محمد قراگوزلو: مبارزه‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد، ۶٫ پایان ماه عسل کینز؟

کم و بیش ۵ سال پس از آن که سرمایه‌داری نئولیبرال وارد عمیق‌ترین بحران خود – پس از رکود بزرگ ۱۹۲۹ – شده است، هنوز به درستی دانسته نیست که جهان به کدام سو می‌رود. سیاست‌های موسوم به “ریاضت اقتصادی” نه فقط از دامنه‌ی گسترده‌ی بحران نکاسته، بل که به سبب افزایش فشار بر معیشت کارگران و زحمت‌کشان، به عروج جنبش‌های اعتراضی در سراسر جهان نیز دامن زده است. ….

مبارزه‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد، ۶٫ پایان ماه عسل کینز؟

محمد قراگوزلوQhQ.mm22@gmail.com

کل این سلسله مقالات پیش کش:
رضا شهابی

به خاطر ناودان ؛ هنگامی که می بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار سپید ابر در آسمان بزرگ آرام….
…. به خاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک

(یک مه ۲۰۱۲)

(درآمد ) از رضا پهلوی تا یک مرکلیست!
کم و بیش ۵ سال پس از آن که سرمایه‌داری نئولیبرال وارد عمیق‌ترین بحران خود – پس از رکود بزرگ ۱۹۲۹ – شده است، هنوز به درستی دانسته نیست که جهان به کدام سو می‌رود. سیاست‌های موسوم به “ریاضت اقتصادی” نه فقط از دامنه‌ی گسترده‌ی بحران نکاسته، بل که به سبب افزایش فشار بر معیشت کارگران و زحمت‌کشان، به عروج جنبش‌های اعتراضی در سراسر جهان نیز دامن زده است. در چنین شرایط بغرنجی طرح یک آلترناتیو اقتصادی از همه سو مورد توجه قرار گرفته است. شکست احزاب سوسیالیست یونان (پاپاندرئو) و اسپانیا (زاپاترو) از احزاب راست میانه و پیروزی حزب سوسیالیست فرانسه بر جریان مشابه راست در دور اول انتخابات به همراه اعتلای نسبی (۱۸ درصدی) نئوفاشیست‌های باند به جا مانده از لوپن موید سردرگمی‌ها و اغتشاشاتی است که در حوزه‎‌های مختلف اقتصادی سیاسی در گرفته و به تبع آن افکار عمومی را نیز به تردیدهای جدی کشیده است. از یک طرف سوسیالیسم چپ بعد از فروپاشی کمونیسم بورژوایی هنوز نتوانسته است جایگاه واقعی خود را در میان طبقه‌ی کارگر و جنبش‌های اجتماعی ضد سرمایه‌داری باز یابد و از سوی دیگر امپریالیسم نیز هنوز بر زمین داغ بحران پای آبله مانده است. درمانده است.

همچنین افول و به حاشیه رفتن خیزش‌های ترقی‌خواهانه‌ی نان و آزادی در آفریقای شمالی و خاورمیانه یک بار دیگر این آموزه‌‌ی بدیهی را به میان آورده است که در عصر امپریالیسم بدون هژمونی قاطع و بی‌تخفیف طبقه‌ی کارگر بر جنبش‌های اعتراضی، هر آینه امکان مصادره به مطلوب این جنبش‌ها از همه سو محتمل است. مضافاً شکست امپریالیسم آمریکا در عراق و افغانستان و افق نامعلوم تحولات آینده‌ی لیبی و مصر و تونس و سوریه و بحرین این نکته‌ی مثبت را نیز ثابت می‌کند که قدر قدرتی آمریکا و متحدانش نیز – برخلاف دوران انقلاب‌های مخملی و ارتجاعی در بلوک شرق – رو به افول است و هرگونه چشم‌داشت به این که ایالات متحد و نهادهای حقوق بشری و دموکراسی‌خواه آن – از NED تا دانشگاه ییل و سیراکیوز و کتابخانه‌ی پرزیدنت بوش – دست به کارستانی بزنند، از اساس موهوم است. تا آن جا که حافظه‌ی تاریخی نگارنده به یاد دارد در ایران  مستقل از دسته گل به آب دادن – و بلافاصله پس گرفتن – علی میرفطروس فقط یکی دو سه  نفر دیگر از آمریکا و نهادهای وابسته‌اش( از دولت اسرائیل گرفته تا مرکز سولیداریتی سنتر تحت پوشش NED ) درخواست کومک مالی کرده و یا این “بخشنده‌گی” سخاوت‌مندانه را مباح شمرده‌اند.

اولی همان آقای رضا پهلوی است که اخیراً طی مصاحبه‌یی از دولت اسرائیل خواسته به جای تهاجم نظامی، برای یک بار هم که شده مانند جنتلمن‌ها رفتار و سرکیسه را شل کند. و دومی مرکلیست زنجیر گسیخته و روان پریش و نا”امید”ی است که در مقابل “استبداد و ارتجاع اسلامی پیشاسرمایه‌داری” کومک‌های امپریالیسم مدرن (سولیداریتی سنتر) را از شیر مادر هم حلال تر دانسته و تاکنون آن موضع ضد کارگری خود را پس نگرفته است. و این‌ها در شرایطی است که جنبش کارگری رزمنده‌ی ایران در آخرین موضع‌گیری خود نسبت به این نهادهای امپریالیستی، از زبان رضا شهابی نه فقط جایزه‌ی کذایی حقوق بشری آنان را پس زد، بل که اساساً نشان داد که پاکیزه‌تر از آن است که مرعوب این جوسازی‌ها شود و به این آموزه که طبقه‌ی کارگر تنها به پشتوانه‌ی نیروی خود رها می‌شود عمیقاً باور دارد.

باری در این گیر و دار نقد سوسیال دموکراسی را بر مرکز جمع‌بندی تئوری‌پردازی‌های کینز ادامه می‌دهیم و علاوه بر استدلال‌هایی که در مقالات پیشین برای توجیه چنین روی‌کردی برشمردیم، به نقل از تری ایگلتون اضافه می‌کنیم: «به نظر می‌رسد که مارکس ظهور سوسیالیسم را اجتناب‌ناپذیر می‌بیند. او چندین بار به این مساله اشاره می‌کند. در مانیفست کمونیست سقوط طبقه‌ی سرمایه‌دار و پیروزی طبقه‌ی کارگر به یک اندازه ناگزیر شرح داده شده است اما این بدین خاطر نیست که مارکس باور به قانونی مخفی در تاریخ دارد… سرمایه‌داری ممکن است در شُرُف نابودی قرار داشته باشد، اما احتمال آن وجود دارد که این سوسیالیسم نباشد که جایش را می‌گیرد. ممکن است فاشیسم یا بربریت باشد… و یا امکانی که مارکس نمی‌توانست کاملاً پیش‌بینی کند، این که سیستم ممکن است طغیان‌های سیاسی را به وسیله‌ی رفرم دفع کند. سوسیال دموکراسی مانند سدی میان آن و فاجعه عمل می‌کند. از این طریق با مازادی که از نیروهای تولیدی توسعه یافته به دست آمده می‌توان انقلاب را خرید و آن را تطمیع کرد. این مساله به هیچ وجه در طرح تاریخی مارکس نمی‌گنجد. به نظر می‌رسد که او معتقد بود که موفقیت و شکوفایی سرمایه‌داری صرفاً موقتی خواهد بود و این که سیستم سرمایه‌داری سرانجام فرو خواهد ریخت و طبقه‌ی کارگر در آن هنگام به ضرورت قیام خواهد کرد و جانشین آن می‌شود. اما این طرح بسیاری از مسائل را نادیده می‌گیرد (مسائلی که از دوران مارکس تاکنون بسیار پیچیده‌تر شده‌اند) مثل این که یک سرمایه‌داری در بحران می‌تواند کماکان رضایت شهروندانش را به دست آورد. مارکس در آن زمان با شبکه‌ی فاکس نیوز و روزنامه‌ی دیلی میل طرف نبود.»

(به نقل از نشریه‌ی آلترناتیو، ش: ۹/ چرا مارکس حق داشت؟ بخش سوم: می‌گویند مارکسیسم نوعی جبرگرایی است! نوشته‌ی تری ایگلتون، برگردان شهرام.ش) واضح است که بحث ایگلتون کامل نیست و نگارنده ملاحظات جدی بر این سلسله مقولات دارد که در جای دیگری از آن سخن خواهم گفت و واضح تر است که فاشیسم نیز چهره ی دیگری از سرمایه داری است و طرح جایگزینی آن (به عنوان آلترناتیو سرمایه داری) خطای سهوی ایگلتون است.

باری فقط با کمی تامل و حسن نیت و دقت نظر به راحتی می‌توان تشخیص داد که گزینش تیتر مبارزه‌ی طبقاتی… برای این سلسله مقالات به مفهوم دخالت مبارزه‌ی طبقاتی در تغییر روند تاریخ و مبارزه با هرگونه “فلسفه‌ی تحصلی” و پوزیتیویستی اگوست کُنت است. با این حال شرح و بسط تئوریک این مبحث را به همان کتاب امکان فروپاشی سرمایه‌داری و دلایل شکست سوسیالیسم اردوگاهی وا می نهیم و به نقد سوسیال دموکراسی – به قول ایگلتون “سد میان آن و فاجعه” – ادامه می‌دهیم.

در افزوده:شخصاً آبا و اجداد و ایل و طایفه‌ی استاد ایگلتون را نمی‌شناسم. منت بگذارید اگر احتمالاً پدر یا عموی ایگلتون کُنت یا سِر بوده است او را “تا اطلاع ثانوی” از لقب “کنت زاده” معاف فرمائید!

جمع‌بندی آرای کینز
بسیاری از تحلیل­گران کینز را در حد فاصل مارکس ـ انگلس و آدام اسمیت ـ هایک گذاشته­اند و تئوری­های اقتصاد کلان او را – همچون گیدنز – راه سومی میان اقتصاد مبتنی بر اجتماعی کردن وسائل تولید (لغو مالکیت خصوصی و الغای کارمزدی) از یک‌سو و اقتصاد بازار آزاد دانسته­اند. مقایسه میان افکار مارکس و کینز هنوز هم از مباحث جدی و جذاب اقتصادی است.[۱] برخی از تئوری کینز و به طور کلی دولت مداخله­گر تحت عنوان “سوسیالیسم خزنده” سخن گفته­اند و سوسیال دموکراسی دولت رفاه را مقدمه­یی برای گذار به سوسیالیسم کارگری خوانده­اند. به نظر ما چنین نیست و افکار و تئوری­های کینز با وجود درجه­یی از ترقی­خواهی نسبت به ایده­ئولوژی دست نامریی آدام اسمیت و بازار آزاد ­میسز ـ ­هایک و دکترین شوک میلتون فریدمن در مجموع جناح چپ بورژوازی را نماینده­گی می­کند. استدلال ما مبتنی بر فشرده­ی روش‌هایی­ست که کینز در مهم­ترین اثرش (تئوری عمومی) تدوین کرده است. در این جا به پایه­ی اصلی مباحث کینز اشاره می­کنم.

  • برخلاف مبانی اقتصاد لیبرالی کلاسیک که معتقد بود در منطق بازار آزاد، عرضه به تقاضا می­انجامد، کینز با تاکید بر این نکته که تقاضا شکل دهنده­ی اصلی عرضه و به تبع آن اشتغال است، ریشه­ی بحران­های اقتصادی را در ناکافی بودن تقاضا دانست. کینز استدلال کرد که کاهش نرخ بهره و افزایش بهره­وری سرمایه مناسب­ترین زمینه برای تشویق سرمایه­گذاری است. همچنین نرخ بازده انتظاری سرمایه در صورتی که از نرخ بهره زیادتر باشد، سرمایه­گذاری مناسب­تر شکل خواهد بست.
  • دولت اقتصادی کینز باید سیاست­های پولی و مالی را تنظیم و کنترل کند. هر چند نرخ بهره در بازار پول معین می­شود، اما در عین حال بانک مرکزی می­باید حجم پول را کنترل کند.
  • دولت اقتصادی کینز باید زمانی که سرمایه­گذاری در بخش خصوصی کاهش می‌یابد، به شیوه­ی کومک مالی به صنایع و بانک‌ها به رونق سرمایه­گذاری کومک کند.
  • کینز طرف­دار نظام پولی ثابت بود و اگرچه با توجه با قدرت اقتصادی آمریکا نتوانست در کنفرانس برتون وودز نظریه­ی دکستروایت (دلار سرمایه­داری) را مغلوب کند، اما در اقتصاد کلان کینزی، نظام پولی ثابت بر مبنای طلا یک اصل است.
  • · در مورد دستمزد کارگران، کینز اقتصاد کلاسیک لیبرالی را به چالش کشید. این جماعت آدام اسمیتی یکی از دلایل افزایش بی­کاری در جریان بحران ۱۹۲۹ را دستمزد بالای کارگران می­دانستند و معتقد بودند بی­کاری زمانی به وجود می­آید که کارگر حاضر نیست با دستمزد کم کار کند. راه‌حل این مشکل نیز سپردن گریبان کارفرما و کارگر به دست نامریی بازار بود. به نظر لیبرال­ها اگر بازار به حال خود رها شود و سطح دستمزدها کاهش یابد، بی‌کاری از میان خواهد رفت. اما کینز از انعطاف ناپذیری معمول مزد دفاع کرد و کاهش درآمد ملی را از دلایل بی­کاری برشمرد. ژاک روئف – در مقام یکی از تئوریسین­های اقتصاد لیبرال – بر این باور بود که به جز مداخله­ی دولت در مساله­ی دستمزد، مقوله­ی انعطاف ناپذیری مزد مهم‌ترین دلیل بی­کاری است و همه­ی گناه بر گردن کارگران مزدی است که به تبع کاهش نرخ نزولی سود و افت قیمت­ها حاضر نمی­شوند با دستمزد کم کار کنند.
  • کینز رکود اقتصادی را در ارتباط با کاهش سرمایه­گذاری تبیین کرده است. کاهش سرمایه­گذاری زمانی رخ می­دهد که ظرفیت‌های اقتصادی با سرعت بیش‌تری از سطح تقاضای کل فزونی یابد. در چنین شرایطی لاجرم سرمایه­گذاری و به تبع آن سود، رو به افول می­نهد و به دنبال آن درآمدها منقبض می­شود و اقتصاد به رکود می­گراید. البته در شکل­بندی رکود عواملی که در دوران رونق اقتصادی ایفای نقش کاذب می‌کنند، مانند بورس بازی، اعتبار بر اساس اعتبار و ناترازمندی­های مالی نیز موثرند.

در مقابل نقدهای کینز بر روند بحران­زای بورس‌بازی و ایجاد حباب، کسانی همچون هاوتری از درآمدزایی اعتبار دفاع کرده­اند و گفته­اند پول­هایی که از سوی بانک­ها به صورت وام به در اختیار سرمایه­داران قرار می­گیرد در راستای پرداخت دستمزد کارگران و تهیه مواد اولیه و ابزار تولید به کار می­رود و پس‌انداز مولد این درآمدها از درآمدهای ناشی از اعتبارات برون بانکی کم­تر نیست. شاید هاوتری به بازپرداخت این اعتبارات توجه نکرده است. شاید هاوتری به درآمدی ناشی از اعتبارات بانکی از منظر مطالبات از پیش تضمین ستانده شده­ی بانک­ها و لزوم تادیه­ی آن­ها و در نتیجه کنار گذاشتن مقادیر معتنابهی از پول و حذف درآمدها دقیق نشده باشد. شاید هاوتری به حباب­هایی که اعتبار بر اساس اعتبار در بازار بورس ایجاد می­کند، متمرکز نشده باشد. شاید ترکیدن این حباب‌ها در ابتدای بحران ۱۹۲۹ سقوط سهام و اعتبارات برای هاوتری در رویا گذشته باشد. با تمام این اوصاف تکرار بحران ۱۹۲۹ در ۲۰۰۸ حتماً “روح”­ هاوتری را دچار عذاب ناشی از این غفلت کرده است.

درباره­ی انعطاف پذیری دستمزدها و قیمت­ها، هنوز میان اقتصاددانان نئوکینزی و نئوکلاسیک جدید اختلاف نظر جدی موجود است. به نظر نئوکینزی­ها الگوهای تسویه­ی بازار نمی­توانند نوسان­های اقتصادی کوتاه مدت را توضیح دهند. در نتیجه آنان از الگوهایی مبتنی بر دستمزدها و قیمت­های “چسبنده” دفاع می­کنند و برای تعلیل بی­کاری اجباری و تاثیر شدید سیاست­های پولی بر فعالیت­های اقتصادی به چسبنده­گی دستمزدها و قیمت­ها استناد می­کنند. در این تبیین­ها گفته شده است که در اقتصاد همه­ی قیمت­ها را در یک زمان تنظیم نمی­کنند. تعدیل قیمت­ها در کل اقتصاد به طور متناوب منظم می­شود. تنظیم متناوب قیمت­ها، تعیین قیمت­ها را پیچیده می­کند. چرا که بنگاه­ها درباره­ی قیمت‌های خود نسبت به قیمت­هایی که سایر بنگاه­ها مطالبه می­کنند، دغدغه خاطر دارند. تنظیم متناوب قیمت­ها می­تواند سطح کلی قیمت­ها را به تدریج تعدیل کند، حتا وقتی هر یک از قیمت­ها به طور مکرر تغییر کند.

گروهی دیگر از نئوکینزی­ها رکود را ناشی از ناتوانی در هم­آهنگی دانسته­اند. به نظر ایشان هم­آهنگی می­تواند در تعیین دستمزدها و قیمت­ها مطرح شود. زیرا آنان که قیمت­ها را تنظیم می­کنند باید اقدام سایر تعیین کننده­گان قیمت و دستمزد را پیش‌بینی کنند [جلوگیری از رقابت]. رهبران اتحادیه­های کارگری که برای دستمزدها مذاکره می­کنند، به امتیازات آتی سایر اتحادیه­های کارگری توجه دارند. بنگاه­هایی که قیمت­ها را تعیین می‌کنند، مراقب قیمت­هایی هستند که سایر بنگاه­ها مطالبه خواهند کرد. برای دیدن این که چگونه رکود می­تواند به عنوان ناتوانی در هم­آهنگی مطرح شود به این مطلب توجه کنید. “اقتصاد از دو بنگاه تشکیل شده است. بعد از کاهش عرضه­ی پول، هر بنگاه باید تصمیم بگیرد که آیا قیمت خود را کاهش دهد یا نه. هر بنگاه خواهان حداکثر سازی سود است. اما این سود نه تنها به تصمیم قیمت­گذاری بسته­گی دارد، بل­که به تصمیم اتخاذ شده بنگاه دیگر نیز بسته­گی خواهد داشت. اگر هیچ کدام از بنگاه­ها قیمت خود را کاهش ندهند، حجم پول واقعی (حجم پول تقسیم بر سطح قیمت) کم می‌شود، رکود رخ می­دهد و هر بنگاه سود کم­تری کسب می­کند.” بخش مهم دیگر اقتصاد نئوکینزی گسترش نظریه­های جدید بی‌کاری بوده است. به طور معمول اقتصاددانان [لیبرال] فرض می­کنند اضافه عرضه­ی نیروی کار، فشاری برای کاهش دستمزدهاست و در نتیجه‌ی­ افزایش نیروی کار، بی­کاری نیز کاهش خواهد یافت. بنابراین طبق نظریه­ی اقتصاد استاندارد، بی­کاری یک مساله­ی خود تصحیح کننده است. اما اقتصاددانان نئوکینزی بیش­تر گرایش به نظریه­هایی دارند که دستمزدهای کارایی نامیده می­شود و برای توضیح امکان شکست ساز و کار تسویه­ی بازار به کار می­رود. به اعتبار این نظریه­ها دستمزد بالا بهره­وری کارگران را افزایش می­دهد. تاثیر دستمزدها بر کارایی کارگر می­تواند شکست بنگاه­ها در کاهش دستمزدها را به رغم اضافه عرضه­ی نیروی کار توضیح دهد. حتا اگر کاهش دستمزد موجب کاهش صورت حساب دستمزد بنگاه شود. اگر این نظریه­ها درست باشد، بهره­وری کارگران و سود بنگاه نیز تنزل پیدا می‌کند.

«از آن جا که اقتصاد کینزی، یک مکتب فکری مرتبط با اقتصاد کلان است، در نتیجه طرف­داران‌اش نیز در مباحث مختلف سیاست اقتصادی مواضع واحد ندارند. در گسترده‌ترین سطح اقتصاد نئوکینزی در برابر برخی نظریه­های کلاسیکی جدید رکودها را نمایان‌گر کارکرد بازارها نمی­داند. عناصر اقتصاد نئوکینزی مانند هزینه‌های فهرست انتخاب، قیمت­های تنظیم شده به طور متناوب، شکست در هم‌آهنگی و دستمزدهای کارایی، بیان­گر انحراف بسیار از فرض­های اقتصاد کلاسیکی است که مبنای فکری برای توجیه معمول اقتصاددانان را از اقتصاد بازار فراهم می­کند. در نظریه­ی نئوکینزی­ها رکودها به سبب برخی ناتوانی­های بازار در سراسر اقتصاد به وجود می­آید. بنابراین اقتصاد کینزی منطقی برای مداخله­ی دولت در اقتصاد مانند سیاست مالی یا پولی ضد چرخه­یی فراهم می­کند.» (گریگوری منکیو. مقاله: مکتب کینزی، ترجمه­ی حسین میر جلیلی، روزنامه­ی ایران ۲۶/۲/۱۳۸۷)

نگاه کینز و به تبع او نئوکینزین ها به مساله­ی تورم و راهکارهای خروج از آن در همان اثر مشهور “تئوری عمومی” تنظیم شده است. در این ارزیابی­ها تورم به عنوان عوارض ناشی از به هم خوردن تعادل نقش دولت در بازار دانسته آمده و راه­حل آن نیز دخالت مستقیم دولت در بازار است. کینز گمان می­زد در شرایطی که افراد به پس­انداز کننده­گانی تبدیل می­شوند که نمی­خواهند پول یا سرمایه­ی خود را – هر چه قدر ناچیز باشد – وارد چرخه‌ی اقتصادی کنند، در نتیجه­ چرخ­های رونق اقتصادی از حرکت باز می‌ماند. در چنین شرایطی که بی­اعتمادی به چرخه­ی مالی وجود دارد دولت می­باید افراد را تشویق به سرمایه­گذاری کند و برای شکستن سد این بی­اعتمادی دولت خود می­باید پیشگام سرمایه‌گذاری شود تا دیوار بی­اعتمادی و به تبع آن یخ­های رکود را بشکند. در این شرایط کینزین‌ها حتا به روی­کردهای معطوف به اشتغال­زایی از نوع حاج میرزا آغاسی – که به گمان صاحب این قلم در عصر خودش مترقی بوده است – روی آوردند. اگر لازم شد به عده­یی پول بدهید چاه بکنند و به گروهی دیگر پول بدهید که همان چاه را پر کنند. در نتیجه­ی این تبادل مالی، دستمزد کارگران ناگزیر وارد بازار می­شود، کالاها فروش می­رود نرخ تورم کاهش می­یابد و شکوفایی اقتصادی شکل می­بندد.

دهه­ی هفتاد پایان عمر تئوری­های کینز بود. افزایش حجم پول و بالا رفتن هزینه‌های دولتی و “مالیات­های سنگین بر بورژوازی”، نه فقط به ایجاد بحران در دولت‌های رفاه دامن زد، بل­که زمینه­ها را برای عروج دست راستی­ترین نظریه­های اقتصادی مکتب وین و شیکاگو مساعد ساخت.

ادامه دارد…

بعد از تحریر
۱٫ چهار سال پیش طی درآمدی بر مقاله‌ی “شکننده‌گی طبقاتی دولت دهم” چنین نوشتم:

<< نگارنده متعلق به نسلی از جوانان نیمه‌ی نخست دهه‌ی پنجاه است که در ادبیات سیاسی‌شان بس‌آمد واژه‌هایی همچون بورژوازی کمپرادور، بورژوازی ملی مترقی، سگ زنجیره‌یی امپریالیسم، امپریالیسم جهانی به سرکرده‌گی آمریکا”، “سوسیال امپریالیسم، سه جهان کوبا، ویتنام و چین و… به نحو بارزی برجسته می‌نمود….>>

در افزوده : از آن زمان تا کنون سی و چند سال گذشته اما سکه ی پرنوسان زنده گی سیاسی نگارنده همواره بر زمین شرافت و دفاع از حقوق زحمت کشان نشسته است.نگفته پیداست که نوع چرخش این سکه همیشه مطلوب نبوده و ای بسا که بارها وارونه چرخ خورده است اما در همان وارونه گی نیز به سر سپرده گی مالی سرمایه تمکین نکرده است. بدون تواضع صوفیانه بارها اعتراف کرده ام که بخشی از برداشت ها و تحلیل های سیاسی من در ادوار مختلف از بیخ و بن نادرست بوده است. توهم به متعارف شدن بورژوازی به عنوان انکشاف مثبت در مبارزه ی طبقاتی؛ توهم به دولت حجاریانی و…. همه در این شمار است. من خود بارها این نوسانات را که گاه اجباری بوده است به نقد کشیده و کوشیده ام گسست ها و شکست های نظری را ترمیم کنم. با این حال تحت هیچ شرایطی مرعوب غوغای غوکان نشده و در برابر سرمایه سالاران یک گام پس ننشسته ام. در کشور ما از خود سخن گفتن – به تعبیرشاملو- مذموم ترین صفات است. بگذریم….

۲. جستجوگر (searcher) گوگل و مشابه به اعتبار سابقه‌یی ده پانزده ساله، نسبت به بسیاری از مقاومت‌ها و جان‌فشانی‌ها و مبارزات آشکار و پنهانِ تا دم مرگ جوینده‌گان شادی خاموش است. برای کسان و ناکسانی که آدم‌ها را بدون در نظر گرفتن عقب نشینی‌ها و پیشروی ها و بدون ارزیابی در کانتکست‌های زمانی خاص و محدودیت‌ها و محذوریت‌ها، فقط به پشتوانه حافظه‌ی کوتاه مدت گوگلی خود ارزیابی می‌کنند، تبعاً غیر ممکن است با رمز و اسطرلاب پلیسی خود و پس از ساعت‌ها دخیل بستن به بارگاه پیسی بسیاری از حوادث ناگفته ی دهه ی شصت و هفتاد را کشف کنند.اما به قول حافظ ما:

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

این را هم برای آخرین بار خطاب به شرافت رنگ باخته‌ی گردنه بگیران جدید می‌گویم می‌گذرم که نیک بختانه هنوز از آن وقایع زمان چندانی سپری نشده است که انسان‌های شرافت‌مند حاضر در چپ ایران نتوانند به عمق رنج و دردی که بر ما رفته است شهادت دهند.فقط با اخلاق پرویز ثابتی ها می شود همه ی وقایع اتفاقیه ی ادوار روزگار ادبار زده را نفی کرد…..

۳٫ این سلسله مقالات را با نقد آرای آنتونی گیدنز جمع خواهیم کرد و بساط‌مان را در جایی دیگر خواهیم گشود. ما با این شانتاژها از گود خارج نخواهیم شد. بارها نوشته‌ام و تکرار می‌کنم:

ما برای جمع کردن این بساط مبارزه می‌کنیم.

اخلاق فاسد و فاشیستی مرکلیستی در هر “نوچه”‌یی که نفوذ کرده باشد به مثابه‌ی اخلاق طبقه‌ی حاکم بورژوازی باید برچیده شود.

۴٫ برخلاف توهم “روشن فکران” بریده صاحب این قلم به عنوان پر کارترین نویسنده‌ی سایت البرز تا آخرین مرحله‌ی حیات این سایت در آن جا مقاله نوشته است. از قضا فیلترینگ و سپس حذف نهایی سایت البرز با واپسین مقاله‌ی من همراه شد. همه‌ی کسانی که مقالات سایت البرز را پی گرفته‌اند گواهی می‌دهند که آن سایت دموکراتیک‌ترین سایتی بود که امکان نوشتن را برای جمع کثیری از روشن فکران واقعی با آرای متنوع فراهم ساخته بود. و باز هم دنبال کننده‌گان مقالات آن سایت، خوب می‌دانند که تحلیل‌های این قلم به دلایل مختلف از جمله تاکید بر ضرورت بی تخفیف هژمونی طبقه‌ی کارگر بر هر جنبش اجتماعی ترقی‌خواه، نقد رفرمیسم و لیبرالیسم، نقد تمکین به هژمونی خرده بورژوازی و بورژوازی لیبرال در جنبش سبز، نقد مستقیم و مکرر احزاب و سازمان‌ها و بدنه‌ی تشکیلاتی جنبش سبز و…. در اقلیت بود.  این نکته چند بار توسط مدیران سایت در اعتراض به سمپات های مقالات این جانب – که نسبت به درج آن ها در بخش دیدگاه اعتراض داشتند-  به شکل مکتوب یادآوری شد.در اقلیت ماندن هیچ حق ویژه‌یی به اکثریت نمی‌دهد. حنای موش دوانی مرکلیست‌ها برای فعالان داخلی از همان زمان پیوستن به “ویک‌اندهای انترناسیونالیستی” رنگ باخته است. آنان را برای همیشه به حال خود وا می‌نهیم و به تبیین اولویت‌های مبارزه‌ی طبقاتی ادامه می‌دهیم.

پی‌نوشت:


۱٫ از جمله بنگرید به مقاله­ی پل ماتیک تحت عنوان “مارکس و کینز” ترجمه­ی ناصر زرافشان، مندرج در:
http://www.Alborz.net.ir

————————————————–
بخش نخست این مقاله را در آدرس زیر مطالعه کنید:
http://www.lajvar.se/1390/12/25/14263

بخش دوم این مقاله را در آدرس زیر مطالعه کنید:
http://www.lajvar.se/1391/01/16/14806

بخش سوم این مقاله را در آدرس زیر مطالعه کنید:
http://www.lajvar.se/1391/01/24/14982

بخش چهارم این مقاله را در آدرس زیر مطالعه کنید:
http://www.lajvar.se/1391/01/30/15220

بخش پنجم این مقاله را در آدرس زیر مطالعه کنید:
http://www.lajvar.se/1391/02/04/15370

ارسال دیدگاه