تقی روزبه: بار دیگر آوای شوم جنگ طلبی!

مبادرت به جنگ همواره از مظاهر برجسته وحشی گری و وجه  حیوانی و بدویت انسانها بوده است. وجود چنین سرشتی اگر زمانی در مراتب آغازین رشد و تکوین بشر از الزامات تنازع بقاء برای تأمین نیازهای اولیه سرچشمه می گرفت، اما به موازات رشد و تؤسعه امکانات تولیدی و زیستی تداوم آن بیش از پیش با چگونگی مناسبات اجتماعی وامتیازات طبقاتی گره می خورد. در حقیقت شکاف بین نوع مناسبات اجتماعی با سطح توانائی ها و امکانات رو به افزایش جوامع بشری (قدرت تولید وخلاقیت)، توسل به جنگ -حتی با ابعادی مهیب تر- را به ابزاری مهم برای دست یابی به منابع ومنافع بیشتر همراه کرده است

انسان موجودی است در حال شدن و فرا رفتن که بسته به نوع مناسبات اجتماعی که که در آن قرارمی گیرد ودر تناسب با دست آوردهای تاریخی اش نشان داده است که درعین داشتن بیشترین ظرفیت و توانائی برای گسترش روح همبستگی وتعاون  انسانی وشکوفائی استعدادها وخلاقیت ها، درهمان حال دارای چنان ظرفیت های بالقوه ای ازپلشتی وفروکاهیدن و سقوط به ورطه وحشی گری و”وجه حیوانی”  است که قادراست(باپوزش ازاین جانوران بی زبان که آسیب اشان به هم نوع حقا ازآسیب انسان به هم نوعش کمتراست) گوی سبقت را از درنده ترین درندگان هم برباید.درچنین حالتی  درندگان وحشی درقیاس با وی موجودات معصومی بشمارمی آیند. انباشت  سلاح های هسته ای وانواع ادوات کشتارجنگی واختصاص نفرات و سرمایه و بودجه های سرسام آوربرای کشتن یکدیگر درکناروسائل عظیم فرهنگی قرارگرفته درخدمت تولید نفرت وکین توزی،همه وهمه نشان دهنده آنست که جوامع انسانی هنوزکه هنوزاست دروضعیت نیمه وحشی ونیمه متمدن خود بسرمی برند.هنوزما انسان-حیوانیم.هنوز به نقطه ای ازتمدن که نشانه پشت سرگذاشتن عصر نیمه انسان ها- ونیمه وحشی ها  باشد نرسیده ایم.هنوزبه دورانی که درآن نیازها وشکوفائی هرکس شرط  آزادی وشکوفائی دیگری باشد وارد نشده ایم. تامادامیکه سیاست به معنی پیشبردمنافع انحصاری،طبقاتی ویاملی این یا آن کشورودولت-ملت باشد ونه به معنای تعامل وتعاون بیشتر برای تأمین نیازهای مشترک وشکوفائی مشترک به مثابه انسان،این جنگ است که حرف آخر را می زند و بالهای شوم خود را بحرکت درمی آورد.

درجوامع کنونی  مبادرت به جنگ وخشونت  بخشی ازسازوکارهای  نظام سلطه طبقاتی بشمارمی رود که بویژه وقتی چاقوی سیاست درمعنای اخص خود درپیشبرد هدف ها ومنافع اخص توسط صاحبان ثروت وقدرت  کندمی شود، جایگزین آن می گردد(مگرنه این که جنگ ادامه سیاست است به زبانی دیگر؟). امروزه جنگ بخشی ازهستی نظام سرمایه داری ودرخدمت جهان گستری و فتح بازارهای جدید وتثبیت آنها است. جنگ فقط برای تصرف قلمروهای سیاسی-اقتصادی وبدست آوردن منافع جدیدنیست بلکه سویه وحشتناک دیگری هم دارد: با تخریب ونابودی بخش مهمی ازثروت ها و سرمایه های اجتماعا تولیدشده ازِقبل دسترنج زحمتکشان،اعم اززیرساخت ها وادوات انباشته شده ونظایرآن ونیزاتلاف سرمایه های انسانی، به مثابه محرکی برای مقابله با بحرانِ اجتناب ناپذیر رکود در نظام سرمایه داری  وجهت تحریک تقاضاهای جدید و بازارهای مصرف جدید سودمی جوید. آری این واقعیت دارد که سرمایهِ دستخوش بحران با توسل به نوعی ازخودویرانگری ونابودی ثروت های اجتماعی تولید شده راهی برای خروج ازبحران و دوام خود می جوید.امروزه جنگ های موضعی جایگزین جنگهای سراسری وجهانی گشته اند و بخش مهمی ازمأموریت جهانی سازی سرمایه وفتح قلمروهای جدید را بردوش دارند.سرمایه برای فتح بازارها وقلمروهای جدید وگسترش سلطه خود همواره بر خون وکشتار وجنون استواربوده وجنگ به مثابه قابله مادام العمری درخدمت آن بوده است . با این همه جنگ افروزان وفربه شوندگان ازِقبل جنون کشتاروویرانی، برای پوشاندن ماهیت انسان خوارانه خود، همواره تلاش می کنند که باصورتک فریبنده برروی صحنه ظاهرشوند. آنها بازدن ماسک دروغ وریا هم چون “دخالت بشردوستانه” ومبارزه بااستبداد ویا سلاح های کشتارجمعی ونظایرآن برچهره خود می کوشند تاسیمای مهیب واهداف انسان خوارانه وسودجویانه  را بیارایند.

برای مقابله با پی آمدهای ناگواروفاجعه آمیزغلیان توحش و جنون جنگ که عموما  دارای ابعاد  فراکشوری وفرامنطقه ای  وچه بساجهانی است ودارای تأثیرمخرب برزندگی وحق زیست آزاد شمار وسیعی ازمردمان گیتی، جنبش جهانی ضدجنگ  باید بقدری نیرومند بشود که امکان واختیارجنگ افروزی را ازهمه نهادها ودولتها که باتوجیه واتلاق منافع خود به نام منافع همگانی وصلح وآزادی و… به آن مشروعیت می بخشند  برگیرد.بطوری که هیچ دولتی ونهادی تحت هیچ شرایطی هیچ گونه حق ومشروعیتی برای اعلام جنگ نداشته باشد. هیچ چیزمهمل تروبی معناتر از برسمیت شناختن حق جنگ وتهاجم نظامی توسط این یا آن دولت، درپوشش اراجیفی چون منافع ویا امنیت ملی ونظایرآن نیست.با بستن راه جنگ وحذف آن ازجامعه انسانی،برخلاف تصورابتدائی کسانی که به آن دخیل می بندند راه های پیشرفت  دموکراسی وتحت فشارقراردادن دیکتاتورها وتقویت وزن و حقوق واقعی بشربیشترمی شود.چرا که فضای جنگی والزامات آن خود ازعوامل مهم بازتولید استبداد وسرکوب ونقض خشن حقوق بشر است.بی شک همانطورکه گفته شد نهایتا این تغییراساسی  مناسبات اجتماعی انسانهاست که خواهد توانست باتلاق جنگ را بخشکاند وبه دوران  “نیمه انسان-نیمه وحشی” مهرپایان بکوبد .اما حرکت بسوی آن ازمبارزه علیه جنگ ونامشروع اعلام داشتن حق اعلام جنگ جدانیست.
کلاف سردرگم بحران

در نشست سالانه سران “جی- ۲۰ “، پیرامون ایران وحکومت اسلامی نیزگفتگوشد و رؤسای  دولت های آمریکا وانگلیس وفرانسه ازتفاهم وتصمیم خود مبنی براعمال فشاربی سابقه به رژیم اسلامی خبر دادند.فرازجدید بحران وسناریوی آن با ادعای دولت آمریکا مبنی بر کشف طرح ترورسفیرعربستان توسط سپاه قدس کلید خورد.آنها،همراه دولت عربستان،خواهان ارسال پیام هشدارآمیزو نیرومندی به ایران شدند وپرونده جدیدی را درسازمان ملل درکنارپرونده های دیگر گشودند و دراین رابطه  تبلیغات رسانه ای و تحرکات دیپلماتیک فشرده ای را دربالاترین سطوح مقامات از اوباما و کلینتون تامقامات امنیتی وسران حزب جمهوری خواه… به اجراء گذاشتند.گفتند که همه  گزینه ها دربرخورد با ایران  روی میزقراردارد.طبق این تبلیغات پیام ضمنی ومهم نهفته درکشف عملیات ترورسفیرعربستان ،درعین حال بیانگرگستاخی رژیم اسلامی در عبورازخط قرمزهای مقررامنیت جهانی درکشاندن اقدامات خود  به درون قلمروایالات متحده  وبه نوعی آغاز جنگ تازه بود. پیش ازآن سخنان تهدید آمیزسارکوزی درمورد حمله به ایران را دررابطه با برنامه های هسته ای آن بارها شنیده بودیم.

ولی سخنان بی سابقه وزیردفاع اسرائیل وهم چنین رئیس جمهور این کشور  درمورد شمارش معکوس زمان حمله به تأسیسات هسته ای ایران وآزمایش(ضد) موشک هسته ای ودوربرد اسرائیل وهم چنین انتشارگزارشاتی ازآماده باش نیروی دریائی وهوائی انگلستان دررابطه با حمله به ایران توسط روزنامه گاردین، اوج تازه ای بود در روند افزایش تشنج وایجاد فضای ملتهب جنگی.سریال زمان بندی های دست یابی به بمب اتمی توسط رژیم ایران توسط دولت اسرائیل  به شش ماه رسید. برطبق این سناریو ضرب العجل شش ماهه نهایت  مهلت  زمانی مقرر برای بازداشتن جمهوری اسلامی از دست یابی به سلاح هسته ای  است.بنابراین دیگرنباید دست روی دست گذاشت.البته وجه نظامی سناریو تنها یکی ازوجوه آن است.چراکه  به موازات وجه نظامی طرح تحریم های تازه وبیشتری  نیزدرراه است.این تحریم ها که پیشاپیش توسط آمریکا طراحی واجرا وبه دیگران تحمیل می شود،باهدف تمرکزروی بانک مرکزی، تحریم ویا تشدید اختلال در صنعت نفت ، مقابله با ورود به فاز جدید هسته ای  وتشدید فشاربه  سپاه ونیروهای امنینی ازطریق صدورقطعنامه جدید درشورای امنیت و جلب همراهی سایرکشورهای جهان درپیشبردآن را دردستورکارخوددارد.ارزیابی ازوخامت بحران اقتصادی درجمهوری اسلامی درپرتوتحریم های تاکنونی،بخصوص استناد به اعتراف های برخی ازدولتمردان رژیم نسبت به اثرگذاری آنها، انگیزه تحریم های بیشتروسفت وسخت تر را تقویت کرده است. به موازات این فعل وانفعالات،ودرکانون اصلی آن، ازمدتها پیش اخبارواطلاعاتی مبنی بر محتوای گزارش جدید آژانس دال بروجود نشانه هائی از سمت گیری نظامی برنامه های هسته ای ایران انتشاریافته است که بانزدیک شدن زمان اجلاس، بردامنه آن افزوده هم شده است. تبلیغات دولتهای بزرگ غربی وهم چنین اسرائیل سرمایه گذاری وسیعی را روی این گزارش به مثابه دلیلی بربه پایان رسیدن مهلت دست یابی حکومت اسلامی به بمب هسته ای و مجوزی قانونی برای حمله نظامی و ملهتب ساختن فضای جنگی وتشدید دامنه تحریم ها و فشارهای اقتصادی به عمل آورده اند. آنها حتی منتظرگزارش نماندند وپیشایپش تبلیغات وادها وآماده سازی افکارعمومی را آغازکردند.

اگرتحولات منطقه خاورمیانه وتجربه لیبی وبحران سوریه ونقش ایران درآن، وهم چنین خروج نیروهای آمریکا ازعراق ونگرانی روزافزون ازخلاء ناشی ازخروج این نیروها( واستقراربخشی ازآن درخلیج فارس)را به این مجموعه اضافه کنیم،باوضوح بیشتری روشن می شود که اولا ما بافرازجدیدی ازصعودبحران وافزایش  فشارهای اقتصادی وتهدیدهای  نظامی مواجهیم. وثانیا این فشارها بقول خودشان بی سابقه وچند وجهی بوده و درعرصه های متعددی بطورهمزمان پیش برده می شود.نگاهی به محورهای زیربرای فهم  روندهای پیچیده ای که هم چون کلاف سردرگمی دربرابرما قرارگرفته اند مفید بنظرمی رسد:

۱- نخستین نکته آنست که که این تحرکات بیش ازآنکه ازتغییرفاکتورهای مشخص ومستند ومعنادار پرونده عملکرد خاص جمهوری اسلامی برخیزند،ازفاکتورها وتحولات عمومی واهداف کلان وباصطلاح استراتژیک ناشی ازآن  سرچشمه می گیرند.چنان که علیرغم تلاش های گسترده  برای بسیج افکارعمومی ونهادهای بین المللی، تاکنون نه درمورد ترورسفیرعربستان اطلاعات مستندی به افکارعمومی جهان داده شده است تا معلوم شود آیا واقعا جمهوری اسلامی مصمم به کشاندن دامنه عملیات خودبه خاک آمریکا شده است ،ونه حتی منتظرنتیجه دادگاه تشکیل داده شده توسط خودشان دراین مورد ماندند.درمورد پرونده هسته ای هم برطبق آنچه که درمطبوعات انتشاریافته دلایل ونشانه های ورودبه فازنظامی عبارتند از عواملی چون  عکسی ازیک محفظه فولادی درپارچین، وطرح مدل رایانه ای کلاهک هسته ای و زیرزمینی کردن تدریجی تأسیسات هسته ای. بی تردید ازمدتها پیش جمهوری اسلامی حرکت خزنده ای را برای رسیدن به آستانه توان تولید بمب هسته ای شروع کرده است.با این همه، نه این شواهد دلیل قاطعی برتحول مشخصی دراین پروسه هستند ونه حتی عمدتا تازگی دارند.بسیاری ازآنها ازسالها پیش مطرح بوده اند وآژانس هم هرگزنتوانسته است قطعی بودن صحت وسقم اسناد واطلاعات دریافتی خود ازمنابع گوناگون را تضمین کند.بهرحال بدلیل وجود همین تردیدها،ادعاها وگزارشات مربوط به آن سالهاست که درکشوی آژانس قرارداشته واکنون بافشارآمریکا ومتحدینش ظاهرا قراراست روی میزقراربگیرد. پس بنظرمی رسد بیش ازآن که فاکتها درمورداین ادعاها وماجراهای مشخص سخن بگویند،این سیاست های عمومی قدرت های بزرگ و ورویکردهای آنهاست که سخن می گویند والبته فاکتهائی را هم به پرونده حکومت اسلامی ضمیمه می کنند.

۲- برخوردآمریکا ومتحدین اروپائی اش درمورد جلوگیری از اشاعه خطرسلاح های هسته ای درطی سالهای  اخیرازموضعی نبوده است که موجب تقویت احساس  امنیت  سایرکشورها ازتهدیدات متداول دولت های دارنده سلاح هسته ای نسبت به دولت ها وکشورهای ضعیف ترومخالف خود گردد. برعکس این رفتارها به گونه ای بوده است که بطوراجتناب ناپذیروسوسه نیازبه سلاح های هسته ای را  بجای  زایل کردن آن، دامن زده است.حتی رفتاربا قذافی وسرنوشت او علیرغم معلق کردن ودست شستن از پروژه تسلیحات هسته ای خود،ویا وجود استانداردهای دوگانه و تبعیض آمیزدربرخورد با کشورهای مختلف درمورد این مسأله، بدون آن که ذره ای مشروعیت برای تولید این نوع سلاح ها ازسوی هرکشوری وازجمله جمهوری اسلامی قائل شویم،اهداف ادعائی وباصطلاح بشردوستانه قدرتهای بزرگ را مبنی  بر جلوگیری ازتکثیر این سلاح ها، بیش ازپیش بزیرسؤال برده است.

۳- تحولات منطقه وآن چه که به بهارعرب مشهورشده است،موجب تغییرات وتأثیرات مهمی دراستراتژی هم اسرائیل به عنوان قدرتمندترین کشورمنطقه ودارای تسلیحات پیشرفته هسته ای  وصاحب نفوذ مؤثربرسیاست های آمریکا ازیکسو، وهم در سیاست ها وتاکتیک های قدرتهای بزرگ اروپائی وآمریکا درمنطقه ازسوی دیگرشده است.درمورد اسرائیل می توان گفت که با شروع جنبش بیداری توده های عرب و سرنگونی برخی حکومت های حامی غرب ونزدیک به اسرائیل(بویژه مصر)،وخروج آمریکا ازعراق وخطرخلأ حاصل ازآن، وچشم اندازخروج وی ازافغانستان وپی آمدهای آن، …اسرائیل را دروضعیتی قرارداده است که پس ازیک دورغافلگیری و فرورفتن درلاک خود برآن شد تا ازدوقطبی شدن فضای منطقه  بین خود وفلسطین و اعراب ممانعت به عمل آورد.کانونی کردن خطرجمهوری اسلامی و قطبی کردن تضادبین خود و رژیم ایران تاکتیکی است که می تواند ازدوقطبی شدن تضاد بین اعراب واسرائیل جلوگیری کرده ومانع از ازبهم خوردن توازن نیرو درمنطقه به ضرراسرائیل گردد. سیاست کانونی کردن خطرهسته ای جمهوری اسلامی درعین حال بابخشی ازسیاست  دولت های غربی درمورد ایران وجمهوری اسلامی  هم پوشانی دارد.چراکه ازیکسو خلأ خروج آمریکا ازعراق لزوم  فشاربه دولت ایران را افزایش داده است ،همانطورکه مقامات آمریکا درعدم بهره برداری ازوضعیت به رژیم ایران هشدارداده اند،وثانیا درراستای خاورمیانه به اصطلاح جدید است که یکی ازعناصرمهم آن حذف وتضعیف جریان ها و حکومت های “یاغی” وکمترسربفرمانی هم چون قذافی وسوریه وایران وحزب اله لبنان وحماس می باشد.رؤیائی که با تجربه الگوی لیبی درسرنگونی قذافی وامکان وشانس تعمیم آن به سوریه وایران قوت بیشتری یافته است.  اگردرکنار سایرتحولات خاورمیانه سرکارآمدن جریان های اسلام گرا درتونس ولیبی هم به آن افزوده شود، آنگاه به نقش مجموعه عوامل دخیل دربرافروختن فضای جنگی وبحرانی درمنطقه بویژه توسط دولت اسرائیل وتأییدضمنی دولتهای بزرگ غربی ویا سکوت رضایت آمیزآنها درکانونی کردن بحران حول جمهوری اسلامی بیشترپی خواهیم برد.به عنوان مثال پس  ازلیبی گام بعدی درکنترل منطقه تغییرویا سرنگونی دولت سوریه است که تحقق آن ازجمله نیازمند تضعیف موقعیت ایران است.

۴- با این همه نگاهی به مجموعه این تحولات نشان میدهدکه درکل ازدوبخش تهدید نظامی وتشدید فشارهای اقتصادی تشکیل شده است.گرچه این دو  به موازات یکدیگرپیش برده می شوند،اما قرائن وشواهد گوناگونی حاکی ازآن است که تا آنجا که به رویکرداصلی قدرتهای بزرگ برمی گردد در شرایط کنونی تمرکزاصلی روی وجه اقتصادی و وضع تحریم های اقتصادی وامنیتی تازه است. دلایل وقرائن مزبورعبارتنداز: دشواریهای آمریکا درمنطقه ونگرانی ازورود به یک تنش ودرگیری بزرگ  وکنترل نشده  باپی آمدهای غیرقابل پیش بینی وازجمله افزایش شدید قیمت نفت آنهم درشرایط بحران حاد اقتصادی،دوره پیشا انتخاباتی کنونی که معمولا با عدم تصمیم گیری های قاطع رؤسای جمهوری همراه است واوباما می کوشد تا با بازگشت سربازان آمریکائی تصویرمثبتی  درخاطره رأی دهندگان برجای بگذارد ،حساسیت ها و فشارهای روزافزون افکارعمومی به سیاست های جنگ طلبانه وبویژه بحران اقتصادی درحال گسترش، ونیزملاحظات عملی مربوط به این که هنوزبسترهای لازم  برای اجرای موفقیت آمیز الگوی لیبی دراین کشورها فراهم نشده است( نظیرشکل گیری یک اپوزیسیون منسجم  ومطلوب ودارای نفوذ وپایگاه اجتماعی درخور،شکاف درارگانهای سرکوب ویا درمورد ایران خیزش جنبش توده ای که بتواند بسترمناسبی برای موج سواری باشد)،وبالأخره ضرورت جلب موافقت رقبائی چین وروسیه که هنوزبدست نیامده است ولازمه هرگونه اقدام مهم جهانی است.

بطورکلی بعیداست که اسرائیل بتواند بدون حمایت وچراخ سبزآمریکا وجلب  موافقت  قدرت های ناتو حمله مستقیمی را دردستورکارخودقراردهد وبخواهد و یا بتواند آن را به تنهائی انجام دهد ویا این دولتها را دربرابرکارانجام شده ای قراردهد. بااین همه تهدید نظامی بخشی ضروری ازکل پروژه  فشار وابزارلازم برای کنترل خاورمیانه و شکل دادن به صف آرائی های خاورمیانه جدید است.نه فقط درشرایط به بن بست رسیدن اهرم های متعارف سیاسی،معمولا این بانگ جغد جنگ است که ازبام سیاست به گوش ها می رسد،بلکه هم چنین توسل به آن  اهرمی ضروری  برای ایجاد اجماع جهانی و تمکین دولتها وقدرت های رقیب به سیاست تحریم های تازه ودراین مورد بخصوص خنثی کردن مخالفت ها  ویا وتوی روسیه وچین،آنگونه که درمورد سوریه بکارگرفتند، می باشد.بنابراین آویزان کردن شمشیرحمله نظامی برفرازجامعه جهانی حتی اگرصورت هم نگیرد باید بتواند درخدمت تحقق هدف های پائین ترباشد.

۵- آیا رویکرد تشدید تحریم های اقتصادی، بدیل حمله نظامی است؟ هرگز!چرا؟: اول آن که نکته اصلی عدم تصدیق حق تصمیم گیری واقدام یک جانبه توسط دولتهای ماهیتا متجاوزی است  که خود را ارباب جهان می دانند وریش وقیچی دردست آنان است.دادن چک سفید بدون داشتن اهرم های لازم نظارتی وکنترل کننده  ودربهترین حالت صرفا حقوقی وبرروی کاغذ-همانطورکه درتجربه لیبی به نمایش گذاشته شد،چیزی جز دادن تیغ بدست مست عربده کشی نیست که عملکرد ویرانگرش بارها  آزموده شده است. ازاین رو حتی یک بورژوا- دموکرات و هرکسی که ریگی به کفش نداشته باشد نمی تواند چنین چک سفیدی به قدرتی که مثلا یونسکورا صرفا به  دلیل پذیرش عضویت فلسطین تحریم می کندوصدها شواهد مشابه آن موجودند،بدهد.  دوم آن که باین دلیل که  جنگ ادامه سیاست است به شکلی دیگر ولاجرم پیشبرد همان سیاست ها دراولین فرصت وبه محض مواجه شدن با دشواری ها وبا کوچکترین بهانه ای می تواند به سمت اهداف جنگی تغییرجهت بدهد.وسوم آنکه  خودگسترش تحریم های اقتصادی با چنین شیوه وابعادی(هم چون تحریم وسایل یدکی هواپیمای غیرنظامی که موجب سقوط پی درپی آنها می شود) درمان بیماربا داروئی است که بجای درمان موضعی بیمارودفع بیماری، کل بدن بیمار را ازرمق می اندازد وحتی می توان گفت که توازن نیرورا چه بسا بسود موقعیت ارتجاع داخلی وعلیه دموکراسی وفضای آزادتر  بهم می زند وغالباهم  راه را برای کشتارهای عمومی اعم ازنظامی وغیرنظامی ونابودی زیرساختها وفوران نفرت ها و جنگهای داخلی ویاشاید منطقه ای بی سرانجام می گشاید.ضمن آن که این گونه تعرضات نظامی  حتی اگربفرض موفق هم بشوند،دربهترین حالت حاصلی جزروی کارآوردن کارگزاران دست آموزتروسربفرمان تردربرابر دستورالعمل های سرمایه جهانی نخواهد بودکه چیزی جزتعویض پالان نخواهد بود.

۶- بنابراین مسأله اصلی آن است که بطورمستقل ازهردوقطب ارتجاع داخلی وجهانی عمل کنیم.مسأله نه برسربی توجهی به نقش ارتجاع داخلی است که حتی یک لحظه تأخیردرسرنگونی آنهم جایزنیست ونه نادیده گرفتن اهمیت فشارهای بین المللی برای نیل به دموکراسی ورهائی.برعکس دقیقا برای نیل به همین هدف هاست که شیوه وچگونگی سرنگونی دردست یابی به اهداف تعیین کننده می شود. ازهمین رو صدا وقطب سوم ناگزیراست بطورمستقل باسیما وبا اهداف پایه ای خود وباافشاء هردوقطب ارتجاع،بابسیج وسازمان یابی پایگاه اجتماعی گسترده داخلی و جهانی وبامطالبات مشخص داخلی وجهانی -حتی آندسته مطالباتی که  قدرتها وشرکتهای جهانی برای تقویت مستبدین ورژیم  نباید انجام بدهند، حتی آندسته ازاقدامات مثبتی که برای حمایت واقعی  ازجنبش واهداف رهائی وآزادی لازم است  انجام بدهند وارد میدان شود.بدیهی است که دراین رابطه اهرم اصلی جزتقویت همبستگی با جنبش های اجتماعی وفعال ساختن افکارعمومی وتحمیل فشاربه نهادها وقدرت های بزرگ ازاین طریق نیست.هم چنین  درتحلیل نهائی باندازه ای که نیرو وقدرت بسیج وسازمان یابی داشته باشیم می توانیم عمل کنیم وتأثیرگذارباشیم وانتظارفراترازآن حاصلی جزازکف دادن کنشگری مستقل ودخیل بستن به کنش های ارتجاعی دیگرنخواهد داشت.اما نباید فراموش کنیم که اولا ظرفیت های نهفته دراین جنبش های جهانی بسیارنیرومنداست ونباید آن را دستکم گرفت وبنابراین دارای چشم اندازی امیدبخش است  وثانیا انتظاری فراترازظرفیت ها وتوانائی های واقعی خود نتیجه ای جزکشانده شدن به بازی درزمین قطب ارتجاع وازدست دادن امکان تأثیرگذاری مثبت وسازنده والبته بالنده و روبه رشد صدای سوم نخواهد بود.درهرحال هیچ راهی جزتقویت نیروهای مستقل وترقی خواه جهانی وامکان نظارت وکنترل توسط آنها  واعمال فشاروتحمیل مطالبات به حق خویش ازاین کانال برنهادهای رسمی نداریم.

۷- سیاست های ارتجاعی ومیلیتاریستی جمهوری اسلامی نه فقط عامل افزوده ای برفقر وفضای سرکوب واختناق داخلی است،بلکه هم چنین درسطح بین المللی هم به  نوبه خود بخشی ازعوامل بازتولید فضای جنگی وجنگ طلبانه است که بهترین دستاویزها را برای سرکوب جنبش های منطقه وفرادستی نیروهای ارتجاع فراهم می کندوبهمین دلیل ضرورتا باید هرگونه تلاش برای تؤسعه پروژه  هسته ای وبطوراخص سلاح هسته ای وسایرسلاحهای کشتارجمعی ومیلیتاریستی توسط جمهوری اسلامی افشاء ومحکوم گردد و با آن بطورفعال مقابله شود. ودراین رابطه بویژه هرگونه ترفندهای مشمئزکننده  رژیم اسلامی  برای وصل خود به جنبش ضدسرمایه داری وضدامپریالیستی افشاء وطردشود.درواقع ما خواهان تشدید فشارهای واقعی وهدفمند داخلی وبین المللی برای درهم شکستن کامل رژیم سراپای ارتجاعی جمهوری اسلامی  هستیم ویک لحظه هم حاضرنیستیم بهیچ بهانه ای درکنارش قرارگیریم،اما سرنگونی را به برپایه اصول راهنمای خود و ازمنظر وراستای قطب رهائی وبرابری اجتماعی  ودرمقابله باهردوقطب ارتجاع پیش می بریم.

تجربه کرده ایم ومی دانیم که رشد فضای جنگی وخشونت جزبه دوقطبی کردن فضای بین دوارتجاع داخلی وبین المللی وقرارگرفتن جنبش های مستقل اجتماعی ومعطوف به  آزادی وبرابری درمیانه دوسنگ آسیاب نیست. ازهمین رو دخیل بستن به آن جزبه رشد جریان های ارتجاعی ازدوسووتضعیف گفتمان وموقعیت جنبش آزادی ورهائی نخواهد انجامید. دخیل بستن به قدرتهای بزرگ برای دست یابی به دموکراسی و یا دخیل بستن به رژیم به امید اصلاح درآن همانطورکه آزمون رفرمیست های  اصلاح طلب وجنبش سبزدرآن ناکام ماند،دوروی سکه یک رویکرد ارتجاعی هستند وتغییرات درآن صرفا به تغییردرشکل محدوداست. رابطه دوقطب ارتجاع داخلی وبین المللی هم چون رابطه  دوقلوهای بهم چسبیده ای است که ازیک بدن مشترک تغذیه می کنند وزندگی همدیگر را  بازتولید وتقویت می کنند.

۸- امروزه سرمایه داریِ دستخوش بحران مثل همیشه درتلاش است که با سرریزکردن بارسنگین بحران برگرده خمیده زحمتکشان،خاطرخویشتن را آسوده کند. خوشبختانه این سیاست های ضدانسانی با برآمد اعتراضات عمومی ومقاومت روبه گسترش بخشهای گوناگون کارگران وزحمتکشان وجوانان بی آینده ومخالفت جنبش های گوناگون اجتماعی روبروشده است که به نوبه خود بسترمناسبی برای تقویت رویکرد سوم  هم علیه ارتجاع داخلی وهم ارتجاع بین المللی فراهم می کند. امروزه، سیاست های دیکته شده نهادهای مالی جهانی ویا جنگ افروزی ها قدرت های بزرگ به یکسان ومشترکا شهروندان آمریکائی واروپای وایرانی و نقاط دیگر را  مورد تهدید وتحقیر قرارمی دهد.هم برتشدید فضای سرکوب واختناق دولتها و سرسپردگی آنها به بانکها وشرکت های بزرگ وکارتل های  تسلیحاتی ونفتی وامثال آن می افزاید وهم ازطریق تبدیل شدن دولتها به کارگزاران صرف سرمایه و کاهش هزینه های رفاهی و اجتماعی دولتها.حضورسربازان قدیمی درجنبش های اعتراضی آمریکا نشانه خوبی است  ازنفرت مردم آمریکا وبویژه جوانان ازجنگ. بی تردید مهمترین عامل بازدارنده جنگ دروهله اول گسترش جنبش ضدجنگ ازیکسو وافزایش فشارافکارعمومی داخلی وبین المللی علیه جباریت وسیاستهای مافوق ارتجاعی  جمهوری اسلامی وازجمله برای دست برداشتن ازپروژه هسته ای ازسوی دیگراست.

نتیجه گیری:پروژه بحران آفرینی جدید دولتهای آمریکا و اروپا واسرائیل وسایرمتحدین آن،دراین مرحله ودرکوتاه مدت اساسا معطوف به تشدید فشارهای سیاسی واقتصادی به مردم و حکومت اسلامی است(سیاستی که تروخشک را باهم می سوزاند .) آویختن شمشیر جنگ برفرازجامعه جهانی، هم اهرم فشاری است برای تمکین جامعه جهانی ودولتهای گوناگون به سیاست های قطب ها وبلوک مسلط واصلی سرمایه جهانی وهم درصورت به بن رسیدن،  بدیلی برای آن .هم چنین زمینه سازی برای هموارساختن  تعمیم الگوی سرنگونی قذافی برای حلقه های بعدی است.تشدید این فشارها هم چنین هدف ممانعت ازسوء استفاده رقبا ی کوچک وبزرگ دیگر برای پرکردن خلأهای ناشی ازخروج نیروهای نظامی آمریکا ازعراق(والبته نه ازمنطه) ودرمرحله بعدی افغانستان و…ازیکسو وبسترسازی برای ایجاد خاورمیانه جدید برای ادغام بیشتربا بازارجهانی  وبخصوص ممانعت ازدست اندازی رقبای تازه نفسی چون چین وروسیه براین منطقه.اسرائیل نیزدرجهت کنترل  تحولات خاورمیانه وتغییرجهت آن  ازوضعیت دوقطبی بین  اسرائیل وفلسطین است. جاشنی اصلی این تاکتیک کوبیدن برطبل خطرتسلیح عنقریب جمهوری اسلامی به بمب هسته ای است.

صدا و رویکرد سوم اما بدون آنکه وارد میدان بازی ومنازعه ارتجاع داخلی وخارجی شود،مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی اسلامی  را ازموضع مستقل خود ودرراستای آزادی،دمکراسی و وبرابری اجتماعی پیش می برد. اکنون برتک تک کنشگران مدافع آزادی وبرابری اجتماعی وحتی کنشگران دموکراتی که  مایل نیستند درزمین هیچ یک از دو ارتجاع  داخلی وجهانی بازی کنند، است که مخالفت خود با جنگ وجنگ افروزی را بهرشکل ممکن با فریاد بلند اعلام دارند (والبته نه فقط فریاد)تاپژواک نیرومندی باشد درپاسخ به سخنان خانم کلینتون مبنی برتشویق “اپوزیسیون” به طرح درخواست مداخله آمریکا وهم چنین برای آندسته ازمدعیان اپوزیسیون که در پشت عناوینی چون دخالت بشردوستانه ونظایرآن سنگرگرفته اند. هم چنان که پژواکی باشد علیه ارتجاع داخلی وآن کسانی که باسنگرگرفتن درپشت ناسیونالیسم ویا ارائه درک مسخ شده ای ازمبارزه “ضدامپریالیستی” ونظایرآن، بحران کنونی را فرصتی برای غیرعمده کردن مبارزه علیه ارتجاع داخلی و یا احیانا خزیدن به زیرچتر حکومت اسلامی می شمارند.

www.taghi-roozbeh.blogspot.com
2011-11-08  ۱۷-۰۸-۱۳۹۰

ارسال دیدگاه