تقی روزبه: باز هم پیرامون رابطه متقابل تحریم و جنگ افروزی (بخش پایانی)

اخیرا یک بار دیگر شاهد انتشار سند محرمانه ای توسط ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمریکا در مورد کم و کیف و درجه پیشرفت ساخت سلاح هسته ای توسط حکومت ایران، برای سیاستمداران آمریکا بودیم. بر طبق همین سند سازمان های مذبور اعلام کرده اند تا کنون نشانه ای دال بر شروع به ساختن این سلاح توسط رژیم بدست نیاورده اند. ….

 

باز هم پیرامون رابطه متقابل تحریم و جنگ افروزی (بخش پایانی)
تقی روزبه
با توجه به حساسیت افکار جهانی چه مردم آمریکا و چه سایرنقاط، به جنگ های تازه، قدرت های بزرگ از گزینه تحریم (گسترده و همه جانبه) به مثابه بدیلی در برابر جنگ بهره می گیرند. بطوری که در برخی نظرسنجی ها در حالیکه اکثریت بزرگی از مردم آمریکا مخالف جنگ است ولی همان اکثریت تحت تأثیر تبلیغات رسانه ها از گزینه تحریم در برابر جنگ به دفاع بر می خیزد. غافل از آن که تحریم فعال به مثابه جنگ اقتصادی با هدف قرار دادن شیرازه اقتصادی حریف در ماهیت خود چیزی جز یک هدف جنگی نیست. و سیاست تحریم همه جانبه نیز نهایتا بدون محاصره دریائی، و میلیتاریزه کردن کامل منطقه پبش نخواهد رفت  و مصداق همان گفته معروف جنگ ادامه سیاست است به شیوه ای دیگر. در واقع تحریم های مشخص کنونی دارای دو ویژگی مهم است که بدون اشاره به آن ها چیزی در مورد ماهیت آنها نگفته ایم: اولا بطور مشخص مشمول دو عرصه کیفیتا تازه یعنی فلج کردن ستون فقرات اقتصادی – در آمد نفت- و نیز سلسه عصب مالی (مراودات بانکی و از جمله کدهای حواله بانکی سوئیفت) است که در ماهیت خود و در صورتی که به اجرا در بیایند چیزی جز اعلام جنگ نیستند. در خود محافل سیاسی حاکم  بر آمریکا سه رویکرد مختلف پیرامون قطع کد بانکی وجود دارد: رویکردی که خواهان قطع کامل آن است. گرایشی بدلیل آن که حذف این ُکد، اقتصاد ایران را نابود می کند با آن مخالفند و گرایشی هم خواهان اعمال کنترل شده و باصطلاح هوشمند آن هستند تا شامل برخی حوزه های حیاتی (مثلا داروئی و مواد غذائی …) نشود. و ثانیا به همین دلیل، تر و خشک را با هم می سوزانند، بدون تمایز قائل شدن بین مردم و رژیمی که ظاهرا قرار است در هم شکسته شود. و البته در عمل نیز ضربه اصلی خود را بر گرده اقشار آسیب پذیر و گسترده تهیدستان وارد می کند.

چنین پی آمدی مسأله ای نیست که پنهان باشد و بتوان منکرش شد و حتی خود این دولتها نیز وقتی در مقابل چنین پرسشی قرار می گیرند به آن اذعان دارند و مثلا خانم کلینتون با اظهار تأسف و اجتناب ناپذیر بودن آن واکنش نشان می دهد. کما این که از هم اکنون، شاهد صف کشتی های ارزاق و از جمله  گندم های وارداتی و پهلو گرفته در سواحل ایران هستیم که از خالی کردن بار خود بدلیل مشکلات پرداخت بانکی  اجتناب می ورزند. حتی شرکت های  صادر کننده  دارو در اروپا نیز از تأثیر منفی مقررات وضع شده بر صدور این کالا به ایران شکوه می کنند. این نمونه ها نشان می دهند که تاوان چنین تحریم هائی را  چه کسانی باید بدهند؟ معلوم است تاوان چنین تحریم هائی را نه گردن کلفتانی مثل خامنه ای که اساسا منکر بحران است و نهیب می زند نگوئید شعب ابی طالب بگوئید حماسه جنگ بدر و خیبر (!)، بلکه کودکان و آن جمعیت  ۷۰ درصدی می پردازند که هم اکنون هم در زیر خط فقر قرار دارند.

همواره دو سؤال در برابر آنها که بر تنوره بحران و تحریم اقتصادی می دمند مطرح است که عبارتند از:
۱- اگر تحریم ها پاسخ نداد گام بعدی چه خواهد بود؟ آیا می توان به عقب برگشت یا آنکه برعکس باید جلوتر رفت و حریف را با اعمال قدرت بیشتری سر جایش نشاند؟ (البته خود دولتهای غربی پنهان نمی کنندکه آن گاه نوبت گزینه نظامی فراخواهد رسید)

 ۲- سیاست گرسنگی دادن کودکان و اقشار آسیب پذیر و زنان و ماداران و یا کارگران و زحمتکشان، آیا با حقوق انسانی و دموکراسی خواهی مورد ادعای این دولتها منافات نداشته  و جنایات جنگی محسوب نمی شود؟
 همانطورکه در مورد مرگ صدها هزار کودک عراقی در ایام محاصره شاهد بودیم، تلفات انسانی اگر بیشتر از جنگ نباشد کمتر از آن نیست. و البته آنهائی که با چهره حق به جانب از تحریم ها دفاع می کنند دارند هم بطور آشکار آشکارا از سیاست گرسنگی دادن دفاع می کنند و هم بطور غیر مستقیم از زمینه های جنگی که در دل آن پرورده میشود. بهر حال دوگانه تحریم و جنگ امری کاذب بوده و دیوار چینی بین آنها وجود ندارد. چرا که تحریمی چنین گسترده برای متحقق کردن خود بدون اهرم نظامی پیش نخواهد رفت. قائل به این دوگانگی شدن تنها بدرد آن می خورد که با ترساندن از هیولای جنگ همه را بزیر چتر تحریم بکشانند و در گام بعدی از طریق آن لبه اهرم نظامی را تیزتر کنند. امروزه تاکتیک دولت اسرائیل مبنی بر کوبیدن بر طبل جنگ و حمله نطامی برای تشدید تحریم ها و از طریق آن فراهم کردن زمینه های جنگ (و از جمله کشاندن پای آمریکا) بر کسی پوشیده نیست.

از نظر بعد عملی نیز شاهد میلیتاریزه شدن بیش از پیش منطقه  و فروش کلان اسلحه به کشورهای منطقه، حضور وسیع ناوگان های جنگی قدرتهای بزرگ در خلیج فارس و دریای عمان برای نظارت بر اجرای تحریم در پیش رو و جلوگیری از دور زده شدن آن ها هستیم. تصویب بودجه جدید در آمریکا برای توسعه بمب های سنگرشکن و وسائل شناسائی قایق های انتحاری و تدارکارت نظامی دیگر در حقیقت جز تدارک برای محاصره دریائی -اقتصای و آمادگی برای فشردن گلوگاه رقیب نیست. ممکن است کسی بخواهد مسیر تنفس گاه کسی را بگیرد و در عین حال ادعا کند که مخالف جنگ و خشونت است و شرط دست کشیدن از گلو را نیز مشروط به تسلیم شدن کامل حریف بکند که البته نمی توان نامی جز تهدید جنگی و حتی  مبادرت به آن ،بر آن نهاد. بنابر این کسانی که خواهان این تحریم ها هستند اگر نخواهند سر خود را در برف فرو برند ،چه خود آگاه باشند و چه ناآگاه، باید بدانند کاری جز تیز کردن لبه ساطور جنگی انجام نمی دهند. ضمن آنکه خود این تحریم ها بقدر کافی متضمن گرسنگی دادن و ارتکاب به جنایت جنگی است. آن ها اگر ناتوان از اعمال  تحریم های بقول خودشان هوشمندی هستند که اساسا بنیاد حاکمیت را نشانه برود، چرا باید کودکان و مردم زحمتکش تاوان منازعات دو قطب ارتجاع را  بپردازند؟
 
جنگ و تحریم نفتی و بانکی،اقدامی با پی آمدهای نامعلوم
اخیرا یک بار دیگر شاهد انتشار سند محرمانه ای توسط ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمریکا در مورد کم و کیف و درجه پیشرفت ساخت سلاح هسته ای توسط حکومت ایران، برای سیاستمداران آمریکا بودیم. بر طبق همین سند سازمان های مذبور اعلام کرده اند تا کنون نشانه ای دال بر شروع به ساختن این سلاح توسط رژیم بدست نیاورده اند. اگر اطلاعیه این سازمانها درسال ۲۰۳ و ۲۰۰۷ را نیز به اطلاعیه اخیر بیفزائیم، این سومین بار خواهد بود که این سازمانها علیرغم پخش اخبار و اطلاعات گسترده روزانه پیرامون این مسأله در رسانه ها و در تبلیغات روزمره به تکذیب آنها مبادرت می ورزند. و معمولا هم وقتی این کار را صورت می دهندکه کارزار تبلیغاتی پیرامون  دست یابی رژیم به سلاح هسته ای و یا خطر حمله نظامی بسیار داغ می شود. چنانکه حتی وزیر دفاع آمریکا مدتی پیش از زمان حمله اسرائیل نیز سخن به میان آورد. و اسرائیل هم دائما از نزدیک شدن خطر ورود ایران به نقطه غیرقابل بازگشت خبر می دهد. در هر حال به تجربه دیده ایم که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا بی اعتنا باین گونه شایعات و اطلاعات بویژه با توجه به تجربه حمله دولت آمریکا به عراق با استناد به این گونه اطلاعات، مبادرت به تکذیب آن ها می کنند (حتی اخیرا در مطبوعات آمریکا و احتمالا توسط همین سرویس های مخفی از رابطه مأموران موساد اسرائیل (تحت پوشش مأموران سیا) با بلوچهائی که به عملیات انتحاری مبادرت می کردند و یا ترور دانشمندان هسته ای ایران افشاگری به عمل آمد) .

از سوی دیگر در مورد این که تحریم و یا جنگ  بتواند موجب گشایشی در دمکراسی و توانمندی مردم ایران برای رهائی از شر جمهوری اسلامی و یا لااقل موجب فراهم آوردن شرایط بهتری برای عبور از آن شود، کسی حاضر به دادن تضمین نیست و اساسا قابل تضیمن نیست. چرا که آنچه که نقد است یا وقوع قحطی و گرانی سرسام آور است که برادرِ عسگر اولادی چندین ماه قبل پیش بینی آن را کرده بود، و یا هدیه ای بنام بمب های حاوی اورانیوم باصطلاح رقیق شده است که چه بسا، حتی سبب تقویت یکدستی نظام، بسیج برخی لایه های اجتماعی تحت عنوان دفاع از وطن، دو قطبی کردن جامعه و تشدید شرایط سرکوب، افزایش وزن نهادهای نظامی و سرکوب در کل ساختار رژیم، تضعیف بیشتر جامعه مدنی و بقایای بجا مانده از آن و وقفه و گسست در رشد جنبشهای اجتماعی بشود. بعید است که افزایش فقر و بدبختی و فلاکت و بیماری بتواند موجب آگاهی بیشتر و تقویت انگیزه های مبارزاتی و اعتراضی بیشتر علیه رژیم گردد. البته ممکن است روحیه تسلیم به سرنوشت شدن و دخیل بستن  به قدرتهای بزرگ برای نجات از شر جمهوری اسلامی را تقویت کند بدون آنکه بتواند به مبارزاتی کارساز و مستقل و رهائی بخش تبدیل شود. تحریم و جنگ حتی اگر موفق به تغییر اوضاع شود، با تقویت جریانات ارتجاعی و وابسته به قدرتهای بزرگ و نقش آفرینی این قدرتها و خطر جنگهای داخلی همراه خواهد بود. اما دامنه خطر فقط باین ها محدود نمی شود:

محاصره اقتصادی و تهدیدات نظامی، و خطر دامن زدن به وسوسه دست یابی به سلاح هسته ای
با افزایش تهدید ها توسط آمریکا و اتحادیه اروپا ، چه تضمینی وجود دارد دولتی  که بقول خودشان در آستانه توانمندی هسته ای قرار دارد و به مقررات جهانی هم پای بند نیست، با این تصور که بالاتر از سیاهی رنگی نیست و آب از سرگذشت چه یک متر و چه صد متر، دستخوش وسوسه  دست یابی به سلاح هسته ای به عنوان ابزاری بازدارنده -هم چون کره شمالی- نگردد؟ که این البته در خلاف جهت  ادعا و نگرانی رسمی و ظاهری آنها از خطر تولید سلاح های هسته ای و قصد جلوگیری از آن است. و این سؤال را مطرح می کند که براستی منطق حاکم بر تشدید تصاعدی تهدیدها نسبت به کشوری که به گمان آنها در آستانه دست یابی به توان هسته ای است چیست؟ آیا این  به معنی بازی بر لبه پرتگاه و مصمم کردن حریف به سوار کردن کلاهک هسته ای بر موشک های خود و هدف ها و منظورهای دیگر  نیست؟ و آیا راه معقول تری برای برای به عقب انداختن و نهایتا منصرف کردن حریف و از خر شیطان پائین آوردن آن وجود ندارد؟

و آیا نفس تهدیدات روزانه منشأ اصلی بازتولید و شیوع وسوسه دست یابی به سلاح هسته ای به عنوان ابزار باز دارنده در مقیاس منطقه ای و جهانی نیست؟ به نظر می رسد این پارادوکس را می توان تنها بر بستر اهداف فراهسته ای و مربوط به اهداف و منافع منطقه ای و جهانی برای حفط و تقویت موقعیت بلوک مسلط سرمایه داری بر رقبا و بر مناطق حساس جهان توضیح داد وگرنه بعید است که نتوان راه های مؤثرتر و سنجیده تری برای دور کردن این خطر یافت. بدون آن که بخواهیم ذره ای در ضرورت مبارزه علیه هسته ای شدن رژیم ایران (و به موازات آن بر ضرورت تلاش برای خلع سلاح سایرکشورهای منطقه و جهان) کوتاه  بیائیم، باید از نگاه یک جانبه  نسبت به این بحران پرهیز کنیم و ابعاد گوناگون آن را در نظر بگیریم وگرنه قادر به اتخاذ موضع اصولی و درست نشده و نهایتا در کنار یکی از دو قطب ارتجاع قرارخواهیم گرفت. نباید فراموش کنیم که هر جریانی از منظر منافع خود به این مسأله می نگرد: دولت آمریکا آن را فرصتی برای  تأمین فرادستی خود بر منطقه و بر کل جهان می داند، و اسرائیل نیز در پی آن است که با دو قطبی کردن منطقه بین جمهوری اسلامی و کشورهای عربی از بیداری اعراب و رهائی فلسطین از قیمومت خود (دو قطبی شدن منطقه و سرائیل) جلوگیری کند. و در این میان مهم هم نیست که مردم ایران تاوان آن را پس بدهند و جمهوری اسلامی بتواند تحت عنوان لزوم اتحاد در برابر خطر دشمن خارجی بتواند موقعیت خویش را تحکیم بخشیده و هر گونه صدای مخالفی را درگلو خفه سازد.

استراتژی تهدید در برابر تهدید راهبرد اعلام شده جمهوری اسلامی در برابر افزایش فشارهای اقتصادی و جنگی است. اینکه رژیم تا چه حد بتواند این استراتژی اعلام شده خود در برابر قدرتهای به مراتب نیرومند تر از خود را بکار گیرد جای بحث و تردید بسیار وجود دارد که خارج از حوصله این نوشته است و چه بسا شانس باقی مانده همانا فاصله زیاد در توازن قوای دو طرف (بخصوص در نبرد هوائی و دریائی) باشد که جمهوری اسلامی را از ورود به صحنه مستقیم رودروئی جنگی باز دارد، گو این که مانع پیشبرد اقدامات ایذائی و ترور متقابل و یا برخی عملیات انتخاری نخواهد بود. ولی هر چه که باشد این استراتژی نشان عزم حاکمیت به ایستادگی و کوتاه نیامدن در برابر فشارهای خارجی و عزمش برای میلیتاریزه کردن جامعه و آمادگی برای جنگ افروزی است. بخصوص وقتی برای رژیم معلوم شد که قدرتهای بزرگ غربی در پی تجربه عراق و افغانستان و یا تجارب اخیر در لیبی و صوری قصد مداخله مستقیم از طریق نیروی زمینی  را ندارند، و نیز با حساب باز کردن حول افزایش بهای نفت (آنهم با توجه به بحران اقتصادی که غرب دچار آن است) نوشیدن زهرجام، که قبلا در زمان تهدیدهای بوش و دوره خاتمی (و یا در جنگ ایران عراق) نوشیده بود، عملا کمرنگ و (و تا اطلاع ثانوی) منتفی شد. با این همه با تشدید تب تحریم و تهدیدهای نظامی، و روبیدن تدریجی دولت سوریه یعنی چابای متحد استراتژیک رژیم در منطقه، قدرت های بزرگ هم چنان لحظاتی را رصد می کنند که رژیم ناگزیر از عقب نشینی است. با این وجود از آنجا که سیاست کنونی را باید از هر دو سو رقص بر لبه پرتگاه نامید شق محمتمل تری که از تقابل و تصادم دو استراتژی متضاد و تحریم های گسترده اقتصادی و محاصره دریائی می تواند بیرون به تراود، همانا دمیدن بر کوره جنگ و تشدید فضای جنگی است

استراتژی مدافعان آزادی و برابری اجتماعی جنگ؟:
الف- ازمنظراین رویکرد، هر دو قطب یعنی هم ارتجاع جهانی و هم ارتجاع داخلی هر کدام به شیوه  خود و بر اساس منافعی که بدنبالش هستند در ایجاد فضای جنگی و افزایش خطر وقوع جنگ و یا سیاست تحریم ها گرسنگی دادن دخیل هستند.  این هر دو رویکرد در عین تأثیر گذاشتن بر روی یکدیگر، اما تابعی از متغیر و یا معلول یک جانبه سیاست طرف دیگر نیست و هر کدام نشأت گرفته از منافع ارتجاعی هر یک از دو قطب است. بنابر این مبارزه همزمان علیه این سیاست ها، لازمه  یک مبارزه ضد جنگ طلبانه است. سیاستی که هم وجه داخلی دارد و هم بین المللی:

ب‌- در وجه داخلی مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی برای تحقق دموکراسی و آزادی و برابری و بخشی از علل وقوع تحریم و خطر جنگ، در مد نظر است. و در همین راستا بطور اخص تبلیغ و ترویج مخالفت با سیاست های هسته ای رژیم و سلب کامل مشروعیت از آن، و منزوی ساختن آن در در میان نیروهای “ضد امپریالیست” از دیگر الزامات این رویکرد است. هم چنانکه به موازات آن افشاء اهداف و اقدامات جنگ طلبانه و سیاست گرسنگی دادن قدرت های امپریالیستی در منطقه و جهان، بخش دیگری از این رویکرد را تشکیل می دهد. روشن است که تحت هیچ شرایطی و تحت عنوان هیچ بهانه و توجیهی نمی توان از مبارزه علیه ارتجاع داخلی و سیاست سرکوب و جنگ افروزی هایش طفره رفت. برعکس به اندازه ای که نیروهای مدافع آزادی و برابری در این راستا ایفاء نقش کنند به همان اندازه گفتمان جنگ طلبی در برابر مدافعان صلح تضعیف می شود. در این راستا بویژه افشاء جریاناتی که به بهانه جنگ در کنار رژیم قرار می گیرند و یا به همین بهانه در کنار قطب ارتجاع جهانی قرار می گیرند، به یکسان نیازمند افشاء و منزوی شدن هستند. هم چنین آن ها که علت بحران و جنگ افروزی را صرفا به طرف بحران تقلیل می دهند –از هر دو سو- نیزباید افشاء شوند. هم چنانکه افشاء پروژه های اپوزیسیون سازی قدرت های بزرگ نیز بخشی از این وظیفه را تشکیل می دهد.

ج- تقویت صفوف جنبش ضد جنگ و ضد استبدادی در داخل و خارج (بهمراه افشاء مواضع باصطلاح ضد امپریالیستی و دروغین جمهوری اسلامی) بویژه افشاء ادعای ماهیت دروغین تحریم به مثابه بدیلی در برابر جنگ و بقصد اجتناب از آن برای فریب افکار عمومی، افشاء تأثیر جنگ و فضای جنگی بر سطح زندگی کودکان و زنان و زحمتکشان و سایر اقشار آسیب پذیر در کنار ترکش های آن به سطح زندگی کارگران و زحمتکشان در خود کشورهای غربی از جمله این وظایف است.
آیا در دنیای گلوبال و بهم پیوسته کنونی مبارزه علیه استبدادهای بی مهار فقط کار مردم خود ایران (و یا هر کشور دیگری) است؟

در شرایطی که تحریم های اقتصادی و یا پی آمدهای جنگی فراکشوری است و دشمن وصف آرائی ها خصلت جهانی دارد، بی تردید دامنه دوستان و متحدان کارگران و زحمتکشان هر کشوری نیز نمی تواند در دایره دولت- ملت ها محصور بماند. بنابر این تحت هیچ شرایطی نباید رهائی، به نحوی فرموله شود که نافی تقویت و گسترش همبستگی های فوق باشد. امروزه بیش از گذشته برای رهائی نیاز به استراتژی ها و همکاری های فراکشوری و منطقه ای و جهانی هست. بی شک هنوز هم عامل بسیج عنصر درونی برای برافکندن استبداد و حکومت های نافرمان به حقوق شهروندان تعیین کننده است، اما نباید باین دلیل اهمیت همبستگی و حمایت جنبش ها و افکار عمومی جهانی را در جهت تضعیف دشمن یا دشمنان مشترک نادیده گرفت. آنچه که در این میان مهم است افشاء نیات دولت ها از مصادره و بدست گرفتن شعار جنگ و تحریم و نظایر آن تحت عنوان همبستگی و سیاستهائی است که تحت این عنوان پیش برده می شود.
*****

در انتهای این مطلب باید افزود، تأکید بر وضعیت جنگ نیمه سرد و نیمه گرم الزاما به معنی مقدر بودن جنگ و یا حتی موفقیت در اعمال گسترده تحریم نیست. برعکس به آن معنی است که با فعال شدن جریانات مترقی و مخالف آن در مقیاس کشوری و منطقه ای و جهانی بر بستر گرایشها و سیاست های خطر خیز و خنثی کردن تبلیغات رسانه های جنگ افروز و تحریم ها، می توان بر این روندها تأثیر گذاشت و عزم دولتمردان و جنگ طلبان را به چالش گرفت و آن را تضعیف نمود. حتی در صورت اعمال تحریم گسترده و یا شروع جنگ باز هم نمی توان اهمیت مبارزه علیه آنها را دستکم گرفت. چرا که بخشی از دلایل وجودی صف آرائی جنبش ضداستبدادی و برابری طلب از طریق مقابله با خطرات جنگی که از قبل سیاست های حکومت اسلامی برانگیخته میشود، می گذرد. هم چنانکه بخشی از این صف آرائی از جنگ افروزی و تؤسعه طلبی های امپریالیستی قدرت های بزرگ می گذرد. و همانطورکه در بخش نخست این نوشته آمد، جنبش های اجتماعی و مترقی (از جمله در ایران) از هر فرصتی که از قبل تشدید بحران و متزلزل شدن موقعیت ارتجاع داخلی و بین المللی فراهم می شود، برای تقویت صف مستقل از هر دو قطب ارتجاعی سود می جویند.

۲۰۱۲-۰۲-۲۸ ۰۸-۱۲-۱۳۹۰
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

ارسال دیدگاه