مهدی اصلانی: خودشیفتهگی بدخیم، دیر تشریففرما شدهاید آقای گنجی! لطفاً ته صف
آقای گنجی! به اعتبارِ نوشتهی اخیرتان در کلامِ شما و شمایان، نوعی طلبکاری تاریخی مشاهده میشود که آنرا مزدِ بریدن و پرت شدن از دایرهی قدرت خود میپندارید. در گفتمانی که از جانب شما و برخی همفکران ساخته شده کسانی که از چرخهی قدرت کنار رفته و یا به بیرون پرت شده مشروعیت و جایگاه پیدا میکنند و باید بدانان نازشصت داد. سویهی دیگر چنین باوری آن است که کسانی که از ابتدا در بازی قدرت قرار نگرفتند بیجایگاه میشوند و نامشروع!
تازهترین نوشتهی اکبر گنجی بر روی تارنمای “گویا” تحتِ عنوانِ “همراهی با اسرائیل؟!” با مقدمهای کوتاه، اما کمارتباط با متن، گونهای نگاه که بازتابِ نادقیقِ ورودِ همیشهگی ایشان به مباحثِ سیاسی میباشد را فرموله کرده است. موضوع محوری مقالهی اکبر گنجی، به مانند نوشتههای اخیرشان خطر حملهی نظامی به ایران از جانب غرب به ویژه اسرائیل، و موضوع همجبهه شدن و یا نشدن در مصافی است که به باور ایشان قریبالوقوع مینماید.
آنچه در نگاهِ اول، در نوشتههای پُرتعدادِ اکبر گنجی و نیز ادبیاتِ گفتاری وی در برنامهی تلویزیونی “راه” که به شکل مستمر روی آنتن میرود، قابلِ اعتنا و چشمنواز است، اصرارِ آقای گنجی در به کارگیری ضمیرِ اول شخصِ جمع “ما” به جای “من” میباشد. دو نوع کارکردِ معنایی را میتوان در به کار بستنِ مداومِ “ما” به جای “من” در نظر داشت.
اول: شخصی که خود را “ما” خطاب میکند به نمایندهگی رسمی یا غیررسمی از جانبِ افرادی سخن میگوید. به مانندِ آنچه در پیشانی این مطلب در تارنمای “گویا” چراغ میزند: ما ولایت فقیه نمیخواهیم، ما جمهوری تمام عیار میخواهیم [...] دوم: از جمله برخی بزرگان به جهتِ تعظیم و تفخیم، خود را “ما” خطاب میکنند. به نظر میرسد ایشان کاربردی تلفیقی از دو نمونهی فوق در به کارگیری “ما” را مدنظر دارند. با منطقِ کلامی ایشان به ویژه در برنامهی تلویزیونی “راه” با گونهای مصادره شده از مردم و تعریف از آن مواجه هستیم. به عنوان نمونه: “مردم ایران چیز دیگری میگویند. مردم ایران استقلالطلب هستند. مردم ایران به متجاوزین نه میگویند. [...] تا اینجای کار شاید ایرادی به اینگونه خوانش از مردم به آقای گنجی وارد نباشد. مشکل از آنجایی آغاز میشود که ایشان صدای خود را سنجشِ جریانِ داخلِ ایران میانگارند.
ایشان هماره بر مبنای مفروضاتی نادقیق یک ساخت به وجود میآورند و سپس در آن ساخت یک گفتمان میسازند و دیگران را به مسابقهای دوسرباخت که قوانین و زمین بازی از قبل توسط ایشان تعیین شده دعوت میکنند. به عنوان نمونه در مطالبِ سریالی اخیرشان بر سرِ آنند تا دیگران را به بحثی بکشانند که بر مفروضات ایشان مبنی بر بمباران قریبالوقوع ایران و سقوط نظام سیاسی در ایران بنا شده است. در ارتباط با احتمال خطر حملهی نظامی به ایران، فضای مجازی سرشار از نظریات و نوشتههای بیشمار است، من ضمن داشتن فاصله با چنین دیدگاهی تنها به عنوانِ یک زندانی سیاسی سابق از آنجا که ایشان در مقدمهی کوتاهشان بدون ارتباط با موضوع محوری مطلبشان مقولهی زندان و زندانی بودن خودشان را کارپایهی بحثشان قرار دادند، تنها به مقدمهی نوشتهشان میپردازم و موضوع دیگر در ارتباط با تئوری توطئهی حمله نظامی به ایران را به مجالی دیگر وا مینهم.
ایشان نوشته اند: «در زندان اوین “مانیفست جمهوریخواهی” یک و دو را نوشتم و در زندان اوین بیانیههایی صادر و در آن به صراحت گفتم که “علی خامنهای باید برود” [...] نوشتن علیه خامنهای و جمهوری اسلامی و تغییر نظام در خارج از کشور هیچ هزینهای ندارد. اما نوشتن این سخنان در زندان اوین معنای دیگری دارد» (۱)
روایتِ فوق برآیندِ نوعی از خودشیفتهگی بدخیم متعلق به اصلاحطلبی به پایانِ راه رسیده میباشد. روایتی سرشار از ناعدالتی و بیانصافی. دردِ دیگری را پست دیدن. هرچه خارج از خود است را نادیدن. و آغازِ تاریخِ ستم را خودانگاشتن.
اکبر گنجی با گفتن نیمی از واقعیت به دستکاری حافظه و روایتِ واژگون از تاریخِ زندان و حبس بر میخیزد. این قهرمانسازی جعلی، بیعدالتی نسبت به کسانی است که هنوز زخم قپان و کابل بر پیکر دارند و خوابِ اعدام میبینند.
آقای گنجی، توضیحاتی چند بر روایتشان را نالازم دانستهاند. ایشان به روی خود نمیآورند، زمانی در زندانِ جمهوری اسلامی سریالِ مانیفستهای جمهوریخواهی مینوشتند، جدا از همراهی بخشِ مهمی از هم فکرانشان و کسانی که در چرخهی قدرت قرار داشتند، شبکهای از زندانبانان و همکاران سابق، مددرسانِ انتقالِ اخبارِ مرتبط با ایشان به خارج بودند.
آقای گنجی این توضیح بر خود روا نمیدارند که: با استفاده از فضایی که مطلقاً در اختیارِ امثالِ ایشان قرار گرفت به تیتر بدل شدند. تصاویری از اعتصاب غذایشان در زندان و گزارشِ لحظه به لحظه از بلندی ریش و کوتاهی وزن، هر دم روی نت قرار میگرفت.
به عنوان یک زندانی سیاسی سابق در دههی شصت نمیخواهم حبسِ ایشان را ناقدر جلوه دهم که هرکس را به قدر وزنش باید سهم بخشید. وزنی که آقای گنجی برای خود قائلاند باسکول نشده است و ناعادلانه. با تعریف قهرمان و قهرمانسازی بدین شکل، سهمِ کسانی که از جوانی غارتشدهشان تنها وصیتنامههایی خط خورده در صندوقخانهی اسرار مگوی مادران برجای مانده لگدکوب میشود. اگر بتوان عدالت را نوعی دیدن تعریف کرد، ندیدن را میتوان ناعدالتی محض نام نهاد. بر همهگان دانسته است که همهی دورانِ زندانِ اکبر گنجی در زیرِ نورافکن تلالؤ داشت. و این زمان البته با آن هنگامهی جنون و خون تفاوتی آشکار داشت.
همین جا فرصت را مناسبِ طرحِ این پرسش از آقای گنجی قرار میدهم. اکثر زندانیان سیاسی دههی شصت با ثبت خاطراتشان به شناخت هرچه بیشتر از پلیدی نظام زندان همت کردهاند. به راستی زمانِ ثبتِ خاطرات زندان شما کی فرا میرسد؟ بهتر نبود با بیانِ دورانِ حبستان خوانندهی تاریخِ واقعی زندان را به قضاوتی منصفانه از “تاریکخانهی اشباح” واقعی فرا میخواندید؟ تا دانسته شود در زندان با شما چه کرده و بر شما چه رفته؟ تا بدین وسیله اندکی از تفاوت زندان دههی شصت با زندان دورانِ اصلاحات از پرده برون افتد.
آقای گنجی! خوشحافظهگیتان مدد میکند تا به یاد آرید؟ برای پخش یک اعلامیه استخوان هزارانِ جانِ جوان بر گورستانها شیار کردید و آدم سینهی دیوار گذاشتید. نمیگویم گذاشتند که میگویم گذاشتید، چرا که شما آن زمان هنوز لباسِ اردوی ستم بر تن داشتید. جنازهها بر کنار افتاده بود و شما بر روی تشکِ کشتی باستانی قدرت بدن چرب میکردید و به کار فرهنگ ماجرا داشتید. شاید بگویید: در کشتار مستقیم دست نداشتهام. آقای گنجی حتماً در این چند سالهی مهاجرتتان در غرب دریافتهاید که، وقتی نظامی در حوزهی سیاسی مرتکب جنایت میشود مسئولیت، تنها متوجه آمران و عاملان نمیباشد، چرا که تمامی چرخدندههای نظام از پاسدار بخش فرهنگی که شما باشید تا “پدر بزرگوار” مسئولیت سیاسی اخلاقی دارند. از تصاویر اعدامهای کردستان تا دانشگاه. از شبهای هزاربار مردن و تکتیرهای شمارش شده در اوین در اعدامهای سال شصت و … لیست تباهیها به زمانی که لباسِ اردوی شر به تن داشتید چنان بلند است که شماره کردنش موجب کسالت. حال شما آمدهاید به بهانهی خطرِ حملهی نظامی به جمهوری اسلامی زندانتان را به رخِ ما میکشید. به خاطرِ زخمِ جانِ مادران داغ و درفش هم که شده این کار را نکنید.
شما را در این زمینه نه تنها تقدمی موجود نیست که بسیار دیر تشریف آوردهاید آقا!
شما اگر نه در هیچ چیز دیگر که در این مورد متاًخر هستید و نوآموز. مرادم حسابشویی لحظه نمیباشد که البت امثالِ شما حساب ناشسته فراوان دارید. جنابِ گنجی! شهر هنوز آنقدر شلوغ نشده. خوش آمدید اما دیر تشریففرما شدهاید. برای رعایتِ دموکراسی و عدالت که این روزها مدام از آن میگویید، لطفاً تشریف ببرید ته صف.
چون خامدستانه حرمت شکستید و حسابِ تقدم و تاًخر به میان کشیدید میگویم: شما پس از اعدامهای شبانه و رسمی نظام و کشتارهای جمعی سال شصت، یعنی پس از فروکش کردنِ موجِ اولِ کشتارِ نظامِ اسلامی از سپاه استعفا میدهید و فرنگیکاری پیشه میکنید. در دوزخسالِ ۶۷ شما رایزن فرهنگی ایران در ترکیه هستید. و معنای کارِ فرهنگی برای نظامی که در آن ایام سرِ مخالفان را تهتراش میکرد از روز روشنتر.
شما در روایت ابترتان تنها از خود سخن نمیگویید که کژ و مژ بودن بر نادیدهگی دیگری و قلب بنا شده است.
با این نگاه در اکثرِ آثار نوشتاری و تصویریتان ابتدا شما یک حریم ایجاد میکنید و مقولاتی چون قهرمانی و قهرمان را بازتعریف میکنید. حریم اما توقع به دنبال دارد، و توقع آنکه دیگران باید مرتب از مانند گنجیها تشکر کنند، چرا؟ چون شما زمانی تصمیم گرفتند از بازی خارج شوید. در این بین کسانی که اساساً در بازی شرکت نکردند سهمی جز بدهی نصیب نمیبرند. دیگران باید از کسانی که گفتند تعدادی را سر نبرید تشکر کنند. و از اینجا کسانی قهرمان تاریخ میشوید.
آقای گنجی! شما قادر نیستید و اساساً تمایل ندارید تمامیت زخم را به رسمیت بشناسید، چرا که در هنگامهی زخم، در سپاه زخمزنها بودید.
آقای گنجی! به اعتبارِ نوشتهی اخیرتان در کلامِ شما و شمایان، نوعی طلبکاری تاریخی مشاهده میشود که آنرا مزدِ بریدن و پرت شدن از دایرهی قدرت خود میپندارید. در گفتمانی که از جانب شما و برخی همفکران ساخته شده کسانی که از چرخهی قدرت کنار رفته و یا به بیرون پرت شده مشروعیت و جایگاه پیدا میکنند و باید بدانان نازشصت داد. سویهی دیگر چنین باوری آن است که کسانی که از ابتدا در بازی قدرت قرار نگرفتند بیجایگاه میشوند و نامشروع! بنمایهی چنین نگاهی بیقدر کردن زخم دیگری است. نیت آن است با خارداشت و کوچک کردن دردِ دیگری، ابعادِ کوچکِ قربانی بودن خود را بزرگ جلوه دهید.
مفهوم خارج کشور برای شما مفهومی است تا بنِ دندان ابزاری. خارج کشور باید گاهی بیایید پرچمی حمل کند و یا با انداختن امضاء پای بیانیهای که فکرِ شما در آن جلوه دارد تکلیف انجام داده و بار زمین بگذارد. (۳-۲)
همان توقعی که به هنگامی که هنوز از ایران مهاجرت پیشه نکرده بودید میزدید. حرفِ شما و همفکرانتان از جمله پدر معنوی تئوری اصلاحات سعید حجاریان که شما بسیار به وی ارادت دارید آن بود که خارج کشور باید زائده و پشتجبهه اصلاحطلبی در داخل باشد: «تغییر نظام در خارج از کشور هیچ هزینهای ندارد.» شما همچنان به شکلی غمگنانه پژواکِ صدای اصلاحطلبان داخل باقی ماندهاید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- نگاه کنید به اکبر گنجی “همراهی با اسرائیل” گویا نیوز
۲-قاعدهی تاکنونی و نگاه تامگرای اکبر گنجی آن بوده است که در عمدهی موارد و تا آنجا که زور ایشان رخصت میداده دیگران باید به ایشان بپیوندند. ایشان ابتدا متنی را مینویسند یا منشاً حرکتی میشوند بعد کسانی باید آن را امضاء کنند یا بدان بپیوندند. به عنوان نمونه در “بیانیه گروهی از روشنفکران ایرانی مخالف سرکوبگری نظام” با امضای صدوبیست روشنفکر، که جاپای نگاه و قلم و فکر سیاسی ایشان مشهود است، ایشان برای محکمکاری و دو قبضه کردن در گفتوگو با بی بی سی فارسی و برای آن که گفته باشند “کار من بوده” با عنوان یکی “از نویسندگان این بیانیه” به جای یکی از امضاءکنندهگان بیانیه سخن میگویند. حال آنکه وقتی متنی از جانب تعدای بیشمار امضاء میشود اینکه چه کسی متن را انشاء کرده از اهمیتی چندان برخوردار نمیباشد، چرا که متن را بر اساس محتوایش امضاء میکنند. چنین عنوانی به خود دادن تنها میتواند با مفهومِ یارکشی سیاسی تعریف شود.
۳- گونهای دیگر از ادبیات مورد علاقهی آقای گنجی را میتوان در ارتباط با انتشار متنی اعتراضی به سازمان ملل در مطلبی تحت عنوان با این رژیم چه باید کرد؟ مشاهده کرد: «برای رسیدن به این هدف طی چند روز آینده نامهای خطاب به شورای امنیت سازمان ملل انتشار خواهد یافت که همهی ایرانیان مجاز به امضای آناند» نگاه کنید به تارنمای اکبر گنجی