رضا طالبی: روشنفکری خاکستری از مشروطه تا بیتوته

روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه ‌است که با دغدغه‌های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می‌کنند. ….

روشنفکر چیست و یا کیست؟ به چه کسی میتوان روشنفکرگفت؟ معیارهای درونی و برونی روشنفکری عام چیست؟ روشنفکران در حرکتهای ملی و قومی چه تاثیری داشته اند؟ روشنفکرنمایی چیست؟ روشنفکری دینی و روشنفکری سکولار چه ساختارهایی را دنبال و به چیزهایی دست یافته اند؟ اینها و بسیاری سوالات دیگر که در ذهن همگان با اندکی کنکاش میتوان یافت٬ همیشه به نوعی مثال پادشاه لخت و خیاط مکار را برای بنده تداعی میکند که همگان می انگارند که سلطان البسه بر تن دارند و حال آنکه می بینند ندارد و کودکی ساده دل و تمیز فریاد بر می اورد که پادشاه لخت است و این است حکایت تلخ و دراز ما! من هم مینویسم با وقوف به ترس از اینکه همانند مستشارالدوله که کتاب یک کلمه اش را در زندان بر سرش کوبیدند و کور شد این نوشته ماراهم بر سرمان بکوبند تا کور شویم!

روشنفکری را باید بطور کلی تعریف کرد و نباید محصورات دینی و یا غیر دینی را در آن درج کرد حال اینکه مسایلی از این قبیل ناخواسته وارد جزییات روشنفکری میشود. بطور کلی با ارائه سنتزی از تمام تعریفات متعارض در رابطه با روشنفکر می توان آن را چنین بیان داشت. روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه ‌است که با دغدغه‌های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می‌کنند(۱) محمد باقر خرمشاد مساله روشنفکری دینی را چنین تعریف می کند حال اینکه مساله روشنفکری را اینگونه بیان کردن به انزوا کشیدن روشنفکر تنها با قابلیت علمیست و او را از طبقه عادی جامعه جدا میکند حال اینکه روشنفکری تنها با تحصیلات آکادمیک نیست و معیارهای بالانگری را میتوان در سطح عوام بدون تحصیلات آکادمیک نیز پیدا کرد و این شکاف آکادمیک را ازبین برد. روشنفکری نوین در مشروطه را میتوان با نام آخوندزاده عجین کرد٬ تضادهای دوگانه اندیشه آخوندف و دین گریزی او در مساله روشنفکری غیردینی٬ دین گرایان خفیف اندیش را به سمت نظریات میرزا ملکم خان و مستشارالدوله معطوف میکند٬ حال اینکه تفکر مدرنیسم اخوندف به مراتب با تفکرات مذهب ابزاری ملکم خان تفاوت فاحشی داشت و به مراتب نسبت به زمان حال امتحان خود را پس داده است که نشانگر مناسب بودن نسبی تفکر آخوندزاده می باشد. آخوندزاده در نامه انتقاد خود از رساله «یک کلمه» مستشارالدوله چنین نوشت؛ «به خیال شما چنان می‌رسد که گویا به امداد احکام شریعت، کونستیتوسیون فرانسه را در مشرق زمین مجری می توان داشت. حاشا و کلا، بلکه محال و ممتنع است. (۳) و فریدون آدمیت بارها آخوندزاده را به علت ترویج تفکرات ناسیونالیستی وابسته به روسها می داند حال انکه آبراهامیان آخوندزاده را تاکید اخوندزاده را بر ناسیونالیسم را ضدیت با امپریالیست دانسته و آن را می ستاید.( ۴)

حال آنکه ملکم خان ریاکارانه مذهبیون را مبین نظام غربی در کشور میداند که به عینه در مباحثه او با آقای فضول مبین این حرف می باشد. و اسلامیون و مترقیون هر دو نسبت به این تفکر دوگانه ملکم خان معترض بودند. و این تفکر نشانگر تفکر ماسونی یک ارمنی مسلمان شده بنام ناظم الدوله ملکم خان با یک آذربایجانی مترقی بنام آخوندزاده است که ملکم خان ترویج اسلام ابزاری را به جای مترقی بودن را برتر می انگارد. همانطور که یک آذربایجانی دیگر بنام طالبوف همانند آخوندزاده لزوم ترقی بر پایه ساختاری محیطی بیشتر می پسندد تا تغریق در دین گرایی ابزاری! غرب گرایی ملکم بسیار متفاوت با غرب گرایی طالبوف و آخوندف بود زیرا معیار ناسیونالیسم را بکلی حذف میکرد و تفکری آمیخته با انترناسیونالیسم را بطور نامحسوس در زیر لوای دین ابزاری ترویج میداد و مخالفانش را به دین ستیزی متهم میکرد. طالبوف با اشاره به ضعف و عقب ماندگی ایران و اهمیت و ضرورت برخورداری از تکنولوژی پیشرفته غربی چون تلگراف، تلفن و راه‌آهن تاکید کرده است که باید «در ایران کارخانه بسازیم، از فرنگیان اوستاد چیت‌ساز و ماهوت‌ساز و مکانیک بیاوریم، وقتی که خودمان یاد گرفتیم آنها را یعنی خارجه را بیرون بکنیم.( ۵) این سخن طالبوف معیار اندیشه پاک روشنگریست و کمال و تمام ارزشهای خود را فدای غربگرایی محض نمی نماید. او کمالیت غربگرایی را متضاد با ملی گرایی می دانست و بر این عقیده نیز مسر بود. طالبوف در قسمتی از «مسالک المحسنین» خود، به زبان یکی از شخصیت‌های داستانی و خیالی کتابش -پدر شخصی به نام میرزامحمود- به نقد فرنگی‌مآبی پرداخت. پدر میرزامحمود در مقدمه کتابچه‌ای که از خود بر جای نهاده خطاب به پسرش چنین نوشت؛ «تو را علم آموختم که اداره ملی را آشنا بشوی، حب وطن را بفهمی… و از هیچ ملت، جز علم و صنعت و معلومات مفیده چیزی قبول نکنی. تقلید ننمایی، یعنی در همه جا و همیشه ایرانی باشی…. مباد شعشعه ظاهری آنها تو را بفریبد.( همان)

حال آنکه امروزه روشنفکران ما به علت اینکه رژیم مدافع تفکر ملکمیست و عملا آن را مشاهده میکنیم بطور کلی دین ستیزی را جایگزین دین کناری می نمایند و به عین همان راه ناظم الدوله را می پیمایند خواسته و یا نا خواسته! بر خلاف نظرات برخی افراد همانند دکتر محمد رحیم عیوضی که مقاله شان را در سایت تابناک خواندم تمامی روشنگران دوران مشروطه غرب انگار محض نبودند و همه چیز را در غربگرایی خلاصه نمی کردند. دکتر عیوضی غربگرایی را به طور محض در فرهنگ و تاریخ که آن هم ناشی از رفتار معلول برخی از روشنگران می باشد که استاتیک فرهنگی خود را دینامیک غربی کرده اند و به جای تولید٬ تقلید وار این تفکر را منتشر می کنند. حال آنکه به عینه شاهد هستیم نفراتی مانند طالبوف و آخوندزاده به عینه و دست چین شده نسبت به مدرنیسم و ترقی خواهی نگاه می نمایند. و این اقدامات و تفکرات را به عینه در برخی دورانهای حکومت قاجار شاهد بوده ایم و این گونه وانمود کردن که پادشاهان قاجار ظلم میکردند  و سبب شدند تا مشروطیت شکل گیرد ناصحیح است و توهین به شعور ملی مردم هست که پروسه ترقی خواهی را صرف باصطلاح تظلم پادشاهان قاجار دانست٬ حال آنکه ظلم در دوران قاجار به مراتب بسیار کمتر از تظلم فاحش و حکومت بسته دو حکومت بعد از خود بوده است. در این مورد نیلوفر بیضایی در مصاحبه با نشریه تلاش میگوید:
بهمین دلیل روشن است و قابل اثبات نیز که در بررسی این دوران تقلیل دادن دلایل بحرانها به “ ظلم طایفه قاجار“ به نوعی به یکسو بینی و تحلیل اشتباه اوضاع خواهد انجامید. در نیمه دوم دوران قاجار شاهدیم که ناصرالدین شاه از یکسو در صدد ترفیع قدر و منزلت آخوندها برآمد و به آنها امتیاز داد و از سوی دیگر امیر کبیر و سپس امین الدوله را به صدارت اعظم برگزید. اقداماتی چون تاسیس وزارتخانه ها، تاسیس عدلیه ، ایجاد نظامنامه برای وزارتخانه ها که باید از یک قانون اصلی پیروی کنند، تاسیس دارالفنون و اعزام محصل به خارج ، ایجاد “صندوق عدالت“ که مردم از طریق آن می توانستند نزد شاه دادخواهی کنند، تاسیس “مجلس مصلحت خانه“، تاسیس “مجلس وکلای تجار“ که یک نهاد مستقل بود … ، پیش زمینه های فکری ضرورت وجود “قانون“ را ایجاد کرد. دستگاه روحانیت با تمام نهادهای تازه بشدت مخالف بود. مثلا “مجلس مصلحت خانه“ را از آنجا که دایره اختیارات حکام شرع را محدود می کرد و “مجلس وکلای تجار“ را از آنجا که مقرر می داشت، تجار باید مالیات خود را به دولت بپردازند، تحریم کردند. اشکال جدید قانونگرایی قانون مذهب را محدود می کرد . هراس روحانیت نیز از همین بود.

این اقدامات که بنا بر ضرورتها صورت گرفته بود، در ایران بیسابقه بود. مطالعه ی قوانین خارجی آغاز شد و چون قوانین خارجی بر اساس صیانت و احترام حقوق فرد قرار داشت، برای اولین بار مفهوم آزادی نیز مطرح شد. ناصرالدین شاه که تمام اقدامات بالا را پذیرفته بود، در مقابل آخری یعنی آزادی به مقاومت برخاست، چرا که قدرت خود را در خطر می دید. با اینهمه با بررسی پیچیدگیهای ناشی از حاکمیت دوگانه می توان یکی از مهمترین عوامل فساد و خودکامگی دربار را در این دانست که حکومتگران تنها خود را در برابر حاکمیت مذهبی مسئول می دانستند و نه در مقابل مردم! صادق زیبا کلام در پیشگفتار (سنت و مدرنیته) ضمن برشمردن وجوهی از آفات تاریخ نگاری ما ،بخصوص حول محور مشروطه در موردی نیز به رویکرد خاص رایج شده در دو،سه دهه اخیر اشاره می نماید که (فلسفه تاریخی حاکم برآن) با تقلیل تاریخ بالاخص تاریخ تحولات معاصر ایران به دو مجموعه خیر و شر ،سیاه و سفید،حسن و قبح،وخادم و خائن،به ثنویت تاریخی ایرانیان دامن زده است،چنانکه سکه رایج شدن این رویکرد باعث آن شده است تا کمتر کسی از ما بتواند با گذار از این ثنویت و مانویت و نیز پیشه ساختن خرد ،اندیشه ای خاکستری را حاصل نماید.دراین نگرش اصولاًوجوهی از هستی شناسی تاریخی مغفول مانده و تنها دو سر بر ما و با ما از آن باقی می ماند!و این نشان میدهد که شخصیت خاکستری و تاریخ خاکستری نداریم یا خوب یا بد و مجبوری یکی باشی نمی توانی هم صادق و هم زیبا کلام باشی! لذا دید میانه همیشه از سمت دو جناح رادیکال و منفعل تخریب شده است و خاکستری دیدن روشنفکران مشروطه چارچوبی کوچک بیان مینماید و دید خاکستری را جز تلفیقی از این دو ایده غیردینی و دینی  نمیتوان حاصل کرد..

اینها همه تلاشهای روشنفکری فرا دینی بوده است که جایگزین مناسبی برای روشنگری دینی و غیردینی و دین ابزاری میتوانست باشد.که مروج روشنگری دینی در آن دوران را مستشارالدوله ٬کوزه کنانی٬طباطبایی و نایینی ٬دین ابزاری را ملکم خان ٬غیردینی را که همان تعریف فرادینی امروز را دارد طالبوف و آخوندزاده بودند که هردو آذربایجانی بودند.ترویج روشنگری فرادینی از آذربایجان که رسولزاده ها و طالبوف ها و اخوندزاده ها را به نوعی در  را ملکم خان ٬غیردینی را که همان تعریف فرادینی امروز را دارد طالبوف و آخوندزاده بودند که هردو آذربایجانی بودند.ترویج روشنگری فرادینی از آذربایجان که رسولزاده ها و طالبوف ها و اخوندزاده ها را به نوعی در عمل شاهد تاثیر روشنگری دینی در آذربایجان به نمایندگی ستارخان ها و ثقه الاسلام ها بود ه است.این به معنای منفی نگاری روشنگری غیردینی نیست بلکه وجود شکاف عمیقیست بین طبقات فکری و عملی جامعه آذربایجان بطوریکه رشادتهای سردار ملی را که توسط روشنگری دینی هدایت میشد قربانی روشنگری ضد دینی و دین ابزاری یپرم خانی در باغ اتابک نمود.پروتستانیسم دینی آخوندزاده در تقابل اعلامیه جهانی حقوق بشر تضمینی او و مستشارالدوله دیده میشود وحال آنکه مقبولیت دینگرایی مستشارالدوله را به عینه در باج دهی اجباری روشنگران غیردینی به روشنگران دینی همانند شیخ فضل الله نوری بوده ایم و مشاهده میکنیم در نزاع دو قشر غیردینی و دینی این روشنفکران ضد دینی هستند که پیروز هستند و هردو را قربانی میکنند و رفته رفته تمایل به روشنگری فرادینی را بیشتر محسوس تر می نماید. آخوند‌زاده در مورد این انسان جدید بیان روشنتری دارد. او از قیام علیه شخص «دیسپوت» که حاکم ظالم است و حقوق انسانی مردم را ضایع کرده‌است، سخن می‌گوید و هر جا سخن از حقوق بشریت به میان می‌آورد اشاره به نیروی مردم برای مطالبه این حقوق از حاکمان دارد. این امر در پرتو درک جدیدی می‌سر است که آخوندزاده از شأن مردم در برابر حاکم پیدا کرده است. به همین جهت در نقد برنامه قانونی مستشارالدوله به او می‌گوید استقرار چنین قوانینی در گرو آن است که نخست مردم بساط سلطنت را برچینند. (۶)آجودانی در مصاحبه خود با شبکه چهار سیما در مورد روشنفکری در عصر مشروطیت می گوید: یک آسیب شناسی این است که از شکم غربگرایی و شوونیسم روشنفکران مشروطه و مباحثشان، رضاخان درآمد. من در کتابم هم گفته ام تمایل افراطی روشنفکران مشروطه به غرب، مطلوب نبود و آفاتی داشت، البته مباحث شان مثلا درباره حقوق شهروندی حاوی نکات مثبتی هست.

اما نباید در دامن غرب ستیزی نیز افتاد.این غربگرایی بعضا چنان متمایز میشود که انسان فکر میکند که در حال حاضر و در رژیم کنونی هیچ کدام از این مسایل نیست.البته اگر انسان بودن را همان انسانی فرض کنیم که میرزای کرمانی پس از ترور ناصرالدین شاه گفت که مردم دارند انسان میشوند٬فرض کرد.ترس روشنگران دینی از اینکه مبادا با ترقی گری مورد ظن غربگرایی قرارگیرند از گرداب زیبای مشروطیت جز قربانی شدن انسانهای صادق و آزادیخواه چیزی نساخت٬البته در بعد فکری نمی توان از تاثیر عمیق مشروطیت بر اذهان جامعه سخن نگفت.همانطور که آخوندزاده در کتاب خرنامه خود به تعبیری عامیانه از خر فهم کردن مردم سخن میگوید. برگرفتی آزاد از داستان «خاطرات یک الاغ» از «اوژن دُ سگور» (۷)که برای کودکان نوشته شده، اما اعتمادالسلطنه آن را به صورت یک بیانیه سیاسی در آورده است. در این رساله به طعن از حقوق خر بودن یاد شده است که اشاره به وضعیت حقوق انسانی در ایران این دوره دارد. خرِ داستان، خری است خردمند که حقوق انسانی را بر می‌شمرد و از آزادی و تساوی و شأن انسانی که انسان‌ها رعایتش نمی‌کنند، می‌گوید و منشأ اجتماع را بر حسب دیدگاه‌های جامعه‌شناختی فیلسوفان روشنگری بازگو می‌کند. (همان)خرنامه روایتی تمثیلی است از وضعیت حقوق انسانی که در جامعه ایران رعایت نمی‌شود و خر داستان فاضلانه به تعبیر خود آن را به خواننده خرفهم می‌کند.ادبیات اعتراضی  و مقاومتی که بطور کل از مشروطیت  و آذربایجانیان وارد فرهنگ فارس زبانان شد و  جای خودرا به ادبیات عشقی داد٬علی الخصوص اشعار ترکی میرزا حبیب الله خازن با بیت معروف:ایاقدان دوشموشم ساقی الیمدن توت ایاغ ایله….تغذیه فکری مطلوب جامعه توسط روشنفکران دینی در پارادوکسی که قابلا به نفع دین در بطن جامعه می انجامید را مانیتورکرد.شاعر افغان بنام شیون که شدیدا تحت تاثیر عشقی و حبیب الله خازن بود اینگونه آدم مستشارالدوله را با خرنامه آخوندزاده تلفیق مینماید و می سراید که:

بهر کرسی پی بزرگی هرگـــــز
پیش هر دلــه و دیوث خم و چم نکنم
ریش نگذارم و تسبیح به گردش نارم
خلق نفریبم و بر چهره‌ى شان دم نکنم
بنویسم ز وفادارى سگ صد دیوان
مصرعی حیف به مداحى آدم نکـنم!

تضییق حقوق عادی جامعه و فشاری که مستولی بر مردم بود حکایت قاضی شریحی ملایان دین ابزار را به خوبی نشان میدهد٬حال انکه برخی از آنان نیز عضویت افتخاری لژ فراماسونری را هم میگیرند و برخیشان هم جهت مبارزه با روشنگری ملت داد مشروعیت سر میدهند و توسط صاحب کاران خود حلق آویز میشوند. با این وجود فرهنگ مشروطه بسیاری از مفاهیم ، ارزش ها و عناصر مهم تجددخواهی را به جامعه و فرهنگ ایران معرفی کرد(۸)قربانی شدن برخی جریانها در حرکت مشروطیت بویژه حرکت سردار ملی ستارخان و سالار ملی باقرخان به طور جد حرکت ملی آذربایجان را با یک عقب نشینی جدی مواجه کرد و به نوعی آذربایجان که همیشه داعیه دار حرکت بود را سبب شد که دیگر پیش قراول خواستهای حکومت تهران نشود و به مرور بر روی حقوق ملی مردم آذربایجان و تبریز محوری سوق پیداکرد.تعلق گرایی حاکم بر فضای ایران بسیار کم رنگ است بطوریکه کتب عقلی و فلسفی در آنزمان جز کتب ضاله بودند و هرکسی در حوزه های علمیه این کتابها را داشت سریعا بایکوت میشد.و تفکرات احمد نراقی و ابراهیم ادهمی را قوت می بخشد.بطوریکه ستارخان آذربایجانی بجای کسب اجازه ملی از مردم مظلوم آذربایجان از فتوای آخوند خراسانی استفاده میکند و سرانجام قربانی یپرم خان ارمنی ضد مشروطه میشود و تشنگی روحانیت برای کسب قدرت در دربار قاجار بطوریکه شاهان قاجار با آن به جد مخالف بودند ولی عطش روحانیت غیرعقل مدار برای قدرت با میدان دهی حکومت پهلوی تولد حکومت جمهوری اسلامی را پدید آورد.به قول رامین جهانبگلو روشنفکری از بالا به پایین سبب ایجاد اینگونه توهمات آریستوکراسی و خلق حکومتهای استبدادی شد ٬حال اینکه خواست مذهبیون همین روشنگری بالا به پایین بود که همیشه مساله علم و وحی را نزولی می انگارند و خواست و نیاز را صعودی  و ایجاد کانونهای مالیاتی تجار و… توسط ناصرالدین شاه اولین جرقه های دست کوتاهی روحانیت از نیاز مالی را زد که سبب همراه شدن با موج مشروطیت شدند که برای جدا نماندن از قافله مشروعیت را نیز به آن پانچ کردند.لذا مشاهده میشود به نوعی روشنفکری دینی می رسیم که خودرا جدا از روحانیت تعقل ستیز می پندارد و براساس تساهل و تسامح و پلورالیسم با روشنگری فرادینی مشترکات ایجاد میکند.روشنفکری غرب مدار بر اساس معیارهای اسلامیتی که تنها خود را وامدار ملت میداند نه تنها پاسخ گوی   ملت نبودند بلکه به نوعی مالیخولیایی تهران محوری مردم را از خود دور به دور علمای منطق ستیز کشاند و بیماری راسبب شد که هم اکنون از آن خلاص نشده ایم.روشنفکری برون محور که تزیین ویترین چشمان و جا سیگاری های کافه ها میباشد جز چرخیدن حول محورهای هاون کوب چیزی را عاید ملت نخواهد کرد.تا زمانیکه روشنفکری بر خلاف وحی از پایین به بالا سوق پیدا نکند دچار شدن به فاشیست و بیگانه پرستی و دایی جان ناپلیونی گریز ناپذیر خواهد بود.روشنفکر شاخه پران که با بادی تغییر عقیده میدهد بقول زیبا کلام سیاه بین و سفید بین خواهد و نمیتواند تاریخ گذشته و شخص های تاثیر گذار را خاکستری ببیند و آینده را نیز سیاه و سفید خواهد ساخت حال آنکه نیاز به رنگ خاکستری در تمامی تفکرات احساس میشود.ناسیونالیسم و ملی گرایی منفور و اومانیسم محبوب٬اسلام گرایی منفور و دین گریزی محبوب٬قوم گرایی منفور و تمام گرایی محبوب٬همه و همه سیاه و سقید دیدن بزرگترین ضربه ایست که تقکرات معلول و سنت و مذهب پسا دینامیک  به ما ارمغان داده است که لزوم گریز از همه اینها تعقل گرایی بر اساس خواستهای برخواسته از بطن تمامی اقوام جامعه است.روشنگری تنها ارمغان مشروطیت برای ما نبود بلکه شکستن بسیاری از تابوهایی بود که هم سگان و هم گرگان آنرا تناول کردند ولیکن محصول این تناول چیزی جز این سیرکوال تحجر و تجدد سینوسی و کسینوسی نبود که رسیدن به یک منطق جامع و انسان محور را برای ما بعید می نماید٬و زمانی که این گونه شود حکومت و مردم و روشنگر همانند امولوسیون و مخلوط قابل تفکیک هیچ  زمانی با یکدیگر محلول نخواهند شد.به طوری طیفهای مختلف روشنفکری تنها عقیده خاص خود را روشن میبینند و سیاه بینان عقاید دیگران هستند و زمان تلفیق تمامی اینان نمونه مناسبی از خاکستری فکری را شاهد خواهیم بود همان چیزی که پوارو می گفت سلولهای خاکستری من!سلولهای که خاکستریند ولی روشن فکر میکنند.

من و تو حق من است ما شدن اما دگر است
من اگر تو نشوم تو ولی اما بشوی
من منم جنس خودت تو ولی اما تومنی
روشنم روشنی و خاک و هوا
حق من ٬من شدن است لیک تو ما میخواهی!
ابتدا من بشوم ما شدنم را تو نخواه
تو هنوز من نشدی اما
من منم صاحب این خاک و تومن میدزدی
دزدیت شمعدان کلیسای کجاست
من که به مسجد تبریزی خود می بالم
تو منی من تو ام اما٬ ما شدنت اماییست!
من هنوزم منم و من شدنم رویا نیست!(۱۲)

رضا طالبی

۱- لطف الله آجدانی، روشنفکران ایران در عصر مشروطیت، چاپ اول، تهران، نشر اختران،
۲- آخوندزاده،۱۳۵۵، ص.۱۰۱
۳- میرزافتحعلی آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، به کوشش حمید محمدزاده و حمید آراسلی، تبریز، نشر احیاء
۴- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، ولی ولایی، چاپ دوم، تهران،۱۳۸۸
۵- طالبوف، بیتا، ص.۴۹
۶- آخوندزاده، مقالات فلسفی، ۲۵۳۷، ص۳۳
۷- میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله. «مجموعه آثار میرزا ملکم خان» به کوشش و با مقدمه محمد محیط طباطبائی س. ج.، ۱۳۸۶، ص. ۱۴۴ـ ۱۰۹
۸- آبادیان ، حسین : بحران آگاهی و تکوین روشنفکری در ایران ، انتشارات کویر ، چاپ اول ،۱۳۸۸
۹-مصاحبه نیلوفر بیضایی با نشریه تلاش در مورد روشنفکری دینی و غیر دینی
۱۰-مسالک المحسنین٬طالبوف٬عبدالرحیم به همت محمد رمضانی، تهران، چاپخانه کلاله خاور،
۱۱-سنت و مدرنیته٬زیباکلام صادق٬تهران ۱۳۸۸
۱۲-موهای تف مالی من٬رضا طالبی٬تبریز۱۳۸۶
۱۳-نمایشنامه حاجی قارا٬فتحعلی آخوند زاده٬باکو
۱۴- دکتر ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، چاپ پنجم، تهران، نشر اختران، ۱۳۸۳
۱۵-مصاحبه دکتر آشتیانی و دکتر آجودانی با شبکه چهارم سیما در مورد روشنگری در عصر مشروطه
۱۶-درسهای مشروطه برای روشنفکران امروز٬رامین جهانبگلو به کوشش نیک آهنگ کوثر٬رادیو زمانه٬۱۳۸۷
۱۷-مقدمه دیوان شهریار در مورد مشروطیت٬تبریز٬اختر ۱۳۸۶
۱۸-تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران٬سعید نفیسی٬تهران ۱۳۸۰

ارسال دیدگاه