نسرین بصیری: “بهشت” زیر پای مادران و “جهنم” زیر پای … است

نسرین را دورادور به عنوان وکیلی با وجدان و جانبدار حقوق بشر و برابری خواه می شناختم . دو سال پیش  به دلیل شغلم و همکاری با یک هفته نامۀ آلمانی،  چند باری تلفنی با هم حرف زدیم و نامه نگاری داشتیم. نسرین برای هفته نامۀ ما خاطرات می نوشت. ….

بهشت” زیر پای مادران و “جهنم” زیر پای … است
نسرین بصیری

نیمه شب است.  در میهن “عاریه” من آلمان، امروز “روز مادر” را جشن می گیرند. شرکت های بزرگ از هفته ها پیش در رسانه های چاپی و صوتی و تصویری برای تولیدات شان تبلیغ می کنند و به بچه ها توصیه می کنند چه و چه را به مناسبت روز مادر به مادران خود هدیه بدهند. گل فروشان با شدت و حدت دسته گل هاشان را در پوسترهای تبلیغاتی  به رخ می کشند و بازار شکلات و کیک و عطر وشیرینی داغ است. من تو برلین به یاد دوست کوچولوم هستم در بن که دلش برای مامانش تنگ شده و پیام مهری برایش می فرستم. دوستم روزنامه نگار است و پس از انتخابات آمده و چون نگران دستگیری است به ایران بازنگشته است. اما بیش ازهمه دلم پیش نسرین است که نمی دانم در گوشۀ زندان خبر دارد  که در این سوی مرز، امروز روز مادر را جشن می گیرند و بچه ها به مادر گل وهدیه و سرویس می دهند، یا نه.

در برلین کارو زندگی می کنم . اما دلم برای ایران می تپد و ذهنم به چنارهای “فلسطین” و “ولی عصر” گرۀ کور خورده و فکرم  بر بلندی های درکه و دماوند تاب می خورد. به در خانۀ عشق در تهران دخیل بسته ام.  نسرین را دورادور به عنوان وکیلی با وجدان و جانبدار حقوق بشر و برابری خواه می شناختم . دو سال پیش  به دلیل شغلم و همکاری با یک هفته نامۀ آلمانی،  چند باری تلفنی با هم حرف زدیم و نامه نگاری داشتیم. نسرین برای هفته نامۀ ما خاطرات می نوشت.
برای تنظیم بهتر خاطرات  از روز مره گی هایش سوالاتی کردم تا در جریان ریزه کاری های به ظاهر بی اهمیت زندگیش قرار بگیرم

نوشت شوهری دارم که برای فعالیت هایم احترام قائل است و دو فرزند دارم. با عشق از همسر و  فرزندانش حرف می زد . نوشت پیگیری بسیاری از پرونده ها را درخانه انجام می دهم، اما تلاش می کنم در حضور فرزندانم در مورد پرونده ها حرفی نزنم و با همسرم حتی از رد و بدل کردن اخبار خود داری کنم:  “سعی می‌کنم ساعاتی را که در کنار آنها هستم، خوش بگذرانم”
از دختر بزرگش مهر آوه گفت که در آن روز ها ۱۱ سال داشت و به دلیل ممنوع الخروج بودن نسرین  به همراه پدر به ایتالیا سفر کرد و بجای نسرین جایزه ای از کمیتۀ بین المللی حقوق بشر ایتالیا دریافت کرد. نوشت “این یک جهش بزرگ شجاعت برای دخترم به حساب می‌آید…شجاعت‌های بسیاری در او دیده ام”  اما “بگیر و ببندها، بیش از همه دخترم را اذیت می‌کند…به محض شنیدن صدای زنگ نامنتظر، از جا می‌پرد و نگران می‌شود”
‌‌نسرین ستوده در خاطراتش از پروندۀ  موکلانش… از دروغ و دشواری و دریغ و درماندگی هنگام رویارویی با دیوارها نوشت. از او سوال کرده بودم  “با خشم خود چه می کنید” نوشت: “خوشحالم هم اینک که این نامه را برایتان می نویسم بچه‌ها در منزل نیستند تا گریه‌ی بی‌امانم را ببینند”
حالا نسرین در زندان اوین هر غم و غصه ای که داشته باشد، نگران نیست که فرزندانش چهرۀ غصه دار او را ببینند

فرزانۀ روستایی در روز آنلاین از قول دکتر محمد ملکی رئیس دانشگاه تهران که مستقیم به اوین بردندش می نویسد:
“در سلول روبروی من زن جوانی با کودک نوپایش زندانی بود. صبح که می شد از درز در سلول می دیدم و می شنیدم که در سلول آنها باز می شد و مادر را برای بازجویی می بردند. با صدای باز و بسته شدن در، کودک حدود دو ساله از خواب بیدار می شد. یک روز به دنبال مادرش از سلول بیرون می آمد چند ساعت گریه می کرد و گاهی هم از صدای در بیدار می شد ولی دوباره می خوابید” محمد ملکی ادامه داستان این کودک را که نقل می کرد گریه امانش نمی داد. او بارها شاهد بوده که این کودک نوپا در حالی که تا کمر خود را کثیف کرده بود ساعت ها گریه می کرده و در راهروی بند،  مادرش را می جسته. هر روز  پس از  پایان بازجویی مادر را در حالی که توان سر پا ایستادن نداشت کشان کشان به در سلول می آوردند و به درون سلول می انداختند و با کودکی کثیف که ساعت ها گریه کرده و گرسنه بود تنها می گذاشتند.

دختری را می شناسم که از دانشجویان برجستۀ “دانشگاه هنر وایسن زه برلین” است و در مرحلۀ فوق لیسانس درس می خواند. همان دانشگاهی که من در زمینۀ برابری حقوق زن و مرد در آن مشغول به کار هستم. چند سال پیش در اتاقم نشسته بودم که در زدند و دو زن که تا آنزمان ایشان را ندیده بودم وارد شدند. رضوان مقدم فعال حقوق زنان و حقوق بشر و دخترش وارد شدند. انگار برای نام نویسی به دانشگاه ما آمده بودند. از روی پوستری از کارهای پرستو فروهر توجه شان به اتاق من جلب شده بود و نامم را پشت در خوانده بودند و متوجه شده بودند ایرانی هستم. بعد ها که با رضوان مقدم آشنا تر شدم فهمیدم این مادر و دخترخرد سالش … ۲۵ یا ۲۶ سال پیش در اوین زندانی بودند و رنج ها برده اند.

علی و کیانا فرزندان دو قولو های  نرگس محمدی و تقی رحمانی  شش سال دارند. تقی رحمانی اکنون پس از گذراندن رویهمرفته  ۱۷ سال در زندان های جمهوری اسلامی کشور را ترک گفته و نرگس محمدی روز مادر را در سلول های بند ۲۰۹ اوین می گذراند. لابد از اینکه کودکان خردسالش بی حضور پدر و مادر بزرگ می شوند رنج می برد و به این دلیل بیمار شده است.

مادر تقی رحمانی ۱۷ سال از زندگیش را پشت در زندان و جلو دادگاه ها و بازداشتگاه ها گذرانده تا خبری از فرزند بگیرد . حالا باید شاهد رنج بردن نوه هایش باشد و از دوری و”آواره گی”پسر و درد کشیدن عروس در” زندان” غصه بخورد.
مادر تقی رحمانی می گوید “همین الان بچه‌ها عکس پدر و مادرشون رو در تلویزیون بی‌بی‌سی دیدن و دارن گریه می‌کنن”.

—————————————————–
منبع: سیب، وبلاگ نسرین بصیری
http://www.iranologie.org

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.