اسماعیل نوری علا: پروژهء بازسازی روحانیت؟

من معتقدم که باید در مقابل کوشش برای بازسازی نقش سیاسی «روحانیت سنتی مستقل» (به هر معنی که در آینده داشته باشد) مقاومت کرد و توضیح داد که در آیندهء سکولار ـ دموکرات ِ ایران هر روحانی فقط یک «شهروند» صاحب حق رأی و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محسوب می شود و براستی درست نیست که دیگرباره بکوشیم تا از او بعنوان «مرجع تقلید» ی که می تواند مردم را به صحنهء مبارزات سیاسی بکشاند استفادهء ابزاری کنیم.

esmail@nooriala.com
پس نگاره ای در مورد یک کنفرانس

یکشنبه بیستم نوامبر، در پایتخت ایالات متحده (که پایتخت اصلاح طلبان مذهبی و ملی ـ مذهبی های ایرانی نیز محسوب می شود) کنفرانسی بر پا بود با عنوان «روحانیت شیعه در چشم انداز تحولات ایران» که لازم می دانم قبل از شروع مطلب امروزم نام سخنرانان کنفرانس و موضوع سخنرانی شان را ذکر کنم: دکتر عبدالکریم سروش (سخنرانی افتتاحیه) ـ مهندس حسن شریعتمداری (اسلام و الزامات نوین زیست در محیط دموکراسی- فرصت ها و چالش ها) ـ آیت الله حسن رضا غدیری (رسالت و نقش  روحانیت در فضای کنونی جامعه) ـ  دکتر ابوالقاسم فنایی (بررسی راهکار های رفع موانع تناسب  احکام شرعی با مقتضیات زمانه) ـ دکتر  محمد برقعی (جایگاه روحانیت در پرتو تجربهء حکومت دینی) ـ آقای مهدی جلالی (سازگاری نهاد سنتی روحانیت با دموکراسی سکولار) ـ آقای محمد رضا جلایی پور (تعامل روشنفکران دینی و روحانیت: زخم‌ها و مرهم‌ها) ـ دکتر محمود صدری (بررسی الهیات سیاسی شیعه) ـ  حجت الاسلام  محمد هدایتی (پیش شرط ها  والزامات استقلال حوزه های علمیه از قدرت) ـ مهندس سید مجتبی واحدی (تبیین صف بندی نیروها در آرایش کنونی روحانیت) ـ مهندس علی افشاری (سکولاریزم و روحانیت ، تعارض ها و تطابق ها).[۱]

اگرچه اطلاع دارم که شرکت کنندگان در این کنفرانس برگزاری آن را بیشتر مدیون آقایان علی افشاری و مهدی جلالی هستند اما هنوز از محتوا و چند و چون سخنرانی های انجام شده اطلاع موثقی ندارم و شاید همین بی اطلاعی ایجاب کند که فعلاً از اظهار نظر در مورد این کنفرانس خودداری کنم. اما من چنین امتناعی را به دو دلیل صلاح نمی دانم. یکی بدین خاطر که اغلب با پایان گرفتن اینگونه کنفرانس ها آنچه در جریان برگزاری شان گذشته به دست فراموشی سپرده شده و متن یا ویدئوی سخنرانی ها در جائی منتشر نمی شود، و دو دیگر اینکه واقعیت برگزاری این کنفرانس از جانب اردوگاه اسلامی ها و اسلامیست ها خود خبر از آغاز روندهای با اهمیتی می دهد که رسیدگی فوری به آنها امری ضروری بنظر می رسد.
این کنفرانس، ظاهراً، در پی پاسخ گوئی به پرسشی از این دست است که: «در فردای سقوط حکومت اسلامی موقعیت و وضعیت و سرگذشت روحانیت تشیع اثنی عشری در ایران چه خواهد بود؟» معمولاً چنین پرسشی می تواند آغازگاه یک سلسله تحقیقات علمی و پژوهشی باشد که معمولاً مراکز تحقیقاتی بی طرف و صرفاً آکادمیک آنها را انجام می دهند. اما در این مورد برگزار کنندگان کنفرانس عبارتند از «جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر (رسام)» (با پیوند مشخصی به آقای مهدی جلالی) و «انجمن دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه جرج واشنگتن» (با پیوندی معین به آقای علی افشاری). ما تا کنون با تشکلات روحانیتی و دانشجوئی متعددی روبرو بوده ایم. «مجمع روحانیت مبارز» و «مجمع روحانیون مبارز» سال ها است که در ایران قدرت را بین خود دست به دست کرده اند اما «جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر (رسام، که سایتی به همین نام نیز دارد)» پدیده ای ظاهراً خارج کشوری است که نگران فردای روحانیت در ایران آزاد شده از چنگال روحانیت قدرتمدار است. بدینسان، بر متن چنین زمینه ای است که پاسخ های سخنرانان کنفرانس به پرسشی که مطرح شده می تواند سخت جالب باشد؛ و تا انتشار این پاسخ ها باید بی صبرانه در انتظار نشست.

اما عدم آگاهی ما از «پاسخ» ها، هرچه که باشند، چیزی از اهمیت «پرسش» نمی کاهد و بهر حال مسئلهء اندیشیدن به آیندهء روحانیت در ایران را، چه از لحاظ موقعیت اجتماعی و چه از منظر نقش سیاسی آن، هم برای مسلمانان، هم برای اسلامیست ها و هم برای سکولار ـ دموکرات ها بصورتی با اهمیت مطرح می سازد. گوهر این اهمیت نیز به نقشی بر می گردد که روحانیت تشیع اثنی عشری در دویست سالهء اخیر تاریخ کشورمان بازی کرده است.

روحانیت اسلامی و رابطه اش با قدرت سیاسی [۲]
بطور سنتی، روحانیت در اسلام همواره وابسته به دربارهای خلفا و سلاطین بوده است و بعنوان بخشی از دیوانسالاری حکومتی کار می کرده است. این وضعیت در عالم تسنن، و بخصوص با بقدرت رسیدن ملک شاه سلجوقی، و با تدبیر وزیرش خواجه نظام الملک، و همکاری روحانی قدرتمند زمانه، امام محمد غزالی، تثبیت شد. این سه تن توانستند طی جریانی که «انسداد باب اجتهاد» خوانده می شود از مرجعیت روحانیون و آزاد دستی آنها در صدور فتوا (و قدرت شوراندن مردم) جلوگیری کرده و، با منظم کردن دینکاران سنی به دیوانسالاری خویش، آنها را حقوق بگیر دستگاه حکومتی کنند. این وضعیت در کشورهای سنی مذهب همواره برقرار بوده و حتی زمانی که آتاتورک حکومت شبه استبدادی و سکولار خود را در ترکیه بنا نهاد چندان نیازی برای ایجاد تغییرات اساسی در این رابطه نداشت و از طریق همان دیوانسالاری سنتی سلاطین عثمانی ملایان سنی را کنترل می کرد.

روحانیت شیعه نیز از یکسو تا قرن ها در حاشیه های جوامع، و با پنهانکاری و تقیه، می زیست و دستی در قدرت نداشت؛ و تنها با آمدن مغول ها و مسلمان شدن ایلخانان مغول جای پائی در دربار آنها یافت و، از سوی دیگر، هنگامی که صوفیان صفوی به قدرت رسیدند، آخوندهای شیعه، با برقراری منصب «ملاباشی» و سلسله مراتب شیخ الاسلام ها و امامان جمعه، جزئی از دیوانسالاری صفوی شدند.
تنها با حملهء افغان های بجان آمده از دست ملایان شیعهء حقوق بگیر دولت صفوی بود که دینکاران شیعه بسرعت حمایت دربار در حال اضمحلال صفوی را از دست دادند و، چون نوبت به نادرشاه افشار رسید، کلاً از دربار رانده شده و مستمری ها و حقوق خویش را بر باد رفته یافتند.

اگرچه اخراج روحانیون شیعه از دیوانسالاری افشاریه بمنظور تضعیف این قشر انجام گرفت اما این امر نه تنها به نقش دینکاران شیعه در ایران پایان نداد بلکه موجب آن شد که آنان، در واقع، در سراسر کشور پراکنده شده و با چسباندن خود به بازاریان و بزرگ مالکان بتوانند محل درآمدی مستقل از خزانهء دولت برای خود تعبیه کنند. آنان، با اختراع اصل «تقلید» و اینکه هر مسلمان شیعه ای باید مقلد آخوندی باشد و به او خمس و ذکات بپردازد، توانستند استقلال مالی بیابند و نیز، با ابداع روش ثبت اسناد و املاک برای تثبیت مالکیت زمینداران و بازاریان، سپری در مقابل تجاوزات حکومت تضعیف شدهء مرکزی بسازند.
بدین خاطر، می توان دید که چرا آغاز حکومت سلسلهء قاجار با حضور قشری از دینکاران بزرگ همراه شد که با اختراع اصطلاح «آیت الله» خود را نمایندهء الله بر زمین می دانستند و قدرت شاه را وقعی نمی نهادند. شاید داستان «تحریم تنباکو» را بتوان نماد آشکار این تنش دانست.

اما، از سوی دیگر، داستان جنگ های روس و ایران، که به تحریک و فتوای آیت الله ها ادامه یافت و موجب از دست رفتن بخش های عمده ای از ایران شد، نه تنها ـ همچون تلنگری ـ آغاز روندی را موجب شد که ناظم الاسلام کرمانی آن را «بیداری ایرانیان» نامیده است، بلکه به سیاستورزان و متفکران دلسوز کشور آموخت که خروج ایران از ظلمات قرون بلند خود بدون محدود کردن سلطهء دینکاران شیعه ممکن نخواهد شد. به همین دلیل یکی از اهداف انقلاب مشروطه یک چنین تحدیدی نیز بود که فراز آن را می توان در اعدام آیت الله شیخ فضل الله نوری مشاهده کرد.

اما ریشه های استقلال مالی دینکاران شیعه، در دورانی که بزرگ مالکی شکل اصلی اقتصاد کشور بود، چنان نیروئی را ایجاد کرده بود که قدرت سرکوب شاهان پهلوی نیز نتوانست آن را تضعیف کند و عاقبت نیز این قدرت به دست همان نیرو از پای در آمد و در پی آن دوران حاکمیت ولی فقیه در ایران آغاز شد. پیروزی ملایان در انحصار دست آوردهای انقلاب ۵۷ بخود پایان محتوم روندی دویست ساله بود.
در عین حال، استقلال روحانیت از دولت، و برخورداری از قدرت موضع گیری در برابر آن، موجب شد تا در دوران های قاجاریه و پهلوی روحانیت شیعه رفته رفته حکم مرجع و ملجاء مردم ستمدیده را نیز پیدا کند؛ امری که در هیچ یک از دیگر ادوار تاریخ ایران و جهان اسلام مشاهده نشده بود (مثلاً، در همهء آثار ادبی ماقبل صفویه  ـ همچون اشعار حافظ ـ مشاهده می شود که روحانیت جزئی از دستگاه حاکمان و جزئی از ظلم  آنان تلقی می شده است). بدینسان، در دویست سال گذشته، و منهای سی سال اخیر، روحانیت شیعه جایگاهی در بیرون از دیوانسالاری حکومتی و در میان مردم (بخصوص بازاریان و بزرگ مالکان) داشته است و قدرتی در برابر قدرت چنان درباری محسوب می شده است که حقانیت حکومت خویش را تنها از «زور ناب» می گرفته و، از لحاظ اهل شریعت، دارای «مشروعیت» نبوده است.
در واقع، وضعیت روحانیت شیعه بصورتی بخود شکل گرفته بوده است که قدرت سرکوبگر و قاطع آن در پشت ظاهری از رحمان و رحیم بودن خداوندی که به نامش سخن می گفتند پنهان بوده و ما تنها یک انقلاب اسلامی شده و یک قانون اساسی برنوشته به دست فقهای شیعه را لازم داشته ایم تا با نیروی ویرانگر، مخرب، یکه خواه، و بی رحم دینکاری آشنا شویم و آنچه را در شعر حافظ می خواندیم و بخود نمی گرفتیم بر صحنهء کوی و برزن جاری ببینیم.

به عبارت دیگر، روحانیت با قبضه کردن قدرت و بی نیازی از خمس و ذکات و حمایت بازار و خرده مالکان پس از اصلاحات ارضی، و دستیابی به پول باد آوردهء نفت، دیگر احتیاجی به بازی کردن در نقش ملجاء و پناه مردم در برابر دولت نداشته و خود کلاً منشاء همهء ظلم ها، بی عدالتی ها، اجحاف ها و جنایت ها شد. یعنی، پس از دویست سال، دستگاه روحانیت شیعه نیز استقلال خود را از دست داد و دیگر باره جزئی از دیوانسالاری حکومتی و دربار ولی فقیه شد.

پرسش اساسی ِ آقای محسن سازگارا
در اینجا می توان موضوع را به همان کنفرانسی برگرداند که به گمانه زنی در مورد آیندهء روحانیت تشیع امامی در ایران اختصاص داشته است. اما من، بجای این کار، می خواهم کنفرانس مزبور را همچون پاسخی به یک پرسش اساسی که اخیراً از جانب آقای سازگارا مطرح شده است نیز تلقی کنم.

می دانیم که آقای محسن سازگارا (با ـ بقول خودشان ـ چهل سال فعال بودن در امر سیاست؛ فعالیتی که لااقل نیمی از آن در حوزهء اسلام سیاسی بوده است) سیاست ورزی است که اکنون، نه از سر دلسوزی برای آیندهء روحانیت، که بمنظور بررسی امکان استفاده از هر نیروی اجتماعی برای رسیدن به مقصد سیاسی خود، نهاد روحانیت را نیز رصد کرده و متوجه از دست رفتگی پایگاه اجتماعی آن در ایران امروز هست و، بنظر من، شاید بهترین جمع بندی از وضعیت جدید روحانیت تشیع امامی، را نیز هم او در دو موقعیت ارائه داده است. ایشان پرسش خود را ـ تا آنجا که من اطلاع دارم ـ نخست بعنوان سخنران اصلی مجلس ختم آیت الله جلالی تهرانی (پدر آقای مهدی جلالی) در واشنگتن[۳]، و سپس بعنوان میهمان دفتر پژوهش های حزب مشروطه ایران[۴]، مطرح ساخته و وضعیت را چنین تشریح کرده اند:
« در ۱۲۰- ۱۳۰ سال گذشته کشورمان انصافاً روشنفکران هر وقت خواستند با استبداد درگیر بشوند دور و برشان را نگاه کردند دیدند سازمان حاضر و آماده‌ای که می‌تواند کمک‌شان کند مذهب است. رفتند سراغ روحانیون؛ یا در جنبش تنباکو، سید جمال به میرزای شیرازی قبولاند که دارد تباهی می‌شود و در واقع آن فتوای معروف را گرفت؛ و در جنبش مشروطه امثال ملکم خان‌ها قبولاندند به امثال سید محمد طباطبائی که مشروطه، شرع انور هم همین را می‌گوید و مطابق شرع است و … و شبکه روحانیت آمد به میدان. در نهضت نفت در واقع روحانیت کنار ملیون قرار گرفت، و در انقلاب اسلامی (که نسل ما انجام داده) روشنفکران انقلابی که ایده‌آل‌شان انقلاب و انقلابی‌گری بود و به آن مدل انقلاب اکتبر نگاه کرده بودند توانستند روحانیت را قانع کنند به این که اسلام اصلاً انقلابی است و از اول پیغمبر هم یک انقلابی بوده و … آن‌ها هم به میدان آمدند. اما الآن که صحبت می‌کنیم (من اصلاً به خوب و بد آن کاری ندارم) به دلیل اینکه ۳۲ سال مذهبیون حاکم بودند و روحانیت این بار به قدرت رسید و وقتی هم رفت در قدرت، روشنفکران را کنار گذاشت و خودش قدرت را به دست گرفت، ما از این شبکه محروم هستیم.»[۴]

آقای سازگارا از این مقدمات به یک پرسش می رسد اما خود پاسخ معینی به آن نمی دهد: «سئوال این است که ما چه چیز دیگری می‌توانیم خلق کنیم، چه راه حل دیگری می‌توانیم داشته باشیم، در مرحلهء عمومی کردن جنبش تا بتوانیم بدون استفاده از شبکهء مذهب مردم را به حرکت در بیاوریم؟ من نمی‌گویم باید بالکل از شبکه مذهب چشم‌پوشی کرد ولی از مقدورات دارم صحبت می‌کنم… باید دنبال راه حل جایگزین گشت. کاری بشود که میلیون‌ها نفر بیایند به خیابان. یک راهی باید پیدا بکنید که با این چند میلیون که می‌آیند به خیابان هماهنگ بشوید. بدون استفاده از مراجع.»
از نظر من، برگزاری کنفرانس واشنگتن می تواند جستجوئی برای یافتن این پرسش اساسی نیز باشد و در ادامهء مقاله می خواهم این نکته را توضیح دهم.

کوشش برای اعادهء حیثیت به روحانیت تشیع امامی
به اعتقاد من، در جوار مطرح شدن پرسش آقای سازگارا و احتمالاً کوشندگان اصلاح طلب دیگری، و شاید بدلیل وجود اینگونه پرسش ها، یک «گفتمان» جدید نیز هم اکنون در حال شکل گرفتن است که محتوایش را می توان چنین خلاصه کرد: «اگر بزودی آن جایگزین مطلوب برای پر کردن خلاء نقش سیاسی روحانیت پیدا نشود آیا نمی توان کوشید که از خود روحانیت اعادهء حیثیت کرد؟ آیا نمی توان نشان داد که همهء دینکاران در حکومت شراکت نداشته و حتی، از ابتدای کار، در مقابل آن ایستاده بوده اند. مگر مورد آیت الله شریعتمداری در ابتدای انقلاب و مورد آیت الله منتظری در این اواخر نشان از آن ندارند که هنوز هم بخشی از روحانیت هست که حقوق دولتی دریافت نمی کند و ملجاء و پناه مردم تلقی می شود؟ براستی چرا روی این گزینه کار نکنیم و یک نیروی تازه نفس روحانی ـ سیاسی نیافرینیم که بتواند مردم را در راستای مبارزه شان با حکومت هدایت کند اما خود داعیه ای برای قدرت نداشته باشد؟»

توجه کنید که آنچه می گویم یک خیال یا تصور نظری نیست. دلیلم نیز بر واقعیت فعلاً کمرنگی بر می گردد که از سخنان کسانی همچون آقای مهدی جلالی در برخی از برنامه های تلویزیونی اش، و بخصوص سخنان آقای حجة الاسلام هدایتی، مدیر سابق تلویزیون سلام، در مراسم ختم پدر آقای جلالی[۵]، و نیز حضور آقای سازگارا در آن مراسم بعنوان سخنران اصلی، و مطرح کردن آن «پرسش» اساسی در همان مجلس نیرو می گیرد و در کنفرانس یکشنبهء گذشته در واشنگتن به بار می نشیند.
بطوری که می بینیم، اگرچه آقای محسن سازگارا در این کنفرانس شرکت نداشته است اما کنفرانس در واقع به مطالعهء پاسخی نشسته بود که می تواند در برابر پرسش ایشان نهاده شود، مبنی بر اینکه: «شاید برای ایجاد نیروی هدایت کننده ای در راستای رهبری مردم و ایجاد تغییرات سیاسی هنوز هم باید روی روحانیت حساب کرد».

نمی دانم که آیا چنین پاسخی می تواند پرسش کننده ای چون آقای سازگارا را قانع و خشنود کند یا نه و، در واقع، بسیار دوست می داشتم که نظر آقای سازگارا را در مورد این «راه حل» بدانم. ظن من آن است که ایشان بعنوان یک سیاستورز فعال، ملاحظات دیگری را نیز در نظر دارند که متفکران همیشه در صحنه و بدون ابتکار عمل اسلامی و اسلامیست چندان به آنها اعتناء نمی کنند. منظورم آن است که ایشان، نه تنها به لحاظ وضعیت پر ادبار روحانیت شیعه در لحظهء کنونی، بلکه به دلیل ملاحظاتی که در مورد ماهیت نیروی جوان رزمنده علیه حکومت اسلامی در داخل کشور دارند هنوز به این «راه حل» نپرداخته اند. به این بخش از سخنان ایشان توجه کنیم:
«یکی از نکات قابل توجه در جنبش سبز، که درخور توجه بود، این است [که] برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران، در ۱۴۰-۱۵۰ سال گذشته، چند میلیون آدم آمدند به خیابان بدون اینکه روحانیت دعوت کرده باشد، بدون اینکه بر اساس تکلیف شرعی حرکت کرده باشند، بلکه بر اساس مطالبهء یک حق، یک حق انسانی، آمدند توی خیابان؛ حق رأی دادن، رأی گرفتن، حق انتخاب آزاد. که در واقع نشان داد که حق مداری در مقابل تکلیف مداری دینی در جامعهء ما جا باز کرده. این خیلی پیشرفت بزرگی است در جامعهء ما. و شخصاً خودم معتقدم که این پیشرفت را باید پاس داشت و باید دو دستی به آن چسبید. لذا باید دنبال راه حل جایگزین گشت. کاری بشود که میلیون‌ها نفر بیایند به خیابان. یک راهی باید پیدا بکنید که با این چند میلیون که می‌آیند به خیابان هماهنگ بشوید. بدون استفاده از مراجع».

من این موضع آقای سازگارا را سخت می پسندم و حتی معتقدم که باید در مقابل کوشش برای بازسازی نقش سیاسی «روحانیت سنتی مستقل» (به هر معنی که در آینده داشته باشد) مقاومت کرد و توضیح داد که در آیندهء سکولار ـ دموکرات ِ ایران هر روحانی فقط یک «شهروند» صاحب حق رأی و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محسوب می شود و براستی درست نیست که دیگرباره بکوشیم تا از او بعنوان «مرجع تقلید» ی که می تواند مردم را به صحنهء مبارزات سیاسی بکشاند استفادهء ابزاری کنیم.
باری، من اگرچه این کوشش برای بازسازی نقش از دست رفتهء سیاسی روحانیت را کاری عبث می دانم اما اعتقاد دارم که اگر این ملاحظات هم اکنون در مد نظر قرار نگیرند، حکومت سکولار ـ دموکرات آینده، علاوه بر «جدا سازی مذهب از حکومت»، ناگزیر خواهد شد که در کار نهاد مستقل مذهب و دینکاران اش نیز اعمال نظر و دخالت کند. یعنی از حکومتی سکولار به حکومتی لائیک تبدیل شود.
من فکر می کنم که صاحبنظران باید در مورد سود و زیان اینگونه روندها ـ که از محتومیت علمی نیز برخوردارند ـ بیاندیشند و از هم اکنون با سدهائی که ممکن است در راه استقرار حکومتی سکولار در ایران ایجاد شود آشنا شوند.

پانویس ها:
۱٫ http://www.newsecularism.com/2011/11/18.Friday/Shii-conference.htm

2. من تاریخچهء رابطهء سیاسی روحانیت با دربارها در ایران را در مقاله زیر به تفصیل بررسیده ام:
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/111910-PU-EN-Background-of-secularism-in-Iran-Part1.htm
همچنین تفصیل مطالب آمده در این بخش در مورد روحانیت اثنی عشری را می توانید در کتاب من با عنوان «پیدایش و نقش دینکاران امامی در ایران» بیابید. نسخهء اینترنتی کتاب برایگان در پیوند زیر قابل بارگزاری است:
http://www.4shared-china.com/document/IEQpz330/A537-Dr_Esmaiel_Nooriala-Peyda.html

3. http://vimeo.com/29901767

4. http://www.newsecularism.com/2011/11/18.Friday/111811.Mohsen-Sazegara-Lecture-for-consttutional-party.htm

5. http://vimeo.com/29986721

با ارسال ای ـ میل خود به این آدرس می توانید مقالات نوری علا را هر هفته مستقیماً دریافت کنید:
NewSecularism@gmail.com
مجموعهء آثار نوری علا را در این پیوند بیابید:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

ارسال دیدگاه