نامه نواده میرزا رضا کرمانی از زندان اوین، به مناسبت سالگرد ترور ناصرالدین شاه

در سینه کش این کوه، کمر دشمنان ما خواهد شکست و ثمره صبرمان را خواهیم دید، بی تردید. ….

نامه نواده میرزا رضا کرمانی از زندان اوین، به مناسبت سالگرد ترور ناصرالدین شاه

ندای سبز آزادی:
دوازدهم اردیبهشت ماه مصادف است با سالگرد ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی. به همین مناسبت «مزدک علی نظری» نویسنده و روزنامه نگار – نواده میرزا رضا کرمانی – پیامی منتشر کرده است که در ادامه می خوانید.
«علی نظری» به دلیل اعتراض به سرکوب مردم در جریان حوادث پس از انتخابات ۸۸، به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شده و هم اکنون با وجود بیماری تیروئید، بدون امکانات درمانی لازم در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است.
این روزنامه نگار که سابقه همکاری با نشریاتی چون فرهیختگان، تماشاگران، نسیم و سینما را دارد در آخرین ساعات روز ۱۷ آبان‌ماه سال ۱۳۸۸ در منزل شخصی اش بازداشت شده بود.
علی نظری متولد سال ۵۶ و دانشجوی اخراجی رشته ادبیات است. او سردبیر سایت «خبرنگاران صلح» و همکار پیام آوران، رویش، نوآوران و ایران ورزشی بوده است.

سایت «خبرنگاران صلح» چند روز پیش از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری فیلتر شد. مزدک‌علی نظری در سال ۸۶، از جمله برندگان جایزه «یار قلم» بود. این جایزه به یاد مهران قاسمی، روزنامه‌نگار فقید ایرانی، به پنج خبرنگار برتر سال داده شد.
این روزنامه نگار و وبلاگ نویس تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری دو سال پیش سابقه فعالیت سیاسی یا دستگیری نداشته بود در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ پس از تحمل بیش از ۳ ماه بازداشت غیرقانونی از زندان بطور موقت آزاد شد اما از شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب و توسط قاضی مقیسه به تحمل سه سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شد.

این دومین نامه آقای علی نظری از زندان است. او در نامه اول خود که پیش از این در ندای سبز آزادی منتشر شد، به ذکر شرح حال خود و بسیاری از جوانان این مرز و بوم پرداخت.

به گزارش «ندای سبز آزادی» آنچه در پی می آید، دومین نامه این زندانی سیاسی است:
صبر سوزان

آن گلوله آتشین که صد و هفده سال پیش سینه «ناصرالدین شاه قجر» را شکافت و به کام سلطان صاحب قران شرنگ مرگ ریخت، «نه» بزرگی به حکومت جور بود که به اقتضای زمانه با سرب داغ به زبان آمد. درست روز اول ماه مه سال ۱۸۹۶، وقتی شاه به شکرانه پنجاهمین سالگرد سلطنتش به پابوس شاه عبدالعظیم رفته بود و در لحظه ای حساس از تاریخ، بی محافظ میان زائران حرم پا گذاشت؛ تقدیر چنین بود که جد شهیدم «میرزا رضا کرمانی» به نیابت تمام مبارزان و روشنفکران زمان مجاهدت کند و تیشه به ریشه ظلم بکوبد.
از آن روزگار سال ها گذشت و و گرچه سر میرزا رضا در میدان مشق پایتخت بالای دار شد و خاک مزارش بر باد رفت، اما ثمره آن رشادت ها اندک اندک به بار نشست؛ و یک قرن بعدتر برای این کوچک ترین نواده او نامی نیک و بی شک روزگاری نه تاریک میراث ماند. امروز بازمانده آن شیخ شاه کش با اسلحه وداع کرده و شیفته «گفتگو»ست.

به جای زخم زدن، با قلم زخمه می زند و می داند جادوی کلمات بهترین مهمات برای جدال با جابران است. می داند دیوارهای زندانی که در آن گرفتار آمده، با گلوله سوراخ نمی شود ولی این شعرها که او و هم بندیانش بر سیمان سرد می نویسند قطعا آن را پوک و پوسیده خواهد کرد، قفل سیم خاردارهایش را خواهد گشود.

حالا شاهان و سلاطین بسیار جای آن تک شاخ های قدیمی را گرفته اند و به جای یکی، چندین و چند شاه قجر داریم. هر کدام پاره ای امپراتوری دارند و به جایی از این خاک چنگ انداخته اند. حالا به بیش از یک میرزا رضا نیاز است؛ برای تیشه زدن، برای مارشانه سوزاندن. برای اصلاح و ساختن ایران به «همت» و البته «صبر» تمام ایرانیان نیاز است.
در دنیای شخص من، سرهنگ نظری – پدر بزرگوارم- اسطوره عطوفت و صبر است. هربار که به ملاقات می آید احوال می پرسد و از پشت شیشه های چرک کابین با چشم هایش به صبوری دعوتم می کند. «صبر سوزان» او را می بینم و شک ندارم که این از گلوله داغ میرزا رضا گزنده تر است. شک ندارم استواری مردان و زنان روشنفکر و آزاده از توان تمام شکنجه گران بیشتر است.

در سینه کش این کوه، کمر دشمنان ما خواهد شکست و ثمره صبرمان را خواهیم دید، بی تردید.

مزدک علی نظری/ اردیبهشت ماه ۱۳۹۱/ بند ۳۵۰ زندان اوین

ارسال دیدگاه