رضا طالبی: ما به دنبال چه هستیم؟

رشد و توسعه پایدار در جوامع نوبنیان از لحاظ سیاسی فاکت مهم خود را الهام گرفته از برخورد سوسیولوژیک حکومت میداند.این رشد چه در بعد اجتماعی و چه در بعد سیاسی و یا فرهنگی با رفلکت های حکومتی رابطه مستقیمی دارد.در جوامعی با سیستم اداری و امنیتی بسته این موضوع به وجوه قابل دید و بررسی است

حکومت ها در ایران از همان ابتدا بر مبنای زیرساختهای فرهنگی بنا شدند ،سوای از حکومت های کهن که بررسی جامعه شناختی آنها نیاز به تحقیق فراوان و دید فراتاریخیست ،حکومتهای عصر میانه و جدید ساختار ی متفاوت و الهام بخش از عکس العمل های جامعه دارند.تاریخ نگاران ما همیشه حکامی را که بر قلمرو زیستی ما که مرزهای کشوری بنام ایران کنونی را نیز در بر می گیرد بصورت یک بعدی مورد آنالیز و تحلیل قرار داده اند.

همیشه سیاست یک سوی تقبیح حکام نمایی بوده است که با توجه به فضای سنت مدار جامعه در تیررس نقادان و سنت گرایان و حتی روشنفکران بوده است.متاسفانه شاهد هستیم که حکومتها حاکم به نوعی مورد مقبولیت سیستم پایین دست هرم بضاعت فکری و حتی مادی جمعیتی بوده اند و به نوعی با وابسته کردن قشر بالادست هرم به بطن و ساختار سیستم  و عدم وجود اعتراض و فرآیند حق خواهی در قشر پایین بر دوام و تولید سیستم هایی با این نگرش و سطح برخورد افزونده اند.وجود سطح دانش پایین و تغذیه فکری دینی که اکثرا با الهام از علمای جکومتی  انجام شد  تفکری را در بستر عوام جامعه و سنت گرایان ایجاد که به نوعی شاهد هیچ گونه اعتراض با پایه فکری و ایدئولوژیکی تا عصر مشروطه نیستیم.

محرکهای حکومتی هرچند هم قوی در عصر قاجار و صفوی هستند ولی تحریک شوندگان مستضعف و دنباله روی قشر سنت گرا هستند و حتی با ایجاد تفکر روشنفکری و رسیدن به این اصل که سنت گرایی و به نوعی استفاده ابزاری از دین عامل عقب ماندگی جامعه است به مرور رو به سمت غرب و نوگرایی سوق داده شد.تا ان زمان هم شاهد هیچ گونه حرکتی که سنت گرایی در راستای ماموریت ناسیونالیستی داشته باشد نبودیم و شاید برخی از این عصیانها را همانند بابک خرمدین که قیام کبیرش منطقه آذربایجان رادربرگرفت از لحاظ بعد ایدئولوژیکی به ملی گرایی نسبت داد زیرا بابک در آن عصر که حرکاتی جز اسلام گرایی و سنتیسم مورد قبول جامعه نبود روندی را مورد آزمایش قرارداد که قیام او را به نوعی در مقابل اسلام استعماری عباسی و اسلام استحماری اقوام همسایه نهاد و طبیعی بود که براحتی انگ بی دینی و ضدیت با مکاتب اسلامی را مستحمل شود.

قیام مازیار در طبرستان اساسا با قیام خرمدینیان قابل مقایسه نیست زیرا که اساس مذهبی را در ان میتوان شاهد بود و قیام در یک دوره زمانی اصولا رنگ و بوی خفیف مذهبی را به قیام بابک رخنه داده که شاهد برداشت تاریخی غلط از آن نسبت به قیام کبیر بابکی هستیم قرن ۱۹ را باید عصر طلایی ملی گرایی نامید زیرا جفرسون و پین ناسیونالیسم آمریکایی را پایه گذاری کردند. در انگلیس بنتام  و گلادستون ناسیونالیسم انگلیسی را به اوج رساندند. در ایتالیا گریبالدی و مزینی  که از بزرگ ترین تئورسین های مکتب ناسیونالیسم بودند قد علم کردند. ویکتور هوگو در فرانسه و بیسمارک در آلمان از پرچمداران به نام ملی گرایی بودندبا ورود به عصر بعدی و ترویج و شروع پروسه استعماری و امپریالیستی  قیام ها اکثرا در ممالک اسلامی بر اساس بعد دینی صورت می گیرد و به نوعی پاتریانیسم اسلامی بود  زیرا هنوز دهنیت ملی گرایی را که اسلام به یک انترناسیونالیسم دینی تبدیل کرده بصورت یک فاکت و عامل بارز نمایان شنده است.حتی در زمان مشروطیت و قیام ستارخان و باقرخان و قیام شیخ محمد خیابانی و یا کلنل محمد تقی پسیان عنصر ملی بسیار کم فروغ است و اساس مساله ملی در زمان مرحوم سید جعفر پیشه وری بصورت اساسی وارد جرگه مبارزاتی میشود.

دوگانگی ساختاری سوسیالیستی که ناشی از عدم برابری و تبعیض حاکم در زمان پهلوی  و ناسیونالیستی که بر اساس خقگان فرهنگی و نژادی اقوام و آسیمیلاسیون محسوس نشان میدهد که سوسیالیسم در آن زمان و مقطع به عنوان تفکر نو که در عنفوان سیستم برابر گونه دارد حاکم بر حرکت ملیست که نه تنها عیب نیست بلکه پیشرفتگی سیاسی حرکت فرقه دموکرات آذربایجان را نشان میدهد که برای دستیابی به آرمانهای ملی ساختار مکتب را تغییر و برای رسیدن  به آن ابزار گونه اهداف را در مقابل کاپیتالیست پهلوی قرار میدهد.برخورد وحشیانه حکومت پهلوی با حرکت فرقه دموکرات بطوریکه اینبار حرکت ملی را توانست در سایه غیر اسلامی محکوم و سرکوب کند و با استفاده از سنت و مذهب قلیلی از عوام را مقابل فرقه قرارداد زیرا هنوز پختگی بستر شعور سیاسی به آن حد نرسیده بود و فقط نتوانست با ادبیات نوحه و مرثیه ای به علت لوافه کامل مذهبی که ابزاری صرف مذهبی بود برای حفظ ادبیات ترکی مقابله محسوس کند.بیداری تاخیری اقوام در ایران سبب شد که سیاست فاشیستی و یکسان سازی قومی رژیم پهلوی رو شود که تنها منوط به رژیم نمی شد بلکه فضای راسیستی جامعه نیز به این کمک می کرد ستایش و شخصیت پرستی در بین فارسهای ایران که به نوعی برای فرار از اسلام استحماری به سوی پان ایرانیستی و کوروش و ترویج عقاید و حس برتر بینی آریای بر سایر اقوام که ضعف و فساد و ظلم شاهان ساسانی را به نوعی در مقابل تهاجم اعراب کم رنگ تر می کرد.بطوری که هرگونه کاستی و نیرنگ سازی مغان و تاراج را به گردن اعراب انداختند.برخورد ناصحیح و برتر بینی با مهاجران تاجیک و افغان که آنها راهم آریای میداند نشان از پوشالی بودن این نوع تفکر در بین برادران آریاییست ایرانی دارد که به هم نژادهای خود نیز دید خوبی ندارند.

پس از پهلوی و رجعت دوباره اسلام نا صحیح و استحماری حال آنکه ملل زیر ستم به نوعی برای فرار از فشارات تحقیری پهلوی میل به سوی حرکت مردم در انقلاب اسلامی نمودند حال انکار کنیم یا نه حرکت در سطح وسیعی با هر نوع نیت و حمایت و مخفی کاری به ثمر نشست و انقلاب اسلامی خمینی پیروز شد.دوباره با نگرش به اینکه بازهم مانیفیست و اصول نوستالژیک حکومت اسلامی نتوانست خواستها را اقناع کند به نوعی دوباره حرکت ملی آذربایجان میل به سوی تفکرات سوسیالیستی نمود زیرا در هر نوع برخورد تبعیض گونه انتی رفلکسی چون کمونیسم را ناچارگونه بر می گزیدند که به علت فقدان نظریات ساختاری ملی گرایانه بود.پس از شکست این نوع تفکر که سبب قیام عظیم آذربایجان در مقابل رژیم خمینی با حمایت مرحوم شریعتمداری شد ملی گرایی به سمت راست گرایی و محافظه کاری که اساس و شالود ان است سوق داده شد. و مشاهد شد که مقوله های زیرساختی ملی مانند سرزمین و فرهنگ و تاریخ و کیش شخصیت ومنافع جمعی و احساس تهدید و تصور خودی کاملا در جهت عکس مقوله های ملی گرایانه فارسیست. لذا حرکت ملی آذربایجان پس از علی تبریزی به نوعی وارد ساخت مبارزاتی شد و به قول بهتر ملت ملیتگرایی به این سو کشید نه ملیت گرایی سبب ایجاد حرکت ملی شد به نوعی خود ملی گرایی با اصول خود ساختیم.

حرکات قلعه بابک و رشد ناخواسته نافرمانی های فرهنگی  و دانشجویی به شکل انفجاری که مصادف با نهضت اصلاح طلبی  و فضای نسبی باز سیاسی سبب شد روند تشکیلات سازی به صورت دست و پا شکسته در حرکت ملی شکل بگیرد.نهضت آذربایجان و رهبری دکتر چهرگانی در ان دوران نقظه عطف در حرکت ملی شد و تشکیلاتی بنام گاموح یعنی حرکت ملی بیداری اذربایجان سازماندهی شد که تقریبا تمامی فعالین ملی و مهم را در برمی گرفت  پس از دستگیریهای گسترده کمیته مرکزی حزب و قبل ازآن فشارها و تخریبات سازمان یافته علیه دکتر چهرگانی به علت اینکه بعد بی رهبری را در حرکت پر نموده و شخصی که سالیان سال فعالین در جهت ساخت ان بودند یکباره ساخته و رهبری حرکت را برعهده گرفت نفوذ جمهوری اسلامی در حرکت ملی بیشتر شد زیرا توانسته بود حرکت را به کنترل درآورده کمیته مرکزی حزب مقتدر آذربایجان را دستگیر کند لذا به اختلاف افکنی و ترویج عقاید منشعبه پرداخت به نوعی که با سرشکن کردن هرم قدرت ملی سعی در تضییق از بالا به پایین گرفتند و منجر به افت حرکت و ترویج ادبیات گرایی و شعر دوستی به جای ایجاد فضای باز سیاسی که ثمره ان را هرچند به عنوان خرد در نهادهای مدنی چون مجمع دانشگاهیان آذربایجانی دیدیم فلذا حکومت اهرم کنترل را ازذست حرکت ملی بیداری آذربایجان به سمت توقعات و خواستهای جزیی همانند سوق به فوتبال دوستی و به نوعی القای اینکه ملی گرایی یعنی این بسنده کرد.

شکست حکومت در نابودی تشکیلات گاموح که به نوعی با دستگیری و تبعید اعضای ان فکر می کرد توانسته سیطره خودرا فزونی دهد به نوعی ساختار شکنی منفی را در حرکت ملی ترویج کرد بطوریکه امروزه با انسجام این تشکیلات و فرقی نمی کند تمامی تشکیلاتهای محترم حرکت ملی تنها موردی که ضربه خواهد خورد رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود و کذلک این تنها به نفع رزیم و برخی افراد اپوزیسیون که هنوز غرق در تفکرات و فیلمهای یوتیوبی پهلوی هستند نخواهد بود.باید بپذیریم نه حکومت جمهوری اسلامی نه آمریکا نه غرب و نه شرق و نه برخی ذوستانمان در شمال وجود حرکت و اسمی بنام اذربایجان جنوبی را نمخواهند پذیرفت لذا اتحاد در عمل و اختلاف سلیقه نه عقیده باید عاملی شود که بجای زیرپا گذاشتن تمامی اصول و شکستن پلهای پشت سر و نسیان تاریخی و سیاسی به ترمیم ان بپردازیم به جای خرده گرفتن به برخی فعالان حرکت ملی از اولین رهبر حرکت تا جوان ناپخته دانشگاه تبریز به راهنمایی و ارشاد و رفع معایب انها بپردازیم نه با اندکی فعالیت البته باصطلاح تیشه را به ریشه زده و همه را محکوم به عامل رژیم و پاسدار و نابخردی کنیم ؟ عاملی که سبب ترویج فساد رفتاری و قدرت طلبی سلولهای پوستی برای در اختیار گرفتن نورونهای تفکر ملی شده است.

امیدوارم به جای تخریب شخصیت افرادی که در راه آرمان خود حتی اشتباهگونه فداکاری کرده و جان و مال خود را در این راه از دست داده و یا آواره ممالک غربی برای دفاع از ناموس و شرف آذربایجان  شده است دست یاری داده و ارزشها و بزرگان و آرمانهای خودرا در دهان شترکان بی کوهان رژیم نجوانیم.امیدوارم به جای ساختار شکنی در درون خود به ساختار شکنی در حکومت راسیستی اسلامی بپردازیم و سعی نکنیم همانند کودکان کوچه هاا که در حال بازی گل کوچک هستند همه مهاجم باشیم زیرا این دروازه خالی که آرمانه و ارزشها و پیشگامان ما در ان قرادارند نیاز به دروازه بان دارد ….دروازه بانی که به دروازه خود گل نمی زند.

رضا طالبی

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.