سهم زباله گردهای تهران از روز کارگر؛ یک دستکش و یک گل سرخ

در میان زباله‌گردها بسیار می‌توان کودکانی را با کمتر از سن قانونی کار دید؛ کودکانی که به صورت غیرقانونی و تنها، از افغانستان آمده و باید هر ماه بخش عمده‌یی از درآمد خود را برای تامین معاش خانواده به افغانستان بفرستند. ….

(گزارش روزنامه اعتماد از دیدار هیئت مدیره انجمن با کودکان زباله گرد)
بنفشه سام گیس – روزنامه اعتماد:
تردد زباله‌گردها تصویر آشنایی برای تهرانیان است. کودک و نوجوان و بزرگسالی که سطل‌های زباله را می‌کاود و بطری‌های پلاستیکی، کیسه‌های مشمایی، کاغذ و مقوا را از دل کیسه‌های زباله‌یی که در سطل‌ها رها شده‌اند بیرون می‌کشد و در گونی چرک و تیره رنگی که همراه دارد می‌اندازد. هر تکه از زباله‌یی که در خانه شهروندان حکم یک وسیله دور انداختنی و زاید و متعفن را دارد، برای آن زباله‌گرد به اندازه یک اسکناس آبی یا سبز یا قرمز می‌ارزد. در حالی که چندی پیش مصطفی سلیمی، مدیرعامل وقت سازمان خدمات موتوری شهرداری تهران اعلام کرد که «زباله‌دزدی کاری غیرقانونی است» و با وجود اعلام مکرر مسوولان شهرداری درباره غیرقانونی بودن جمع‌آوری زباله توسط افرادی که هیچ پیمان و قرارداد رسمی یا موقتی با شهرداری ندارند و «زباله‌گرد» لقب گرفته‌اند، اما پیمانکارانی که در محل گردآوری و فروش زباله‌ها حضور دارند مدعی هستند که زباله‌های جمع شده توسط زباله‌گردها را به شهرداری تحویل می‌دهند تا به مراکز بازیافت فرستاده شود. زباله‌هایی که عموما توسط کودکان یا جوانانی جمع‌آوری می‌شود که به دلایل نه چندان متعددی، نه تنها حرفه دیگری غیر از جمع‌آوری زباله را نمی‌توانند پیشه خود قرار دهند بلکه شرایط خانوادگی آنها آنقدر اسفناک است که هر لحظه از شبانه روز را باید نگران از دست دادن این شغل موقت که درآمد حاصلش باید خانواده گرسنه‌یی را سیر کند باشند. به همین دلیل هم محل اقامت آنها در دورافتاده‌ترین نقاط شهر و پنهان از تردد عمومی واقع شده و هیچ علاقه‌یی هم به افشای وضعیت کار و کسب خود ندارند. چنان‌ که روز دوشنبه که اعضای انجمن حمایت از حقوق کودکان به همراه چند خبرنگار، راهی یکی از مراکز استراحت زباله‌گردها شدند تا با اهدای شاخه‌یی گل، روز کارگر را به آنها که اصلا نمی‌دانستند روز کارگر چه روزی است، تبریک بگویند، زباله‌گردها، نگران از آنکه این جمع، از یک مرکز دولتی و برای سد کردن منبع درآمد آنها آمده باشند، هراسان و شتابزده از اعضای انجمن خواستند که هر چه زودتر محل را ترک کنند.

مهاجرانی که بار پاکسازی چهره شهر را به دوش می‌کشند
آنچه در همان مشاهدات و مکالمات کوتاه رد و بدل شد، گواه این بود که اغلب زباله‌گردهای شهر تهران را مهاجران افغان تشکیل می‌دهند که فاقد هرگونه برگه تردد و اقامت هستند و هر لحظه را در نگرانی بازداشت و اخراج از ایران به سر می‌برند اما در میان زباله‌گردها بسیار می‌توان کودکانی را با کمتر از سن قانونی کار دید؛ کودکانی که به صورت غیرقانونی و تنها، از افغانستان آمده و باید هر ماه بخش عمده‌یی از درآمد خود را برای تامین معاش خانواده به افغانستان بفرستند. کودکان ۱۲ و ۱۵ ساله افغان که از ساعت ۸ و ۹ صبح، گونی‌های بسیار بزرگ کثیف را بر دوش می‌گیرند و سوار بر وانت یا سه‌چرخ‌های زباله‌گردهای بزرگسال، راهی مناطق مختلف شهر می‌شوند و کنکاش در دل سطل‌های زباله تا پاسی از شب و پیش از شروع به کار خودروهای جمع‌آوری زباله شهرداری ادامه دارد. بزرگسال‌ها، عموما مردانی هستند که همچون کودکان هموطن خود، خانواده چشم به راهی را در افغانستان جا گذاشته‌اند و بسیاری از آنان چند سال است که خانواده خود را ندیده‌اند و فقط به فرستادن درآمد خود برای خانواده اکتفا کرده‌اند. برخی از آنها که موفق به انباشت پس‌اندازی شده‌اند، یک سه‌چرخ خریده‌اند و سه‌چرخ برای یک زباله‌گرد، حکم طلا را دارد زیرا هم می‌تواند مقدار زباله بیشتری جمع کند و هم تنوع بیشتری از مناطق را پیش‌رو داشته باشد. قیمت هر سه‌چرخ به گفته پیمانکارهای حاضر در محل گردآوری زباله‌های جمع شده، بیش از یک میلیون تومان است و پیمانکارها، این سه‌چرخ‌ها را از میدان گمرک تهران می‌خرند. اما تعداد زباله‌گردهای صاحب سه‌چرخ در مقابل بقیه همکاران‌شان که باید پای پیاده خیابان‌های شهر را طی کنند، در مقیاس هیچ در برابر هزار است. زیرا درآمد فروش زباله برای زباله‌گردها هیچگاه به آن حد نمی‌رسد که بتوانند به تامین رفاه برای خودشان بیندیشند و صرفا باید در پی گذران روزانه و پاسخ دادن به انتظار خانواده‌یی فقیر و گرسنه در کیلومترها دورتر باشند. پیمانکاری که زباله‌ها را می‌خرد، می‌گوید که برای هر کیلو نان خشک و کیسه مشمایی، صد تومان و برای هر کیلو پلاستیک ۲۵۰ تومان می‌پردازد.

۸۴ کیلو زباله؛ ۲۰ هزار تومان
در یکی دیگر از مراکز گردآوری زباله که مقاومت کمتری در مقابل اعضای انجمن شکل می‌گیرد، به ارتفاع دیوار دو متری که فضای داخل را از نظر پنهان کرده، گونی‌های انباشته از آهن و آلومینیوم و نان خشک و پلاستیک را به دیوار تکیه داده‌اند. یکی از کودکان زباله‌گرد که ظرف مدت سه روز ۸۴ کیلو زباله جمع کرده، دو گونی زباله را روی باسکول می‌گذارد و پیمانکار، سر جمع حساب کرده و می‌گوید که قیمت این حجم زباله ۲۰ هزار تومان است. پیمانکار ظاهر کاملا متفاوتی با زباله‌گردها دارد و برخلاف زباله‌گردها که در پایان روز، ظاهری خسته دارند و با وجود آنکه دست و رویی شسته‌اند، اما انگار که تعفن زباله با نفس و نگاه‌شان یکی شده، پیمانکار ظاهری آراسته و ناآشنا با زوایای پنهان و آشکار زباله‌گردی دارد. وقتی پیمانکار اجازه بازدید از محل زندگی زباله‌گردها را می‌دهد، زباله‌گردها به آلونک‌هایی اشاره می‌کنند که در هر کدام، شش یا هفت زباله‌گرد کودک و جوان و میانسال در کنار هم زندگی می‌کنند، در حالی که وسعت هر آلونک با دیواری از جنس ورق‌های حلب و کارتن مقوایی و سقفی از جنس الوار و سفره‌های نایلونی، بیش از سه متر مربع نیست و هیچ وسیله رفاهی جز یک دستگاه تلویزیون و چند پتو و یک گاز پیک‌نیکی در آلونک‌ها نمی‌توان پیدا کرد.

اما هر زباله‌گرد هم برای هر ماه زندگی در همین آلونک‌های سه متری، باید ماهانه ۲۰ هزار تومان اجاره به پیمانکار بدهد. اعضای انجمن حمایت از حقوق کودکان به هر یک از زباله‌گردها یک جفت دستکش کار می‌دهند. در همین حال می‌توان از زبان بسیاری‌شان شنید که تا به حال از دستکش استفاده نکرده‌اند و کودکان زباله‌گرد، زخم‌های دست‌هایشان را نشان می‌دهند؛ زخم‌هایی که بر اثر کاویدن در سطل‌های زباله و برخورد با زباله‌هایی مثل سرنگ و شیشه‌های شکسته و لبه تیز قوطی‌های کنسرو ایجاد شده است. پیمانکار درباره میزان درآمد زباله‌گردی اظهارنظری نمی‌کند اما تاکنون بسیار شنیده شده که پیمانکاران که از چند سال قبل، با عقد قرارداد با شهرداری، جمع‌آوری و تفکیک روزانه بیش از هفت هزار تن زباله را بر عهده گرفته‌اند از درآمد قابل توجهی برخوردارند در حالی که سهم بسیار ناچیزی از این درآمد به زباله‌گردها که جمع‌آوری زباله‌ها بر دوش آنهاست می‌رسد. مردان کوچک و بزرگی که بیشترین سهم آنها از «طلای سیاه» نفس کشیدن بوی تلخ تعفن و بر دوش کشیدن بار تفاله‌های شهر است، هیچ رغبتی به پرده‌برداری از لگدمال شدن حقوق انسانی‌شان در همسایگی ساختمان‌های بلند و شهرنشینان متمدن ندارند.

ارسال دیدگاه