اصلاحطلبها پاسخ گویند که تفاوت خامنهای و خمینی چیست؟
پرسشی که از آن سخن رفت اینست: وضعیت جامعهی ایران از ۲۲ بهمن سال ۵۷ تا سال ۶۸، یعنی در زمان رهبری آقای خمینی، دارای چه ویژگیهایی بود که در زمان رهبری آقای خامنهای تغییر کرده است
خودنویس:
این واقعیت که اکثریت مردم ایران از وضعیت کنونی کشور ناراضیاند، به اندازهای روشن و عیان است که برای صحت سنجی و اثبات آن نیازی به نظرسنجی ویا ارائهی مدرک و سند و بحثهای تئوریک نیست. این نارضایتی به بخشهای گوناگون کشور مانندِ، اقتصاد، سیاست، جامعه، فرهنگ و دیگر… به شکلی تعمیم یافته است که به ندرت میتوان قشری را مشاهده نمود که از وضع موجود رضایتمند باشند.
وقتی در کشوری نارضایتی به این سطح رسد، میتوان انتظار داشت تحولاتی بزرگ صورت پذیرد و کشور ما نیز از قاعده مستثنی نیست. شواهد نیز، نشان ازهمین – روندِ ناگزیر به سوی تحولات – را دارد.
نه تنها در میان صفحات دنیای مجازی، بلکه در کوچه پسکوچههای کشورمان نیز این حس و انتظار همگانی برای تغییر شرایط را میتوان خواند، شنید و دید.
جمعی انتظار دارند که طوفانی انقلابی درنوردد و شعبده وار بچرخد و بچرخاند و در پایان بسازد آن دنیایی را که ایدهآل آنهاست.
جماعتی دیگر معتقدند که این طوفان قبلاً- در سال ۵۷- دمیده و آرمان شهری که در پیاش بودیم، در آن زمان بنا شده ولی از بد حادثه، بر اثر زیاده خواهی، حب دنیا و کمبود یا نبود تقوا، آرمانهای آن به فراموشی سپرده شده و ارزشهای اولیه و بنیادیناش زیر پا گذاشته شده است.
روی سخن این نوشته با جماعت دوم- مشهور به اصلاح طلبان- است.
همانگونه که اشاره شد پایه اصلی تفکر این دوستان، پرهیز از گذر از راه رفته و جلوگیری از هزینههای دوباره است.
این عزیزان معتقدند که مبارزات آزادیخواهی مردم ما، پس از صد سال سرانجام در سال پنجاه و هفت با رهبری آقای خمینی به ثمر رسید و رژیمی دمکرات و مردمی با رای مردم حاکم شد و به مدت یازده سال- یعنی تا هنگامی که بنیانگذار آن در قید حیات بود- کشور ما به سمت استقلال، آزادی و مبانی جمهوریت- به عنوان خواسته و شعار همیشگی آزادیخواهان – پیش میرفت، ولی پس از درگذشت آقای خمینی و جانشینی آقای خامنهای این روند به انحراف کشیده شد.
ایشان بر این عقیدهاند که اصول مترقی قانون اساسی اجرا نشده، قوانینی خلاف مصالح مردم به آن افزوده شده، عدم مدیریت صحیح باعث تخریب اقتصادی گشته و در نهایت ولایت فقیه به عنوان تاثیرگذارترین شخص کشور نتوانسته است مسیری که با عنوان «خط امام» نامیده میشود و در برگیرنده عقاید و سلوکِ بنیانگذار انقلاب اسلامی ست را ادامه دهد و مشکلات کنونی در همین انحراف از «خط امام» ریشه دارد.
بر اساس همین طرز فکر و ریشه یابی این چنینیِ مشکلات، لاجرم استراتژی مبارزات سیاسی اصلاح طلبان بر تصحیح و اصلاح انحراف پیش آمده و بازگشت به شرایط پیش از درگذشتِ آقای خمینی، تبیین شده و به تبع شامل طیفی از راهکارها، نظیر تذکر و درخواست از رهبر برای اصلاح خود و امور، تا تلاش برای محدود کردن اختیارات وی با استفاده از ظرفیتهای قانون اساسی و دیگر ابزارهای قانونی، است.
بدون آنکه بخواهیم درستی یا خطای این طرز تفکر را ارزیابی کنیم تنها این بحث را پیش میگیریم که برای اصلاح هر روند یا پروسه میبایست میزان انحرافِ آن پروسه را از مقادیر و الگوهای از پیش تعیین شده، به دقت اندازهگیری کرده و برای تصحیح آنها برنامهای ارائه داد.
به همین دلیل پرسش زیر به عنوان نخستین گام در راه اصلاح وضعیت کنونی پیش روی ماست که انتظار میرود دلمشغولان و پیروان مکتب اصلاحات، پاسخگوی آن باشند تا تصویری شفاف از آینده و اهدافی که در پی آنند طراحی گردد.
پرسشی که از آن سخن رفت اینست: وضعیت جامعهی ایران از ۲۲ بهمن سال ۵۷ تا سال ۶۸، یعنی در زمان رهبری آقای خمینی، دارای چه ویژگیهایی بود که در زمان رهبری آقای خامنهای تغییر کرده است. به عنوان نمونه:
- کدام ساختارهای اقتصادی، در زمان آقای خمینی پایهریزی شد که در زمان خامنهای تخریب شد؟
- کدام آزادی اجتماعی و سیاسی در زمان خمینی موجود بود که در زمان خامنهای سلب شده است؟
- آیا حقوق بشر در زمان خمینی رعایت میشد که رعایت نشدن کنونی آن، انحراف محسوب گردد؟
- آیا اعدام مخالفان سیاسی مختص به دوران خامنهای ست و در دوران پیش از او اعدام مخالفان صورت نمیگرفت؟
- سوء مدیریت و سپردن پستهای مهم مدیریتی فقط در زمان خامنهای است که محدود در دایرهی خودیهاست و در زمان خمینی شایستهسالاری رعایت میگردید؟
- خودمحوری و اختیارات فردی خمینی بیشتر بود یا خامنهای؟
- آیا ترور و سرکوب مخالفان در زمان خامنهای باب شده است؟
- سیاست خارجه و تعامل با همسایگان و جامعه جهانی چه انحرافاتی نسبت به زمان خمینی داشته است؟
موارد بالا تنها بخش کوچکی ست که میبایست مبنای مقایسهی دو دوران مورد بحث قرار گیرند.
البته جا دارد به روایتی دیگر از اصلاحطلبی نیز بپردازیم. روایتی که معتقد است، انحراف از زمانِ شروع ریاست جمهوری آقای احمدینژاد آغاز شده و پیش از آن کشور در مسیر درست و پیشرفت قرار داشته است.
به اینان نیز میبایست یادآور شد که موارد تمایز و تفاوت این دوران را با دوران پیش از احمدینژاد به صورتی معین و قابل درک بیان کنند. باز هم به عنوان نمونه میتوان موارد زیر را برشمرد:
- آیا رانتخواری وآقازادهگی از زمان احمدینژاد شروع شد؟
- آیا مدیریت کلان مملکت پیش از دولت احمدینژاد در وضعیتی مطلوب و مطابق با استانداردهای جهانی بود؟
- آیا دولتهای پیش از احمدی نژاد لزوم پاسخگویی به مردم و اعتراف به اشتباهات خود را باور داشتند؟
- دروغ، تزور، مدارک جعلی و فساد مالی مقامات مختص این زمان است و دولت های قبلی از آن مبرا بوده اند؟
- ترور و سرکوب آزادیخواهان در داخل و خارج مرزهای کشور فقط در زمان احمدی نژاد انجام شده است؟
به هر روی ترسیم مدینهی فاضله و آرمان شهری که به سوی آن گام برمی داریم و خواهان همراهی دیگران در این راه نیز هستیم وظیفهایست که گریزی از آن نیست.
نمیتوان با تجمیع تمامی مشکلات و ریشههای فلاکت کنونی در یک شخص و یا اشخاص –چه خامنه ای باشد و یا احمدی نژاد- و مبارزه با او وحذف او و یا آنها، صورت مسئله را پاک کرد.
اصلاحطلبان بر این مسئله تاکید دارند که حساب رژیم را از مجریان و دست اندرکاران آن باید جدا ساخت و گناه و اشتباه افراد را به نوع حکومت تعمیم نداد ولی می بایست بدانند که برای اثبات این مدعا، آنان میبایست نمونههایی عینی از این ادعایشان ارائه دهند و یا به بیانی دیگر مظروف مناسب برای این ظرف که ادعای مناسب بودناش را دارند را معرفی کنند وگرنه ادعای دیگری قوت میگیرد که:
رژیم جمهوری اسلامی مانند هواپیمایی ست بدون موتور که بهترین و شایسته ترین خلبانان نیز قادر نخواهند بود آنرا به پرواز درآورند واگر نیز با وزیدن بادی موافق از زمین کنده شود، بی گمان سقوطی مرگبار سرنوشتاش را رقم خواهد زد.
————-
مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.