. به نام مبارزه با تروریسم بدترین فجایع به راه افتاد. جنبش دمکراسیخواهی فقط آب به آسیاب دیکتاتوری ریخت.
انقلاب عربی در تونس، مصر و لیبی را چگونه ارزیابی میکنید؟
مشکل اینجاست: دیگر کشورهای عربی در معرض این خطرند که پا جای پای ما بگذارند و از روی سرمشق بد الجزایر مشق بنویسند. این وضع امروز در مصر پیش آمده. در مصر ارتش قدرتمندتر و قلدرتر از قبل شده، حتی با نفوذتر از زمان مبارک. ارتش صد سال سیاه حاضر نیست از قدرتش دست بکشد. روزنامهنگاران و روشنفکران بازداشت میشوند. قبطیهای مسیحی، یهودیان، همجنسگرایان مورد تعقیب قرار میگیرند، زنهای بیحجاب را کتک میزنند، یا این که موهایشان را میکشند، دختر بچهها را از رفتن به مدرسه منع میکنند، کم کم دست دادن با زنها هم مجاز نخواهد بود. این وضع مصر. در لیبی گروههای مسلحی هستند که ایجاد رعب و وحشت میکنند و پایش بیافتد مردم را میکشند. در تونس هم به زنهایی که اسلامی لباس نپوشند، تف میاندازند. اسلامگراها در دانشگاه جولان میدهند و قصد دارند زنها را از مردها جدا کنند. رئیس دانشگاه تونس را اخراج کردند، چون زن بود. هر روز بساطمان همین است.
تابستان گذشته گفتید که درعرض دوازده ماه در تونس، مصر و لیبی دیکتاتوریهای جدیدی ایجاد میشود.
ای کاش اشتباه میکردم. اما صابون این تجربهها به تنمان خورده. روشنفکران با شوق و ذوق از دمکراسی حرف میزنند. ولی آیا دمکراسی آن چیزی است که مردم ما میخواهند؟ این مردم میخواهند انتقام سی سال خفقان را بگیرند. میخواهند مهرههای شاخص حکومتی را که مردم را چاپیدهاند، بگیرند به زندان بیاندازند. اسلامگراها دقیقا همین را به مردم وعده میدهند. میگویند دزدها و آدمکشانی را که بر شما مردم حکومت کردهاند، به دار میآویزیم، تکه پارهشان میکنیم. پس بیایید به ما رای بدهید!
ما برای این که دل مردم را به دست بیاوریم، باید به روستاها برویم. روشنفکران ما تماسی با مردم ندارند. بنابراین حرف زدن از دمکراسی بیفایده است. فقط اسلامگراها هستند که با مردم تماس دارند.
شما جوری حرف میزنید که انگار مبارزه برای دمکراسی به زحمتش نمیارزد.
چرا، خیلی هم میارزد! اما لب کلام من این است که حماقت ما در الجزایر را تکرار نکنید. دمکراسی در یک دولت دینی جایی ندارد، خیلی از مردم هم اصلا برای دمکراسی آمادگی ندارند. توده مردم طالب امنیت و عدم خشونت است، بحث سکولاریسم و اسلام در میان نیست.
پس بهار عربی باید چگونه پیش برود؟
ما به نهادهای مستقل، پلیس و دستگاه قضایی سالم و پاک نیاز داریم. ما ابتدا باید علیه خودمان انقلاب کنیم. خیلیها هنوز پخته نشدهاند – آنهایی را هم عرض میکنم که در جبهه پیشرو قرار دارند. وقتی از دوستانم میپرسم: میپذیرید که زنها و دخترانتان در یک جامعه دمکرات مستقل باشند؟ میگویند، اساسا باید زنها به طور طبیعی آزاد باشند، فقط زن خود من نه! دخترها هم باید زندگی آزاد داشته باشند، فقط دختر خود من نه! او تا هنگام مرگ من دخترم میماند.
الجزایر دارد پنجاهمین سال استقلالش را جشن میگیرد، آیا هنوز از چنگ خشونت خلاص نشدهاید؟
ابدا. خشونت موج موج میآید. زمانی روزانه هزار نفر کشته میشدند. حالا اشکال دیگر خشونت هم پیدا شده: دستگاه کاغذ بازی ما مردم را زیر پا له میکند، دستگاه امنیتیمان همه مردم را در هر سوراخی که باشند، میپاید و شنود میکند. پیشترها حداکثر دویست هزار پلیس داشتیم، امروز یک و نیم میلیون. دو روز دیگر سفر میکنم به الجزایر، اما از حالا هول و ولا برم داشته: خیلی پیش میآید که پلیس احضارت میکند، اما بعد که رفتی، میگویند اشتباه شده. اینها شکلهای استالینی ترور هستند، مانند آنچه در کتاب ۱۹۸۴”" جرج اورول آمده.
شما آخرین نویسنده بزرگ الجزایرید که در الجزایر ماندهاید. چرا؟
این را گاهی خودم هم میپرسم. به نظر من روشنفکران نباید بگریزند وقتی در کشورشان اتفاق تعیین کنندهای روی میدهد.
جایی نوشتهاید، یک دهم ثانیه کافیست تا هستی ما منفجر شود، اما برای آنکه آن را دوباره جمع و جور کنیم باید یک عمر وقت صرف کنیم.
خشونت مغز را ویران میکند. سبب آن میشود که توان تجزیه و تحلیل و اندیشیدن را از دست بدهیم. کارکرد نویسندگان و روشنفکران از قضا همینجاست: این است که ذهن را درمان کنند، و کمک کنند تا خودمان را بیابیم و پیش برویم. در این راه همه باید دست به دست هم بدهند: پزشکان، نویسندگان، روانشناسان، هنرمندان.
ورد زبان سیاستمداران این است: آنچه خراب شد، خراب شده، فکر آینده باشیم. ولی ما نویسندگان درد مردم داریم و آنها را مانند کسانی نگاه میکنیم که زبانشان را گم کردهاند و حرف زدن باید بیاموزند. در بهار عربی فقدان این چیزها احساس میشود: فقدان کتاب، نمایشنامه در مورد قیام، ولو این که خیلی خوب هم نوشته نشده باشند، سرود و ترانههایی که یاد آور گذشته باشند و از فراموش شدن آنها جلوگیری کنند.
آینده کشورهای عربی را چطور میبینید؟
[شـب تاریک وبیم موج و گردابی چنین هایل...] فکر میکنم خطراتی در پیش است که کسی فکرش را هم نکرده.
الجزایر پنجاه سال پیش که تاسیس شد، ۹ میلیون جمعیت داشت. امروز سی و شش میلیون شدهاند. بیست سال دیگر جمعیت به صد میلیون میرسد. دولت باید فکر نان و آب این افراد باشد. ذخایر نفت ما فقط تا ده سال میرسد. بعد از گرسنگی به جان هم میافتیم. اسلام برای مردم نان و آب نمیشود. اسلامگراها معتقدند تا میتوانیم باید بچهدار شویم. خواست خدا هر چه باشد همان میشود، اگر خواست او باشد، میمیریم.
ما به یک اقتصاد تکامل یافته نیاز داریم. یک دولت لائیک. وگرنه مانند کشورهای آفریقای سیاه دچار جنگ و قتل عام میشویم.
کار تونس، لیبی، مصر به کجا میکشد؟
این کشورها در خطر نابودیاند. نگاهی به لیبی بیاندازید! در مرکز لیبی بربرها زندگی میکنند، که همیشه جنگ راه انداختهاند. در شرق لیبی بازماندگان و نسلهای جدید یهودیان به زور مسلمان شده هستند. به همین دلیل قذافی منطقه بن غازی (Bengasi) را به حال خودش رها کرده بود. شمال آفریقا مانند یوگسلاوی سابق تجزیه شده. آنجا در قلب اروپا آن همه قتل و خونریزی راه افتاد، حسابش را بکنید در کشورهای فقیر و درب و داغان ما چه اتفاقی میافتد.
میتوانید تصورش را بکنید که روزی الجزایر از درون از هم بپاشد؟
فقط شانزده درصد الجزایریها عربند. یک جنبش خودمختاریخواهانه بربرهای الجزایری، و یک دولت در تبعید در پاریس هست که سه وزیرش در آلمان اقامت دارند. اینها خیلی فعالند و حتی با آنگلا مرکل ملاقات داشتهاند. بربرها با عربها آبشان توی یک جوی نمیرود. بربرها اصلا زیر بار یک دولت عربی نمیروند.
فرهاد منی (Farhad Men) خواننده معروف از همین بربرهاست و خواستههایشان را نمایندگی میکند. او سالها جنگید، حبس کشید و شکنجه شد.
در آینده در این جبهه خطر جنگ تهدیدمان میکند.
—————————————————–
منبع: دی سایت
http://www.zeit.de/2012/19/Interview-Sansal