ناصر آغاجری: نیم درصدی ها قربانیان ساختار وفرهنگ سرمایه داری سنتی – دلالی

نوشته ی حاضر نشان می دهد که چگونه شخصیت انسان ها پایمال مال اندوزی قرار می گیرد و با همه ی این احوال شیوه های غیرانسانی کثیف تنها راه برای تولید و انجام کار مفید نیست. بلکه می توان با ایجاد فضای انسانی و احترام به حقوق انسان ها نیز به کار وتولید پرداخت

نظام و سیستم سرمایه داری آن چنان افراد را از خود بیگانه می کند که هیچ تصوری جز سودمحوری و کسب سود برای آنها باقی نمی گذارد. این نظام از ابتدا افراد را در سیستم خود جذب می کند. آنها را با اهرم های مختلف آن چنان تحت کنترل در می آورد که برای آنان راهی جز زور گفتن یا زور شنیدن، اطاعت از بالا دست و طلب اطلاعت از پایین دست باقی نمی گذارد. در تفکر سود محورانه جایی برای انسانیت و احترام متقابل به حقوق انسان ها یافت نمی شود. گویا فقط باید به فکر ثروت اندوزی، حرص و آز و طمع کاری بود و شخصیت انسان ها در برابر این محور اساسی سرمایه داری ، ارزشی ندارد. نولیبرالیسم با عقب گرد به دوران اولیه سرمایه داری در این زمینه، به سرعت در حال گسترش این روابط غیر انسانی در محیط های کار است. این گونه رفتارها از سوی کارفرمایان و مدیران و سرپرستان در محیط کارامنیت و سلامت روانی کار را برای کارگران به خطر می اندازد و کار را بیش از پیش برای آنان دشوار می کند. به بیان دیگر سختی کار را دو چندان می کند. حرص آنان برای کسب سود بیشتر مجالی برای برخوردهای انسانی باقی نمی گذارد. در نتیجه رعایت روابط انسانی و احترام به حقوق بدیهی انسان ها، بار دیگر در کنار دیگر خواسته های اولیه کارگران مانند بیمه، امنیت شغلی، دستمزد مناسب و…قرار گرفته است.

نوشته ی حاضر نشان می دهد که چگونه شخصیت انسان ها پایمال مال اندوزی قرار می گیرد و با همه ی این احوال شیوه های غیرانسانی کثیف تنها راه برای تولید و انجام کار مفید نیست. بلکه می توان با ایجاد فضای انسانی و احترام به حقوق انسان ها نیز به کار وتولید پرداخت.

“دنیا به اندازه ی نیاز همگان دارد،‌ اما به اندازه ی حرص همگان ندارد.” (یکی شعارهای جنبش ضد سرمایه داری اشغال وال استریت)

نیم درصدی ها قربانیان ساختار وفرهنگ سرمایه داری سنتی – دلالی
ناصر آغاجری

شرکت های بزرگ پیمانکاری در صنایع نفت تلاش می کنند مهندسان جوان دانشگاه های فنی را جذب کنند که با معدل های بالا آموزش را به پایان رسانده اند. نیروهایی هوشمند، تیزبینی که یک سرمایه ملی هستند. زمانی که این افراد به دلایل مالی یا دلایل دیگر امکان ادامه تحصیل در داخل و خارج ازکشور یا پیدا کردن کار در شرایط مناسب تر را از دست می دهند و از همه ی امکانات سرخورده می شوند، برای کار راهی پروژه ها می شوند، کاری پرتنش، پرخطر، پر از آلودگی های شیمیایی و فیزیکی، کاری مضر برای سلامت انسان. یکی از ویژگی های پروژه ، برای برخی از این کارشناسان جوان، خشونت محیط کار و امکان رها کردن خود است، رهایی از ارزش های اخلاقی و فرهنگی که تداوم همان فرهنگ رایج در سریال های تلویزیونی وطنی وماهواره ای است. واژه هایی خیابانی ، لومپنی را به کار می برند که مشابه آن تنها در گفت وگوهای فاحشه خانه ای و یا موسیقی پست مدرنیستی رپ شنیده می شود، رکیک ترین واژه هایی که می توان شاهدش بود؛ آن هم در محیط خشن کار پروژه ای، درمکانی که قوانین کار و ادارات مربوطه از آن گریزانند.

پیمانکاران قدر قدرت پروژه اند، آن هم بدون هیچ نهاد کنترل کننده و بازرسی. آنها مانند برده داران ماقبل تاریخ شلاق به دست کار می طلبند. با این تفاوت که شلاق فیزیکی را با شلاقی دردناک تری تعویض کرده اند: شلاق اخراج ومحروم کردن نیروی کار از اشتغال. شلاقی که علاوه بر ریش ریش کردن گرده ی کارگر، زندگیش را هم دچار چالش می کند. چالشی مالی که زندگی خانوادگی وی را به مرزهای سقوط می کشاند. برخی از این مهندسان جوان هنگامی که اهرم های کار را به دست می گیرند، بدون درک مناسبات انسانی، بدون ترس قانونی، بدون هیچ تردیدی، کار را با پرخاش وتوهین و کلمات رکیک از زیردستانشان طلب می کنند و بدین ترتیب کار ومحیط کار را برای زحمتکشان به یک شکنجه روحی تبدیل می کنند. درمواقعی که انفجار روحی به وقوع می پیوندد و نیروی کار قدرت کنترل بر اعصابش را از دست می دهد و عامل برده داران قرن بیستم را مورد حمله ی لفظی قرار می دهد، فاجعه به وقوع می پیوندند. این وضعیت برای کارگر یا نیروی فنی کار مصیبت بار خواهد شد. اخراج و عوارض بدتر از آن، عدم امکان استخدام در شرکت های دیگر پروژه ای امری حتمی خواهد بود. بدین جهت اگر نیروی کار بخواهد کارش را حفظ کند، باید تحقیر وتوهین این جوان ها را با جان ودل پذیرا باشد و با سکوت، خود را ذره ذره در درون بجود.

واقعیت این است که این جوانان از کودکی تا پایان تحصیلات دانشگاهی به صورت شبانه روزی باید در دنیای کتاب های درسی غرق شوند، چه برای موفقیت در کنکور و چه بعد از آن برای به دست آوردن مدرک تحصیلی بالا. در دانشگاه ها هم از مردم و زندگی واقعی مردم چیزی نمی آموزند و جامعه شناسی تدریس شده را با اصول شرعی یکی تصور می کنند ، لذا هرگز فرصتی ندارند که خود را بیابند و یا درکی علمی از جامعه داشته باشند. آنها مردم را حداکثر از طریق سریال های تلویزیونی می شناسند که از انسان ها تصویر یک دزد، یک ابله و خنگ، ریاکار و در نهایت یک مذهبی مقدس دست نیافتنی را ارائه می دهند. دراین نگرش فرهنگی واپس مانده، انسان عادی جایی ندارد و از تیپ های اجتماعی دیگر هم، هیچ خبری نیست، گویی وجود خارجی ندارند. با چنین بضاعت دانش جامعه شناسی در جامعه ی ما، برخی از این مهندسان جوان نمی توانند درک درستی از مردم و نیروی کار پروژه ای داشته باشند.

ولی مصیبت زمانی ابعاد تصاعدی پیدا می کند که پیمانکاران بزرگ این گروه از جوانان تربیت شده ی خیابان های واپس گرایی و آموزش دیده ی فرهنگ لومپن پرور نئولیبرالیستی – ماهواره ای را در سود همان پورژه به میزان نیم درصد سهیم می کنند، نیم درصد از سود یک پروژه میلیاردی با دریافت های ماهانه ی کلان. این درصد ِبه ظاهر ناچیز ارقامی را شامل می شود که برای یک مهندس جوان، یک رویای دست نیافتنی به نظر می رسد. مهندس جوان در قبال این نیم درصد باید کار پروژه را پرشتاب جلو ببرد. چگونگی این پیش رفت برای سهامداران اصلی مطرح نیست. تنها چیزی که برای سرمایه داران محترم اهمیت دارد، پیشرفت کار پروژه به هر قیمت است و جوان مهندس اهرم این پیشرفت خواهد بود. شاید این جوان هم حق داشته باشد. او اینک می خواهد از سال ها رنج وشب نخوابیدن ها و درس خواندن برای کنکور بهره ببرد و برایش مهم نیست که پایش را بر دوش چه کسانی گذاشته است.

نیروی کار فنی یا تکنسین های تجربی سالها با هزاران دشواری و رنج کار کرده اند، بدون اینکه جامعه امکان آموزش آنها را فراهم کرده باشد. فن وتکنیک را از استاد کارانشان آموخته اند، سنگین ترین کارها را انجام داده اند تا به مرور به کار مسلط شده اند. اینان انسان هایی خسته از بیداد و بی قانونی وستم پیمانکارانند که در همه ی پروژه ها، ماه ها دستمزد آن را نگه نمی پردازند، بیمه های آنان را کامل رد نمی کنند یا بدون استثنا آن را با حداقل حقوق محاسبه می کنند، از ناآگاهی آنان از قانون کار سوءاستفاده کرده و بدین طریق بخش هایی از حقوق آنها را (مانند سنوات) در تسویه حساب ها پرداخت نمی کنند و به این ترتیب مبالغ زیادی را به جیب می زنند. زحمتکشانی را در پروژه ها می بینیم که حداقل ۴۲ سال کار کرده اند ولی در تامین اجتماعی تنها ۲۱ سال سابقه ی کار دارند. آنها با سنی حدود ۶۵ سال باید ۹ سال دیگر در پروژه کار کنند تا با حقوق کامل بازنشسته شوند. درحالی که با روزی ۱۲ ساعت کار در پروژه ها طی ۱۹ سال و دو ماه چنین فردی ۳۰ سال کار کرده است. ولی کو قانون ، کو منطق و کو داد؟

چنین نیروهای کاری خود را با چنان مهندس جوانی روبرو می بینند که تنها زبان تهدید وتوهین را می شناسد. با کوچک ترین تصور سوءتفاهمی که در اندیشه ی عجولش علیه کسی بوجود آید، بدون درنگ حکم اخراج آن فرد را صادر می کند. کار فنی را می فهمد، ولی از درک شرایط اجرای تکنیک عاجز است. مانند مباشران ساختار فئودالی و از آن بدتر چون سرسپردگان برده داران، با شلاق تهدید واخراج (امکانی که بند “ز” در اختیارش نهاده) کار را به پیش می برد.

او برای به دست آوردن آن نیم درصد، تنها به شتاب بخشیدن به کار پروژه می اندیشد، در صورتی که کار فنی زمان خاص خود را باید بپیماید. برای انجام کار با کیفیتی طبق استانداردهای جهانی، نیروی کار مدتها باید با “سنگ جت” های بزرگ و کوچک لبه های فولادی لوله یا تیرآهن را با زاویه ای طبق نظر طراح ساب بزند و بر لبه ی زاویه ی ساخته شده یک سطح ۲ میلیمتری ایجاد کند، کاری که نیازمند زمان ودقت فراوان است. درغیر این صورت نیروی کار بعدی دچار مشکل جدی می شود. جوشکار روی این کار بدون کیفیت جوشکاری می کند. محل جوش کاری شده که به دلیل حساسیت کار باید با اشعه گاما رادیوگرافی شود، در رادیوگرافی تایید نمی شود و تعمیر می خواهد واین می شود آغاز یک روند دوباره کاری های بی پایان وتاخیر در زمان بندی پروژه.

البته این آقایان نیم درصدی راه حل این مشکل را هم یافته اند. همه راه حل ها در دستان توانای آنان است. آنها اختیار تام دارند که از هر طریقی شده پروژه را به پیش ببرند و پول تولید کنند. هر مشکلی چه مهندسی، چه کیفی، چه کمی، چه انسانی باید از مسیر صعودی نیم درصدی ها حذف فیزیکی شود.

در یکی از پروژه های عسلویه شاهد وضعیت یکی از این نیم درصدی ها (سرپرست کنترل کیفی) بودیم. این فرد در پروژه با کمک تک وتوکی از آشنایان قدیمی اش مشغول سرکیسه کردن پیمانکاران بود آن هم به قیمت ندیده گرفتن کیفیت کار، همان چیزی که بابت آن حقوق کلانی دریافت می کرد. وقتی به این کارش ایراد گرفته می شد، می گفت:”دادا باید بارتو ببندی”. ایشان وقتی به موقعیت نیم درصدی رسید، برای این که سرعت کار در پروژه کُند نشود و درحقیقت برای آنکه سهم نیم درصد زودتر به جیب مبارک سرازیر گردد، با لحنی بسیار دوستانه که انتظار داشت هر زیردستی را تسلیم اراده ی او کند، از کارمندان تفسیر فیلم می خواست:”نمی شود کاریش بکنید؟ آشناست.” و اگر کارمند شجاع بود و “کاریش” نمی کرد، پس از چند روزی بی اعتنایی با حکم اخراج وارد می شد وآن را به کارمند مفسر فیلم تحویل می داد. البته این نیم درصدی بسیار مودبانه نیروهای کار را اخراج می کرد. او دارای آن تربیت خانوادگی بود که به او اجازه نمی داد به کسی توهین کند. برخلاف مهندسان نیم درصدی جوان که حتا در گفت وگوهای دوستانه شان هم چیزی فراتر از ناسزا برای گفتن ندارند.

افرادی که زیر نظر این “تکنوکراتهای بعد از این” کار می کنند خود به خود مجبور می شوند رییس را الگوی خود قرار دهند و پس از مدتی دقیقا موجود دیگری می شوند. آنها هم بدون توجه به ضرورت درک شرایط کار و بدون توجه به ضرورت صرف زمان های لازم برای کارها، نیروی کار را به شدت زیر فشار قرار می دهند.

این آقایان علاوه بر دریافت این نیم درصد به بهای چلانیدن نیروی کار، وارد معاملات پشت پرده با پیمانکاران هم می شوند. برای واگذاری کار به آنها ۳۰ الی ۴۰درصد حق العمل کاری دریافت می کنند. پیمانکاران نیز که پول های حاشیه ای فراوان و بدون سند پرداخت می کنند، تنها امکانی که برای بازگشت پول ها به جیب شان بدون دردسر است‌، حقوق نیروی کار پروژه است که دیر به دیر پرداخت می شود. بیمه را ناقص رد می کنند، ساعات ناهار را از ساعات کار روزانه حذف می کنند. دستمزد ۷ ساعت و۲۰ دقیقه کار در تعطیلات رسمی را هم به جیب خود واریز می کنند. علاوه بر روزی ۱۲ ساعت کار، ۹۰ دقیقه رفت و آمد از خوابگاه تا سایت را محاسبه نمی کنند. آنها درمیان نیروی کار جاسوسانی دارند که با اولین حرکت اعتراضی صنفی آن فرد را به بهانه های مختلف از پروژه اخراج می کنند…

در یکی از پروژه ها شاهد برخورد یک کارگر آگاه (یک فعال کارگری) با یکی از این آقایان نیم درصدی، تکنوکرات های بعد از این بودیم. سه نفر، از جمله آن فعال کارگری ، در لیست اخراجی قرار گرفتند. آنها را به این آقای نیم درصدی سپردند و یک بخش بزرگ ومهم پروژه را که دچار رکود شده بود، به آنها سپرده شد. به هر کدام یک بیسیم داده بودند تا هر لحظه بتوانند موقعیت آنها  را بررسی کنند. یونیت(قسمت) به وسیله ی دوربین های مدار بسته کنترل می شد. در هر گوشه ی سایت دیده می شدند و کوچکترین حرکات این افراد زیر ذره بین آقایان بود. همه تصورمی کردند همکار ما نتواند توهین و پرخاش های آقای نیم درصدی را تحمل کند ولی مساله به صورت بنیادی تغییر کرد.

همکار ما که انسانی پرکار و بسیار فعال بود برای اینکه نشان دهد که روابط انسانی چگونه است و همچنین تشویق پیمانکار وعاملش برای به دست گرفتن کار به صورت امانی و حذف پیمانکاران واسطه، کار را در اختیار گرفت و کارگران را فعال کرد و پروژه را به اصطلاح تکانی داد. او با کمک نیروی کار آن واحد توانست این واقعیت را به اثبات برساند که با مدیریت انسانی وصادق و پیگیر کار هم کارگران فعال و پرتلاش می شوند و هم می توان پروژه را با سرعت و با کیفیت به انجام رساند. نقش واسطه ای پیمانکاران عیان شده و عملا به تماشاگران بی تاثیر کار تبدیل شدند.

پیمانکار دست دوم که یکی از شرکت های بزرگ پیمانکاری اجرایی نفت بود به حاشیه رانده شد.

مدیران پیمانکاری دست اول متوجه شدند که با حذف پیمانکاران دست دوم کار متوقف نمی گردد. به این جهت به سرعت آن شرکت را خلع ید کردند و شرکت دست اول همه ی کارگرانش را به استخدام خود درآورد. کارگران شاد از این که از این به بعد سرماه حقوق خواهند گرفت و بیمه شان رد خواهد شد و متاسف از این که تنها سه ماه به پایان کار مانده است. پدیده ای که توانست این تحول را در کارگاه بوجود آورد نوع ویژه ای ازمدیریت بود، مدیریتی متفاوت. مدیریتی فراتر از نگرش های سنتی پدرسالارانه و لیبرالیستی. با مدیریتی مبتنی بر احترام به نیروی کار، همان کارگرانی که از کار شانه خالی می کردند با روشن بینی به استقبال کار می رفتند. درنهایت شرایطی فراهم شد که برایندش بازدهی فراتر از زمان تعیین شده بود.

و این درسی بود عملی برای نیروی های جوان نیم درصدی اگر بخواهند نگرش های علمی را آموزش ببینند.

ناصر آغاجری ۲۸ آبان ۹۰

——————————————————-
منبع: کانون مدافعان حقوق کارگر
http://kanoonmodafean1.blogspot.com

ارسال دیدگاه